طنز در جمهوری اسلامی
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
اسد سیف
پنجشنبه ۹ خرداد ۱٣۹٨ – ٣۰ می ۲۰۱۹
پیش از وارد شدن به موضوع لازم است به جایگاه طنز و خنده در اسلام توجه شود:
خنده و ارزش آن
تا آنجا که ذهن تاریخ یاری میکند، کمدی را یونانیان در برابر تراژدی بنیان گذاشتند؛ طنز و شوخی در برابر امری جدی٫ این دو در آثاری البته گاه بههم آمیخته شدهاند٫ کهنترین نمونه آن به قرن پنجم پیش از میلاد میرسد٫ کمدی از یونان به روم رفت و کمکم گسترش یافت٫ در تمامی این سالها یکی از ویژگیهای کمدی عنصر سیاسی آن بوده است٫ هرگاه شرایط فراهم میشد، قهقههی مخاطب به گوش میرسید، زمانی که اوضاع بر وفق مراد نبود و جامعه تحتِ فشار قرار داشت، لبخند و ریشخند و زهرخند جای آن را میگرفت.
در یونان باستان فیلسوفان برای خنده ارزشی فراوان قائل بودند٫ سقراط “خنده و طنز را به عنوان ابزار آموزشی” میپذیرفت و از آن استفاده میکرد٫ “اریستوفان” از آن به عنوان “سلاح سیاسی” نام میبرد٫
آنکه خنده میآفریند چه بسا مورد خشم قرار میگیرد٫ خندهسازان؛ چه آنان که بر صحنه تئاتر بودهاند و چه آن کسانی که روایتگری کردهاند، گاه بازداشت شدهاند، کتک به جان خریدهاند، جریمه شده و یا به بند گرفتار آمدهاند٫ تبعیدشدگانی نیز گاه در میان آنان یافت میشده است.
خنده نشان از رهایی دارد؛ رهایی از ترس و یا رهایی از منطق٫ خنده در فرار از سلطهی قدرت در رژیم توتالیتر و یا رویارویی با آن نیز نمود دارد٫ خنده نشانِ غلبه بر ترس است٫ خنده میتواند تحریفکننده خوشبختی نیز باشد و شادی را وارونه جلوه دهد.
خنده را انواع فراوان است٫ هر نوعی از آن در واژهای متبلور میشود؛ نیشخند، نوشخند، زهرخند، خنده تلخ، خنده شیرین، خوشخنده، خنده پوشیده، لبخند، خنده دوپهلو، خنده کنایهآمیز، خنده شادی، خنده غمانگیز، خنده مرگ، خنده اشگآمیز، قهقهه، خندهرو، ریشخند، نیمخند، شکرخند، چشمخنده، و٫٫٫
اسلام و خنده
ایرانیان بر این باور بودند که روان مردگان محتاج شادی و نشاط است٫ بر این اساس در ستایش روان آنان، در آتشکدهها آتش برمیافروختند و به شادی نیایش میکردند.
با آمدن اسلام به ایران، اندکاندک از شمار جشنها کاسته شد٫ هجوم اسلام، چند سالی بعد با هجوم قبایل دیگر درهمپیوست و در موقعیت ترس و وحشت، قتل و غارت و ریا و تزویر دین جدید، تصوف رواج یافت.
خندیدن در اسلام دو گونه است: خنده (ضحک) و لبخند (تبسم)٫ خنده در اسلام باید بنیان در تعجب داشته باشد و به لبخند یا تبسم بانجامد٫ اگر چنین نباشد، عامل دلمردگی است و افسردگی به همراه خواهد داشت٫ چنانچه امام جعفر صادق میگوید: “خنده بسیار دل را میمیراند”٫ [۱] زیرا موجب غفلت از خدا و آخرت میشود.
خداوند خنده با صدای بلند را دوست ندارد و قهقهه را به دور از عقل و ادب دانسته، “شیطانی” میخواند٫ [۲] در قرآن آمده است؛ کافران، آنان که با صدای بلند میخندند، با شوک خدا خنده از لبانشان دور میشود و گرفتار اندوه میگردند٫ [٣] امام صادق نیز میگوید: “قهقهه از شیطان است”٫ و محمد باقر میگوید: “هرگاه قهقهه زدی، پس از فراغت از آن بگو؛ بارخدایا مرا دشمن مدار”٫ [۴]
شوخی (مزاح) در اسلام تا آنجا مجاز است که با “روح توحید” در تقابل قرار نگیرد٫ از این رو “هزل” و “هجو” نهی شدهاند: “زیاد شوخی کردن آبرو را میبرد”٫ [۵] و “بسیار خندیدن دین را آب میکند، چنانچه آب نمک را”٫ [۶] از امام علی نقل است: “مبادا شوخی کنید که کینه آورد و دشمنی به جای گذارد، و آن دشنامِ کوچک است”. [۷]
با توجه به قرآن و احادیث موجود، طنز نمیتواند در اسلام جایی داشته باشد٫ لطیفه و روایتهای خندهدار نیز که بازگفته میشوند، در کلیت خویش شوخیهایی هستند سطحی و یا لطیفههایی ملایم که مسلمان پس از شنیدن آن باید بیشتر به فکر کنترل خویش باشد تا مبادا خندهاش صدادار شود و قهقهه گردد.
در این شکی نیست که ایمان حس طنز و شادی را از مومنان میگیرد٫ مومن نمیخندد، چنانکه دیکتاتور نمیخندد٫ با اینکه خنده در اسلام زشت و ناپسند است، شاهد رواج روزافزون طنز و جوکهایی هستیم که با نام “پیامک” هر روز بین مردم در ایران اسلامی ردّوبدل میشود٫ در واقع مردم “امر و نهی”های حکومتی را هیچ میانگارند، احکام الهی را نادیده میگیرند و به همین شادیهای کوچک خوش هستند و میخندند٫ مردم با طنز و خنده در رفتارهای روزانه خویش، در قداست دین و ایمان شک میآفرینند.
در سال انقلاب که مردم در خیابانها حضور داشتند، در پیروزی انقلاب که مردم آن را در خیابانها جشن گرفته بودند و حتا سالیان بعد، کسی بر سیمای خمینی خندهای ندید٫ پنداری در او هیچ احساسی از شادی وجود نداشت٫ رهبران نمیخندند ولی خنده بر دیوارهای شهر دیده، و از زبان مردم شنیده میشد؛ “ازهاری گوساله بازم بگو نواره، نوار که پا نداره”، “ما میگیم شاه نمیخوایم، نخستوزیر عوض میشه/ ما میگیم خر نمیخوایم، پالون خر عوض میشه”.
پس از انقلاب تا سالها خنده در رادیو و تلویزیون دیده و یا شنیده نمیشد٫ باید مدتها میگذشت تا “طنز آخوندی” به تلویزیون راه یابد، و آقای قرائتی ضمن درس قرآن به جیب آخوندها اشاره کند که ته ندارد و محمدی گیلانی از “بحث شیرین لواط” سخن بگوید.
در رابطه طنز و دین باید توجه داشت که مقدساتِ دین را ستایش و سپاس لازم است، زیرا نشان از خدا دارند و خدا حقیقت است٫ با خدا نمیتوان شوخی کرد٫ متون دینی نیز در این میان تقدس خود را از خدا کسب میکنند٫ چنین متنی نشان از خدا دارد٫ به طور کلی هرآنچه با خدا در رابطه باشد، مقدس است و نمیتوان با آن شوخی کرد.
در ایرانِ امروز واژههایی چون “لباس مقدس روحانیت”، زیاد شنیده میشود٫ لباس روحانیت نشان از لباس پیامبر دارد، پس مقدس است، چنانچه عمامه او نیز مقدس میشود٫ سید و بسیج و جنگ نیز در رابطه با دین صفت مقدس به خود میگیرند٫ با هیچکدام از اینها نمیتوان شوخی کرد٫ توهین به مقدسات در ایران جرم است٫ کسانی که به مقدسات اسلام توهین کنند، طبق ماده ۵۱٣ قانون مجازات عمومی محاکمه میشوند و چه بسا مفسد فیالارض گردند: “هرکس به مقدسات اسلام و یا هر یک از ابنیای عظام یا ائمه طاهرین و یا حضرت صدیقه طاهره اهانت نماید، اگر مشمول حکم سبالنبی باشد، اعدام میشود و در غیر این صورت به حبس از یک تا پنج سال محکوم خواهد شد”. [٨]
بر این اساس هر انتقادی از رژیم میتواند توهین به مقدسات تلقی گردد٫ غیر شیعیان و همچنین دگراندیشان به همین جرم زندانی و یا کشته میشوند٫ با اینهمه، توهین به مقدسات در دنیای مجازی بیشترین دستمایه طنز و شوخی است٫ این شوخیها از بهشت و جهنم و آخرت شروع میشود و به خمینی و پیامبران و حتا خدا ادامه مییابد.
آیا محمد، پیامبر اسلام خندیده است؟ هیچ آیه و حدیثی نیست که در استناد به آن، پیامبر و یا رهبران دین و امامان جز لبخند و تبسم، خندیده باشند٫ شاید در انطباق با چنین الگویی باشد که مردم ایران هیچگاه خمینی را خندان ندیدند٫ در نبود یک رهبر مذهبیی خنده بر لب بود که مردم ایران با دیدن تبسم بر سیمای محمد خاتمی، بر او “سید خندان” نام نهاده بودند.
خنده و سیاست
خنده سازش انسان است با شرایطی ویژه٫ خنده اعلام انزجار است به زبانی غیررسمی از حادثه و یا امری که واقع شده٫ خنده میتواند بازتاب درک انسان باشد از ممنوعیتی شرمآور و یا شاید توجیه آن٫ خنده به مسخره گرفتن نزاکتهای اخلاق است و تزویر و ریای حاکم٫ خنده عملیست گستاخانه در پیوند با شوخی که در برابر حالتِ جدی قرار میگیرد تا پاسخی باشد به گفته و یا رفتاری٫ آنجا که زبان را یارای واکنش نباشد، خنده آغاز میشود٫ خنده شور در زندگی میآفریند، پس میتواند در برابر رنج هستی قرار گیرد و در تقابل با مرگ و نیستی نقش آفریند٫ خنده مرگ را برنمیتابد، در برابر آن قرار میگیرد تا از زندگی دفاع کند٫
خنده خوشی میآفریند٫ خنده در برابر واقعیتِ موجود، واقعیت خود را میآفریند تا راوی آنگونه از زندگی باشد که اراده کرده است٫ خنده حصارهای تنگ رسمی را میشکند تا کرانههای امید را در زندگی فراختر کند.
آنکه خنده را وقیح مینامد و زشت میانگارد، لذت نمیشناسد و سرسپرده آگاه و یا ناآگاه فرهنگِ مرگ است٫ خنده اعلام نفرت است در برابر هرآنچه که بخواهد زندگی را به حصار بکشاند و محدود کند٫ آنجا که خنده قطع گردد، مرگ و فرهنگِ آن پیروز میشود٫ نیستی خنده، جشن پیروزی مرگ است٫ نفرت از خنده، انزجار از زندگیست و تقدسگرایی مرگ٫ آنجا که خنده قطع گردد، شادی مرده است و هستی از زایش بازمانده است.
با توجه به فلسفه خنده، باید این سخن ارسطو را پذیرفت که فرق بین انسان و حیوان در این است که انسان میخندد٫ خنده خاصِ انسان است و در گفتمان اجتماعی نقشی بزرگ دارد٫ باختین آن را یکی از دو موردی میداند که در شکلگیری گفتمان مهم هستند٫ به عقیده او خنده فضایی ایجاد میکند که در آن دنیای مطلقگرایی به سُخره گرفته میشود٫ چنین امری در جامعهای که فاقد فرهنگ مکالمه است و صدای دیگری را جز صدای مطلقِ حاکمیت بر آن حاکم نیست، بسیار مهم است.
دیکتاتورها از خنده خوششان نمیآید، جلوی آن را میگیرند٫ خنده در اُبهت و قداست دیکتاتور شک ایجاد میکند٫ در خندیدنها مردم حرف دل را به طنز و شوخی بر زبان میرانند٫ میتوان پذیرفت که در سیاست گاه از خنده به عنوان “سوپاپ اطمینان” استفاده شده است و یا میشود، اما صحبت باختین بسیار فراتر از سیاستِ روز است و فلسفیتر مطرح میشود.
طنز و خنده
فرهنگ استبداد شادیستیز است، خنده را برنمیتابد و شوخی و شادی و خندیدن و خنداندن را نشان خنگی و خامی میداند٫ مردم اما با هرزهدراییهای خویش گردنکشی میکنند و در قداست مستبد شک ایجاد میکنند.
همراه با جنبش روشنگری در غرب، هنر خنداندن از فردوستی و ناراستی فاصله گرفت، و از این رویکرد در تقابل با کلیسا و قداست مذهبی آن قرار گرفت.
لوناچارسکی میگوید که انسان وقتی میخندد، پیروز است٫ طنزنویس به این پیروزی میاندیشد و میخواهد که پیروز گردد٫ طنز تنها وسیلهایست که او دارد و میکوشد با آن پیروزی را جشن بگیرد٫
در شرایطی معمولی امکان پیروزی بر حاکمان مستبد ناممکن است٫ طنزنویس حاکمان را چنان خوار و ذلیل میکند که موجب خنده شوند و اینجاست که مردم با همین خنده پیروزی خود را بر صاحبان قدرت جشن میگیرند.
طنزنویس گاه هزل مینویسد؛ گوشهای از یک رفتار را برمیگزیند و از نابسامانی آن داستانی میسازد خندهآور٫ گاه شوخی میکند؛ نامنتظره بودن و یا عجیب بودن موضوعی را انتحاب میکند تا در بیمنطق بودن آن ما را بخنداند٫ گاه فرصت مییابد، موضوع را چنان میپروراند و از زاویهای بدان نور میافشاند که حقیقت نهفته در آن بر خواننده آنسان آشکار گردد که هم بخندد و هم بیندیشد٫ آنچه میگوید جزئیست از یک کل، مشتیست نمونه خروار٫ چیزیست عادی که حال غیرعادی بودن آن را میبینیم٫
گاه حماقتها را عیان میکند؛ میخنداند و به خشم مینشاند، امری جدی را به شوخی بازمیگوید که میتواند خود به سوالی بدل شود٫ دشمن را به اوج میرساند، بزرگی او یکبهیک بازمیگوید تا در پایان به یک جمله کاخ عظمت او را واژگون کند.
طنز نیکخواه آدمیان است و همراه آنان علیه پلیدیها و ناراستیها میستیزد٫ به دوست و دشمن حمله میبرد تا بر خویش و بر دیگران بخندیم، خود را بازیابیم و بازسازیم و دشمن را خوار گردانیم.
چیستی طنز در ایران امروز
یکی از شاخصترین پدیدههای فرهنگی ایران در این چنددههی گذشته، لطیفهگویی بوده است٫ پیامک (SMS) و ایمیلدر سالهای اخیر به شکل غیرقابل تصوری این پدیده را گسترش داده و سایتهای اینترنتی و دنیای مجازی، دسترسی به آن را عمومی کردهاند٫ کمتر کسی یافت میشود که روزانه حداقل موردی از آن را نشنود و یا نخواند.
ویژهگی برجسته لطیفهها به نسبت سالهای پیش از انقلاب، در محتوای سیاسی آن خود را مییابد، تا آن اندازه که حتا از نظر کمّی لطیفههای جنسی را پشتِ سر گذاشته است٫ در میان علتهای گوناگون این پدیدهی اجتماعی، نمیتوان رفتار رژیم حاکم بر ایران را نادیده گرفت٫ در واقع در مقاطعی از زمان که سانسور و خفقان به اوج خود رسیده، دستگاه لطیفهسازی و پراکندن آن نیز گسترش یافته است.
لطیفهها در چنین مواقعی به اهرمهای مقابله با رژیم تبدیل شده، سلاحی گشتهاند در برابر آن، و نهایت؛ گریز پیروزمندانه از موقعیت٫ لطیفهها تمامی ارزشهای حاکم را به شک مینگرند و درستی آنها را مورد پرسش قرار میدهند٫ با لطیفه نمیتوان رژیمی را ساقط نمود، اما در قداست آن میتوان شک برانگیخت.
طنز و لطیفه، تسکیندهندهی دردها
لطیفه به هر شکل؛ چه مستهجن و یا جدی، ریشه در زندگی افراد جامعه دارد٫ هر قشری از جامعه لطیفههای خویش را میسازد و به کار میگیرد.
لطیفه حکم تسکین دارد٫ آنجا که خشم به نقطه انفجار میرسد، لطیفه موقعیت را تلطیف میکند٫ آنکه طنز میگوید و یا میشنود، یأس و نومیدی را از خود دور میسازد٫ از این نظر طنز در روان انسان تعادل ایجاد میکند.
زیبایی لطیفه در کوتاهی آن نیز نهفته است، از هیچ بهره میگیرد تا به همهچیز بپردازد٫ امری جدی را به شوخی طرح میکند و در نفی ارزشهای موجود و اخلاق حاکم، پردهدری میکند تا ارزشی دیگر پیریزد٫
جوک بر خلاف ظاهر آن که انتقاد است و رویارویی، میتواند خصلت آشتیگرا نیز داشته باشد٫ در رژیمهای توتالیتر دامنه آن گستردهتر است٫ برای نمونه در دوران ناسیونال سوسیالیسم در آلمان، استالین در شوروی به شکل گستردهای رواج داشت٫ هماکنون در جمهوری اسلامی به شکل وسیع بهکار گرفته میشود٫ از میان ادیان موجود، یهودیت دگمتر از بقیه است٫ شاید به همین علت باشد که لطیفههای یهودان در جهان شهرهاند٫ یهودان سالهاست که دارند جوک میسازند و مصرف میکنند٫ با اینکه در تلمود و انجیل لطیفههای زیاد خندهدار محکوم و نکوهیده است، ولی طنزهای یهودی در جهان شهرهاند و فصلی تابناک از ادبیات طنز جهان را تشکیل میدهند٫ بسیاری از آنها زاده تخیلات محبوسین در اردوگاههای نازیسم بودهاند٫ در این طنزها حتا خدا و موسا و عیسا به طنز مینشینند.
در زمان نازیسم، در مقطعی رژیم خود مروج جوک بود٫ از این طریق به ذهن افکار عمومی دست مییافت٫ حکومت به آن به عنوان یک “سوپاپ اطمینان” امکان وجود میداد٫ به زمانی که هر منتقدی از رژیم کارش به سالها زندان و شکنجه میکشید، راویان سخن طنز و جوکهای سیاسی در یک آزادی نسبی بهسر میبردند٫ اگر بازداشت هم میشدند، مدت زندان دراز نبود، پس از چند هفته آزاد میشدند٫ [۹] .
طنز فقاهتی [۱۰]
با تثبیت نظام جمهوری اسلامی بر ایران، ادبیات و هنر نیز راه “انطباق” پیش گرفت٫ جز این راهی دیگر نبود؛ یا تأیید و پذیرش خط قرمزها و یا نفی که همانا سکوت و یا خالی کردن میدان بود٫ آنکس که میخواست بنویسد، به تصویر درآورد و یا نمایش دهد، مجبور بود از سقفِ ممکن فراتر نرود٫ این اصل فقاهتی بدون استثناء شامل حال تمامی آثار ادبی و هنری آفریده شده در جمهوری اسلامی در طول تاریخ موجودیتِ آن بوده است.
با نگاه به جهان غرب، سالهاست از پدیدهای به نام “صنعت فرهنگسازی” نام برده میشود٫ این صنعت میکوشد فرهنگی را بر جهان حاکم گرداند که خوشآیند و به نفع “بازار” است، مرز نمیشناسد و فراگیر است٫ “صنعت فرهنگسازی” در باور مسلمانانی که سودای قدرت سیاسی در سر داشتند، از ماهها و یا شاید سالی پیش از به قدرت رسیدن آنان آشکار بود٫ پیش از آن نیز مسلمانانی که خود را مبارز و مجاهدِ راه اسلام میخواندند، مروج نوعی دیگر از همین فرهنگ بودند٫ جمهوری اسلامی در واقع فرم و راهبُردِ این صنعت را از غرب سرمایهداری و بازار آن وام گرفت تا در ایدئولوژی شیعیگرای خویش آن را بپروراند٫ این صنعت میبایست در خدمت آن ایدئولوژی و قدرت حاکم باشد.
در فرهنگ نوساخته انطباق فرد با سیستم و یا نظام ارزشی و ایدئولوژیک مسلط هدف بود٫ هنرمند و خلاقیت فردی او و همچنین آزادی در آفرینش هنر و ادبیات میبایست جای خویش را به همسازی با فرهنگ مسلط و نیازهای فرهنگ حاکم بسپارد٫ در چنین شرایطی هنری خلق شد ناهمساز با ذاتِ هنر؛ همراه و همگام با جریان، تسلیم و سلطهپذیر٫ [۱۱] .
در این موقعیت هیچ هنری نمیتوانست از ارزشهای سیستم حاکم فراتر رود٫ مسئولین وزارت ارشاد با قدرت تمام بر این امر نظارت داشتند؛ سانسور میکردند و یا غیرقابل انتشار٫ هنر و ادبیات بدین شکل به زیر نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درآمد.
نظام جمهوری اسلامی با سرکوب هنر و ادبیات آزاد و جریانگریز، کوشید تا هنر و ادبیات فقاهتی را جایگزین آن کند٫ بنیادهای کوچک و بزرگ راه انداخت٫ امکانات دولتی را در اختیار آن کسانی قرار داد که حاضر بودند در این راستا فعالیت کنند.
هنر و ادبیات که تکرار شوند، جذابیت خویش را از دست میدهند٫ هنر در حرف و سخن نو، در مخالفخوانیهاست که شکوفا میشود٫ جمهوری اسلامی بسیار مواقع حتا هنر کارگاههای حوزههای هنری خود را نیز برنمیتافت، زیرا به شکلی در آنها حرکت جریانگریزی را نسبت به نظام میدید٫
در کنار فرهنگ مسلط، جریانی در حاشیه برای بقای خویش و دفاع از هنر و ادبیات آزاد در تلاشی پُرشور بود که برغم سرکوب دایم، با جانسختی مقاومت میکرد٫ این جریان اگرچه امکان فعالیت نداشت، ولی از جذابیت لازم برخوردار بود و پشتوانه در فرهنگ غنی سالیان داشت؛ و این آن فرهنگی بود که با جنبش مشروطه بنیان گرفته بود و سالهای خفقان آریامهری را با مقاومت پشت سر گذاشته بود٫ نیروی معنوی این جریان به آن اندازه بود که جمهوری اسلامی نتوانست حکم امام خمینی را مبنی بر “بشکنید این قلمها را”، در مورد آن اجرا کند٫ در تمامی سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی، همان اندک بالندگی هنر و ادبیات در آن کشور از آنِ همین جریان و مدیون آن بوده و هست.
هنر و ادبیات اسلامی در این سالها هرگز تنوانست اثری ماندگار خلق کند٫ به ناچار کوشید تا در عرصههایی کپیبردارِ آثار آن جریان دیگر باشد٫ درگیریهای درون گردونه قدرت، در بیرون آن اما امکانی فراهم آورد تا در برهوت حاکم، همان ادبیات و هنر فقاهتی نیز جناحگرا گردند٫ با مسخ و مخدوش نمودن واژگان و مفاهیم علوم اجتماعی، بخشی از حاکمیت “اصلاحطلب” نام گرفتند و تحت این عنوان کوشیدند حکومت را از دست آن جناح دیگر خارج کنند٫ چنین نیز شد٫ اصلاحطلبان به قدرت رسیدند، خاتمی رئیس جمهور شد، و در مجلس اکثریت یافتند٫ در عمل اما یک جابهجایی موقت مُهرهها صورت گرفت٫ در بنیاد چیزی تغییر نیافت، اگرچه زمانی کوتاه فضایی اندک برای عرصه هنر و ادبیات گشوده و از میزان سانسور کاسته شد٫ این وضعیت اما دوام نیافت٫ زیرا مُخلّ امر “انطباقسازی” بود و فراتر رفتن از خط قرمز.
داستان قدرت در جمهوری اسلامی همان ماجرای تقسیم غنایم است در غزوات پیامبر٫ به هر کس از این خوان یغما باید چیزی برسد٫ بزرگان بیشتر سهم میبرند و افراد کوچکتر، هر یک به فراخور حال، کمتر٫ عرصه ادبیات و هنر نیز در همین راستا، به عنوان بخش کمدرآمد و پُرهزینه همیشه متولیان خود را داشته است٫ نباید این بخش را از دیگر نهادهای گردونه قدرت جدا کرد٫ از آنجا که میباید آیینهای باشد به عنوان نماد جمهوری اسلامی در جهان، گاه مشمول استثناها میشود.
در همین رابطه است روزگار طنز در ایران اسلامی٫ همانطور که گفته شد، سقوط رژیم شاه، نوید بهار آزادی میداد٫ این بهار اما بسیار کوتاه بود، تابستان از راه نرسیده، زمستان آغاز شد، چنان زمستانی که در حیات اجتماعی ایران بیمانند شد.
با بهار آزادی صدها نشریه آغاز به انتشار نمودند و به همراه آنان چندین نشریه در عرصه طنز و فکاهی٫ نشریات طنز و به همراه آنها طنزنویسان، با توجه به ماهیت خویش در شمار نخستین نشریات و کسانی بودند که در گفتن و نوشتن و انتشار ممنوع شدند٫ با سرکوب نشریات و نویسندگان مستقل، از یک سو در خفقان حاکم طنز گفتن که موضوع و سوژه آن در آن زمان بیشتر متوجه رفتار حکومتیان بود، همانا توهین به حکومت بود٫ و توهین یعنی حتا “مفسد فیالارض” شدن٫ از سوی دیگر امکانی فراهم آمد تا در نبود هنرمندان و نویسندگان مستقل، نویسندگان و هنرمندان دولتی اظهار وجود کنند.
در سال ۱٣۶٣، یعنی زمانی که همه مطبوعات مستقل تعطیل و تمامی سازمانها و گروههای سیاسی ممنوع شده بودند، و زندانهای کشور مملو از زندانیانی بود که نهایت “جرم” آنان مخالفت با تفکر حاکمان بود، در روزنامه اطلاعات ستونی در طنز گشوده شد با عنوان “دو کلمه حرف حساب”٫ نویسنده این ستون کیومرث صابری نام داشت که به دعوت دوست صمیمیاش، سید محمود دعایی، مدیر مسئول روزنامه اطلاعات، به آن موسسه راه یافته بود٫ دعایی با صابری در سفر حج آشنا شده بود و این آشنایی به دوستی ادامه یافته بود تا آنجا که او از صابری به عنوان “از برکات سفر حج” نام میبرد٫ صابری در سفر حج از مسئولین فرهنگی زواران ایرانی بود٫ روزنامه اطلاعات به نسبت آن چند روزنامهی دولتی که انتشار مییافت، محافظهکارترین آنان بود.
کیومرث صابری که بعدها به نام “گلآقا” مشهور شد، “دوست صمیمی محمد خاتمی و محمدعلی ابطحی و عطاءالله مهاجرانی و محسن امینزاده بود، میانهاش با آقای خامنهای به عنوان رفیق خوب بود، با خانواده هاشمی آبش به یک جوی نمیرفت” [۱۲] صابری که فردی مذهبی بود، “همین او را به انقلاب نزدیک کرده بود و به دلیل رفاقتش با محمدعلی رجایی، وزیر وقت آموزش و پرورش و سپس نخستوزیر و بعد رئیس جمهور ایران، او را به پشت پرده سیاست هم کشانده بود”٫ [۱٣]
صابری نوشتن طنز را در هفتهنامه “توفیق” در پیش از انقلاب آغاز کرد و با نامهایی مستعار، از جمله “گردنشکسته”، “گلآقای فومنی” در آن نشریه طنز مینوشت٫ صابری را در ایران همه به نام “گلآقا” میشناسند؛ روزنامهنگاری طنزپرداز٫ این نام آن سیمای دیگر او را به عنوان سیاستمدار پوشانده است٫ [۱۴]
طنزنویسی در ایران خفقانزدهی پس از انقلاب، در حاکمیت سانسور کاری دشوار بود٫ رژیم با توجه به ماهیت اسلامی خویش، شوخی و خنده را برنمیتافت٫ در این جمهوری کسی حق نداشت تصویری فکاهی و کاریکاتور از روحانیون و مسئولان رژیم بکشد و یا سخنان و رفتارشان را به طنز بنویسد٫ کلمات خطرناک بودند و زبان طنز ممنوع٫ در چنین موقعیتی که هیچ نویسنده مستقلی راه بر نشریات کشور که در کلیت خویش دولتی بودند، نداشت٫ کیومرث صابری طنزنویس روزنامه اطلاعات شد٫ او خود مینویسد: “در مکه، به کعبه رفتم و در جوار کعبه، قلمم را درآوردم و رو به کعبه کردم و گفتم: من این قلم را در خانه خدا، با خدا معامله کردم٫ خدایا تو شاهد باش که من در راه اعتلای دین تو و کشورم گام برمیدارم٫ مرا از لغزشها مصون بدار و قلمم را از انحرافات حفظ کن”. [۱۵]
اطلاعات روزنامهای بود که زمانی پیش از انقلاب طنزهای “آرت بوخوالد” در آن منتشر میشد و زمانی کوتاه در پی انقلاب هادی خرسندی نوشتن “اصغرآقا” را در آنجا شروع کرد٫ در واقع طنز از همان زمان مشروطیت بخش جداییناپذیر مطبوعات شده بود٫ هر نشریهای که منتشر میشد، صفحه و یا ستون طنزی نیز در آن جای میدادند٫ و این نشان از استقبال مردم از طنز بود٫ در سالهای پس از انقلاب مردم در آن فضای سرد و تیره و خفقان به لبخندی حتا بیرمق راضی بودند.
همکاری صابری با اطلاعات آغازی شد تا دیگر روزنامهها نیز چنین ستونی بگشایند٫ در برابر طنز آنان، طنزهای صابری که طنزنویسی باتجربه بود، ارزشی والاتر داشت.
در سال ۱٣۶۹ صابری با چنین پشتوانهای از حکومتیان، انتشار طنزنامهی هفتگی “گلآقا” را آغاز کرد٫ سال ۶۹ سالی است که جنگ در پی نوشیدن “جام زهر” از سوی خمینی، پایان یافته است، رژیم زندانیان سیاسی را قتلعام کرده، بر مجاهدین که سودای تسلط بر ایران را داشتند، غلبه نموده بود٫ سال ۶۹ سال اشکهایی بود که هنوز خشک نشده بودند؛ سال سکوت، سال هراس٫ سال ۶۹ سالی بود که رژیم احساس میکرد در داخل کشور دیگر مخالفی ندارد٫ سال ۶۹ سالی بود که رژیم نابودی مخالفان در خارج از کشور را در مقیاسی گستردهتر سازماندهی کرد.
انتشار “گلآقا” البته امکانی بود برای عدهای از طنزنویسانی که کشور را ترک نگفته بودند و خانهنشین شده بودند و حال با دعوت صابری دگربار به کار بازمیگشتند تا پایینتر از “خط قرمز” کار خویش را ادامه دهند٫ گلآقا همچنین فضایی فراهم آورد تا استعدادهای جوان در آن هنر خویش را به کار گیرند٫ در این شکی نیست که وجود صابری، یار نزدیک خاتمی و دوست صمیمی وزیر ارشاد در گلآقا، ادامه انتشار آن و همچنین حساسیت رژیم را نسبت به آن کمتر میکرد٫ صابری که دوست رهبر بود و زمانی همکار وزارت ارشاد، طبیعیست خود سانسورهای لازم را اعمال کند و در امر “انطباق” کوشا باشد٫ از آن گذشته گردانندگان گلآقا در دبیرخانه مجله در کلیت خویش حزبالهیهایی بودند باسابقه و مورد اعتماد رژیم٫
اندکاندک فضای سیاسی کشور دگرگون میشد٫ دانشجویان به سیاست حاکم معترض بودند، نویسندگان و هنرمندان مستقل و آزاد خفقان را برنمیتافتند، در گردونه قدرت اختلاف افتاده، به دو جناح”خودی” و غیرخودی” تقسیم شده بودند٫مسئولین نشریات نوپا، اگرچه در کلیت خویش از حکومتیان بودند، سهم بیشتری طلب میکردند، صدای اعتراض مردم نیز از گوشه و کنار شنیده میشد٫ در چنین شرایطی طنز دگربار بر زبان مردم کوچه و بازار جان گرفت٫ سیاست خشک و نظامی رژیم دیگر اقتدار پیشینِ خویش را از دست داده بود و یا حداقل اینکه در آن رخنه ایجاد شده بود.
صابری در چنین موقعیتی انتشار گلآقا را آغاز کرد تا در نبود نشریهای دیگر در طنز، در واقع طنزهایی را انتشار دهد که از نظر محتوا به مراتب ضعیفتر از طنزهایی بودند که بر زبانها جاری بود٫ گلآقا در برابر طنزهای برانداز مردم، طنز بیخطر منتشر میکرد٫ او خود را طنزنویسی میدانست که بهسان جبههرفتگان “تخریبچی” بود، با این تفاوت که “در این تخریب هم قصد حمایت و تأیید خوبیها را دارم”. [۱۶] طبیعیست در دنیای دوسونگر یک مذهبیی همدست با حاکمان بر ایران، “خوبیها” چیزی جز اراده و نظر آنان نمیتواند باشد.
گلآقا دوازده سال منتشر شد٫ به موسسهای بدل شد که هفتهنامه و ماهنامه و سالنامه منتشر کرد، “روزی که هفته نامه گلآقا راه افتاد، کیومرث صابری در یک زیرزمین کوچک اجارهای در کوچهای از خیابان آفریقا کار میکرد٫ ٫٫ دوازده سال بعد صابری در دفتر شیک و پر از گل و گیاهش که یادگارهای خوانندگان بر در و دیوار مجله دیده میشد”، آخرین شماره آن را منتشر کرد٫ گلآقا توقیف نشد، صابری خود آن را تعطیل کرد٫ مصلحت این بود٫ ابراهیم نبوی که دبیر اجرایی مجله بود، از او نقل میکند: “دیگه نمیشه، از من انتظاراتی دارند که من نمیخوام انجام بدم”.[۱۷]
گلآقا را نشریهای اصلاحطلب محسوب میدارند، ولی این نشریه با تأیید آیتالله خامنهای منتشر میشد٫ خامنهای از “طنزهای شیرین و پُرمغز” گلآقا تعریف میکند و در پاسخ به نامه صابری که شمارهای از سالنامه گلآقا را برای او فرستاده بود، مینویسد: “٫٫٫با ملاحظهی اجمالی شمارههای “گلآقا”، امید هرچه بهتر شدن و کاملتر شدن آن را دارم٫٫٫طنز صادق و دلسوزانه باید همهی نقاط معیوب، بخصوص آنها را که کمتر به چشم میآیند و آنها که بیشتر به علم و اطلاع همگان از آن نیاز هست، هنرمندانه ببیند و بنمایاند٫ امروز جامعه و نظام انقلابی ما با دشمنانی روبهروست که همهی ابزارهای محسوس و نامحسوس را برای ضربه زدن و جریحهدار کردن مردم و نظام و انقلاب به کار میبرند٫ برای آگاه کردن ذهن مردم از خدعهی دشمن، چه وسیلهیی از طنز هنرمندانه و شیرین و زیرکانه، بهتر و کاریتر”. [۱٨]
صابری به خوبی میداند که رهبر چه میگوید و چه میخواهد٫ “هنگامی که طنزنویس روزنامه جامعه زندانی بود، در مقالهای نوشت: “معیار ما در طنز اشاره انگشتِ رهبری است”، همان رهبری که پیش از توقیف روزنامه “توس” به خشم گفته بود “به اشاره یک انگشت میتواند فتنه روزنامهها را متوقف کند”. [۱۹] همان رهبری که البته گلآقا را در کنترل خود داشت، آن را هم میستود و هم به وقت لازم هشدار میداد، مثل آن زمانی که صابری به جناح دیگر تمایل نشان داده بود و یا “در سال دوم نامهای از دفتر رهبری آمد که: شماره ویژه نوروز را خواندند، اثری از اسلام و انقلاب در آن نبود٫ چه اتفاقی افتاده است؟ این نوشته معنیدار بود”. [۲۰]
صابری البته متوجه هشدار آقا میشود، خط قرمز را آنسان به اجرا درمیآورد که رهبر خواسته است، چه باک که تیراژ آن به یکباره از ۱۶۰ هزار نسخه به ۶۰ هزار نسخه کاهش یابد٫ و این خود نشان از این داشت که طنز در خیابانها بر زبان مردم بسیار گزندهتر و نیشدارتر شنیده میشود.
در مقابله با همین طنز است که رژیم به فکر میافتد طنزنویسان را مهار کند٫ در این راستا در سال ۱٣۷۹، در ساختمان بزرگ حوزه هنری “در حلقه رندان” را بنیان میگذارد٫ مسئولیت این انجمن محمدعلی زم، آخوندی از حوزه هنری است٫ چند طنزنویس از هیأت تحریریه نشریه گلآقا و همچنین نویسندگانی دیگر از ستونهای طنز دیگر روزنامهها گردانندگان جلسات ماهانه این انجمن هستند که در هر جلسه آن تا پانصد نفر طنزنویس، از جمله مسئولین گلآقا شرکت دارند.
در این جلسات “هیچ خط قرمز اخلاقی وجود نداشت، اگرچه آنها میدانستند برای عبور از خط قرمز اخلاقی لازم است که به خطوط قرمز سیاسی نزدیک نشوند”٫ آنچه از طنز در جلسات “در حوزه رندان” خوانده میشد، مجاز نبود در نشریات منعکس گردد٫ “هیچ وسیلهای برای استناد به این اشعار٫٫٫وجود نداشت٫٫٫[فقط] ضبطصوتی صداها را ضبط میکرد”. [۲۱] این انجمن در ادامه کار موفق نبود٫ پس از چند ماه تعطیل شد٫ شاید هم مصلحت این بود.
“در حلقه رندان” چند ماه بعد، در سال ۱٣٨۰ به شکل دیگری آغاز به کار کرد؛ با مسئولیت ابوالفضل زرویی، مدیر دفتر طنز حوزه هنری، معاون سردبیر گلآقا و عضو هیأت تحریریه آن٫ با هدف “ایجاد فضایی فرهنگی برای ارایه آثار طنزآمیز، کشف و پرورش استعدادهای جوان در زمینه طنز، حمایت و هدایت طنزپردازان جوان در جهت ارتقای سطح دانش تخصصی طنز، از اهداف دفتر طنز در راهاندازی شبهای شعر طنز “در حلقه رندان” است”. [۲۲] “در حلقه رندان” به اندک زمانی در شهرهای مختلف نیز راه انداخته شد.
دفتر طنز حوزه هنری در واقع ادامهدهنده راه گلآقا است، اگرچه نتوانست محبوبیت آن را کسب کند.
در این شکی نیست که کیومرث صابری طنزنویسی خلاق بود، و عدهای از خلاقترین طنزپردازان کشور را نیز در “موسسه گلآقا” دور هم آورده بود٫ در این نیز شکی نیست که گلآقا، در نبود نشریهای دیگر و با حمایت همهجانبه دولت، نشریهی طنز موفقی بود٫ در آن طنزهایی ناب نیز یافت میشد ولی با اینهمه هیچ طنزی در آن پیدا نمیشود که از سقف مجازِ جمهوری اسلامی فراتر برود و از “خط قرمز” آن بگذرد٫ گلآقا یک نشریه دولتی بود؛ با اجازه آنان منتشر شد و به صلاحدید همآنان از ادامه فعالیت بازماند٫
ابراهیم نبوی و طنز فقاهتی
یکی از شناختهترین چهرههای طنز دوران به اصطلاح “اصلاحات” و دوم خرداد ابراهیم نبوی است٫ در بیوگرافی او گذشته از “مدیر دفتر سیاسی وزارت کشور در فاصله سالهای ۱٣۶۴-۱٣۶۱”، دهها شغل دولتی از کار در دانشگاه تا رادیو و تلویزیون دیده میشود٫ با توجه به پیشینهی نبوی میتوان او را حداقل تا مقطع خروج از ایران، یکی از کارگزارن فرهنگی جمهوری اسلامی محسوب داشت٫ از نبوی در این سالها بیش از شصت کتاب نیز در عرصههای مختلف، از سینما تا ادبیات منتشر شده است٫ [۲٣] #_ftn23 ابراهیم نبوی در رابطه با نوشتن طنز، به اتهام “اقدام علیه امنیت کشور”، در سال ۱٣۷۷ دو بار بازداشت شده و به مدت چهار ماه زندانی بودهاند٫ در سال ۱٣٨۲ از ایران خارج شده و در کشور بلژیک اقامت دارد٫ او از “اصلاحطلبان” است٫ نبوی خود را پناهنده نمیداند.
با انتشار “گلآقا” ابراهیم نبوی، دبیر اجرایی آن بود٫ نام او اما با کار در نشریات “اصلاحطلبان” بر سر زبانها افتاد.
ابراهیم نبوی به همراه جمع بزرگی از “اصلاحطلبان” که با به قدرت رسیدن احمدینژاد، کشور را ترک گفتند، در سال ۱٣٨۲ از ایران خارج شد٫ شهرت او در داخل کشور باعث شد تا در خارج از کشور نیز از او استقبال شود٫ با رادیوها و رسانههایی چند همکاری آغاز نمود٫ از آنجا که منتقد جدی رژیم نبود، و از سویی دیگر مخالفان رژیم را به آشتی با حکومت و “فراموش کردن آن سالها” یعنی سالهای کشتار دگراندیشان و در این میان کشتار ۶۷ در زندانها، فرامیخواند. [۲۴] از سوی تبعیدیان مورد استقبال واقع نشد٫ طنز او نیز در واقع در ایران، با توجه به آن “خط قرمز” و “انطباق” و “سقف لازم”، طنز بود و برایش شهرت به همراه داشت٫ آن طنز نمیتوانست در خارج از کشور نیز با آن معیار از نوشتن، مقبول واقع گردد٫ طرفداری او از نظام جمهوری اسلامی و برخی از سران رژیم او را در میان پناهندگان منزویتر کرد.
نبوی خود را بزرگترین طنزنویس آسیا میداند.
می گوید؛ طنز ایران “همراه با اصلاحات روزهای شکوه و اقتدارش را از دست داده است”. [۲۵] به بیانی دیگر با افول شکوه نبوی در مهاجرت، طنز ایران نیز از اعتبار و پویش تهی میشود.
برای دیده شدن و یا به قول صابری و نبوی، “ماندن” در سپهر ادبیات ایرانِ جمهوری اسلامی و “صنعت فرهنگسازی” آن، تنها خیال ناب و خلاقیت کافی نیست، باید هنرمندانه خطر کرد، زیباییشناسی حذف را در اتاقهای هزارتوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فراگرفت، مقوله هنر و ادبیات را به آن سویی کشاند که سودِ جریان نشسته بر قدرت بر آن استوار است٫ باید هنر ریا و تزویر و دروغ به کار گرفت تا هم حذف نمود و هم گردن زد و هم مظلومنمایی کرد٫ این است سیاست جمهوری اسلامی در عرصه هنر و ادبیات.
*این مطلب متن سخنرانی من است در جلسه “کارگاه ایرانیان” در هانوفر به تاریخ پنجم ماه آپریل ۲۰۱۹٫ به این موضوع در کتاب خود با عنوان “طنز در ادبیات داستانی ایران در تبعید” بیشتر پرداختهام.
[۱] – ثقهالاسلام محمد کلینی، اصول کافی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، انتشارات علمیه اسلامیه، بازار شیراز، جلد چهارم، ص ۴٨٨
[۲] – محمد محمدی ریشهری، میزانالحکمه، جلد هفتم، باب ضحک٫ این اثر در سایتهای اینترنتی قابل دسترس است٫
[٣] – قرآن، سوره توبه، آیههای ۵۷ تا ۶۰
[۴] – اصول کافی، جلد چهارم، باب شوخی و خنده، ص ۴٨۷
[۵] – امان جعفر صادق، به نقل از اصول کافی، جلد چهارم، ص ۴٨۶
[۶] – اصول کافی، جلد چهارم، ص ۴٨۷
[۷] – اصول کافی، جلد چهارم، ص ۴٨۷
[٨] – کتاب قانون مجازات اسلامی، بخش تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده، فصل دوم
[۹] – برای اطلاع بیشتر در این مورد و همچنین موقعیت اجتماعی لطیفه رجوع شود به؛ سیما راستین، لطیفهگویی سیاسی – اجتماعی، نگاه نو، شماره ۷٣، اردیبهشت ۱٣٨۶
[۱۰]- این واژه را از هادی خرسندی وام گرفتهام٫ در این کتاب قصد نداشتم به این موضوع بپردازم٫ به دو علت این فصل نوشته شده است٫ نخست اینکه شناخت ما از نظام جمهوری اسلامی و اسلامینویسان و هنرمندان پیرامون حکومت هنوز مخدوش است٫ دوم اینکه ابراهیم نبوی در خارج از کشور چند مجموعه طنز منتشر کرده است، اگرچه او خود را تبعیدی نمیداند و مدافع آن نظام است، اما با تریبونی که در اختیار او گذاشته میشود، کوشیده و میکوشد تا با “پروندهسازی” برای دیگر طنزنویسان، آن تاریخی از ادبیات را بنویسد که خود، به هر علتی، میخواهد و یا از او خواسته شده است٫ این نوع از نوشتن بر فرهنگِ “حذف” استوار است، چیزی که فرهنگِ جاری بر جمهوری اسلامی در طول تاریخ موجودیت آن بوده است٫
[۱۱] – برای اطلاع بیشتر رجوع شود به؛ اسد سیف، اسلامینویسی، بررسی دو دهه ادبیات حکومتی در ایران، نشر باران، سوئد ۱۹۹۹
[۱۲] – ابراهیم نبوی، بیبیسی، مقاله “کیومرث صابری به روایت ابراهیم نبوی٫ لازم به ذکر است که نبوی بعدها، زمانی که نشریه “گلآقا” منتشر میشد، از مسئولین آن نشریه بود٫
[۱٣] – ابراهیم نبوی، پیشین
[۱۴] – کیومرث صابری که زمانی معاون وزیر آموزش و پرورش بود، در سالهای بعد همیشه مسئولیتی سیاسی داشته است٫ از جمله این مسئولیتها میتوان از مشاغل زیر نام برد:
مشاور وزیر مسکن و شهرسازی، مدیرکل دفتر آموزش بازرگانی و حرفهای وزارت آموزش و پرورش، تدریس در دانشکده روابط بینالمللی، تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی، مشاور معاونت امور بینالملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، عضو منتخب شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو هیأت ایرانی در کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد، و بسیاری مشاغل دیگر٫ برای اطلاع بیشتر از شغلهای وی میتوان به همشهری آنلاین ۱۲ مرداد ۱٣٨۶ رجوع کرد٫
[۱۵] – همشهری آنلاین، ۱۲ مرداد ۱٣٨۶
[۱۶] – کیومرث صابری، به نقل از سیروس علینژاد، بیبیسی، مقاله کیومرث صابری، هم محبوب ملت و هم دوستدار دولت
[۱۷] – ابراهیم نبوی، سایت بیبیسی، حندیدن پشت چراغ قرمز، ۲۶ مه ۲۰۰۴
[۱٨] – آیتالله خامنهای ۲۷ تیر ۱٣۷۰، به نقل از مشرق یازده اردیبهشت ۱٣۹٣، پاسخ رهبر انقلاب به نامه مدیر گلآقا
[۱۹] – ابراهیم نبوی، سایت بیبیسی، خندیدن پشت چراغ قرمز، پیشین
[۲۰] – ابراهیم نبوی، سایت بیبیسی، کیومرث صابری (گلآقا” به روایت ابراهیم نبوی٫
[۲۱] – ابراهیم نبوی، سایت بیبیسی، خندیدن پشت چراغ قرمز
[۲۲] – به نقل از سایت دفتر طنز حوزه هنری، آذر ۱٣۹۵٫
www٫daftaretanz٫com
[۲٣] – با نگاه به سال انتشار این آثار دیده میشود که او در سالهایی از جمله ۷۹ که سال بازداشت و محاکمه او در ایران است، بیش از ده کتاب در یک سال انتشار داده است٫
[۲۴] – ابراهیم نبوی در مصاحبه با تلویزیون آمریکا، www.youtube.com
[۲۵] – ابراهیم نبوی، پیشین