ابرازنظر دوم به چند صدايى‏‏ پايان دهيم! «جسارت ورود به گود حوادث داخل كشور»

image_pdfimage_print


(به منظور مطالعه متن ابرازنظر ”راه‏توده“ به http://www.tudeh-iha.com/?p=441&lang=fa مراجعه شود.)

جسارت ورود به گود حوادث داخل كشور، تنها مى‏‏تواند با هدف تغيير آن همراه باشد. براى‏‏ اين تغيير بايد دانست واقعيت چيست. يعنى‏‏ بايد دانست كه تركيب طبقات و قشربندى‏‏ها در جامعه و تناسب قوا چگونه است و …. ازيك‏سو و همچنين بايد از سوى‏‏ديگر دانست، جهت تغيير جامعه بايد به كدام سو باشد؟

البته در جامعه تضادهاى‏‏ مختلفى‏‏ مى‏‏توانند وجود داشته باشند، كه بايد شناخت و جاى‏‏ آن‏ها را در مبارزات اجتماعى‏‏ تعيين نمود. مثلاً، «تضاد و برخورد» بين روحانيت و فرماندهان نظامى‏‏ كه ”راه توده“ شماره ٢٠١ (٢٠٠٨ر١١ر١٠) به آن اشاره مى‏‏كند و درباره مضمون آن مى‏‏نويسد: «كار رسيده به لحظه‏اى‏‏ كه يا روحانيت بايد حكومت كند و يا فرماندهان و ادامه سياست جنگى‏‏ …». به برداشت ”راه‏توده“ اين تضاد حتى‏‏ تضادى‏‏ است، كه مى‏‏تواند براى‏‏ تماميت ارضى‏‏ و حاكميت ملى‏‏ سرنوشت ساز هم باشد: «[از درون اين تضاد] … يا … يك حكومت رضاخانى‏‏ بيرون خواهد آمد … [كه در اين حالت] تماميت كشور حفظ مى‏‏شود … و يا كار … به نبرد نظامى‏‏ داخلى‏‏ … خواهد انجاميد [كه در اين حالت] موزائيكى‏‏ شدن كشور محتمل‏تر است».

بى‏‏توجه به وجود واقعى‏‏ و يا تخيلى‏‏ تضاد مورد بحث و نقشى‏‏ كه ”راه‏توده“ براى‏‏ آن برمى‏‏شمرد و همچنين بى‏‏توجه به امكان وجود احتمال‏هاى‏‏ ديگر، پرسش اصلى‏‏ اين پرسش است، كه آيا اين تضاد بسيــار مهــم و سرنوشت‏ساز از ديد تماميت ارضى‏‏ و حاكميت ايران چند هزارساله، ”اصلى‏‏ترين تضاد“ به مفهوم ”تكامل“ مورد نظر ماركس براى‏‏ جامعه ايرانى‏‏ هم هست؟

اگر چنين است، آنوقت تضاد بين روحانيت و فرماندهان سپاه همان ”اصلى‏‏ترين تضاد“ جامعه ايرانى‏‏ در دوران كنونى‏‏ مى‏‏بوده، كه حل آن بايد راه رشد و ترقى‏‏ جامعه ايرانى‏‏ را بگشايد! آيا چنين است؟ ”راه‏توده“ در مقاله فوق و در هيچ يك از سرمقاله‏هاى‏‏ خود به اين پرسش ”توده‏اى‏‏“ پاسخ نمى‏‏دهد! پرسش توده‏اى‏‏، زيرا مبتنى‏‏ است بر آموزش ماترياليسم ديالكتيكى‏‏، بر آموزشى‏‏ كه مرز جدايى‏‏ نگرش علمى‏‏ را از نگرشى‏‏ غيرماركسيستى‏‏ به تاريخ و مبارزات طبقاتى‏‏ تشكيل مى‏‏دهد. (در اين زمينه در نوشته‏هاى‏‏ پيشين توضيحاتى‏‏ داده شده است، كه خواننده علاقمند مى‏‏تواند به آن‏ها مراجعه كند. ازجمله به ”ما براى‏‏ وصل كردن آمديم“http://www.tudeh-iha.com/?p=427&lang=fa )

كدام يك از احتمالاتى‏‏ كه ”راه‏توده“ درباره حكومت احتمالى‏‏ فرماندهان سپاه برمى‏‏شمرد، مى‏‏تواند راه رشد و تعالى‏‏ جامعه ايرانى‏‏ را در جهت ”تكامل“ تاريخى‏‏ بگشايد؟ پاسخ فقط مى‏‏تواند بر روى‏‏ حدث و گمان و از نوع اسپكولاتيو داده شود.

پاسخ توده‏اى‏‏ اما روشن و صريح است: تنها عبور از نظام سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ و رانت‏خوار حاكم و برقرارى‏‏ اقتصادى‏‏ ملى‏‏ و دمكراتيك است، كه راه رشد و ترقى‏‏ اجتماعى‏‏ را در ایران مى‏‏گشايد. هيچ كدام از دو احتمال برشمرده شده و انواع ديگر آن‏ها كه بتوان برشمرد، برپايه خصلت و مضمون خود، چنين راهى‏‏ را نمى‏‏گشايند. باوجود اين، مبارزه جارى‏‏ ”نبرد كه بر كه“ مى‏‏تواند از مجراى‏‏ تضادى‏‏ بگذرد، كه ”راه‏توده“ مطرح مى‏‏سازد و نمى‏‏توان به آن بى‏‏اعتنا بود. چه بايد كرد؟

اگر چنين تضادى‏‏ واقعى‏‏ است و بررسى‏‏ بر درستى‏‏ آن حكم مى‏‏كند، جنبش توده‏اى‏‏ نمى‏‏تواند درباره ”نبرد كه بر كه“ جارى‏‏ بى‏‏نظر و بى‏‏تفاوت باشد. برعكس، بايد با دل و جان در آن شركت كند. بايد تمام توان روشنفكرانه و عملى‏‏ خود را در آن به كار گيرد. اما پيش از آن بايد به اين پرسش اساسى‏‏ پاسخ داده باشد، كه كدام راه‏حل از راه حل‏هاى‏‏ ممكن براى‏‏ حل تضاد برشمرده شده، به جهت رشد و ترقى‏‏ اجتماعى‏‏ و ”تكامل“ مورد نظر ماركس نزديك‏تر مى‏‏باشد؟ به‏عبارت ديگر، كدام از اين راه حل‏هاى‏‏ ممكن، هدف بينابينى‏‏ را در جهت دورنماى‏‏ تاريخى‏‏ تشكيل مى‏‏دهد، كه بايد برپايه آن، براى‏‏ مثال، به جستجوى‏‏ متحدان رفت؟‌ از اين و نه از آن راه‏حل دفاع كرد؟

ازاين‏روست كه جنبش توده‏اى‏‏ نمى‏‏تواند پيش از پاسخ به پرسشى‏‏ كه ”اصلى‏‏ترين تضاد“ و ”اصلى‏‏ترين عرصه نبرد“ اجتماعى‏‏ را تعيين مى‏‏كند و راه رشد و ترقى‏‏ ”تكاملى‏‏“ جامعه ايرانى‏‏ را مى‏‏گشايد، با چشمى‏‏ باز و با انديشه‏اى‏‏ علمى‏‏ و توده‏اى‏‏ در مبارزات روز شركت كرده و جانبدار اين يا آن راه حل بينابينى‏‏ باشد. وجود تشتت در تعيين سياست مشترك و جانبدارى‏‏ از قشرهاى‏‏ مختلف در حاكميت نزد نشريات و گروه‏هاى‏‏ مختلف ”توده‏اى‏‏“، بيان تلخ و قابل لمس اين سردرگمى‏‏ تئوريك و سياسى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ است!

«اهداف دمكراتيك و سوسياليستى‏‏»

البته بايد «جسارت ورود به گود حوادث داخل كشور» را داشت، اما جسارتى‏‏ آگاهانه و مبتنى‏‏ بر انديشه علمى‏‏ و سنتى‏‏ حزب توده ايران.

حق با ”راه‏توده“ است كه در اظهار نظر سردبير خود مى‏‏پرسد، «حكومت نظامى‏‏ براى‏‏ چيست؟ سپاه چرا قدرت اجرايى‏‏ كشور را مى‏‏خواهد در چنگال داشته باشد؟» و ماركس پاسخ مى‏‏دهد: «… حاكميت در فضا آويزان نيست، بناپارت نماينده طبقه‏اى‏‏ مى‏‏باشد.» (مجموعه آثار، جلد ٨، ص ١٩٧).

ايزن‏هاور براى‏‏ اولين بار در نطق پايان رياست جمهورى‏‏ هشت ساله‏اش، از وجود ”كمپلكس نظامى‏‏- صنعتى‏‏“ در آمريكا صحبت كرد و نسبت به آن هشدار داد. اگر پرسش ”راه‏توده“ به طور ضمنى‏‏ خطر قدرت گرفتن يك چنين كمپلكس و بخش نظامى‏‏- صنعتى‏‏ را در قشربندى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ در ايران گوشزد مى‏‏كند، گوشزدى‏‏ بجاست. بايد خطرهاى‏‏ ناشى‏‏ از اين تركيب مافيايى‏‏ را براى‏‏ مردم توضيح داد و آن‏ها را عليه اين مافياى‏‏ اقتصادى‏‏- نظامى‏‏ طبقات حاكم تجهيز كرد، اما اين هشدار را بايد از موضع ارزيابى‏‏ توده‏اى‏‏ براى‏‏ مردم توضيح داد. در اين توضيح نبايد افشاى‏‏ گروه‏بندى‏‏هاى‏‏ ديگر مافيايى‏‏ و رانت‏خوار اقتصادى‏‏- اجتماعى‏‏ ناگفته بماند. يعنى‏‏ افشاى‏‏ كليت حاكميت مافيايى‏‏ مصون بماند.

درغيراين‏صورت، مردم تصور خواهند كرد كه ”راه‏توده“ در يك جمله و در برابر خطر مافيايى‏‏ بخش نظامى‏‏- صنعتى‏‏ سپاه، به مدافع روحانيت تبديل شده است: «فرماندهان سپاه و نهادها و ارگان‏هاى‏‏ اقتصادى‏‏ وابسته به آن سعى‏‏ دارند در دوران سياست نظامى‏‏ … امكان به حوزه برگرداندن روحانيت را مهيا كنند …» (”راه‏توده“ همانجا) و در جمله ديگر، از موضع دفاع از اين قدرت مافيايى‏‏ در برابر روحانيت دفاع مى‏‏كند! حتى‏‏ بيش از دفاع. هشدار، به تبليغ براى‏‏ ايــن بخش مافيايى‏‏ تبديل مى‏‏شود، زيرا خود نوشته است: «و مى‏‏دانيم كه مردم به دليل سقوط عمومى‏‏ اعتبار روحانيت در جمهورى‏‏ اسلامى‏‏ از چنين حذفى‏‏ با تصور يك حركت مثبت استقبال خواهند كرد. توده مردم از روحانيت بريده‏اند …».

احاطه داشتن بر بخشى‏‏ از صحنه و دورنماى‏‏ پيش‏رو، اگر چنين است، درست و مثبت است. اما كافى‏‏ نيست. موضعى‏‏ كه تصور مى‏‏كند، ”صاحب حقيقت“ است، اغلب در لغزنده‏ترين عرصه قرار دارد.

هدف از سطور كنونى‏‏ نشان دادن تضاد در نظريات ”راه‏توده“ نيست، بلكه نشان دادن اين امر است، كه جنبش توده‏اى‏‏ بايد در ابتدا ارزيابى‏‏ جامع خود را از شرايط اقتصادى‏‏- اجتماعى‏‏ حاكم بر كشور داشته باشد، تا بتواند آگاهانه به ارزيابى‏‏ وقايع در جريان در ”نبرد كه بر كه“ در قشربندى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ و همچنين در نبرد طبقاتى‏‏ بين زحمتكشان و ميهن‏دوستان و سرمايه‏دارى‏‏ حاكم و به نتيجه‏گيرى‏‏ انقلابى‏‏ نايل گردد. نبرد طبقاتى‏‏اى‏‏ كه در ”اصلى‏‏ترين تضاد“ دوران كنونى‏‏ متبلور مى‏‏شود. (خواننده علاقمند مى‏‏تواند ازجمله به مقاله ”جبهه ضدديكتاتورى‏‏، شعارى‏‏ امروزين؟“ http://www.tudeh-iha.com/?p=264&lang=fa ،”مسئله اتحادها (١)“http://www.tudeh-iha.com/?p=401&lang=fa مراجعه كند)

تنها از اين طريق است كه جنبش توده‏اى‏‏ به وصيت زنده‏ياد جوانشير در كتاب ”سيماى‏‏ مردمى‏‏ حزب توده ايران“ عمل مى‏‏كند. هر دو «اهداف دمكراتيك و سوسياليستى‏‏» پيش‏رو را تشخيص مى‏‏دهد و آگاهانه هر دوى‏‏ آن‏ها را در نظريات خود برمى‏‏شمرد و در پراتيك انقلابى‏‏ به آن‏ها پايبند باقى‏‏ مى‏‏ماند. تنها از اين طريق بندناف تئورى‏‏ و پراتيك حفظ مى‏‏شود. اين تكرار ملال‏آور «ديالكتيك» و «ماركس» نيست! اين پايبندى‏‏ به انديشه انقلابى‏‏ است. فيدل كاسترو در كتاب ”زندگى‏‏ من“ درباره چگونگى‏‏ نايل شدن خود به مواضع انقلابى‏‏ مى‏‏گويد: «بدون قطب‏نما، [كريستف] كلمب به هيچ كشفى‏‏ نايل نمى‏‏شد. اما قطب‏نماى‏‏ وجود داشت، من آن را داشتم: آنچه كه من از ماركس و لنين آموخته بودم.»! (فيدل كاسترو، زندگى‏‏ من، ٢٠٠٨، ص ١١٦)

و طبرى‏‏ در سروده‏هاى‏‏ زندانش، در ”فرسايش در خزان“ خطاب به اين قطب‏نما كه «… نه از فرار، كه از فرود، از زمين، نه آسمان …» آمده است، مى‏‏گويد: «… كنونت ياد مى‏‏آريم، كنونت پاس مى‏‏داريم، سرودى‏‏، رفتن ره را، نمودى‏‏، پرش و چه را، كنون از ماست پريدن، كنون بر ماست بگذشتن.» *

چاپ عكس زنده‏ياد جوانشير و انتشار اثر او، ”اقتصاد سياسى‏‏“ درست و مثبت است، پايبندى‏‏ اسلوبى‏‏ به آنچه او بيان داشته است، محك پايبندى‏‏ به انديشه و پراتيك انقلابى‏‏ است. (جاى‏‏ ”سيماى‏‏ مردمى‏‏ حزب توده ايران“ در انتشارات خالى‏‏ است!)

«درباره انتخابات آينده رياست جمهورى‏‏»

تنها با برداشت فوق است كه مى‏‏توان درباره انتخابات پيش‏رو، كه ابراز نظر كنونى‏‏ مطرح مى‏‏سازد، پاسخى‏‏ توده‏اى‏‏ داد.

پاسخ روشن است. خواست و منافع مردم برخوردار شدن از آزادى‏‏ها و حقوق دمكراتيك قانونى‏‏ است، كه تنها با تحقق برنامه اقتصاد ملى‏‏ و دمكراتيك با مضمونى‏‏ ضدامپرياليستى‏‏ قابل دسترسى‏‏ است.

بيان و توضيح و تشريح اين اهداف و منافع است، كه نبرد طبقاتى‏‏ را در مبارزات انتخاباتی به پيش مى‏‏راند، زحمتكشان را سازمان مى‏‏دهد و امكان تحقق بخشيدن به منافع زحمتكشان و همه ميهن‏دوستان و سازماندهى‏‏ آنان را بوجود مى‏‏آورد. اين شيوه، تجربه سنت حزب توده ايران در دفاع از خواست روز و آينده زحمتكشان و ميهن‏دوستان است. اهدافى‏‏ كه حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ در جمهورى‏‏ اسلامى‏‏ ايران آن‏ها را پايمال نموده.

ازاين طريق است كه اعتبار رهبرى‏‏ حزب روزانه و هر روز زنده و شاداب گشته و به اجراى‏‏ نقش سنتى‏‏ خود مى‏‏پردازد. اين است اسلوب زنده و شاداب نگه داشتن حزب طبقه كارگر. و اين، «حلوا حلوا گفتن» نيست، «رستم دستان» بودن نيست! اما «اعجاب فرزند باور است» (طبرى‏، سخن گو از پرش نخستين).

آرى‏، «بدون تئورى‏‏ انقلابى‏‏، مبارزه انقلابى‏‏ ممكن نيست!» (لنين)

دسترسى‏‏ به اهداف فوق، لزوم شركت در ”نبرد كه بر كه“ را تسجيل مى‏‏كند. ما در اين نبرد در قشربندى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ بين «علم و خرافات»، نهايتاً جانب «علم» را خواهيم گرفت، آنطور كه در ارزيابى‏‏ از جنبش دوم خرداد نيز انجام شد.

”سيماى‏‏ مردمى‏‏ حزب توده ايران“

كمبودى‏‏ كه در نشريات و نظرياتى‏‏ كه خود را توده‏اى‏‏ مى‏‏دانند به چشم مى‏‏خورد، كمبود ارزيابى‏‏ از كليت نظام حاكم و راه گذار از آن است. كمبود و محو شدن جنبه سوسياليستى‏‏ در وظايفى‏‏ است كه در كتاب ”سيماى‏‏ مردمى‏‏ حزب توده ايران“ با روشنى‏‏ و صراحت ترسيم گشته، ولى‏‏ متاسفانه در جنبش توده‏اى‏‏ در سال‏هاى‏‏ اخير به سايه رانده شده است. كمبودى‏‏ كه با ذّات جنبش توده‏اى‏‏ در تضاد مى‏‏باشد. و نهايتاً كمبودى‏‏ كه بدون برطرف ساختن آن، وظايف دمكراتيك و بينابينى‏‏، مثلاً موضع‏گيرى‏‏ در انتخابات آينده رياست جمهورى‏‏، مبهم و رازگونه باقى‏‏ خواهند ماند و قابل شناخت نخواهند بود و سردرگمى‏‏ و تضادگويى‏‏ تداوم خواهد يافت. ازاين‏رو مى‏‏توان و مجاز است كه بسيار نوشت و «تند و دردآور» هم نوشت، اما نمى‏‏توان و مجاز نيست كه به عنوان بخشى‏‏ از جنبش توده‏اى‏‏، به پرسش مركزى‏‏ و تعيين كننده پاسخ نداد:

”اصلى‏‏ترين تضاد“ و ”اصلى‏‏ترين عرصه نبرد“ اجتماعى‏‏ در ايران كدامست؟

آنچه در ابراز نظر ”راه‏توده“ مبهم باقى‏‏ مانده است، پاسخ به اين دو پرسش مشخص مى‏‏باشد. هر كمبودى‏‏ البته قابل جبران است!

*

فرسايش در خزان

روزگارى‏‏ گذشت بر ما دراز،

سراسر رمز و راز،

پر نشيب و فراز.

زمين چرخان بود و خورشيد تابان،

زمان در دًوًران ابدى‏‏ خويش غلتان،

نبات بسامان بود و رودها روان،

بادها همچنان وزان،

بلبلان نغمه‏خوان،

گل‏ها الؤان

و ما، آب در هاون كوفتيم ساليان.

آسمان را شيار مى‏‏زديم و زمين را به آيش رها.

قرن‏ها در پى‏‏ آب تيره‏گون خضر،

دويديم به سر و به پا.

پياله‏هاى‏‏ تهى‏‏ در دست‏هامان در گردش بود،

و به صداى‏‏ سفالينشان دل خوش بوديم.

فضاى‏‏ سنگين زمان،

جز ناله غمگنامه‏مان،

جز نعره‏هاى‏‏ خوف‏انگيز جباران،

در خود نداشت

و گُرده‏هامان،

جز يوغ صاحبان زر نمى‏‏شناخت،

و عضلاتمان تجربه كرده بود، سال‏ها تازيانه رنج را،

و معتاد بود.

چشم‏ها غرقه در گودال تشويش بود،

و قلب‏ها در سينه‏ها ريش ريش.

از پهنه كبود دريا،

جز غرقگى‏‏ نصيبمان نبود،

و از تابش امواج درخشان و طلائى‏‏ خورشيد،

جز تيرگى‏‏ چهره‏هامان.

بسيطِ زمين، در پهنه آرزوهامان تنگ بود.

چشم در آسمان دوختيم،

آتش افسانه‏هاى‏‏ شيرين را برافروختيم،

هركول را برافراشتيم،

برگى‏‏ پشتش را به خاك كشاند.

آشيل را كاشتيم،

نقصان در ريشه داشت.

اسفنديار را روئين ساختيم،

تير زمانش دو چشم، بى‏‏امان دوخت.

***

فرياد برآورديم،

رنج‏هامان را به يادها سپرديم،

چو ابرها در بهار،

گريستيم زار زار.

***

اسپارتاكوس از رم برخاست،

با برده‏هاى‏‏ بى‏‏شمار،

بهر كارزار.

كاوة آهنين، پرچم چرمين برافراشت،

صف در صف بياراست،

فاعلان زمين را.

***

ليك خدعه در كف جباران بود و زمانشان بكام

و ما را … بهره خون بود.

***

زمين همچنان مى‏‏گرديد،

و باد، در وزش خويش، مدام.

و دو همزاد، روز و شب،

از مادر زمان، در زايشِ گام به گام.

و جهان، در حسرت مسيح مى‏‏سوخت.

***

تو آمدى‏‏،

نه از فراز،

كه از فرود،

از زمين، نه آسمان،

نه زان منظرى‏‏ كه قرن‏ها چشم گشاده بوديم به انتظار.

آمدى‏‏،

عاشقانه آمدى‏‏،

بر لبانت زمزمة دردهامان جارى‏‏ بود،

در دستانت مرهم زخم كهنه ساليان.

فرياد برآوردى‏‏:

«آسمان را به آيش رها كنيد!

زمين را به موران وامگذاريد!

اى‏‏ باد بدستان!

طوفان در دستتان خانه دارد،

زمين بر دو عمودتان استوار است،

خورشيد از نگاهتان مى‏‏زايد،

ابرهاى‏‏ تيره را در سينه‏هاتان محبوس مكنيد،

شهد شيرين زمان به كامتان است».

***

دست افشانديم،

پاى‏‏ كوبيديم،

چشم گشاديم،

و فرياد برآورديم.

و بدين‏سان،

پرواز را خواندى‏‏،

پرنده را پراندى‏‏،

جهل را رماندى‏‏،

عقل را چماندى‏‏،

و ما را از لجن‏زار متعفن مرداب لاقيدى‏‏،

بسانِ بًطانِ آبى‏‏ بى‏‏باك

پراندى‏‏، در بحر خروشان،

ميان پيچش امواج جوشان،

بنشاندى‏‏، القصه مرا،

در سرزمين خرم.

هستى‏‏، نماياندى‏‏.

***

كنونت ياد مى‏‏آريم،

كنونت پاس مى‏‏داريم،

سرودى‏‏ رفتن ره را،

نمودى‏‏ پرّش و چه را.

كنون از ماست پرّيدن،

كنون برماست بگذشتن.

احسان طبرى‏‏، سروده‏هاى‏‏ زندان ١٣٦٥

2 Comments

  1. بهرام

    سلام!کسانی که میکوشند راه وحدت یا دست کم راه تبادل نظر توده ای ها را هموار کنند،باید بین توده ای ها تاحدی شناخته شده باشند.متاسفانه شما گردانندگان این وبلاگ خود را معرفی نمیکنید تا شک وتردید ها کم یا تمام شود.اظهار نظر کنندگان هم ، بجز سردبیر راه توده، نام وهویتی ندارند.
    سایت یا وبلاگتان خیلی در هم است.معلوم نیست که اظهار نظر ها مربوط به کدام نوشته است. خیلی از نوشته ها یک مقاله جدا وکم ارتباط با مسئله دیالوگ بین توده ای هاست.اظهار نظر ها را مثل بسیاری از وبلاگها میتوانید به ترتیب در یک صفحه زیر هم قرار دهید. اینطوری همه میفهمند که فرستنده ی نظر قصدش مقاله نویسی نبوده و به موضوع مشخصی میپردازد.
    اغلب نوشته های منعکس شده در اینجا فقط پر حرفی و به رخ کشیدن اطلاعات مثلا تئوریک است. من اینجا نمیایم که کسی برایم از برومرلویی بناپارت داستان سرایی کند.
    صریح وروشن هر کس بنویسد که اهداف استراتژیک ما در این مرحله چیست. هر کس تحلیلی از نیروهای موجود در حاکمیت واهداف هر نیرو ارائه دهد. نیروهایی که باید سعی در ایجاد نزدیکی با آنها را انجام گیرد، با نام روشن کند وحتی المقدور از بکار بردن عبارات کلی بی مصداق(مثل خرده بورزوازی یاهر کوفتواژی دیگر) بپرهیزد.
    هر کس روشن کند که تناسب قوا را در حاکمیت ودر اجتماع چگونه می بیند.
    بهتر است، بیش از افراد جدا ومنفرد، مسئولین ونمایندگان نشریات یا جریانهای مختلف توده ای نظر داده وبنوعی مناظره رفیقانه کنند.موفق باشید

  2. كيوان

    شما ظاهرا مي خواهيد به سردرگمي در طيف توده اي ها پايان دهيد اما از نوشته هايتان معلوم مي شود كه خودتان از همه سر درگم تريد.
    مخلوط كردن يك جمله از كاسترو با شعر طبري و كتاب جوانشير و اظهار نظر ايزنهاور و نبرد كه بر كه با بناپارت و نتيجه گرفتن اينكه “در انتخابات اينده در مبارزه خرافات با علم ما از علم پشتيباني مي كنيم” اگر همه اينها نامش سردرگمي نيست پس چيست؟
    از ماركس ماركس كردن هم تحليل ماركسيستي بيرون نمي ايد. اول از همه شما بايد زبانتان را اصلاح كنيد و زبان توده اي را بكار گيريد. واگرنه با اين زبان الكن نمي شود با امثال تاج زاده رقابت كرد يا با امثال شريعتمداري مقابله؟
    حرفهاي كلي هم پاسخ به سياست مشخص نيست. هر قدر هم ديالكتيك درس دهيد و تضاد اصلي و فرعي را بشماريد پاسخ اين سوال را نخواهد داد كه اوضاع امروز كشور چيست و فردا در انتخابات چه بايد كرد و شركت كرد يانه و از چه كسي پشتيباني كرد يا نكرد.
    بنظرم اگر واقعا قصد داريد كه با تفرقه مبارزه كنيد بجاي انكه يك سايت ديگر به سايت هاي توده اي اضافه كنيد برويد و با يكي از همين موجود ها همكاري كنيد. اين بهترين روش مبارزه با تفرقه است.

    موفق باشيد.
    كيوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *