به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن
«قو خورشید را انتظار می کشد» (احسان طبری)

مقاله شماره: ١٣٩١ / ۴۵ (١۵ اسفند) باز انتشار

واژه راهنما:  جنبش آزادی خواهی و تساوی طلبی زنان.

زنده یاد احسان طبری در شعر “قو، خورشید را انتظار می کشد”، که سال ها پیش به مناسبت روز جهانی زن در زندان جمهوری اسلامی سروده است، در تائید خط مشی انقلابی حزب توده ایران که اکنون نیز در مواضع ششمین کنگره حزب آن تبلور یافته، ارتباط آزادی در جامعه انسانی را در روند مَردُمِش گونه انسان با برقراری تساوی حقوق میان زن و مرد در جامعه تصویر می کند. طبری در این شعر «حماسه ای در وصف زن و نبرد تاریخی او برای دستیابی به تساوی حقوق، “در انتظار دراز و دردآور خورشید”، خلق کرده است.» …

«نقش تاریخی زن که در بخش عمده دوران قریب به صدوپنجاه هزارساله روند ”مَردُمِش“ انسان، مرکز و لنگر گروه، خانواده و … گونهِ انسانی بوده و ”بقایای فراوان مادرسالاری“ (احسان طبری، “درباره انسان و جامعه انسانی”، ص ۱۳۰) را نزد برخی از گروه ها و قبایل انسانی در منطقه آمازون، یا در جنگل های جنوب شرقی آسیا در برمه و … امروز هم می توان یافت، تصویری در شعر طبری یافته است که خواننده در آن در ”هر سطری، باغی از عاطفه و اندیشه“ (“با پچپچه پاییز”، دیباچه) طبری را می یابد. طبری در شرایط زندان نیز به طیف وظایف حزب طبقه کارگر می اندیشد و سرشت دوگانه ”ستم مضاعف“ اِعمال شده علیه زن را در طول تاریخ، همانند ”نقاشی چیره دست“ (ا ط) به تصویر می کشد: «ترا انکار کردند، لطافت گلگونت را، اشک های چون خونت را …

بر دریچه های آرزویت گِل گرفتند …

دنیایت را باغچه ای نهادند، در حیات خلوط خانه ات، که با پرچین غمینِ تنهایی محصور شده بود …

آسمان بر تو حکم راند، به کثرت باران هایش، و ترا نیمه خواند …

حاکمان و محکومان، توامان بر تو حکم راندند، … عاشقانت بر تو حکم راندند، … فرزندانت بر تو حکم راندند، هم آنانی که دیروز از پستان هایت شیره حیات می مکیدند …» … (به نقل از نوشتار منتشر نشده «دیالکتیک شعرهای زندان احسان طبری»)

«طبری در این شعر، دیالکتیک “تاریخی- ضروری” و منطق این روند را در استعاره های استه تیک شکوهمندی تصویر می کند. روند طولانی نبرد برای تساوی حقوق زن و روند مَردُمِش انسان با آمدن ”خورشید“ راه حل دیالکتیکی منطقی- تاریخی خود را می یابد.

طبری با پیوند حق تساوی حقوق میان زن و مرد با روند مَردُمِش انسان — که با آغاز دوران ”تاریخ واقعی“ انسانیت در جامعه کمونیستی به راه حل دیالکتیکی خود دست می یابد –، بر اهمیت درک تساوی حقوق میان زن و مرد، در ارتباط با هستی گونه انسان، به مثابه مساله ای ”انسانی“ که مضمون مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران را نیز تشکیل می دهد، تاکید می کند: «آزادی هر جامعه‌یی در گروی آزادی زنان آن جامعه است!»

این اندیشه ستَرگ انساندوستانه طبری در وصف انسان و روند ”دراز و دردآور“ مَردُمِش ش در ”با پچپچه پاییز“ (بخش ۱۲) همانند بلوری می درخشد. وصف انسان که موضوع اندیشه او را در ,حجم بلند ذهن“ش تشکیل می دهد، و همانند بلندای ”کاکل بلند کوه ها، که اولین تماشاگر سپیده دمانند [و] اولین آشیانه زمینی اشعه خورشید“ (احسان طبری، ”به آنکس که به او می اندیشم“، شعر سروده در زندان جمهوری اسلامی)، توسط او در توصیف شخصیت زن در جامعه نیز در شعر ”قو، خورشید را انتظار می کشد“ پرداخته می گردد. در آیینه اندیشه طبری است که مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران همانند نور ”خورشید“ بازتاب می یابد: ”آزادی هر جامعه‌یی در گروی آزادی زنان آن جامعه است!“» …

«به یاد دارمت ای زیبای من و عشق ما نپژمردنی بود. و بلور محبت ما فرارویید و زندگی را ساخت. چرخشت سالیان از ما عصاره ای تلخ چکانید. آه چه اشک ها و چه دردهای نهفته و ناگفته! …

و مرواریدهای شب و روزمان، چه سبک سرانه غربال شد!

و چگونه عمر، طاقه ابریشمین خود را فرو پیچید! …

انتظارها. انتظارها در چارچوب هستی ما، سوزن دوزی بی انتها بود.

و تو ای پرستیده من، حفره های تاریک این انتظار را با نور بزرگ خود پرکردی و مرا از تهی بودن سرنوشت رهاندی و ما با هم در کنار درّه های ژرف و دریاهای آشفته و در زیر آسمان خشمناک ایستادیم.

و در این دالانِ عکس هایِ گوناگون، سرانجام درِ خروج فرا می رسد. …» (“با پچپچه پاییز”، ١٢).

آزادی زن و آزادی انسان برای طبری دارای مضمونی واحد هستند:

«اگر مرا بر دار کردند، ترا خوار کردند، اگر لبخند را از لبانم گرفتند، ترا هرگز لبخند نیاموختند، اگر بال های مرا شکستند، ترا هرگز پرنده نخواستند، من زیستم، و تو زیستی شکیبا، در انتظار دراز و دردآور خورشید …» (به نقل از نوشتار منتشر نشده «دیالکتیک شعرهای زندان احسان طبری»)

قـو خورشیـد را انتظـار مـی کشـد

– بمناسبت ٨ مارس روز جهانى زن –

ترا انکار کردند، لطافت گلگونت را، اشک‏هاى چون خونت را، نگاه عاشقانه‏ات را، زیبائى شاعرانه‏ات را.

سقف خانه ‏هایت را کوتاه ساختند،

بر دریچه ‏هاى آرزویت گِل گرفتند،

و آسمانِ خانه ‏ات هماره ابرى بود،

و تو خورشید را انتظار مى کشیدى.

          ***

دنیایت را باغچه‏ اى نهادند، در حیاط خلوت خانه ‏ات،

      که با پرچین غمینِ تنهایى  …  محصور شده بود،

قلبِ خونینت را کاشتى، و زبان خاموش و شیرینت را، و رنج‏ها را، و قصه ‏هاى بى پایان حقارت‏ها را،

و تو خورشید را دردمندانه انتظار مى کشیدى.

          ***

آسمان بر تو حکم راند،

      به کثرت باران‏هایش،

و ترا نیمه خواند.

زمین بر تو شورید، و ترا انسانى حقیر نامید،

حاکمان و محکومان، توأمان بر تو حکم راندند.

همسرانت بر تو حکم راندند

      و تو، مرهم دردهایشان بودى.

عاشقانت بر تو حکم راندند

      آنانى که نوازش دستانت را تمنا مى کردند،

فرزندانت بر تو حکم راندند

      هم آنانى که دیروز از پستان‏هایت شیره حیات مى مکیدند.

و آسمان گواه بود، و ماه و خورشید گواه.

ترا در حریر پیچاندند، و تو هیچ نگفتى، و دردمندانه نگاه مى کردى مظهر خورشید را،

تو را در سریر خواستند، و تو هیچ نگفتى، و نگاه مى کردى.

ترا چون تابلویى رنگین، بر دیوار سرد خانه ‏ها آویختند، و تو هیچ نگفتى، و باز هم نگاه مى کردى.

          ***

اگر مرا بر دار کردند، ترا خوار کردند،

اگر لبخند را از لبانم گرفتند،

ترا هرگز لبخند نیاموختند،

اگر بال‏هاى مرا شکستند،

ترا هرگز پرنده نخواستند.

          ***

من زیستم، و تو زیستى شکیبا، در انتظار دراز و دردآور خورشید.

         ***

یک روز، چون امروز، خورشید به خانه ‏مان آمد،

همانگونه که بر تو تابید، بر من تابید و بر غنچه تابید.

تو شکفتى، من شکفتم، و گل‏هاى باغچه شکفت،

و پرنده‏اى کوچک، اما خوش آواز، بر پرچین غمینِ حیاط خانه ‏مان نشست،

و در جشن افتتاح عطر باغچه ‏مان، شادمانانه خواند.

و تو خواندى و من خواندم،

و آنگاه هم‏صدا شدیم، و یک صدا خواندیم.

طبری در ”با پچپچه پاییز“ و شعر سروده در زندان، ”قو، خورشید را انتظار می کشد“، روند ”مَردُمِش“ انسان را باری دیگر، این بار از دیدگاه «اولین برده» (مارکس) در جامعه طبقاتی، ترسیم می کند. در طول هزاران ساله دوران «همبود نخستینِ» رشد جامعه بشری (احسان طبری، “درباره انسان و جامعه انسانی”، ص ۹۶)، همان طور که اشاره شد، زن دارای نقش و جایگاه مرکزی بوده است. تحت تاثیر رشد نیروهای مولده و برقراری حاکمیت مرد و تقسیم جامعه به طبقات در این دوران طولانی، ما با روندی روبرو هستیم که در نگرش اول از بلندای تاریخی جامعه بورژوازی و برداشت لیبرالیستی ”برابری“ در این نظام قابل درک نیست، بلکه تنها با درک دیالکتیک ”تاریخی- ضروری ، تاریخی- منطقی“، در روند فرازمندی ماتریالیست دیالکتیکی جامعه بشری شناخته و درک می شود.

با توجه به این تاریخ طولانی مبارزه برای تساوی حقوق زن با مرد است که نمی توان این مبارزه را در سطح تنها حقوقی- اجتماعی (سیاسی- مدنی) در جامعه طبقاتی کافی دانست و باید آن را تا سطح تساوی حقوق اقتصادی تعمیق بخشید. آزادی واقعی زن و تساوی حقوق او با مرد و پایان سرکوب جنسی حاکم بر هستی «اولین برده» (مارکس) در جامعه انسانی، نکته ای که در مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران و در برنامه نوین آن «ستم مضاعف» نامیده می شود، هنگامی فرا خواهد رسید که جامعه از شرایط بردگی روزمزدی فرا روید و با برافتادن استثمار انسان از انسان دوران واقعی تاریخ انسانی، تاریخ انسانیت فرا رسد. دیالکتیک تلفیق مبارزه برای آزادی زن، برده قدیم و طبقه کارگر، بردگان روزمزد، بردگان جدید صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری، از این منطق دیالکتیک ضروری- تاریخی برخودار است. مبارزه علیه صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری و مبارزه برای برقراری آزادی زنان در جامعه پیوندی جدایی ناپذیر دارد. این مبارزه تلفیق وظیفه دموکراتیک و سوسیالیستی حزب طبقه کارگر و همه ترقی خواهان را در جامعه طبقاتی سرمایه داری تشکیل می دهد.

عجیب هم نیست که نظریه پردازان بورژوازی، مانند کارل پوپر، نخواستند و نتوانستند سرشت تاریخی دوران همبود نخستین جامعه بشری و جامعه سوسیالیستی- کمونیستی را درک کنند و هر دو را ”جامعه توتالیتر“ نامیدند. پوپر تز ”جامعه باز و بسته“ را ارایه داد که بر پایه برداشت ”دموکراسی لیبرالیستی“ در جامعه بورژوازی امروزی پایه نهاده شده است.

پیش تر اشاره شد که طبری دیالکتیک «منطقی- ضروری» و یا «منطقی- تاریخی» را در ”بنیاد آموزش انقلابی“ (ص ۴٢)، «پروسه رشد و تکامل» می نامد. روند تاریخی رشد، منطقی دارد. «وحدت تاریخی و منطقی، … حاوی پروسه تکوین ”کل“ است.» (همانجا). «وحدت تاریخی و منطقی در آنست که مناسبات و وابستگی های جهات یک کل معین، تاریخ ظهور آن کل و تشکل ستروکتور ویژه ی آن را بیان می کند.»

نقش مرکزی و مادرسالارانه زن در جامعه همبود نخستین، نقشی منوط بر شیوه تولید اجتماعی در این دوران بود که عمدتا در جستجو و جمع آوری مواد خوراکی محدود می شد. در چنین دورانی، نقش جمع و کل برای حفظ شرایط تداوم هستی گروه، ضرورت تاریخی ای را تشکیل می داد که با منطق خود، یعنی در اولویت تام قرارداشتن منافع جمع بر منافع فرد تعیین می شد. زن و مادر به مثابه مرجع بازتولید حیات، مرکز ثقل منافع جمع را تشکیل می داد و در مرکز آن قرار داشت.

دوران طولانی مادرسالاری و پدرسالاریِ متکی به شیوه تولیدی همبود نخستین بر این پایه استوار بود. نامیدن چنین جامعه ای به عنوان ”جامعه توتالیتر“ توسط کارل پوپر که در آن گویا حاکمیت جمع بر فرد برقرار است، به طور ساده عدم درک آن شرایط تاریخی توسط او می باشد. احسان طبری در اثرش که در بهمن ماه ۱۳۹۱ توسط انتشارات حزب توده ایران همزمان با برگزاری ششمین کنگره حزب با عنوان “درباره انسان و جامعه انسانی” انتشار یافته است نیز به توضیح دیالکتیک تاریخی- ضروری و بد-نافهمی این دیالکتیک توسط مداحان سرمایه داری همانند پوپرها می پردازد.

این در حالی است که در جامعه کمونیستی که در آن با رشد نیروهای مولده، استثمار انسان از انسان محو شده است و تامین نیازهای مادی و معنوی هستی انسان در سطحی فراخ و همه جانبه تامین می شود، ضرورت وجود استبداد و ”توتالیتاریسم“ نیز محو گشته و از این روی تز کارل پوپر درباره  توتالیتر بودن جامعه کمونیستی فاقد زمینه علمی و واقعی می باشد.

نظر بانیان سوسیالیسم علمی در مانیفست کمونیستی درباره به وجود آمدن شرایط همه جانبه رشد فردی در جمع همبسته جامعه کمونیستی، به عنوان پیش شرط رشد کل جامعه، تنها با درک برقراری شرایط تساوی حقوق کامل زن با مرد در آن، قابل شناخت و درک است. از این روی باید درجه برقراری تساوی حقوق زنان در جامعه بورژوازی را، نزدیکی و دوری از برقراری آزادی و تساوی حقوق برای انسان به مفهوم عام آن، برای گونه انسانی و برقراری ارزش های انسانی درک کرد.

در چنین شرایط است که می توان واژه زیبای «روند مَردُمِش» طبری را برای زندگی انسانی دست یافتن به آزادی و تساوی حقوق همه جانبه اجتماعی- اقتصادی زن در جامعه نیز ارزیابی نمود و روند و جستجوی مورد نظر او را در همه بعدها و نماهای آن درک نمود: «آخر در این کهکشان ها چیزی را می جوییم: از بوزینگی تا آدمیگری» … «ما ذرات نوریم. ما دارندگان عنوانی شگرفیم: انسان!! … انسان با همه طنین بلورینش» (با پچپچه پاییز، ۶ و ١٠) … «تو زیستی شکیبا، در انتظار دراز و دردآور خورشید … در یک روز، چون امروز، خورشید به خانمان آمد … گل های باغچه شگفت، و پرنده کوچک، اما خوش آواز، بر پرچین غمینِ حیاط خانه ما نشست، و در جشن افتتاح عطر باغچه مان، شادمانه خواند …» (احسان طبری، ”قو، خورشید را انتظار می کشد“- به مناسبت ٨ مارس، روز جهانی زن-، شعر سروده در زندان). (به نقل از نوشتار منتشر نشده «دیالکتیک شعرهای زندان احسان طبری»)




«واکاوی دیدگاه های اقتصادی- سیاسی حزب توده ایران در دو دهه اخیر»

مقاله شماره: ١٣٩٢ / ٤٨ (٢٩ آبان)

واژه راهنما: مضمون نبرد آزاديبخش ملي، ادعانامه اي عليه نسخه نوليبرال امپرياليستي. جايگاه منافع طبقه كارگر در مبارزات حزب طبقه كارگر. رابطه ديالكتيكي ميان نبرد طبقاتي و مبارزه براي اتحادهاي اجتماعي. مضمون و محتواي ماركسيستي- توده اي «پيوند ميان عدالت اجتماعي و دمكراسي»، پرچمِ هوشمندانه ي قابل اعتماد! كيفيت خاص اقتصاد سياسي ي مرحله ملي- دمكراتيك. مرحله ملي- دمكراتيك ادامه نظام سرمايه داري نيست. بود و نبود حزب توده ايران.

عنوان این نوشتار برداشته شده از «جزوه» پربار و پرمایه ای است که در مهرماه ١٣٩٢ در ارگان مرکزی حزب توده ایران انتشار یافت (نامه مردم شماره 932). «جزوه»، نشان فعالیت خلاق و پرثمر توده ای ها در زمینه پراهمیت مبارزه اقتصادی- اجتماعی حزب طبقه کارگر ایران و پاسخ دندانشکنی است به جنایت ارتجاع داخلی و خارجی که امیدوار بود با قتل عام دانشمندان توده ای، راه اندیشمندانه نبرد طبقاتی را بر روی طبقه کارگر انقلابی ايران ببندد.

«جزوه» با اشاره به مصوبه هاي ششمين كنگره حزب توده ايران در باره «پيوند» ميان «عدالت اجتماعي با دگرگوني هاي عميق [مصوبه كنگره: بنيادين] سياسي- اجتماعي و دمكراتيك كردن روبناي سياسي كشور» و همچنين تعريف فرازمندي كنوني ايران به مثابه «مرحله ملي- دمكراتيك» رشد جامعه، روند بازسازی برنامه پیشنهادی حزب توده ایران برای اين مرحله را بازتاب مي دهد. در آنجا ضمن افشاگری علیه نسخه نولیبرال امپریالیستی، به سخن دیگر، ضمن نشان دادن سرشت ضدمردمی و ضدملی این برنامه، مضمون نبرد آزاديبخش ملي ايران در مرحله ملي- دمكراتيك ترسيم مي شود. مضمون نبرد آزاديبخش در دوران جهاني سازي اقتصاد امپرياليستي، مبارزه عليه برنامه نواستعماری امپریالیستی که هدف آن برقراری سلطه اقتصاد سياسي نظام سوداگر سرمایه داری امپریالیستی بر جوامع در حال رشد است. موضع برشمرده شده عليه نسخه نوليبراليسم امپرياليستي، ادعانامه اي است عليه نظام سرمايه داري جهاني شده. به اين منظور در «جزوه»، با بازگشت به مقاله های منتشر شده در دنیا و نامه مردم، فرازمندی اندیشه اقتصادی- سیاسی حزب توده ایران در دو دهه اخیر بر شمرده مي شود (مراجعه به مقاله ها به کمک آدرس الکترونیکی آن ها، می توانست از تسهیل چشمگیری برخوردار باشد).

«جزوه»، با موفقيت مواضع انديشه حاكم بر حزب طبقه كارگر ايران را براي مرحله كنوني مبارزه عليه ديكتاتوري رژيم ولايت فقيه و گذر به مرحله ملي- دمكراتيك فرازمندي جامعه ايراني ترسيم و مرزهايي را نشان مي دهد كه انديشه حاكم بر «جزوه»، مرزهاي واقع بينانه نبرد طبقاتي در مرحله كنوني ارزيابي مي كند. از اين طريق، جنبه هاي قابل رشد در انديشه حاكم خود مي نمايد و امكان بحث و گفتگوي مشخص براي توسعه مرزهاي نبرد طبقاتي براي مرحله كنوني، گشوده مي شود.

بر اين پايه است كه شرايط لازم براي بحث مشخص در باره برنامه تبليغي و ترويجي- آموزشي حزب توده ايران براي مرحله كنوني قابل شناخت مي گردد.

شايسته است مورد تاكيد قرار گيرد، كه گشودن مرز بحث و گفتگو به منظور روشنايي بخشيدن به تداوم راهي كه بايد در شرايط كنوني طي شود، به معناي تائيد كلان راهي است كه تاكنون طي شده است، و نه مورد پرسش قرار دادن آن! لذا موضع و توضيحات انتقادي در اين سطور، دقيقاً در انطباق است و بايد باشد با مضمون نفي ديالكتيكي يا ”نفي در نفي“. امري كه بايد در بيان رعايت شده و درستي مضمون مورد نظر در سخن به اثبات رسانده شود.

از اين رو کوشش خواهد شد در بحثی مشخص و با ارایه استدلال، دورنماي روند تداوم «ديدگاه هاي كنوني حزب توده ايران» از درون كارپايه فكري ارايه شده در «جزوه» نشان داده شود، تا شايد كمكي باشد براي توسعه فعاليت پربار حزب توده ايران در نبرد طبقاتي جاري در كشور به منظور حفظ منافع طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان يدي و فكري كه از منافع كل خلق دفاع مي كند. به این منظور، نکته های نقل شده از «جزوه» با شماره در کروشه [] مشخص و تک به تک مورد بررسی قرار داده می شود.

«جزوه» چه مي گويد

در صفحه ١ و ٢ چنين آمده است: «يكي از هدف هاي انتشار جزوه … ترويج پايه هاي نظري سياست ها و دیدگاه هاي كنوني حزب توده ايران [١] و آسان سازي معرفي آنها به نسل جديد مبارزان كشورمان است كه در راه پیکار برای تحقق عدالت اجتماعی و آزادی و دموکراسی فعال هستند [٢]. در مقاله هاي مورد بحث اين جزوه مي توان ديد كه در خط مشي و برنامه حزب، بر مبناي هدف راهبردی (استراتژیک) گذر به سوسیالیسم، به طور عملي تضادهاي مشخص كنوني در نظر گرفته مي شود [٣]. حزب توده ايران مرحله كنوني دگرگوني هاي ايران را گذر مستقيم به سوسياليسم ارزيابي نمي كند [٤] و طرح چنين گذاري را در مرحله كنوني تحولات كشور متاثر از ذهنگرايي چپ روانه و به دور از واقعیت های موجود می داند [٥]. خط مشی و هدف محوري ما در مرحله كنوني، ارتقاي جنبش مردمی با هدف گردآوری حداکثر نیرو به منظور شکست دادن دیکتاتوری حاکم [٦] و گذر به مرحله ملی- دمکراتیک است [٧]. در این مبارزه، حزب ما نقش طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان را عامل تعیین کننده یی می داند [٨]. پیروزی در این مبارزه فقط از راه پیوند ارگانیک خواسته های مبرم عدالت اجتماعی با دگرگونی های عمیق [مصوبه كنگره: بنيادين] سیاسی اجتماعی و دمکراتیک کردن روبنای سیاسی کشور امکان پذیر است. [٩]»

سپس در ادامه چنين آمده است: «يكي از معيارهاي مهم سنجش هر نيروي سياسي جدي همانا توانايي آن در ارائه تحليل هاي منسجم و به هم پيوسته سياسي مرتبط و هماهنگ با مسائل عمدة اقتصاد سياسي كشور است [١٠]. لذا هدف ديگر انتشار اين جزوه، بستر سازی برای فراهم آوردن امکان تبادل نظر و ایجاد بحث های پویا و خلاق در درون جنبش مردمی است [١١]، تا بتوان با کار حزبی و سازمانی به فصل مشترک های کلیدی بین نیروهای پیشرو رسید. [١٢]»

در صفحه هاي ١٠ و ١١ «جزوه» مي خوانيم: «حزب ما در مقاله هاي متعددي به اجراي نسخه هاي صندوق بين المللي پول و گسترش خصوصي سازي و ايجاد بازار انعطاف پذير كار اشاره نمود. يكي از هدف هاي اين مقاله ها نشان دادن ارتباط مستقيم فرايند تعديل اقتصادي در راستاي ايجاد مباني ”اقتصاد آزاد“ و لزوم سركوب جنبش كارگري [١٣] و پايمال كردن حقوق صنفي و خواست هاي مادّي طبقات و قشرهاي گسترده زحمتكشان بوده است [١٤]. در اين عرصه، تلاش ما نشان دادن پيامدهاي ويرانگر اقتصادي و ضددمكراتيك برنامه هايي بود كه آثار مخرب و ضد انساني آنها را در كشورهاي سراسر جهان نيز مي توان ديد [١٥]. … برخلاف ادعاي هواداران دو آتشه نوليبراليسم اقتصادي، اين الگوي اقتصادي بازار آزاد نه تنها ربطي به آزادي و دموكراسي [به سود زحمتكشان و مردم] ندارد و در عمل خلاف آن عمل مي كند [١٦].» در اردامه چنين آمده است:

«در سال هاي اخير مقاله هاي تحليلي متعدد حزب توده ايران بر اين حقيقت تاكيد داشته اند كه گذر ميعن ما از سلطه ديكتاتوري ولايي به حكومتي ملي و دمكراتيك نيازمند جهشي كيفي در چارچوب ”ملي” [١٧] و در دو بعُد بهم پيوسته دموكراسي و عدالت اجتماعي است [١٨]. … مقاله هاي نامه مردم در زمينه تحليل اقتصادي- سياسي تحولات چند سال گذشته … لزوم مبارزه و برخورد قاطعانه با ادامه برنامه هاي تعديل اقتصادي … همراه با ارائه بديلي بر اساس يك برنامه اقتصادي مترقي [١٩]، شرايط ذهني را براي بسيج كردن طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان در امر مبارزه با ديكتاتوري را فراهم آورد [٢٠]. …

در برنامه و تحليل هاي حزب ما به روشني مي توان تاكيد بر گذر از ديكتاتوري به مرحله ملي- دمكراتيك را ديد. برخلاف آنچه در نوشته هاي جريان هاي چپ روانه ديده مي شود، در مقاله هاي تحليلي حزب توده ايران شعارهاي پرطمطراق انقلاب سوسياليستي- كارگري- كمونيستي داده نمي شود، بلكه منطبق با شرايط و واقعيت موجود اقتصاد سياسي، پيشبرد مبارزه طبقاتي درون كشور از راه ايجاد جبهه ضدديكتاتوري مورد نظر است. … در مرحله كنوني، منافع آنها [بخش هاي پيش رو طيف اصلاح طلبان و هواداران آنها] مخرج مشترك هايي با منافع و مصالح طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان دارد [٢١]. بنابراين، ايجاد يك اتحاد وسيع سياسي ميان طبقه كارگر و نيروهاي سياسي نماينده اين طبقه ها و قشرها در راستاي گذر از ديكتاتوري ولايي و جهش انقلابي به مرحله مترقي تر بعدي امري منطقي و ضروري است. … حزب توده ايران بر اساس درك ماترياليستي خود از تحولات تاريخي و شناخت واقعيت هاي عيني [٢٢]، حذف نظام سرمايه داري در كشور ما را در مرحله كنوني امكان پذير نمي داند [٢٣]. اما ما معتقديم كه بر اساس يك برنامه ريزي مدوّن ملي، در مرحله كنوني، طرد كامل الگوي نوليبراليسم اقتصادي، حذف نقش سوداگري سرمايه داري كلان خصوصي يا شبه خصوصي در اقتصاد ملي، حذف كامل تسلط اقتصاد سياسي سرمايه داري تجاري و حذف ريشه يي اقتصاد بوروكراتيك در دورنماي گذر كشور ما از ديكتاتوري به دمكراسي قرار دارد [٢٤].

به نظر ما، شعارهاي ذهن گرايانه و نامنطبق با مضمون مبارزه طبقاتي، نامرتبط با مرحله رشد جامعه، و خارج از واقعيت هاي اقتصادي سياسي، هيچ گاه راهگشاي گذر كشور ما از ديكتاتوري نخواهد بود [٢٥]. … [نه] با ”حركت هاي انقلابي“ طبقه كارگر انقلابي [مي توان] سرمايه داري و ديكتاتوري را سرنگون و بلافاصله سوسياليسم را برقرار [كرد] … [و نه] بر اساس شعارهاي تك بعُدي (مثل جمهوري خواهي و جمهوري سكولار) و بي اعتنا به زيربناي اقتصادي رژيم ولايي [مي توان] روبناي سياسي آن را در خلاء دموكراتيزه كرد. [٢٦]. …».   پايان نقل قول.

در سطور زیر توضیح و بازگشت به مقاله های نام برده شده در «جزوه» هدف نيست که در اختیار نگارنده نيز نمي باشد و بازگشت به آن ها کمک کننده برای ارزیابی اهمیت نتیجه گیری های طرح شده در «جزوه» هم نخواهد بود. بررسی زیر، با هدف ارزیابی نکته های نقل شده از «جزوه» در ارتباط با مصوبات ششمین کنگره حزب توده ایران انجام می شود، با این امید که گام تحليلي مشخص در جهت درک همه جانبه هدف های حزب توده ایران برای «نسل جدید مبارزان کشور» باشد که «جزوه» برجسته می سازد. با توجه به این هدف گیری درست «جزوه» است که کوشش خواهد شد در سطور زیر،  – تا آنجا که برای یک توده ای جدا از محیط طبیعی مبارزاتی اش در درون حزب طبقه کارگر ممکن است –، روند حرکت اندیشه مارکسیستی- توده ای در ارتباط با «دیدگاه های کنونی حزب توده ایران» نشان داده شود.

در اينجا، نگرشي انتقادي به شيوه برخورد انديشه حاكم در «جزوه» به مواضع مورد انتقاد خود، از نظر اسلوبي ضروري به نظر مي رسد. «جزوه»، در سطح ”اعلام موضع“ نگاشته شده است. به سخني ديگر، در سطح و به شكلي كه به همين منظور در مقاله هاي عنوان شده از نامه مردم به كار گرفته شده است. هدف «جزوه» اما در جاي جاي متن آن، برخورد انتقادي به نظرات ”چپ روانه“ و ”راست روانه“اي است كه از يك سو گويا و يا به طور واقعي واقع بين نيستند و «با ”حركت هاي انقلابي“ي طبقه كارگر انقلابي» خواستار سرنگوني همزمان ديكتاتوري و سرمايه داري و گذر بلافاصله به سوسياليسم هستند، و يا «بر اساس شعارهاي تك بعُدي (مثل جمهوري خواهي و جمهوري سكولار)» و بي اعتنا به زيربناي اقتصادي رژيم ولايي خواستار دموكراتيزه كردن روبناي كشور هستند. شيوه به كار گرفته شده، يعني اعلام موضع، با هدف برخورد انتقادي به موضع چپ روانه و راست روانه در تضاد است و كمكي به منظور گشودن گره هاي فكري مواضع انحرافي نيست كه به اين منظور بايد به بررسي مشخص واقعيت پرداخت. به عبارت ديگر براي بررسي انتقادي مشخص موضع هاي انحرافي، طرح نمونه هاي مشخص با نقل نكات واقعاً مطرح شده در اين يا آن نوشتار، ضروري است. ”تحليل مشخصِ وضع مشخص“، اسلوب ارزيابي نظرهايي است كه نفي ديالكتيكي آن ها، ”نفي در نفي“ آن ها كه عبارت است از استخراج جنبه هاي قابل رشد در آن ها، مورد نظر است. با نفي مطلق مواضع آن ها، راه قابل و شايسته طي شدن، روشن و قابل درك نمي شود. با شيوه نفي مطلق گرانه غيرديالكتيكي، سنتز تضادها پديدار و درك نمي شود.

در سطور زير نگارنده كوشش خواهد كرد به اين شيوه ماركسيستي- توده اي انتقادي پايبند باقي بماند.

«تاريخ جوامع، تاريخ نبرد طبقاتي است» (مانيفست كمونيستي)

براي پيشبرد نبرد طبقاتي، دو وظيفه در برابر نيروي نو قرار دارد. يكـي مبارزه براي بهبود شرايط هستي نيروي زير سلطه ستم طبقاتي در شرايط حاكم نظام موجود ـ لنين آن را «وظيفه دمكراتيك» مي نامد، و ديگـري، گذر از نظام و پايان بخشيدن به ستم طبقاتي طبقات حاكم بر طبقات زير سلطه – لنين آن را «وظيفه سوسياليستي» مي نامد.

در سطور نقل شده از «جزوه واكاوي …» (از اين به بعد، جزوه)، دو سوي مبارزه ي طبقاتي ي طبقه كارگر ايران و متحدان آن (نيروي نو) طرح و وظايف حزب توده ايران براي پيشبرد اين نبرد در مرحله كنوني در هر دو بخش مورد توجه قرار مي گيرد. با برجسته شدن مصوبه ششمين كنگره حزب در ارتباط با وظيفه «پيوند» مبارزه ميان «عدالت اجتماعي» و «آزادي و دمكراسي»، سرشت انقلابي خط مشي حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران نيز به مثابه پرچم راهنماي نبرد طبقاتي از شفافيتِ كامل بر خوردار است. باوجود همه اين نكات مثبت، پرسش هايي در ارتباط با چگونگي تـداوم نبرد طبقاتي و نكته هاي عمده براي آن در فعاليت مبارزاتي حزب توده ايران در «جزوه» به چشم مي خورد كه بررسي مشخص آن ها مي تواند كمك براي ادامه موفق راه طي شده باشد.

از اين روست كه مي توان انتشار  «جزوه» را نقطه آغاز بحث و گفتگوي زنده و فعال ميان توده اي ها ارزيابي و آن را گامي مثبت براي تدقيق عملكرد تبليغي و ترويجي- آموزشي حزب توده ايران ارزيابي كرد.

جايگاه منافع طبقه كارگر در مبارزات حزب طبقه كارگر

بحث در باره تدقيق فعاليت روزمره حزب توده ايران، از كجا آغاز مي شود و چه نكاتي را در بر مي گيرد؟

پرسش هاي عمده ي پايه و اوليه اي وجود دارد در ارتباط با تداوم نبرد طبقاتي در هستي مبارزاتي حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران كه بررسي مشخص آن ها مي تواند كمك براي ادامه موفق راه طي شده باشد. ازجمله پرسشی که مطرح است، این پرسش است که نشان دادن «نقش طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان [که] حزب ما آن را عامل تعیین کننده [در مبارزه دوگانه پیش گفته] می داند»، در وحله نخست بايد برای کدام نیرو روشن گردد؟ برای طبقه کارگر و یا برای متحدان ما در جبهه وسیع ضددیکتاتوری؟

پاسخ به این پرسش، پاسخ به این پرسش نیز است که آیا ما مبارزه برای ارتقای سطح آگاهی جنبش کارگری را جدا و یا حتی در گام دوم، پس از ایجاد جبهه ضددیکتاتوری، قرار می دهیم و یا آن را پیش شرطی جداناپذیر برای تحقق جبهه ضددیکتاتوری ارزیابی می کنیم؟ به سخنی دیگر که همان معنا را می رساند، وجود حزب متحد و توانمند طبقه کارگر با وحدت اندیشه و سازمانی مبارزه جو، پیش شرط مبرمِ ایجاد جبهه ضددیکتاتوری است و یا روندی است نسبت به مبارزه برای تشکیل جبهه ضددیکتاتوری، جنبی و ثانویه؟ اگر چنین نیست که تکیه «جزوه» نیز بر آن است، بايد برنامه مبارزاتی برای دستیابی به چنین وحدت نظری و سازمانی چگونه باشد و کدام اولویت ها را دنبال كند ؟

 («… خط مشی و هدف محوري ما در مرحله كنوني، ارتقاي جنبش مردمی با هدف گردآوری حداکثر نیرو به منظور شکست دادن دیکتاتوری حاکم [٦] و گذر به مرحله ملی- دمکراتیک است [٧] … حزب ما نقش طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان را [در اين مرحله] عامل تعیین کننده یی می داند…»). ديرتر به بررسي مضمون نقش طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان به طور مشخص باز مي گردم.

 

١- رابطه ديالكتيكي ميان نبرد طبقاتي و مبارزه براي اتحادهاي اجتماعي

«بستر سازي براي فراهم آوردن امكان تبادل نظر و ايجاد بحث هاي پويا و خلاق در درون جنبش مردمي است [١] تا بتوان با كار حزبي و سازماني به فصل مشترك هاي كليدي بين نيروهاي پيشرو رسيد. [٢]»

ماكسيم گورگي يك داستان كوتاه دارد به نام آقاي زاگلادين (و يا مشابه آن). آقاي زاگلادين هميشه دست هايش را در پشت كمرش بهم گره مي زد و با قامتي كمي خميده، و سيمايي متفكرانه، تند تند در كوچه و خيابان راه مي رفت. روزي او را بر سر دو راهي اي ايستاده ديدم كه زار زار مي گريست. پرسيدم، آقاي زاگلادين چه شده است كه شما اينچنين زار اشك مي ريزيد؟ او در حالي كه دست هايش هنوز در پشتش بهم گره خورد بود، نيم نگاهي به من كرد و با صدايي بم و غمگين، گفت: سايه ام را گم كرده ام، سايه ام هميشه مي دانست من بايد به كدام راه بروم!

وضع حيوني ”عدالت“چي ها كه سايه وار دنبال فتوحات احمدي نژاد مي رفتند كه آن را نماينده خرده بورژوازي ضدامپرياليستي و مدافع محرومان مي دانستند، اين روزها همانند آقاي زاگلادين زار است. آن ها بر سر دو راهي ايستاده اند و زار زار اشگ مي ريزند كه بايد به كدام راه بروند؟ ”راه توده“ علي خدايي و شركاء اما اين روزها از وضع ديگري برخوردار است. حالا نوبت اين حيوني ها است كه سايه وار ”پرچم دنبال متحد دويدن“ را به دوش بكشند و در دفاع از دولت حسن روحاني كه گويا ”آزادي“ را به ارمغان مي آورد، بدوند!

بديهي است كه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران كه با مقاله هاي روشنگرانه خود، برخي از ”اصلاح طلبان“ كه پس از ٤ سال زندان انفرادي، كرنش در برابر ارتجاع حاكم و استبداد ولايي آن را به مبارزان توصيه مي كنند، مورد انتقاد شايسته قرار مي دهد، سايه وار دنبال آن ها حركت نمي كند. برعكس، هشدار مي دهد كه ”مبارزه با ديكتاتوري حاكم و بي عدالتي تعطيل بردار نيست“ (نامه مردم ٩٣٢، http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=2087).

به سخني ديگر، براي حزب طبقه كارگر، مبارزه طبقاتي، مبارزه براي گذر از نظام استثمارگر حاكم، نسبت به مبارزه براي اتحادهاي اجتماعي در «مرحله ملي- دمكراتيك»، در يك رابطه ديالكتيكي ويژه اي مطرح است كه درك همه جانبه آن، براي فعاليت تبليغي و ترويجي- آموزشي حزب توده ايران براي اين «مرحله» تعيين كننده است.

«نقش طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان در اين مرحله ملي- دمكراتيك عامل تعيين كننده است [٨]»!

تاكيد «جزوه» بر اين نكته ي پراهميت، هيچ معناي ماركسيستي- توده اي ديگري ندارد، جز آنكه:

اول- جدا ساختن ميان دو صحنه مبارزاتي نبرد ”ضدديكتاتوري“ و پيكار براي به ثمر رساندن انقلاب ”ملي- دمكراتيك“، به بياني ديگر جدا ساختن پيكار به اصطلاح ”اولي“ و ”دومي“ از هم، و يا در برابر هم قرار دادن اين دو، و يا ”اين“، يا ”آن“ گفتن،  نادرست و برداشتي غيرطبقاتي و ضدديالكتيكي است؛ بي جهت هم نيست كه زنده ياد منوچهر بهزادي در دنيا، نشريه سياسي و تئوريك كميته مركزي حزب توده ايران (سال سوم، دوره سوم، شماره ١٠، آذر ١٣٥٥)، در مقاله ”جبهه ضدديكتاتوري- مخالفت ها و پرسش ها“ كه كارپايه فكري صلابت تئوريك جبهه ضدديكتاتوري كنوني حزب توده ايران را در اين مرحله نيز تشكيل مي دهد، ضمن برجسته ساختن اين نكته كه «شعار ”جبهه ضدديكتاتوري“ متحد كننده وسيع‏ترين نيروهاست»، بر سرشت ضدامپرياليستي اين جبهه نيز پاي مي فشرد و مي نويسد: «مبارزه ضدديكتاتوري از مبارزه ضدامپرياليستي جـدا نيست»؛

دوم- تعيين كننده بودن نقش طبقه كارگر براي مرحله كنوني مبارزه، ضمن آنكه پاسخي است به سرگشتگي و سردرگمي آقاي زاگلادين، به معناي برجسته ساختن اهميت مبارزه پيگيرِ افشاگرانه و روشنگرانه طبقاتي است كه مخاطب اصلي آن، «طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان» است!

هدفگيري اين مبارزه، نشان دادن ”تضاد اصلي“ در جامعه كنوني ايران است كه جامعه اي با نظام معلولِ سرمايه داري وابستـه به نظام اقتصاد جهاني امپرياليستي است. صلابت تئوريك مبارزه حزب توده ايران عليه برنامه نوليبراليسم امپرياليستي، تاكيدي است بر اين وابستگي و ارزيابي علمي از آن!

مبارزه طبقاتي در جامعه، اما همان طور كه در آغاز نشان داده شد، بدون مبارزه دمكراتيك ممكن نيست، بدون «در نظر گرفتن تضادهاي مشخص كنوني [٤]» ناموفق از كار در مي آيد. اين مبارزه روز، تنها همراه با افشاگري و روشنگري ي تبليغي- ترويجي- آموزشي ي ضروري در باره «تضادهاي مشخص» مي تواند به وسيله و پل ارتباطي با كارگران و همچنين با ”متحدان“ مرحله كنوني بدل شود.

هدف مبارزه عليه «تضادهاي مشخص كنوني»، حل ”تضاد عمده“ جامعه، به عبارت ديگر براندازي ديكتاتوري نظام سرمايه داري حاكم است كه رژيم ديكتاتوري ولايي- امنيتي كنوني آن را نمايندگي مي كند و شرايط برقراري و حفظ سلطه آن را به زحمتكشان و وسيع ترين لايه هاي مياني جامعه و اصلاح طلبان تحميل مي كند. مگر ديكتاتوري ولايي- امنيتي، سازمانده و مجري كودتاي انتخاباتي ٨٨ و انتخابات مهندسي شده ٩٢ نبود؟ انديشه حاكم بر «جزوه» نكات پيش را مورد تاكيد قرار مي دهد!

از آنچه در ارتباط با رابطه ويژه ديالكتيكي پيش گفته بيان شد، اين نتيجه گيري مجاز و مستدل است كه جلب نظر و تجهيز ”متحدان“، دستاورد جنبي ي ارتقاي سطح آگاهي طبقه كارگر و تجهيز و سازماندهي آن است. ايجاد اتحادهاي اجتماعي متنوع در طول رشد نبرد طبقاتي، اهرم قابل شناخت ساختن رشد و تعميق تضاد اصلي در جامعه به طبقه كارگر و متحدان تاريخي آن است. ضرورت فعاليت مشخص با ”متحدان“ از روند تعميق تضاد روزافزون طبقه سلطه گر با طبقه هاي زير سلطه ناشي مي شود. آنچه گفته شد نشان ضرورت و نفي فعاليت مشترك با متحدان نيست كه در آن توافق ها و مصالحه نيز مجاز است، بلكه به معناي آن است كه ارتقاي سطح آگاهي طبقه كارگر نوك نيزه نبرد نيروي نو را تشكيل مي دهد كه بنا به شخصيت تاريخي خود، قادر به جلب ”متحدان“، براي نمونه روشنفكران، معلمان، هنرمندان و … به سوي پذيرش مواضع حزب طبقه كارگر است. وحدت ديالكتيكي نبرد اقتصادي- سياسي و نظري ي (لنين: سه جزء ماركسيسم!) طبقاتي و دمكراتيك، وحدت وظيفه دمكراتيك و سوسياليستي حزب طبقه كارگر، پيوند جداناپذير مبارزه ضد ديكتاتوري و ضدامپرياليستي (بهزادي) با نكات برشمرده شده، به اثبات مي رسد!

٢- پيوند ارگانيك ميان عدالت اجتماعي و آزادي

«پیروزی در این مبارزه [ضدديكتاتوري] فقط از راه پیوند ارگانیک خواسته های مبرم عدالت اجتماعی با دگرگونی های عمیق [مصوبه كنگره: بنيادين] سیاسی اجتماعی و دمکراتیک کردن روبنای سیاسی کشور امکان پذیر است. [٩]»

اثبات صلابت تئوريك اين موضع ي «جزوه» از چه ريشه اي سيرآب مي شود؟ يا به سخني ديگر: مضمون ماركسيستي- توده اي «پيوند» ميان «پيكار براي تحقق عدالت اجتماعي و آزادي و دمكراسي»، به چه معناست؟

«پيوند» ميان «پيكار براي تحقق عدالت اجتماعي و آزادي و دمكراسي [١٨]» بدون درك ديالكتيك مبارزه طبقاتي بر سر حل ”تضاد اصلي“ جامعه ممكن نيست. ديالكتيك «پيوند» ميان عدالت اجتماعي و آزادي، ”رابطه“ي اين دو مقوله با هم، كه مورد تاكيد «جزوه» [١٨] است، چگونه شناخته و درك مي شود؟ چرا تنها حفظ «پيوند» دو مقوله عدالت اجتماعي و آزادي كه «جزوه» بر آن تصريح دارد، راه رشد اقتصادي- اجتماعي جامعه را در سطح كيفي مي گشايد؟

مي دانيم كه حل تضاد اصلي ميان ”كار و سرمايه“ در نظام سرمايه داري، عدالت و آزادي براي زحمتكشان را به ارمغان مي آورد. در عين حال مي دانيم كه در شرايط كنوني، گذر به سوسياليسم، تحقق انقلاب سوسياليستي در ايران مطرح نيست و جز انديشه ذهنگرا چپ رو از چنين خواستي دفاع نمي كند. باوجود اين، چگونه مي توان مدعي شد و اين ادعا را مستدل ساخت كه در دوران كنوني نيز بدون حل ”تضاد اصلي“ حاكم، كه همان تضاد ميان ”كار و سرمايه“ در شرايط سلطه و اجراي نسخه نوليبرال امپرياليستي است، گذر به «مرحله ملي- دموكراتيك» از يك سو، و مبارزه براي حل ”تضاد عمده“ و روز جامعه كه مبارزه اي است ”دمكراتيك“ در چهارچوب نظام حاكم، يعني توسعه دمكراسي از سوي ديگر، ممكن نيست؟ بهم تنيدگي و يك پارچگي مبارزه ضدديكتاتوري و ضدامپرياليستي كه بهزادي به آن تاكيد دارد، و در سطور زير نشان داده خواهد شد، با روشن شدن پاسخ پرسش هاي پيش، قابل شناخت و درك مي شود.

تنها با روشن شدن نكات فوق است كه مضمون و محتواي ماركسيستي- توده اي «پيوند ميان عدالت اجتماعي و دمكراسي» همه جانبه، يعني مضموني يا ديالكتيكي درك مي شود.

با شناخت مضموني يا ديالكتيكي «پيوند» و رابطه ميان عدالت اجتماعي و آزادي، ما با تضادي ويژه روبرو هستيم: از يك سو دستيابي به عدالت اجتماعي تنها با گذار از شرايط حاكم اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري قابل دسترسي است؛ و از سوي ديگر، گذر نكردن از شرايط حاكم اقتصادي- اجتماعي، به معناب باقي ماندن آزادي در چهارچوب ”آزادي“هاي بورژوايي است (براي نمونه، ”جمهوري خواهان“  طرفدار آن هستند). «جزوه» به درستي چنين ”راه حل“ راستگرانه را رد مي كند.

به سخني ديگر، براي حل تضاد ميان عدالت اجتماعي و آزادي و يافتن ”وحدت ديالكتيكي“ آن ها تنها يك راه حل واقعي وجود دارد و تنها يك سنتز براي «پيوند» علمي- ديالكتيكي ميان عدالت اجتماعي و آزادي، كه روند رشد تاريخي جامعه را به پيش مي راند، وجود دارد. آن هم پذيرفتن اين نكته است كه با پيروزي انقلابي ملي- دمكراتيك و برقراري مرحله ملي- دمكراتيك رشد جامعه، ما با شرايط كيفي نوين براي اقتصاد سياسي جامعه روبرو هستيم، كه نه سوسياليستي است، ولي همچنين ديگر اقتصا سياسي سرمايه دارانه نيز نيست!

بدين ترتيب ماهيت و مضمون «مرحله ملي- دمكراتيك» قابل شناخت و درك مي شود.

تنها با درك همه جانبه اين ديالكتيك است كه حزب طبقه كارگر قادر مي شود فعاليت تبليغي- ترويجي خود را در برابر طبقه كارگر و همزمان در برابر متحدان ضدديكتاتوري از لايه هاي ديگر با موفقيت به ثمر برساند! موفقيت فعاليت حزب توده ايران در دوران انقلاب بهمن ٥٧ و در دوران كوتاه فعاليت آزاد آن پس از پيروزي انقلاب كه در اثر گذاري چشمگير مبارزه حزب  بر روند انقلابي به دست آمد نيز از اين ديالكتيك پيروي كرده است. مراجعه به اسناد تاريخي در اين سطور ضروري نيست.

چنين روشنگري علمي است كه پرچم نظري- تئوريك راهنماي انديشه ماركسيستي- توده اي را در فعاليت تبليغي- ترويجي حزب براي طبقه كارگر و متحدان آن در مرحله ملي- دمكراتيك فرازمندي جامعه به پرچمِ هوشمندانه ي قابل اعتماد بدل مي سازد!

اين در حالي است كه هنگامي كه مبارزه براي «عدالت اجتماعي» را به سطح مبارزه در چارچوب محترم دانستن ”تضاد ميان كار و سرمايه“ در نظام سرمايه داري، يعني به مبارزه «دمكراتيك» براي بهـبود نسبي شرايط زندگي و كار طبقه كارگر در چهارچوب نظام سرمايه داري تقليل دهيم، مضمون و محتواي ديالكتيكي «پيوند ميان عدالت اجتماعي و آزادي»، به قول زنده ياد احسان طبري «گم» مي شود!؟

پيش تر اشاره شد كه حزب توده ايران، دوران كنوني را دوران گذر به سوسياليسم نمي داند. در «مرحله ملي- دمكراتيك» كه داراي ”اقتصاد سياسي“ ويژه خود است كه از يك رو ”اقتصاد سياسي“ سوسياليستي نيست و از روي ديگر ”اقتصاد سياسي“ سرمايه داري نيز نيست، بلكه ”اقتصاد سياسي“ خاصي است كه مي توان آن را ”بينابيني“ با كيفيتي خاص نيز ناميد كه ديرتر نشان داده خواهد شد.

كيفيت خاص اقتصاد سياسي مرحله ملي- دمكراتيك

آنچه در اين سطور بايد طرح شود، اثبات دارا بودن كيفيت خاص براي ”اقتصاد سياسي“ در مرحله ملي- دمكراتيك است كه دستيابي به آن بدون ”حل تضاد اصلي“ ميان ”كار و سرمايه“ در نظام سرمايه داري، ناممكن است. جنبه ديگري از بهم تنيدگي مبارزه ضدديكتاتوري و ضدامپرياليستي كه بدون مبارزه ضد نظام سرمايه داري (عمدتا تجاري- بوروكراتيك) كنوني ي داخلي كه داراي منافع مشترك طبقاتي با نظام سرمايه داري جهاني امپرياليستي است، كه بهزادي همانجا برجسته مي كند و مورد تاكيد قرار مي دهد، اكنون قابل شناخت و درك مي شود. مبارزه حزب توده ايران عليه ديكتاتوري رژيم سلطنتي- ساواكي، همزمان مبارزه اي همه جانبه با نظام سرمايه داري وابسته به امپرياليسم بود. وابستگي آن زمان علني و بدون اما و اگر بود، وابستگي كنوني، در پشت ظاهر و ماسك ويژه خود پنهان شده است. مبارزه عليه نسخه نوليبراليسم به تنهايي قادر به پاره كردن اين ماسك مزورانه نيست! افشاگري مستدل عليه اقتصاد سياسي نظام سرمايه داري در كليت آن، وظيفه روز فعاليت تبليغي و ترويجي حزب طبقه كارگر براي تدارك تغييرات انقلابي- بنيادي يا «عميق» است!

مبارزه دمكراتيك- سنديكايي كارگران در چهارچوب نظام سرمايه داري، وظيفه ”بهـبود“ نسبي شرايط كار و زندگي آنان را در اين نظام به عهده دارد و عملا هميشه به دنبال جبران تقليل و نابودي ”بهبودي“هاي گذشته، مي دود – آيا اولين وظيفه سنديكاهاي آزاد، تحميل پرداخت دستمزدهاي معوقه به سرمايه داران نيست!؟ محدود ساختن صحنه نبرد طبقه كارگر تنهـا به وظيفه ”دمكراتيكِ“ مبارزه سنديكايي كه سوسيال دمكراسي راست براي تحميل و القاي آن به طبقه كارگر مي كوشد، و يا به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، محدود ساختن مبارزه براي «عدالت اجتماعي» به مبارزه براي ”بهبود“ شرايط زندگي و كار كارگران، يا باز هم دقيق تر، محدود ساختن مبارزه براي عدالت اجتماعي تنها به مبارزه به منظور بهبود شرايط ”فروش نيروي كار“ در چهارچوب نظام سرمايه داري (كه وظيفه پراهميت و ضروري سنديكاهاي كارگري و اهرمي پرتوان براي جلب كارگران به نبرد طبقاتي است)، حذف و «گم» كردن خواسته و يا ناخواسته، آگاهانه و يا ناآگاهانه مضمون و محتواي ماركسيستي- توده اي يا مضمون طبقاتي نبرد طبقه كارگر، «گم»كردن «وظيفه سوسياليستي» و جانشين تاريخي آن در «مرحله ملي- دمكراتيكِ» نبرد حزب طبقه كارگر از كار در مي آيد.

انديشه حاكم بر «جزوه» چنين هدفي را دنبال نمي كند! اما ضروري است كه بغرنجي راه شناخته شود و درك مضمون نبرد طبقاتي در همه بعدهاي آن تا پايان ادامه يابد! امري كه بايد از سويي متاسفانه در تنهايي و تحت شرايط غيرطبيعي و نامأنوس تحميل شده حاضر، انجام شود، اما راهي است كه بايد از سوي ديگر به طور جمعي طي شود! (نام چنين روندي: تضاد مصنوعي ميان فرد و جمع است!)

مرحله ملي- دمكراتيك ادامه نظام سرمايه داري نيست

ارزيابي در «جزوه»، ارزيابي درستي است كه «مرحله كنوني دگرگوني هاي ايران … گذر مستقيم به سوسياليسم» نيست [٥] و «طرح چنين گذاري در مرحله كنوني تحولات كشور متاثر از ذهنگرايي چپ روانه و به دور از واقعيت هاي موجود» است [٦].»

اما گذار به «مرحله ملي- دمكراتيك»، همان طور كه در زير نشان داده خواهد شد، ادامه نظام سرمايه داري هم نيست. «مرحله ملي- دمكراتيكِ» فرازمندي جامعه، بنا به سرشت ملي- ضدامپرياليستي خود، به ويژه در دوران كنوني هژموني سرمايه مالي امپرياليستي بر اقتصاد جهاني شده، نمي تواند راه رشد سرمايه داري را دنبال كند، بلكه بـايـد جهت گيري سوسياليستي را انتخاب نمايد.

در سطور زير بايد نشان داد و به اثبات رساند كه برداشتي جز اين ارزيابي از «مرحله ملي- دمكراتيك» ، با تضادي غيرقابل حل روبروست. پس بكوشيم سنتز ديالكتيكي تضاد را به يابيم و به اثبات برسانيم: سرنوشت انقلاب بهمن ٥٧، شكست نهايي آن، از آن جهت تحقق يافت كه نتوانست در ”نبرد كه بر كه“ پس از پيروزي انقلاب، با غلبه بر نيروهاي راستگر، جهت گيري سوسياليستي را قاطعانه دنبال كند (نگاه شود به ”انقلاب ملي- دمكراتيك بدون سركردگي طبقه كارگر پيروز نمي شود …“، ٦ آبان، http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2240).

مي دانيم: «وظيفه سوسياليستي» مطرح در برابر حزب توده ايران در مرحله ملي- دمكراتيك را نبايد به معناي «گذر مستقيم به سوسياليسم» درك كرد. مضمون اين «وظيفه»، گرچه مضموني سوسياليستي به معناي خاص آن نيست، اما داراي محتواي كيفي خاص خود است. محتوايي كه با گذر از نظام سرمايه داري، مضموني ضد سرمايه داري- ضد امپرياليستي داراست. اين برداشت در انطباق كامل است با تعريف حزب توده ايران از انقلاب بهمن ٥٧ مردم ميهن ما.

ديرتر به نكته [٢٣] پرداخته خواهد شد كه در آن تز درست پيش گفته، يعني مطرح نبودن انقلاب سوسياليستي در مرحله كنوني در ايران، به صورتي معيوب طرح شده است و گفته مي شود: «حزب توده ايران بر اساس درك ماترياليستي خود از تحولات تاريخي و شناخت واقعيت هاي عيني، حذف نظام سرمايه داري در كشور ما را در مرحله كنوني، امكان پذير نمي داند [٢٣].» طرح تز درست قبلي به اين صورت معيوب، پاسخگوي شناخت و درك بغرنجي ديالكتيك مبارزه ضدديكتاتوري و ضدامپرياليستي- با جهت گيري ضروري ضدسرمايه داري – نيست! طرح معيوب تز درست قبلي مي تواند به معناي نشستن در كوپه قطار به اميد رسيدن قطار به ايستگاه سوسياليسم تعبير و درك شود، كه لنين به باد انتقاد مي گيرد و با احسان طبري فرياد مي زند: «عقاب را بال از پرواز است». طرح معيوب انديشه كه مي تواند براي ممانعت از تهمت ”چپ روي“ انجام شود (آيا واقعاً در جايي و به طور جدي چنين خواستي طرح شده است؟ در كجا؟)، ضمن آنكه شركت غيرضرور انديشه حاكم بر «جزوه» در يك بحث انتزاعي است و مضمون علمي و متين صلابت تئوريك آن را خدشه دار مي سازد، انديشه اي ايده آليستي، انديشه اي مذهبي و غيرقابل اثبات است. «امكان پذير» ندانستن «حذف نظام سرمايه داري» را چگونه مي توان به اثبات رساند؟ طرح وجود تناسب قواي نامساعد براي چنين حذفي، تنها با اين پيامد ماركسيستي- توده اي همراه است كه چگونه بايد براي تغيير اين تناسب نامساعد كوشيد؟! كه بازگشت به پرسش در باره چگونگي برنامه تبليغي و ترويجي- آموزشي حزب توده ايران در اين مرحله است!؟

اين انديشه معيوب، ناشي از ذهن گرايي ايده آليستي است. فردريش هگل، پايه گذار ”ديالكتيك“، از آنجا كه دست بگريبان ايده آليسم است، نايل شدن به ”حقيقت مطلق“ را روندي گام به گام و مرحله اي مي پنداشت. او مرحله هاي شناخت ديالكتيكي واقعيت- حقيقت را از موضع ايده آليستي- متافيزيكي خود، چنين مي ناميد. انديشه مذهبي تلئولوژي نيز رشد تاريخ را شامل مرحله هايي مي پندارد كه بر مبناي برنامه اي از پيش تنظيم شده راه را به سوي ”خواست خداوندي“ مي گشايد. احسان طبري نادرستي اين انديشه ها را در ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ نشان مي دهد كه بازگويي آن در اين سطور سخن را به درازا مي كشاند. در ترجمه كتاب ”تاريخ و ديالكتيك“ نيز مي توان با بررسي اين انديشه ها آشنا شد كه علاقمندان مي توانند به آن در ”توده اي ها“ مراجعه كنند. بازگرديم به اصل بحث.

اگر ”نبرد كه بر كه“ در پس پيروزي انقلاب بهمن به پيروزي نيروهاي انقلابي پيشرو انجاميده بود، گام بعدي، پس از حل ”تضاد عمده“ در جامعه، يعني پس از سرنگوني رژيم ديكتاتوري سلطنتي- ساواكي، حل ”تضاد اصلي“ جامعه از طريق تعميق انقلاب به مرحله اقتصادي (- اجتماعي) بود كه سد راه شكوفايي جامعه را بر طرف مي ساخت و كيفيتي نوين براي هستي ميهن انقلابي ارزاني مي داشت. كيفيتي كه نظام سوسياليستي را به ارمغان نمي آورد، اما پايه هاي رشد آينده آن را تحكيم مي نمود. لذا مي توان مفهوم «وظيفه سوسياليستي» حزب توده ايران را براي «مرحله ملي- دمكراتيك» جامعه نيز به كار برد، بدون آنكه دچار ذهنگرايي چپ روانه شد!

درستي و صلابت تئوريك استدلال طرح شده را مي توان از راه ديگري نيز به اثبات رساند. مطلب را بشكافيم:

«عدالت اجتماعي» [١ و ٢] طرح شده در «جزوه» را، همان طور كه نشان داده شد، نمي توان به اين مضمون محدود ساخت كه آن را به مفهوم مبارزه دمكراتيك- سنديكايي طبقه كارگر براي بهبود شرايط كار و زندگي در چهارچوب نظام سرمايه داري درك و تعريف كرد. چنين تعريفي دقيقاً مضمون برداشت سوسيال دمكراتيك و پوزيتويستي از مبارزه سنديكايي را تشكيل مي دهد كه آقاي بلير و شورودئر و شركاي ديگر آن ها را در انترناسيونال سوسيال دمكرات راضي نگه مي دارد و جريان راست سنديكاهاي زرد را سربلند مي كند كه «جزوه» به درستي عليه مواضع آن ها در اجراي نسخه نوليبراليسم موضع مي گيرد. «جزوه» چنين مضموني را رد مي كند، زيرا مورد تاكيد قرار مي دهد كه «تضادهاي مشخص كنوني» در ايران به عنوان «تضادهايي» ارزيابي مي شوند كه قادر هستند «هدف راهبري (استراتژيك) [حزب توده ايران را براي] گذر به سوسياليسم» ممكن سازند. اين در حالي است كه ماركسيست- توده اي ها با تجربه بيش از يك قرن مي دانند، كه مبارزه ”برنشتيني“ در سطح مبارزه دمكراتيك- سنديكايي به تنهايي قادر به تدارك «گذر به سوسياليسم» نيست! بر اين پايه است كه بايد و مي توان مضمون مورد نظر «جزوه» از «عدالت اجتماعي» را به مفهوم حركت به سوي پايان بخشيدن به استثمار انسان از انسان كه با برقراري عدالت اجتماعي واقعي تحقق مي يابد، درك كرد. ”انقلابي“ يا ”بنيادين“ بودن موضع گيري حزب توده ايران از درك و تعريف چنين ”مضموني“ براي عدالت اجتماعي ناشي مي شود.

بيان دقيق پيوند ميان پيكار براي عدالت اجتماعي و آزادي كه زنده ياد جوانشير آن را در ”سيماي مردمي حزب توده ايران“ از سخنان لنين نقل مي كند و زنده ياد ”سيمين“ نيز آن را از ترجمه زنده ياد پورهرمزان نقل و در نوشتاري نشان مي دهد، عبارتست از «پيوند ميان وظيفه دمكراتيك و سوسياليستي حزب طبقه كارگر». لنين پيكار عليه ديكتاتوري نظام حاكم و به عقب راندن رژيم ديكتاتوري را «وظيفه دمكراتيك» مي نامد كه بايد همزمان با «وظيفه سوسياليستي» حزب توده ايران عملي گردد و اين پيكار براي «گذر» از نظام سرمايه داري است، ازجمله در «مرحله ملي- دمكراتيك» كه اما هنوز سوسياليسم نيست!

 

اما اين مرحله در واقع چيست و كيفيت خاص اقتصاد سياسي آن كدام است؟

به منظور شناخت و درك مضمون «مرحله ملي- دمكراتيك»، هر دو سوي آن را مورد مطالعه و بررسي قرار دهيم.

سرشت ملي اين مرحله كه مي توان گفت كه محتواي نبرد آزاديبخش ملي دوران امپرياليسم را تشكيل مي دهد (نگاه شود ازجمله به نوشتار پيش گفته ”بدون سركردگي طبقه كارگر، انقلاب ملي- دمكراتيك به پيروزي دست نمي يابد …“)، و در ”اقتصاد- سياسي“ خاص آن تبلور مي يابد كه ديگر ”اقتصاد سياسي“ سرمايه داري (به ويژه در شرايط سلطه نوليبراليسم) نيست، بيان اقتصاد سياسي خاص است كه وظيفه آن مسدود ساختن راه نفوذ سلطه اقتصاد امپرياليستي است كه هدف آن نابودي مرزهاي قانوني حق حاكميت ملي كشور را تشكيل مي دهد. اين مرزها هم جغرافيايي هستند، يعني تماميت ارضي كشور را حراست مي كنند. و هم حقوقي هستند، يعني حق حاكميت ملي مردم را حراست مي كند.

موضع قاطع ضد نسخه نوليبرالِ وظيفه ملي در ”اقتصاد سياسي“ مرحله ملي- دمكراتيك كه در «جزوه» به طور دقيق و همه جانبه نشان داده شده است، بيان صلابت درستي تئوريك وظيفه ملي برشمرده شده در ”اقتصاد سياسي“ اين مرحله است.

موضع ضد نسخه نوليبراليسم، بيان آن است كه ”اقتصاد ملي“ي مرحله ملي- دمكراتيك چه ويژگي را نفي و رد مي كند. براي كامل بودن اين موضع، بايد آن جنبه و ويژگي خاصي را كه مكمل موضع نفـي نسخه امپرياليستي است، ارايه داد، تا موضعي همه جانبه باشد، يعني بگويد چه چيز، چه ساختار اقتصادي را خواستار است، جايگزين نسخه نوليبراليسم چيست كه همه جوانب سرشت ”ملي خاص“ اقتصاد سياسي اين مرحله را تشكيل مي دهد. در اين مرحله از پژوهش است كه سرشت ”دمكراتيك“ در ”اقتصاد سياسي“ در مرحله ملي- دمكراتيك قابل شناخت و درك مي شود.

اما سرشت ”دمكراتيك“ به چه معناست؟ به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، ”اقتصاد ملي“ در ”مرحله ملي- دمكراتيك“ كه مضمون نبرد آزاديبخش ملي عليه سلطه نظام اقتصادي امپرياليستي را تشكيل مي دهد، همزمان برنامه ”اقتصاد سياسي“ با ويژگي ”دمكراتيكي“ است كه حامي منافع «طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان» كه از منافع كل جامعه دفاع مي كند، بوده و لذا مي توان مدعي شد كه «نقش طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان [در اين مرحله] عامل تعيين كننده [٨]» است.

مضمون ”اقتصاد سياسي“ كه به نقل از زنده ياد جوانشير در «جزوه» برجسته شده است كه «مناسبات اقتصادي را در روند توليد، توزيع و مبادله» در مرحله معيني تعيين مي كند كه بازهم «جزوه» به نقل از انگلس بر سر مزار ماركس آن را متناسب با «درجه تكامل اقتصادي … هر دوران» بر مي شمرد، همان طور كه بر پايه تعريف حزب توده ايران از «مرحله ملي- دمكراتيك» بر مي آيد، يك اقتصاد سه بخشي است كه در قانون اساسي مورد تائيد اكثريت تقريباً مطلق مردم ميهن ما پس از انقلاب نيز تثبيت شده است. نقض غيرقانوني اصل هاي ٤٣ و ٤٤ قانون اساسي برآمده از دل انقلاب بهمن توسط نظام سرمايه داري حاكم و ديكتاتوري ولايي- امنيتيِ نماينده آن، به سخني ديگر، هدف گيري دقيق طبقات حاكم براي حذف هدفمند اين اصل هاي قانون اساسي كه پيش شرط آن نابودي اصل هاي بخش حقوق ملت و برقراري ديكتاتوري علني و خشن فاشيست مآبانه ولي فقيه بود، نشان دقت ارزيابي حزب توده ايران و درستي و صلابت تئوريك تعريف حزب طبقه كارگر ايران از ”اقتصاد سياسي“ خاص در «مرحله ملي- دمكراتيك» است.

خطرهاي متوجه مرحله ملي- دمكراتيك فرازمندي پيروزي ”انقلاب سوسياليستي“ در جمهوري خلق چين كه صندوق بين المللي پول تن دادن به آن را توسط حزب كمونيست چين توصيه مي كند، نيز متوجه بخش پراهميت دولتي- عمومي اقتصاد در اين كشور است. تضعيف اين بخش، كه تضعيف و نابودي نهايي اهرم مقاومت اقتصاد چين است، خواست ارگان مالي امپرياليستي است. وجود اين بخش در چين توانست، برخلاف وضع در كره جنوبي يا تايوان و …، بحران مالي سال ١٩٩٧ كه در اثر خروج هدفمند و ناگهاني سرمايه مالي امپرياليستي برپاشد، بدون هر مشكلي پشت سر بگذارد. در حالي كه سرمايه هاي كنسرن هاي عظيم بخش خصوصي در كره جنوبي و تايوان ورشكست و توسط سرمايه مالي امپرياليستي بلعيده شد، بخش خصوصي در چين با حمايت چتر دفاعي بخش دولتي با سهم ٥١ درصدي در همه پروژه هاي بخش خصوصي، زنده ماند و بلعيده هم نشد!

در اين ساختار اقتصادي سه بخشي، بخش اقتصاد ملي- مردمي- دمكراتيكِ دولتي- عمومي (و نه ساختار مثُله شده آن در ج. ا. كه به منظور بي اعتبار ساختن و موجه نشان دادن بي اعتباري آن توسط نيروهاي راستگر پيروز در ”نبرد كه بر كه“ انجام شد و به آن ”اقتصاد سوسياليستي نام نهادند)، اهرم مقاومت در برابر يورش و تجاوز امپرياليستي و اقتصاد جهاني نواستعماري و حامي بخش اقتصاد خصوصي ميهن دوست است كه كمك همه جانبه به منظور توسعه كمّي و كيفي توليد ملي وظيفه آن  – بخش خصوصي –  است. حمايت از بخش اقتصاد تعاوني كه در آن سرمايه هاي خرد مردمي فعالند، توسط بخش دولتي نيز همچنين در خدمت توسعه اقتصاد ملي در «روند توليد، توزيع و مبادله» است.

تنظيم چنين برنامه اقتصاد ملي، همان طور كه «جزوه» هم در صفحه ٢ برجسته مي سازد، «ارائه يك برنامه اقتصادي كارشناسي شده جامع و تشريح جزئيات و پارامترهاي اقتصاد سياسي [١٤الف]»، وظيفه سطور حاضر نيست، اما بايد نكاتي اساسي در اين زمينه روشن بوده و به مثابه زمينه و كارپايه بحث براي يافتن سرفصل هاي «مشترك [٢٢]» با ”متحدان“ طرح شود. وظيفه عمده بخش دولتي ايجاد زمينه تامين نيازهاي اوليه مردم و قدرت دفاعي آن ها است كه انگلس آن را بر مزار ماركس ذكر و «جزوه» آن را همانجا برجسته ساخته است. ”انحصارهاي طبيعي“ي دولتي- مردمي بر زمين، راه ها و ارتباطات، معادن و … بايد در اقتصاد سياسي خاص مرحله ملي- دمكراتيك حفظ گردد. سرمايه گذاري ضروري خارجي بايد در چهارچوب برنامه ”اقتصاد ملي“ و با توجه به شرايط حفظ حق حاكميت ملي تحقق يابد و …

«پيوند» ميان دو وظيفه «دمكراتيك و سوسياليستي»، اما به معناي تحقق همزمان دمكراسي و سوسياليسم نيست. حل ”تضاد عمده“، يا تحقق يافتن خواست دمكراتيك، الزاماً با تحقق يافتن حل ”تضاد اصلي“ همزمان نبايد باشد و نيست. انقلاب بهمن ٥٧ مردم ميهن ما كه با گذشتن از دالان سرنگوني رژيم سلطنتي- ساواكي در آغاز موفق به حل ”تضاد عمده“ شد، تنها نمونه در اين زمينه نيست. اين اما به معناي ضرورت جدايي دو مبارزه از يكديگر و ”اولي“ و ”دومي“ بودن و گويا مرحله اي بودن مبارزه و بالطبع مرحله اي بودن فعاليت تبليغي و ترويجي- آموزشي براي وظيفه دمكراتيك و سوسياليستي حزب طبقه كارگر، يا به سخني ديگر، جدا بودن مبارزه تبليغي از يك سو و ترويجي- آموزشي از سوي ديگر نيست.

ايجاد جدايي در انديشه يك پارچه نبرد طبقاتي در جامعه، با خطر دچار شدن به موضع پوزيتويستي همراه است.

بود و نبود حزب توده ايران

برپايه آنچه كه گفته شد، نمي توان با مضمون و نحوي بيان موضع اعلام شده در صفحه يازده «جزوه» موافق بود كه مي گويد: «حزب توده ايران بر اساس درك ماترياليستي خود از تحولات تاريخي و شناخت واقعيت هاي عيني، حذف نظام سرمايه داري در كشور ما را در مرحله كنوني امكان پذير نمي داند [٢٣].»

مطرح نبودن گذر به سوسياليسم، نكته اي است كه طرح آن به معناي واقعي بيني ماترياليستي از ارزيابي تناسب قوا قابل فهم و درك است. «حذف نظام سرمايه داري در كشور ما» اما يك وظيفه واقعي و واقع بينانه است كه بايد براي تحقق يافتن آن همه نيروها را تجهيز كرد. اين كوششي سخت است. زمان بندي براي دست يافتن به اين هدف، پيش بيني ي پيشگويانه و مبتني بر حدث و گمان (اشپكولاتيو) اي است كه نه ممكن و نه ضروري است. اما آنكه بايد فعاليت حزب توده ايران و برنامه تبليغي و ترويجي- آموزشي آن براي اين «پرواز» تدارك و عملي شود، تنها از نثر موزون شاعرانه احسان طبري ناشي نمي شود كه مي گويد «عقاب را بال از پرواز است»، بلكه در ارتباط است با بود و نبود تاريخي حزب توده ايران. زمين گذاشتن اين وظيفه، ارجاع اين هدف عيني و نياز تاريخي طبقه كارگر و مردم ميهن ما به نيروي ديگر است، وداع با رسالت تاريخي جنبش اجتماعي- تاريخي توده اي و كمونيستي و به ويژه پايمال كردن سرشت انقلابي حزب توده ايران است. چنين موضعي در تضاد است با مواضع نماينده حزب توده ايران در نشست هاي بين المللي با حزب هاي كارگري و كمونيستي.

طول كلام، پايان موقت اين سطور و بازگشت دو باره به بحث و گفتگو را در زماني ديرتر ضروري مي سازد. كوشش ناموفق نگارنده براي شركت لااقل به عنوان ناظر در ششمين كنگره حزب توده ايران، همچنين كوشش عبث به منظور ديدار با مسئول هاي حزبي با هدف بيان داشتن و مستدل ساختن ضرورت تنظيم يك برنامه تبليغي و ترويجي- آموزشي براي مرحله كنوني نبرد حزب توده ايران و كمك به تنظيم آن، كه مواجه با ديوار سكوت غيرقابل توجيه مسئول ها شد، و نهايتاً تنظيم نوشتارهايي براي نشان دادن مبرميت چنين كوششي كه آخرين آن، نوشتار قريب به چهل صفحه اي پيش گفته ”انقلاب ملي- دمكراتيك بدون سركردگي طبقه كارگر پيروز نمي شود …“ است، جملگي از نگراني نسبت به تظاهر انديشه اي ناشي مي شود كه در سطور پيش به آن پرداخته شد.

اين انديشه آگاهانه و يا ناآگاهانه به نفي امكان گذر از سرمايه داري در دوران كنوني باور دارد. اين باور باوجود پذيرفتن ماركسيسم- لنينيسم به عنوان انديشه علمي و انقلابي حاكم بر حزب كه در نشست هاي بين المللي به بهترين وجه ارايه مي شود، دنبال مي گردد.

آيا بايد ريشه حذف خشن و مكانيكي نگارنده به عنوان تنها رفيق حزبي در كنار رفيق علي خاوري كه پيش از يورش ها براي انجام ماموريت حزبي به خارج از كشور گسيل شد (كه زنده ماندنش را تاكنون مديون اين امكان و وظيفه توام با آن مي داند) از فعاليت درون حزبي كه به آن اشاره شد، در تائيد نگراني بيان شده نيست؟

نادرستي تئوريك تز «امكان ناپذير» دانستن «حذف نظام سرمايه در كشور ما» در مرحله كنوني و همچنين انحرافي و مضر بودن طرح چنين تز اثبات نشده اي به مثابه ”استدلال“ عليه فعاليت سياسي- تبليغي- ترويجي حزب طبقه كارگر را در نوشتار بعدي خواهم شكافت. در اينجا تنها بايد اين نكته را مورد تاكيد قرار داد كه پذيرش ناممكن بودن گذر از نظام سرمايه داري در ايران در اين دوران، به معناي خلع سلاح ايدئولوژيك- سياسي حزب توده ايران است. نادرستي چنين برداشت در «جزوه» را بايد تا مغز استخوان مورد بررسي موشكافانه انتقادي قرار داد كه داده خواهد شد. در اين سطور بايد تصريح شود كه اين ارزيابي وصله ي ناجور را در متن موفق انديشه مبارزه جويانه حاكم بر «جزوه» تشكيل مي دهد كه ظاهراً به طور مصنوعي به آن اضافه شده است.




“اقتصاد ملى”، شرط دست يابى به عدالت اجتماعى

۰۶/۱۰/۲۰۰۵

بارى ديگر بحث درباره انتخابات رياست جمهورى در ابران و علل نتيجه بدست آمده در دوره نهم آن به موضوع روز روزنامه هاى داخلى و خارجى و همچنين در محافل سياسى تبديل شده است. بحثى كه با باقى ماندن در سطح، با انواع “حدثيات” بين صاحب نظران و همچنين دولتمداران و مخالفانشان جريان د ارد. نكته عمده و علت اصلى “حادثه” را بايد اما در عمق شرايط اقتصادى-اجتماعى كشور جستجو كرد.

اجراى سياست “جهانى سازى” در زير پرچم انديشه نئوليبراليسم سرمايه مالى امپرياليستى در دو دهه و نيم اخير، كه در خدمت حفظ منافع تعدادى از كنسرن هاى فرامليتى به مورد اجرا گذاشته شده است، آنطور كه گفته مى شود، جهان را به “دهكده اى” تبديل ساخته است. ماركس مى كويد كه {رشديافته ترين سطح نيروهاى مولده، به سطح عمومى} تبديل مى شود. اين حكمى است، كه درباره همه شرايط اجتماعى-اقتصادى صادق است. ازاين رو تعجب برانگيز هم نيست، كه مشكلات و معضلات هستى اجتماعى خلق هاى متفاوت در سراسر جهان، هم در متروپل ها و هم در كشورهاى پيرامونى، يك سان و مشابه باشد.

خصوصى سازى بى بندوبار، كه تنها نسخه سياست جهانى سازى امپرياليستى است، و در واقع هيچ چيز ديگرى را تشكيل نمى دهد، بجز به حراج گذاشتن ثروت هاى ملى خلق ها از طريق “خريد” اين ثروت ها در بورس، و يا سرمايه گذارى در خدمات اوليه اجتماعى، مثلا در آماده- تصويه سازى آب آشاميدنى براى مردم و يا در خدمات بهداشتى و درمانى، آرى اين نسخه امپرياليستى تنها به اين معناست، كه سرمايه مالى كنسرن هاى فرامليتى بتوانند بدون هرنوع قيدوشرط، بدون هر گونه مانع و قانون ملى كشورى در جهان، در هر رشته “سودآور”، چه توليدى و چه خدماتى، و در هر كشور جهان سرمايه گذارى كنند. اعمال شرايط “قانون سرمايه گذارى”، كه پذيرش آن شرط سرازير شدن سرمايه خارجى به كشورها است، شرايط برقرارى وضع نئوكلونياليستى جديدى را به جهان تحميل مى كند. طبق اين قانون اساسى دست صاحبان سرمايه براى خروج سود و اصل سرمايه به ارز در هر لحظه اى كه بخواهند و به نفع خود تشخيص دهند، باز است. اقدامى كه در چند سال پيش با ورشكستگى يك سرى از كشورهاى جنوب شرقى آسيا همراه بود. يكى از خطراتى كه اقتصاد چين را تهديد مى كند، امكان بستن ناگهان راه بر روى صادرات اين كشور به كشورهاى صادر كننده سرمايه است، به منظور شكستن كمر اقتصادى كشورهاى توليد كننده. اين اهرم ها خصلا نئوكلونياليستى سياست جهانىسازى را برملا مى سازد.

اين نسخه مشترك براى سراسر جهان، كشورها را در هر ه قاره با نتايج مشابهى روبرو ساخته است: فقدان ثبات اجتماعى؛ نگرانى از آينده؛ بى باورى به امكان بهبود زندگى تحت شرايط حاكم!

درعين حال اين شرايط از سويى ديگر باعث طرح پرسش درباره راه خروج از تنگناى شرايط تحميل شده و جستجوى راه جايگزين براى اين شرايط را مطرح ساخته است و به موتور قدرتمند تغييرات آينده تبديل مى شود.

“قناعت فكرى” اى كه نئوليبراليسم از طريق انديشه و ايدئولوژى خود، يعنى به كمك نظريات “پسامدرنيستى” توصيه و تبليغ مى كند، نه تنها ديگر نزد روشنفكران و انديشمندان چپ رنگ و رو مى بازد، بلكه بطور روزافزون نزد زحمتكشان همه كشورها بى آبروتر و برملاتر مى شود. جستجوى راه خروج و جايگزين براى بحران و بىثباتى اجتماعى به مسئله مبرم و روز ميلياردها انسان در جهان مى شود.

در كشورهاى امريكاى جنوبى-مركزى-منطقه كارائيب، با تكيه به انديشه انقلابى بزرگ اين منطقه در قرن…، بـوليـوار، جريان قدرتمندى عليه نتايج سياست امپرياليستى جهانى سازٍ در جريان است و هر روز بيشتر روند وحدت كشورهاى اين خطه را به پيش مى راند. توافق و ايجاد اتحاد “پترو كاريبه” Petro Caribe ، بدنبال “پترو زور” Petro Sur كه پايه گذاران آن سه كشور ونزوئلا، برزيل و ارژانتين بودند، و اكنون در تابستان 2005 با 15 كشور جديد، ازجمله با شركت كوبا، توسعه يافته است، به موتور وحدت، انتگراسيون Integration اين كشورها تبديل مى شود و شرايط خروج آن ها را از زير يوغ سياست جهانى سازى امپرياليستى، و به ويژه امكان دفاع در برابر هجوم سرمايه مالى امپرياليسم امريكا را ايجاد مى سازد.

وضع در كشورهاى مترويل سرمايه د ارى نيز در همين جهت در جريان است. مردم اين كشورها، كه زير فشار “خصوصى سازى” و “آزادسازى” قرار دارند، كه همان آزادسازى حاكميت سرمايه مالى است بر سرنوشت زحمتكشان در اين كشورها است، موضع سرخورده تسليم و رضا را ترك مى كنند. پاسخ منفى به “قانون اساسى اتحاديه اروپائى”، كه اتحادى در خدمت سرمايه بزرگ است، توسط مردم كشورهاى فرانسه و هلند، و متعاقب آن صرفنظر كردن بلير، نخست وزير انگلستان از برگزارى رفراندوم در اين كشور، همانقدر نشان چنين تغيير وضع است، كه پاگرفتن سريع يك جريان “چپ” در آلمان. حزب جديد، طبق نظرخواهى از مردم، هم اكنون، يعنى پيش از آنكه به طور رسمى تشكيل شده باشد، به نيروى سوم در پارلمان آينده اين كشور تبديل خواهد شد. زير فشار چنين وضعى است، كه حزب سوسيال دمكرات آلمان، كه در 7 سال گذشته دردناك ترين تغييرات ارتجاعى را عليه منافع زحمتكشان و اقشار پائينى، بىكاران، بازنشستگان و آنانى كه در معرض خطر بي كار شدن هستند، و حتى عليه منافع اقشار وسيعى از رده هاى ميانى مردم آلمان و به سود سرمايه بزرگ عملى ساخته است، زير همين فشار خود را مجبور مى بيند در برنامه انتخاباتى خود دوباره نكاتى را از خواست هاى مردم وارد سازد و برخى از نتايج سياست ضدمردمى خود را بازپس بگيرد.

نتايج اعمال سياست امپرياليستى جهانى سازى در ايران، كه سياست “تعديل اقتصادى” ناميده و معروف شده است، در انطباق كامل است با نتايج اين سياست در كشورهاى ديگر. در مقاله “ميزگرد” در شماره 6 (ارديبهشت-خرداد 84) نشريه “نقدنو” درباره وضع “جنبش كارگرى …” نتايج اعمال سياست تعديل اقتصادى در  ايران (صفحه 6-7 )  چنين برشمرده مى شود: {بعد از اتمام جنگ ايران و عراق، برنامه ى تعديل اقتصادى به اجرا گذاشتنه شد و خصوصى سازىها شروع شد.  خصوصى سازىها در ابتدا با تعديل نيروى گسترده در كارخانه ها همراه بود. شيوه پيشبرد طرح تعديل نيرو در كارخانه ها در سال هاي ابتدائى دهه ى 70، اين گونه بود: بازخريد كردن – اخراج مستقيم – عدم تمديد قرارداد كارگران قراردادى – و در بعضى كارخانه ها، دادن يعضى از محصولات كارخانه به جاى پرداخت مبلغ بازخريدى. در كارخانه هاى خصوصى سازى شده هم، [با] بالابردن سرعت دستگاه ها، كنتراتى كردن كارها، استخداد كارگران قراردادى و حذف نيروهاى كار ثابت رسمى، افزايش ساعت كار، جريمه و اخراج و كاهش مزاياى رفاهى، روش هايى بود، كه از جانب كارفرمايان براى سودآورى بيشتر، به كار گرفته شد. ولى الان چند سالى است، كه ما با تعطيلى كارخانه ها مواجه هستيم و كلا تهاجم سرمايه به نيروى كار شدت گرفته. هر روز بخشى از كارگران را از شمول قانون كار بيرون مى آورند. شركت هاى پيمانكارى بيداد مى كنند. قراردادهاى موقت كار دارا كارگران را از هستى ساقط مى كند. تا وقتى قراردادهاى موقت و سفيدامضا وجود دارد و مقرراتى بيم كارگر و كارفرما به رسميت شناخته نمى شود و امنيت شغلى وجود ندارد، هيچ حقى براى كارگر متصور نيست. امروز كارگران از حداقل هاى زندگى محروم هستند. …}.

آنچه كه در سطور فوق نقل شده است، سرنوشتى است كه نه تنها مى توان آن را به مثابه سرنوشت زحمتكشان ديگر كشورهاى پيرامونى “دهكده جهانى” برشمرد، بلكه همچنين سرنوشت متعلق به زحمتكشان كشورهاى متروپل نيز است. “ورنر زپمان” Werner Seppmann ، متخصص علوم اجتماعى در آلمان، در اثر خود تحت عنوان “حاشيه نشين ساختن و استثمار” (نشر نويه امپولز 2005)، كه در آن به بررسى وضع اقتصادى آلمان پرداخته و نشان داده است، كه در اين كشور ثروتمند، در جريان و ناشى از سياست جهانىسازى دو قطب ثروت و فقر از رشد بىسابقه اى برخوردار شده اند. باوجود بالاترين سطح بازده كار، باوجود بزرگ ترين انباشت سرمايه و ثروت در اين كشور، كه تنها در اختيار جمع كوچكى از {نخبگان} قرار دارد، بيكارى، فقر، بى خانمانى، ترس از بيكار شدن و فقدان ثبات اجتماعى نسيب قطب بزرگ مقابل است، كه در آن به تعداد شاغلين رشته هاى پيشرفته صنعتى و علمى و ديگر اقشار ميانه جامعه نيز به طور روزافزون بيشتر اضافه مى شوند. او ازجمله مى نويسد: {بعد از مرحله سرمايه دارى تحت كنترل دولتى-اجتماعى، كه تحت تاثير آن  – لااقل در كشورهاى مركزى اروپا غربى –  عاجل ترين مسائل اجتماعى به نظر حل و برطرف شده مى آمد، اكنون تضادهاى اجتماعى دوباره به اشكالى ظهور مى كنند، كه تصور مى شد براى هميشه محو و به ذباله دان تاريخ سپرده شده بودند. تغييرات “نئوليبرالى” اثرات دهشتناكى را در صحنه اجتماعى ايجاد ساخته اند. توسعه و ازدياد ثروت در يك سو و فقر و نياز در سوى ديگر، ناهنجارترين نظاهر اين واقعيت هستند، كه يك گروه كوچك از “نخبگان” Elite مى كوشد بدون كوجكترين توجهى به نتايج اجتماعى و تمدنى ناشى از عملكرد خود، نه تنها منافع سوداگرانه خود را بدست آورد، بلكه همچنين مهر خواست هاى خود را بر كل جامعه بزند. … دستاوردهاى سازمان هاى سنديكايى كارگرى مورد پرسش و بازبينى مجدد قرار داده مى شوند و از كارگران خواسته مى شود از حقوق بدست آورده چشم بپوشند. از طريق زير فشار قرار دادن و شانتاژ كه “حفظ محل كار” تنها در قبال چشم پوشى كردن از درآمد و تن دادن به طولانى شدن زمان كار ممكن است، سودبرى سرمايه توسعه داده مى شود. … تشديد استثمار همراه است با توسعه تعداد آنانى، كه از نظر “عقل” سرمايه دارى، براى اقتصاد “بى فايده هستند”. سطح بالاى بيكاران تثبيت يافته است و تعداد انسان هاى كه براى توليد سرمايه ارى مورد نياز هستند، كم و كمتر مىشود. آن ها كه ديگر بكار نمى آيند، به حاشيه، به بخش هاى فاقد امنيت اجتماعى رانده مى شوند.} (صفحه 5)

سرنوشت برشمرده در سطور بالا در مورد زحمتكشان كشورهاى مستعمره و نيمه مستعمره سابق و همچنين در شرايط نوين نئوكلونياليستى را مىتوان دقيقاً بطور مشابه در مورد زحمتكشان ازجمله كشور خودمان برشمرد. در همان مقاله فوق الذكر نشريه نقدنو (صفحه 9) اين سرنوشت چنين برشمرده مى شود: {امروز [تنها خير]، بلكه در قرن پيش سرمايه دارى جهانى كارش اين بوده كه بيايد، با بيرون كشيدن منابع يك كشور در حال توسعه، با مكانيزم تجارت نابرابر، منافع اين ملت ها را ببرد و به منافع خودش تبديل بكند. امروز هم در قالب جهانى شدن دارد اين كار را مى كند. اين چيز تازه اى نيست از در گذشته … }. بيان اين نكته در اينجا، كه تنها زحمتكشان فروشنده نيروى كار خود، آنانى نيستند، كه زير فشار روند جهانى شدن قرار دارند، بلكه اقشار و طبقات ميانى و حتى سرمايه داران “ملى” نيز در كشورهاى پيرامونى دچار چنين وضعى هستند، بيان تازه و راز سر به مهر نيست. در ادامه مطلب همين مقاله نقل شده درباره وضع سرمايه داران “ملى” در ايران در زير فشار جهانى شدن به روشنى برشمرده شده است: {… كسانى هستند، كه با ما هستند، حتا ممكن است كارفرما باشند. [آن ها هم] مورد اين هجوم [هجوم غارت استعمارى جهانىشدن] قرار مى گيرند. كما اين كه الان دارد اين قضيه اتفاق مى افتد، كه بخشى از صاحبان سرمايه هاى خرد دارند ورشكسته مى شوند. بخش اعظمى از اين نيروها در واقع صحبت مى كنند. ملى مذهبى ها تفكر سرمايه دارى دارند … ولى چرا از اين شرايط مى نالند، چرا نسبت به اين كه سياست جهانى شدن مى آيد چترش را روى مملكت گسترده كند، احساس وحشت مى كنند. چرا از حضور خيلى از نيروهاى امپرياليستى در منطقه برمى آشوبند؟ تحليل مى دهند، سعى مى كنند، كه مردم را آگاه كنند …}.

با اين مقدمه مى توان به بحث اوليه درباره انتخابات دوره نهم رياست جمهورى و علل نتيجه بدست امده بازگشت.

اين نكته اصلى نيست، كه آيا آقاى احمدى نژاد واقعا مايل است “توليد داخلى” را رشد دهد، “كارخانه ها را فعال” كند، مانع “واردات” بى بندوبار بشود، آنطور كه در گفتگوى تلويزيونى دو-سه روز پيش از انتخابات بيان داشت. اين نكته از اهميت تعيين كننده برخوردار نيست، كه آيا او اصلا قادر است چنين برنامه اى را به مورد اجرا بگذارد يا خير. نكته پراهميت نكته اى بكلى ديگر است.

ضرورت شناخت نكته عمده حادثه اى كه يك بار ديگر بعد از “دوم خرداد” دهان “دوست و دشمن” را بازنگه داشته است، از اين امر ناشى مى شود، كه با شناخت آن مى توان نه تنها طبيعى بودن اين حادثه را درك كرد، بلكه مى توان  از اين طريق نقطه گره اى و تضاد اصلى اى در هستى اجتماعى-اقتصادى ايران امروز بازشناخت، كه بدون شناختن آن راه آينده ناروشن باقى مى ماند.

مى توان در بحث براى توضيح و يا توجيه وضع پيش آمده انواع احتمالات و حتى واقعيات قطعى را نيز برشمرد، كه حكايت از تدارك همه جانبه و ولخرجى و خاصه خرجى هاى متعدد براى دسترسى به هدف مى كنند. نكته اى كه درضمن كم و بيش مشابه درباره رقيب هم مى توان برشمرد. اما بايد بطور قطع براى وعده هايى را كه در بالا نقل شد و به صورتى كه آقاى احمدى نژاد مطرح ساخت، كس ديگرى مطرح نكرد، نقش تعيين كننده اى در تجهيز مردم قائل شد. در حالى كه مثلا آقاى هاشمى نيز وعده “توسعه اقتصادى” كم نداد، اما فقدان خصلت “ملى” براى توسعه اقتصادى مورد نظر وى، براى مردم تداوام خطى را تداعى مى كرد، كه اكنون ديگر خوب مى شناسند و بر روى پوست و گوشت خود سال هاست كه تجربه كرده اند.

البته حق با منتقدان است، كه آقاى اجمدى نژاد صحبتى از “اقتصاد ملى” نكرده است، چه رسد به آنكه بخواهد و يا بتواند چنين برنامه اى را عملى سازد. اين نكته پراهميتى نيست، پراهميت اين نكته است، كه تفاوت عمده در وعده هاي او در برابر وعده هاى رقيب تنها در خصلت ناگفته و يا حتى ناخواسته اهدافى بود، كه بيان داشت. اهدافى كه توده هاى ميليونى مردم ميهن ما به مثابه نيازهاى اقتصادى هستى اجتماعى خود با شم سياسى سالم خود احساس و درك مى  كنند. و اين آن پيامى است، كه بايد انديشمند هشيار چپ از حادثه انتخابات دوره نهم رياست جمهورى درك و استخراج كند و در خدمت مبارزات آينده قرار دهد.

هم سو بودن محتواى اين خواست مردم ميهن ما با جهتى كه خواست خلق هاى ديگر كشورهاى پيرامونى و همچنين مردم كشورهاى متروپل سرمايه دارى نيز است، يعنى خواست پايان دادن به سياست نئوليبرالى جهانى سازى در خدمت منافع سرمايه مالى امپرياليستى، مى تواند و بايد محور تجميع نيروها قرار گيرد، نيروهايى كه طيف آن را در كشور ما از يك سو زحمتكشان شهر و ده و از سوى ديگر آن بخش از سرمايه دارى ملى در بر مى گيرد، كه بخاطر منافع خود، به متحدان طبيعى يكديگر تبديل شده اند.

مبارزات اجتماعى، مبارزه بر سر “قواعد بازى مدنى” نيستند. اين قواعد نتيجه و ناشى از اين مبارزات هستند. جريان “دوم خرداد” با فداكارى و با جان باختگى “نخبگانش” بى نتيجه ماند، زيرا ظرافت نكته فوق، ديالكتيك بين مبارزات اجتماعى و قواعد مدنى را وارونه درك كرد. نه سرمايه داران ملى و نه زحمتكشان فروشنده نيروى كار خود نمى توانند به سازماندهى خود دست يابند، تا درنيابند، كه كدام محور ناشى از تضاد اصلى جامعه، محورى است، كه در مرحله كنونى مىتوان نيروهاى فعال و مبارزان هشيار را بدور آن جمع نمود. كشف تضاد اصلى و استخراج شعار عمده بيان كننده آن، راه برپا شدن سازمان هاى ضرورى سياسى-طبقاتى و سنديكايى و دمكراتيك را خواهد گشود، كه البته در شرايط فقدان حقوق قانونى، راهى پرسنگلاخ و دردناكى است.

در مورد ايران، نياز به برنامه “اقتصاد ملى”، به مثابه برنامه اى در خدمت شكوفائى اقتصاد مستقل در برابر سياست نئوليبراليستى سرمايه مالى امپرياليستى، با توجه به امكانات داخلى هم برنامه اى ممكن و عملى است، و هم مورد تائيد وسيع ترين اقشار مردم و برخوردار از پشتيبانى ضرورى آنان.

چنين برنامه اى ملى تداوم هدف استقلال جويانه انقلاب بهمن 57 است، كه اكنون در سطحى ديگر مطرح شده است. مبارزه براى تحقق اين خواست ملى در عين حال راه برقرارى آزادىهاى قانونى و ازجمله ايجاد شرايط ضرورى براى آزادى انتخابات نيز خواهد بود.




رفیق عاصمی در باره ی آقای علی خدایی چه می گوید؟

سخن روز شماره ۵
۱۵ آبان ۱۴۰۰، ۶ نوامبر ۲۰۲۱

مقدمه “توده ای ها”

هیئت تحریریه “توده ای ها” تصمیم گرفته است که بعضی از نامه ها، دست نوشته ها و مصاحبه های منتشر نشده از رفیق شادروان عاصمی را به خاطر اهمیت تاریخی آنها به انتشار برساند. به جز تصحیح غلط های املایی هیچ تغییری دیگری در متن اصلی داده نشده است.
“توده ای ها”

*****

در باره ی همکاری با خدایی در راه توده

یک- آنچه كه مربوط به ”راه توده“ مى شود، بايد بگويم كه او از ابتداء مخالف انتشار آن بود. شماره نخست روزنامه بدون شركت او منتشر شد. آنوقت كه او ديد قطار بدون او بحركت درآمده، بر روى ركاپ پريد. سند اين وضع آنست كه شماره اول دوباره چاپ شد با سرو وضعى ديگر. بدين‏ترتيب دو نسخه متفاوت از شماره اول راه توده دوره دوم وجود دارد.

دو- انتشار راه توده دوره اول و همچنين نشريه پيشين آن تحت عنوان ”ايران انقلابى“ بنا به دستور حزبى توسط من انتشار يافت. دستورى كه رفيق كيانورى و به طور سازمانى رفيق جوانشير پيش از انتقال من، به عنوان مسئول حزبى به اروپا براى سازماندهى سازمان‏هاى حزب در خارج از كشور، به من ابلاغ كردند.

انتشار دوره دوم راه توده نيز با اطلاع و موافقت رفيق كيانورى در شرايط تاريخى اى انجام شد، كه عمدتاً مبارزه تئوريك در پس از فروپاشى اتحاد شوروى به مسئله پراهميتى تبديل شده بود. من براى جمع ‏آورى و جلب رفقاى هيئت تحريريه دوره اول راه توده كوشيدم، بدون آنكه موفقيتى حاصل شود. پس از پلنوم سال ٦٩ در برلن غربى كه زير فشار ازجمله من و با كمك محمد كاظمى، و برخى از رفقاى عزيزى كه اكنون ديگر با جنبش توده‏اى نيستند، سازمان دادم، تدارك انتشار دوره دوم راه توده ديده شد.

على خدايى كه يك سال بود گم شده بود، درحالى كه چندين ماه پيش از برگزارى پلنوم سال ٦٩ در برلين با من ديدارى داشت و حتى در حضور او من نامه به رفيق خاورى نوشتم درباره ضرورت برگزارى پلنوم، دوباره پيدا شد. او از پراگ و بدنبال فروپاشى جمهورى چكسلواكى به جايى رفته بود و از آنجا به اتريش منتقل شده بود و اكنون دوباره با نامه نوشتن، تماس برقرار ساخت.

من او را كه در دهى در اتريش به كار كشاورزى گمارده شده بود و خانواده ‏اش را به زولينگن منتقل كردم، شرايط اوليه زندگى را براى آنان آماده ساختم. كوشش براى يافتن زمينه مشترك با برخى از رفقايى كه برلن و شهرهاى ديگر اقامت داشتن بمنظور ايجاد مركز مطبوعاتى به نتيجه نرسيد. على خدايى مايل بود نشريه‏ اى «همانند ”كيهان لندن“، اما از چپ» براه انداخته شود. وظيفه‏ اى كه حزب به من محول كرده بود اما وظيفه ‏اى ديگر بود. بهرجهت انتشار دوره دوم راه توده عملى شد كه در آن ”جز على و حوضش“ چيز ديگرى وجود نداشت.

زمانى كه من به ملاقات رفيق خاورى رفتم و خواستم با موافقت قبلى او به انتشار مجدد راه توده با كمك على خدايى بپردازم، رفيق خاورى به من هشدار داد و گفت اينكار را نكنم، زيرا روزى از همكارى با خدايى پشيمان خواهم شد. متاسفانه رفيق علتى براى سخنش ذكر نكرد و من آن را حمل بر مخالفت او با شخص على بخاطر تجربه دوران همكارى در افغانستان گذاشتم. از شرايط مشخص آنجا رفيق خاورى به من چيزى نگفت. و من كه جز على خدايى كسى را در اختيار نداشتم، همكارى با او را بلامانع ديدم.

آشنايى من با على از آنجا آغاز شد كه رفيق خاورى در دوران پيش از برگزارى كنفرانس ملى از من خواست، مسئوليت رفقاى آسيا را كه من در سفر خود هفته پيش از يورش اول به هند در آنجا و پاكستان سازمان داده‏ بودم، به على واگذار كنم. اولين ديدار در جريان پلنوم هيجدهم بود كه او و من در همكارى با رفيق صفرى مامور تنظيم اسناد شده بوديم. در جريان كنفرانس ملى و ديدار بعدى نيز در كابل بود. ما در ارتباط نامه ‏اى بوديم، تا او به پراگ منتقل شد. ديدار آخر در برلن چندين ما پيش از برگزارى پلنوم سال ٦٩ بود كه پيش‏تر به آن اشاره كردم.

سه- على خدايى با تدارك طولانى و درحالى كه در ظاهر رابطه خود را با من حفظ كرده بود، شرايطى را بوجود آورد كه به جدايى ما انجاميد. او به دو پرسش من در اين رابطه هيچ‏گاه پاسخى نداد. پرسش اول چگونگى سفر قريب به يك سال او به آمريكا و بازگشتش به اتريش بود و دوم آنكه، علت آنكه او قرار مشترك را درباره انتشار راه توده دوره دوم بوجود آمده بود، يك طرفه نقض كرد. اقدامى كه در ارتباط با ”كيانى“ انجام شد كه پيش‏تر اشاره ‏اى به او و گروهش شد. على خدايى كه خود به اين ارزيابى رسيده بود كه ارتباط اين گروه از طريق دستگاه اطلاعات سازمان‏ داده شده است، در هفته‏ هاى پس از سمينار اجرا شده در برلين درباره اقتصاد ملى، آنچنان عمل كرد كه من را مجبور نمود او را از خانه ‏ام اخراج كنم. او لااقل به شخص من رفتارى نشان داد كه جز نام ”خيانت“ نمى توان به آن اطلاق كرد.

درباره علل جدا شدن من از راه توده بايد بگويم طول مدت بيمارى، درمان‏هاى پياپى و تراكم كار پزشكى كه ناچار به انجام و ادامه آن بودم، به طور تدريجى و عملاً مرا از حضور فعال در راه توده بازداشته بود و خدايى با استفاده از اين موقعيت توانست فعاليت راه توده را از مسير قبلى كه پافشارى بر حفظ و تقويت دستاوردهاى قانون اساسى و دفاع از اصول و آرمان‏هاى انقلاب بهمن بود، منحرف نموده و به مسيرهاى ديگرى كه شبيه ”كيهان لندن“ بود، سوق دهد.

مصاحبه‏ هاى او با راديوهاى خارجى، ازجمله چندبار مصاحبه با راديوهاى مقيم آمريكا و ارتباط با عناصرى از محافل تبليغاتى در آمريكا مانند راديو پژواك (راديو ٢٤ ساعته فارسى زبان در آمريكا) كه بدون كوچكترين اطلاع من انجام شده بود، و از نظر محتوايى مورد قبول من نبود، ازاين جمله است.  

اين نوع عملكردهاى خدايى با توجه به اطلاع جديدى كه در اين مقطع از سفر سال ٧٠- ٦٩ او و خانواده ‏اش به آمريكا يافتم، زنگ خطرى بود كه در ذهن من نواخته شد و زمينه و ضرورت جدا شدن از او را قطعى ساخت. اقدامات بعدى او در دزديدن آرشيو نشريه و انتشار مخفيانه آن در شهرى ديگر صحت ضرورت قطع رابطه با او را اثبات نمود.

بعدها من از انتشار ”سايت“ جديدى توسط او به نام ”پيك ‏نت“ مطلع شدم.

از شرايط فعاليت اين شخص، همكاران و امكانات او كوچكترين اطلاعى نداشته و علاقه‏ اى نيز به داشتن هيچ نوع اطلاعى درباره اين شخص ندارم.

در باره ی “خاطرات” خدایی

یک- علت خاطرات را بايد در وحله نخست آن دانست كه براى او امكان بازگشت به ايران به احتمال تبديل شده است. با داستانسراي هاى موجود او براى خود و گروهى كه براه افتاده، به جمع ‏آورى سرمايه مشغول است.

اين نكته از اين نظر شايسته توجه است، زيرا او، با توجه به شرايطى كه در اختيار دارد و در زير به آن اشاره خواهم كرد، احتمالاً بسيار زود به ايران خواهد رفت و خواهد كوشيد براى خود جا باز كند. امكاناتى كه در اختيار دارد، به ‏ويژه گروهى كه در جريان رابطه كيانورى با راه توده مربوط شدند، زمينه اصلى را تشكيل مى دهند. اينكه او اعلام مى كند هنوز ارتباط با رفقايى را در ايران حفظ كرده‏ است، كه به معناى لو دادن وجود چنين ارتباطاتى نيز مى باشد، امرى كه از فردى همانند او بسيار بعيد است، احتمالاً براى جا انداختن بخشى از گروهى، اسمش را بگذاريم “كيانى“، مى باشد.

دو- داستانسرايى هاى او در آنچه انتشار يافته، توانايى او را نشان مى دهد كه با هسته ‏اى از واقعيت، موضوعى را چنان بربشمرد و شاخ و برگى به آن بدهد كه گويا سندى را مطرح مى سازد. اين قابليت نزد او كه از توانايش براى رومان نويسى و به قول خودش ”آب و رنگ“ دادن به مسائل ناشى مى شود، يكى از ابزارهاى مقاله نويسى او نيز است.

براى مثال، من او را به خانه قبلى خودم بردم و گاراژى را نشان دادم كه با ابعادى بزرگ‏تر از معمول ساخته بودم، تا در آن ”كاراوان“ها را براى رفتن به ايران آماده كنم و نشريات را در آن‏ها جا سازى كنم. او كه از من شنيده بود، كيانورى بعد از سال ٥٣ به سراغ ما به آلمان غربى آمده بود، با ”آب و رنگ“ تعريف مى كند كه كيانورى گفت، سقف گاراژ را بالا ببر، ديوارها را چنين و چنان كن و … . اين در حالى است كه كيانورى لااقل سه سال قبل از آنكه من اصلاً آن خانه ‏اى را ساخته باشم كه به على نشان دادم، به آلمان غربى آمد.

همين قصه را مى توان درباره كار محمد كاضمى گفت. در همان خانه كه صحبتش در بالا بود، كاراژ معمولى ديگرى من داشتم كه در آن محمد كاضمى اولين ماشينى كه به ايران رفت را جا سازى كرد. اين ماشين نه پژو، بلكه يك پاسات بود كه با آن مادر و پدر من به ايران بازگشتند. زنده ‏ياد عسگر دانش آن‏ها را تا مرز بازرگان همراهى كرد. اين اولين و تنها اتومبيلى بود كه كاضمى در گاراژ خانه جاسازى كرد. نوشته او اما با آنچنان آب و تابى مطرح شده است كه گويا شخص او، اگر در آن شركت نداشته است، اما لااقل تمامى اسناد مربوطه را در اختيار دارد و بر مبناى آن صحبت مى كند.

از اين نمونه‏ ها، مي توان باز هم برشمرد، مثلاً درباره تعداد و نوع اتومبيل ‏هاى ارسال شده و …، هدف از بيان اين نكات اما چيزى ديگر است.

اما پيش از پرداختن به اين امر، لازم به گوشزد است كه محمد كاظمى چند سال پيش به ايران رفت و تا آنجا كه مى دانم در ايران زندگى مى كند. لو دادن كارهاى مخفى او در آلمان، نه تنها كارى نارفيقانه و ضدحزبى است، بلكه قوياً بايد آن را اقدامى پليسى ارزيابى كرد. اگر على خدايى به اين كار دست مى زند، از روى ندانم ‏كارى نيست. در اين مورد ديرتر در ارتباط با شاهد گرفتن از عمويى و پرتويى و .. توضيح خواهم داد.

سه- براى نگارنده، ارزيابى انواع ريزه ‏كارىها كه او در مطالبش مطرح مى سازد، وجود ندارد، تا بتوان هسته واقعيت را در داستان‏هاى او كشف و توضيح داد. اما اگر بتوان از نكاتى كه اشاره كردم درباره جاسازى اتومبيل‏ ها براى كليه داستان‏ها نتيجه‏ گيرى عام كرد، امرى كه يكى از شيوه ‏هاى ارزيابى علمى نيز است. يعنى استفاده از امكان  Deduktion و يا استنتاج و نتيجه‏ گيرى. خود على از طبرى نقل مى كرد كه بايد به نكات ظريف، كوچك و به ظاهر كم اهميت توجه خاص داشت، زيرا مى توان از آن به نتايج عمده ‏اى رسيد. اين مطلب مضمون صحبتى است كه طبرى با او و ديگرانى در يك باغ در كرج داشته است، آنطور كه خود او تعريف مى كرد.

بدين ‏ترتيب مى توان اين نتيجه ‏گيرى را ممكن دانست كه تعريف‏ هاى با آب و تاب او و بيان موضع آنچنان كه او در احاطه كامل بر موضوع و پديده سخن مى راند، مى تواند درباره كليه مطالب ديگرى هم صدق كند كه او بيان كرده است.

اين نكته به‏ ويژه از آن‏رو قابل پذيرش است كه او هيج منبعى  – بجز چند شاهدت گرفتن از اين و آن –  براى سخنانش ارايه نمى دهد. مثلاً او در ارتباط با پدر من نمى گويد كه از راويى شنيد كه پدر من در محله از چه حرمتى برخوردار بوده است و …، بلكه آن را آنچنان مطرح مى سازد كه خواننده بايد تصور كند كه شخص على خود شاهد وقايع بوده است. البته اين امر هسته خود بزرگ بينى اى دارد كه در او بسيار قوى است، شايد در هر فرد ديگر هم، اهميت برجسته ساختن آن و جلب توجه به آن در اينجا، نه برخورد شخصى به على و نشان دادن نقاط ضعف او است، كه هيچكس فاقد آن نيست، ازجمله خود من، بلكه اهميت اين امر از آنجا ناشى مى شود كه على خدايى با اين حرف‏ها تدارك شرايط سياسى اى را مى بيند كه عليه منافع حزب توده ايران و جنبش توده‏ اى بوده و نمى توان در برابر آن سكوت كرد.

چهار- على خدايى مى داندكه دست على عمويى كه در ايران زندگى مى كند، زير ساطور است. پس برشمردن او به‏ عنوان شاهد براى حرف‏هاى خدايى، طلب كمك از كسى كردن است كه قاعدتاً به سكوت محكوم است. سكوت او، همان چيزى ار كار درمى آيد كه خدايى مى خواهد. تائيد حرف‏هاى او. اما ممكن است كه عمويى سكوت را بشكند. اين شكستن نيز علتى ندارد، جز دستى كه زير ساطور است. اگر شكستن سكوت با تائيد حرف‏هاى خدايى همراه باشد، درست آن هدفى است كه براى آن اين صحبت‏ها اكنون مطرح شده ‏اند و با آب و تاب و همانند داستان‏هاى هزارو يك شب و برنامه‏ هاى تلويزيونى سريال منتشر مى شوند.

پنج- به نظر من، ناميدن رفقايى كه به اين يا آن سو دستشان زير ساطور است، به عنوان شاهد، از اين‏رو نمايى است از برنامه بزرگ تدارك اعتبار براى بازگشت به ايران، زيرا اصلاً طرح اين مسائل در شرايط كنونى هيچ علت ديگرى ندارد. در شرايط كنونى در ايران نبرد طبقاتى اى در جريان است كه شناخت و توضيح آن وظيفه توده ‏اى ها مى باشد با هدف دستيابى به وحدت نظر و ايجاد شرايط مبارزاتى موفق در ايران در چهارچوب حزبى واحد، خدايى برعكس در اين زمينه نه تنها حرفى براى گفتن ندارد، بلكه كوچكترين تمايل و نيازى هم به آن ندارد.




نامه رفیق عاصمی به رفیق خاوری: طرح تنها مسئله ”آزادى ها“ کافی نیست!

سخن روز شماره ۴
۴ آبان ۱۴۰۰، ۲۶ اکتبر ۲۰۲۱

مقدمه “توده ای ها”

هیئت تحریریه “توده ای ها” تصمیم گرفته است که بعضی از نامه ها، دست نوشته ها و مصاحبه های منتشر نشده از رفیق شادروان عاصمی را به خاطر اهمیت تاریخی آنها به انتشار برساند. به جز تصحیح غلط های املایی هیچ تغییری دیگری در متن اصلی داده نشده است.
“توده ای ها”

*****

9 مه 2009

رفيق عزيز خاورى

بدنبال صحبت تلفنى ٧ ماه مه، تصميم گرفتم از انتشار نوشتار آماده شده در شرايط كنونى صرفنظر كنم.

شايد در اين بين، نوشتار درباره ”راه توده“ را در ”توده‏اى ها“ مطالعه كرده باشيد. بى تفاوت از آنچه ميان ما موضوع گفتگو است، مبارزه عليه برنامه ارتجاع براى سازمان سازى و رهبرتراشى براى حزب، برنامه گذشته و حال من هست و به آن عمل خواهم كرد. در تائيد برداشت شما، اخيراً هم شواهدى پديد آمده ‏اند كه ناگفته نخواهم گذاشت. ازجمله درباره تارنگاشت‏ هاى ديگر. طرح مسائل از ديدگاه و از جايگاه حزب مى توانست نقشى بسيار پراهميت‏ تر بيابد.

متاسفانه امكان توضيح نكته دومى كه به نظر من در ميان گذاشتن آن از اهميت برجسته‏ اى برخوردار است، در صحبت تلفنى پديد نيامد. لذا نكاتى در مورد آن برايتان مى نويسم.

در شرايط كنونى بايد مضمون و درونمايه ”جبهه ضدديكتاتورى“ را توسعه داد. هنگامى كه ميرحسين موسوى نيز مجبور است درباره اصل‏هاى ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى صحبت كرده و آن را به موضوع تبليغات انتخاباتى خود تبديل نمايد، اعترافى است به ژرفش تضاد اصلى در جامعه. تضادى كه حاكميت سرمايه ‏دارى باوجود يكدست شدنش بعد از انتخاب احمدى نژاد در چهار سال پيش، قادر به حل آن نشده است.

پاسخ حزب به اين وضع، مى تواند و به نظر من بايد موضعگيرى صريح و روشن درباره وضع اقتصادى كشور باشد. اين تنها به معناى برشمردن گرانى، كمبودها، تخريب‏ توليد داخلى، واردات بى رويه و … نيست. نكته اساسى موضع‏گيرى براى دورنماى رشد اقتصادى كشور، راه رشد اقتصادى است. راه رشدى كه مسلما بند نخست آن، بايد نفى قاطع و صريح و روشن اجراى برنامه امپرياليستى ”خصوصى و آزادسازى اقتصادى“ باشد.

مبارزه خلق ونزوئلا و شخص چاوز در ده سال اخير، در تائيد بى چون و چراى درستى موضع‏ گيرى عليه نسخه نوليبرال سرمايه‏ دارى است، كه اكنون و با پيروزى اخير او در همه ‏پرسى ماه فوريه، سيماى روشن‏تر و دقيق‏تر مى يابد و جهت‏ گيرى سوسياليستى را با صراحت بيش‏تر با مردم در ميان مى گذارد.

طرح تنها مسئله ”آزادى ها“ در چارچوب ”جبهه ضدديكتاتورى“، بازگشت و عقب‏ نشينى از اهداف انقلاب بهمن است، كه با اصل‏هاى زيربنايى و اقتصادى خود، راه رشد غيرسرمايه‏ دارى را براى آينده گشوده بود. در ميان گذاشتن تنها آماج آزادى به مثابه هدف مبارزات كنونى، بازگرداندن انقلاب به سطح انقلاب بورژوازى است.

فروپاشى كشورهاى سوسياليستى سابق، از راه طرح همين يك شعار ”ژورناليستى“ ممكن شد. دستاوردهاى اجتماعى- سوسياليستى، سطح فرهنگ پيش‏رفته، آموزش، برخوردارى از درمان رايگان، تامين شغل و تامين خدمات در دوران پيرى با همين شعار ”آزادى“ در اين كشورها پايمال شد. بازسازى سرمايه ‏دارى در اين كشورها، بازگشتى ضدانقلابى بود.

طرح روشن و صريح نكته بالا، نكته پراهميتى در بروز سرشت انقلابى حزب است. مرز ضرورى را بين حزب و جريان‏هاى بورژوازيى، صرف نظر از فراكسيون‏هاى آن در حاكميت كنونى و يا در اپوزيسيون راست خارج از كشور، پديد مى آورد. به اتحادهاى اجتماعى، درونمايه مردمى و انقلابى مى دهد. نقش راهبردى حزب را در مبارزه براى آزادى و ترقى اجتماعى برجسته مى سازد. خواست زحمتكشان، خواست طبقه كارگر كه از منافع كل اجتماع دفاع مى كند را جايگزين خواست لايه‏ هاى خرده‏ بورژوازى و نيروهاى واپسگرا و همچنين نيروهاى راست در درون و بيرون از كشور مى سازد. اين به معناى برافراشتن پرچم حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران بر فراز نبردهاى اجتماعى- طبقاتى خواهد بود.

به نظر نگارنده، يكى از نكته ‏هاى پراهميتى كه مى تواند و بايد به موضوع گفتگوى صميمانه درون حزب تبديل گردد، اين نكته پراهميت پيش گفته است. آماجى كه با ژرفش تضاد اصلى در جامعه، از مبرميت خاص برخوردار شده است.

رفيق عزيز، شرايط حاكم بر رابطه ميان ما، بيست سال است كه به پايمال شدن حق نگارنده براى انجام وظايف حزبىش انجاميده. بدون ترديد، اين نامهربانى و سهل ‏انگارى در برابر حق يك رفيق توده ‏اى، يكى از علل عمده نادرستىها و اشتباه ‏هاى در گذشته بوده است، كه مى توانسته پيش نيايد. مى توان گذشته را گذاشت و از آن گذشت، اگر بتوان آينده را در خدمت حفظ منافع و مصالح حزب و حق مسلم هر توده‏اى صادق و دلسوزى سازمان داد، كه شركت در سرنوشت حزب را به‏ مثابه نياز درونى و انسانى خود حس مى كند و آماده دفاع از آن و مبارزه براى دسترسى به آن مى باشد.




آخرین عکسی که از آقای رئیسی دیدم!

سخن روز شماره ۳
۱۳ خرداد ۱۴۰۰، سه مه ۲۰۲۱

آخرین عکسی که از آقای رئیسی در یک نشریه دیدم، چندین ورق کاغذ لوله شده در دست راست داشت که به چماقی نیز می ماند. گیریم کاغذ است و بنا دارد نظر و مواضع دولت کنونی را مطرح سازد!؟

حزب توده ایران برخلاف طبقات حاکم، نظر و موضع خود را باصراحت و با صدای رسا با توده ها در میان می‌گذارد و برای آن‌ها جای تردید در مضمون نظرات خود باقی نمی گذارد. برای نمونه حزب توده ایران معتقد است که بدون یک برنامه مستقل اقتصادی برای اقتصاد ملی نمی‌توان به توسعه و رشد اقتصادی- اجتماعی در ایران دست یافت.

از این رو تنظیم یک برنامه دقیق برای رشد و توسعه ی اقتصاد در سطح و در عمق برای کشور ضروری است. باید روشن ساخت که نیازهای روزانه و میان مدتی مردم چیست. چگونه باید به آن پاسخ داد؟ استراتژی رشد و توسعه باید با توجه به نیازهای عمومی و دراز مدت در دوران نبرد برای تبدیل جهان یک قطبی به چند قطبی به ثمر برساند.

هدف گیری چنین  سیاست اقتصادی باید خروج از سیستم سرمایه داری را دنبال کند. لذا آن‌هایی که دل به رشد غیرسرمایه داری بسته اند که گویا باید هنگام کمک همه جانبه کشورهای قوی سوسیالیستی عملی گردد، به طور عمل مبارزه برای سوسیالیسم را تعطیل کرده اند.




در شرایط حدید در جهان و منطقه، چگونه با سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران عمل کنیم؟!

سخن روز شماره ۲
۳ اردی بهشت ۱۴۰۰، ۲۴ آوریل ۲۰۲۱

برخی از رفقا که خود را توده ای و کمونیست اعلام کرده اند، بلافاصله راه حل هایی نیز پیشنهاد می کنند و خواستار سازمان جدیدی می شوند. این پیشنهاد گام نخست در روند نابودی حزب توده ی ایران مثل حزب کمونیست سوریه در گذشته است.

خصلت جمهوری اسلامی را نمی توان با این و یا آن حرکت مشخص کرد و بر اساس آن برای حزب توده ی ایران تکلیف قائل شد. بی توجه به ساختار طبقاتی جامعه در ایران، نمی توان به وظیفه های در برابر حزب توده ایران پاسخی جامع داد.

برای نمونه، برپایی یک برنامه اقتصاد ملی نمی تواند خواست طبقات حاکم باشد. در حالی که هم اکنون توده ها به رهبری مبارزه طبقه کارگر علیه خصوصی سازی و سیاست های ریاضت کشی گام های بزرگی در این زمینه برداشته اند.

تدوین برنامه اقتصاد ملی برای رشد اقتصاد در سطح و در عمق، با توجه به نیازهای منطقه و پیشنهاد های توده های مردم (با توجه به شرایط نوین در کشور و قرارداد با جمهوری خلق چین و همچنین موافقت نامه ها با روسیه) صحنه ی بزرگ نبرد  طبقاتی مبتنی بر استقلال سیاست حزب توده ایران است.

صحنه دیگر مبارزه ما، مبارزه سیاسی برای آزادی های سیاسی و اجتماعی است.  

خواست آزادی زندانیان سیاسی که بخش عمده ی آن را مدافعان انقلاب تشکیل می دهند، که از جمله مادر بزرگ، مادر و بچه های کارگران در میان آن ها هستند؛ خواست آزادی احزاب و سازمان های سیاسی از جمله باز پس دادن دفتر حزب توده ایران، اعلام رسمی برگزاری قانونی دادگاه های در امور سیاسی در چارچوب قوانین مدنی و نه خارج از آن و امثال آن، وظیفه های روز مبارزه طبقاتی  در شرایط کنونی هستند.




خبری که در ایران مسکوت ماند! علت سکوت چیست؟

سخن روز شماره ۱
۱ فروردین ۱۴۰۰، ۲۱ مارس ۲۰۲۱

آنطور که روسیا تودی اطلاع داد، رئيس مجلس ج. ا.، قلیباف، دوشنبه ۲۱ فوریه ۲۰۲۱ با پیامی اختصاصی از طرف آیت الله خامنه ای برای ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه به مسکو سفر نمود. خبر در رسانه‌های غربی نیز سروکله ای در  خور مضمون آن نشان نداد.

در این پیام آیت الله خامنه ای باصراحت نسبت به سیاست استراتژیک خارجی ایران در جهت نزدیکی و همگامی با «شرق» صراحت دارد و اعلام می‌دارد که در جدل و مذاکرات آینده در ارتباط با سرنوشت برجام، در سیاست استراتژیک و سوق الجیشی خود تغییری نخواهد داد.

خامنه ای در نامه ی خود مورد تأکید قرار داده است که قرن بیست ویکم «بی تردید» قرن آسیا است. ایران می خواهد در  سیاست خارجی جانبدار، شرق در برابر غرب باشد و همچنین کشورهای نزدیک را مورد اولویت قرار می دهد. مضمونی که می‌توان از گزارش امیر عبدوالله یان در ارایه خبر، درباره مضمون پیام خامنه ای به پوتین، بر شمرد.

انتشار این خبر به طور مستقیم بر روی صفحه ی اینترنتی خامنه ای، اشاره به اهمیت مضمون و مأخذ آن دارد. این نکته را برجسته می‌سازد که سرنوشت قرارداد اتمی با غرب در سال ۲۰۱۵ تأثیری بر روی سیاست استراتژیک ج. ا. ندارد.

پیش تر هم مطبوعات داخلی درباره تدارک قرارداد ۲۵ ساله با چین نوشته بودند که به آن پیش تر در همین صفحه پرداخته شده بود.

کوشش برای برپایی یک دنیای چند قطبی، روسیه، چین  و ایران را به یک دیگر پیوند می دهد!

در نظر اول، مضمون خبر در تأیید نظر رفقای ۱۰ مهر و دیگران است، ولی آن‌ها نیز سکوت را ترجیح می‌دهند، زیرا تضاد درونی را در خبر درک نمی‌کنند و یا نمی‌خواهند مطرح سازند.

تضاد، تضادی چند سویه!

۱- تصحیح سیاست خارجی ج ا برای همگامی با روسیه و چین که گامی به جا و در جهت رشد ترقی خواهانه جامعه ی ایرانی است، نمی‌تواند در سطح جامعه به بحث گذاشته شود، در حالی که مدافعان اصلی انقلاب، طبقه کارگر و مبارزان آن زیر ضربه ی شلاق و در بند زندان ها هستند.

۲- روسیه و چین در هیچ جای سخنان خود نسبت به شرایط داخلی ایران سخنی ابراز نداشته اند. آن ها به درستی چنین سخنی را دخالت در امور داخلی ارزیابی می کنند. حل فصل آن را وظیفه ی نیروهای داخلی کشور می دانند. با این وضع در سوریه نیز روبرو هستیم. ایران، آنطور که سرگئی لاوروف اخیراً اظهار داشت به این اصل پیوسته است.

۳- حاکمیت ج ا ولی در کارکرد سیاسی خود در جامعه و با مدافعان آنقلاب فاقد برنامه است. خواستار سکوت تأیید آمیز مدافعان انقلاب درباره ی شرایط سیاسی کنونی است. تا کی؟ تاکی چنین سیاستی در داخل مانع رشد مناسبات با چین و روسیه ادامه خواهد یافت؟

بدون شرکت فعال در توضیح و موشکافی شرایط بغرنج و چند سویه، توده‌ای‌ها نقش راهبردی خود را در نبرد طبقاتی از دست می دهند.