گفتوگویی در مبارزه مشترک و سویه های دموکراتیک و سوسیالیستی آن
در آمد
در تاریخ ۱۴ آذرماه سال جاری، سایت وزین “توده ای ها” مطلبی را به نام” آیا حزب تودهی ایران به مبارزهی طبقاتی در ایران باور دارد؟” منتشر نمود. نگارنده مقاله، رفیق ارجمند فرهاد عاصمی، در بخش عمدهای از نوشتهی خویش، به بررسی و نقد آخرین قسمت از مجموعهی یادداشتهای من، دربارهی برنامهی حزب تودهی ایران که در سایت نوید نو منتشر شده است، پرداختهاند. در اینجا وظیفهی خود میدانم که از رفیق عاصمی عزیز به علت فرصتی که برای بررسی مطلب من اختصاص دادند تشکر کنم و همچنین خرسندی و مسرت خودم را از تداوم سنت گفتوگو میان هواداران حزب تودهی ایران اعلام نمایم. امیدوارم این گونه گفتوگوها به منسجمتر شدنِ بیشتر دیدگاههای هواداران حزب یاری رساند و به اتحاد عمل حول نظرات رسمی حزب توده ی ایران بیانجامد.
آیا مبارزهی مشترک، نافی مبارزهی طبقاتی است؟
رفیق عاصمی با ذکر بخشی از متنِ نوشتهی من دربارهی ضرورت مبارزهی مشترک، تشکیکی را در خصوص مبارزهی طبقاتی بیان کردهاند. ابتدا بخشی را که ایشان به آن استناد کردهاند ذکر میکنم و بعد از بیان نتیجهگیری وی، میکوشم تا موضع خویش را تشریح کنم. قسمتی از یادداشت من که مورد استناد ایشان قرار گرفته، مربوط به لزوم مبارزهی مشترک است:” حزب توده ی ایران آتیه ی کشور را به مبارزه ی مشترک تمام آزادی خواھان و نیروھای مترقی وابسته می داند. این مبارزه، عرصه ھای گوناگونی از زندگی اجتماعی را در بر می گیرد و به ھمین علت نیروھای مختلف با گرایشات گوناگون و خاستگاه ھا و مواضع طبقاتی متباین، با توجه به اھداف و منافع خود، می توانند و باید در چنین مبارزه ای شرکت جویند.”
رفیق عاصمی پس از نقل قول بالا، به درستی متذکر شدهاند که مشخص نیست که این مطلب دریافت و درک من- نگارندهی این سطور- از برنامهی حزب است و یا از متن برنامه استخراج شده است، لذا لازم است که یادآور شوم، حزب در صفحهی ۶۹ برنامه مصوب کنگرهی ششم، چنین می نویسد:” آینده میهن ما در گرو مبارزه مشترک تمام آزادیخواهان در راه تحولهای بنیادین است”. از سوی دیگر، درخواست تشکیل جبههی واحد از سوی حزب، مفهوم دیگری به جز دعوت به شرکت نیروهای مختلف با اهداف و منافع گوناگون حول یک برنامهی حداقلی ندارد. اما آیا چنین رویکردی، چنان که رفیق عاصمی تشکیک کردهاند، در تعارض با پذیرش سیاست مستقل طبقاتی و ماهیت طبقاتی مبارزه نیست؟ آیا پذیرش شعار جبههی واحد لزوما به مفهوم اولویت بخشیدن به اهداف دموکراتیک در برابر اهداف سوسیالیستی مبارزه است؟ فارغ از آنکه تا چه حد با ارزیابی رفیق عاصمی از آرایش صحنهی مبارزه داخلی، توازن قوا و بحث شرایط عینی و ذهنی طبقهی کارگر موافق باشیم یا خیر، دستکم از سوی خودم چنین اطمینان میدهم که در زمرهی کسانی نیستم که رفیق عاصمی چنین توصیفشان کرده است:” هنوز بسیاری وحدت این مبارزه را نپذیرفته اند. این دو مبارزه را جدا از هم مورد توجه قرار می دهند. می پندارند در یک مرحله باید به این و در مرحله دیگری به آن مبارزه پرداخت .آنها وحدت این دو مبارزه را نه تنها نمی پذیرند، بلکه می پندارند که این دو وظیفه در برابر هم قرار دارد. می پندارند مبارزه برای سوسیالیسم، مبارزه برای دمکراسی را به خطر می اندازد، به جای آن که آن را تقویت کند”. اما احتمالا درک ما از مفهوم مبارزهی جبههای متفاوت است: من گمان میکنم که بسیاری از نیروهای اجتماعی و نمایندگان سیاسیشان، به تناسب ظرفیتهای خویش و بر مبنای منافع اجتماعی-طبقاتی خود در مبارزهی ضد دیکتاتوری مشارکت خواهند کرد. این مشارکت با شدت و ضعف گوناگون و در عرصههای مختلفی انجام خواهد گرفت. طبقهی کارگر و حزب آن به عنوان پی گیرترین نیروی خواهان تغییرات بنیادی در جامعه، مبارزه را تا آخرین مرحلهی آن پی خواهد گرفت و سایر نیروها مطابق منافع خود در مراحل خاصی از مبارزه متوقف شده و حتی ممکن است منافعشان در تضاد با منافع طبقهی کارگر قرار بگیرد. پیشروی طبقهی کارگر برای دستیابی به حقوق دموکراتیکش، برای تامین هژمونیاش و برای تعمیق مبارزهاش، بسیاری از متحدین امروزش را به دشمنان فردا تبدیل خواهد کرد اما این حقیقت نافی منافع مشترک امروز ما در عرصه هایی چون آزادیهای دموکراتیک نیست و عدم توجه به این اشتراک منافع موجب خواهد شد تا در تشخیص دوست و دشمن در لحظهی کنونی مبارزه دچار خطا شویم. از طرف دیگر نیز، اشتراک منافع محدود و گذرای ما قطعا نباید به معنای فراموش کردن یا سرپوش گذاشتن بر روی تضادهای حادِ میان منافع نیروهای مختلف مشارکت کننده در جبهه باشد.
تئوری مرحلهای انقلاب نباید به مفهوم توقف در یک مرحله انقلاب تعبیر شود بلکه این تئوری در ارتباط با نظریهی انقلاب مداوم لنینی و به عنوان آمادهسازی مرحلهی بعد درک میشود.
مبارزه مشترک و سیاست مستقل طبقاتی
مبارزهی مشترک نه تنها به هیچوجه نافی سیاست مستقل طبقاتی نیست بلکه حضور نیروهای مختلف در جبهه و مشارکت در مبارزه، مطابق درک لنینی از آن، بدون اختلاط صفوف نیروها و فراموش کردن اهداف بلند مدت انجام می شود و ما ناچاریم در بخش هایی از مبارزه همدوش سایر نیروها گام برداریم بدون آن که با آنان درآمیزیم. اصولا نگرانیهای بیان شده در مقالهی من ناشی از همین ضرورتِ مبارزه مشترک است. سیاست مستقل طبقاتی به مفهوم داشتن برنامهی مستقل طبقاتی، تشکیلات مستقل و … است. لازمه اتخاذ چنین سیاستی، قربانی نکردن اهداف بلندمدت پرولتاریا در پای اهداف کوتاه مدت مبارزه است. اهداف کوتاه مدت و برنامهی مبارزه، در یک چهارچوب مشخص و در ذیل یک استراتژی معین طبقاتی تنظیم میشوند. برای درک چگونگی تامین این اهداف در برنامهی حزب، کافی است به این حقیقت توجه شود که جبههی پیشنهادی، درکنه خود دارای سرشت ضدامپریالیستی – ضد سرمایه داری است و دقیقا به همین علت است که برنامهی پیشنهادی حزب مورد موافقت اپوزیسیون راست قرار نخواهد گرفت مگر آنکه از تامین هژمونی خود و امکان تبدیل پرولتاریا به پیاده نظام خود اطمینان حاصل نمایند که چنین مباد!
نگرانی از به محاق رفتن مضمون سوسیالیستی مبارزه و برنامهی ب
رفیق عاصمی به درستی از نادیده گرفته شدن سویهی طبقاتی مبارزه نگران است و راه رفع این نگرانی را اتخاذ یک سیاست همه جانبهی طبقاتی میداند. من نه تنها این نگرانی را کاملا درک می کنم بلکه کاملا در آن شریکم اما راه رفع این نگرانی را در تکروی نمی دانم: باید بر این نکته درنگ کردکه نهایتا مسئله نه بر روی کاغذ که در دنیای واقعی و بر اساس نیرو حل خواهد شد و تضعیف حزب طبقهی کارگر تنها به برتری سایر نیروهای اجتماعی یاری میرساند. علیرغم تمام انتقاداتی که ممکن است به برنامهی فعلی یا تشکیلات و… داشته باشیم، در شرایط فعلی باید به قول مذهبی ها به حبلالمتین حزب چنگ بزنیم و از هر عملی که موجب تشتت و تفرقه بشود، بپرهیزیم. سایت تودهایها پیشتر، خبر از تدوین برنامهی ب داده بود و رفیق عاصمی نیز نه تنها در مقالهی خود بر آن تاکید کرده است، افزون بر این، از پیشنهاد شکل گیری برنامهی پ از سوی رفقای ۱۰ مهر، نیز خبر دادهاند؛ همین مسئله نشانهای از نتیجهی چنین رویکردی است : در چنین شرایطی ارایه برنامه ی جدید خارج از تشکیلات حزب، تنها می تواند به تشتت بیشتر نیروها بیانجامد. از دیگر سو، رفیق عاصمی در بخشی از مقاله، به دیدگاه رفیق زرافشان دربارهی هویت چپ میپردازند و از آن لزوم تدوین یک برنامهی جدید را نتیجه می گیرند؛ آنچه که رفیق زرافشان دربارهی هویت چپ میگوید اگر به عنوان لزوم متشکل شدن نیروهای چپ درک نشود، به نوعی، تقلیل شناسنامه و هویت چپ، به نماد ها خواهد بود، به عبارت دیگر من آنچه را که ر. زرافشان فعالیت با شناسنامه می نامد، متشکل شدن در حزب یا دست کم جبهه و حول یک برنامهی مشخص میدانم. فعالین منفردی همچون رفیق زرافشان، علیرغم ارزشمند بودن فوق العادهی مبارزاتشان، نمی توانند به صورت واقعی با “شناسنامه” ی مورد نظرشان فعالیت کنند؛ چنین رفقایی ممکن است بتوانند با پرچم سرخشان در تظاهرات اعتراضات خیابانی شرکت کنند – و البته هزینههای سنگین آن را هم ،دلیرانه ، بپردازند- اما تقلیل شناسنامه به چنین نمادهایی فاقد اثر لازم بر پیشبرد جنبش خواهد بود. من شخصا گمان میکنم شناسنامه و هویت هواداران حزب برای فعالیت، برنامه ی مصوب فعلی است؛ صف مستقل طبقاتی به مفهوم داشتن برنامهی مشخص طبقاتی است و لاغیر! از طرف دیگر حتمن لازم است تا برنامه یا هر سند دیگری به دلیل سرعت روند حوادث و تغییرات شرایط جامعه، مورد بازبینی مجدد قرار بگیرد و طبیعتا تمام اعضا، دوستداران و هواداران حزب نه فقط مجازند بلکه موظف هستند تا در اینباره مسئولانه فعالیت کنند. برنامهی فعلی، پیش از تصویب، قریب دو سال در معرض دید و نظر تمام رفقا بوده و روند تصویب آن بسیار دموکراتیک بوده است و دلیلی وجود ندارد که حزب این فرآیند دموکراتیک را در برنامهی آتی هم متوقف کند اما گمان می کنم هر گونه پیشنهادی برای تدوین برنامه ی جدید یا اصلاح برنامهی فعلی، باید با حزب مطرح شود و نباید فراموش کرد که تصویب برنامه یا تغییر آن فقط و فقط در صلاحیت کنگره است و تا زمانی که برنامهی فعلی- که توسط عالی ترین مجمع حزبی تصویب شده – معتبر است باید برای اجرای بند به بند آن کوشید و از هر اقدام انفرادی جدا پرهیز کرد.