مقاله شماره: ١٣٩٢ / ٦٢ (٢٦ اسفند)
واژه راهنما: انتشار ”يادنامه زندگيِ“ احسان طبري به صورت PDF.
در ديداري در منزلِ ”شاعر بزرگ ميهن ما“، هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سايه) در كلن، ”سايه“ گرامي پرونده اي را از نوشته ها و آثار زنده ياد احسان طبري، عضو وقت هيئت سياسي و دبير كميته مركزي حزب توده ايران نشان داد كه به امانت نزد اوست. در باره سرنوشت گذشته پرونده سخني به ميان نيامد. اما فردي ديگر كه از بدحادثه و به طور اتفاقي، به گفته خود «بر حَسَبِ اتفاق»، به «چند دفترِ خطي و غيرخطي (ماشين شده) از احسان طبري» دست يافته است، شرحِ از راه رسيدن خود و شرحِ، بايد گفت، ”تصاحب به ناحق“ اين ارثيه متعلق به توده اي ها را در «يادداشت ويراستار» كه برخلاف عرف به كتاب افزوده و در آن آنچه دل تنگش خواسته عليه احسان طبري نوشته است، ارايه مي دهد.
اكنون، اين كتاب كه در ايران در سال ١٣٨٢ با اجازه رسمي توسط نشر ”بازتاب نگار“ منتشر شده است، به صورت PDF و با حذف صفحه هاي ١٤ تا ٢٣ «نوشتارِ ويراستار» در ”توده اي ها“ بازانتشار مي يابد.
نگارنده صفحه هاي پيش گفته را از اين رو حذف كرد، زيرا «ويراستار» ضدتوده اي و ضدكمونيست با تحريف مغرضانه و هدفمند نظرها، ازجمله با انتخاب داده هايي كه به گمان او در تائيد نظرش هستند و حذف آگاهانه ي آن هايي كه خلاف نظر او را نشان مي دهند، احسان طبري و ديگر رهبران حزب توده ايران را، همان طور كه در بررسي «يادداشتِ ويراستار» در مقدمه كتاب براي ”از ديدارِ خويشتن“ نشان داده شده است، «رذيلانه» (احسان طبري) مورد اتهام قرار مي دهد.
در جريان بررسي انتقادي نظر «ويراستار» كه به صورت مقدمه اي به متن كتاب اضافه شده است، نگارنده با نقل يك به يك نظر «ويراستار»، آن ها را مورد نقد قرار مي دهد. خواننده ي علاقمند كه بخواهد همه صفحه هاي حذف شده را مطالعه كند، مي تواند به اصل كتاب مراجعه نمايد. در ارتباط با تفهيم حقانيت بررسي انتقادي ي نظر «ويراستارِ» اتفاقي، نگارنده همانجا توضيح داده و چنين موضع گرفته است:
«هدف نگارنده از بازگوکردن برخی از نظرها و انعکاسِ احساس و عاطفه ي ظریف، استه تیک و آموزگارانه ي زنده یاد احسان طبری، به ياري گرفتن از آن ها براي نگارش مقدمه ای است به منظور آماده ساختن خواننده علاقمند برای شرکت در بررسی موشکافانه ي ”یادداشتِ ویراستار“ي که در آن او، محمدعلی شهرستانی، با زیرپا گذاشتن هر نوع مرز مجاز و اخلاقی، و با سواستفاده از موقعیت استثنایی كه از بد حادثه به چنگ آورده، به طور کین توزانه و با تحریف و دستکاری ي نظر و ارزيابي علمي و اخلاقي آموزگار چند نسل از توده اي ها، در ده صفحه علیه زنده یاد احسان طبری و حزب توده ايران موضع می گیرد و ناروا مي نويسد.
نگارنده با هدف دفاع از احسان طبری نمی نویسد، سخن آموزگار فرهیخته توده ای ها در كتاب ”از ديدارِ خويشتن“، خود بهترین مدافع اوست. كسي كه كتاب را بدون پيش داوري مطالعه كند، از جسارت احسان طبري براي طرح مساله هاي پراهميت مورد اختلاف و انتقاد از يك سو متعجب و از سوي ديگر، با مطالعه ي پاسخ هاي احساسي و صادقانه ي طبري كه به دل مي نشيند، و صلابت تئوريك علمي و جانبدارانه موضع او در دفاع از مصالح عاليه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، به درستي نظر او عميقاً قانع گشته و به نقش جايگاه والاي زنده ياد احسان طبري در تاريخ حزب توده ايران آگاه مي گردد. طبري اما اكنون دستش براي پاسخ گفتن مشخص به نارواهاي مغرضانه کوتاه است. او در صفحه ١٦٩ اثرش از ”شبحِ بي دفاع“ سخن مي گويد: ”باري مرگ مي آيد و آدمي زاد پس از مرگ چهره اي دگرگون دارد. هر كس از اين شبحِ بي دفاع چيزي مي سازد“».
در نقدِ نظر «ويراستار» به دو جنبه در آن توجه شده است، يكي اسلوب نقد او و ديگري بررسي ي مضمون هايي كه براي او قابل شناخت و درك نبوده است. به طور مشخص، اتهام هاي «ويراستار» نسبت به احسان طبري در ارتباط با نظر طبري در باره صادق هدايت و نيما يوشيج در بررسي انتقادي طرح و موشكافي شده اند. اضافه بر آن، مساله «اختلافات در حزب» مورد بررسي قرار گرفته است كه «ويراستار» بكلي از درك مضمون آن ناتوان بوده و حتي تفاوت ميان «اختلافات اصولي و جدي سياسي» و ناشي از «تناقضاتِ ذهني و …» را تشخيص نداده است.
در سطور زير، گوشه هايي از بخش «بازگشت» و «اختلافات در حزب» را از اثر احسان طبري مي خوانيد:
”از ديدارِ خويشتن“ عنوان کتابی است که زنده یاد رفیق احسان طبری، عضو وقت هيئت سياسي و دبير كميته مركزي حزب توده ايران، همزمان با چندین کتاب فلسفی و تحقیقاتی و آموزشی در دوران کوتاه زندگی پس از بازگشت از مهاجرتِ سی ساله «به سنگر تاریخی خود»، به ايران (ارديبهشت ١٣٥٨) به رشته تحرير درآورده است. اگر بخش هايي از آن پيش تر نگاشته شده اند، قسمت هاي عمده آن تا پیش از یورش ارتجاع حاکم نظام سرمایه داری به حزب توده ایران و دستگیری او در اردیبهشت 1362 در تهران به رشته تحریر درآمده اند.
احسان طبری این «بازگشت» را در بخشی با همين عنوان، بازگشتی «به سنگر تاریخی خود» می نامد و آن را برجسته می کند (همانجا، ص 51) و با یاد آوری سخن فلفگانگ گٍُته، اندیشمند و نویسنده آلماني در دویست سال پیش در اثرش «فائوست»، می نویسد: «این جا من انسانم، و باید این جا زیست کنم». طبری همانجا، و در نگاه به خاطره مهاجرت سي ساله، چنین ادامه می دهد:
«عزمم از همان آغاز جزم بود که آزمون مهاجرت تکرارپذیر نیست. باید در سرنوشت مردمی که گوشت از گوشت و خون از خون و زبان از زبان و جان از جانِ آن هاست، شرکت جست و در بد و نیک و داد و بیداد زمانه ای که بر این انسان ها (که باشندگانِ گورگاهِ پدرانِ ما هستند) می گذرد، هم نوا بود.
میهن، در این حالت برای من تماماً یک تجلی فلسفی اجرایِ وظایفِ بشریِ خود در این گوشه ی جهان بود که به من تعلق دارد و دست بیرحمی که مرا از آن رانده بود، اینک به دستِ توانای مردم کوتاه شده بود و مرا به آنان بازگردانده بود. … و اینک فصلی از زندگی که در سال 1327 بریده بود، از بهار 1358 ادامه یافت و آدمی از فردای خود بی خبر است.» [تكيه از ف ع]
زنده یاد احسان طبری، همانجا بروز احساس عاطفی خود را از بازگشت به میهن، در راز و نیاز با «دماوند!» تصویر می کند:
«درود بر تو ای دماوند! هنوز آن جا با تاجِ سپیدِ خود ایستاده ای! ای فرشته صدفین که هزاره ها تماشاگرِ جنبشِ ماده ی جان دار و بی جان در دو سوی خود بوده ای و هستی، در آن سو که خزر می خروشد و در این سو که کویرِ شنگرفی خفته است. اینک من، فرزندی که با موی سیاه و دلی از امیدها سپید رفتم، و اینک با موی سپید و دلی از غم ها سیاه، باز آمدم. با او آنچه می خواهی بکن که اینک باری دیگر به عتبه بوسیِ بارگاهِ جاویدانت آمده است و چنتایی ناچیز از آزمون بر دوش و سرمایه ای کوچک از عمر در چنتا دارد.»
پیش تر، در آغاز همین بخش، احسان طبری به توضيح موضع سیاسی خود در ارتباط با فعالیت حزب توده ایران در سال هاي پاياني مهاجرت مي پردازد و به «شرکتِ ر. کیانوری در رهبری [حزب توده ایران] از سال 1353» اشاره مي كند كه به ايجاد شدن «جنب و جوشی» در حزب منجر شد که «جریانی از هوای تازه در فضای بویِ نا گرفته ی مهاجرت» را در حزب وارد نمود که پیامد سیاسی آن، شناخت این نکته پراهمیت بود که «شعارِ ”سرنگونی“ [رژیم سلطنتی] دیگر یک شعارِ استرتژیک نیست، بلکه شعار مبرم است.» [تكيه از ف ع]
…
هنگامی که ریشه اختلاف، «تنگ نظری ها و ذهنیات ناسالم» باشد، آن طور که آن را احسان طبری در کتاب حاضر در بخش هاي مختلف بر مي شمرد، ما با مساله بکلی دیگری روبرو هستیم، از آنچه كه با آن در بحث ها و جدل های فلسفی- تئوریک- اقتصادی- سیاسی در مبارزه اجتماعی روبرو هستيم. طبري ازجمله در ارتباط با «مراوده و مناقشه ایرانیان در پکن» (ص 71) یا دوشنبه و یا در «دیباچه» (همانجا، صفحه 27) اختلاف و «تنگ نظری ها و ذهنیات ناسالم» را شیوه «زیرپا گذاشتن … اصول اخلاقِ اجتماعی و موازین تفکرِ انقلابی» می نامد که «به خاطرِ فلان کین یا هوس یا حرصِ مقام یا حسد، و دیگر ذهنیات» در جریان فراز و فرود مبارزه عملی می شود. طبري اين نكته را به ويژه در بخش «اختلافات در حزب» در ”از ديدارِ خويشتن“، در وسعت لازم و كيفيت شايسته و همچنين در تناسب ضرور ديالكتيكي ي پرداختن به جوانب متفاوت آن، بيان مي كند.
این بحث ها و «اختلافات»، همان طور که در زیر نشان داده می شود، گاه مساله بودن و نبودن، پیروزی و شکست و … نیروی نو را در بر می گیرد. تمیز ندادن این دو صحنه از هم، و یا مخلوط کردن آگاهانه آن ها با یکدیگر، و از همه منفی تر، شیوه ای که «ویراستار» به آن تن داده است. یعنی استفاده و طرح نکته ها و «اختلافات» ذهنی، یا همان «تنگ نظری ها و ذهنیات ناسالم» به منظور و با هدف نمایش و القای آن ها به مثابه اختلاف های سیاسی، که احسان طبری آن را «اختلافِ جدي اصولي» (ص 54) می نامد. شیوه ای که به منظور مستدل ساختن ادعاهای خود توسط «ويراستار» به كار گرفته مي شود.
احسان طبري در بخش «اختلافات» (ص ١٤٨)، «اختلافات در حزب … [را] امري عادي» ارزيابي مي كند. او اما براي اين «عادي» بودن پيش شرطي قايل است: «اگر [اختلاف] بر پايه ي تفاوت نظرهاي اصولي در مسائل سياسي و سازماني باشد و ريشه هاي ذهني ي ناسالم نداشته باشد …».
طبري در ادامه، «عادي» بودن اختلاف هاي جدي را چنين برجسته مي سازد: «اختلافاتي در مسايل خط مشي حزب، گاه در مسايل ساختار حزب، پديد مي آيد و نمي تواند نيايد.» طبري اين «اختلافات» را «اختلافات طبيعي و گريزناپذير» مي نامد و آن ها را از «اختلاف ناسالمي درحزب [جدا مي كند] كه ريشه اصولي ندارد، بلكه انگيزه هاي ذهني مانند حساب گري هاي جاه طلبانه، گروهبندي، محلي گري، دوست بازي، احساسات دشمني و انتقام و امثالِ آن» دارند كه مورد خطاب و انتقاد قرار مي دهد.
احسان طبري براي اين نوع اختلاف ها، سرشتي ويژه قايل است. او آن ها را «چهره ي دسيسه گري و سياست بازي» مي نامد كه «بنيه ي حزب را تحليل مي برّد، محيط دروني حزب را زهرآگين مي كند، كار شوق آور اجتماعي و انقلابي را به رنج و بيگاري بدل مي سازد.»