مقاله شماره: ١٣٩۵ / ٧۴ (٢۸ آبان)
واژه ی راهنما: سیاسی– حزبی
رفيق گرامي آرش وجداني
شما براي اولين بار در نامه اخيرتان من را “رفيق” ناميديد! از محبت شما تشكر مي كنم، نه از اين رو كه گويا تاجي دريافت كردم. من موضع و نظر خودم را در باره ي مقوله “رفيق” در دو مقاله اي كه در ارتباط با نظران رفيق گرامي رزمين مهرگان و برخورد خشن او نسبت به من شده بود، بيان كرده ام كه تكرار آن ضروري نيست.
تشكر و خوشحالي و خشنودي من از به كار برندن واژه “رفيق” خطاب به من بر مي گردد، به مضمون گام پراهميتي كه برداشته ايد. گامي كه مي خواهم آن را بازگشت شما و اميدوارم رفقاي ديگر توده اي به خط سرخ ترقي خواهيِ اجتماعي و رهايي بخش انسان در طول تاريخ ارزيابي كنم، كه اين روزها، به طور بسيار ويژه اي در سخنان پاپ اعظم كليساي كاتوليك، فرانسيسكوس تبلور يافته است.
فرانسيسكوس در مصاحبه اين با روزنامه لا رپوبليكاي ايتاليايي كه با ايگنيو اسكالفري در روز ٧ نوامبر، ٩٩ نهمين سالگرد انقلاب اكتبر انجام شده است، پاسخي به پرسش مصاحبه كننده مي دهد كه او را، آن طور كه “جهان جوان” فرموله كرده مات مي كند، «خشك ش مي زند» (١٥ نوامبر ٢٠١٦). پرسش كننده، از فرانسيسكوس در باره ي راه حل هايي مي پرسد در ارتباط با شرايط حاكم برجامعه بشري، و مي خواهد نظر او را در باره ي شعار مسيحي ها كه مي گويند بايد «به ديگري آن چنان عشق ورزيد، كه خود را دوست داري»، بداند. چيزي كه اين روزها بايد بيش از آن چه باشد از تنها «خود را دوست داشتن»؟ و مي پرسد، «شما در انتظار يك جامعه اي هستيد كه در آن تساوي حقوق برقرار است؟ همان طور كه مي دانيد، اين همان برنامه سوسياليستي ماركس و جامعه كمونيستي است» كه در مانيفست حزب كمونيست، بيان شده است! «آيا شما هم به يك جامعه از تيپ كمونيستي مي انديشيد؟!»
پاسخ پاپ فرانسيسكوس چنين است: «اين كمونيست ها هستند، كه همانند مسيحي ها فكر مي كنند. عيسي مسيح از جامعه اي سخن گفت كه در آن فقرا، ضعفا، به حاشيه رانده شدگان حق تعيين سرنوشت داشته باشند. نه عوام فريبان، ، بلكه خلق، فقرا (…). به اين ها بايد كمك كنيم، تا آن ها به تساوي حقوق و آزادي دست يابند».
مصاحبه كننده كه يك آتئيست و نماينده سابق حزب سوسياليست ايتالياست و از پاسخ مات شده است، پاسخ داد كه «حضرت مقدس، من هميشه مي پنداشتم و نوشتم كه شما يك انقلابي و حتي يك پيغمبر هستيد، …» …!؟
اين فراز انديشه مانيفست حزب كمونيست را زنده ياد احسان طبري در “با پچپچهء پاييز” با استعاره ي استه تيك بيان مي كند، كه خواندن آن هر بار براي من كه بضاعت كمي از شعر و ادب فارسي دارم، روح گشا است: «با دلي مالامال از آتش و خون آمده ام. پيامي سهمگين دارم تا همهء ابعاد واژگون شوند. همهء خوار شدگان بالا بيفزايند. من رياضيات خرِد و شاقول تجربه را جانشين عزايم خواهي عتيق خواهم ساخت. بر بساط گسترده مي تازم تا شما را به خود آورم. مرا رسول نابودي نشمريد كه در وجودم ستاره هاي عشق و دلبستگي، گوهر سازندگي و همبستگي است. من انقلابم! سنگلاخي خاراگين در آستانه مرغزاري كبود.»
همين مضمون را طبري در شعر زندان با عنوان “فرسايش در خزان” باري ديگر ترسيم مي كند. در «شب زده»ترين و در تلخ ترين دوران حيات پربارش. و با آن، ثبات روحي- فلسفي خود را به اثبات مي رساند و نشان مي دهد كه همانند يك «درخت، ايستاده» به ابديت پيوست كه مي خواست! و نه آن طور كه «ژاژخايان مردمي آزاد» مي خواهند و مدعيان “مناجات نويس” مورد تائيد قرار مي دهند كه «تواب شد»!
زنده ياد طبري در “ديدار از خويشتن”، با «درود بر تو اي دماوند!»، «بازگشت به ميهن» را «”تجلي فلسفي” اجرايِ وظايف بشري خود در اين گوشه ي جهان كه به من تعلق دارد …» مي نامد.
طبري در شعر زندانش مضمون پيش را چنين مي سرايد: «تو آمدي، نه از فراز، كه از فرود، از زمين، نه آسمان، نه زان منظري كه قرن ها چشم گشاده بوديم به انتظار، آمدي، عاشقانه آمدي، بر لبانت زمزمه دردهامان جاري بود، در دستانت مرحم زخم كهنه ساليان، فرياد برآوردي: “آسمان را به آيش رها كنيد! زمين را به موران وامگذاريد! اي باد بدستان! طوفان در دستتان خانه دارد، زمين بر دو عمودتان استوار است، خورشيد از نگاهتان مي زايد، ابرهاي تيره را در سينه هاتان محبوس مكنيد. شهد شيرين زمان به كامتان است”. …»!
رفيق گرامي آرش، تشكر من از شما و ديگر رفقايي كه واژه “رفيق” را خطاب به من به كار مي برند، از خوشحالي و خشنودي براي بازگشت آن ها به اين خط سرخ “قشون زحمتكشان” است كه پيش شرط سازماندهي نبرد طبقاتي سهمگيني است كه توده اي ها در پيش دارند و ادامه راهي است كه نسل هاي گذشته براي آن جانفشاني كرده اند! بازگشت شما غروربرانگیز است! برتری جویانه نیست!
به بحث هاي ديگر در نامه تان نمي پردازم كه كار را به خرده كاري مي كشاند، بلكه به اصل مساله، به مساله عمده باز مي گردم!
مساله اصلي، مساله مالكيت، مساله سلب مالكيت از سلب مالكيت كنندگان است!
طرح، توضيح، قابل درك ساختن “اقتصادِ سياسيِ” مرحله ملي دموكراتيك انقلاب، عمده ترين وظيفه روز در برابر جنبش توده اي، در برابر حزب طبقه كارگر ايران است. وظيفه اي كه به مصوبه پراهميت ششمين كنگره حزب توده ايران، زندگي، پويايي، رزم جوييِ انقلابي بيش تري مي بخشد و آن را از يك «قاب خشكيده چو نعش بر ديوار» خارج و به پرچم مبارزه براي دست يابي به هدف گذر از رژيم ديكتاتوري ولايي، به مثابه گام نخست، و سپس نوسازي ترقي خواهانه جامعه ايراني بدل مي سازد.
اين تنها جايگزين براي برنامه ي اقتصادي نوليبرال امپرياليستي كه مي خواهد سرزمين خلق هاي ديگر را با ثروت به غارت برده خود وجب به وجب بخرد، و با “خصوصي سازي و آزادي سازي اقتصادي” آن ها را به مالكيت ابدي خود درآورد است. تنها جايگزين دموكراتيك و مردمي است عليه خواست سرمايه مالي امپرياليستي كه مي خواهد كشورهاي جهان را به نومستعمره ها و آزادي انسان را با انديشه سركوبگرانه و ضد انساني “پسامدرن” خود سلب كند. انسانيت را نابود سازد. انسان را به نوبردگان تابع خود بدل سازد.
“اقتصادِ سياسيِ” مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب، كه باوجود تفاوت هاي كمّي و كيفي بسيار آن در جمهوري خلق چين، كوبا و … و هم در ونزوئلا امروز در جريان است، يك روند مشترك و بهم پيوسته را در جهان امروزي تشكيل مي دهد. ديگر ترديدي نيست كه اين “اقتصادي سياسي”، يك مرحله كامل صورتبندي از رشد اقتصادي- اجتماعي جامعه را تشكيل مي دهد كه بايد در هر كشوري تنها با توجه به شرايط مشخص آن كشور سازمان يابد.
اين “اقتصاد سياسيِ” از اين رو تنها جايگزين تجهيز كننده زحمتكشان و متحدان نزديك و دور آن در ايران است، زيرا پرچم عملكردي براي مبارزه عليه برنامه ي امپرياليستي را تشكيل مي دهد! قطب تضاد ديالكتيكي را ميان “آزادي- عدالت اجتماعي و منافع ملي” در برابر برنامه امپرياليستي قابل شناخت ودرك براي توده ها مي سازد و آن را به اهرم پرتوان ارتقاي آگاهي مبارزه جويانه آن ها بدل مي گرداند.زيرا در جهت دفاع از مالكيت مالكين واقعي ثروت ها است كه در روندي ده هزار ساله در تاريخ جامعه طبقاتي از آن ها به طور روزافزون سلب شده است. يافتن شكل عملكردي آن در ايران با امكانات مشخص آن، تنها از عهده هشياريِ آگاهانه، علمي و انقلابي حزب طبقه كارگر و متحدان هوشمند آن برمي آيد كه از منافع كل خلق هاي ايران دفاع مي كنند.
به طور مجزا به مساله ي پيشنهادهايي ديگر كه ازجمله دقيق تر در «سند …» نيز مطرح شده است، پرداخته خواهد شد. محدوديت تاثير آن ازجمله براي برپايي جبهه ضدديكتاتوري نشان داده خواهد شد، اما سرشت ديگر اين پيشنهادها كه عمده است، بايد درك شود. سرشتي كه باري ديگر راه حلي است كه با «نخبگان بورژوازي» جستجو مي گردد است و نه راه حلِ مستقل حزب طبقه كارگر براي مرحله تعريف شده در مصوبه پراهميت ششمين كنگره ي حزب توده ايران! به سخني ديگر، كه همين معنا را مي رساند، مساله اتحادهاي ضروري اجتماعي را در تصورات اقتصادي طرح شده، در برابر سياست مستقل حزب طبقه كارگر قرار داده مي شود، هنگامي كه بايدرابطه ميان مبارزه ي اتحادي و مبارزه ي طبقاتي ميان اين دو بخش از وظايف برجسته گردد و توضيح داده شود، تا قابل شناخت و درك گردد!
شرايط در برزيل، آرژانتين و به ويژه اكنون در ونزوئلا بسيار آموزنده است. انتقاد حزب كمونيست ونزوئلا، تنها حزب پيگير مدافع انقلاب بوليواري در اين كشور، به مذاكرات دولت مادور با «نخبان بورژوازي»، انتقاد به مذاكره ويافتن راه حل هاي عملي نيست. سازش هايي كه نكات مثبتي در آن وجود دارد، ازجمله عليه خرابكاري و غيره ي اقتصادي. انتقاد باز مي گردد به تبادل نظر نكردن با نزديك ترين متحدان از يك سو، و از سوي ديگر عملي نساختن تغييرات ساختاري در اقتصاد ملي كه زيربناي اقتصادي كه بايد پشتوانه بهبودي هاي اجتماعي، ازجمله ارتقاي دستمزدها و غيره باشد، به ثمر برسد.
ترديدي نيست كه بهبود شرايط اجتماعي از قبيل، بهداشت، فرهنگ، سطح حداقل دستمزد و امثال آن ضروري است، كه مي توان با امكانات در اختيار – درآمد نفت – براي دوراني عملي ساخت. چنان چه كه اين دستاوردها براي زحمتكشان و ديگر لايه ها به سطح آگاهي طبقاتي رشد نكند، كه بايد از آن به طور مداوم دفاع كرد تا دو باره زير فشار توطئه هاي دشمن طبقاتي نابود نشود، شبانه در خطر اند. نمونه، آخرين انتخابات در ونزوئلاست كه آن ها كه بايد با راي خود از اين دستاوردها دفاع مي كردند، بر سر صندوق ها نرفتند و راي نداند و براي دشمن طبقاتي مجلس تقريبا يك دستي به راه انداختند! رفيق زنده ياد احسان طبري اين مساله را نزد مردم آلمان دموكراتيك نيز بازشناخته بود و در صحبت ها بيان مي كرد. در دو مقاله از چهل مقاله در ارتباط با “اقتصاد سياسي” در مرحله ملي- دموكراتيك كه در دو سال اخير نگاشته ام، به اين نكته پرداخته ام كه جمع بندي از نظرات اقتصاددانان و جامعه شناسان ماركسيست است. و مي توان به آن مراجعه داد.
اهميت بحث ها در پيش رو ميان توده اي ها در اين سطح كيفي مطرح استكه اميدوارم آرزوي سلامتي و طول عمر شما براي من، در ارايه آن ها كمك باشد. به يك نكته از بسياري كه نوشته ايد، بايد اما اشاره اي داشت. اين مساله، حفظ موازينِ اساسنامه حزب توده ايران است كه پايبندي به آن، مي توانست ٢٦ سال پيش و در جريان برگزاري سومين كنگره حزب توده ايران راه حل حزبي را براي براي مساله هاي مطرح ارايه داده باشد و مانع ايجاد شدن سوتفاهم ها باشد. اين اما يك مساله ي تاريخيو نه مساله روز كه بايد برايش نيرو و وقت صرف كرد.
نكته ديگر كه به آن هم به طور مجزا پرداخته خواهد شد، اما طرح آن در اين سطور بي فايده نيست، موضعِ انتقادي- در ظاهر دلسوزانه براي شخصيت من در سن پيري است كه “سهند” از خود نشان داده است. در مضمون بيان نشده آن، موج نگراني از نزديكي ها مي درخشد. او كه حزب توده ايران را پاره پاره مي خواهد، البته نمي تواند درك كند كه«وحدت نظري- سازماني يك روند پرتضاريص است» كه رفيق احسان طبري بارها به آن اشاره دارد و من آن را در دو مقاله موضوع بحث قرار دادم.
رفيق گرامي آرش، اگر اين سخن درست است كه مساله های سازماني را بايد در چارچوب موازين اساسنامه حزب توده ايران حل و فصل نمود، اگر اين سخن درست است كه بايد شرايط بحث درون حزبي را آن چنان برپاداشت كه مضمون لنيني اصل مركزيت دموكراتيك به اهرم حفظ موضع «اكثريت»هاي كاهل انديش بدل نشود و همانند قاب« خشكيده چون نعش بر ديوار» سلطه خود را پويايي انديشه و نبرد تحميل نكند، پس از اساسنامه حزب دفاع كنيد، اجراي آن را خواستار شويد!
رفيق گرامي محمد اميدوار، نظر مشخص شما در اين باره چيست؟ پاسخ مشخص شما به اين پرسش ها چيست؟
دستتان را مي فشارم، رفيق گرامي و اميدوارم رابطه ميان ما در هر سطحي كه آماده هستيد و شرايط زندگي تان اجازه مي دهد، به سود پيشبرد نبرد طبقاتي سخت در برابر توده اي ها رشد يابنده باشد، با شما و با همه رفقاي ديگرِ هيئت تحريريه نويدنو و بيش از آن.
بي جهت نيست كه به هفت چكمه و عصاي آهنين نياز است و بايد آن را آماده داشت تا راه پر “خطر”ي را كه زنده ياد سياوس كسرائي بر لب پرتگاه و در جاده ي لغزنده ترسيم مي كند، با موفقيت طي نمود!
فرهاد عاصمي
٢٨ آبان ١٣٩٥، ١٨ نوامبر ٢٠١٦