1

نوروز امسال خوشبویه امید دارد!

سخن روز شماره: ۱۱۰ (۲۹ اسفند ۱٣۹۷)

بهار می‌شود
یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می‌کنی
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار می‌شود
زمین شکاف می‌خورد
به دشت سبزه می‌زند
هر آنچه مانده بود زیر برف
جوان و شسته رُفته آشکار می‌شود.

سیاوش کسرایی

با آن‌که شماری از جشن ها ایرانیان باستان به گرد فراموشی
سپرده شده است، اما هنوز‌ هم نوروز با همه زخم های ژرف بر
تن زنده است و از یادگاه تاریخی مردم ما پاک نشده است. از روزگاران
کهن تاکنون باشندگان اين سرزمين باستانی، بزرگداشت نوروز را برپا داشتند. می دانیم
که نیاکان ما با چه ترس و دلهره نوروز را در دل ها نهان کرده
بودند و پنهانی آن را جشن می گرفتند. آن ها با چه دلیری نوروز را در برابر
فرمانروایان نافرهیخته عرب و از یورش ددمنشانه مغول ها در دل
ها زنده نگه داشتند و به دودمان های پسین پیشکش کردند.

تاریک اندیشان ژرفا و پهنای نوروز را
دست کم گرفته بودند. آن ها نمی دانستند که نوروز را همچون يک آیین دیرینه و در دل نشسته نمی
توان از ویر(حافظه) مردم زدود
و نشانه های آن را از بین برد. با آمدن هر بهاری مردم با
همه ی بازداشتگی ها فرمانرایان بیگانه به یاد نوروز می
افتادند.

نوروز يکی از
زيباترين پیشکش گذشتگان ما  است. نوروز
آغاز سال نو، شکوفايی طبيعت، پشت سرگذاشتن سختي و گرفتاری‌های زمستانی بسيار
شورانگیز است. نوروز
نمود با شکوه دیالکتیک میان  آن چه میرنده
است و آن چه از آن زنده می شود و پا می گیرد.

این رویداد شادی آفرین بیش‌تر از سه هزار سال است که جشن گرفته
می‌شود و برای مردم میهن ما با تاریخی پر از پستی‌ها و بلندی‌های و فراز و نشیب
های فراوان نوروز همیشه مهمان هرساله بوده است.

برخی از پژوهشگران بر این باورند که ريشه نوروز این آیین
کهن به دوران جمشيد شهريار بزرگ دودمان پيشدادی برمی گردد. از برای
همین در تاریخ نوشتاری ما از  “نوروز
جمشيدی” یاد شده است.

فردوسی شاعر میهن دوست و توانای زبان پارسی می
گوید که جمشيد بازه (فاصله)  بين
دماوند تا بابل را در يک روزه پيمود و بر تخت زرين نشست و زان پس مردمان آن روز (
روزهرمزد) را “نوروز” خواندند.

گذشتگان ما در این روز جشن گُل
می‌گرفتند (گویا این آیین در افغانستان به نام جشن گُل سرخ هنوز هر چند که کم جان
ولی زنده است). سینه دشت‌ها و تپه‌های سبز در پیرامون و گوش و کنار شهر از گُل‌های
سرخ و زرد و آبی پروار بود. مردمان تن پوش های زیبا  با رنگ
های روشن چو زرد و سرخ و آبی به تن می‌کردند. آن‌ها می‌کوشیدند تا برای زمانی
هرچند کوتاه با طبیعت یکی شوند، با او دمی 
تازه کنند و این تازگی را تا چندین روز جشن بگیرند.  با آمدن نوروز زندگی در همه جاها رنگ و بوی دیگری
به خود می گرفت. مردم خانه تکانی می کردند تا سردی زمستان را با همه سنگینی زندگی
از خانه بدور ریزند. گذشتگان ما نوروز را
روزی می دانستند که در آن می بایست غم ها ز دل زدود  و سردی جا مانده از زندگی را به بیرون انداخت.
مهرورزی را جانشین کینه ها کرد.

نوروز چو رنگین کمان است. همه
ی رنگ ها در نوروز خوش آیند بود. با این همه رنگ سفید نشانه خوشبختی و در برابر سیاهی شب دلنواز و دلربا است. رنگ سبز که گوشه چشمی به رنگ طبیعت در
بهار دارد رنگ نیکی و خوبی است و در برابر خشکی و نازایی خاکستری زمستان اندام
افراشته می کند.    

نوروز چون سر آغاز بهار، با زندگی روزانه مردم پيوند ناگسستنی داشت و
برزگران به چشم خود دگرگونی زمین و آمادگی شخم خوردن آن را می دیدند. باور بر اين بود که نوروز روز
زایمان دوباره زمين است. در گذشته‌های دور نوروز افزون بر این اینکه آغاز سال نو و رسيدن بهار
بوده باشد، روز کشاورزان هم بوده است. در اين روز کشاورزان برنامه‌های ويژه‌ی خودشان را داشتند که
هم اکنون به فراموشی سپرده شده است.  روز دهقان‌، همراه خوشی
و شادمانی بود. کشاورزان بهار را جشن می گرفتند و هيجان‌انگيز به آن خوش آمد می
گفتند.

در  آغاز کشت و کار زنان کشاورزان رنجبر در نوروز، به پيشانه گاوها که افزار کار بودند رنگ می انداختند و گردن‌بندی‌های رنگارنگ می‌بافتند  و به گردن  گاوهای پُرکار می‌آويختند و بدینگونه به پيشواز بهار و شکوفايی طبيعت می رفتند. مردم برای جشن و پایکوبی به دامن تپه های سرسبز و صحراها می رفتند و با طبیعت بهاری در آمیخته و با آن هم  آجین می شدند.

 کشاورزان به پاشيدن دانه های بهاری به روی زمین آماده مي پرداختند. با
آنکه با فرارسیدن نوروز زمان کشت و کار توان فرسا نیز فرا می
رسید مردم آن را گرامی می
داشتند چرا که کار سخت را فراهم کننده نان شب می دانستند. 

زنان ایران باستان برای بزرگداشت نوروز و پیشوازی از آمدن بهار آماده
می شدند، خوراک می پختند، سبزه می
کاشتند و خانه تکانی می
کردند.

زنان در آستانه‌ نوروز با شستن فرش‌ها و گردگیری پاکیزگی و شادی، شور
را در آستانه بهار به خانه می آورند. در گذشته‌های دور زنان نوروز را با جشن های
ویژه خود گرامی می‌داشتند. تا پاسی از شب به آوازخوانی و داستان خوانی می‌پرداختند.
و هوای آنشب شور ویژه ای داشت. در اين شب زنان دور ديگ گرد هم می آمدند (گویا این
آیین هنوز در بخشی از افغانستان کنونی پایدار است) و تا نزديکی های سپیده دم شادی
و پایکوبی می کردند و ترانه می خواندند.

نوروز اما همیشه نمایشگاه
جایگاه طبقاتی دارایان نیز بوده است. زراندوزان با آزمندی شگفت انگیزی زور خود را با زر به
نمایش می گذاشتند. آن ها در آستانه نوروز سامان (اسباب) خانه خود را نو می کردند. درون
خانه‌  خانواده‌های دارا هنگام خانه تکانی با خون انگشتان و عرق تن زنان
رنجبر آمیخته بود. میهمانان نوازی اربابان و پذیرائی مهمانان با کار توانفرسای مردان رنج شدنی بود.

ناداران و تهی دستان هم
نوروز را جشن می‌گرفتند، اما به گونه ای دگرگون از ديگران. اما گرامی‌داشت نوروز
در میان تنگ دستان یک رنگتر و خودمانی تر 
و اندکی گُل‌گون‌تر بود. طبیعت به اندازه نظام فئودالی ستمکار و کنس (خسیس)
نبود و به رنجبران گُل های پیش بهاری به رایگان پیشکش می کرد. بوی گُل آن دریابد که خود چیند. پیوند تهی دستان با گُل پیوند
انسان با  طبیعت بود.
آن ها در کنار هم گرد می آمدند و آش تهی از گوشت را می
خوردند و آرزو می کردند که روزی دارای کار،  نان، خانه و سرپناه شوند.

برای پیشواز نوروز، اين نخستين روز بهاری خانه‌ها را باید با خانه تکانی پاک کرد. اما مادری که در خانه ی تهی از همه چیز زندگی می کرد چیزی نداشت تا آن را تکان دهد. پدر خانه بدبختی و تهی دستی را نه از نظام فئودالی بلکه در پای سنگین پسر می دید که سال پیش گام نخست به خانه گذاشت.

سبزه‌زارها و دامنه‌های
کوه‌ها، جایگاه روزانه این خانواده‌ها در روزهای سال نو می‌بود . گویا با گریز از
خانه برای دمی گریز از کام مرگبار گرسنگی شدنی بود. تاب ساختن، گُل چیدن که نیاز
به پول زیادی نداشت.

پيش از نوروز، زنان تنگ دست، سبزه می‌کاشتند و برای کودکنشان از پارچه
های ژنده تن پوش نو می‌دوختند.
کودکان پاک و بی گناه فرا رسيدن نوروز را بی‌تابانه چشم به راه بودند. نوروز، برای
بچه ها يک روز فراموش نشدنی بود. آن روز همه بچه‌ها يکجا گرد هم آمده  و بازی می کردند.
شکاف طبقاتی برای زمان کوتاهی فراموش می شد اما مزه خوراکی
های بسيار گوارا  به کام کودکان رنج ناآشنا
بود.  

در این روز به ‌يادماندنی پيرمردان تهی دست در پشت بام خانه، و یا در تپه های بلند و یا در میان سرای خانه گرد هم می آمدند و داستان سرایی می کردند و  شاهنامه می‌خواندند.

دریغا! که نوروز تهی دستان و رنجبران در روند گذر از نظام فئودالی به
سرمایه داری چندان دستخوش دگرگونی نشده است. سفره ی نوروزی
آن ها همچنان کم رنگ است اگر چه آنها رویاهای پُررنگی
دارند.

جشن نوروز يکی
از جشن ‌های باستانی مردم است که پیشینه چندهزارساله دارد. اين جشن مانند همه ی
پدیده های فرهنگی ایستا نبوده و همچون کوهی مانا ولی پویا در برخورد با رودهای
خروشان پیشامدها، رخدادها، و رویدادهای روزگار دستخوش دگرگونی شده است.  زنده ماندن و جان سختی نوروز زیر گردبادهای ویرانگر
روزگار نشانه استقلال نسبی روبنا از زیربنا است. آیینی که برای زمانی دیگر ساخته
شده بود و با زیربنای خود هم آهنگی داشته است دیگر اکنون زندگی مستقل خود را می
گذراند.     

پس از انقلاب نوروز رنگ باخته بود.

چند روزی پیش از روز نخست فروردین ۵۸ آخوند شهر که پنهانی از بازاریان پول
نوروز برای مسجد می گرفت به مردم می گفت که گرامی‌داشت نوروز با آساها
(قانون ها)  و داده های آیین اسلامی هم خوانی ندارد. او می
گفت که جشن
گیری نوروز کاری است ناروا و ناپسند. آموزگار تاریخ که همراه او در خرید بود به او
گفت که نوروز بهانه‌ای برای خوشی و آشتی است و این آیین چگونه می تواند با اسلام ناسازگار و ناهمسو باشد.

در آن هنگام آموزگار
تاریخ نمی دانست
که هم شادی و هم آشتی روزی جای به گریه و کینه می دهد. او نمی دانست که نوروزستیزی از اندیشه‌ی‌
تندروان دینی برمی خیزد!

اما مردم را رای دیگری بود. هنوز که
نوروز پشت دروازه زمستان ناشکیبا چشم به راه آمدن بود شهر پرخروش و پر هیاهو می
شد. مردم با همه ی سختی ها و نگرانی‌های‌شان، چهره به سیلی سرخ کرده و با سرمستی
به بیرون می امدند. از جنب‌وجوش گردشگاه ها می شد گمان زد که تهی دستان، به دنبال یک
بهانه برای فراموشی تنگدستی و آرامش و خوشی می بودند. تنگ دستان در روزهای پیش از
نوروز غم‌وغصه‌های‌شان را درون گنجه خانه پنهان می کردند تا همراه دیگران بهنجار،
روامند (معمولی)  باشند.  
 

با این همه در آن سال ها نوروز برای توانگران به همان
اندازه نوروزهای پیشین پربار و پرسود بود. روزهای پیش
از نوروز،  نوروز بازاریان بزرگ و فروشندگان رنگارنگ بود.
بازارشان گرم بود و جیب هایشان پر پول. پارچه فروش از رهن گذاشتن سینه بند زن تهی
دست شرمی نداشت و آجیل فروش پسته های مانده، بسته و کوچک را به او پسادست (نسیه)
می فروخت.

جشن خاموش از روز نخست سال نو و تا چندین
روز که سبزه زارهای شهر اذین گُلهای دل انگيز می شدند، دنباله داشت.
در آن روزها نوروز آمیخته از هیجان و دلهره بود. همه از فردای خود بی خبر بودند و
برای آینده انقلاب دل نگران. جوانان دشمنی سیاسی را به کنار می گذاشتند و پاسخ کینه
و دل آزردگی، دلتنگی، رنجش، رنجیدگی را برای لختی هم که
شد با لبخند و آغوش گرم می‌دادند.

حتا در سال‌های جنگ پای مردم چمن های
سبزه‌زارها را آهنگین می کوبید، حتا در آن سال
های سخت شیخان کوچک و بزرگ نتوانستند نوروز را از یاده
مردم شهر بزدایند.

هيجان‌ انگیزترين و
باشكوه‌ترين جشن نوروزي در شهر برگزار می‌شد. مردم برای پيشوازی نوروز، خانه ها،
کوچه ها، جاده هاي شهر را پاک و تميز می کردند. 
با اینکه آن سال ها پر از خوشبختی و نیک‌بختی نبود، باز هم مردم به پیمان خود با نوروز
وفادار بودند. آنها امید داشتند به سر آغاز خوشبختی‌ها و پایان روزهای سیاه. آنها
برای رهایی از زمستان سرد و خشک آماده بودند. و چه جان فشانی ها که نکردند. افسوس
و دریغ! انگبین شیرین انقلاب به کام مردم نرفت. سرمایه داری بازرگانی و سرمایه داری
دیوان سالاری میوه انقلاب را ز دست رنجبران دزدید.

 با این همه امسال باید آغاز سال نو را گرامی داشت.

سالی که نکوست از بهارش
پیداست. نیاکان ما براين باور بوده اند که اگر گام درست در روز سال نو بگذارند، آن سال يك
سال نيكو و پربار خواهد بوده و اگر روز نخست سال به سختی بگذرد، شگون آن سال خوب
نيست‌.

به گمانم شگون امسال خوب است.  

 گرچه مانند
سال گذشته تنگ دستان ما سفره رنگین که هیچ سفره با نان نیز ندارند. اگر چه
شورمستان ما مانند پارینه جامشان تهی از 
می است. با این همه بهار امسال به گونه دگری می آید. بهار امسال همراه خود عطر
دل انگیز امید دارد. کور سوی روشنایی را می توان در
پایان این دهلیز دراز و تاریک دید.

امسال گویی نوروز سرآغاز بالندگی، رویندگی، زایندگی و
سرافراشتگی است. تهی
دستان، رنجبران و آزادی خواهان دیگر نمی خواهند مانند گذشته زندگی کنند. و سیب از
درون پوسیده جمهوری اسلامی دیگر گندیده تر از آن است که بتوان آن را با کیمیای
بزکی نجات داد. سران جمهوری اسلامی را دیگر توان فرمانروایی نیست.

همراه نوروز بهار آهسته اهسته می اید.
هوای شهر هنوز مملو از بوی باران شب های گذشته است.  

گویی طبیعت آیین نوروز را می داند و
با شست و شوی کوچه و پس کوچه های شهر به پیشواز آسمان آبی و برگ های سبز درختان می
رود. سرسبزی دوباره درختان پرستوها را به شور و شادی می آورد.

کبوترهای سرمست خسته از پنهان کردن
نوک ها در پرهای نرم و گرم، نوک های هم
دیگر را به هم می سایند تا در لانه دلباختگی تخم
کفترهای آینده را بگذارند. 

چشمه ها با هوای گرم دم عاشقان یخ دل
را آب کرده اند و به دشت ها برای باروری دانه ها و سرسبزی درخت
ها روانه شده اند.

غنچه های نیمه باز باغچه که در خواب
زمستانی رفته بودند با آواز پرندگان و نوازش گرم پرتو خورشید به بهار باور می آورند.
کسانی که در زمستان خراشیده و چتر زده بودند شراب در جام لبریز می
کنند و برای تندرستی بهار جاودان می نوشند. آفتاب
که باور به توانایی جان بخش خود را از دست
داده بود با دیدن جنبش و جوش دوباره ی زمینیان جان می گیرد.

مردم از بیکاری و گرسنگی خسته شده اند
و می دانند که دیگر جمهوری اسلامی سرمایه داری دستاوردی برای شان  نخواهد داشت. سال که نو می شود همه چیز باید نو
شود. کشاورزان با دانه در انبار با بی تابی چشم به راه نوروز و نرمی و مهمان نوازی
دوباره خاک هستند. کارگران آماده رزم در برابر دیو نئولیبرالیسم خود را سازمان می
دهند. آن ها دیگر می دانند که
باید گُل برافشاند و می در ساغر انداخت و فلک را سقف شکافت و طرحی نو درانداخت.

باید پلی از دانش و رزم هم آهنگ ساخت
تا ما را از این زندان زمستانی تاریک و سرد به بهار گرم آزادی و برابری رساند.

تولد بهار را
به روى دست هاى جنگل بزرگ ديده ام (سیاوش کسرایی)

تاریک اندیشان دینی نزدیک به چهاردهه کوشیده اند که نوروز را از بین ببرند. در کنار آن این واپسگرایان تلاش فراوان کرده اند که نوروز غیرمذهبی را آلوده خرافات دینی کنند. اما نشد. نوروز پاک و زنده ماند.نوروز پاینده ماند.
نوروز به فرزندان رنج و کار، به رزمندگان راه آزادی و برابری خجسته باد!