چگونه می توان پيوند تئوری و پراتيك را برقرار نمود؟
آموزش از تجربه ی موفق سازمان انقلابی نويد!

image_pdfimage_print

دوره جدید: مقاله شماره: ۷۴ (۱۸ آبان ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

 

«صدای ديگری می خواند»!

 

زنده ياد احسان طبری در رساله ی “فن مبارزه ی اجتماعي” يافتن «تناسب ديالكتيكی ميان دو قطب متضاد و انتقال به موقع از يكی به ديگری را يكی از دشوارترين وظايف» حزب طبقه كارگر می داند. توضيحاتی در اين باره در ارتباط با شرايط كنونی ايران، وظيفه ی اين سطور است با اين اميد كه بتوان نمونه ای مشخص برای درك ژرف تر درسنامه آموزگار توده ای ها ارايه شود.

در نوشتار پيش نظر رفيق طبری را درباره ی جايگاه «تضاد و تناقضات»، توضيح داده شد. نشان داده شد كه با شناخت تضاد روز- عمده و اصلي- تاريخی در مرحله معين مورد بررسي، می توان به درك مرحله ی تاريخی فرازمندی جامعه دست يافت، و وظايف روز را به كمك برداشت ماترياليستی از تاريخ برای حل تضادها بيرون كشيد.

همين شيوه را می توان و بايد در بررسی نوشتارها و مقاله هايی به كار گرفت، كه شناخت ارزش علمی آن ها، و به سخنی ديگر،جايگاه آن ها در نبرد طبقاتی كارگران و مردم پراهميت است. نمونه ی نمونه وار مقاله ی “راه توده” كه به آن پرداخته شد كه در آن انواع “تضاد”ها ذكر شده است، همان طور كه نشان داده شد، برای درك شرايط مشخص حاكم بر ايران و وظايف روز كمكی همه جانبه، و به ويژه از ديدگاه ماركسيستي- توده ای نيست. ما با همين وضع در اغلب نوشتارها توسط جريان های انحرافی ديگر كه خود را توده ای می نامند، ولی همچنين نزد مخالفان حزب توده ايران از قبيل عليجانی ها، وثيق ها و ديگران روبرو هستيم. نظرات مهندس بهزاد نبوی كه به آن در مقاله “ذهنگرايی مهندس نبوی مستدل نيست” پرداخته شد، نمونه ای ديگر از ناتوانی برای شناخت وضع مشخص و راه خروج از آن است.

 

اكنون به بررسی اين پرسش بپردازيم كه چرا پيوند ميان تئوری و پراتيك، ميان نظر و كاركرد پراهميت است؟ و تناسب ديالكتيكی كه طبری از آن سخن می گويد، به چه معناست و چگونه می توان به آن دست يافت؟

 

ماركس- انگلس در “ايدئولوژی آلماني” درباره ی كمونيسم می گويند: «كمونيسم يك وضع تعريف شده نيست كه بايد واقعيت را با آن منطبق ساخت»!  همين مضمون را لنين پس از پيروزی انقلاب اكتبر بيان می كند. هنگامی كه او خود را در برابر شرايطی می يابد كه بايد از درون آن به جستجوی راه برپايی “سوسياليسم” بپردازد كه بنا به تعريف ماركس- انگلس بايد روزی گفته شود: “اين است كمونيسم!”، چگونه عمل می كند؟

لنين وضع را چنين برمی شمرد: «هيچ كتابی وجود ندارد كه در آن از “سرمايه داری دولتي” سخنی به ميان آمده باشد .. بايد از وابستگی به كتاب ها گذر كرد!» (١).

اين گذر همان يافتن «ديالكتيك» مورد نظر طبری است كه به معنای گذار به عملِ مبتنی بر تئوری است. عملی كه بايد «استراتژی و تاكتيك» و «عمده و غيرعمده» را در لحظه ی تاريخی مورد توجه قرار دهد.

حزب توده ايران در مبارزه ی ٧٦ ساله ی خود مصافت طولانی ای را در اين پراتيك كوبيده و برای عملِ موفقيت آميز توده ای ها در شرايط كنونی ايران هموار ساخته است. ارايه ی تعريف ملي- دمكراتيك برای مرحله انقلاب و فرازمندی جامعه ی ايرانی كه نتيجه گيری از سرشت انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ماست، در اين زمينه نقش تعيين كننده داراست كه به هيچ وجه نبايد از مد نظر دور داشت.

عدول از اين تعريف در تحليل، در پراتيك و روشنگری كتبی و شفاهی می تواند فاجعه آفرين باشد. اما پيش از آن كه اين رشته ی فكر را دنبال كنيم و اهميت آن را برای تجهيز زحمتكشان و همه ی مردم ميهن ما در شرايط كنونی نشان دهيم، ببينيم لنين چه تعريفی را برای گامی ارايه می دهد كه در برابر خود پس از انقلاب اكتبر ١٩١٧ می بيند و آن را با «گذار از كتاب ها» مشخص می سازد؟!

 

اسلوب لنين، پايبندی به تئوري، و توجه به كاركرد، به نتايج پراتيك است!  برای ايجاد رابطه ی ديالكتيكی ميان اين دو، لنين از «برنامه حداقل كارگري» صحبت می كند. در شرايط پس از انقلاب اكتبرمضمون «دمكراتيك و سوسياليستي» اين برنامه را او در عمل نشان می دهد. او در اكتبر ١٩١٧ و در بحث درباره ی اين ادعای بورژوازی كه گويا «طبقه ی كارگر قابليت برای گرداندن حاكميت را دارا نيست»، حل مساله ی «تقسيم مسكن» را برای خانواده های محروم و زير فشار، «دمكراسی انقلابي» می نامد. او خواستار « پايان دادن به وضع ممتاز ثروتمندان» شده و «اسكان دادن خانواده ای محروم و زير فشار و نيازمند» را در قصر و منازل ثروتمندان عين «دمكراسی انقلابي» ارزيابی می كند. (٢). گام ديگری كه او در ارتباط با وظيفه ی سوسياليستی بلشويك ها خاطرنشان می سازد، موضع او در بخش اقتصادی است كه در «تاريخ ١٩ اكتبر ١٩١٧»، و هنگام بررسی طرح برنامه جديد حزب آن را بيان می كند.

لنين برجسته می سازد كه «ما همه در اين امر توافق داريم كه ترس از گام گذاشتن برای برپايی سوسياليسم، بزرگ ترين بيچارگی و بزرگ ترين خيانت به منافع پرولتاريا است. ما همه بر سر اين نكته توافق داريم كه مهم ترين گام در اين جهت، اقداماتی بايد باشد مانند ملی كردن بانك ها و سنديكاها [سرمايه داران]. اين گام ها و گام های مشابهه ديگر را پشت سر بگذاريم، و آن وقت [با بررسی نتايج آن] درباره ی گام های بعدی بيانديشيم.» (٣).

 

زنده ياد جوانشير دو سوی «برنامه حداقل كارگري» را در “سيمای مردمی حزب توده ايران” با تكيه به اين موضع لنينی به طور همه جانبه توصيف و مضمون و سرشت آن را برپايه دو وظيفه ی دمكراتيك و سوسياليستی حزب برمی شمرد: «برنامه حداقل كارگری .. با آن كه شعارهای عام دمكراتيك [دارد] .. هرگز برنامه يك حزب و يا جريان بورژوائی و خرده بورژوائی [نيست]. برنامه حداقل كارگری برنامه ای بود [و هست] كه وظايف سوسياليستی و دمكراتيك را به طور گسست ناپذير  – آن طور كه لنين توصيه می كند – به هم پيوند می داد [می دهد] و جنبش دموكراتيك و ضد امپرياليستی عموم خلق را به جلو، به سوی نبرد با سرمايه داري، به سوی سمت گيری سوسياليستی هدايت می كرد [می كند]»!

همان طور كه بيان شد، حزب توده ايران ازجمله در ششمين كنگره ی خود در سال ١٣٩١ با درايت و هوشمندی خردمندانه اين گام را نيز طی كرده و راه را برای گام بعدی كه بايد امروز برداشت هموار نموده است. «پيوند» مبارزه ی دمكراتيك- صنفی و سياسي- طبقاتی كه مصوبه كنگره است، همان «ملی كردن بانك ها» است كه لنين به آن اشاره دارد كه زمينه انديشيدن بر روی «گام های بعدي» را ممكن می كند و آن ها را در دستور كار قرار می دهد!

انديشه ی لنين را بايد به معنای اسلوبی آن فهميد و درك كرد! بايد ديد كه در شرايط مشخص كنونی در ايران، كدام اقدام و كدام شعار چنين نقشی را ايفا می سازد؟

 

پيش از آن كه در اين رشته ی فكر، بررسی را ادامه دهيم، به نظر سودمند می رسد كه يك جنبه ی ديگر از انديشه ی لنينی را مورد توجه قرار دهيم كه مشخصه سياست حزب توده ايران است! اين سويه از خط مشی انقلابی حزب توده ايران «دفاع از منافع مردم» است كه در پيوند ميان «آزادی و عدالت اجتماعي» در نظر و برنامه ی حزب طبقه ی كارگر ايران متبلور می شود.

نكته ی پراهميتی كه در مقاله ی “سرهم بندی واژهء «چپ سنتي»، راهی برای گريز از واقعيت های انكارناپذير” در نامه مردم، ارگان مركزی حزب توده ايران برجسته می شود. (٤) در اين مقاله، »دفاع از “آزادی های دموكراتيك” و “عدالت خواهي” و پيوند ديالكتيكی اين دو مقوله» توصيف می شود. واقعيت سرشت مردمی حزب طبقه كارگر و دفاع آن از منافع مردم كه نظريه پرداز “اصلاح طلب”، رضا عليجانی نيز به آن معترف است، از زبان اين نظريه پرداز چنين ارايه می گردد: «”برای چپ سنتی مسئلهء عدالت (اقتصادي) اولويت نخست دارد.»

اين نظريه پرداز از طيف “چپِ” رنگارنگ نام كه از درك «رابطه ديالكتيكي» ميان اين دو مقوله ناتوان است، حزب طبقه كارگر ايران را متهم می سازد كه اين حزب كه برای رشد عدالت اجتماعی نسبی امروز و اكنون به نفع زحمتكشان و مردم، به سود «خانواده های محروم و زير فشار و نيازمند» (لنين) پای می فشارد، گويا به مساله “آزادي” بی توجه است! او از ناتوانی خود برای درك رابطه اين دو مقوله به اين نتيجه گيری اراده گرايانه و «مهمل»گونه (لنين) می رسد، بگويد و تراوش انديشه ی در سطح غلطيده ی خود را سياه روی سفيد چنين بنويسد: «بدين ترتيب [!در نظر «چپ سنتي»] دموكراسي، آزادی و حقوق بشر به طور محسوسی در رتبه های پايين تری [؟!] قرار می گيرد.»

مفهوم «دمكراسي، آزادی و حقوق بشر» كه نئوليبرال ها و طيف “چپ” رنگارنگ نام اكنون خود را نماينده دفاع از آن می نمايد، پيامد مسنقيم «پيروزی انقلاب اكتبر ١٩١٧ در روسيه» است. اين تز را فيلسوف ماركسيست ايتاليايی در مقاله ای اخير خود در ارتباط با صدمين سالگرد پيروزی انقلاب اكتبر مستدل می سازد. به اين نكته به طور مجزا پرداخته خواهد شد و نشان داده خواهد شد، كه «افسانه ی دمكراسی غربی .. حقوق عام سياسی آن، بدون انقلاب اكتبر هيچ گاه به واقعيت تبديل نمی شد»! لوزورده در مقاله ی خود اين واقعيت را با بررسی سه تبعيض وحشتناكِ تاريخی عليه زنان، عليه افراد بدون مالكيت و عليه بردگان افريقايی تبار در ايالات متحده آمريكا نشان می دهد.

آزادی به مثابه «حقوق عام سياسي» كه به پرچم انقلاب بزرگ فرانسه در پايان قرن هيجدهم بدل شد، اهرم پرتوان نبرد برای تحقق بخشيدن به “عدالت اجتماعي” است. شعار برقراری “برابري” در انقلاب كبير فرانسه هيچ مفهوم ديگری ندارد، جز برپايی عدالت اجتماعی در جامعه. عليجانی ها كه شناخت و دركی از اين رابطه ی تاريخی ندارند، عجيب هم نيست كه برداشت ديالكتيكی حزب توده ايران را به طور مكانيكی به “اول” و “دوم” تقسيم كنند. اين شيوه، نمونه ی نمونه واری است برای اسلوب “منطق” صوری كه تنها ظاهر پديده ها را می بينيد و گرفتار نظاره گری سطح پديده است، گرفتار نظاره گری “ژورناليستي” است، و آگاهانه و يا ناآگاهانه در خدمت حفظ شرايط موجود باقی می ماند!

 

لنين در تداوم مواضع ماركس- انگلس در مانيفست كمونيستي، موضع در كنار مردم بودن، «در مبارزهء آنان برای احراز برابری حقوق» شركت كردن و .. را ويژگی حزب طبقه كارگر می داند كه در “سيمای مردمی حزب توده ايران” با بيان زنده ياد جوانشير در بخش «پيوند حزب با توده ها» چنين ترسيم می شود:«يكی از مهم ترين مشخصات حزب طراز نوين طبقه كارگر پيوند آنست با توده ها». اين مشخصه حزب توده ايران را او نشان «جدا كردن» حزب طبقه كارگر «از انواع محافل روشنفكری جدا از توده ها، از انواع احزاب سازشكار .. و از انواع گروه های توطئه گر [می نامد كه] به آن [حزب توده ايران] خصلت خلقی می دهد»!

رابطه ديالكتيكی ميان “آزادی و عدالت اجتماعي” كه در مصوبه ديگر ششمين كنگره ی حزب توده ايران تثبيت شده است، محكی ذهنی و اراده گرايانه به منظور «جدايي» حزب طبقه كارگر از ديگر جريان ها نيست. نمونه ای است برای شناخت محك “عيني”- ماترياليستی برای درك ريشه ی علّی «جدايي»!

نمونه ی وقايع در يونان سه سال پيش و كاتالونيای امروز، تفاوت سرشت “عيني” شركت «در مبارزه» مردم و خلق ها و زحمتكشان را در نظر حزب توده ايران نشان می دهد و تفاوت آن را با سرشت “ذهني” و ارداه گرايانه ی نزد جريان های بورژوازی و خرده بورژوازی می شناساند. جريان هايی كه از منافع خرد گروه ها دفاع می كنند.

در يونان چند سال پيش، رئيس حزب سيريزا، …، همانند هم تای امروزی آن در كاتالونيا، آنجا هنگام مبارزه عليه برنامه “رياضت اقتصادي” ديكته شده ی توسط اتحاديه اروپا، و اينجا هنگام گويا دفاع از منافع “ملي” كاتالونيايی ها، جدايی از توده ها را به نمايش می گذارد. “نمايندگان” بورژوازی “دمكرات” به راحتی از واقعيت حضور مردم و رای آن ها در صحنه ی مبارزه گذشتند و دل به “مذاكره برای استحاله” حاكمان بستند.

 

برای جلب نيروهای صادق در ميان بورژوازی و خرده بورژوازی در مبارزه امروز مردم ايران نيز ايجاد «ديالكتيك ميان مقوله ی آزادی و عدالت اجتماعي» توسط حزب توده ايران تعيين كننده است. شناختِ حتی المقدور دقيق و عينی اين ديالكتيك كه طبری آن را امری «دشوار» ارزيابی می كند، بنا به گفته ی لنين، می تواند تنها از طريق پيوند ميان تئوری و پراتيك ممكن گردد. همان طور كه بيان شد، تعيين «تضاد و تناقضات» در لحظه كنونی در ايران، ستاره ی راهنما برای به ثمر رساند اين وظيفه ی «دشوار» است.

بدون ترديد ارايه راه حلی انقلابي، يعنی راه حلی كه در ارتباط و «در پيوند با مبارزه ی مردم» است، راهگشای اين «دشواري» است. به سخنی ديگر اين اسلوب شناخت ديالكتيكی را ممكن می سازد كه حل دو «تضاد» روز و اصلی جامعه ايرانی را به دنبال دارد. باز هم به سخنی ديگر با همين معنا، ديالكتيكی است كه تضاد ميان مردم و ديكتاتوری – شكل – و تضاد ميان مردم با اقتصاد سياسی نئوليبرال – مضمون تضاد- را “حل” می كند، همان طور كه در مقاله ی پيش گفته ی نامه مردم، ارگان مركزی حزب توده ايران در بحث با عليجانی مطرح و برجسته می شود.

اين ديالكتيك همزمان قادر است «تناقضي» را در جامعه ی ايرانی بر طرف سازد كه حاكميت نظام سرمايه داری و شكل اِعمال سلطه ديكتاتوری آن قادر به برطرف ساختن آن همانقدر نيست، كه تصورات و پندار ممكن بودن استحاله پذيری رژيم نزد “اصلاح طلبان” نمی تواند آن را “حل” كند!

تنها اسلوب يافتن «ديالكتيك دشوار»ی كه تلفيق تئوری علمی و پراتيك انقلابی در تجربه طولانی مبارزاتی حزب توده ايران پرچم آن را به دوش می كشد، می تواند اين وظيفه «دشوار» را به ثمر و سرانجام برساند. سخن لنين شفاف و صريح است: «ما همه در اين امر توافق داريم كه ترس از گام گذاشتن برای برپايی سوسياليسم، بزرگ ترين بيچارگی و بزرگ ترين خيانت به منافع پرولتاريا است. ما همه بر سر اين نكته توافق داريم كه مهم ترين گام در اين جهت، اقداماتی بايد باشد مانند ملی كردن بانك ها و سنديكاها [سرمايه داران]. اين گام ها و گام های مشابهه ديگر را پشت سر بگذاريم، و آن وقت [با بررسی نتايج آن] درباره ی گام های بعدی بيانديشيم.»

 

با چنين پرچمی در دست، می تواند حزب طبقه كارگر ايران، گرچه گردانی كوچك را تشكيل می دهد، به نقش تعيين كننده در مرحله ی انقلاب ملي- دمكراتيك دست يابد. تجربه سازمان انقلابی “نويد” در سال های ميانی ٥٠ در ميهن ما اين برداشت را مورد تاييد قرار می دهد. اين مبارزه، نشان موفقيت پيوند سياست حزب توده ايران با مبارزه ی سازمان انقلابی “نويد” و جانفشانی هشيارانه ی رهبران زنده ياد آن، رفيق عزيز رحمان هاتفی و ديگران است برای يافتن «ديالكتيك انديشه و عمل، ديالكتيك تئوری و پراتيك» مورد نظر رفيق طبري. موفقيتی كه بازتوليد آن امروز نيز با همين اسلوب ممكن می گردد.

موفقيت مواضع اعلام شده در نويد در آن سال ها كه با رشد توفانی تيراژ آن به واقعيتی ماترياليستی در تاريخ مبارزات حزب طبقه كارگر ايران تبديل شد، نشان می دهد كه اسلوب پيوند ميان تئوری و پراتيك، شيوه ای ذهنی و چپ گرايانه نيست، بلكه شيوه ای عينی و تنها اسلوب برای خروج از بن بستی است كه جنبش انقلابی در ايران در شرايط كنونی به آن نياز دارد.

بايد جايگزين اقتصاد سياسی مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب، يعنی جايگزين مبارزه برای احيای دستاوردهای مردمي- دمكراتيك و ملي- ضد امپرياليستی انقلاب بهمن را به اهرم پرتوان برای حل «تضاد و تناقضات» حاكم، به اهرم پرتوان برای جلب متحدادن نزديك و دور طبقه كارگر، و مهم تر از آن، به اهرم پرتوان تجهيز و سازماندهی مبارزه و جانفشانی زحمتكشان و ديگر نيروهای ملی و ميهن دوست تبديل كرد و به كار گرفت.

نوك نيزه ی مبارزه مردم در شرايط كنوني، مبارزه ی زندانيان سياسی است كه به عالی ترين شكل و بالاترين كيفيت دست يافته است: “قطره قطره مردن!” (سياوش كسرايي)

در ابرازنظری رفيق عزيزی بيان اين مواضع را “چپ روانه” ارزيابی نمود. بيان آن را اما در شرايط كنونی كه “راست روي” بالا دست دارد و همه گير شده است، «سودمند و حتی ضروري» دانست.

مبارزه ی جانفشانه ی زحمتكشان گرسنه در ايران كه پشت آن ها زير ضربه شلاق ارتجاع خونين است، و تظاهرات و اعتصاب های آن ها با سركوب خشن داعش گونه روبرو می شود، و همچنين اعتصاب های غذای فعالين آن ها كه تا مرز مرگ ادامه می يابد و انواع ديگر اين مبارزات عليه سلطه ی بلامنازع امنيتي- قضايی ارتجاع حاكم در ايران، اجازه می دهد، مضمون تراژيك سخنان پيش گفته لنين برای درك اهميت اسلوب نهفته در آن بهتر درك شود.

تراژدی خود سوزی آخوند بودائيست در ويتنام در سال های ٦٠ قرن پيش و تراژدی خودسوزی زحمتكش دست فروش در تونس در چند سال پيش، شايد “چپ روانه” بنمايد. با توجه به اسلوب لنينی برشمرده شده، تنها «تكانه» برای گذار از مرحله ی مبارزات اتفاقی و محدود به وسيع و توده ای است، همان طور كه طبری در “نوشته های فلسفی و اجتماعی (جلد اول) در مبارزه ميان «نيروی نو وكهن» برمی شمرد.

به اصطلاح “چپ روي” و خشونت ظاهری در سخنان لنين را بايد به مثابه اهرم قابل شناخت ساختن اسلوبی فهميد كه برای گذار از مرحله مبارزه به مرحله ديگر ضروری است. بايد آن را تبلور ديالكتيك “تاريخي- ضروري” فهميد!

لنين مطرح نساختن وظيفه ی سوسياليستی حزب، «ترس از گام گذاشتن برای برپايی سوسياليسم را بزرگ ترين بيچارگی و بزرگ ترين خيانت به منافع پرولتاريا» می داند. آيا “قطره قطره مردن” مبارزان در ايران، آيا خود سوزی ها در ويتنام، در تونس، و … نيز چنين مضمونی ندارد؟

تراژدی نهفته در سخنان لنين و در مبارزه های برشمرده شده، يك جهش كوانتونی است برای تبديل مبارزه ی اتفاقی به وسيع، مبارزه ی سازمان داده نشده به سازمان يافته، تجهيز نشده و به تجهيز شده، برای جلب متحدادن نزديك و دور، برای بر طرف ساختن دودلی نزد متحدان سرگردان و …!

اين تصور كه نبرد اتفاقی كارگران برای بهبود شرايط زندگی در طول زمان و به طور خود بخودی به نبرد كليت جامعه برای دستيابی به حقوق دمكراتيك بدل خواهد شد، به واقعيت تناسب قوا در جامعه ميان حاكمان و محكومان بی توجه است. چنين پنداشتي، نهايتاً باور به استحاله پذيری شرايط دارد، زيرا روند “خود بخودي” را در ايران كنونی مطلق می سازد، زيرا ديالكتيك اشكال مبارزه ی اصلاحي- انقلابی را نفی می كند!

اين پنداشت كه تصور می كند كه نبرد اتفاقی به نبرد كليت جامعه عليه ديكتاتوری از اين طريق بدل خواهد شد كه  اتفاق ها “روزي” پيوند خواهند يافت و آن را «بايای تاريخ» (اط) بنامد، نه تنها مضمون سخن آموزگار توده ای ها را درك نكرده است، بلكه مبارزه را از محتوای آگاهانه- ماترياليستی آن تخليه می كند.

برای گذار مبارزه از شكل اتفاقی به موج خروشان و يك پارچه، برای تغيير تناسب قوا در شرايط كنوني، برای آن كه امـكان تحقق «بايای تاريخ» به واقعيت تبديل گردد، مبارزه نياز به شعار و برنامه ای دارد كه حل تضاد روز- دمكراتيك را با سلطه ی ديكتاتوری برای توده های مبارزه همان قدر ملموس سازد، كه حل تضاد با شرايط اقتصادی حاكم را به آن ها نشان دهد.

احتمالاً ابرازنظر كننده با نام مستعار “ناظر” كه در دفاع از “راه توده” نوشت (٥)، سخنان پيش را «فلسفه بافي» می نامد. اما درعين حال می توان آن را كوششی برای درك «ديالكتيك مشخصي»ی ارزيابی نمود كه كمك است برای حل «وضع دشوار» مورد نظر احسان طبري!

رفيق عزيز سيامك كه مشغول به به سرانجام رساند كاری بزرگ است نيز پس از پايان كار، گفتنی در اين زمينه بسيار دارد.

 

شاعر و آوازخوان انقلابی ائوروگوئه، دانيل ويگليتي، دوشنبه گذشته (٣٠ اكتبر ٢٠١٧) به ابديت پيوست و جاودانی شد. او در شعری با عنوان “در پس صدای من”، طنين صدای ديگر را می شنود كه «می خواند»!

مضمون «وحی زميني» كه زنده ياد طبری در شعر زنده ياد سياوش كسرايی می شنود، شنيد طنين صدای ديگر است كه «می خواند»: «بنويس! .. اينك شعری گستاخ، شعری مهاجم، شعر دگرگون كنند، شعری چون رستاخيز .. بنويس!» و دانيل ويگليتی می نويسد:

 

در پس صدای من،

بشنو، بشنو،

صدای ديگر می خواند …

آن ها می گويند كه در صدای تو، در نگاه تو، در سخن تو زنده اند …

 

نشانی اینترنتی این مقاله:  https://tudehiha.org/fa/4471

———-

١-  كليات، جلد ٣٣، ص ٢٦٤ – به نقل از ولاديميرو جياچي، “سرمايه داری دولتی لنين”، جهان جوان ١ نوامبر ٢٠١٧

٢-  “دولت، كارگران و آشپز” جهان جوان ٢١ اكتبر ٢٠١٧

٣-  از مرزها عبور كنيم، جهان جوان اول نوامبر ٢٠١٧

٤- نامه مردم  شماره ١٠٣٧، ٨ آبان ١٣٩٦

٥- نگاه شود به مقاله ی آیا انشعاب در حزب طبقه کارگر مجاز است؟ شماره ٩٦/٦٥، مهرماه ٩٦ https://tudehiha.org/fa/4313

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *