”آگاهي كاذب“، اهرم تبليغات طبقات حاكم! ! چرا لوس آنجلس نشيني به ياد حزب توده ايران افتاده است!

image_pdfimage_print

مقاله ي شماره: ١٣٩٥ / ٥٠ (٣٠ مرداد)

واژه ي راهنما: تئوريك. سياسي

حقيقت به مثابه روند. سرشت سه بُعدي واقعيت تاريخي. «حقیقت، کلیت است» (هگل). ديالكتيكِ ”نقطه و خط“، ”نسبي و مطلق“، ”ظاهر و مضمون“. «تاريخ، تاريخ نبرد طبقاتي» (ماركس- انگلس). بازتاب مضمون تاريخ، درك مرحله ي ”ماترياليسم تاريخي“ رشد جامعه، درك ”اقتصاد سياسي“ آن.

وظيفه سطور كنوني، بررسي روندي است كه لئو كفلر آن را در كتاب ”تاريخ و ديالكتيك“، «بغرنجي ظاهر امرِ پديده هاي تاريخي» مي نامد. به سخني ديگر، وظيفه، بررسي ريشه هاي ذهني و عيني ايجاد شدن ”آگاهي كاذب“ نزد انسان است. تبليغاتِ طبقاتي حاكمان با استفاده از چه مكانيزم و اهرم هايي مي تواند موثر واقع شود؟

خطر حذف انديشه ماركس، انگلس و لنين از مطبوعات حزب طبقه كارگر ايران را با انتشار ”دنيا“ پاسخ دهيم!

 

اين شناختي جا افتاده است كه هدف تاريخ نويسي حاكمان، دفاع از منافع طبقاتي خود است. اين واقعيت كه جنبش مزدكي هنوز هم جنبشي براي ”اشتراك زن“ عنوان مي شود، نشان اين امر است كه تاريخ نويسي حاكمان مي كوشد با ادعاهاي دروغين و نيمه دروغين به تكفير جنبش هاي انقلابي بپردازد. به اين منظور اهداف آن ها را پنهان و مخدوش كرده و تبليغات زهرآگين خود را جايگزين هدف ها و ريشه هاي تاريخي اين جنبش ها مي سازد. سركوب جنبش دهقاني مزدكي نمونه ي چشم گيري براي اين واقعيت در تاريخ ميهن ماست. دهقان بي پا شده كه زير فشار سلطه نظام فئودالي- برده داري به فقر و تهيديستي دچار شده و حتي امكان پايه ريزي خانواده را نيز ندارد، ولي مي جنگد و مقاومت مي كند، با حيله ي حاكمان سر به نيست و قتل عام مي شود و حاكمان براي تطهير خود، اتهام ”اشتراك زن“ را به ثبت تاريخ مي سپارند!

 

وظيفه اين سطور پاسخ به محمد علي مهرآسا و يا خلف او نيست كه در ”گويا“ به تاريخ نويسي از قماش ضد جنبش مزدكي، اين بار عليه حزب توده ايران پرداخته است. در اين زمينه هم در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران و هم در تارنگاشت نويدنو (١) حق مطلب بيان شده است و نيازي به افزودن كلمه اي به آن نيست. تنها اشاره شود كه هنگامي كه باري ديگر ارتجاع و «عمله» آن از ايران و تا ”لوس آنجلس“ خود را موظف به كشيدن شمشير بر روي حزب توده ها و توده اي ها مي بينند، علت آن را ميهن دوستي كه آن را ”وطن پرستي“ مي نامند، نبايد پنداشت. علت، بحران همه جانبه نظام غارتگر و استثمارگر سرمايه داري حاكم بر ايران و تنگناي است كه رژيم ديكتاتوري ولايت فقيه با آن روبروست. علت، موضع انقلابي و خط مشي مردمي و ميهن دوستانه حزب توده ايران است كه باري ديگر پا قرص كرده و ققنوس وار پرچم مبارزه را عليه ارتجاع حاكم با ”اقتصاد سياسي اسلامي“ آن كه زائده ي چركين از اقتصاد سياسي امپرياليستي است، برافراشته است!

 

آگاهي كاذب

وظيفه ي اين سطور بحث نظري- تئوريكي در اين زمينه است كه چرا و تحت چه شرايطي مي تواند تبليغات ارتجاع موثر واقع شود و اين توهم لااقل براي انديشه اي ايجاد گردد كه بلنداي پرواز آن، «از پر مگس فراتر نمي رود»! (اط ٢)  – از قماش انديشه ي نزد محمد علي مهرآسا و … –. انديشه اي كه مدعي است كه گويا هدف جنبش مزدكي ”اشتراك زن“ بوده است! و يا اين پرسش كه همان معنا را مي رساند، با برخورداري از چه شرايطي، تبليغات ارتجاع مي كوشد هدف انسان دوستانه ي مبارزه ي نسل هاي توده اي و حزبشان را  براي آزادي و عدالت اجتماعي و دفاع از منافع ملي و تماميت ارضي ميهن خدشه دار سازد؟

وظيفه ي اين سطور فقط بررسي امكان مالي و تبليغاتي ”ميرزا بنويس هاي تاريخ نويس“ و يا امكان مالي و مادي ارتجاع حاكم بر ايران براي تاريخ نويسي به سود منافع طبقاتي خود نيست. اين امكان كه ”سنگ ها را ببندند و سگ ها را بگشايند“، بلاترديد موثر و حتي شايد تعيين كننده باشد، اما بررسي آن وظيفه اين سطور نيست!

وظيفه سطور كنوني، بررسي روندي است كه لئو كفلر آن را در كتاب ”تاريخ و ديالكتيك“، «بغرنجي ظاهر امرِ پديده هاي تاريخي» مي نامد. به سخني ديگر، وظيفه، بررسي ريشه هاي ذهني و عيني ايجاد شدن ”آگاهي كاذب“ نزد انسان است.

 

تبليغاتِ طبقاتي حاكمان با استفاده از چه مكانيزم و اهرم هايي مي تواند موثر واقع شود؟

به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، وظيفه سطور زير نشان دادن تاثير ذهنيِ روندي است كه با استفاده از آن، بي خردي از قماش محمد علي مهرآسا مي خواهد با حذف نبرد طولاني و ميهن دوستانه ي ستارخان و باقرخان و شيخ محمد خياباني و ديگران، جنبش دموكراتيك مردم آذربايجان را براي پايان دادن به ديكتاتوري رژيم سلطنتي و استقرار آزادي و عدالت اجتماعي در ايران، با تهمت ”جداطلبي“ خدشه دار سازد، و يا نبرد براي حفظ دولت ملي دكتر محمد مصدق را توسط حزب توده ايران مخدوش كند؟! حزبي كه پس از كودتاي ٢٨ مرداد، وزير امور خارجه دولت مصدق، دكتر فاطمي، خانه هاي مخفي آن را به عنوان پناهگاه خود انتخاب نمود؟ و …

 

لئو كفلر در بخش هفتم كتاب خود با عنوان ”ديالكتيك شيء شدن“ (ص ١٤٠ به بعد) به تشريح ”ريشه هاي ذهني و عيني“ برداشت انديشه ي انسان از پديده مي پردازد. پديده، كه آن را پيش تر به مثابه ”شكل تظاهر واقعيت امر“ توصيف كرده است و آن را «نقطه اي» بر مي شمرد كه «تنها به معناي نقطه اي است در روند در جرياني كه برداشتِ بر پايه عقل سليمِ روزمره، بر روي آن متمركز مي شود و آن را از درون روند جاري، به طور انتزاعي، بيرون مي كشد. اين نقطه، يا تنها زمان وقوع واقعه ي تاريخيِ معيني را بيان مي كند كه فاقد محتوا است، و يا اين نقطه تنها ظاهر تحريف شده و تغيير يافته ي بخشي از وقايع را بيان مي دارد [مثلاً واقعه انفجار بمب در روزهاي گذشته در لندن- همه جا در […]، از ف ع].

تنها به كمك تئوري ديالكتيكي مي تواند انديشه قادر شود، آگاهانه، اين مانع [براي شناخت كليت را كه] ناشي از ظاهر امر است بشناسد، تا بتواند بر آن غلبه كند. به عبارت ديگر، رابطه ”نقطه و خط“ را درك كند، درك كند كه تنها با درك وحدت نقطه و خط، ”حقيقت“ قابل شناخت مي شود! زيرا، «حقيقت، كليت است!» (هگل)

آنچه كه در حكمِ سطحي، خود را به طور ساده شده- تقليل گرايانه، به عنوان تنوع ”مواضعِ“ [پژوهشگران متفاوت] نشان مي دهد [كه انديشه پسامدرن آن را نشان دموكراسي قلمداد مي سازد]، در واقع همان تضاد ميان انديشه متافيزيكيِ [نظاره گر كه نقطه را مي بيند] و برداشت ديالكتيكي [است كه در جستجوي شناخت و درك مضمونِ كليت روند، يا خط] است. ما با يك تفاوت اساسي در اسلوب بررسي روبرو هستيم.

[انفجار در لندن را تاريخ نويسي غيرديالكتيكي در انديشه نظاره گر- ظاهربين خود، نتيجه عمل ”تروريست ها”ي بنيادگرا ارزيابي مي كند. اما انديشه ي ديالكتيكي در اين سطحِ شناخت از واقعيت امر، از حركت بازنمي ايستد، بلكه مي كوشد با شناخت شرايط تغيير يافته در سطح جهاني، علل علّـي وقايع را نيز درك كرده و توضيح دهد. برقراري حاكميت جهاني سرمايه مالي امپرياليستي در اذهان اقشار خرده بورژوازي و روشنفكراني كه قادر به شناخت دورنماي نبرد طولاني در سطح جهاني نيستند، و به خاطر محدوديت توان خود براي كار طولانيِ انقلابي و بر پا ساختن ”انتفاضيفه“ها امكاني نمي بينند، روزن ديگري جز شيوه ي ”ترور عليه ترور“ را جستجو نكرده و شيوه ي ديگري را توجيه پذير ارزيابي نمي كنند. اين در حالي است كه شناخت و درك علت علّـي پديده به كمك اسلوب ديالكتيكي، فضايي براي جولان انديشه ي قانع تنها به شناخت ظاهرامر باقي نمي گذارد! [به مضمون ”ترور عليه ترور“ ديرتر پرداخته خواهد شد – ف ع]»

 

پيش تر اشاره شد كه اگر جنبش مزدكي را در متن تاريخي رشد اقتصادي- اجتماعي جامعه آن روزي مورد بررسي قرار دهيم  – كه آن را بررسي روند ماترياليسم تاريخي رشد جامعه ي انساني، بررسي ”اقتصاد سياسي“ آن دوران مي ناميم -، به نتيجه گيري ديگري مي رسيم، از آن چه كه تاريخ نويسي حاكمان مدعي است. توجه پژوهش گرانه به پيامدهاي اقتصادي- اجتماعي نظام فئودالي- برده دارانه ي حاكم در آن دوران،  حتي امكان شناخت ريشه تهمت ”اشتراك زن“ را هم به وجود مي آورد كه تاريخ نويسي حاكمان عليه جنبش مزدكي مطرح مي سازد. برپايي حرمسرا و تعداد بسيار كنيزان و زنان ”متعلق“ به حاكمان و ناتواني دهقانان بي پا شده از ايجاد خانواده، تضادي را در جامعه ي فئودالي- برده داري قابل شناخت مي سازد كه يكي از اشكال تظاهر نبرد طبقاتي تاريخي را در اين دوران تشكيل مي دهد.

اين تضاد طبقاتي در شكل امروزي آن، در احكام شلاق براي كارگران گرسنه اي تظاهر مي كند كه دستمزد عقب افتاده خود را طلب مي كنند، و با شكل جان بازانه ي اعتصاب غذاي ٦٢ روزه ي جعفر عظيم زاده و اعتصاب هاي كوچك و بزرگ و متنوع زحمتكشان همراه است. همه اين اشكال مبارزاتي، شكل تظاهر نبرد طبقاتي اي را در ايران سال ١٣٩٥ بر ملا مي سازند كه شناخت مضمون آن، تنها از طريق بررسي ”اقتصاد سياسي“ حاكم بر ايران ممكن مي گردد.

شكل بروز امروزي اين تضاد پيامد نبرد طبقاتي زحمتكشان ميهن ما در دوران كنوني با نظام سرمايه داري وابسته به اقتصاد سياسي امپرياليستي در ايران جمهوري اسلامي است. حاكمان، حق خواهي زحمتكشان را براي سير كردن شكم خانواده خود، با حكم ”حفظ امنيت نظام“ جريمه مي كنند كه در آن دوران همان حفظ حرمسراهايشان بود.

 

كفلر همانجا تفاوت ميان شكل ظاهر امر (تاريخ نويسي حاكمان) و مضمون را از قول انگلس در باره ي «مرتدينِ انقلابي در مونستر» برمي شمرد (٢٠١). سپس او به كمك اين مورد تاريخي، به توضيح و تشريح «اغفال»ي مي پردازد كه آن را «پوششي دوگانه براي ظاهر پديده» مي نامد. اين اغفال دوگانه، كه انديشه ي «پرمگس»ي  محمد علي مهرآسا نيز دچار آن است، بيان تضاد ديالكتيكي اي است كه انديشه نظاره گر ظاهربين با آن روبروست و آن را درك نمي كند، زيرا به رابطه ي پيش گفته ميان ”نقطه و خط“ بي توجه است. گرفتاري اي كه از نظر اسلوبي با بي توجهي به سرشت روند گونه ي پديده براي انديشه ي غيرديالكتيكي ايجاد مي شود. اين انديشه، حركت و تغيير مداوم واقعيت را نمي بيند، روند شدن را در پديده درك نمي كند. براي شناخت خود، حركت را قطع مي كند، مقطع قطع شده را نظاره مي كند و در شگفت زدگي انديشه خود كه از حركت بازمانده، آن چنان مشعوف مي شود كه ”نسبي“ بودن ”واقعيت امر“ را ”مطلق“ مي سازد. چنين انديشه اي هيچ گاه نمي تواند در برش ضايعه در بررسي ميكروسكپي بافت بيمار، روند شدن و پيامد بيماري را تشخيص دهد و بيان كند.

مهرآسا با هدف سواستفاده ژروناليستي- تبليغاتي در نوشتارش به سرشت سه بُعدي واقعيت تاريخي بي توجه است! او براي شناخت واقعيت، ضروري نمي داند كه به بررسي گذشته ي تاريخي، تشخيص همه جانبه ي شرايط لحظه، به منظور ”طرحي نو درافكندن“ بپردازد. به چنين كوشش مسئولانه و هوشمندانه اي، نه باور دارد و براي چنين كوششي از شعور لازم علمي نيز برخوردار نيست. زيرا براي او، هستي از سه بُعد، گذشته، حال و آينده تشكيل نمي شود!

به سخني ديگر، انديشه ي غيرديالكتيكي كه سرشت روند گونه پديده را مورد توجه قرار نمي دهد، مضمون ”نسبي واقعيت امر“ را درك نمي كند. از اين رو، اين انديشه ظاهربين، ديالكتيك ”نسبي و مطلق“ را درك نمي كند. او نسبي بودن ظاهرامر پديده را مطلق مي سازد.  سپس او اين انتزاع متافيزيكي و لذا دروغين خود را، كه همان «آگاهي كاذب» اوست، ”حقيقت مطلق“ مي پندارد و حتي حاضر است بر سر قبولاندن و القاي آن، نه تنها به هر جنايتي دست بزند – مانند جنايت قتل عام زندانيان سياسيِ در بند در ٣٢ سال پيش در ايرانِ جمهوري اسلامي كه اين روزها سالگرد آن است -، بلكه حتي صادقانه جان خود را هم فدا كند! ”كمربند بمب هاي انتحاري“ و همچنين اعطاي مقام جانشيني براي «خداوندِ همه دان و همه توان» به ”ولايت مطلقه فقيه“، ريشه در اين «آگاهي كاذب» انساني دارد كه پايبند به اسلوب ديالكتيك ماترياليستي نيست! اعتقادي به تئوري شناخت ديالكتيكي ندارد!

كفلر اين نكته را همانجا (ص ٢٠٢) چنين توصيف مي كند: «از آنچه گفته شد، اين نتيجه حاصل مي شود كه همه ي آن چيزي كه در خارج از شيوه ي نگرش ديالكتيكي، تحت عنوان واقعيت امرِ ”ناب“ ارايه مي شود (”واقعيت امر“ خالص، بدون ترديد، مزين به همه اسناد . شاهدها و … [كه مهرآسا هم از آن در نوشتارش  به وسعت بهره مي گيرد!])، به محض آن كه مرز ساده ترين مشخصات و داده ها را پشت سر مي گذارد [مثلاً زمان وقوع، تعداد سربازان و ساز و برگ وغيره]، ضرورتاً ظاهر درك نشده ي نسبي ”واقعيت امر“ را تشكيل مي دهد. [كه به مثابه ”حقيقت مطلق“ پذيرفته و طرح مي شود!]

محدود ساختن تاريخ نگاري تنها به جمع آوري و برشمردن مشخصات واقعيت امر، توضيح روند تاريخي نيست، بلكه وقايع نامه است. تاريخ در تناسب با وقايع نامه تقريباً داراي همان نسبت است كه رديف اعداد [يك، دو، سه و…] با جبر نسبت دارد. …

از نظر اسلوبي و شيوه ي شناخت براي تاريخ نگاريِ متافيزيكي السويه است كه آيا تاريخ نگار از نظر سياسي داراي موضعي ترقي خواهانه و يا ارتجاعي است، زماني كه بر سر دو راهي ارزيابي … در سطح ظاهر واقعيت امر قرار دارد و مي كوشد با ”كاوش عميق“، چگونگي ”ساختن تاريخ“ را دنبال كند. …».

 

بر اين پايه است كه انديشه ي «پرمگس»ي مهرآسا، نخواسته و نتوانسته مبارزه ي جان بازانه توده اي ها و حزب پرافتخار آن ها را بعد از پيروزي انقلاب بهمن درك كند. نبردي دموكراتيك و مردمي و انسان دو ستانه كه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران فداكارانه با اين هدف به آن پرداخت، تا حفظ و تحكيم استقلال سياسي و اقتصادي ايران انقلابي سال ها پاياني دهه پنجاه را ممكن سازد و تداوم بخشد. حزب توده ايران در اين سال ها با همه توان خود كوشيد انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما را از مرحله سياسي به مرحله اقتصادي- اجتماعي ارتقا داده و ريشه هاي آن را تعميق بخشد. انديشه ي «پرمگس»ي نظاره گرِ ظاهربين مهرآسا كه نمي تواند عظمت و شكوهمندي اين كوشش انقلابي و علمي و تاريخي را دريابد، عجيب هم نيست كه آن را دنباله روي از خميني بنامد!

 

پيش تر به نظر فردريش انگلس اشاره شد كه به توجهي به اسلوب ديالكتيكي مي تواند حتي توسط نيروهاي صادق و ترقي خواه نيز ناآگاهانه انجام و با پيامدهاي منفي همراه باشد. اشتباه نيروهاي ترقي خواه در طول تاريخ، ازجمله اشتباه هاي حزب توده ايران در سال هايي كه ”مهرآسا“ به خيال خود آن را ”پرچم عثمان“ مي سازد و با مكيدن هزاران باره ي پديده هاي كپك زده سرمست مي شود، و خود را در اوج خلاقيت روشنفكرانه عليه حزب توده ها مي پندارد، نمونه اي از اين بي توجهي ها به اسلوب بررسي ماركسيستي- توده اي است. پيامد بي توجهي به اسلوب بررسي ديالكتيك ماترياليستي توسط نيروي ترقي خواه است.

نمونه ي ديگري از چنين بي توجهي را مي توان در مقاله اي در نامه مردم مشاهده كرد كه با عنوان «گفتاري در باب اسلام سياسي» انتشار يافته. در اين مقاله روند تمركز گرايي و تبديل شدن جامعه برده دارانه ي خانوادگي- قبيله اي به ساختار نظام فئودالي- برده دارانه از طريق برقراري ”اتحاد قبايل“ نزد قبايل عرب در شبه جزيره ي عربستان در هزار و چهارصد سال پيش توضيح داده مي شود. بي توجهي به اسلوب بررسي تاريخي بر پايه علم ماترياليسم تاريخي يا جامعه شناسي علمي، اما موجب شده است كه مقاله ي پرتواني كه در سطوري محدود ظاهرامر شكل پديدار شدن ”اسلام سياسي“ را در طول تاريخ صدر اسلام و در صد سال اخير برشمرده و توصيف كند، قادر نشود سرشت طبقاتي پديده ي تاريخي را قابل شناخت و درك سازد. آن چه به عنوان ”اسلام سياسي“ مطرح مي شود، از موضع «نو و يا كهنه بودنِ» پديده و نه از موضع ساختار طبقاتي جامعه ي قبايل عرب و كشورهاي عرب كنوني مورد توجه قرار مي گيرد.

با چنين اسلوب غيرماركسيستي- توده اي كه تاريخ را به مثابه «تاريخ نبرد طبقاتي» قابل شناخت نمي سازد كه ماركس و انگلس در ”مانيفست حزب كمونيست“ آن را به سطح شناخت تاريخي انديشه علمي ارتقا داده اند و ابدي ساخته اند، معلوم نيست بايد اتحاد قبايل در يونان توسط اسكندر مقدوني و يا قبايل مغول توسط چنگيزخان و همچنين پايه ريزي ايران هخامنشي را كه از ايدئولوژي ”اسلام سياسي“ برخوردار نبودند، در يك مقاله در ارگان مركزي حزب طبقه كارگر ايران و از ديدگاه ماركسيستي- توده اي چگونه ارزيابي نمود؟

نادرستي اسلوب به كار گرفته شده در مقاله پيش گفته، موجب شده است كه جمع آوريِ موفق اسناد تاريخي و توصيف روند وقايع ”بهار عربي“، گرچه با شفافيت وابستگي ”اسلام سياسي“ را در صد سال اخير به نيروهاي استعمارگر و امپرياليستي نشان مي دهد، قادر نمي شود سرشت طبقاتي- ارتجاعي امروزي آن را همه جانبه قابل شناخت سازد. ازجمله با شفافيت اعلام كند كه نمي توان براي اين جريان هاي تروريستي از قبيل طالبان، داعش در عراق و سوريه و ازجمله در شكل حاكم آن در ايرانِ جمهوري اسلامي، مضموني رهايبخش و ضد امپرياليستي قايل شد! پاسخ به اين پرسش براي مبارزه ي ضد ديكتاتوري در ايران پراهميت است.

انتشار اين مقاله تحقيقاتي- روشنگرانه بدون نام نويسنده در نشريه ارگان حزب توده ايران، يك بار ديگر ضرورت انتشار مجدد ”دنيا“، ارگان سياسي و تئوريك حزب توده ايران را قابل شناخت مي سازد. مسئوليت بي توجهي به اين امر مهم كه گامي ناخواسته در جهت حذف انديشه ماركس، انگلس و لنين از مطبوعات حزب طبقه كارگر ايران است، به عهده ي كدام ارگان حزب توده ايران است؟ آيا رفيق گرامي محمد اميدوار به اين پرسش پاسخي شفاف و روشنگرانه خواهد داد؟

١- نامه مردم شماره ١٠٠٥، ١٩ مرداد ١٣٩٥ http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/3262-2016-0

٢- احسان طبري، بر مرداب تن، نيلوفر انديشه مي رويد، شعر زندان: «… اي بدسگالان مردمي آزار، اي ژاژ خايان دشمن كار، اي شماياني كه انديشه تان از پر مگس فراتر نمي رود، و اوج عظمت را در شكوه حشرات مي بينيد، هرگز زخم هايم بساط عيش تان نخواهد شد. …». در حماسهء نبرد انسان، دیالکتیک شعرهای زندان احسان طبری به صورت پ د اف در توده اي ها www.tudeiha

18 Comments

  1. کاوه

    با سلام،
    خارج از موضوع می خواهم چند سوال از شما بپرسم:
    اول- نظر شما راجع به سکوت مطلق راه توده قلابی و دنبالچه اش پیک نت پیرامون انتشار فایل صوتی زنده یاد آیت الله منتظری و سپس موضع گیری تحت اجبار آن روزها بعد که تقریبا بیت آن مرحوم را به محافل امنیتی وصل کرده و طبق معمول توهمات مضحک خود را (که انگیزه از انتشار این فایل، توجیه حصر موسوی بوده!) چه می باشد؟
    دوم- دنباله روی بی چون چرای راه توده قلابی از دولت نئولیبرال روحانی را چگونه باید ارزیابی کرد؟ آیا عملکرد اینها موید همکاری خدایی و دنباله هایش در برلین و بلژیک با محافل امنیتی ایران نیستند؟
    سوم- چرا توده ای ها کارزاری برای افشای این فرد مشکوک براه نمی اندازند؟

  2. کاوه

    و سوال آخر از قلم افتاد و آن اینکه هنوز پیرامون نامه رفیق فقید کیا نوری نکات مبهم زیادی موجودند که شما وعده داده بودید به آن ها در آینده خواهید پرداخت. زمان رفع این ابهام ها کی می رسند؟
    در ضمن اگر صلاح ندیدید که پاسخ مرا در سایت منعکس کنید، می توانید به آرس ایمیلی که دادهام بفرستید.
    با آرزوی تندرستی و پیروزی اتان

  3. Siamak

    با معذرت بسیار از رفیق عزیزم فرهاد میخواهم پیشدستی کنم و چند نکته قابل توجه را ذکر کنم.
    توده هیها تنها نشریه یی است که بطور مستمر هم جریانات راست و هم جریانات چپ نما را چه در داخل حزب و چه در خارج حزب بطور اصولی و با زبانی علمی و جانبدارانه افشا میکند.
    جاسوس و یا عامل خواندن کسی که نظری مسموم را در داخل رگهای زنده حزب تزریق میکند، دردی را دوا نمیکند. اینکار حتا رفقای صادق ما را که بدلایل مختلف جذب این نظرات شده اند در مقابل ما قرار میدهد.
    راه صحیح همانطور که توده هیها در پیش گرفته است توضیح دایمی مفاهیم مارکسیستی و سیاست اصیل و غیر مسخ شده حزب توده ایران است.
    همانطور که اقای منتظری حدود سی سال پیش به اعضا “جوخه اعدام” گفته است، با یک تفکر باید با دلیل و برهان برخورد کرد.

  4. محسن

    کاوه بی انصاف من هر روز پیک نت را می خوانم و با دقت راه توده را دنبال میکنم موضع گیری درست و مردمی انرا دوست ودشمن نمی توانند انکارکنند نظر سیامک عزیز را اویزه گوش کن وبجای دشمنان پاچه یاران را نگیر…!

  5. کاوه

    آقای سیامک بنده قصدم تشویق یا خدای ناکرده تحریک آقای عاصمی به حمله به سایت های علی خدایی نبود وگرنه نمی نوشتم اگر مایل به انعکاس نظر بنده در سایت نیستید، از طریق ایمیل پاسخ بنده را بدهید.
    آقای محسن هرچند برخلاف سیامک شما انسان بسیار بی ادب و بی نزاکتی تشریف دارید، اما برای آنکه مشخص شود بی انصاف چه کسی است نظر شما و البته بیشتر آقای عاصمی و سیامک را به دو موضعگیری در سایت های راه توده و پیک تن جلب می کنم:
    راه توده شماره 564: “در واقع حکومت از انتشار این نوار در این جهت می خواهد بهره گیرد: توجیه ادامه حصر موسوی و کروبی و ادعای اینکه گویا به آنها ارفاق هم شده است. می خواهند بگویند دوران آقای خامنه‌ای از دوران آقای خمینی بهتر بوده است.” اولا منتشر کننده فایل صوتی بیت آقای منتظری بوده و نه حکومت یا نهادهای وابسته به آن. مگر اینکه خدایی بخواهد تلویحا شک و شبهه همکاری بیت منتظری با حاکمیت را در اذهان جا بیاندازد. دوما ارتباط دادن فاجعه ملی به حصر موسوی مسخره نیست؟
    و اما در شرایطی که از اپوزیسیون خارج تا داخل و تا علی مطهری بر خواست پاسخ گویی هیئت مرگ و بویژه وزیر دادگستری دولت روحانی – پور محمدی نماینده وزارت اطلاعات در هیئت مرگ- در قبال قتل عام زندانیان سیاسی هستند، خدایی در سایت پیک نت شماره امروزش بدین شکل به کمک روحانی و وزیر دادگستری وی می شتابد: “پورمحمدی … در اساس نیز عددی نیست که جرات کند درباره قتل عام 67 نظر بدهد…”!!! اتفاقا آقای منتظری انگشت اتهام را در درجه اول متوجه اطلاعات می کند که پور محمدی نماینده آن بوده است! این بده بستان های امنیتی با قاتلان و خاک توهم به چشم نسل جوان ریختن آن هم با ادعای توده ای بودن خطرناک نیست؟

  6. Siamak

    رفقای عزیز کاوه و محسن,

    بدون هر چاپلوسی و ریاکاری من هر دو شما را هم رفیق و هم عزیز میدانم. چرا که به جای نشستن در کنج خانه و صحبت کردن از گل و بلبل مقاله میخوانید, نظر میدهید و حرص و جوش میکنید تا بهترین راه را برای تامین منافع زحمتکشان پیدا کنید.
    در “قشون زحمتکشان” بودن باید تنها شرط رفیق بودن باشد. نباید دامنه و دایره رفاقت را انقدر تنگ کرد که فقط عده ای محدود از کسانی که صد در صد و در همه مورد با ما موفق هستند در ان جای بگیرند.
    برای مبارزه در راه زحمتکشان باید از خود محوری, خود شیفتگی, خود نمایی و انحصار طلبی نظری گذشت. در این مبارزه “من ” مهم نیست مهم مبارزه مشترک ماست برای تامین ابتدایی ترین حقوق انسانی برای انسان های رنجبر و زحمتکشی که “قشون سرمایه ” با هزاران ترفند, ریا و کلک آنها را از ان محروم کرده است.اکثریتی که میبایست صاحب اصلی منابع و ثروت کره زمین باشد به نان شب خود محتاج است.
    آنهایی که متشکلا و آگاهانه برای بهبودی شرایط زندگی و سعادت این اکثریت تلاش میکنند بحدی نیستند که ما بی مسولانه با ایجاد درگیری داخلی قدرت عمل این گروه کوچک را برای تغییر اوضاع از آنچه که هاست کمتر کنیم.
    باید به جای بحث های پراکنده, انشعابی و تفرقه انداز قطب نمای خود را به سوی منافع زحمتکشان میزان کنیم تا به بی راهه کشانده نشویم. اگر بحثی است که باید باشد (وگرنه قشون زحمتکشان همچون برکه ای راکد حیات داخلی و تاثیر خارجی خود را برای پر بار کردن پیرامون خود را از دست میدهد ), باید این بحث مشخص, رفیقانه, مسولانه, جمع گرایانه و راهیاب باشد. وگرنه ما مانند “کافه نشینان کمونیست” دل خود را به بحث های انتزاعی و نا مفید خوش میکنیم بدون آنکه راه حلی برای تامین منافع کوتاه و دراز مدت زحمتکشان ارائه بدهیم.

    بدون شک “قشون سرمایه ” هم در ردای ارتجاع و هم در قبای تمدن سعی میکند تا در قشون ما نفوذ کند. ولی با انگشت اتهام دراز کردن به سوی این و ان نمیتوان این دسیسه ها را خنثی کرد, تنها با حفظ سلامت طبقاتی “قشون زحمتکشان” میتوان با نفوذ و نفوذیها مقابله کرد.
    ولي مسله اصلی بحث کنونی بروی محور زير میچرخد.
    آیا بعد از ۳۷ سال هنوز در جمهوری اسلامی نیروهای متشکل و قدرتمندی وجود دارند که با دست گرفتن قوه اجرایی و مقننه بتوانند عامل ایجاد تغییرات بنیادین به نفع اکثریت مردم و پایه گزار دموکراسی باشند؟

    در یک کلام جواب من منفی است. بر خلاف آنچه که تبلیغ میشود این جواب منفی حزب به این سوال بود که موجب حمله به حزب شد و نه اینکه جواب منفی حزب به این سوال بعد از حمله به حزب فرموله شده باشد.
    نگارنده در یک جلسه غیر رسمی و چند نفری از زبان رفیق جان باخته پورهرمزان شنیدم که نسبت به ظرفیت نیروهای موجود وقت جمهوری اسلامی در ایجاد تغییر بنیادین به نفع زحمتکشان ابراز شک و ترديد کرد. علاوه بر ان ۳ هفته قبل از ضربه اول به حزب رفیق جانباخته دیگری از هیئت سیاسی در جمعی از وجود چنین بحث های در درون حزب از جمله از طرف رفیق اخگر صحبت کرد.

    به نظر من هم دستگیری زودرس زنده یاد پورهرمرزان و هم ضربه اول به حزب به خاطر رشد این نظر در حزب بوده است. بر پایه این شواهد و استدلالات من آغاز شکست قاطع نیروهای “خوش بین ” را در “نبرد که بر که ” قبل از حمله به حزب میدانم. شکستی که به شکست انقلاب ملی و دموکراتیک در ارتقاء اهداف سیاسی به مرحله اقتصادی و اجتماعی انجاميد.

    داشتن این نظر ولی به معنای نشنیدن نظرات دیگران که با من هم عقیده نیستند, نیست.
    مسله انتخاب “بد در برابر بدتر ” إختراع یک گروه و یا مختص به کشور ما و یا بحث فقط درون حزب ما نیست. این مسله اصلا چالش تازه ای نیست. و از زمان تولد جنبش کمونیستی با ما بوده است. احزاب سوسیالیستی اروپا و ترقی خواهان امریکا دائما با این چالش درگیر هستند.

    بنا بر این جوابی از پیش آماده برای این چالش وجود ندارد و باید با تحلیل مشخص از شرایط مشخص در هر مقطع یی در این مورد موضع گرفت. یادمان باشد که حتا کمیته مرکزی حزب توده ایران براي دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی به ایشان رآی داد آنهم در زمانی که ثابت شده بود که جریانات “اصلاح طلب ” با در دست داشتن دو قوه مقننه و اجراییه موفقیت چندانی در نهادینه کردن دموکراسی و یا تامین منافع زحمتکشان نداشته اند (اینرا آقای حجاریان نیز به تازگی در مصاحبه ای ابراز کرد ).
    آیا میتوان کمیته مرکزی حزب توده ایران را با این حرکت “نعوز بالله ” طرفدار جمهوری اسلامی خواند؟

    مسلما نه. حتا طرح این مسله خنده آور و کودکانه است. آنچه که مسلم است اینستکه که در ان برهه اکثریت کمیته مرکزی با تحلیل مشخص از شرایط مشخص و با توانایی علمی در حد خود به این نتیجه رسیده بود.

    حال من از رفقا محسن و کاوه خواهش میکنم که حواس و انرژی خود را برای مستدل کردن نظرات خود و جواب به چالش مذکور متمرکز کنند و همانطور که شایسته توده ای هاست با زبانی علمی و فارغ از توهین و طعنه به این مسله بپردازند.
    من مطمئن هستم که اگر این شیوه استدلالی بر بحث موجود غالب شود رفیق عزیز فرهاد صفحات “توده ای ها ” را برای پیشبرد این بحث در اختیار شما خواهد گذاشت.
    در این صورت من هم بسیار مشتاق و مایلم تا این بحث را دنبال کنم.

    دست هر دو را به كَرمى ميفشارم

  7. کاوه

    سیامک گرامی، نخست سپاس بابت محبت های رفیقانه شما که جملگی بحا و درست می باشند.
    اما با تجربیاتی از دست عباس شهریاری ها یا مهدی پرتوی ها، ما باید این روزها کمی دست به عصا تر حرکت کنیم. من به یک نمونه بسنده کرده و منتظر پاسخ شما برای ختم بحث خواهم ماند. امروز آخرین شماره آنچه خود را راه توده می نامد منتشر شد.
    تیتر دوم آن سایت این نقل و قول دروغین از میر حسین موسوی است: “میرحسین موسوی: امام حکم قتل‌عام زندانیان را نداده بودند و تنها هیاتی تعیین کرده بودند تا به مساله شورش زندانیان منافق و بیرون آمدن از زندان و پیوستن به ارتش منافقین که به نزدیکی کرمانشاه رسیده بودند رسیدگی کنند و در صورت اثبات دست داشتن در توطئه شورش زندان، در مورد مجرمان حکم لازم اجرا شود. هیات سه نفره دچار خطا و سوءعمل شد!” اما اگر به خود گزارش منتشر شده در راه توده رجوع کنید متوجه خواهید شد که این سخن میر حسین موسوی نیست!
    میر حسین به نقل از موسوی بجنوردی می گوید: “ایشان [موسوی بجنوردی و نه میر حسین موسوی خامنه- کاوه] ضمن تایید حکم امام، اشاره داشتند که امام حکم قتل‌عام زندانیان را نداده بودند و تنها هیاتی تعیین کرده بودند تا به این مساله رسیدگی کنند و در صورت اثبات دست داشتن در توطئه شورش زندان، در مورد مجرمان حکم لازم اجرا شود.”
    نام این دغلکاری چیست و انگیزه دغلکاران کدامند؟ و ارتباط آن با زحمتکشان را کجا باید جست؟

  8. Siamak

    رفیق عزیز کاوه با سلام،

    با تشکر از اظهار نظر و تذکر شما.

    من در نوشته قبلی بی دقتی کردم. وقتی که من صحبت از مبارزه با نفوذی ها از طریق حفظ سلامتی طبقاتی حزب کردم، منظورم نفوذ در تشکیلات علنی بوده است. مسلم است که نفوذ حتا یک خبر چین ساده در تشکیلات مخفی میتواند منجرب به خطر انداختن جان رفقا شود.

    با این حال باید در یک وقت مناسبی در باره مزایا و محاسن تشکیلات مخفی نیز بحث و بررسی کنیم. کاش مسولان حزب پیشنهاد رفیق عاصمی را در مورد انتشار دوباره “دنیا ” جدی بگیرند تا ما بتوانیم راجع به تشکیلات مخفی به بحث نظری بر اساس تجربیات بدست آمده بپردازیم. آنچه که مسلم است نه رزمندگی، صداقت و اندیشمندی رفیق جانباخته روزبه، نه صداقت و عشق رفیق زنده یاد رادمنش به حزب و نه دور اندیشی، مخفی کاری و نبوغ سازمانگری و شجاعت رفیق جانباخته مهرگان؛ هیچ کدام نتوانست ما را از ضربه خوردن مصون بدارد. قابل ذکر است که حتا تیزهوشی و چابکی رفیق جانباخته فدایی حمید اشرف هم نتوانست تشکیلات چریکهای فدایی خلق را از ضربه پلیس مصون بدارد.

    ولی صحبت اصلی من بروی مسله دیگری است. من امنیتی کردن اختلافات نظری را غلط میدانم. بگذار با هم یک مثال فرضی را دنبال کنیم. فرض را بر این بگذاریم که با اسناد غیر قابل انکار و محکمه پسند معلوم شود که فرد مورد نظر شما جاسوس و عامل است. آیا با اثبات این موضوع نظر “اصلاح طلبی ” رژیم از بین میرود؟ آیا کسانی که دور و بر “۱۰-مهر ” جمع شده اند به آغوش حزب برمیگردند؟ ایا “عدالتی ” ها از کرده خود پشیمان میشوند ؟ و آیا “توده ای ها ” مورد بخشش قرار میگیرند؟

    من حداقل یک مسول صادق از هر جریان ذکر شده میشناسم. فقط وجود این افراد در این جریانات کافی است که ما همه را “با یک چوب نرانیم”. مشکل ما وجود نظرات متفاوت نیست. مشکل ما این است که ما به موقع با تفکرهای مختلف حزبی ها بر خورد جدی و محترمانه نکرده ایم. البته باید ذکر کنم که تقصیر این قصور فقط بر دوش مسولان حزب توده ایران نیست. همه ما مقصر هستیم. ما خود محوری ها، سو نیت ها، شکاکی ها و انحصار طلبی ها را به مبارزه مشترک برای تامین منافع زحمتکشان ترجیح دادیم. عمده ها را فراموش و غیرعمده ها را به تضاد های انتا گونیستی بدل کردیم. کم حوصلگی کردیم، عجله بخرج دادیم، برای اثبات نظر خود رفاقت را فدا کردیم. و بازنده اصلی همه این رفتارهای “نا پخته” و غیر سیاسی زحمتکشان میهن ما بوده اند.

    من در مقاله ای نوشتم که بسیاری از این رفقا صداقت و ظرفیت کافی برای نشستن در حوزه های حزبی را دارند. باز هم در آنجا گفتم که اگر شبهه ای در مورد سوابق کسی وجود دارد باید در یک دادگاه حزبی متشکل از افراد مورد اعتماد و با حق دفاع متهم از خود این مسله روشن شود. ما اگر انسانهای طراز نوین هستیم نباید از شیوه های قضایی جمهوری اسکامی تقلید کنیم. متهم تا اثبات جرم بی گناه است و این وظیفه اتهام زنندگان است که جرم متهم را ثابت کنند. البته این حق را هم باید به حزب داد که وقتی شبهه ها و جواب ندانها دامنه ای وسیع پیدا کرد، عضویت فرد مذکور را تا اطلاع ثانوی معلق کند.

    بعد از انشعآب مائویستها از حزب، حزب همچنان خانه مشترک جریان های اصلاح طلب، سوسیال دمکرات و “چپ”های انقلابی با نظرات مختلف بود. ولی رفقای گذشته ما با صبر و حوصله برای اثبات نظرات خود با حفظ احترام به دیگران مبارزه درون حزبی کردند. ما متاسفانه تاریخ خود را هم فراموش کردیم.

    حالا بر گردیم به سوال شما. من اطلاع موثق دارم که رفقایی که بطور مخفی در تهران زندگی میکردند هفته ها قبل از شروع اعدامهای دسته جمعی از طریق ارتباطاتی که خود داشتند به این موضوع پی برده بودند. حالا سوال این استکه چطور ممکن است که ولی فقیه، رییس جمهور، نخست وزیر، رییس مجلس و رییس قوه قضایی از این موضوع بی خبر باشند؟

    با توجه به اطلاع داشتن رفقای ما از این موضوع و با برداشتی که من از فایل صوتی آقای منتظری دارم به نظرم بعید میاید که ایت الله خمینی از این فاجعه بی خبر بوده باشد. اگر هم عدم اطلاع ایشان به این اعدامها صحت داشته باشد به نظر من چیزی از بار مسولیت ایشان کم نمیکند. آخر این چه ولی فقیه است که بقول دکتر ملکی از اعدام ۳۰۰۰۰ زندانی سیاسی در زندانهای خود بی خبر باشد؟ بنابراين تبرئه آقاى خميني اكر به منظور دفاع از ظرفيت اصلاحى جمهورى اسلامى باشد، درست نيست.
    تا بحال فقط اقایان پور محمدی و رازینی به ارتکاب این قتلها اعتراف کرده اند.

    موفق باشيد

  9. کاوه

    سیامک گرامی با سپاس از پاسخ شما. در همه موارد حق با شماست.
    اما گویا در مطلب قبلی نتوانستم مقصود خود را درست برسانم، با پوزش. من در مورد خمینی کاملا با شما هم عقیده ام. و اتفاقا عصبانیتم از راه توده هم از همینجا ناشی می شود که این نشریه بعد از روزها سکوت و داستان بافی های عجیب و غریب (انتشار فایل منتظری برای توجیه حصر موسوی!) نقل و قولی ناقص از موسوی می آورد تا خمینی را تطهیر کند.
    اگر تیتر دوم راه توده را ملاحظه بفرمایید، این برداشت برای خواننده القا می شود که موسوی شخصا معتقد بوده که “امام حکم قتل‌عام زندانیان را نداده بودند و تنها هیاتی تعیین کرده بودند تا به مساله شورش زندانیان … رسیدگی کنند…”. در حالیکه موسوی در آنجا نقل و قولی از موسوی بجنوردی کرده است و اتفاقا از قول بجنوردی می گوید ” ایشان ضمن تایید حکم امام …” که این هم در تیتر راه توده از قلم افتاده. راه توده در تیتر خود موسوی را جای موسوی بجنوردی می نشاند!
    ما که با شیوه عمل ارزان خدایی آشنا هستیم، اگر بگفته درست شما بخواهیم مسائل شبهه برانگیز را به دادگاه حزبی بسپاریم، اما آیا در برابر شیوه هایی چنین ناپاک که هیچ سنخیتی با مشی توده ای ندارند باید سکوت کنیم یا روشنگری؟
    دست شما را بگرمی می فشارم.

  10. Siamak

    رفيق عزيز كاوه با سلام،

    نقل و قولها باید با نقل کامل جمله و اسم صحیح نویسنده (گوینده) باشد. این اساس اخلاقی خبرنگاری و در ضمن اساس قضاوت مقالات اکادمیک است. در غرب عدم رعایت این موضوع روزانه موجب تنبیه بسیاری از خبرنگاران و رد شماری از مقالات علمی ميشود. بخصوص اگر ثابت شود که اینکار نه از سهو عمل بلکه بعمد انجام شده است.

    بنابر این دستکاری عمدی نقل و قولها برای اثبات نظر خود فقط در میان توده ایها قبیح نيست بلكه در بعضى موارد جرم نيز هست.
    و شاید به جرأت میتوان گفت که حزب توده ایران بیش از هر سازمان دیگر سیاسی ایرانی از این سلک و روش غیر مقبول ضربه خورده است. بسیاری از نقل و قولهای “منتقدان” از نشریات قدیمی حزب ناقص، جدا از چارچوب مطلب نوشته شده و حتا با ذکر تاریخ عوضی انجام میشود.

    با همه این احوال بقول رفیق طبری “با هزار من سریش” نیز نمیتوان مسولیت ایت الله خمینی را در “اعدامهای دسته جمعی” کم کرد.

    موفق باشيد

  11. Siamak

    رفیق عزیز فرهاد با سلام و ارزوی سلامتی.
    خسته نباشید.

    ایا این امکان برای شما وجود دارد که یک تیتر جداگانه به عنوان “بحث های متفرقه” باز کنید تا اظهار نظرهایی که ربط مستقیم با مقاله نوشته شده، ندارد در انجا ثبت و ظبط شود.

    موفق باشید

    دست شما را بگرمی میفشارم

  12. محسن

    اقای عاصمی

    اقای عاصمی

    اقای عاصمی کتاب دیالکتیک تاریخ را که ترجمه کرده اید مطالعه میکنم بسبار جالب است خسته نباشی .. بدرود

  13. هر فرد و هر جریانی به نام حزب توده ایران بدون در نظر گرفتن شرایط فعلی اقدام به نشر و یا هر گونه ( چه راه توده و یا توده ائی ها) نوشتاری نماید قطعا او را ضد حزب توده ایران و ضد جنبش کمونیستی جهان خصوصا احزاب برادر می دانم که حزب توده ایران پای ثابت شرکت کننده هر از چند گاه و جلسات سالانه آن است . حزب توده ایران دارای سایت مشخص http://www.tudehpartyiran.org می باشد و ارگان حزب توده ایران با انتشار ماهانه در اختیار خواننئد گان قرار می گیرد . نقد و انتقاد هم تنها در میان خانواده ارزش علمی دارد و گرنه همسوئی با باند های تبه کار انجمن حجتیه و تبه کاران لوس انلسی و انواع و اقسام گرو های دست ساخته خود شیفتگان محسوب می شود .

  14. Siamak

    رفیق قاسم با سلام و با تشکر از اظهار نظر شما.

    آنچه به نوشته شما مربوط میشود باید گفت که حرف شما هم صحیح است و هم نا صحیح.

    صحیح است که هیچ نشریه ای حق ندارد خود را بعنوان “ارگان مرکزی حزب توده ایران ” معرفی کند. ارگان مرکزی حزب توده ایران “نامه مردم” است که هر دو هفته یکبار نظرات رسمی حزب توده ایران را منتشر میکند.

    ولی آنچه که به “توده ایها ” مربوط میشود باید گفت که این نشریه هیچ وقت ادعا نکرده است که “ارگان مرکزی حزب توده ایران ” است.
    بنا بر این انتشار یک نشریه در مورد آنچه که ذهن توده ایها را مشغول خود کرده است به خودی خود یک کار ضد حزبی نیست. این را حتما رفقای “نوید نو” و “صدای مردم” هم تصدیق میکنند.

    در مورد انتقاد از خود باید گفت که این صحیح است که انتقاد باید در درون خانواده حزبی باشد. ولی اگر رفیقی از حق نشستن در حوزه محروم شده باشد طبیعی است که وظیفه مطرح کردن انتقاد در درون حزب را نیز نمیتواند بر آورده کند. چرا که “حق و وظیفه” با هم چسبیده اند و دو روی یک سکه اند. وظیفه بدون حقوق معنا ندارد. بنا بر این به رفیقی که بدون خواست خود و بدون هیچ دلیل موجهی از نشستن در حوزه محروم میشود باید این حق را داد که با انتشار نگاه انتقادی خود به بعضی از مسائل سعی کند از برون به حفظ سلامتی طبقاتی حزب کمک کند.

    در خاتمه باید گفت که همه منتقدان نظرات حزب از تبار “انجمن حجتیه” و “لوس آنجلسی ها” نیستند. دوستان حزب, کنجکاوان و مارکسیستهای دیگر هم میتوانند از این یا ان نظر حزب انتقاد کنند بدون آنکه در دسته های مورد نظر شما جای بگیرند. مسلما اینگونه نظرات “محکومانه” در مورد انتقاد و منتقدین به نفع حزب توده ایران نیست. و یک خواننده غیر حزبی به حق میتواند سوال کند که چگونه پایه های استدلال توده ایها انقدر ضعیف شده است که تحمل نظرات دیگران تا این حد پایین آمده است.

    موفق باشد

پاسخ دادن به محسن لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *