چین و الگوی پیشرفت
بحثی در اقتصاد سیاسی مرحله ی ملی – دمکراتیک انقلاب

image_pdfimage_print

دوره جدید: مقاله شماره: ۸۰(۶ آذر ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

 

رفيق عزيز رضا پ با شركت در بحث درباره ي اقتصاد سياسي براي مرحله ي ملي- دمكراتيك انقلاب ايران، نظر خود را در ارتباط با شرايط در جمهوري خلق چين ارايه مي دهد. در نوشتار ازجمله به مساله ي خطراتي كه انقلاب و تجربه پايان نيافته در چين را تهديد مي كند اشاره مي شود كه به درستي موجب برخي نگراني ها است.

 

رفيق رضا پ مي نويسد:

چین و الگوی پیشرفت

این طور که معلوم است، در چین استثمار شدید است. شکی نیست که در ساختار ملی – دموکراتیک یا سوسیالسم چینی یا هر نام دیگری که بتوان به آن نسبت داد، بخشی از  ارزش اضافی اجتماعی ناشی از استثمار مردم چین مسلما به جیب سرمایه داران  چینی و شرکتهای چند ملیتی تحت کنترل حاکمیت چین واریز می شود.  حالا اگر به جای  زمان اجتماعا لازم و زمان اضافی  برای تولید یک کالا، انرژی مصرف شده برای آن کالا و متراکم شده درآن را در نظر بگیریم، باید دید که در چین بخشی از این انرژی مصرف شده در زمان اضافی که منجر به انباشت سرمايه می شود، به زحمتکشان چین برمی گردد! یا خیر؟

بنظرم جواب آن آری است! اگر خیر باشد و سمت گیری چین را به سمت یک کشور امپریالیستی خشن بپذيريم، آن وقت بايد پذيرفت کهاين سمت گيري، شرايط استعماری نوین را در قالب استعمار چینی برای سرمایه داران چینی و فراملیتی نوید می دهد. آن وقت تکلیفش مشخص می شود. ولی اگر جواب آری است، يعني اگر بپذيريم كه بخشي از انباشت سرمايه به زحمتكشان چين بازمي گردد، باید دید بر طبق کدام مستندات ساختار”سوسیالیسم چینی” مردمگرا است و مي توان از آن آموخت؟ آیا خروج حدود 700 میلیون نفر از زیر خط فقر شاهدی بر این نیست که روند مصرف ارزش اضافی اجتماعی در اين كشور گرایش مردمی دارد؟ آیا ریشه کن کردن بیسوادی چنین امری را نمایان نمی کند؟ آیا مصرف بخشی از ارزش اضافی اجتماعی  متراکم شده در سرمایه اجتماعی (سرمایه ثابت) به  نوسازی و مدرنیزه کردن وسیع  صنایع و تکنولوژی به نفع پیشرفت جامعه چین و ارتقاء کیفی – رفاهی طبق برنامه تا ٢٠٣٥  ناشی از گرایش مردمی برنامه های جاری چین ندارد؟

مدرنیزاسیون صنایع،  به خصوص اتوماسیون و دیجیتالیزم و رباتیسم در صنعت و خدمات، همراه با ارتقاء کمّی و کیفی سطح زندگيزحمتکشان چینی، در دل خود شرایط مادی و معنوی رشد سطح اقتصادي- اجتماعي، و گرایش نزولی سود حاصل از ارزش اضافی وهمچنين گذار به مرحله بعد را پرورش می دهد. حل تضاد ايجاد شده ميان رشد اقتصادي- اجتماعي براي توده ها و محدود ساختن انباشت سرمايه در دست سرمايه داران نوين، که شکل گذار  مسالمت آمیز یا هر نوع دیگرآن بستگی به عملکرد طبقات حاکم در آن زمان  دارد، نكته ي پراهميت و ناروشن را در اين روند ايفا مي سازد.

گسترش حقوق و آزادی های دموکراتیک  [ازجمله تشكيل سنديكا از “پايين”، ضمن حفظ ساختار سنديكايي موجود] که در جريان روند كنوني انجام شده است و در برنامه آتی چین در نظر گرفته شده است، توانايي و تاثير اجتماعي نیروی کار را در چین از نظر کیفی بسیار ارتقاء داده و به احتمالا می دهد.

همچنین طرح “کمر بند جاده ي ابرايشم” نقش بزرگي را برای سازندگی بخش هاي پيراموني در چين و سرزمين کشورهای واقع در این کمربند ممكن خواهد ساخت. اين جايگزين سوسياليستي، نقطه مقابل طرح های تخریبی غرب در کشورهای خاورمیانه و آفریقا نیست؟نکند مبارزه طبقاتی حتما باید با موشک های اتمی صورت گیرد؟

با تمام این ها، اين خطر وجود دارد که صاحب سرمایه چینی از کنترل نظارت دولتی یا عمومی خارج شوند و همه آرمان هاي دنبال شدهبر باد رود. از اين رو باید انتظار داشت كه در ادامه روند و برنامه آتی در چین، در زمینه گسترش حقوق و آزادی های دموکراتیک،دستاوردها به نفع زحمتکشان تثبیت شود. چنانچه صاحبان سرمایه کنترل را به دست گیرند، البته  نبرد بی امان اون موقع تازه شروع می شود. با همه این ها را ممکن است کسی بگوید خب، این ها برنامه های سوسیال دموکراتیک است که سابقه دارد!؟ جواب این است که اگر پیگیر باشد (که قاعدتا طبق برنامه تا ٢٠٣٥ و 50 چنین است)،  به مرحله بعد فرا می روید. و اگر پیگر نباشد، مبارزه طبقاتی با این طبقه زحمتکش شهری وسیعی که به ظهور رسیده، وارد فرایند جدیدی خواهد شد و اکتبر دیگری در سطح بالاتر ظهور خواهد کرد.

چرا در سطح بالاتر؟ درسته که انقلاب اکتبر با اون عظمتش و با اون دستاوردهای عظیم شکست خورد. اگر چرایش را مجبور باشیم  در چند خط فشرده کنیم، علتش این است که از جنبه داخلی، به تضاد بین امکانات و انتظارات یا اهمیتی نداد، یا کمتر اهمیت داد. بخش مهمی از پتانسیل عظیم انقلاب خرج از بین بردن تضاد بین کار و سرمایه های کوچک، آن هم بین متحدین بالقوه انقلاب یعنی دهقانان شد. هم چنین دموکراسی  توده ای ايجاد شده ناشي از آزاد شدن پتانسیل آن ها، که به گستردگی روسیه جاری شد، با سطح آگاهی عمومی در بستر مبارزه طبقاتی تضاد داشت. اين تضاد به علل متفاوت، ازجمله كمبود توانايي هاي پیش قراولان زحمتکشان، کنترل نشد. منتهی  به سال های فشار شد و در نهایت علیرغم دستاوردها و جانفشانی های عظیم چه در سطح روسیه و چه در سطح جهان  به فنا رفت و زحمتکشان روسیه تنها تماشگر انتقال قدرت از یک دار ودسته به دارو دسته دیگر شدند. در نهایت  و خوشبینانه همه دستاوردها به ناسیونالیسم عظمت طلب روسی واگذار شد. اگرپتانسیل انقلاب عظیم نبود و عمق لازم را نداشت همون 10 سال اول تمام شده بود و وارثان تزار و ژنرال ها سوار بر مرکب حکومت شده بودند.  ولی آن پتانسیل 70 سال طول کشید بدون اینکه در طول سال ها از این پتانسیل برای حفاظت از دستاوردها و ارتقاء آن ها از جنبه داخلی و تحریک انگیزه عملی و غیر احساساتی استفاده بهینه شود.

انقلاب چین هم همین طور اگر عمیق نبود، همون چند سال اول  آش با جاش به فنا رفته بود. ولی برعکس سر بزنگاه در سال های 80 از  یک انقلاب روستایی- دهقانی  به مرحله بالاتر ارتقاء یافت. این تجربیات گران و همچنبن مبارزات برای حقوق و آزادی های دموکراتیک و نیز تکنولوژی نوین که در دل خود مبارزات حول ارزش اضافی را می پروراند، تجربیات ارزشمندی است که تحولات آتی را در سطحی بالاتر می نشاند.  اما فرض کنیم چین همین فردا برنامه های جاری را تعطیل کند. خب  انرژی نیروی کار چین به افلاک نمی رود. در فقر هدر می رود و صاحب نیروی کار خودش با نیروی کارش جان به جان آفرین تسلیم می کند، بدون اینکه ازخود اثر مثبتی باقی بگذارد؟ حداقل الان یک طبقه منسجم میلیاردی از زحمتکشان چینی به ظهور رسیده است که در دل خود پتانسیل  انقلاب را می پروراند.

به نظر می رسد كه الگوی کلی چین، الگوی مناسب برای کشورهای در حال توسعه چون ایران است. باید ما هم ظرف حدود بیست سال به چین فعلی برسیم و گرنه به فنا می رویم. نمی شود صبر کرد تا تئورسین های چپ در حد شخصیت های بزرگ از مادر متولد شوند و رشد کنند تا ارائه طریق کنند. چین با توجه به تمام جوانب و شرایط موجود راه درستی در پیش گرفته است.

………..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *