اگر در هر دو عرصه، عرصه پایمال شدن آزادىهاى دمکراتیک و قانونى و عرصه تاراج ثروتهاى ملى توسط ارتجاع داخلى و جهانى، مردم را به مبارزه دعوت نکردهایم، به علت بىاطلاعى ما از ترکیب مجلس و اهداف قشربندى در حاکمیت سرمایهدارى در جمهورى اسلامى ایران نبوده است. علت این بىتحرکىِ توجیهناپذیر و غیرمستدل، علت این بىتحرکى، فقدان موضع انقلابى در اندیشه و عمل ما بوده است.
سکوت و عدم تحرک انقلابى ما، ناشى از فقدان شناخت ما از “اصلىترین تضاد” حاکم بر جامعه و عدم درک ما از لزوم مبارزه انقلابى در “اصلىترین عرصه مبارزه اجتماعى” بوده است!
…
عرصه مصاف مردم با ارتجاع، عرصه مبتنى بر قانون اساسى است!
تبلیغ براى منافع مردم و در دفاع از منافع ملى باید مبارزهجویانه و شورانگیز و با کیفیت انقلابى باشد، باید بیفروزیش، تا رقص شعلهاش تن را گرم و روح را به جولان وادارد. تبلیغ براى تجهیز تودهها بهمنظور به عقب راندن ارتجاع از مواضعى که به طور غیرقانونى به چنگ آورده، دیده شدن شعله آتش، از کران تا کران است.
متن ابرازنظر “کیوان” و “چیستا دبیر”:
کیوان
شما ظاهرا می خواهید به سردرگمی در طیف توده ای ها پایان دهید اما از نوشته هایتان معلوم می شود که خودتان از همه سر درگم ترید.
مخلوط کردن یک جمله از کاسترو با شعر طبری و کتاب جوانشیر و اظهار نظر ایزنهاور و نبرد که بر که با بناپارت و نتیجه گرفتن اینکه “در انتخابات اینده در مبارزه خرافات با علم ما از علم پشتیبانی می کنیم” اگر همه اینها نامش سردرگمی نیست پس چیست؟
از مارکس مارکس کردن هم تحلیل مارکسیستی بیرون نمی اید. اول از همه شما باید زبانتان را اصلاح کنید و زبان توده ای را بکار گیرید. واگرنه با این زبان الکن نمی شود با امثال تاج زاده رقابت کرد یا با امثال شریعتمداری مقابله؟
حرفهای کلی هم پاسخ به سیاست مشخص نیست. هر قدر هم دیالکتیک درس دهید و تضاد اصلی و فرعی را بشمارید پاسخ این سوال را نخواهد داد که اوضاع امروز کشور چیست و فردا در انتخابات چه باید کرد و شرکت کرد یانه و از چه کسی پشتیبانی کرد یا نکرد.
بنظرم اگر واقعا قصد دارید که با تفرقه مبارزه کنید بجای انکه یک سایت دیگر به سایت های توده ای اضافه کنید بروید و با یکی از همین موجود ها همکاری کنید. این بهترین روش مبارزه با تفرقه است.
موفق باشید.
کیوان ٢٠٠٨ر١١ر٢٠
چیستا دبیر
من نظر سردبیر راه توده را خواندم. خیلی خوشم آمد که با جسارت اسم خود را نوشته بود. چرا شما چنین کاری نمی کنید. یعنی بنویسید سردبیر سایت شما کیست و دارای چه سوابقی است؟ از چه وقت توده ایست؟ اول اینها را بنویسید و از دیگران هم بخواهید با همین صداقت و صراحت نام خودشان را پای پیام هایشان بنویسند تا من هم همین کار را بکنم. وقتی آدم پشت اسامی مستعار و بی نامی پنهان می شود خیلی جسارت ها پیدا می کند که نه حقش است و نه در ظرفیتش.
چیستا د بیر ۱۹٫۱۱٫۲۰۰۸
پرسشى که “کیوان” مطرح مىسازد درباره «اوضاع امروز کشور چیست» و «فردا در انتخابات چه باید کرد»، نکات پراهمیتى هستند. به هر دو نکته و نشان دادن اولویت پرسش نخست بر دومى، در نوشتههاى مستقل گذشته، و همچنین در پاسخ به ابرازنظر “بهرام”، پرداخته شده است.
بهویژه بر این نکته با دقت مکث و استدلال شده است، که اصلىترین رشته هستى اجتماعى که بر دور آن کلیه روندهاى اجتماعى تحقق مىیابند، کدام رشته مىباشد. براى توضیح این رشته اصلى و مرکزى، که ماهیت نظامهاى حاکم بر جوامع را تشکیل مىدهد، کوشیده شده است از نظریات بانیان سوسیالیسم علمى، در بحثها نکات ضرورى مطرح گردد.
متاسفانه واکنش در برابر اسلوب مارکسیستى- لنینیستى بررسى و تحلیل به طور غیرمترقبهاى منفى است. موضعگیرى علیه مقولههاى مارکسیستى نزد سردبیر راه توده آنچنان شدید و رودرو است، که نمىتوان آن را با نماى ارایه شده از نشریه «هفده ساله»، که مایل است راه تودهاىها را ترسیم کرده و ادامه دهد، و بیش از این، نمایندگى کند، در همسویى و همنوایى ارزیابى کرد. این «ظاهرامر» با مضمون فلسفى و تئوریک و سنت علمى و تحلیلى حزب توده ایران، همانطور که در زیر نشان داده شده است، همخوانى ندارد.
«شما اگر ۵٠ بار دیگر هم در یک مقاله ٣٠ خطى از دیالکتیک و مارکس و خلاقیت انقلابى و … ذکر خیر [؟!] کنید …»، تا چه حد یک «زبان تودهاى» است، که “کیوان” طلب مىکند، یک مسئله است، اما چرا باید سردبیر راه توده به کار گرفتن دیالکتیک و یا نظریات مارکس را در منافات با امکان درک شرایط ایران تصور کند، مسئلهاى دیگر و بسیار پراهمیت! این نارضایى از ارزیابى مبتنى بر دیالکتیک و نظریات مارکس، استدلال علیه ضرورت و نیاز به پایبندى به اندیشه علمى نیست، که مىتوانسته ازجمله نظر یک تودهاى کم آشنا با مارکسیسم- لنینیسم باشد، بلکه پولمیکى است که آگاهانه و یا غیرآگاهانه در جو “آنتىکمونیسم” گرفتار است!
در هیچ یک از مقالاتى که در صفحه “تودهاىها” انتشار یافته است، تکرار غیرمستدل مقولات دیالکتیکى و یا نظریات مارکس وجود ندارد و ادعاى راه توده درباره «ذکر و خیر» کردن، قابل اثبات نیست. سردبیر راه توده هم اشارهاى به مقاله مشخص و یا بخش مشخصى از یک مقاله نمىکند، که گویا در آن این مقولات «۵٠ بار» تکرار شده باشند. ادعا، ادعایى عام است که نه از سر برخورد انتقادى، که حق او مىبوده، طرح گشته، بلکه با هدف برخوردى به قول خود او «تند و دردآور» انجام شده است. «دلسوزى و دلنگرانى و احساس مسئولیت» که گویا از باب دلجویى مطرح مىشوند، تنها توجیهاى در سطح و غیرجدى براى پوشاندن هدفى است، که با برخورد «تند و دردآور» دنبال مىشود. هدف تن ندادن به بحثى است که مطرح شده است و راه توده ظاهراً در آن باب حرفى «گفتنى» (طبرى) ندارد و نمىتواند به پرسشهاى «ساده» زیر پاسخ دهد:
١- تشتت نظرى در جنبش تودهاى وجود دارد یا خیر؟
٢- تودهاىها باید براى برطرف ساختن تشتت نظرى بکوشند، یا خیر؟
٣- براى برطرف ساختن تشتت، چه راهى باید طى شود؟
آیا به پرسشهاى «ساده» فوق، پاسخى «روشن و صریح» دریافت خواهیم کرد از شخص شناخته شدهاى همانند سردبیر راه توده، که “چیستا دبیر” به تمجید او پرداخته و از نام و نشانش ابراز خرسندى نموده و از بیان آنها «خیلى خوش»ش آمده و لابد تائید هم مىکند، که با سابقهاى که او داراست، پاسخ دادن به پرسشها، هم «حقش است و [هم] در ظرفیتش».
مارکس مىگوید، «پیشرفتهترین سطح نیروهاى مولده، [همه جا] حاکم مىشود.» حالا باید با تکیه به حرف مارکس گفت، که با طرح پرسش، دیگر هیچ تودهاى نخواهد توانست از اداى پاسخ طفره رفته و سکوت کند، زیرا سکوت تائیدى است بر برنامه ارتجاع براى تداوم چند صدایى در جنبش تودهاى!
برگردیم به بخش جدى نظریات سردبیر راه توده. اتفاقاً براى آنکه بتوان «… به این سئوال ساده پاسخ [داد] که در مجلس کنونى چه ترکیبى نشسته و چه هدفى را دنبال مىکند و لایهبندىهاى حکومت کنونى چیست و …»، و این پاسخ در اصولیت اسلوبى و تحلیلى خود با پاسخ “آقایان” در ایران و آقایان نورىزادهها و خانمهاى صداى آمریکا و بىبىسى و رادیو فردا و …، به قول “بهرام” «کوفتواژى»ها، متفاوت باشد – تکرار مىشود -، درست به خاطر تفاوت اسلوبى پاسخ تودهاى از پاسخ این افراد، باید سخن تودهاىها مبتنى باشد بر اندیشه علمى.
اندیشه علمى اسلوب بررسى و پژوهش است. راه یافتن عمده از غیرعمده است. اسلوب دیالکتیکى، محتواى بحث را تعیین نمىکند. محتوا، برپایه دادهها و پرسشى که باید به آن پاسخ داد، تعیین مىشود. اطلاع یافتن از «ترکیب» مجلس نیاز به دادهها دارد، که “راهتوده” حتماً از راه “غیب” و “معجزه” در اختیار ندارد.
دیالکتیک مشخص، که در پاسخ به ابرازنظر سوم ترسیم شد، امکان درک روابط بین «ترکیب» مجلس و «هدف» مجلس نشینان را بوجود مىآورد (که همانجا با نقل قول از مارکس درباره نشان دادن وابستگى طبقاتى بناپارت، بیان شده بود و مورد اعتراض “کیوان” و دیگران قرار گرفته است).
بدینترتیب، وحدت اسلوب و اطلاع، زمینه شناخت و درک علمى پدیده و ارایه ارزیابى مستد از آن را بوجود آورده و آن را ممکن مىسازند. زمینهاى که ارزیابى مبتنى بر آن، تازه باید در جریان عمل و پراتیک انقلابى صحت خود را به اثبات برساند!
حزب توده ایران، تنها پرچم یا عکس نیست، که با به دوش گرفتن آن، به همه وظایف عمل شده باشد. اندیشه و اسلوب اندیشیدن و عمل انقلابى است، که بین جنبش تودهاى و اپوزیسیون چپ غیرانقلابى، خط فاصل را تشکیل مىدهد، چه برسد به خط فاصل از “اپوزیسیون راست”!
تاثیر منفى برخورد غیرمستدل به «یالکتیک» و «مارکس» و … البته آن خواهد بود، که ازجمله در ابرازنظرهاى “کیوان”، “چیستا دبیر” خود را مىنمایاند. زمانى که “کیوان” جمعبندى مقاله “جسارت ورود به گود حوادث داخل کشور” را با جمله «مخلوط کردن یک جمله از کاسترو با شعر طبرى و کتاب جوانشیر و اظهارنظر ایزنهاور و نبرد که بر که با بناپارت …» به سخره مىگیرد، تنها پولمیک نمىکند، بلکه سوار بر جو “آنتىکمونیسم”، همان برخورد «تند و دردآور» را به نمایش مىگذارد، با این تفاوت که در پشت «دلسوزى و دلنگرانى» پنهان نمىشود.
پیشتر، تعریفى که مارکس درباره انسان داده بود، نقل شده بود. او مرز جدا شدن انسان از حیوان را، پرداختن انسان به تولید نیازهاى هستى خود مىداند. انگلس نیز در نامهاى به ژوزف بلوخ (٢١ سپتامبر ١٨٩٠) ازجمله مىنویسد: «برپایه درک مارکسیستى تاریخ، تولید و بازتولید [نیازهاى اولیه] زندگى، نهایتاً مسئله اصلى در تاریخ است.»
بدینترتیب باید براى پاسخ به همه پرسشها، ازجمله ترکیب و چرایى ترکیب مجلس اسلامى و موضع ما در برابر هر کدام از قشرهاى موجود در آن، حزب توده ایران ساختار اقتصادى و به تبع آن اجتماعى جامعه را بشناسد و توضیح دهد. مبتنى بر این تعریف است، که تودهاىها مىتوانند از ساختار موجود دفاع، دفاع مشروط، مخالفت با جوانبى از آن و یا مخالفت با کلیت آن را مستدل سازند. آنطور که در سیاست “اتحاد و انتقاد” در سالهاى پس از پیروزى انقلاب بهمن توسط حزب توده ایران به مورد اجرا درآمد.
چرا باید آقاى نورىزاده مخالف “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” در ایران باشد؟ مخالف هم نیست! تاکنون دراینباره تنها حرفى که زده است، درباره کندى اجراى آن بوده. درست همانند آقاى خاموشى. حرف ما در اینزمینه چیست؟ کدام تحلیل را راه توده در اینباره ارایه مىکند؟ از این سیاست سرمایهدارى حاکم، سردبیر راه توده براى مبارزه نشریه «هفده ساله» به چه نتیجهگیرى نایل مىشود؟
تنها پس از دستیابى به ارزیابى از کلیت شرایط اقتصادى- اجتماعى جامعه است، که مىتوان درباره وظایف روز به بحث نشست و نتیجهگیرى کرد. ازاینرو نه تنها “کیوان”، “چیستا دبیر”، بلکه همچنین سردبیر راه توده در خطا هستند، زمانى که ارزیابى مبتنى بر نظریات مارکسیستى را غیرضرورى و قابل اغماض مىدانند. کوشش اندیشه پسامدرن، ایدئولوژى “جهانىسازى” در خدمت سرمایه مالى امپریالیستى، درست در این نظر متمرکز شده است، که گویا شناخت “کلیت” ممکن نیست، بلکه انسان قادر است تنها محیط محدود اطراف خود را، آنهم تنها به صورت تکه تکه و خورد شده، بشناسد. این اندیشه، ماتریالیسم تاریخى را “داستان بزرگ” مىنامد، که کهنه شده است. دراینباره مىتواند خواننده علاقمند ازجمله به “دیالکتیک نبرد ضدامپریالیستى و ضدنولیبرالیسم عرصه اصلىترین نبرد” مراجعه کند. پرداختن در اینجا به نظر هگل درباره “حقیقت، کلیت است”، و نظر مارکسیستى درباره “روندى که اندیشه براى شناخت پدیده طى مىکند”، چارچوب نوشته حاضر ر میشکند، اما مىتوان دیرتر به آن پرداخت.
امید مىرود با موضعگیرىهاى حزب توده ایران، راه توده، تارنگاشتهاى عدالت، ١٠ مهر، احسان طبرى و دیگران که دستشان باز است، درباره پرسشهاى ساده مطرح شده، روشنى بیشترى در ضرورت پایبندى به اندیشه سوسیالیسم علمى به اثبات برسد.
«فردا در انتخابات چه باید کرد»
«تضاد علم و خرافات»
از آنجا که زندهیاد کیانورى در ٢٢ تیرماه ١٣٧٧ در رسالهاى تحت عنوان “نگاهى به اوضاع اجتماعى جمهورى اسلامى ایران”، مسئله «تضاد علم و خرافات» را – او آن را «تضاد علم و دین» مىنامد – به طور وسیع توضیح داده و ترسیم نموده است، براى روشن شدن نظر مطرح شده در “تودهاىها”، بخشهایى از آن در زیر نقل مىشود.
اما پیش از آن، این مضمون توضیح داده مىشود، که منظور از جانبدار علم در برابر خرافات بودن، به این معناست که اندیشه تودهاى در لحظاتى که باید درباره این یا آن عملکرد حاکمیت تصمیم بگیرد، مثلاً از بین کاندیداهاى مجاز شناخته شده، یکى را بر دیگرى ترجیح دهد، از محکى استفاده مىکند، که به قول کیانورى گرفتن جانب علم در برابر خرافات است.
براى مثال مىتوان براى توضیح مضمون فوق، از ظرافتى روشنفکرانهاى که در برنامه “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” نهفته است، کمک گرفت.
حزب توده ایران مدافع بخش دولتى- اجتماعى اقتصاد در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران (اصل ۴۴) است، زیرا بر این باور است، که اگر این بخش به طور دمکراتیک و طبق قانون در اقتصاد کشور موثر باشد، شرایط ضرورى براى حفظ استقلال اقتصادى و به تبع آن سیاسى ایران تضمین مىگردد.
سرمایهدارى حاکم با نقض اصول دمکراتیک قانون اساسى (ازجمله اصل ٢۶)، شرایط برپایى یک اقتصاد ملى- دمکراتیک را از بین برد، حاکمیت مافیایى و رانتخوآرانه خود را برقرار نمود و اکنون مىخواهد با اجراى برنامه نولیبرال امپریالیستى (که صندوق بینالمللى پول و بانک جهانى و … اجراى آن را تجویز مىکنند و شرط همکارى وسیع با ایران اعلام کردهاند)، و به امید حفظ حاکمیت خود از این طریق، ثروتهاى ملى مردم را که انقلاب بهمن یک بار از حلقوم سرمایه امپریالیستى و رژیم سلطنتى- ساواکى بیرون کشیده بود، در بازار بورس به حراج بگذارد. حراجى که در آن سهم سرمایه مالى بلیونى امپریالیستى، سهم شیر را دارد: خاموشى ١٨ آبان ١٣٧٨: «برخورد سرمایهگذاران انگلیسى با ابلاغیه اصل ۴۴ بسیار مثبت بود و ایشان آمادگى خود را براى حضور در بازار ایران اعلام کردند. مسئله، تامین پول براى اجراى پروژهها نیست [یعنى باوجود بحران مالى، سرمایه مالى امپریالیستى کمبود نقدینگى ندارد]، بلکه باید مشکلات مربوط به تنظیم قانون کار را برطرف کنیم …».
نابودى بخش دولتى- اجتماعى اقتصاد، آنطور که حزب توده ایران ارزیابى کرده است، نابودى امکان ایجاد و حفظ استقلال اقتصادى کشور مىباشد. اگر هم تناسب قوا در ایران امکان داشتن مضمون «مکراتیک» را براى بخش دولتى- اجتماعى اقتصاد هنـوز ممکن نساخته است، از منظر استقلال اقتصادى کشور، کوشش براى حفظ این بخش، در جهت ارزیابى و هدف حزب توده ایران قرار دارد. به عبارت دیگر، اگر بخشى از حاکمیت بکوشد به خاطر منافع خود، از دستورات آقاى خاموشى و حامیان جهانى او سرباز زند، چنین بخشى براى جنبش تودهاى اولویت دارد. نه از آن جهت که این بخش گویا خواستار اجراى اصول ٢۶ قانون اساسى شده و به مخالفت با جو سرکوبگرانه کنونى برخاسته است، بلکه تنها از آن رو، که منافع مافیایى و سودجویانه آن در لحظه تاریخى کنونى با به حراج گذاشتن ثروتهاى ملى در تضاد است.
اینکه این ثروتها تنها زمانى در حفظ استقلال اقتصادى کشور موثر خواهند بود، که در چهارچوب یک اقتصاد ملى و دمکراتیک قرار داشته باشند، یک مسئله است. فروش امروز ثروتها به سرمایه مالى امپریالیستى توسط بخشى دیگر در حاکمیت سرمایهدارى، یک مسئله دیگر.
(ناگفته نماند که بحران مالى نظام سرمایهدارى در جهان و شکافى که از این طریق در ایدئولوژى امپریالیستى درباره “اقتصاد آزاد بازار” بوجود آمده است، امکان مقاومت و دفع خطر غارت ثروتهاى ملى را توسعه بخشیده است و باید از تغییر شرایط حاکم به حداکثر ممکن استفاده شود. باید به خاطر داشت، که درصد بالاى قریب به اتفاق مردم میهن ما مخالف “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” هستند!)
«گر بیفروزیش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست» (سیاوش کسرایى)
بحث تنها در این سطح که به این یا آن فرد باید در انتخابات آینده راى داد، که احتمالاً مىتواند همان باقىماندن در انتخاب بین “وبا” و “طاعون” باشد، گرفتار ماندن در صحنهاى است، که حاکمیت سرمایهدارى طلب مىکند. امرى که سردبیر راه توده را مجبور ساخته است، در پاسخ به پرسش مطرح شده توسط «برخى محافل داخل کشور» (١٠ر١١ر٢٠٠٨) – بدون طرح پرسش – توضیح دهد، که بحث او، درباره «حاکمیت است و نه جنبش مردم».
ما، یعنى مردم و حزب توده ایران و جنبش تودهاى، به نمایندگى از طرف زحمتکشان و همه میهندوستان و تحولطلبان، صحنه مبارزاتى خود را، خود تعیین مىکنیم. این به معناى نشان دادن ارتباط و بهمتنیدگى دو آماج اصلى خواست مردم است. و با مردم فریاد مىزنیم: مقاومت در برابر دستور و غارت امپریالیسم، تنها به دست مردم حاکم بر سرنوشت خود دست یافتنى است! مردمى که مىدانند، که آزادى و دمکراسى تنها با حفظ منافع ملى بدست مىآید!
نشان دادن و مستدل ساختن رابطه بین آزادى انتخاب با مبارزه با حاکمیت سرمایهدارى مجرى برنامه نولیبرال امپریالیستى، وظیفه روز است. تنها از این طریق مىتوان به اثبات رساند، که تنگدستى و مشکلات اقتصادى مردم و فقدان آزادى انتخابات، یک روند واحد را تشکیل مىدهند. وظیفه مبارزه روز میهندوستان و تحولطلبان استفاده از شرایط تغییر یافته در صحنه جهانى و کوشش براى ایجاد تغییر در صحنه داخلى مىباشد. ازاین طریق مىتوان مبارزه انقلابى براى حفظ ثروتهاى مردم و مبارزه براى آزادىهاى دمکراتیک را به سطح بالاترى ارتقا داده و بر روند انتخابات آینده مهر خود را کوبید.
شرایط و جو حاکم بر جامعه در ماههاى پیشرو و قبل از برگزارى انتخابات ریاست جمهورى را نباید براى انتخابى “مناسبتر” به کار گرفت، بلکه باید برگزارى انتخابات را با هدف تغییر وضع به خدمت گرفت. باید به توضیح ارتباط آزادى انتخابات با مسائل روزمره اقتصادى و اجتماعى مردم پرداخت. باید نشان داد، که تنها در شرایط آزادى انتخاب، در شرایط موثر بودن اصل ٢۶ قانون اساسى، در شرایط حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، آرى، تنها در چنین شرایطى مىتواند انتخابات قانونى برگزار گردد، که در آن حقوق قانونى مردم در برخودارى از عدالت اجتماعى، حقوق مردم در کنترل مافیاى اقتصادى، حقوق مردم در آگاهى بر مذاکرات پشت پرده با امپریالیسم و …، برقرار شده باشد.
طنین پرتوان و شورانگیز صداى مردم در تمام ماههاى آینده تا انتخابات ریاست جمهورى، آتش نبرد را آنچنان شعلهور نگه خواهد داشت، که بتواند هم دشمنان مردم را رسوا سازد و هم جو حاکم را به سود خواستهاى مردم تغییر دهد. چنین است مبارزه انقلابى که شیوه حزب توده ایران مىباشد و نه پاسخ به پرسش، به چه کسى باید راى داد. این پرسش از درون نبرد مردم پاسخ خود را خواهد یافت. چنانچ نیاز به اسلحه در انقلاب بهمن را، که تقاضاى سردبیر راه توده از کیانورى بود، رشد نبرد انقلابى در ایران برطرف ساخت.
در چنین شرایط تغییر یافته انقلابى، آنوقت آنانى که مىخواهند انتخاب شوند، هستند که باید رنگ بگیرند و «ریگ»ها را از کفش خود بدور بریزنند!
عرصه مصاف مردم با ارتجاع، عرصه مبتنى بر قانون اساسى است!
تبلیغ براى منافع مردم و در دفاع از منافع ملى باید مبارزهجویانه و شورانگیز و با کیفیت انقلابى باشد، باید بیفروزیش، تا رقص شعلهاش تن را گرم و روح را به جولان وادارد. تبلیغ براى تجهیز تودهها بهمنظور به عقب راندن ارتجاع از مواضعى که به طور غیرقانونى به چنگ آورده، دیده شدن شعله آتش، از کران تا کران است.
ازاینرو باید تبلیغ مواضع انقلابى از پشتوانه تئورى انقلابى برخوردار باشد. با پرسش محترمانه “راهتوده”، «مگر “ریگى” به پوتین خود» دارید؟ ما در صحنهاى به “مصاف” مىرویم، که حاکمیت سرمایهدارى پهن کرده است. سطح استدلال ناموفق اصلاحطلبان در پشت درهاى بسته نیز بیش از این نبوده است. وظیفه ما اما افشاى ریگ است، افشاى این امر است، که سرکوب آزادىهاى مصّرح در قانون اساسى، وسیله و ابزار موثر غارت مافیایى و رانتآخوارانه حاکمان اقتصادى را تشکیل داده است. این است عرصه “مصاف” مردم با ارتجاع حاکم!
برقرار ساختن ارتباط ماهوى بین مبارزه روز، یعنى مبارزه براى آزادى انتخابات، با آینده مبارزات، یعنى برقرارى آزادىهاى دمکراتیک و حقوق قانونى مصّرح در قانون اساسى، که مانع اصلى در اجراى برنامه غارت مافیایى منافع مردم و ثروتهاى ملى آنان مىباشد، وظیفه پیگر و مداوم ماست! وظیفهاى که اکنون تنـها بر عهده ما تودهاىها قرار گرفته است. هیچ جریان دیگرى به آن اعتقاد ندارد و بدان عمل نمىکند. شکست جنبش اصلاحات، شکست ناشى از اسلوب نادرست تحلیل و شیوه مبارزاتى آن بود. فداکارى در صفوف آن کم نبود! درک علمى از اوضاع اجتماعى وجود نداشت. نادرستى شیوه تحلیل و انتخاب عرصه مبارزه، به ناتوانى براى تجهیز تودههاى میلیونى انجامید. رئیس جمهور وقت بارها اعلام داشت که بدون مردم تغییرات ممکن نیست، اما به علت نادرستى ارزیابى قادر نشد مردم را سازمان دهد و به تبع آن، شرایط را به سود مردم متغییر سازد!
البته باید ««حرکت فرماندهان نظامى به سمت قدرت مطلقه را متوقف» کرد، البته باید پرسید «دردتان چیست که مردم را آزاد نمىگذارید؟ کجاى کارتان عیب دارد که مردم را سرکوب مىکنید؟»، که “راهتوده” در “گفتگو با برخى محافل داخل کشور” مطرح مىسازد، اما اگر همین جریان که «ریگى در پوتین خود» دارد، و این ریگ همان ریگى است که براى غارت مافیایى به آن احتیاج داشت، یعنى ریگ قانون شکنى و پایمال کردن حقوق دمکراتیک اصل ٢۶ قانون اساسى، بخواهد براى حفظ منافع خود مانع به حراج گذاشتن ثروتهاى ملى ایران در بورسهاى فرانکفورت، نیویورک و توکیو و … شود و در برابر خواست خاموشىها مقاومت کند، باید در موقع انتخاب بین ایندو، به خاموشى راى نداد. این انتخاب اما تنها زمانى مجاز است، که علیرغم کوشش همهجانبه و یورش تبلیغاتى و روشنگرى انقلابى به مواضع و سنگر قانونشکنان، تناسب قوا هنوز پیروزى را ممکن نساخته است! در چنین شرایط و تنها در پایان چنین کوشش مبارزهجویانه و انقلابى باید روشن و صریح اعلام نمود، که حفظ ثروتها ملى به دست مافیاى نظامى بهتر است، از غارت آنها توسط امپریالیسم و تبدیل ایران به “مستعمره نولیبرال”. یعنى وفادار ماندن به ارزیابى حزب توده ایران مبنى بر الویت نبرد ملى و ضدامپریالیستى!
اگر در هر دو عرصه، عرصه پایمال شدن آزادىهاى دمکراتیک و قانونى و عرصه تاراج ثروتهاى ملى توسط ارتجاع داخلى و جهانى، مردم را به مبارزه دعوت نکردهایم، به علت بىاطلاعى ما از ترکیب مجلس و اهداف قشربندى در حاکمیت سرمایهدارى در جمهورى اسلامى ایران نبوده است. علت این بىتحرکى توجیهناپذیر و غیرمستدل، علت این بىتحرکى، فقدان موضع انقلابى در اندیشه و عمل ما بوده است.
سکوت و عدم تحرک انقلابى ما، ناشى از فقدان شناخت ما از “اصلىترین تضاد” حاکم بر جامعه و عدم درک ما از لزوم مبارزه در “اصلىترین عرصه مبارزه اجتماعى” بوده است!
درست در این لحظه است که اندیشه تودهاى به این نتیجه مىرسد، که راه انقلابى مبارزه براى حقوق قانونى مردم (و نه برپایى سوسیالیسم!)، به معناى گرفتار ماندن در بحثهاى خرد و غیرعمدهاى نمىباشد، که در سطور فوق تنها براى نشان دادن اسلوب پژوهش تودهاى به آن تن داده شد.
براى برپایى ایرانى شکوفا باید مبارزه براى آزادىهاى دمکراتیک و مبارزه براى خواستهاى اقتصادى را دست در دست هم و توامان سازمان داد. این دو جدایى ناپذیرند. هیچ فرمول دیگرى براى بیان توامان بودن نبرد ضددیکتاتورى و ضدامپریالیستى نمىتوان یافت، جز آنکه با مضمون مارکسیستى گفت، این دو از وحدت دیالکتیکى برخوردار هستند!
تنها با اتخاذ چنین شیوه انقلابى در مبارزه توسط حزب توده ایران است، که بخشهاى دیگر میهندوست و تحولطلب و حامیان استقلال سیاسى و اقتصادى کشور در جامعه و همچنین در حاکمیت و پیرامون آن مىتوانند خود را از بندهاى مافیایى قدرت سرمایهدارى حاکم نجات داده و در سنگر مردم جاى شایسته خود را براى برقرارى آزادىهاى دمکراتیک و قانونى بیابند.
بازگردیم به «تضاد علم و خرافات»
کیانورى در آغاز این بخش از رساله فوقالذکر خود مىنویسد:
«گفتگو میان پیشرفتها و یافتههاى نوین علمى در همه زمینههاى دانش بشرى، گفتگویى بس دیرین و بررسى تاریخى آن از چارچوب این نوشته بیرون است. آنچه در این بخش مورد بررسى قرار مىگیرد، تاثیر این گفتگو در میان فرهیختگان و اندیشمندان و جوانان تشنه دانش در کشورمان در سالهاى اخیر است.»
بدینترتیب او، خصلت اسلوبى بحث خود را برجسته مىسازد. یعنى پایبندى به نگرش بر روند تاریخى رشد پدیده نبرد علم علیه خرافات. در ادامه کیانورى مىنویسد: «در کشورهایى که حکومتهاى دینى وجود ندارد، این گفتگو از چارچوب معینى خارج نمىشود، در حالى که در کشور ما ایران، که حکومت دینى برقرار است، همانند دوران استقرار حکومتهاى دینى در قرون وسطاى کشورهاى اروپا، این گفتگو به صورت یک تضاد رشدیابنده در میان هواداران نوگرایى در درک دین حاکم و قشریون که هرگونه نوگرایى در درک و توضیح آنچه در کتابهاى دینى آمده است را “بدعت” یا ارتداد مىدانند، درمىآید و بهتر بگویم درآمده است.» (ص ٧۵-٧۴)
سپس کیانورى با نشان دادن نمونههایى از تاریخ براى توضیح نظر بیان شده، ازجمله «کشف زیست شناس نامدار انگلیسى، چارلز داروین، در سال ١٨۵١ … در کتاب “اصل انواع از راه انتخاب طبیعى”» را مطرح مىسازد و آن را «بزرگترین ضربهاى که پایههاى اعتقادات دینى را زلزلهوار به لرزش درآورد» مىنامد. (ص ٧٩)
پس از این مقدمه، کیانورى توجه خواننده را به اوضاع کشور معطوف ساخته و تشدید تضاد بین روحانیون در ایران بر سر موضوع تضاد بین دین و خرافات را نشان مىدهد و در صفجه ٧٩ به «شدت گرفتن تضاد در میان روحانیون و تناقض علم و دین و تاثیر این دو فرایند روى مردم …» اشاره نموده و آن را تضاد «در میدان دین و سیاست، و [میدان] دین و حکومت» مىنامد. تضادى که بین روحانیون در شکل «ناب مسائل دینى» خود را مىنمایاند. او در ادامه با ارایه نمونه مواضع آیتالله یزدى، رئیس وقت قوه قضایه، انعکاس این تضادها را بین روحانیون و بین مردم و حکومت دینى نشان مىدهد، که در «فلسفه “ولایت مطلقه فقیه”» و «نام پرطمطراق “ولى امر مسلمین جهان”»، متظاهر مىگردد.
کیانورى با نشان دادن دلایل شور و هیجان مردم در انتخاب محمد خاتمى در خرداد ٧۶، «ماهیت تضاد» حاکم بر کشور را در مضمون تضاد بین علم و دین ارزیابى کرده و توضیح مىدهد. (ص ٩٣ به بعد)
براى بحث ما درباره تشخیص معیار جانبدارى از موضع علم، با توجه به نکات پیش گفته، براى مثال در انتخابات آینده ریاست جمهورى، رساله زندهیاد کیانورى این آموزش را درباره اسلوب بررسى و پژوهش ارایه مىدهد، که باید در نبردهاى اجتماعى، آن رشته تکاملى را یافت، که به نظر مارکس، جهت تاریخى رشد هر پدیده و یا جامعه را نشان مىدهد. جهت تکاملى تضاد بین علم و خرافات در تاریخ فلسفه در جهان، جهت تکاملى اندیشه فلسفى انسان از تخیل اسطورهوار- ایدهآلیسم ذهنگرا و عبور از اندیشه ایدهآلیسم عینگرا، به اندیشه ماتریالیستى و نهایتاً ماتریالیست دیالکتیکى است.
مسلط بودن به این شناخت علمى، حزب توده ایران را از افتادن در ورطه حدث و گمان و تعیین سیاست خود برپایه اسپکولاتیو، مبرا مىسازد. این امر اما با این معنا نیست، که ما نباید بکوشیم وسعت اطلاعات خودمان را از وقایع پشت پرده و یا از بحثها و زدوخوردهاى بین جناحى در حاکمیت هر روز بیشتر وسعت بخشیم تا با اطلاعات و فاکتهاى فزونتر، دقیقتر تصمیمگیرى کنیم. صحبت بر سر آنست، که مطلع بودن و خبرداشتن ضرورى است، اما داشتن راهنماى عمل و یا به قول فیدل کاسترو «قطبنما»، شـرط و معیار امکان انتخاب علمى و تاریخى مىباشد.
براى دسترسى به ارزیابى با خصلتى تودهاى، «جسارت» و دقیقتر «جسارت انقلابى» ضرورى، اما کافى نیست. اضافه بر آن آگاهى به اسلوب اندیشه انقلابى گریزناپذیر است. ازاینروست که لنین مىگوید: بدون تئورى انقلابى، پراتیک انقلابى غیرممکن است!