مقاله شماره ١٣٨٧/٣٨
مضمون سه ابرازنظر درباره مسئله پایان بخشیدن به تشتت نظرى و تحکیم وحدت سازمانى حزب توده ایران (به پایان نوشته حاضر مراجعه شود)، اگر هم در ظاهر برداشتى احساسى، پرخاشگرانه و تا اندازهى مایوسانه را در بین هواداران حزب تداعى مىکنند، خصلتاً نظریاتى هستند که در جهت تداوم مبارزه انقلابى براى ایجاد یک صدایى اصولى و در انطباق با سرشت حزب توده ایران مىباشند.
«کارى که شروع شده را باید ادامه داد» که کیوان بر آن انگشت مىگذارد و یا «مبارزه و از خودگذشتگى» که بهرنگ به مثابه ویژگى اعضا و هواداران حزب برمىشمرد که خدشهدار شده است و حتى ناباورى نهفته در نظر صبورى در برابر شیوه غیرتودهاى به کار گرفته شده در برابر تمنا براى مبارزه انقلابى به منظور برطرف ساختن تشتت نظرى در جنبش تودهاى، همه و همه حکایت از این امر مىکنند، که اندیشه ضرورت مبارزه انقلابى با این تشتت، مىرود در جنبش تودهاى به نیروى مادى تبدیل شود. و این، عمدهترین دستاوردى مىتواند باشد که انتظار آن در آغاز «کارى که شروع شده»، ممکن مىبود.
البته که راه پیشرو ناهموار و به قول زندهیاد طبرى، آنچه تاکنون بوده، «چسبنده» است. راحت است در چارچوب آنچه که دو و نیمه دهه به آن عادت کرده بودیم، باقى بمانیم. آسان است، خود را و سیاست خود را تائید و حرفهاى دیگران را به طور به اصطلاح “چکى” نفى کنیم. خیلىها برایمان دست مىزنند، اگر خود را بزرگ و دیگرى را نفى کنیم. کل دستگاه عریض و طویل ارتجاع داخلى و خارجى که «سرمایهگذارى براى سود مادامالعمر» کرده است و حزب توده ایران را شقه شقه مىخواهد، اکنون به دست و پا افتاده است، تا روند آغاز شده را پیش از آنکه به نتایج مطلوب براى جنبش تودهاى نایل گردد، در مرداب «بوى ترش اندیشههاى خفیف» (طبرى، “فسون کرانه”، در “از میان ریگها و الماسها”) خفه سازد، که در آن کارکشته مىباشد. در این زمینه از هیچ وسیلهاى، حتى دست زدن به جنایت نیز مانند گذشته چشمپوشى نخواهد کرد. در این امر تردیدى روا نیست. زیرا
«…
ناکسان سرمست از باده فتح
ابلهانه مىپندارند که جاویدند،
کنون با دوصد خدعه نیرنگ
ز من انکار مىخواهند،
ز من بسیار مىخواهند،
مرا بیمار مىخواهند،
ترا بىیار مىخواهند،
مرا رنجور،
مرا بىعار،
مرا با هزاران آرزو،
آه، بىهیچ گفتگو
بردار مىخواهند.
ترا مهجور،
ترا بىشور،
ترا در گور مىخواهند.
ترا با هزاران زخم بر پیکر،
بسان رستم دستان، که بگذشته است از هفتخوان بدمستان،
به چاه حیله شغاد مىخواهند.
…» طبرى، “رنجنامه هجران”، ١٣۶۵
ضرورت تاریخى مبارزه انقلابى با تشتت نظرى، ناشى از چه عینیت مىباشد؟
قتلعام تودهاىها در سال ١٣۶٧، برنامه ارتجاع داخلى و خارجى بود با هدف قطع آن خط سرخ، خط ترقىخواهى انقلابى طبقه کارگر و مجموعه میهندوستان ایرانى. «ناکسان سرمت از باده فتح» به این جنایت دست نزدند، تا بنشیند و در انتظار برآمدن دوباره آن باشند! پس باید فکرى در “تینک تانکها” تولید مىکردند، که تداوم برنامه ضدانسانى آنها را تضمین کند. ادامه سرکوب تودهاىها و اندیشه انقلابى حزب توده ایران، البته در این راستا قرار دارد که به آن ادامه داده شد و ادامه داده خواهد شد. اما این کافى نیست. نمىتوان براى جنبش چپ انقلابى در ایران جانشینى بىخطر نساخت، و آرام بر جاى خود نشست. این را طراحان و عاملان جنایت خوب مىدانند. پس باید تاکتیک تکمیلىاى را هم تنظیم و به مورد اجرا درآورد، تا اندیشه انقلابى حزب توده ایران، اسلوب علمى بررسى و پژوهش طبقاتى ویژه جنبش تودهاى، تجربه چند دهه از مبارزات پرنشیب و فرار، از انظار دور بماند، از حافظه تاریخى مردم پاک و گم شود.
کدام شیوه براى دسترسى به هدف فوق موثرتر و نافذتر است؟ شیوه شناخته شده “تقسیم کن و حکومت کن”!
شیوهاى که کشورهاى استعمارى در طول قرون به خدمت گرفته بودند و گرفتهاند. مىتوان به هر کجاى جهان، که در آن سیاست استعمارى و غارتگرانه ارتجاع قرون حضور داشته و موثر بوده است، نظر بیافکنیم و آثار شوم این برنامه ضدانسانى را ببینیم. افریقا، آسیا، از هندوستان و پاکستان تا شرق و جنوب شرقى آسیا، یوگسلاوى سابق و عراق و فلسطین و هر نقطه دیگر که انتخاب شود، همین شیوه ضدانسانى حتى با چشمان بسته نیز، دیده وشناخته مىشود. چگونه مىتوان صداى ناله کودکان فلسطینى را در “بازداشتگاه مرگ” غزه حتى با چشمان بسته نشنید، با چشم دل ندید و بر ماهیت ضدانسانى سیاست “تقسیم کن و حکومت کن” پى نبرد؟ بمباران مردم غزه و بستن آب و نان بر روى آنان و همزمان مذاکره با “میانهروها”!
شقه شقه کردن حزب توده ایران و دفن نمودن سیاست انقلابى و علمى آن پدیده جدیدى نیست. زندهیاد جوانشیر آن را در کتاب “سیماى مردمى حزب توده ایران” در طول چهل سال مبارزه تا آن دوران حزب توده ایران برشمرده و ترسیم کرده است. وظیفهاى که براى بررسى تاریخ سالهاى پس از انتشار این اثر در برابر همه تودهاىها قرار دارد و باید به آن پرداخت.
جوانشیر نشان مىدهد، که سیاست ارتجاع علیه حزب توده ایران و با هدف شقه شقه نمودن آن، تنها به یک برنامه سرکوبگرانه و فیزیکى محدود نمىشود، بلکه و به ویژه با بکارگیرى حربه انحراف ایدئولوژیک و نفوذ اندیشه ضدانقلابى در حزب توده ایران، با ابزار لگدمال کردن اسلوب اندیشه دیالکتیکى و کوشش براى تحمیل اندیشه غیرطبقاتى به حزب توده ایران همراه بوده است. کوششى که در لباس “چپ روى” و “چپنمایى” ملبس شده، ولى مضمون آن تحمیل سیاستى انحرافى و راستروانه و تسلیمطلبانه و اپورتونیستى به حزب توده ایران بوده است. برنامهاى که خصلت انقلابى اندیشه و عمل حزب توده ایران را به مثابه حزب طرازنوین طبقه کارگر و پیوندهاى حزب ما را با توده مردم، فرهنگ و سنن جامعه ما هدف قرار داده است. انحراف نظر از وظایفى که جوانشیر آن را «وظایف تاریخى حزب» مىنامد، که عبارت است از «داراى وحدت اراده و عمل [بودن]: حزبى مسلح به تئورى انقلابى، دور از خردهکارى، آیندهنگر، قاطع، در پیشاپیش تودهها و در پیوند ناگسستنى با آنها» (ص ١۴ کتاب “سیماى مردمى حزب توده ایران”).
جوانشیر پس از برشمردن شیوههاى سرکوب و یورش اعمال شده از طرف ارتجاع براى نابودى حزب توده ایران و ممانعت از مبارزه علنى انقلابى آن، به شیوههاى «مکمل سرکوب پلیسى» مىپردازد، که هدف آن شقه شقه کردن جنبش، ایجاد سازمانهاى موازى و “رهبرتراشى” در جنبش تودهاى است. در ادامه او به بررسى نظریات “کروژوکهاى مارکسیستى” و گروه انگلیسى دکتر اپریم- خلیل ملکى مىپردازد و در ارزیابى از این نظریات، مىنویسد: «در هر دو نظریه، چه کروژوکى و چه اپریمى، نگرانى امپریالیسم و ارتجاع ایران از پیروزى حزب توده ایران در پیوند زدن وظایف سوسیالیستى و دموکراتیک منعکس است.» (همانجا ص ٢٣، تکیه از ما)
اگرچه بررسى همه دقایق ارزیابى جوانشیر از جنبه تکمیلى برنامه «سرکوب فیزیکى» حزب توده ایران توسط ارتجاع داخلىو خارجى از کتاب “سیماى مردمى حزب توده ایران” اکنون نیز بسیار آموزنده است (وباید در زمان مناسب انجام گردد)، و ازاینرو مطالعه کتاب قویاً به همه تودهاىها توصیه مىشود، براى جلوگیرى از طول سخن، اما با به کار گرفتن اسلوب ارایه شده توسط جوانشیر، ببینیم در شرایط کنونى، برنامه ارتجاعى تکمیل سرکوب فیزیکى رهبران، دانشمندان و مبارزان تودهاى از چه زمینههاى برخوردار است؟
در مقاله «موارد اختلافنظر تودهاىها» (٢١/٠٩/٨٧) به توضیح سه اندیشه ممکن در جنبش تودهاى پرداخته و مضمون تاریخى آن به بحث گذاشته شده بود. نگاهى به بخشهاى تدقیق شده آن بیافکنیم:
یک- بخشى از مبارزان تودهاى مىتواند به این نتیجه برسد، که براى دسترسى به آزادى و دمکراسى، مىتوان با نیروهاى راست در اپوزیسیون خارج از کشور همکارى داشت. زیرا گویا این نیروها خواستار “آزادى” هستند. پیامد چنین برداشتى مىتواند این تصور باشد، که گویا مىتوان و باید لبه تیز حمله به امپریالیسم و اهداف او را کند نمود. زیرا امپریالیسم حامى این نیروهاى “متحدان مرحلهاى” ما براى دسترسى به “آزادى” مىباشد. بهعبارت دیگر، وجه ملى مبارزه را از این طریق تضعیف نمود، که پنداشت که مىتوان به کمک سرمایهدارى جهانى و شعار “حقوق بشر” آن، از حاکمیت استبدادى سرمایهدارى داخلى عبور کرد. سیاستى که ازجمله حزب کمونیست عراق براى سرنگونى رژیم دیکتاتورى صدام حسین مورد تائید قرار داد. عراق گرفتار در شرایط “استعمار نولیبرالى”، دستاورد چنین تصورات است.
ضعف عمده و اسلوبى این برداشت غیرانقلابى، جدا سازى مبارزه براى آزادى و مبارزه براى اقتصاد ملى- دمکراتیک و بىتوجهى به وحدت دیالکتیکى این دو آماج مبارزات مردم مىباشد. بىتوجهى به این واقعیت، که در “نظام سرمایهدارى دوران افول”، محتواى “آزادى” و دمکراسى در نظریات بورژوازى، “آزادى بازار” است و به آزادى بىبندوبار “بازار” مورد نظر “بوش” ختم مىگردد. جوانشیر این نکته را در “سیماى مردمى حزب توده ایران” برمىشمرد و مىنویسد: «برنامههاى دموکراتیک بیش از بیش از خصلت بورژوائى تهى شده، خصلت ضدسرمایهدارى به خود مىگیرند.» (ص ۴٢)
اندیشه این گروه از مبارزان تودهاى به مضمون سیاست انقلابى حزب توده ایران پشت کرده و نمىبیند که «پیوند ناگسستنى وظایف دموکراتیک و سوسیالیستى»، پیوند مداوم وظایف «آنى و آتى طبقه کارگر»، که در «برنامه حداقل کارگرى» حزب توده ایران تبلور یافته است، پیششرط شناخت عمیق حزب توده ایران از محتوا و مضمون انقلاب بزرگ بهمن بود و حزب توده ایران را به عنوان تنها جریان انقلابى قادر نمود «انقلاب را تا عمق آن درک کند و بشناسد» (همانجا ص ۴٣) و خصلت «دموکراتیک- مردمى و ملى- ضدامپریالیستى» آن را برشمرده و به مردم بشناساند!
دو- در شرایط فقدان تحلیل مشترک در جنبش تودهاى، گروه دیگرى از مبارزان مىتواند به این نتیجهگیرى نایل شود، که گویا مىتوان دستیابى به آزادىهاى دمکراتیک و قانونى براى مردم، از طریق همکارى با آن بخش از سرمایهدارى حاکم بر جمهورى اسلامى دستیافت که خود را جانبدار قانون و صلح و مدارا مىنمایاند و اینجا و آنجا نیز اشاراتى درباره نادرستى سرکوب حزب توده ایران از خود بروز داده است. صلح و مدارا خواهى این بخش از حاکمیت با مردم میهن ما و با کشورهاى خارجى، تاکنون با کوشش این بخش از حاکمیت براى برپایى یک اقتصاد ملى و دمکراتیک در ایران همراه نبوده است. خواست و هدفى که دستاورد انقلاب بزرگ مردم را تشکیل داده و در قانون اساسى نیز بهمثابه وظیفه حاکمیت تعیین شده است.
این بخش ناهمگون از حاکمیت با شرکت در سرکوب آزادىها و حقوق دمکراتیک مردم، شرایط مافیایى غارت اقتصادى را براى سرمایهدارى در ایران ایجاد نموده و بخش دولتى- اجتماعى اقتصاد را به ورشکست کشانده است. اجراى نسخه نولیبرال امپریالیستى، به نام “تعدیل اقتصادى” و در مرحله کنونى به نام “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” بندناف رابطه منافع آن قشرهاى سرمایهدارى در حاکمیت را با منافع سرمایهدارى جهانى تشکیل مىدهد. ارزیابى وجه اقتصادى عملکرد این بخش از سرمایهدارى حاکم نباید از مدنظر دور بماند، ولى در نظریات این گروه از تودهاىها جایى ندارد.
“جنبش اصلاحات” داراى مواضع مثبت و قابل تائید بود درباره لزوم احترام به آزادىهاى دمکراتیک و قانونى (در مرکز آن اصل ٢۶ قانون اساسى) و براى تحقق آنها کوشید و در این راه تلفات و صدمات بسیارى را تحمل نمود. بهتوجهى به ضرورت تلفیق مبارزه براى آزادىهاى دمکراتیک با مسئله اقتصاد ملى و دمکراتیک (اصل ۴۴ قانون اساسى)، یکى از عمدهترین علل عدم موفقیت این جنبش براى تجهیز مردم بهمنظور مبارزه با دیکتاتورى بود.
محمد خاتمى که بارها اعلام داشته بود، تنها حضور مردم در صحنه، شرط پیشبرد و موفقیت برنامه “اصلاحات” است، به علل پایبندى به موازین ایدئولوژیک و تئوریکى که بررسى آنها موضوع این سطور نیست، نتوانست درک کند که پیششرط حضور مردم در صحنه، مبارزه توامان جنبش “اصلاحات” براى دستیابى به اهداف دموکراتیک و مردمى انقلاب، مبارزه توامان براى “آزادى و عدالت اجتماعى”، مبارزه براى «برنامه حداقل کارگرى» حزب توده ایران بود. میرحسین موسوى در ادامه مصاحبه خود با مطبوعات (۵ بهمن ١٣٨٧)، بر ارتباط بین «خط توسعه و خط آزادى» تاکید دارد. در تائید این موضوع موسوى، باید خواستار دفاع از اصول دموکراتیک قانون اساسى نیز شد.
آرى پیششرط شرکت مردم در مبارزه اجتماعى و جلب آنها به جنبش “اصلاحات”، «پیوند زدن وظایف دموکراتیک و سوسیالیستى» بود، که مضمون انقلاب بزرگ بهمن را تشکیل مىداد.
نارسایى درک تئوریک جنبش “اصلاحات” از وحدت دیالکتیکى دو وظیفه فوق ناپسند، اما قابل درک است. همین ناتوانى از طرف جنبش تودهاى، از طرف حزب توده ایران در شرایط کنونى، اما بخشودنى نیست! بخشودنى نیست، زیرا چشم فروبستن غیرمجاز بر تئورى انقلابى حزب توده ایران و تجربه موفق حزب در مبارزات سالهاى انقلاب بهمن است!
گروه دوم از جنبش تودهاى با تصورات فوق، دچار این توهم نیز است، که گویا اگر بتوان با بخشى از حاکمیت سرمایهدارى همکارى داشت، مىتوان به “آزادى” که به آن «همانند هوا براى تنفس» (فردریش انگلس) احتیاج داریم، دست یافت. و گویا در آن زمان در شرایط مناسب دمکراتیک مىتوان به مبارزه با سیاست اقتصادى این قشرها در حاکمیت پرداخت. این برداشت توهمآمیز، همانطور که پیشتر اشاره شد، ناشى از بىتوجهى به ظرفیت سرمایهدارى دوران افول براى برقرارى “آزادى” است. در این زمینه، این گروه دوم نیز در کنار گروه اول قرار دارد.
این گروه نیز به جداسازى و بىتوجهى به دیالکتیک مبارزه براى آزادىها و مبارزه براى برپایى اقتصاد ملى و دمکراتیک تن مىدهد و از مدنظر دور مىدارد، که سرکوب آزادىهاى قانونى توسط حاکمیت، وسیله و ابزار ایجاد کردن اقتصاد مافیایى و غارت رانتخوآرانه توسط سرمایهداران و متحدانشان بوده است. چنین برداشت با هدف تخیلى دستیافتن به “آزادى”، تکرار تجربه جنبش دوم خرداد مىباشد که عبارت است از حذف ضرورت تلفیق مبارزه براى دو آماج بیرون آمده از مضمون “اصلىترین تضاد” مردم با حاکمیت سرمایهدارى داخلى و با امپریالیسم:
بدون مبارزه براى یک اقتصاد ملى و دمکراتیک، دسترسى به آزادىهاى دمکراتیک و قانونى و ایجاد عدالت اجتماعى نسبى دست نیافتنى است. این دو، مجموعه واحد و توامانى را تشکیل مىدهند، که بیان ماهیت و مضمون “انقلاب ملى و دمکراتیک بهمن ۵٧” مىباشند.
سـه- بدون تحلیل و ارزیابى مبتنى بر اندیشه تودهاى از شرایط حاکم بر کشور، نهایتاً مىتواند گروه دیگرى از مبارزان تودهاى در این پندار باقى بماند، که براى مبارزه با امپریالیسم ضرورى است از حاکمیت آن قشرها در جامعه دفاع نمود، که اگر اکنون با حفظ آزادىهاى دمکراتیک و قانونى براى مردم سرسازگارى ندارند، اما گویا این قشرها مىتوانند به خاطر «شناسنامه طبقاتى مناسب» (تارنگاشت عدالت نگاه شود به مقاله ٣٧ در “تودهاىها”) با تجربه خود در مبارزات “ضدامپریالیستى”، به شناخت و درک ضرورت احترام به خواستهاى دمکراتیک و قانونى مردم نایل شوند و به متحدان جنبش تودهاى تبدیل گردند.
در این نظریات نیز ما با پدیده مشابه جدا سازى غیردیالکتیکى دو جنبه مبارزه براى آزادى و اقتصاد ملى و دمکراتیک روبرو هستیم.
اضافه بر آن، این گروه از تودهاىها هم سیاست “اتحاد و انتقاد” حزب توده ایران را در پس از پیروزى انقلاب درک نکرده است. این شعار داراى مضمونى تاریخى است. کاربرد آن در شرایط مشخص و در ارتباط با نیروهاى مشخص مورد نظر بوده است. انتقال مکانیکى و یک به یک آن به شرایط حاکم کنونى و نیروهایى که با توجه به خاستگاه طبقاتىشان، مورد نظر هستند، نادرست و غیرنافذ است.
خاستگاه طبقاتى الزاماً یک سیاست ترقىجویانه و انقلابى را بوجود نمىآورد. درک و شناخت وظایف طبقاتى، و ازاینطریق تبدیل شدن “طبقه به خودى خود” به “طبقه آگاه از وظایف طبقاتى خود”، شرط شناخت و درک وظایف انقلابى طبقه و مشخصه خاستگاه طبقاتى انقلابى طبقه کارگر است (مارکس).
درست براى تاثیر گذاشتن بر عملکرد به اصطلاح مبارزات ضدامپریالیستى این قشرها در حاکمیت و پیرامون آن و به منظور کمک به ارتقاى سطح آگاهى آنها، باید جنبش تودهاى از تحلیل مستقل و مشترک شرایط حاکم بر ایران برخودار باشد و هم سیاستى همسو و متحد را دنبال کند.
همانطور که امید مىرود در سطور پیش نشان داده شده باشد، ریشه نادرست در نظریات هر سه گروه، بىتوجهى به مضمون توامان و جدایىناپذیر وحدت مبارزه براى آزادىهاى دمکراتیکِ قانونى و نبرد براى برپایى اقتصادِ ملى و دمکراتیک مىباشد، که مضمون و ماهیت انقلاب بزرگ بهمن را تشکیل داده و در تعریف “انقلاب ملى- دمکراتیک” بیان علمى خود را یافته است. (پایان نقل مطلب)
بدینترتیب دیده مىشود، که هر سه اندیشه برشمرده شده، از یک منشاء نظرى برمىخیزند و آن، عدم شناخت دیالکتیک و بهمتنیدگى مبارزه انقلابى براى آزادىهاى دمکراتیک و قانونى (عمدتاً اصل ٢۶ قانون اساسى) و مبارزه براى اقتصاد ملى و دمکراتیک (عمدتاً اصل ۴۴ قانون اساسى) است. عدم شناخت «پیوند گسست ناپذیر وظایف دموکراتیک و سوسیالیستى» که جوانشیر پایبندى به آن را در اثر پیش گفته مستدل ساخته و به اثبات مىرساند.
تنها راه انقلابى
شناخت ریشه نظرى و تئوریک تشتت نظرى حاکم بر جنبش تودهاى و همچنین یافتن راه خروج از این بنبست، تنها و تنها مىتواند از این طریق ممکن گردد، که این جنبش در آرامشى متین و برخوردى صمیمانه و انقلابى به بحث درباره مسائل نظرى پرداخته، تا بتواند به طور عملى و انقلابى به شناخت مشترک دست یافته و به تعریف اهداف و استخراج شعارها و برنامه تاکتیکى و استراتژیکى از بررسى و پژوهش خود نایل شود. آیا راهى منطقىتر و انقلابىتر مىتواند وجود داشته باشد؟ آیا وجود دارد؟ قویاً مىتوان آن را نفى نمود.
پیشنهاد “تودهاىها” این پیشنهاد بود و هست، که تا پایان بهمنماه ١٣٨٧، در مرحله اول مسئولان حزب توده ایران و از همه کس پراهمیتتر رفیق على خاورى پیشنهاد دهد که چگونه مىتوان به بحث نظرى در جنبش تودهاى پرداخت، بدون آنکه کوچکترین خدشهاى به سازمان رسمى حزب توده ایران و اعتبار مسئولان آن وارد گردد، درعینحال امکان بحث مشترک و سازنده و خلاق و جایگزین شدن وظایف عمده به جاى «خردهکارى» ممکن شود.
بدیهى است، آنکه هویت حزب توده ایران و ساختار سازمانى موجود آن را مورد پرسش قرار دهد، نه خود در چنین بحثى شرکت خواهد کرد و نه مىتواند شرکت کند.
پاسخ پلنوم وسیع کمیته مرکزى حزب توده ایران، آذرماه ١٣٨٧، به تحلیل ارایه شده از سوى “تودهاىها” درباره ضرورت آغاز بحث به منظور برطرف ساختن تشتت نظرى در جنبش تودهاى، پاسخى سازنده و خلاق نیست.
سند حزبى، سند تحلیلگرانه و راهگشا نمىباشد. طرح مسائلى که باید در کمیسیون ویژهاى مورد بررسى تاریخى قرارگیرند، نمىتواند در خدمت یافتن پاسخ مناسب براى پرسش طرح شده باشد. طرح این مسائل، بحث را به انحراف کشاند و تداوم آن، بحث را بازهم بیشتر به انحراف خواهد کشاند.
پرسشى که مطرح شده است، یعنى آیا برطرف ساختن تشتت نظرى در جنبش تودهاى را باید بهمثابه نبردى انقلابى با برنامه ارتجاع داخلى و خارجى ارزیابى کرد، یا خیر، باید و مىتواند تنها یک پاسخ روشن و صریح داشته باشد. آرى یا خیر! اگر آرى، آنوقت باید راه عملى آن را بیان داشت. طرح مسائل انحرافى نمىتواند در خدمت مبارزه انقلابى با برنامه ارتجاع ارزیابىگردد و عملاً در خدمت حفظ و تحکیم این برنامه عمل خواهد کرد.
افشاى نظریاتى که پوشیده و یا علنى تداوم تشتت نظرى در جنبش تودهاى را برنامه خود قرار دادهاند و به ایجاد سازمانهاى موازى و “رهبرتراشى” مشغولند، تنها از طریق برخورد نظرى و سیاسى به منظور تحلیل شرایط حاکم کنونى، تعیین اصلىترین تضاد و اصلىترین وظایف دموکراتیک و سوسیالیستى در برابر حزب توده ایران، قابل دسترسى است.
امید مىرود، همه تودهاىها و در راس آن مسئولان حزبى و بهویژه رفیق على خاورى و محمد امیدوار با توجه به حساسیت زمان و مبارزات پیشرو، پاسخى مثبت، سازنده و خلاق به پیشنهاد “تودهاىها” داده و تا پایان بهمنماه امسال پیشنهاد و رهنمود راهگشاى خود را مطرح سازند.
متن سه ابرازنظر:
بهرنگ
من به عنوان یک جوان که دوران کودکی ام در سال های سیاه دهه شصت گذشت و در تمام آن سال ها خانواده ام از حزب گفتند و محبت حزب را در دل گرفتم، امروز بیش از هر وقت دیگر با خاطرات و اندوخته های دوران کودکی احساس بیگانگی می کنم… واقعا نمی دانم که این کمیته مرکزی چطور می تواند از اعضا و هواداران انتظار از خود گذشتگی داشته باشد؟ و اگر یکی از اعضا بپرسد: شما اینطور قدردان کسی هستید که بعد از ماندلا بیشترین زندان سیاسی را کشیده؟ کسی که در اسناد ساواک از او به عنوان “متعصب” یاد می شود؟ کمیته مرکزی به این فرد چه می تواند بگوید و چطور می تواند از اعضا و هوادارانش انتظار مبارزه و از خود گذشتگی داشته باشد…
کیوان
باسلام
مثل اینکه ماجرای وحدت بعد از پلنوم تمام شد. اینجور کارها را باید جدی شروع کرد یا اصلا شروع نکرد. اینکه با یک پلنوم همه غلاف کنند معنی ندارد. کاری را که شروع شده باید ادامه داد و دید که به کجا ختم می شود. شخصا مصوبات این پلنوم و بخصوص پرونده سازی که از قول احمدی برای رفقا کیانوری و عمویی کرده است را یک ننگ برای حزب و تاریخ حزب می دانم که اگر ما امروز جلوی ان نایستیم در تاریخ بنام همه ما ثبت خواهد شد.
صبوری
چون شما خیلی سینه به تنور وحدت حزب می چسباندید، فکر کردم این مطالب را بخوانید بد نباشد.
من به عنوان یک هوادار حزب که در زمان یورش رژیم بیست ساله بودم همواره به نوشته های “نامه مردم” در مورد دیگر جریان های توده ای یا توده ای نما و تحلیل های آن در مورد انتقاد از مشی گذشته حزب که به “خط کیانوری” معروف است باور داشتم. ولی از وقتی که سند پلنوم اخیر در مورد وحدت را خواندم به صداقت و قدرت استدلال کمیته مرکزی فعلی مشکوک شدم. طرح چنین مساله بغرنجی به این شکل کلی گویانه و اتهام گونه و سپس فرار از میدان بحث دردی را دوا نمی کند. بهتر است مسئولین فعلی حزب توجه داشته باشند که توده ای جماعت اعم از پیر و جوان آگاه تر از آنند که با طرح شعارهایی با محتوای “دیگران را رها کنید و به ما بپیوندید” مجاب شوند. هم چنین بهتر است “نامه مردم” در این مورد احساس مسئولیت بیشتری کرده و به جای ترجمه سخنرانی رهبر فلان حزب کمونیست یا گزارش شرکت خود در فلان گرد هم آیی احزاب کمونیست به پایگاهی برای بحث وحدت تبدیل شده و با روش منطقی و ذکر جزئیات و استدلالات و درج نظریات طیف های گوناگون بار سنگین وحدت حزب را به دوش بگیرد.