1

مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی

سخن روز شماره: ۸۴ (۱۱ آذر ۱٣۹۷)

 

پاسخ به ابرازنظر رفیق احسان 30 نوامبر 2018

 

رفیق عزیز احسان ممنون برای ابرازنظر و توضیح های مفصل شما که کمک است برای شناخت وظایف روز در برابر حزب توده ایران و همه ی توده‌ای ها در روند تعمیق یابنده ی نبرد طبقاتی در ایران.

 

اول- شما سخن من را از مقاله ی «واکاوی …» نقل می‌کنید و می نویسید: «پیوند» میان دو وظیفه «دمکراتیک و سوسیالیستی»، اما به معنای تحقق همزمان دمکراسی و سوسیالیسم نیست. حل ”تضاد عمده“، یا تحقق یافتن خواست دمکراتیک، الزاماً با تحقق یافتن حل ”تضاد اصلی“ همزمان نباید باشد و نیست.

از این سخن شما به این نتیجه می‌رسید که من هم مانند حزب به «مرحله ای بودن استقرار سوسیالیسم در ایران باور دارید» (باور دارم).

متأسفانه نقل سخن من کامل نیست. نقل کمک و پلی نیست برای درک مضمون مورد نظر پاراگرافی که تنها جمله ی نخست آن انتقال داده شده است. اندیشه‌ای که در آنجا مطرح، ولی انتقال نیافته است، برجسته ساختن و تکیه به ضرورت پیوند دو مبارزه صنفی و سیاسی است که مصوبه ششمین کنگره ی حزب توده ایران را نیز تشکیل می دهد.

 

رفیق عزیز، باید دو پدیده ی متفاوت را از یکدیگر جدا کرد تا بتواند مضمون مورد نظر سخن من درک شود.

یکی پیوند مبارزه ی دمکراتیک- صنفی- مطالباتی (یعنی مبارزه برای حل تضاد عمده و روز در جامعه) است با مبارزه ی سوسیالیستی است. این دو جدایی ناپذیر هستند و باید در جریان نبرد طبقاتی به طور توامان به آن پرداخت. زنده یاد جوانشیر وحدت دو مبارزه را در «سیمای مردمی حزب توده ایران» با وسعت و دقت و به طور همه جانبه نشان داده است و نباید آن را در این سطور مطرح ساخت. این وحدت را امروز می‌توان در مبارزه طبقه کارگر ایران بازشناخت. خواست پرداخت دستمزد عقب افتاد و بازگرداندن ثروت‌های خصوصی سازی شده به مالکیت عمومی- دمکراتیک که در اعتصاب کارگران هفت تپه و غیره مطرح است و اسماعیل بخش به خاطر طرح توامان آن زیر شکنجه و ضرب و شتم در زندان قرار دارد، نشان درستی برداشت وحدت و پیوند دو مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی در نبرد واقعی طبقاتی در جامعه امروز ایران است که مارکس آن را در تزهای فویرباخ «پراتیک انقلابی» می نامد. به گفته ی جوانشیر، مبارزه ی دمکراتیک- مطالباتی کارگران هفت تپه آن‌چنان پیگیرانه مطرح شده است که به خواست سوسیالیستی فرارویده است.

من می‌دانم که شما با این ارزیابی توافق کامل دارید. ولی در پایان ابرازنظر خود ناخواسته از آن عدول می کنید، از برداشت وحدت مبارزه دمکراتیک- سوسیالیستی عدول می کنید. ناخواسته بر «پراتیک انقلابی» واقعی در ایران چشم می بندید. محک درستی تئوری را که پراتیک است، ناخواسته نفی می کنید.

آنجا که در پایان ابرازنظر خود به درستی می نویسید که پس از به ثمر رسیدن «تلاش حزب برای برپایی یک حکومت ملی- دمکراتیک در ایران … از روز نخست برپایی چنین حکومتی در ایران گام بزرگ دوم خود را [حزب و توده‌ای ها] بر می دارند و وظیفه بسیار بزرگ‌تر از امروزش را که مبارزه برای  استقرار سوسیالیسم در ایران باشد، با استواری هرچه بیشتر برمی دارد»، برداشتی را قابل شناخت می سازید که در عمل، مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران را در مبارزه ی روز حزب طبقه کارگر برای ایجاد پیوند میان مبارزه دمکراتیک و سیاسی- سوسیالیستی ناخواسته نفی می کند.

 

پدیده دیگر که باید آن را به طور مشخص مورد توجه قرار داد تا توانست مضمون سخن من را دریافت که به طور کامل منتقل نشده است، مساله «روند» رشد تاریخی جامعه است. مساله ی درک علم ماتریالیسم تاریخی- دیالکتیکی از «روند» گونه بودن رشد جامعه است. اهمیت درک روند گونه بودن رشد جامعه، همان‌طور که در سطور پیش نشان داده شد، پیامد کارکردی در مبارزه روز دارد. بی توجهی به آن موجب می‌شود که مفهوم «مرحله» مکانیکی و نه دیالکتیکی درک شود.

 

برای درک این مضمون ضروری است، “دیالکتیک مرحله و روند“ توضیح داده شود.

تزهای فویرباخ که در چند مقاله کوشش بعمل آمد برداشت مارکسیستی- توده‌ای آن به کمک ترجمه زنده یاد پورهرمزان شکافته شود، درست بر روی این نکته متمرکز می‌شود که رشد جامعه یک «روند» است. باید اذعان کنم که برنامه‌ام آن بود که روندگونه بودن رشد جامعه را به طور مجزا در مقاله‌ای بشکافم که هنوز فرصت نشده است و امکان آن در این سطور نیز وجود ندارد. ولی ادامه ی جمله‌ای همه ی آن انتقال نیافته است، مضمون تفاوت میان مرحله و روند را بیان می‌کند و برای اندیشه قابل شناخت می سازد. در آنجا با نقل تاریخ شکست انقلاب بهمن 57 مردم میهن ما نشان داده می‌شود که مرحله ی سرنگونی دیکتاتوری و تعمیق انقلاب یک رود واحد را تشکیل می دهد. سرنگونی دیکتاتوری تنها آن هنگام پیگیر است که آن‌چنان تحقق یابد که مرحله تعمیق انقلاب از سطح پیروزی دمکراتیک را به عمق اقتصادی- اجتماعی ممکن سازد. در غیر این صورت دیکتاتوری و رایط استثمار و سرکوب به شکلی جدید بازتولید می شود. آن‌ها که این روند گونه بودن پدیده را درک نمی کنند، بازگشت دیکتاتوری را نشان بی‌فایده بودن انقلاب می‌دانند و مبارزه برای تحقق انقلاب را بی جا اعلام می‌کند و خواستار اصلاحات می‌شوند وغیره وغیره که می‌دانم با چنین ارزیابی موافق هستید.

ببینیم در جملات نقل نشده، این مضمون چگونه بیان شده است:

«انقلاب بهمن ۵٧ مردم میهن ما که با گذشتن از دالان سرنگونی رژیم سلطنتی- ساواکی در آغاز موفق به حل ”تضاد عمده“ شد، تنها نمونه در این زمینه [در زمینه ی حرکت گام به گام] نیست. این اما به معنای ضرورت جدایی دو مبارزه از یکدیگر [مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی] و ”اولی“ و ”دومی“ بودن و گویا مرحله ای بودن مبارزه و بالطبع مرحله ای بودن فعالیت تبلیغی و ترویجی- آموزشی برای وظیفه دمکراتیک و سوسیالیستی حزب طبقه کارگر، یا به سخنی دیگر، جدا بودن مبارزه تبلیغی از یک سو و ترویجی- آموزشی از سوی دیگر نیست.

ایجاد جدایی در اندیشه یک پارچه نبرد طبقاتی در جامعه، با خطر دچار شدن به موضع پوزیتویستی همراه است.»

دوم- پرسش پراهمیتی که شما در ادامه ی ابرازنظر خود مطرح ساخته‌اید و از این طریق آن را به سخن روز بسیار مهمی بدل ساخته اید، پرسش در این باره است: «دیدگاه اقتصادی چگونه باید باشد تا بتوان گفت که دارای جهت گیری سوسیالیستی است؟»

بدون تردید حزب توده ایران، همان‌طور که شما اشاره دارید، تنها سازمان سیاسی- تاریخی در میهن ماست که در هشتاد سال گذشته برای برقراری سوسیالیسم در ایران مبارزه کرده است. به عنوان رفیقی که با دوازده سالگی عضو سازمان جوانان توده شده‌ام و تا کنون که هشتاد ساله هستم، شاهد این روند غرورآمیز برای هر توده‌ای هستم. لذا مدافع دیدگاه اقتصادی خزب توده ایران هستم که به عنوان تنها حزب سیاسی ایران خواهان پایان بخشیدن به اقتصاد سیاسی نئولیبرال است که شما در عمل‌کرد انواع شخصیت‌های حاکمیت سرمایه داری در جمهوری اسلامی در همه ی این سال‌ها برمی شمرید.

چنین «دیدگاه اقتصادی» در‌واقع هم ویژگی «جهت گیری سوسیالیستی» را در درون خود دارد. کسی که منکر چنین امری باشد، یا مقرض است یا کم خرد. من وجود چنین موضعی را نزد حزب توده ایران مورد تأیید قرار می‌دهم و از این رو نیز خود را یک توده‌ای حامی و مدافع آن می دانم. بحث میان ما اما چیز دیگری است که می‌کوشم در سطور بعد باری دیگر بشکافم.

صحبت بر سر این است که آیا حزب توده ایران باید هم اکنون موضعی را که در«دیدگاه اقتصادی» نظرات خود نهفته دارد با توده های زحمتکش و طبقه کارگر در میان بگذارد، صحت درستی موضع خود را برای آن‌ها مستدل سازد، نشان دهد که چرا خروج از سیستم نظام نئولیبرال که می طلبد، ضروری است و بدون پایان بخشیدن به این اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی نمی‌توان به بازسازی و نوسازی مردمی- دمکراتیک اقتصادی- اجتماعی در ایران پرداخت و بحران فزاینده را پایان بخشید؟ و یا باید حزب طبقه کارگر ایران به گفته ی مارکس با «شرم» مواضع خود را همچنان در دل نهفته نگه دارد و از طرح آن با توده ها وحشت داشته باشد؟

برخی سکوت را ضروری می دانند، زیرا می پندارند از این طریق آن سر طیف متحدان در جبهه ضد دیکتاتوری که تا درون لایه‌های حاکمیت می رسد، با وحشت از اتحاد با حزب توده ایران دوری می‌کنند. امری که راه ایجاد شدن جبهه ضد دیکتاتوری مسدود می سازد.

ما با تضادی روبرو هستیم. تضاد میان بیان جسورانه سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران برای طبقه کارگر و یا قرار دادن این سیاست تحت تأثیر برداشت‌هایی که می‌تواند نزد این یا آن لایه از حاکمیت نسبت به سرشت حزب طبقه کارگر ایران وجود داشته باشد. به سخنی دیگر، پذیرش سیاست لایه‌هایی از طبقات حاکم. شیوه ای که جریان های انحرافی به این یا آن شکل نیز دنبال می کنند. ”عدالت” دنباله روز از خرده بورزوازی را توصیه می کند. ”راه توده” از لایه سرمایه داران کلان را.

رفیق عزیزی دیروز لینک مقاله ی اخیر آقای قدیانی را ارسال کرده است که خواندم و در پاسخ نوشتم: اما اهمیت اصلی سخن قدیانی برای گقت و شنفت میان توده ای ها از این رو است، زیرا به صراحت و شفافیت دو تاکتیک را در برابر هم قرار می دهد. یکی تاکتیک پوزیتویستی مدافعان نظام سرمایه داری که تنها دنبال ایجاد روابط مبتنی بر سکولار و حقوق دمکراتیک بورژوازی  – برخورداری از حق سندیکا و غیره –  هستند. این خواست پوزیتویستی می خواهد شرایط نظام سرمایه داری حاکم را “قانونی” کرده و ادامه ی آن را تثبیت کند. این سیاست درست از دید بورژوازی مبارزه جو با استبداد، سیاستی  است که در آن می توان با شفافیت “هویت” سخنگو و نظام مورد نظر او را تشخیص داد. باید برای این صداقت از او تشکر کرد. او خواستار نظام سرمایه داری است با پایبندی به اوصول قوانین دمکراسی پارلمانی. اضافه کردم: «همین انتظار را باید از مبارزان مدافع طبقه ی کارگر داشت. هویت حزب توده ایران باید در مبارزه ی تاکتیکی برای برپایی جبهه گسترده ی ضد دیکتاتوری نیز برای خواننده بلافاصله شفاف باشد و صراحت داشته باشد. نمی توان برای ممانعت از رمیدن قدیانی ها که نزدیک ترین متحدان ما در لایه هایی از حاکمیت هستند، از قابل شناخت بودن هویت خود وحشت داشت و چنان عمل کرد که گویا یا دروغ می گویم و یا می خواهیم سر آن ها کلاه بگذاریم.» در ادامه نوشتم:

از زنده یاد طبری در بررسی تاریخ دو قرن اخیر ایران در جهانبینی ها و … در ایمیل پیش برایتان نقل کردم که او برای نظام سرمایه داری دورنمایی نمی بینید. این ارزیابی بعد از سی سال به اثبات رسیده است. چطور می تواند در چنین شرایطی میان شما و من هنوز بحث و چانه زنی در این باره ادامه یابد که در برنامه حزب نیز تثبیت سکولاریسم، دمکراسی بورژوایی و غیره ذکر شده است یا خیر و یا آیا کافی است و یا خیر؟

 

رفیق … عزیز، مساله بر سر این نکته نیست که این یا آن شرط و بند را باید به برنامه حزب افزود و یا در آن وجود دارد. صحبت بر سر آنست که حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران تنها نیروی سیاسی- اجتماعی در ایران است که می تواند و باید ضرورت گذار از نظام سرمایه داری را در جامعه مطرح ساخته، آن را مستدل کرده و دورنمای ممکن آینده را ترسیم و صحت درستی آن را به اثبات برساند. درغیر این صورت، قدیانی ها هژمونی را با ما تقسیم نخواهند کرد و خواستار آن خواهند شد که ما از آن ها دنباله روی کنیم. (این نکته را شما نیز در نوشتارتان مورد تأیید قرار داده اید!) انقلاب بهمن درست بر سر چنین موضعی با شکست روبرو شد، زیرا نتوانست از انقلاب سیاسی به انقلاب اقتصادی- اجتماعی تعمیق یابد. زیرا جبهه متحد خلق برپا نشد! باید تاریخ باری دیگر تکرار گردد؟

 

این روزها که کتاب طبری را درباره تاریخ دو قرن اخیر ایران می خوانم که در آن شیوه ی مبارزه اشراف فئودال- بورژوا و شیوه مبارزه ی دمکراسی انقلابی را در این دوران توضیح می دهد، باز هم بیش تر به این نتیجه می رسم که همان طور که او نشان داد، نارسایی شیوه و کارکرد جنبش دمکراسی انقلابی که نمایندگان آن در انقلاب مشروطه ستارخان ها و باقرخان ها و دیگران بودند، علت اصلی عدم موفقیت انقلاب مشروطه و دیگر جنبش های دمکراتیک و انقلابی است. آن ها هنوز از وجاهت تاریخی هویت خود بی خبر بودند. طبقه کارگر هنوز “به طبقه برای خود بدل نشده بود”.  این نارسایی در آن دوران اجتناب ناپذیر بود. هنوز جنبش کارگری از حزب انقلابی برخوردار نبود. هنوز رهبران مبارزه طبقه کارگر شبانه از درون کارگران سربرنفراخته بودند و مانند اسماعیل بخشی ها در این روزها زیر چشم ماموران مواضع و منافع طبقه کارگر را ابستاده برنمی شمردند. هنوز یک تجربه ی صد ساله ی انقلابی را طبقه کارگر ایران پشت سر نگذاشته بود. هنوز حزب توده ایران هشتاد ساله نشده بود. این نارسایی اما اکنون اجتناب پذیر است. تن دادن به شیوه ی گذشته، با این به اصطلاح استدلال که اگر هویت خود را مطرح سازیم منفرد می شویم و نمی توانیم در مبارزه ی اتحاد نقشی داشته باشیم، تنها کمبود نیست، یک جرم تاریخی است که جریمه و تاوان آن را طبقه کارگر و توده های میلیونی مردم می پردازند. رفیق عزیز بحث بر سر این مساله مرکزی است.»

 

رفیق احسان عزیز، صحت مواضع را در بحث‌های نظری باید با واقعیت «پراتیک انقلابی» توده ها سنجید. ژرفش نبرد طبقاتی در ایران جای تردید باقی نمی‌گذارد که وحدت مبارزه ی دمکراتیک- مطالباتی- صنفی با مبارزه ی سیاسی- سوسیالیستی از این رو در ایران امروز تحقق یافته است، زیرا هیچ مدلی از رشد سرمایه داریِ دمکراتیک و مبتنی بر قانون و مقررات یک دمکراسی پارلمانی در شرایط کنونی سیطره سرمایه مالی امپریالیستی برای هیچ کشور متصور و ممکن نیست. هنگامی که کوربین، رهبر حزب کارگر انگلستان نیز بازگرداندن خصوصی سازی ها را با موفقیت طلب می‌کند و مورد پشتیبانی توده های زحمتکش بریتانیا قرار می گیرد، نمی‌توان برای ایران مساله اقتصاد چایگزین مردمی- دمکراتیک را برای اقتصاد ملی کشور پس از گذار از دیکتاتوری طرح ننمود. چنین سیاستی ما را به عقبه جنبش انقلابی کنونی بدل می سازد. جایگاه تاریخی حزب توده ایران را در مبارزه ی طبقه کارگر ایران برباد می‌دهد تا در عوض دل لایه‌های ضد دیکتاتور را در حاکمیت گویا به دست آورد.

 

در شرایط کنونی تنها طرح برنامه اقتصاد ملی- دمکراتیک و تبدیل آن به موضوع اصلی بحث در جنبش کارگری و ضد دیکتاتوری در ایران، تنها شیوه ای است که در تداوم نبرد طبقاتی طبقه کارگر ایران قرار دارد و در سطح کنونی ژرفش آن جای دارد. تنها با چنین تاکتیک است که روند انقلاب نُصج خواهد گرفت، تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر ژرفش خواهد یافت، شرایط برپایی جبهه ضد دیکتاتوری از پایین ایجاد خواهد شد، روند برپایی جبهه متحد خلق پاقرص خواهد نمود و سرنوشت انقلاب آینده سرنوشتی دیگر خواهد شد از آنچه که سرنوشت انقلاب بهمن است.