نظامی‌گری امپریالیسم برای سرکردگی جهانی و رویش اقتصادی!

image_pdfimage_print

مقاله ۲۶/۱۴۰۳
۶ مهر ۱۴۰۳، ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴

پیش‌گفتار

انسان‌های رنج‌بر و کسانی که منافعی در جنگ ندارند، خواهان جنگ نیستند. همه می‌دانند که اگر یک جنگ جهانی نویی آغاز شود، چه بدبختی بزرگی برای انسان‌ها پدید خواهد آورد و چه تمدن‌های بزرگ نابود خواهد شد. حتا برخی از روشن‌اندیشان بورژوازی نیز می‌دانند که پیامدهای ناگوار یک جنگ سراسری به آن اندازه بزرگ است که می‌تواند حتا آن‌ها را هم سرنگون سازد.

 با این همه، بسیج مردم بر ضد جنگ و برای صلح بسیار سخت و دشوار است. پس چرا صلح هواداران بیش‌تری ندارد؟

نیروهای پرتوانی که بازدارنده روند صلح و تلنگرزن جنگ هستند، آن چنان سود هنگفتی از جنگ‌ها به دست می‌آورند که برای آن آماده هستند که سراسر جهان را نابود کنند و مردمان بی‌شماری را بکُشند.

انحصارهای جنگ‌افزارسازی تلاش می‌کنند که کشورها را از یورش کشورهای هم‌سایه بترسانند، تا فروش جنگ‌افزارها را افزایش دهند. این  انحصارها به سردم‌داران اروپا، آمریکا، آمریکای لاتین، آسیا و خاورمیانه رشوه می‌دهند و یا فشار سیاسی می‌آورند، تا آن‌ها را وادار به خرید جنگ‌افزار کنند. این انحصارها با مهندسی افکار عمومی با هم‌کاری رسانه‌هایی که در دست دارند، راه‌چاره جنگی را به‌تر از گفت و گو و صلح برای چالش‌های مرزی نشان می‌دهند. این انحصارها با کمک رسانه‌ها و سازمان‌های امنیت پنهانی خود، گزارش‌های دروغ  را در باره‌ی خطر یورش یک هم‌سایه به کشور هم‌سایه دیگر می‌دهند و گاهی حتا این گزارش‌های دروغ را می‌فروشند.  

بگذارید نخست به افزایش هزینه‌های جنگی و نظامی‌گری برای پاسبانی از سرکردگی امپریالیسم بپردازیم؛ سپس سرمایه‌گزاری در صنعت جنگی را برای فراهم کردن زمینه های رشد اقتصادی بررسی کنیم. در دنباله به زایش جهان چندقطبی نگاهی داشته باشیم و هم‌زمان نشان دهیم که اگر چه ما روند فروپاشی امپریالیسم را می‌بینیم، ولی تا پیروزی جهان چندقطبی هنوز راه درازی در پیش است.

نظامی‌گری برای پاسبانی از سرکردگی امپریالیسم

افزایش هزینه‌های نظامی یکی از پیامدهای جنگ اوکراین و نگرش استراتژیک بازنگری شده‌است. ولی پیش از آن، نظامی‌گری به دلیل رویش اقتصادی چین، رقابت در قطب شمال، درگیری با روسیه بر سر کریمه و دونتسک، دگرگونی‌های ژرف در خاورمیانه و بالا آمدن آفریقا آغاز شده‌بود. 

صنعت جنگ‌افزارسازی نه تنها یک صنعت انگلی است که هیچ نیاز انسانی را برآورده نمی‌کند و هیچ ارزش تولیدی ندارد، بل‌که صنعتی است که برای کُشتن پول به دست می‌آورد و با رقیبان دیگر در باره‌ی بیش‌تر و بهتر کُشتن رقابت می‌کند.

صنعت جنگ‌افزارسازی از فروش رقیب خود خشنود است، زیرا می‌داند که کشور هم‌سایه برای هم‌سنگی نیروها به جنگ‌افزارهای او نیاز پیدا می‌کند. هر گاه فروش این انحصارها به اندازه نیاز افزایش نیابد، آن با هم‌دستی هم‌دیگر و با کمک هزاران انجمن، سازمان و گروه‌های دانشگاهی و پژوهشی  فریاد می‌زنند که “روس‌ها دارند، می‌آیند و ما هنوز آماده نیستیم”؛ “چینی‌ها دارند تایوان را می‌گیرند و ما هنوز آماده نیستیم” ؛ “کره شمالی دارد کره جنوبی را می‌گیرد و ما هنوز آماده نیستیم”.

این انحصارها با بازی‌های پنهانی در پشت پرده سیاست و با فریادهای پیوسته در رسانه‌های خود در باره این که “مرزها در خطر است؛ دموکراسی ما در خطر است “، پیوسته به ترس از یورش دیگران دامن می‌زنند. صدهزار خرمن داده‌های روشن در باره‌ی صلح دوستی، تنش زدایی  و آرامی کشورهای “پرخاش‌گر” راهی به رسانه‌های آن نمی‌یابد. راستش این است که سیاست‌مداران بورژوازی به خوبی می‌دانند که با تنش‌آفرینی و افزایش جنگ‌افزارها، ترس همسایه‌ها در باره‌ی دست‌یازی ان‌ها به کشور خود بیش‌تر می‌شود و خطر جنگ افزایش می‌یابد. و این همان بهشتی است که انحصارهای جنگ‌افزارسازی در آرزوی آن هستند. از نمونه‌های فراوانی می‌توان نام برد که در آن یکی از این شرکت‌ها هواپیمای جنگی به یکی می فروشد، و دیگری به کشور هم‌سایه  پدافند زمین به هوا می‌فروشد. صلح و جهان بدون تنش، برابر با مرگ آن‌ها و فرستادن آن‌ها به دوزخ  است. صنعت جنگ‌افزارسازی با یک گروه مشتری وفادار روبرو است که از دانش نیازمند برای چانه‌زنی و بستن پیمان‌های خرید برخوردار نیست. این کم‌بودها، کشت‌زار رویش فساد در نهادهای دولتی، به ویژه نظامی شده‌است.

هزینه‌های نظامی در سراسر جهان در روند افزایش است. در نشست ولز در سال ۲۰۱۴، عضوهای ناتو پذیرفتند که دست کم دو درصد از تولید ناخالص درونی خود را برای آماده‌سازی جنگی به کار بردند و برخی از آن‌ها مانند لهستان، از این مرز نیز گذشته اند.

بودجه نظامی امریکا سال ۲۰۲۴  به ۹۰۰  میلیارد دلار رسیده است.  افزایش نیروی صنعت جنگ‌افزارسازی و نظامی‌گری، خطر جنگ نیز افزایش می‌یابد. 

اگر چه که میان اتحادیه اروپا و ایالات متحده هم‌کاری در ناتو است، ولی هم‌زمان رقابت میان آن‌ها در روند افزایش است. دوره رییس جمهوری ترامپ در امریکا، اروپا را بر آن داشت که در اندیشه صنعت جنگ‌افزارسازی و نظامی‌گری خود باشد.

با این که اروپا در پیمان ناتو به سیستم‌های جنگی امریکا وابسته است، اتحادیه اروپا نیز برای استقلال نظامی بیش‌تر از آمریکا آماده می‌شود و می خواهد تولید جنگ‌افزارهای اروپایی را افزایش دهد. هم زمان، شکاف در اتحادیه اروپا، به ویژه میان مجارستان و اسلواکی، و هم‌چنین نیروهای سیاسی نیرومندی با دیگر کشورهای اتحادیه اروپا، برای فرستادن جنگ‌افزار  به اوکراین افزایش یافته است.

با این همه، تردیدی نیست که امریکا برتری خود را در این زمینه نگه خواهد داشت – پنج شرکت بزرگ تولیدکننده جنگ‌افزارها در جهان آمریکایی هستند. انحصارهای جنگ‌افزارسازی در اوج شکوفایی خود هستند، تولید و سود در روند افزایش است، همزمان دولت‌ها و شهروندان باید با کاهش بودجه‌ای در زمینه‌های اجتماعی، آموزش و بهداشت زندگی کنند.

پرسش ولی این است که چه کسانی پرداخت کننده این سودهای هنگفت هستند. در اروپا هم اکنون رقابت میان هزینه‌های نظامی و “غیرنظامی” یا اجتماعی/رفاهی احساس می‌شود. مردم روزانه می‌بینند که از بودجه رفاه آن‌ها کاسته می‌شود، تا پول برای هزینه‌های جنگی فراهم شود. به دلیل شست و شوی مغزی گسترده که از سوی رسانه‌های امپریالیستی رهبری می‌شود، توده‌های اروپا به ویژه لایه‌های پایینی هنوز در برابر این نظامی گری ایستادگی نکرده‌اند و به نشست و راه‌پیمایی نپرداخته‌اند

اتحادیه اروپا رویایی پندارآمیز به دست گرفتن رهبری جهان و جانشینی آمریکای خسته و از پای افتاده را در سر می‌پروراند. به همین دلیل برای چپ بسیار مهم است که با هر تلاشی برای ساختن یک ارتش اروپایی نبرد کند. چپ باید به دنبال ساختن اروپایی رود که نیرویی برای صلح و گفت و گو و دادوستد برابر با دیگران باشد، ولی شوربختانه، ان‌ها به دام نظامی‌گری امپریالیسم اروپا افتاده‌اند. امپریالیسم غرب توانست حتا چپ‌های غیرکمونیست را هم به سود خود بسیج کند و به سوی هدف‌های نظامی‌گری خود بکشاند. همه‌ی چپ‌های پارلمنتاریستی اسکاندیناوی با ناتو مهربان‌تر شده‌اند. حزب سبز آلمان که به نظامی‌گرایی گرایش پیدا کرده‌است، یادش می‌رود که صنعت جنگ‌افزارسازی و در پی آن جنگ یکی از بزرگ‌ترین سازه افزایش تولید و پخش کربن‌دی‌اوکسید است. پیامدهای آن برای محیط زیست افزایش هزینه های اقتصادی و مالی است.

هواداران صنعت جنگ‌افزارسازی می‌گویند که این صنعت مایه پیش‌رفت فن‌آوری در زندگی روزانه مردم شده‌است. آیا این سخن درست است؟

سخنان هواداران انحصارهای جنگ‌افزارسازی یاوه‌های بی‌پشتوانه هستند. افزایش تولید صنعت نظامی، رقابت انحصارهای جنگ‌افزارسازی را با صنعت های تولیدی دیگر برای دست‌یابی به مواد اولیه کم‌یاب افزایش می‌دهد. روند افزایش درخواست این گونه کالاها، مایه گرانی این کالاها و افزایش تورم می شود. از ان جایی که سرمایه انحصارهای جنگ‌افزارسازی بسیار بیش‌تر از صنعت‌های تولیدی است، آن‌ها با خرید مواد اولیه کم‌یاب گران، تولید را در صنعت‌های تولیدی غیرجنگی را کاهش می‌دهند.

امپریالیسم نه تنها نظامی‌گری را برای پاسبانی از سرکردگی جهانی خود گسترش می دهد، بل‌که به دنبال پیش‌رفت اقتصادی و برون‌رفت از افت اقتصادی با افزایش هزینه‌های جنگی و سرمایه گزاری در صنعت جنگ‌افزارسازی نیز است.

نظامی‌گری برای برون‌رفت از افت اقتصادی (کینزینیسم جنگی) 

دوره‌های درازی در اقتصادی سرمایه‌داری، صنعت جنگ‌افزار سازی تنها صنعت شکوفا با سود سرسام‌آور بوده‌است. کینزینیسم جنگی (War Keynesianism)، یک راه‌چاره برای برون‌رفت از چالش‌های اقتصادی سرمایه‌داری است، که هم اکنون بسیاری از سیاست‌مداران کشورهای امپریالیستی به آن گرایش دارند.  

کینزی‌گرایی جنگی یک سیاست اقتصادی ، بدین معنا است که دولت باید با بالا بردن هزینه‌های نظامی تکانه بخش‌های دیگر اقتصاد و فراهم کننده رشد اقتصادی شود. این یک سیاست پولی است که جان مینارد کینز (ohn Maynard Keynes) از پیش‌نهاد دهندگان آن بود. ولی کینز از افزایش هزینه های اجتماعی برای به‌سازی زیرساخت‌ها سخن می‌گفت، به جای آن، این هواداران جنگ، خواهان افزایش هزینه‌های جنگی و یارانه به صنعت جنگ‌افزارسازی هستند. 

بر پایه این سیاست، نهادهای دولتی باید سرمایه‌گزاری‌های هنگفت در صنعت جنگ‌افزارسازی انجام دهند که تا تکانه همه زمینه‌های اقتصادی شود . جای هیچ شگفتی نیست که رئیس کمیسیون اروپا، لاین (U. V.D. Leyen) و نخست‌وزیر کنونی بریتانیا، استارمر (K. Starmer) ، برای برون‌رفت اروپا از افت اقتصادی کنونی و پس‌ماندگی از فن‌آوری‌های پیش‌رفته، هوادار سیاست کینزینیسم جنگی شده‌اند.   

در ۵  مارس ۲۰۲۴ ، کمیسیون EDIP – برنامه صنعت دفاعی اروپا – را پیش‌نهاد کرد. هدف از این برنامه این است که قانون  اروپایی را برای آغاز پیاده کردن برنامه استراتژی صنعت دفاعی اروپا (EDIS) آماده کند. صندوق تسریع تحول زنجیره تامین دفاعیFund to Accelerate defence Supply chains Transformation) (FAST) ) برای آغاز این برنامه یک‌ونیم میلیارد یورو کمک گرفت که  پس از سال ۲۰۲۷  به ۱۰۰  میلیارد یورو افزایش می‌یابد. بسیار روشن است که افزون از پاسبانی سرکردگی جهانی خود، اتحادیه اروپا به دنبال آن است که با سرمایه‌گزاری در صنعت جنگ‌افزارسازی و شکوفایی آن، بخش‌های دیگر اقتصاد را به جنبش درآورد و با این کار پایه‌های رویش اقتصادی را فراهم کند.

دولت کارگر انگلیس، روشن‌تر و بی‌پرواتر از این هدف سخن می‌گوید. این دولت که درخواست اتحادیه‌ها را برای سرمایه‌گزاری در بخش تولید صنعتی نپذیرفت، بدون هیچ شرمی سرمایه‌گزاری در بخش جنگی را یکی از هدف‌های اقتصادی خود می‌خواند. جی هیلی (J. Healey)، وزیر دفاع استارمر، به فایننشال تایمز ( ۱۶ جولای ۲۰۲۴) گفت که دولت حزب کارگر در روند بررسی این است که چگونه وزارت دفاع را به یک “بخش اقتصادی” برای تکانه رشد، دارایی و رفاه در بریتانیا رهبری کند. او گفت که بخش دفاعی یک سنگ بنای استراتژی صنعتی  دولت است. او افزود که داده‌های اقتصادی نشان می دهند که رشد صنعت جنگ‌افزارسازی «بیشتر از بسیاری از بخش های دیگر»، برای برون‌رفت از بحران  به کشور کمک می‌کند. «میانگین دستمزد در این بخش ۴۰  درصد بیشتر از دیگر صنعت های تولیدی است. برای همین  دولتی که خواهان  رشد اقتصادی است، صنعت جنگی یکی از سنگ بنای یک استراتژی صنعتی نو است.» 

این سیاست اقتصادی، برنامه‌ی تازه ای در اقتصاد سرمایه‌داری نیست. پس از جنگ جهانی دوم، امپریالیسم امریکا با همین منطق به سرمایه‌گزاری هنگفت در صنعت جنگ‌افزارسازی پرداخت. در آن زمان مانند امروز، این سیاست خانمان‌برانداز تا به دان‌جا هوادار پیدا کرده‌بود که حتا داد ارتشی‌های روشن‌اندیش را در آورد.

ژنرال مارتور، فرمانده سازمان ملل متحد امریکا پس از جنگ جهانی دوم، در دوران رییس جمهوری ترومن  گفت که یک الگوی سیاست گم‌راه کننده‌ای امریکا را به سوی اقتصاد جنگی می‌کشاند که در یک روان‌پریشی ساختگی از هیستری جنگ پرورش یافته و بر پایه آن ترس تا آن جایی همه‌گیر شده‌است،  که رهبران سیاسی امریکا بیشتر از صلح می‌ترسند تا جنگ.

پیدایش جهان چندقطبی

پس از جنگ سرد میان اردوگاه سوسیالیسم و امپریالیسم که در ان امپریالیسم به ناچار تن به تنش‌زدایی و پرهیز از جنگ رودررو داده بود، و پس از جهان تک‌قطبی با فرمان‌روایی امپریالیسم امریکا که پس از ویران‌سازی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی  پدید آمده‌بود،  ما هم اکنون به سوی یک جهان چندقطبی می‌رویم. 

در گذشته یک کشور با اقتصاد پیش‌رفته و با جنگ‌افزارهای نیرومند مانند امریکا می‌توانست سرکردگی خود را به دیگر کشورها بپذیراند، ولی هم اکنون کشورهای جنوب از سرکرده‌های جهانی می‌خواهند که برای چالش‌های دیگر جهانی مانند شکاف شمال و جنوب، درگیری‌هایی مانند درگیری اسراییل با فلسطینی‌ها، و یا چالش‌های آب و هوا  پاسخ‌های شایسته‌ای داشته باشد که به سود جامعه جهانی است و نه برای بهره‌کشی از جنوب جهانی.

ما هم اکنون در روند برگشت به دوران پسااستعماری با کیفیتی نو زندگی می‌کنیم. کشورهای در حال رشد و مستعمره‌های گذشته دیگر گوش به فرمان اربابان استعماری خود نیستند. آنها با رأی ندادن به قطع‌نامه‌های غرب علیه روسیه، نشان دادند که با آن هم‌گام نیستند، بل‌که به دنبال پاسبانی از منافع مستقل خود هستند.

ترکیه، که یک عضو ناتو است، خواهان پیوستن به گروه‌های بریکس و سازمان هم‌کاری شانگهای که هر دو به رهبری چین و روسیه پایه‌گزاری شده‌اند، هست. این کار ترس امپریالیسم امریکا و اروپا را از دور شدن ترکیه از سیاست  ژئوپلیتیک غربی را برانگیخته است.

رئیس‌جمهور ترکیه در سخن‌رانی هفته پیش خود در آنکارا گفت که ما از غرب دور نمی‌شویم، ولی ترکیه باید با «مراکز قدرت» جدیدی که در زمینه‌های اقتصاد، تولید و فن‌آوری در روند پایه‌گزاری است، سازگار شود، و خود را برای فرصت‌ها آماده نگه دارد. رجب طیب اردوغان گفت: ترکیه حتا اگر دادوستد آن با غرب خوب باشد، از ژرفش پیوند با شرق، مانند گروه کشورهای بریکس و سازمان هم‌کاری شانگهای، دست نخواهد کشید. این سخنان اردوغان نشان‌گر یک تصمیم استراتژیک از سوی بورژوازی ترکیه است که نمی‌خواهد اقتصاد و سیاست خود را تنها به جهان غرب پیوند دهد. او افزود: «چهره ما رو به غرب است، ولی روشن است که این بدان معنا نیست که به شرق پشت کنیم، شرق را نادیده بگیریم یا روابط خود را با شرق بهبود ندهیم.»

کشورهای اوراسیایی هم دیگر مانند گذشته همه‌ی تخم‌مرغ‌های خود را در سبد امپریالیسم نمی‌گذارند. اگرچه سیاست روشن آمریکایی‌ها این است که در اوراسیا نباید یک مرکز قدرت منطقه‌ای مستقل از امریکا پدید یابد، ولی بدون تردید این دگرگونی در روند انجام است.

غرب ریاکارانه از صلح و برابری در روابط بین‌المللی سخن گفت. سپس جنگ در غزه فرا رسید و برای جنوب جهانی بار دیگر روشن شد که قانون‌های بین‌المللی که غرب از آن سخن می‌گوید برای غیرغربی‌ها برنامه‌ریزی شده‌است و نه برای غرب و دوستانش. جنگ در اوکراین برای پاسبانی از جهان تک‌قطبی به سرکردگی امریکا برنامه‌ریزی شده است. اکنون هم‌سنگی نیروها در پهنه جهانی در روند دگرگونی است. غرب نمی‌تواند که دیگر کشورهای جهان را علیه روسیه بسیج کند و جنوب جهانی به غرب امپریالیستی پشت کرده‌است. آدم‌کُشی ارتش فاشیستی بورژوازی صهیونیستی و پشتیبانی امپریالیسم غرب از آن، دورویی امپریالیسم را بار دیگر به نمایش گذاشته است و توده‌های بیش‌تری در جنوب جهانی را به هدف‌های امپریالیستی غرب آگاه ساخته‌است.

در این زمینه، نقش آفریقای جنوبی در کشاندن اسراییل به دیوان بین‌المللی دادگستری در لاهه بسیار گویا است. پیوند چین و روسیه با آفریقا در روند افزایش است و روشن است که امپریالیسم خواهان این چرخش در کشورهایی که در گذشته مستعمره ان بودند نیست. فرانسه نفوذ خود را در مستعمره‌های گذشته خود از دست می‌دهد. پان آفریقانیسم دوران استعمارزدایی، کم کم در روند زنده‌شدن است و جنبش‌های هوادار سوسیالیسم، قهرمانان جان‌داده راه آزادی در جنگ با استعمارگران، را پرچم نبرد علیه رهبران خودکامه‌ای که با ه‌مدستی با امپریالیسم از سرچشمه‌های زیرزمینی آفریقا می‌دزدند، کرده‌اند. جنبش‌های نوین اجتماعی امید فراوانی به جهان چندقطبی ی که به رهبری چین و روسیه در روند زایش هست دارند.

چیرگی غرب به دلیل خودآگاهی فزاینده در کشورهای آفریقایی در روند فروپاشی است. هم‌زمان با افزایش خودآگاهی افریقایی، سرمایه‌گذاری (چین، روسیه، کشورهای عربی، هند، ترکیه و غیره) و پیمان بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) نیز روند این فروپاشی را تند کرده‌است. 

هنوز امپریالیسم دست بالا را دارد

دوران کنونی مانند دوران جنگ سرد نیست. روسیه هنوز به اندازه اتحاد جماهیر شوروی نیرومند نیست. روسیه نمی‌توانند بدون پشتی‌بانی گسترده چین در برپایی یک جهان چندقطبی پیروز شود. هم‌چنین کشورهای بسته و تنها مانند گذشته بختی برای زنده ماندن ندارند. غرب همه چیز را در باره‌ی چین نمی‌داند، با این همه در زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی می‌داند که در این کشور چه می گذرد و به همین دلیل توانایی بسیاری برای چوب انداختن در لای چرخ اقتصادی- اجتماعی چین را دارد.

جنگ‌های کنونی در اوکراین و غزه و تنش‌ها در دیگر جاهای جهان، به افزایش نظامی‌گری دامن می‌زند. اقتصاد روسیه هم اکنون یک اقتصاد جنگی است. به این معنا که اقتصاد با بسیج سرچشمه‌های مردمی، مادی و پولی رهبری می‌شود که دامنه آن بسیار گسترده‌تر از هدف  ۶  درصد تولید ناخالص برای هزینه‌های نظامی پیش‌نهاد شده در بودجه ۲۰۲۴ است. هنگامی که امپریالیسم امریکا چالش تهیه هزینه‌های جنگی خود با دزدی از سرچشمه‌های زیرزمینی دیگر کشورها و را با چاپ بیش‌تر دلار چاره‌جویی می‌کند، کشورهایی مانند چین و روسیه از کاربرد چنین شیوه‌هایی بی‌بهره هستند. چین و روسیه به ناگزیر باید افزایش هزینه‌های نظامی خود را از سرچشمه‌های زمینی، مردمی و پولی خود تهیه کنند. 

پیتر ول (Peter Wahl) آلمانی که در رشته روابط بین‌الملل پژوهش کرده و در شبکه انتقادی Attac کار کرده‌است، می‌گوید که قدرت به ویژه نیروی نظامی بر روابط بین‌الملل فرمان‌روا است و هیچ کشور دیگری به اندازه ایالات متحده در زمینه نظامی، اقتصادی، فن‌آوری، دیپلماتیک و فرهنگی نقش رهبری ندارد. کشورهای دیگر مانند روسیه و چین کم کم در این زمینه‌های نیرومند می‌شوند، ولی هیچ کدام به اندازه امریکا در این زمینه‌ها و هم‌آهنگی زمینه‌های گوناگون با هم، برای پاسبانی از سرکردگی خود نیرومند نیستند.

پایان سخن

همان‌گونه که دیده‌ایم، امپریالیسم برای سرکردگی جهانی خود و برای فراهم کردن زمینه‌های رشد اقتصادی در صنعت جنگ‌افزارسازی سرمایه‌گزاری می‌کند و به نظامی‌گری دامن می‌زند.

دوران کنونی، آمیخته ترس و امید است، زیرا ما پیش از این در یک روند چندقطبی شدن جهان زندگی نکرده‌ایم. از سویی خودآگاهی جنوب جهانی، ژرفش و گسترش نگرش ضدامپریالیستی در این کشورها، نیرومند شدن اقتصادی و نظامی جمهوری خلق چین و روسیه، گسترش پیمان های بریکس و شانگهای دانه امید در دل‌ها می‌کارد. و از سوی دیگر، تجربه تاریخی انقلاب اکتبر به روشنی نشان می‌دهد که امپریالیسم بدون جنگ، آماده پذیرش از دست دادن سرکردگی خود در یک جهان چندقطبی نیست.

در این زمان، صلح‌خواهی، صلح‌دوستی و نبرد برای صلح یکی از وظیفه‌های کمونیست‌ها است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *