سخن روز شماره: ۷۵ (۳ آبان ۱٣۹۷)
مارکس در کتاب هیجدهم برومر لوئی بناپارت نبرد طبقاتی جاری در کشور فرانسه ی را در قرن نوزدهم توصیف میکند و شرایط عینی و ذهنی تحقق آن را قابل شناخت می سازد. او با نشان دادن ظاهر برخوردهای سیاسی در جامعه، مضمون نبرد طبقاتی را بازتاب میدهد و قابل شاخت می سازد. برای نمونه اونشان میدهد که علت ورشکستگی دهقانان خرده پا در سالهای انقلاب 1848 قرن نوزدهم دارای چه ریشه ی اقتصادی است. چرا دهقانان خرده پا که با تقسیم ارضی ناپلئون بناپارت پس از کودتای او علیه انقلاب بزرگ بورژوازی در سالهای پایانی قرن هفدهم صاحب زمین شده بودند، اکنون تنها پس از قریب به چهل سال به فقیرترین لایه در جامعه ی سرمایه داری بدل شده اند. در مقاله ی : اگر مارکس زنده بود درباره ی نبرد طبقاتی در ایران کنونی چه می گفت؟ به گوشههایی از پیامد اصلاح ارضی ناپلئون اشاره شد و نشان داده شد که چگونه دهقانان به گروگان های نظام اقتصادی سرمایه داری فرانسه تبدیل شدند.
مارکس همانجا با بررسی وضع «پرولتاریا» و چگونگی به گروگان گرفته شدن آن توسط نظام سرمایه داری اشاره دارد. او شرایط حاکم را در فرانسه ی آن زمان توصیف میکند که ریشه ی گروگان گیری طبقه کارگر این کشور است و می نویسد: «بورژوازی که منافع مشترک عمومی .. سیاسی [در ایران رشد و توسعه ی ترقی خواهانه ی اقتصادی- اجتماعی در دویست سال گذشته] .. را فدای کوته بینانه ترین و کثیف ترین منافع خصوصی خویش میکرد .. حالا فریاد میکند که پرولتاریا منافع سیاسی عالیه او را فدای منافع مادی خود کرد. ..پرولتاریا را متهم میسازد که چرا به خاطر بورژوازی به مبارزه خونین، مبارزه ی حیات و ممات برنخواست! [بیست و هشتم مرداد 32]».
اکنون میتوان با به روز کردن مضمون و شکل بیان مارکس برای شرایط در فرانسه ی آن زمان، علل به گروگان گرفتار آمدن طبقه کارگر ایران را در شرایط کنونی سلطه ی نظام سرمایه داری امپریالیستی- اسلامی برشمرد.
مارکس در صفحه 103 کتاب می نویسد: «پس از آنکه انقلاب اول فرانسه دهقانان نیمه سرف را به زمینداران آزاد بدل ساخت، ناپلئون شرایطی را که دهقانان در پرتوی آن می توانستند از زمینی که تازه نصیبشان شده بود با دلی آسوده بهره بردارند و شور جوانی مالک شده را ارضأ کنند، تحکیم و تنظیم کرد. ولی عامل ادبار کنونی دهقانان فرانسوی اتفاقاً همان قطعه زمین او، همان قطعه قطعه شدن زمینها و شکل مالکیتی است که ناپلئون در فرانسه برقرار ساخته است. این همان شرایط مادی است که دهقان فئودالی فرانسه را دهقان خرده مالک و ناپلئون را امپراتور کرد. .. خرابی تصاعدی وضع زراعت و بدهکاری تصاعدی زارع .. شکل ناپلئونی مالکیت .. به عامل اصلی بردگی و فقر آنان بدل گردید. ..».
اکنون در ایران نیز چنین وضعی حکمفرماست. اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی با عنوان “تعدیل ساختاری”، با نابودی دستاوردهای طبقه کارگر، با پاره پاره کردن یک پارچگی طبقه کارگر و تبدیل آن به گروههای خردی که دارای قرارداد رسمی هستند و بسیاری که گرفتار بندهای قرارداد سفید، قرارداد موقت و انواع دیگر آن هستند، اشتراک منافع کلیت طبقه کارگر را در جامعه سرمایه داری نابود ساخته است و شرایط طبیعی همبستگی طبقاتی را میان آنها متزلزل نموده است.
کارگر برای دریافت دستمزد خود به گروگان نظم امپریالیستی- اسلامی بدل شده است
بدین ترتیب تردیدی وجود ندارد که طبقه کارگر ایران در نبرد طبقاتی جاری کنونی تنها آن هنگام به خواست های مطالباتی و قانونی خود دست مییابد که به شرایطی پایان دهد که با اجرای حکم حکومتی غیرقانونی «رهبر» ایجاد شده است. در سال 1385 خامنه ای با نقض غیرقانونی اصل ها اقتصادی بیرون آمده از دل انقلاب بزرگ بهمن 57 مردم میهن ما، شرایط ایجاد شدن فلاکت و ادبار و «بردگی و فقرِ» طبقه کارگر ایران را در کارخانه، مزرعه، مدارس، بیمارستان و … ایجاد ساخته است. زحمتکشان و توده های وسیع مردم میهن ما به گروگان های اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی بدل شده اند. برای پایان بخشیدن به آن گذار انقلابی از دیکتاتوری و نظام اقتصادی ضد مردمی و ضدملی اجتناب ناپذیر است.
مارکس شرایط انقلاب و وضع مبارزات طبقه ی کارگر را در آن سالها در فرانسه نیز مورد توجه قرار میدهد و توصیف می کند. شرایطی که با وضع در ایران کنونی قابل مقایسه است. مارکس ضمن نشان دادن کوشش بورژوازی به منظور تبدیل «پرولتر»ها به نیروی کمکی برای خودش و تبدیل آنها به سیاه لشگر به منظور دستیابی به هدفهای خودش، از این سخن می راند که «انقلاب هنوز از برزخ میگذرد .. ولی انقلاب ریشهدار است».
زنده یاد محمد پورهرمزان در زیرنویسی مفهوم مذهبی «برزح» (اعراف) را توضیح میدهد و آن را «جایی میان دوزخ و بهشت» توصیف می کند. مارکس سرشت «اسلوب» گذار از این پل برزخ را در نبرد طبقاتی بیان میکند و انگار با نگاه به شرایط نبرد طبقاتی در ایران کنونی، این اسلوب را به معنای به پایان رساند وظایف انقلاب «پرولتری» برمی شمرد که در «منفرد» ساختن سیاست «پارلمان .. و قوه مجریه» در نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی تبلور می یابد و می نویسد:
«ولی انقلاب ریشه دارد. این انقلاب هنوز از برزخ می گذرد. انقلاب کار خود را با اسلوب انجام می دهد. تا روز 2 دسامبر 1852، انقلاب نیمی از کار تدارکی خود را به پایان رساند و حالا به نیمۀ دیگر آن پایان میبخشد .. نخست حکومت پارلمانی را به کمال میرساند تا بتواند آن را سرنگون سازد .. قوه ی مجریه را به کمال میرساند و شکل تمامعیار به آن می دهد، منفرد میسازد و به عنوان یگانه آماج ملامت در برابر خود قرار می دهد، تا تمام قوای تخریب خود را علیه آن متمرکز سازد. ..».
هماکنون در ایران نیز «انقلاب» در حال گذار از برزخ، در وضع مشابه ی قرار دارد. نظام و حاکمیت دیکتاتوری با اجرای سیاست اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی خود در اوج «انفراد» قرار دارند. «انقلاب» سیاست ضد مردمی و ضد ملی رژیم را «به عنوان یگانه آماج ملامت در برابر خود قرار می دهد، و تمام قوای تخریب خود را علیه آن متمرکز» ساخته است. اعتراض ها و اعتصاب های گسترش یابنده در ایران با هشیاری بی نظیر در بخش کارگری، در روستا و در ها شهرها، در راه ها، در ادارات و در مدرسهها و دانشگاه ها، در زندان ها با قطره قطره مردن زندانیان سیاسی، لبه تیز «ملامت» خود را علیه اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی متوجه ساخته است که گذار از آن بدون تخریب ساختار و مضمون سلطه ی نظام سرمایه داری ممکن نیست.
این «پراتیک انقلابی» توده ها که با متانت کامل و هشیاری انقلابی رشد میکند و دچار ترفندهای ”انقلاب رنگی” نمی شود که سلطنت طلبان و مجاهدین و دیگر اعوان انصار امپرالیسم می کوشند به راه اندازند، در مبارزات روزمره ی اعتراضی- اعتصابی گسترش و تعمیق شبکه سازمان های روزافزون خود و ایجاد ارتباط های علنی و مخفی میان آنها را به پیش می برد. درجه ی موفقیت اوج روند نبرد طبقاتی را در ایران باید با محک حکم اعدام برای خواست های مطلباتی کارگران سنجید!
چنین روندی را میتوان در کشورهای متروپل نیز یافت. «بر دیوار یک میکده در جنوب منطقه ی ویلز [بریتانیا] پرچم سرخی بر دیوار نصب است – به یاد خاطره ی قیام کارگران معندن کرتیر تیدفیلد در سال 1831، یکی از قدیمی ترین مبارزات پرولتاری». این آن نیمه نخست است که اکنون با سازماندهی نبرد هدفمند علیه «بخش مالی» حاکم در بریتانیا، مرحله دوم را به پیش برده می شود، علیه سیات ضد مردمی نئولیبرالیسم که تنها در خدمت «بخش مالی»، در خدمت سرمایه مالی امپریالیستی قرار دارد: «توانمندی بخش مالی همراه شد با نابودی رشتههای تولیدی سنتی در دهه های اخیر. تقریبن در هیچ رشته ی تولیدی سرمایهگذاری انجام نشد. با حکومت مارگارت تاچر یک دوران شرایط وحشتناک در روابط اجتماعی آغاز شد. “بانوی آهنین” صدمات سنگینی به سازمان های کارگری وارد نمود .. اکنون اما نبرد علیه ”ادامه وضع” مورد خواست نئولیبرال ها به آماج مورد تأیید وسیعتر طبقات و لایه ها بدل میشود .. و پرسش در این باره به پرسش روز بدل میگردد که جانشین این سیاست، جایگزینی ماورای سیاست نخبگان عمیقن ارتجاعیِ نئولیبرالیست در بریتانیا چیست؟» (پرچم سرخ بر دیوار، جهان جوان 22 اکتبر 2018).
رشد نبرد طبقاتی در ایران که مبارزات روزمره نوید و بانگ آن را هر روز رساتر و شفاف تر و قاطع تر مطرح می سازد، با گام های استوار به پیش میرود. روند جستجوی جایگزینی مردمی- دمکراتیک و ملی- ضدامپریالیستی در برابر اقتصاد سیاسی نئولیبرال شفافتر می گردد. بحثهای پراکنده ی ترویجی- روشنگرانه علیه اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی در ایران در جهت یافتن و تنظیم برنامه برای اقتصاد ملی مردمی و ترقی خواهانه رشد میکند که در آمادگی روزافزون نیروهای چپ انقلابی و دیگر لایههای چپ برای بحث و بررسی مشترک در این زمینه تبلور مییابد تا سیاست ضد مردمی و ضد ملی رژیم را «به عنوان یگانه آماج ملامت در برابر خود قرار دهند، و تمام قوای تخریب خود را علیه آن متمرکز سازند».