1

تنها مارکسیسم توانایی دگرگونی ریشه ای جهان را دارد
نقش پیشاهنگ در آگاهی سازی طبقه کارگر

مقاله شماره: ۳۵ (۱۱ تیر ۱٣۹۷ )
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/6328

مارکسیسم جهان بینی کارگران و رنجبران

ما هر روز می بینیم که کودکان و پیران از خانواده های تهی دستان و رنجبران در سرتاسر جهان از گرسنگی می میرند. ما می بینیم که هر روز کارگران و دیگر زحمتکشان در سرکار خود کشته می شوند و یا از خستگی و درماندگی جان می دهند. همزمان ما می بینیم که حساب های بانکی ازمابهتران آن هایی که دارایان (مالکان) سرمایه و یا افزار تولید هستند هر روز افزایش می یابد.

نیروی ویران ساز و بنیان برانداز سرمایه دیگر نه تنها انسانها را که حتا جانوران و گیاهان زمین زیبای ما را از بین می برد. پروانه ها برای همیشه از گلزارها دوری می گزینند؛ زنبورهای عسل از زهر شیمیایی شرکت های فراملی کشاورزی برای همیشه نابود می شوند؛ گیاهان بی شماری که برای آزمندان نمی توانند پول بسازند از بین می روند؛ جریان اقیانوس دگرگون می شود؛  آب و هوا را دیگر اعتباری نیست؛ برف قطب ها آب می شود. ولی خدا را شکر که در میان این همه بدبختی دارایی یک درصد ثروت مند از دارایی نیمی از مردمان جهان بیشترشده است.

انسان باوجدان با دیدن این همه بدبختی، گرسنگی، درماندگی و شکاف طبقاتی از خود می پرسد از دست من ناچیز و کوچک چه برمی اید؟ از کجا آغاز کنم؟ به کی یاری برسانم؟ به چه بپردازم؟ “غم زمانه خورم یا فرق یار کشم به طاقتی که ندارم کدام بار کشم”؟ “به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خیش را “؟

بی ریب (بی شک) کسان بسیاری با نیم نگاهی به روزنامه ها و خواندن رویدادها سرگیجه می گیرند. رویدادها چنان به تندی سوی، رنگ، ساخت عوض می کنند که کسی را یارای واکاوی آن ها و نشان دادن و نمایاندن یک دید همه سویه (جانبه) نیست.

غیر مارکسیست چون پیوستگی رویدادها را نمی فهمد و چون پدیده ها را ایستا و همیشگی می بیند، خلاقیت ذهن را کور می کند و نمی تواند جهان را که آنگونه که می تواند و می بایست باشد ببیند و بدین گونه دیر یا زود به دام واقع گرایی تسلیم طلبانه خواهد افتاد.

در جهان کنونی تنها مارکسیست های انقلابی دارای یک جهان بینی علمی و عملی هستند که  هم توانایی واکاوی رویدادهای به ظاهر از هم گسسته را دارد و هم راه دگرگونی آن را برای دنیایی بهتر به ما نشان می دهد و هم نیروی سازماندهی مبارزه را دارد.

مارکسیسم اما یک جهان بینی انتزاعی و مجرد که تنها در کتاب ها پیدا می شود و در کافه ها گفتگو می شود نیست. آموزش مارکس دربرگیرنده (شامل) سخن های مقدس و آیه های ایستا نیست. مارکسیسم  تجربه های تئوریزه شده تاریخ انسان و طبیعت است و به همین دلیل تا زمانی که انسان رویدادهای نویی را تجربه می کند و پدیده های تازه ای را کشف می کند، پویایی مارکسیسم آن را به همان اندازه به روز می کند و تکامل می دهد.

مارکسیسم به ما می آموزد که مبارزه طبقاتی جنباننده و برانگیزاننده (موتور) تاریخ و جامعه انسانی است. و در جامعه سرمایه داری تنها طبقه کارگر برای دگرگونی ریشه ای پیگیر است. طبقه ای که دارنده (صاحب) افزار تولید نیست و برای زنده ماندن به ناگزیر باید نیرو کار خود برای به فروش برساند.

هر چند که تضادهای درونی نهفته در نظام سرمایه داری در پایان به مرگ آن می انجامد ولی بدون مبارزه سازمان یافته طبقه کارگر و متحدانش هیچ تضمینی وجود ندارد که سوسیالیسم جایگزین سیستم چرکین سرمایه داری شود. باید به یاد داشت که سوسیالیسم یک امکان است که تنها با مبارزه آگاهانه و پیوسته و با سازماندهی تحقق می یابد. سوسیالیسم رویا نیست و بهشت دست نیافتنی نیز نیست؛ سوسیالسیم جامعه ای است که در آن انسان ها چارچوب مادی انسانی کردن انسان را پایه گزاری می کند.

برای گم نشدن در کوچه و پس کوچه های گزینش ها و دخمه پرپیچ و خم مبارزه باید سرمایه داری را شناخت. بدون شناخت شاید بتوان کمی با نشانه های آن مبارزه کرد ولی با اینکار، مشکل از ریشه حل نمی شود. شما نمی توانید علیه کسی که نمی شناسید مبارزه کنید. می توان سردرد را با داروی مسکن تسکین داد ولی ریشه سردرد با این کار از بین نمی رود. در واقع مارکسیسم مانند دانش پزشکی می ماند؛ نخست باید بیماری را یافت و شناخت و پس از آن راه های درمان آن را یافت. گاهی پوسیدگی، گندیدگی این دمل چرکین به آن اندازه است که تنها با تیغ جراحی و برداشتن آن می توان بیمار را نجات داد . در مارکسیسم این برش به معنای تغییر بنیادین شرایط اقتصادی- اجتماعی و برپایی یک کیفیت نوین است.

با آموختن دانش مارکسیستی مارکسیست های انقلابی ابزارهای جدا کردن عمده از غیر عمده و  رتبه گزاری عمده ها را نیز یاد می گیرند. با دید مارکسیستی می توان جهان و رویداد ها و پدیده ها آن را دسته بندی کرد و آغاز دگرگونی جهان را به بهتر نیز شناخت.

مبارزه بهترسازی جهان در سنگرهای گوناگون و در سطح گوناگون انجام می گیرد ولی ان چه که مسلم است، اقدام های ما به عنوان یک مصرف کننده سیاسی و یا پینه زنی نظام سرمایه داری به آن دگرگونی ریشه ای که نان در سفره کودکان گرسنه و کار برای بیکاران و دستمزد شایسته برای کارگران بیافریند نمی انجامد.

مارکسیسم به ما می آموزد که تنها با مبارزه انقلابی علیه نظام سرمایه داری و دگرگونی پایه ای مناسبات تولیدی، ما می توانیم یک جهان آزاد بدون بهره کشی انسان از انسان بسازیم. این راه همواری نیست و می تواند از مرحله های گوناگون با شتاب های آهسته و تند همراه باشد ولی باید دورنمای روشن سوسیالیستی داشته باشد.

مارکسیسم انقلابی به ما می آموزد که تحقق عدالت اجتماعی بر خلاف آن چه که  تصور سوسیال دمکرات های برنشتینی است، تنها با تغییر مناسبات تولیدی شدنی است. به سخنی دیگر، “آزادی” که “میوه ی شیرین عدالت اجتماعی” است برخلاف تصورات “چپ” غیرمارکسیستی، تنها آن هنگام موثر و پیگیر و پایدار و ماندنی است که با تغییر مناسبات تولیدی همراه شده باشد.

بدین گونه پیشنهاد سوسیال دمکرات به اصطلاح “چپ” که می اندیشد که تنها با تقسیم بهینه کالاها در نظام سرمایه داری  می توان سوسیالیسم را برقرار نمود، یک اصلاح انقلابی نیست. اگر چه آن را می توان گامی در شرایط مشخص تاریخی و به دنبال تغییر تناسب قوا به سود زحمتکشان ارزیابی نمود، اما نمی توان ان را تغییر انقلابی نامید. بدون تغییر مناسبات تولیدی، چنین دستاوردهایی مورد خطر دایمی پایمال شدن همراه هستند. تجربه “سوسیالیسم” سوسیال دمکرات ها در کشورهای اسکاندیناوی در تایید این ارزیابی قرار دارد.

در مبارزه برای سوسیالیسم طبقه کارگر دارای موقعیت ویژه ای در جامعه است که به عنوان یک طبقه نه تنها می تواند خود را آزاد کند، بلکه توانایی آزاد سازی دیگر طبقه ها و قشرهای اجتماعی از بهره کشی را نیز دارد. به رهبری طبقه کارگر می توان جامعه ای ساخت که برای نخستین بار در تاریخ انسان جنباننده آن نه تضاد آشتی ناپذیر بین طبقه ها که بر پایه همکاری و همیاری میان انسان ها پایه گزاری می شود.

بدین گونه طبقه کارگر در خط مقدم مبارزه برای سوسیالیسم قرار دارد و بنابراین مهم است که پیشاهنگ  آگاهی طبقاتی، مبارزه جویی و یکپارچگی را با سازماندهی به درون طبقه کارگر ببرد.

چالش های میهن ما و اندیشه مارکسیستی

زمانی که به چالش های میهن می اندیشیم درمی یابیم که تنها مارکسیست ها تضاد میان خلق با امپریالیسم، تضاد میان خلق با استبداد اسلامی- ولایتی  و تضاد اصلی میان کار با سرمایه را درک می کنند . و بازهم بدون گزافه گویی باید گفت که در میان مارکسیست ها تنها حزب توده ی ایران است که پیوند و به هم تنیدگی این تضادها را که در ارتباط منطقی و دیالکتیکی با هم هستند می فهمد. بدون دانش مارکسیستی درک درست این تضادها شدنی نیست و بدون تجربه حزب توده ی ایران روشن کردن پیوند دیالکتیکی این تضاد های پیچیده  برای توده ها دست یافتنی  نیست.

مارکسیسم به ما می آموزد که هنگام واکاوی رویدادهای گوناگون پرسش نخست باید این باشد که آیا این رویداد به سود مبارزه طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان برای سوسیالیسم است یا نه؟

دشمن توده ها و طبقه کارگر در سطح جهانی امپریالیسم است. بنابراین، تمام نیروهایی که با امپریالیسم به طور واقعی مبارزه می کنند متحد کارگران جهان هستند.

ما می دانیم که ایالات متحده برای دراز کردن زندگی انگلی و امپریالیستی خود جنگ راه می اندازد، تروریسم جهانی پرورش می دهد و با دیگر کشورهای امپریالیستیی درگیر می شود.

امروز امپریالیسم زیر فشار افکار عمومی جهانی به ناگزیر جنگ را در بسته بندی “بشر دوستانه” می فروشد تا هدف سودجویانه خود را بپوشاند. امپریالیسم امروز می داند که با در دست داشتن رسانه‌ها به آسانی می تواند افکار عمومی را با دروغ “مهندسی” کند.

در این دوران دروغ  های امپریالیسم به آن اندازه ظریف و دقیق طراحی می شود که حتا “ضدامپریالیست های” غیر مارکسیست گاهگاهی به دام رسانه ای امپریالیسم می افتند. تنها شناخت علمی و لنینی از امپریالیسم است که  مارکسیست ها را در برابر این میکروب های رسانه ای ایمن می سازد.

از سوی دیگر ما می دانیم که امپریالیسم امروز زیر پوشش “جهانی سازی” می کوشد سیاست های امپریالیستی خود را به پیش ببرد. برای پیشبرد هدف های خود امپریالیسم اگر بتواند نخست از “نئولیبرالی سازی” اقتصاد دولت ها آغاز می کند. با “نئولیبرالی سازی” دیگر نیازی به لشکرکشی نظامی به کشورها نیست؛ سرمایه فراملی و شرکت های فراملی آرام و خاموش جانشین دولت‌های ملی می شوند.

سرنوشت هم میهنان ما می تواند این باشد که آنها بدون آنکه حتا یک سرباز آمریکایی در خیابان ها ببینند سرسپرده سرمایه جهانی و شرکت های فراملی می شوند. و امپریالیسم به هدف خود نه با کمک ارتش خود بلکه از طریق اجرای سیاست های خود از طرف دولت های نئولیبرالی به ظاهر مستقل  جمهوری اسلامی دست می یابد.

جمهوری اسلامی نظامی سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی است. همه ی دولت ها از دور اول رییس جمهوری آقای رفسنجانی تا اکنون کم و زیاد مجری برنامه خصوصی سازی و ریاضت کشی اقتصادی دیکته شده توسط امپریالیسم در میهن ما بوده اند. کمتر کسی می داند که صندوق بین المللی پول “مهندس” کاهش  حمایت اقتصادی به تهی دستان در ایران بوده است. در فوریه ۲۰۱۷، صندوق بین المللی پول به طراحی “ریاضت کشی” در ایران پرداخت و  در  دسامبر ۲۰۱۷، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی از دولت ایران برای اجرای این “ریاضت کشی” تقدیر کرده بودند.

به موجب این طرح دولت می بایست تنها به فقیرترین گروه ها کمک کند  و ۴۰ درصد بالایی تهی دستان می بایست از حق کمک مالی دولتی محروم بمانند. فایننشال تایمز در آن زمان نوشت که این طرح (به اصطلاح  هدف مندی یارانه ها) تلاش ۳۰ میلیون ایرانی را برای زنده ماندن سخت تر کرده است.

هر چند که جنبش کارگری در مجموع در سال گذشته نشان داده است که با خط اقتصادی نئولیبرالی از جمله خصوصی سازی کارخانه ها دشمنی دارد ولی نامه کارگران سایپا نشان می دهد که بخش هایی از طبقه کارگر فکر می کنند که اگر خصوصی توسط “مدیران فاسد” انجام نگیرد شاید چندان بد نباشد. افزون بر این ، بورژوازی موفق شده است که تا میان کارگر و بیکار، کارگر زن و کارگر مرد، کارگر صنعتی  و کارگر ساختمانی جدایی بیندازد. بسیاری رشوه خواری، رانت خواری، پارتی بازی همه گیر و خانمان برانداز را در جامعه می بینند ولی از دیدن ارتباط آن با مالکیت خصوصی بر افزار تولید و سرمایه غافل هستند.

بدون مارکسیسم ما مفهوم  دولت و مالکیت عمومی- دموکراتیک را نمی فهمیم. و چون دستگاه دولتی را سراسر پوسیده، گندیده و چرکین می یابیم چاره کار و راه نجات را نه در دموکراتیزه کردن نهادهای تصمیم گیری، بلکه در  خصوصی سازی کارخانه های دولتی می بینیم.

پیشاهنگ باید پیوند سیاست های اقتصادی نئولیبرالی رژیم را با خصوصی سازی کارخانه های دولتی که به دستور  بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و دیگر بنیادهای مالی جهانی انجام می شود، به کارگران تفهیم کند. کارگر بدین گونه می داند که چرا کارفرمایان دولتی علاقه ای به دستمزد او، ایمنی او، امنیت شغلی او و بالا بردن کیفیت و کمیت تولید نشان نمی دهند. کارگر بدین گونه می فهمد که چگونه چاکران بانک جهانی کارخانه های سالم و سود آور را به ورشکستی می کشانند تا زمینه خصوصی سازی را بچینند و آن را توجیه کنند.

واقعیت های زندگی کارگران به آن ها نشان می دهد که آن ها هر روز تهی دست تر و مدیران ناکارآمد آن ها هر روز داراتر و فربه تر می شوند. این آگاهی خود به خودی اگر با آگاهی طبقاتی که پیشاهنگ طبقه کارگر به میان آن می برد آمیخته و تکمیل نشود، در همین سطح صنفی باقی می ماند  و چه بسا بخشی از طبقه کارگر را دچار توهم کند.

 از این روست که مارکس خواستار آن است که طبقه ی کار باید در آنجا هم که هیچ  دورنمایی برای تحقق به خواست های خود نمی بیند، نمایندگان خود را برای انتخاب شدن پیشنهاد کند، تا استقلال سیاست خود را حفظ کند، موضع انقلابی خود و مواضع مستقل حزب خود را مطرح سازد و به گوش افکار عمومی برساند.

با اینکه جنبش کارگری به شدت از نداشتن سندیکاها و اتحادیه های مستقل و کارگری رنج می برد ولی باید به کارگران آموخت که مبارزه با داشتن سندیکا به پایان نمی رسد. برای نشان دادن “پیوند مبارزه صنفی و سیاسی” افشاندن بذر آگاهی طبقاتی در بین کارگران نیاز روز و همیشگی ماست. باید به طبقه کارگر آموخت که دستیابی به حقوق دموكراتیک و سندیكایی در رژیم ولایتی شدنی نیست و تنها با دگرگونی بنیادی- انقلابی شرایط حاكم امکان پذیر است. به سخنی دیگر حقوق دموكراتیک طبقه كاركر با حقوق سیاسی آن و جنبش رهایی بخش لایه های اجتماعی متحد مانند جنبش زنان، جنبش آزادی خواهانه  لایه های میانی  در پیوند ناگسستنی است.

برای آگاه کردن طبقه کارگر و دیگر لایه های اجتماعی ما نیاز به سازماندهی آن ها به برنامه ای دقیق و پیامی روشن داریم. آگاهی سازی هوشمندانه طبقه كارگر تنها با واکاوی مارکسیستی پدیده های پیچیده به زبان آسان و نزدیک به زبان کارگران و توده های رنجبر شدنی است.

همان گونه که نگارنده در نوشته ای در باره ی گرامشی روشن کرده است، طبقه های انگلی برای اجرای برنامه نولیبرال به سود سرمایه سوداگر درونی و امپریالیستی تنها به زور بسنده نمی کنند. بلکه آن ها برای پیش بردن این سیاست مردم کُش نیاز به برتری و هژمونی ایدئولوژیک خود بر جامعه دارند. تنها مارکسیست ها و در میان آن ها از همه بهتر حزب توده ی ایران پادزهر این زهر را در چنته خود دارد و اکنون زمان به کار بردن آن است.

راه برون رفت از همه ی چالش های میهن ما تغییر انقلابی شرایط داخلی است.

تنها حزب توده ی ایران است که نشان می دهد که دیکتاتوری ولایتی با اقتصاد  نئولیبرالی از جمله  خصوصی سازی و ریاضت کشی پیوند دارد.

تنها حزب توده ی ایران است که نشان می دهد که سرسپردگی و اجرای دستورهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول نه تنها با مبارزه ضدامپریالیستی در تضاد است بلکه اجرای این سیاست ها سرسپردگی به امپریالیسم است.

تنها حزب توده ی ایران است که نشان می دهد که حاکمیت اسلامی برای نگهداری و پاسداری از منافع مشترک سرمایه ی مالی سوداگر درونی و برونی نیاز به یک رژیم دیکتاتوری  و ضدمردمی با پوشش اسلامی دارد.     

تنها حزب توده ی ایران است که نشان می دهد که جمهوری سرمایه داری اسلامی با اجرای برنامه  نئولیبرال امپریالیستی همه راه ها ی دگرگونی اصلاحی را به طور عینــی در جامعه بسته است و با خشونت  و سركوب با مردم خود بر خورد می کند. 

تنها حزب توده ی ایران است که نشان می دهد که مبارزه با امپریالیسم بدون یک سیاست اقتصادی ملی و مردمی شدنی نیست.

تنها حزب توده ی ایران است که نشان می دهد که برپایی یک اقتصاد ملی- دمکراتیک بدون تجهیز توده ها علیه سلطه ی دیکتاتوری و طبقه های انگلی بورژوازی تجاری و بوروکراتیک شدنی نیست.

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/6328