١٣٨٨ / ٢٢
بابك گرامى
با سپاس براى نامه شما كه در آن گوشهاى از رنج تودهاىهاى در بند را برمىشمريد.
آنچه كه نگارنده از نامه پر خاطره شما استنباط مىكند، نكات زير است:
١- زندهياد نورالدين كيانورى در زندان زير فشار بود كه مصاحبه كند.
او خود نيز در اينباره در نامه افشاكننده خود به آيتالله خامنهاى درباره شكنجههاى اعمال شده در زندان، واقعيت فوق را بيان كرده و شكنجههاى غيرانسانى بدنى و روحى را به خود، همسرش و ديگر مبارزان دربند برمىشمرد و درباره انگيزه آن مىنويسد: «همانجور كه يادآور شدم، همه اين شكنجهها براى اين بود كه از افراد برجسته حزب توده ايران اين اعتراف دروغ را بگيرند كه گويا حزب توده ايران تدارك يك كودتاى مسلحانه را مىديده؛ تدارك كودتايى كه قرار بود در آغاز سال ١٣٦٢ عملى گردد.»
او در برابر ادعاى اينكه گويا اعضاى ديگر هيئت دبيران حزب اين دروغ را پذيرفتهاند، ازجمله مىنويسد: «اولا، اگر همه افراد حزب هم اين را در برابر چشم من بگويند، من اين دورغ را نمىپذيرم و برانم كه آنها هم زير همان فشارهائى كه به من وارد شده و يا بدتر از آن، به اين دورغ اعتراف كردهاند.»
٢- آنطور كه نوشتهايد، رفقاى دربند پس از دريافت اين خبر كه «حزب شعار طرد ولايت فقيه را مىدهد، خوشحال شدند. هرچند عدهاى هم از [شعار] براندازى ولايت فقيه [پشتيبانى مىكردند]، ولى با بحث بيشتر متوجه شديم كه شعار براندازى در اين شرايط حزب را دچار محدوديت عملى [مىكند] و در كنار نيروهاى كاملا ارتجاعى قرار مىدهد و مىتواند باعث بشود، حزب از مبارزات تودههاى ميليونى مردم به كج راه برود و [شعار] طرد ولايت فقيه مىتواند پايه حداقلى براى برون رفت از استبداد و جبهه متحد باشد.»
٣- شما تشديد فشار نيروهاى امنيتى بر تودهاىها بعد از انتشار شعار “طرد ولايت فقيه” مصوب پلنوم هيجدهم را برمى شمريد و مىنويسد: «از اين رو بود كه فشار نيروهاى امنيتى روى ما و بخصوص رفيق كيانورى براى مصاحبه و رد اين شعار از اهميت فراوانى برخوردار بود.»
شعار براندازى يا طرد رژيم ولايت فقيه در سال ١٣٦٥-١٣٦٤ مىتواند شعارى در تائيد اتهام حاكميت درباره برنامه كودتايى حزب توده ايران به كار گرفته شود. نياز نيروهاى راستگرا در حاكميت ج ا در اين دوران جمعآورى علائم براى تدارك جنايت كشتار زندانيان سياسى بوده است. تصويب چنين شعارى مىتوانسته مورد سواستفاده نيروهاى راستگرا قرار گيرد. لذا اين برداشت كه كيانورى توسط ارتجاع زير فشار بوده است تا عليه اين شعار موضعگيرى كند، برداشتى منطقى و رسا نيست. خود كيانورى نيز در نامه افشاگرانه خود به آيتالله خامنهاى چنين نكتهاى را مطرح نمىسازد.
ارزيابى منطقى برعكس در تائيد اين امر است كه اتخاذ چنين موضع و تصويب چنين شعارى در پلنوم هيجدهم مىتواند به ابزار جديدى در دست نيروهاى راستگرا در برابر نيروهاى مخالف خود براى نمونه در برابر موضع آيتالله منتظرى،
تبدل شود، با هدف استدلال درباره ضرورت نابودى تودهاىهاى دربند.
ضرورت تمايل و تائيد شعار طرد به جاى براندازى، آنطور كه به درستى توضيح مىدهيد، در تائيد برداشت و منطق بالاست، كه تصويب اين شعار مىتواند به ابزار فشار بيشتر به تودهاىهاى در بند بيانجامد.
اين تغيير موضع شما از اين رو درست بوده است، زيرا همانطور كه نوشتهايد، شعار براندازى «حزب را دچار محدوديت عملى مىكند و در كنار نيروهاى كاملاً ارتجاعى قرار مىدهد و مىتواند باعث شود كه حزب از سياست تودههاى ميليونى به كجراه برود …»
در سطور پيشين و با هدف بررسى همهجانبهتر جوانب شعار “طرد …”، انتزاع از استدلالى بعمل آمد، كه در نامه شما در دفاع از شعار طرد ولايت فقيه مطرح شده است. اين در حالى است كه اتخاذ سياست مستقل حزب توده ايران مىبايستى با ارزيابى شرايط مشخص حاكم بر جامعه در لحظه تاريخى معيين عملى شود. طبرى اين شيوه را تنها شيوه درست مىداند و آن را «بررسى مشخص شرايط مشخص» (درباره منطق عمل، ١٣٦٠) مىنامد. با ارزيابى برپايه اين شيوه علمى بررسى است كه كيانورى در “سخنى با همه تودهاىها” به انتقاد از اين شعار مىپردازد. هدف انتقاد او طرح شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” توسط حزب است كه به نظر او، عرصه اساسىترين مبارزه روز نيست. او مىنويسد: «پس از خاتمه جنگ، جنبش به ركود مبتلا نگرديد. برعكس جنبش با تمام شدت خود ادامه داشت، اما نه در آن عرصهاى كه ما خواهان آن بوديم و مىخواستيم همگان را در راهش بسيج كنيم، بلكه در عرصه مبارزه انقلاب عليه ارتجاع، مبارزه بر سر كسب حاكميت. در عرصه اين مبارزه، شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” ديگر هيچ چيز براى گفتن نداشت … [و] نه فقط حزب ما، بلكه همه سازمانهاى سياسى كه از شعارهاى مشابه پيروى مىكردند، به انفعال، ركود و گريز اعضاء دچار شدند و آن را به حساب ركود جنبش گذاشتند. …
اين شعار نيروى بسيج و مقاومت متشكل خلق را در مقابل حاكميت سياسى سرمايهدارى بزرگ درهم شكسته، نيروهاى انقلابى را از يكديگر جدا و در مقابل هم قرار داده، همه آنها را به همراه هم تضعيف مىكند. در نتيجه همه اينها، اين شعار حزب ما را از نيرويى فعال و مبارزهجو به نظارهگر عروج ارتجاع مبدل كرده و آينده حزب را در معرض مخاطرات جدى قرار مىدهد. اين فهرست را مىتوان همچنان ادامه داد. اما دهسال حاكميت اين شعار تاثيرات بىاندازه مخرب آن بر حزب ما و جنبش، از هر استدلالى گوياتر است.» (تكيه از نگارنده= تان)
تجربه ده سال بعد نيز نشان دد كه نسبت به قدرت تجهيزى اين شعار در آن دوران پربها داده شده است.
رهبرى كنونى حزب توده ايران ناچار شد پس از پيروزى محمد خاتمى در انتخابات خرداد ٧٦، آن را از يك سو «حماسه دوم خرداد» بنامد و از سوى ديگر به ترك سياست “تحريم انتخابات” تن دهد. اين تغييرات درست تائيدى هستند بر ضرورت شركت در مبارزه روز مردم در عرصهاى است كه «عرصه اساسىترين مبارزه روز» مورد نظر كيانورى مىباشد. تائيدى است بر ارزيابى تحليلى كيانورى در ناتوانى شعار “طرد …” براى تجهيز مردم در آن دوران عليه ديكتاتورى حاكميت سرمايهدارى.
با شعار “طرد رژيم ولايت فقيه”، حزب توده ايران و ديگر همفكران آن عرصه اصلىترين نبرد را خالى گذاشتند، با نبرد روز مردم قهر كردند و با چهرهاى عبوس گفتند و تكرار كردند كه باوجود حضور اين رژيم، مبارزه روز بىاثر بوده و ما دستمان را به آن نمىآلايم!
آنوقت كيانورى فرياد مىزند كه نبايد يورش به حزب و سركوب آن را «پايان و شكست انقلاب» ارزيابى كرد! بايد در مبارزه روز مردم شركت نمود. بايد نگذاشت ارتجاع به پيروزى دست يابد!
كيانورى پيشتر در همين رساله درباره «مصالح حزب» توضيح مىدهد. به نظر او مبارزه با ارتجاع واپسگرا در آن دوران از اولويت تام برخوردار است و اين مبارزه همان «مصالح حزب» است. كيانورى با ارزيابى سياست روز حزب در سال ١٣٧٣ و با درد مىنويسد: «براى ما جنبش با سركوب حزب پايان يافته تلقى شد، در حالىكه اين جنبش بسيار بسيار نيرومندتر از آن بود، كه تنها با خروج حزب ما از صحنه خاتمه يابد. اين همان چيزى بود كه رهبرى حزب از لابلاى گفتارهاى خونآلود خود از زندان قصد داشت براى ما پيغام دهد: زمان، زمان عمده كردن حزب نيست. زمان، زمان شركت در جنبش عمومى خلق، شركت در مبارزه ميان انقلاب و ارتجاع، شركت در نبرد طبقاتى، قرار داشتن در كنار تودههاى مردم و مخالفت با حاكميت بىبازگشت نيروهاى واپسگرا است. (تان) رهبرى حزب، به خاطر نجات جان اعضاء و براى باقى ماندن حزب در صحنه مبارزه تودهها، از قهرمانى چشم پوشيد و ما بجاى اينكه قهرمانى آنها را، كه دقيقاً در همين چشم پوشى قرار داشت، به مردم نشان دهيم، سياستى را در پيش گرفتيم كه ما را از جنبش واقعى جامعه جدا ساخت و آنها را موجوداتى تسليم شده و وامانده به مردم معرفى كرد. چنان خود تسليم را باور كرده بوديم، كه از هر كدام آنها، تا زمانى كه زنده بودند، به تعداد انگشتان دست هم ياد نكرديم.»
(تان)
بابك گرامى، درد دلى كه شما با جمله «اين خاطرهاى است از زندان» بيان مىداريد و نامه خود را با اين آرزو به پايان مىبريد كه «اميد به آينده حزب توده ايران در مبارزاتش با رژيم ولايت فقيه» ابراز مىكنيد، براى نگارنده بسيار پراهميت و احترامبرانگيز بوده و من نيز خود را در كنار شما در سنگر نبرد براى مبارزه با حاكميت استبدادى سرمايهدارى حاكم بر ايران مىدانم. رژيمى كه در سيماى “ولايت فقيه”، كه ساختار منسوخ و عتيقهاى حاكميت جامعه بشرى از دوران قبيلهاى است، ديكتاتورى طبقاتى خود را در ايران اعمال مىكند. ساختارى كه نه در خدمت اهداف مردمى- آزاديخواهانه و ملى- ضدامپرياليستى انقلاب، كه در حمايت از سرمايهدارى چپاولگر داخلى قرار گرفت.
خوشحال شدن تودهاىهاى در بند پس از شنيدن خبر تصويب شعار طرد ولايت فقيه توسط حزب در پلنوم هيجدهم قابل درك است. زندانى زير فشار محق است از شنيدن خبر مبارزه براى آزادى خود خوشحال شود. اين يك مسئله است. مسئله ديگر، اين مسئله است كه آيا اين شعار بر زمينهاى واقعى و شرايط مساعد براى تحقق آن قرار دارد تا به تواند به هدف اعلام شده دست يابد يا خير؟ اعلام شعار درست، لازم است، اما تحقق بخشيدن به آن نياز به شرايط و ابزار كار ضرورى و زمان مناسب دارد. ناكامى اين شعار در بيست سال گذشته، تجربه در تائيد چه واقعيتى است؟ از فقدان شرايط ضرورى براى تحقق آن حكايت نمىكند؟
طبرى در “يادداشتها نوشتههاى فلسفى و اجتماعى” در نوشتار “نكاتى درباره پراتيك” (صفحه ٧٥) به مسائل زمان ، وسايل عمل و ديگر جوانب پراتيك انقلابى مىپردازد كه هنگام تصويب شعار پيش گفته در پلنوم هيجدهم، به آنها توجه لازم مبذول نشده است. نتايج تجربه بيست سال اخير در تائيد نظريات او قرار دارند.
تودهاىها از همان سال ١٣٥٨ كه به قانون اساسى جمهورى اسلامى راى مثبت دادند، ترديدى در آن باقى نگذاشتند كه ساختار “ولايت فقيه” را ساختارى منسوخ ارزيابى كرده و حذف آن را براى پيشبرد و ژرفش انقلاب ضرورى مىدانند. اين نظر را حزب توده ايران در همان سال با روشنى بيان كرد و خواستار حذف آن در متمم قانون اساسى شد.
بدينترتيب، ميان نظريات ما در مورد ضرورت حذف اين ساختار عتيقهاى كه در تجربه بيست سال گذشته در خدمت تحكيم مواضع سرمايهدارى و پايمان نمودن دستاوردهاى ترقىخواهانه و آزادىطلبانه انقلاب قرار گرفت، كوچكترين اختلاف و زاويهاى وجود ندارد.
صحبت بر سر شكل اعمال اين خواست مطرح بوده و هست.
در سال ١٣٥٨، نبرد طبقاتى در ايران در سطحى در جريان بود كه در آن محملهاى واقعى و عينى و همچنين ذهنى براى ژرفش انقلاب وجود داشتند و قدرتمند بودند. تصويب قانون اساسى در سال ٥٨ با اصلهاى دموكراتيك در بخش “حقوق ملت”، كه در صورت اجرا مىتوانست آزادىهاى دموكراتيك و قانونى را در كشور نهادينه سازد، همانقدر بيان كننده ويژگى سرشت ترقىخواهانه انقلاب بهمن ٥٧ بودند، كه اصلهاى ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى در تضمين حقوق دموكراتيك زحمتكشان و ديگر لايههاى مردمى جامعه قرار داشتند و برپايى يك نظام اقتصادى دموكراتيك با گرايش ضد سرمايهدارى را ممكن مىساختند.
انعكاس نبرد طبقاتى در سطح حاكميت نامتجانس بيرون آمده از انقلاب بهمن، كه به “نبرد كه بر كه” معروف شد نيز در تائيد امكان پيروزى نيروهاى مردمى- ضد سرمايهدارى و ملى- ضدامپرياليستى قرار داشت. حزب ما برپايى جبهه متحد خلق را شرط اين پيروزى ارزيابى كرده بود. اما دشمن بيكار نماند و همانطور كه مىدانيم، با انواع توطئهها توانست ورق را به سود اميال آزمندانه خود برگرداند. ترورها و بمب گذارىها، برنامههاى كودتايى و نهايتاً تحميل جنگ عراق و ايران به انقلاب، گامهاى اين روند ضد مردمى و ضد ملى را تشكيل دادند.
هنوز تا در آغاز دوران رياست جمهورى خاتمى، شرايطى عينى وجود داشت، كه از ادامه نبرد كه بر كه به مفهوم پيشين آن در حاكميت حكايت مىكرد، كه بزودى در بن بست قرار گفت. دو پديده خود را نشان دادند. يكـى- اين واقعيت كه نيروهاى ضد ديكتاتورى با ترك مواضع اقتصادى ترقىخواهانه، قادر و يا مايل به سازماندهى مقاومت مردم نيستند. خاتمى بارها گفت كه پيشبرد اصلاحات تنها با حركت مردم ممكن است. اما خود و يارانش از توان نظرى و استحكام ايدئولوژيك ضرور براى سازماندهى مردم برخوردار نبودند. نكته ديگـر- مصمم بودن لايههاى ارتجاعى در حاكميت بود، راه رفته انقلاب را تا بپايان بازگردند. سرشت ضد سرمايهدارى انقلاب را نابود سازند و انقلاب را به سطح انقلابى سياسى بورژوايى با جابجايى لايههاى حاكم سرمايهدارى بازگردانند. به اين منظور ضرورى بود با سركوب نيروهاى ترقىخواه و آزادىطلب مدافع اهداف مردمى و ملى انقلاب بهمن، كه حزب ما و سازمان فدائيان اكثريت سنگر اول بودند، با پايمال نمودن كليه اصلهاى بخش “حقوق ملت”، شرايط بازگشت انقلاب را از راه رفته بوجود آورند و به آن تحقق بخشيدند.
با يكدست شدن حاكميت سرمايهدارى در انتخابات دوره نهم رياست جمهورى همه شرايط لازم براى نقض غيرقانونى اصل ٤٤ قانون اساسى پديدار شد و ارتجاع بدون ترديد و تزلزل به آن عمل نمود و در اين زمينه قانون اساسى نوينى را بر كشور تحميل نمود. اين اقدام ضد ملى و ناقص استقلال اقتصادى و نهايتاً سياسى ايران، از اين رو نيز با سهولت و بدون مقاومت در برابر آن عملى شد، زيرا بخش قريب باتفاق نيروهاى “چپ” مذهبى نيز با ترك مواضع پيشين اقتصادى خود به آن گروئيده بودند.
در چنين شرايط حاكم، ديگر خواست حذف اصل ولايت فقيه از قانون اساسى از طريق يك همهپرسى دموكراتيك در يك متمم قانونى اساسى، خواستى واقع بينانه نيست. اين به اين معنا نيست كه نبايد آن را مطرح ساخت. بايد اين اهرم ترويجى و تبليغاتى را به خدمت گرفت، به خدمت گرفت تا روزى كه زحمتكشان و همه نيروهاى مردمى با تجربه خود درك كنند كه تحميل آن به حاكميت، يك تمنا نيست، بلكه تنها از راه يك انقلاب اجتماعى ممكن مىباشد.
شرايط كنونى اما در سالهاى آغازين هشتاد اين سده بوجود آمد و نه در دهه شصت آن. يعنى در سالى كه پلنوم هيجدهم اين شعار را به تصويب رساند و آن را به شعار حزب توده ايران تبديل نمود.
انتخاب اين شعار باعث شد كه حزب توده ايران با مبارزات واقعى مردم و با مقاومت هر چند ضعيف و از روى ياس نيروى “چپ” مذهبى در حاكميت و پيرامون آن قهر كرد. در توضيح اين نكات كيانورى در “سخنى با همه تودهاىها” به تفصيل صحبت مىكند. نگارنده نيز در نوشتار “انشعاب و انفجار در حزب”http://www.tudeh-iha.com/?p=997&lang=fa نكاتى را برشمرده است و مىتوان به آن مراجعه نمود. هدف تكرار اين نكات نيست. اما برجسته ساختن اين نكته ضرورى است كه مبارزه امروز حول محور دو گانه آزادى و عدالت اجتماعى براى دستيابى به اهداف مردمى و ملى انقلاب بهمن، تنها موضع واقعبينانه و علمى است براى حذف انقلابى ساختار عتيقهى ولايت فقيه از دوش جامعه ايرانى.
اصلىترين تضاد جامعه، از بهمتنيدگى اين دو آماج زحمتكشان و كليه لايههاى مردمى و ملى مردم ميهن ما در نبرد عليه حاكميت سرمايهدارى تشكيل مىشود. طرفداران سرمايهدارى در ايران مىكوشند ميان اين دو آماج جدايى برقرار سازند. مسئله پراهميت آزادىهاى بورژوايى را برجسته سازند. تودهاىها مخالف برقرارى آزادىهاى قانونى نيستند. اما تنها نيرويى را تشكيل مىدهند كه ميان خواست دموكراتيك مردم با خواست دورنماى رشد ترقىخواهانه جامعه پيوند گسست ناپذير برقرار مىكند. پيوند ميان مبارزه براى عدالت اجتماعى و مبارزه براى آزادهاى دموكراتيك. پيوند اين دو آماج توسط تودهاىها تفكيك ناپذير ارزيابى مىشود. تودهاىها تنها نيرويى هستند كه بايد چنين كنند، زيرا به جز تودهىها به مثابه گردان آگاه طبقه كارگر، به جز چپ انقلابى، به جز مدافعان جامعه سوسياليستى هيچ نيروى ديگرى در جامعه ايرانى وجود ندارد كه داراى چنين موضع انقلابى باشد.
اين ادعا كه با جدا ساختن مسئله آزادىها از مسئله عدالت اجتماعى مىتوان گام به گام به هر دو آماج دست يافت، درست آن ابزار ايدئولوژيك “نرم” مىباشد، كه ارتجاع براى انحراف مبارزات حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر از اهداف دوگانهاش بكار گرفته است. يعنى شكستن پيوند ميان مبارزه دموكراتيك و سوسياليستى، شكستن مبارزه براى آماجهاى آنى و آتى جنبش، كه مبارزهاى است براى حفظ منافع كل جامعه (مانيفست كمونيستى). ارتجاع اين سياست ضد تودهاى خود را در هر دو گونه ممكن آن دنبال مىكند. هم در گونه سوسيال دموكراتيك آن و هم در گونه “چپ”روانه آن.
تجربه منفى حزب كمونيست عراق در جدا سازى ميان اين دو آماج، برقرارى حاكميت نواستعمار ليبرالى در عراق است (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=422&lang=fa چنگال استعمار نولیبرال بر تن عراق). تجربه مثبت نبرد اجتماعى در ونزوئلا، كه هر روز چهرهاى روشنتر و صريحتر در جهت ژرفش انقلاب به سوى آماجهاى ضد سرمايهدارى به خود مىگيرد، مىتوانند براى ما در درك نكات بالا كمك باشد.
بابك گرامى، چنين شعارى در آن دوران در تائيد القاى باور به برنامه كودتايى دروغين قرار داشت، كه مىخواستند تودهاىها به آن اعتراف كنند. بيان اين نكته به اين معنا نيست كه نگارنده، همانطور كه پيشتر نيز بيان شد، به خود اجازه مىدهد، ترديدى در برداشت شما و ديگرانى ابراز كند، كه شما در نامه خود برشمردهايد. باوجود اين نمىتوان اين شعار را براى آن دوران، شعارى علمى و واقعبينانه ارزيابى كرد. وظايف و آماجهاى پيشرو امروز، اما بمراتب فراتر از تنها اين شعار مىرود. باقى ماندن بر سر اين شعار، ما را در كنار آن بخش از اپوزيسيون قرار مىدهد و داده است كه خواستار حذف آنچنانى ولايت فقيهيى مىباشد كه مىتواند در طيفى از وقايع تحقق يابد كه از امكان انقلاب “مخملى” تا ورود ارتش آمريكا به ايران را تشكيل مىدهد، اما خواستار بازگشت به آماجهاى مردمى و ملى انقلاب بهمن نيست. خواستار حفظ گرايش ضد سرمايهدارى انقلاب بهمن نيست. آنها تنها يك جابجايى قدرت سياسى لايههاى سرمايهدارى را خواستار هستند و بس. راه ما از راه اينان جداست. نيروهاى متحد طبقه كارگر را بايد در لايههاى اجتماعى مردمى و ضدامپرياليست جستجو كرد. اين آن نكته پراهميتى است كه بايد بر آن پاىفشرد و براى تحقق انقلابى آن به مبارزهاى يكپارچه پرداخت. درباره مسئله اتحادها در “تودهاىها” نوشتارهاى متعددى انتشار يافته است (مسئله اتحادها ازجمله http://www.tudeh-iha.com/?p=386&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=401&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=497&lang=fa )
بابك گرامى، براى دسترسى به توانى يكپارچه و موثر براى مبارزه براى آماجهاى مشترك، هر تودهاى انديشمند و مبارزه بايد امروز به دو پرسش پاسخ گويد:
اول- آيا بايد براى ايجاد يكپارچگى در جنبش تودهاى از طريق گفتگو صميمانه در محيطى پرتفاهم به مبارزهاى انقلابى پرداخت يا خير؟
دوم- تضاد اصلى حاكم بر جامعه ايرانى در شرايط كنونى، چيست؟ آيا از دو وجه مبارزه براى آزادىها و عدالت اجتماعى تشكيل مىشود كه در اصلهاى دموكراتيك “حقوق ملت” و ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى تضمين شدهاند يا خير؟
مىتوان اميد داشت كه شما به عنوان يك تودهاى با تجربه تلخ زندان نيز نظرتان را درباره دو پرسش بالا بيان كنيد؟
دستتان را مىفشارم
به حق رفیق بابک که با پوست وگوشت خود در تاریکخانه های زندان بر خلاف مصلحت و فشارهای شکنجه حاظر میشود از طرد ولایت فقیه پشنیبانی میکند نشاندهنده این است که حزب نه تنها این شعار در حهت وضیعت مشخص آنروز و امروز مبارزات بحق مردم زحمت کش ایران برای خواسته های عام دمکراتیک بوده و هست بلکه به روشد و پیگیری و ادامه دهنده خواست انقلاب بهمن می باشد. واین شعار نه تنها حزب را محدود نکرده بلکه توده ایها در متن مبارزات پیوسته توده های زحمت قرار داه. برای نمنونه با شرکت کردن در انتحابات نه تنها برای طرد نماینده ولایت فقیه که این شعار به پایه ای برا خواست آزادی و عدالت گشته.
ما در ایران با انواع حزب سازی توسط سازمان اصلاعات وحلیه های گوناگون که توسط بعضی ها که خود را میخواهند نماینده و جانشین حزب نمایند مثلا آقای عموٍٍِثی که پیغام شرکت نکردن در انتخابات را فریاد می زند که همه ما میدانیم که بدون اجازه نیروهای اصلاعاتی نمی تواند آب بخورد و باید رفت و آمد خود را از قبل و بعد گزارش بدهد میتواند گوشزدی باشد به همه توده ایها. و حال چه برسد به تزهای کیانوری که شما به آنها استناد میکنید که توسط مصاحبه های آقایان لاحوردی و یا افتخارات کیهان شریعتمداریها درست در رابط با شعار مرکزی حزب مان. آیا فکر نمیکنید که شما در کجای این خط قرار می گیرید؟. البته نگوید که با تهمت و افترا قصد دارید همه چیز را بخصوص بحث را
تخطعه کنید. بهتر است که نامه مردم شماره 818 را در رابطه با مبارزه برای تامین حقوق و آزادی های دمکراتیک بخوانید و درک ماتریالیست علمی را در شرایط مشخص ایران را بفهمید
اعمال سیاست های واپس گرایانه و سرکوب کلیه حقوق دمکراتیک طی سه دهه اخیر توسط رژیم ولایت فقیه، آنچنان وضعیتی را پدید آورده که تامین آزادی های دمکراتیک یکی از الویت ها ی مبارزه در راه طرد رژیم استبدادی کنونی و حرکت به سمت ایجاد تحولات بسود توده های محروم جامعه است
به باور ما، سازماندهی سیاسی جامعه به قصد دمکراسی و اعمال حاکمیت واقعی مردم و تامین حقوق عام دمکراتیک به ویژه برای زحمتکشان و توده های محروم جامعه، زمینه های ضرور برای دگرگونی های بنیادین به شمار می آید و در خدمت آماج های مرحله انقلاب ملی – دمکراتیک قرار دارد و این مهم با حراج ثروت ملی، شکل گیری نهادهای غیر دمکراتیک ناشی از خصوصی سازی صنایع مادر و راهبردی، به ویژه نفت و گاز در تقابل قرار داشته و ناممکن است.
ما توده ایها در ایران با هوشیاری و تجربه های گذشته با تمام حیله ها و نقاق افکنن بدنبال حزب ارانیها و روزبه ها گسست ناپذیر از کمیته مرکزی حزب و رهبری آن که خود را سهیم در خط ومشی آن میدانیم رهرو می باشیم و بقول معلم بزرگمان رفیق فقید احسان طبرِی با قلبی گرم و سرِِی سرد به راه حزب کارگران و زحمتکشان – حزب توده ایران در راه سوسیالیست ادامه میدهیم.