خاطره زندان شما

image_pdfimage_print

١٣٨٨ / ٢٢

بابك گرامى‏‏

با سپاس برا‏ى‏‏ نامه شما كه در آن گوشه‏ا‏ى‏‏ از رنج تودها‏ى‏‏ها‏ى‏‏ در بند را برمى‏‏شمريد.

آنچه كه نگارنده از نامه پر خاطره شما استنباط مى‏‏كند، نكات زير است:

١- زنده‏ياد نورالدين كيانورى‏‏ در زندان زير فشار بود كه مصاحبه كند.

او خود نيز در اين‏باره در نامه افشاكننده خود به آيت‏الله خامنه‏ا‏ى‏‏ درباره شكنجه‏هاى‏ اعمال شده در زندان، واقعيت فوق را بيان كرده و شكنجه‏ها‏ى‏‏ غيرانسانى‏‏ بدنى‏‏ و روحى‏‏ را به خود، همسرش و ديگر مبارزان دربند برمى‏‏شمرد و درباره انگيزه آن مى‏‏نويسد: «همانجور كه يادآور شدم، همه اين شكنجه‏ها برا‏ى‏‏ اين بود كه از افراد برجسته حزب توده ايران اين اعتراف دروغ را بگيرند كه گويا حزب توده ايران تدارك يك كودتاى‏‏ مسلحانه را مى‏‏ديده؛ تدارك كودتايى‏‏ كه قرار بود در آغاز سال ١٣٦٢ عملى‏‏ گردد.»

او در برابر ادعا‏ى‏‏ اينكه گويا اعضا‏ى‏‏ ديگر هيئت دبيران حزب اين دروغ را پذيرفته‏اند، ازجمله مى‏‏نويسد: «اولا، اگر همه افراد حزب هم اين را در برابر چشم من بگويند، من اين دورغ را نمى‏‏پذيرم و برانم كه آن‏ها هم زير همان فشارهائى‏‏ كه به من وارد شده و يا بدتر از آن، به اين دورغ اعتراف كرده‏اند.»

٢- آنطور كه نوشته‏ايد، رفقا‏ى‏‏ دربند پس از دريافت اين خبر كه «حزب شعار طرد ولايت فقيه را مى‏‏دهد، خوشحال شدند. هرچند عده‏ا‏ى‏‏ هم از [شعار] برانداز‏ى‏‏ ولايت فقيه [پشتيبانى‏‏ مى‏‏كردند]، ولى‏‏ با بحث بيشتر متوجه شديم كه شعار برانداز‏ى‏‏ در اين شرايط حزب را دچار محدوديت عملى‏‏ [مى‏‏كند] و در كنار نيروها‏ى‏‏ كاملا ارتجاعى‏‏ قرار مى‏‏دهد و مى‏‏تواند باعث بشود، حزب از مبارزات توده‏ها‏ى‏‏ ميليونى‏‏ مردم به كج راه برود و [شعار] طرد ولايت فقيه مى‏‏تواند پايه‏ حداقلى‏‏ برا‏ى‏‏ برون رفت از استبداد و جبهه متحد باشد.»

٣- شما تشديد فشار نيروها‏ى‏‏ امنيتى‏‏ بر توده‏ا‏ى‏‏ها بعد از انتشار شعار “طرد ولايت فقيه” مصوب پلنوم هيجدهم را برمى‏‏ شمريد و مى‏‏نويسد: «از اين رو بود كه فشار نيروها‏ى‏‏ امنيتى‏‏ رو‏ى‏‏ ما و بخصوص رفيق كيانور‏ى‏‏ برا‏ى‏‏ مصاحبه و رد اين شعار از اهميت فراوانى‏‏ برخوردار بود.»

شعار براندازى‏ يا طرد رژيم ولايت فقيه در سال ١٣٦٥-١٣٦٤ مى‏تواند شعارى‏ در تائيد اتهام حاكميت درباره برنامه كودتايى‏ حزب توده ايران به كار گرفته شود. نياز نيروهاى‏ راستگرا در حاكميت ج ا در اين دوران جمع‏آورى‏ علائم براى‏ تدارك جنايت كشتار زندانيان سياسى‏ بوده است. تصويب چنين شعارى‏ مى‏توانسته مورد سواستفاده نيروهاى‏ راستگرا قرار گيرد. لذا اين برداشت كه كيانورى‏ توسط ارتجاع زير فشار بوده است تا عليه اين شعار موضع‏گيرى‏ كند، برداشتى‏ منطقى‏ و رسا نيست. خود كيانورى‏ نيز در نامه افشاگرانه خود به آيت‏الله خامنه‏اى‏ چنين نكته‏اى‏ را مطرح نمى‏سازد.

ارزيابى‏ منطقى‏ برعكس در تائيد اين امر است كه اتخاذ چنين موضع و تصويب چنين شعارى‏ در پلنوم هيجدهم مى‏تواند به ابزار جديدى‏ در دست نيروهاى‏ راستگرا در برابر نيروهاى‏ مخالف خود براى‏ نمونه در برابر موضع آيت‏الله منتظرى‏،

تبدل شود، با هدف استدلال درباره ضرورت نابودى‏ توده‏اى‏هاى‏ دربند.

ضرورت تمايل و تائيد شعار طرد به جاى‏ براندازى‏، آنطور كه به درستى‏ توضيح مى‏دهيد، در تائيد برداشت و منطق بالاست، كه تصويب اين شعار مى‏تواند به ابزار فشار بيش‏تر به توده‏اى‏هاى‏ در بند بيانجامد.

اين تغيير موضع شما از اين رو درست بوده است، زيرا همانطور كه نوشته‏ايد، شعار براندازى‏ «حزب را دچار محدوديت عملى‏ مى‏كند و در كنار نيروهاى‏ كاملاً ارتجاعى‏ قرار مى‏دهد و مى‏تواند باعث شود كه حزب از سياست توده‏هاى‏ ميليونى‏ به كج‏راه برود …»

در سطور پيشين و با هدف بررسى‏ همه‏جانبه‏تر جوانب شعار “طرد …”، انتزاع از استدلالى‏ بعمل آمد، كه در نامه شما در دفاع از شعار طرد ولايت فقيه مطرح شده است. اين در حالى‏ است كه اتخاذ سياست مستقل حزب توده ايران مى‏بايستى‏ با ارزيابى‏ شرايط مشخص حاكم بر جامعه در لحظه تاريخى‏ معيين عملى‏ شود. طبرى‏ اين شيوه را تنها شيوه درست مى‏داند و آن را «بررسى‏ مشخص شرايط مشخص» (درباره منطق عمل، ١٣٦٠)  مى‏نامد. با ارزيابى‏ برپايه اين شيوه علمى‏ بررسى‏ است كه كيانورى‏ در “سخنى‏ با همه توده‏اى‏ها” به انتقاد از اين شعار مى‏پردازد. هدف انتقاد او طرح شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” توسط حزب است كه به نظر او، عرصه اساسى‏‏‏ترين مبارزه روز نيست. او مى‏‏‏نويسد: «پس از خاتمه جنگ، جنبش به ركود مبتلا نگرديد. برعكس جنبش با تمام شدت خود ادامه داشت، اما نه در آن عرصه‏اى‏‏‏ كه ما خواهان آن بوديم و مى‏‏‏خواستيم همگان را در راهش بسيج كنيم، بلكه در عرصه مبارزه انقلاب عليه ارتجاع، مبارزه بر سر كسب حاكميت. در عرصه اين مبارزه، شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” ديگر هيچ چيز براى‏‏‏ گفتن نداشت … [و] نه فقط حزب ما، بلكه همه سازمان‏هاى‏‏‏ سياسى‏‏‏ كه از شعارهاى‏‏‏ مشابه پيروى‏‏‏ مى‏‏‏كردند، به انفعال، ركود و گريز اعضاء دچار شدند و آن را به حساب ركود جنبش گذاشتند. …

اين شعار نيروى‏‏‏ بسيج و مقاومت متشكل خلق را در مقابل حاكميت سياسى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ بزرگ درهم شكسته، نيروهاى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ را از يكديگر جدا و در مقابل هم قرار داده، همه آن‏ها را به همراه هم تضعيف مى‏‏‏كند. در نتيجه همه اين‏ها، اين شعار حزب ما را از نيرويى‏‏‏ فعال و مبارزه‏جو به نظاره‏گر عروج ارتجاع مبدل كرده و آينده حزب را در معرض مخاطرات جدى‏‏‏ قرار مى‏‏‏دهد. اين فهرست را مى‏‏‏توان هم‏چنان ادامه داد. اما دهسال حاكميت اين شعار تاثيرات بى‏‏‏اندازه مخرب آن بر حزب ما و جنبش، از هر استدلالى‏‏‏ گويا‏تر است.» (تكيه از نگارنده= تان)

تجربه ده سال بعد نيز نشان دد كه نسبت به قدرت تجهيزى‏ اين شعار در آن دوران پربها داده شده است.

رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران ناچار شد پس از پيروزى‏‏‏ محمد خاتمى‏‏‏ در انتخابات خرداد ٧٦، آن را از يك سو «حماسه دوم خرداد» بنامد و از سوى‏‏‏ ديگر به ترك سياست “تحريم انتخابات” تن دهد. اين تغييرات درست تائيدى‏‏‏ هستند بر ضرورت شركت در مبارزه روز مردم در عرصه‏اى‏‏‏ است كه «عرصه اساسى‏‏‏ترين مبارزه روز» مورد نظر كيانورى‏‏‏ مى‏‏‏باشد. تائيدى‏‏‏ است بر ارزيابى‏‏‏ تحليلى‏‏‏ كيانورى‏‏‏ در ناتوانى‏ شعار “طرد …” براى‏ تجهيز مردم در آن دوران عليه ديكتاتورى‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏.

با شعار “طرد رژيم ولايت فقيه”، حزب توده ايران و ديگر همفكران آن عرصه اصلى‏‏‏ترين نبرد را خالى‏‏‏ گذاشتند، با نبرد روز مردم قهر كردند و با چهره‏اى‏‏‏ عبوس گفتند و تكرار كردند كه باوجود حضور اين رژيم، مبارزه روز بى‏‏‏اثر بوده و ما دستمان را به آن نمى‏‏‏آلايم!

آنوقت كيانورى‏‏‏ فرياد مى‏‏‏زند كه نبايد يورش به حزب و سركوب آن را «پايان و شكست انقلاب» ارزيابى‏‏‏ كرد! بايد در مبارزه روز مردم شركت نمود. بايد نگذاشت ارتجاع به پيروزى‏‏‏ دست يابد!

كيانورى‏ پيش‏تر در همين رساله درباره «مصالح حزب» توضيح مى‏‏‏دهد. به نظر او مبارزه با ارتجاع واپسگرا در آن دوران از اولويت تام برخوردار است و اين مبارزه همان «مصالح حزب» است. كيانورى‏‏‏ با ارزيابى‏‏‏ سياست روز حزب در سال ١٣٧٣ و با درد مى‏‏‏نويسد: «براى‏‏‏ ما جنبش با سركوب حزب پايان يافته تلقى‏‏‏ شد، در حالى‏‏‏كه اين جنبش بسيار بسيار نيرومندتر از آن بود، كه تنها با خروج حزب ما از صحنه خاتمه يابد. اين همان چيزى‏‏‏ بود كه رهبرى‏‏‏ حزب از لابلاى‏‏‏ گفتارهاى‏‏‏ خون‏آلود خود از زندان قصد داشت براى‏‏‏ ما پيغام دهد: زمان، زمان عمده كردن حزب نيست. زمان، زمان شركت در جنبش عمومى‏‏‏ خلق، شركت در مبارزه ميان انقلاب و ارتجاع، شركت در نبرد طبقاتى‏‏‏، قرار داشتن در كنار توده‏هاى‏‏‏ مردم و مخالفت با حاكميت بى‏‏‏بازگشت نيروهاى‏‏‏ واپسگرا است. (تان) رهبرى‏‏‏ حزب، به خاطر نجات جان اعضاء و براى‏‏‏ باقى‏‏‏ ماندن حزب در صحنه مبارزه توده‏ها، از قهرمانى‏‏‏ چشم پوشيد و ما بجاى‏‏‏ اينكه قهرمانى‏‏‏ آن‏ها را، كه دقيقاً در همين چشم پوشى‏‏‏ قرار داشت، به مردم نشان دهيم، سياستى‏‏‏ را در پيش گرفتيم كه ما را از جنبش واقعى‏‏‏ جامعه جدا ساخت و آن‏ها را موجوداتى‏‏‏ تسليم شده و وامانده به مردم معرفى‏‏‏ كرد. چنان خود تسليم را باور كرده‏ بوديم، كه از هر كدام آن‏ها، تا زمانى‏‏‏ كه زنده بودند، به تعداد انگشتان دست هم ياد نكرديم.»

(تان)

بابك گرامى‏‏، درد دلى‏‏ كه شما با جمله «اين  خاطره‏ا‏ى‏‏ است از زندان» بيان مى‏‏داريد و نامه خود را با اين آرزو به پايان مى‏‏بريد كه «اميد به آينده حزب توده ايران در مبارزاتش با رژيم ولايت فقيه» ابراز مى‏كنيد، برا‏ى‏‏ نگارنده بسيار پراهميت و احترام‏برانگيز بوده و من نيز خود را در كنار شما در سنگر نبرد برا‏ى‏‏ مبارزه با حاكميت استبداد‏ى‏‏ سرمايه‏دار‏ى‏‏ حاكم بر ايران مى‏‏دانم. رژيمى‏‏ كه در سيما‏ى‏‏ “ولايت فقيه”، كه ساختار منسوخ و عتيقه‏ا‏ى‏‏ حاكميت جامعه بشر‏ى‏‏ از دوران قبيله‏ا‏ى‏‏ است، ديكتاتور‏ى‏‏ طبقاتى‏‏ خود را در ايران اعمال مى‏‏كند. ساختارى‏ كه نه در خدمت اهداف مردمى‏- آزاديخواهانه و ملى‏- ضدامپرياليستى‏ انقلاب، كه در حمايت از سرمايه‏دارى‏ چپاولگر داخلى‏ قرار گرفت.

خوشحال شدن توده‏اى‏هاى‏ در بند پس از شنيدن خبر تصويب شعار طرد ولايت فقيه توسط حزب در پلنوم هيجدهم قابل درك است. زندانى‏ زير فشار محق است از شنيدن خبر مبارزه براى‏ آزادى‏ خود خوشحال شود. اين يك مسئله است. مسئله ديگر، اين مسئله است كه آيا اين شعار بر زمينه‏اى‏ واقعى‏ و شرايط مساعد براى‏ تحقق آن قرار دارد تا به تواند به هدف اعلام شده دست يابد يا خير؟ اعلام شعار درست، لازم است، اما تحقق بخشيدن به آن نياز به شرايط و ابزار كار ضرورى‏ و زمان مناسب دارد. ناكامى‏ اين شعار در بيست سال گذشته، تجربه در تائيد چه واقعيتى‏ است؟ از فقدان شرايط ضرورى‏ براى‏ تحقق آن حكايت نمى‏كند؟

طبرى‏ در “يادداشت‏ها نوشته‏هاى‏ فلسفى‏ و اجتماعى‏” در نوشتار “نكاتى‏ درباره پراتيك” (صفحه ٧٥) به مسائل زمان ، وسايل عمل و ديگر جوانب پراتيك انقلابى‏ مى‏پردازد كه هنگام تصويب شعار پيش گفته در پلنوم هيجدهم، به آن‏ها توجه لازم مبذول نشده است. نتايج تجربه بيست سال اخير در تائيد نظريات او قرار دارند.

توده‏ا‏ى‏‏ها از همان سال ١٣٥٨ كه به قانون اساسى‏‏ جمهور‏ى‏‏ اسلامى‏‏ را‏ى‏‏ مثبت دادند، ترديد‏ى‏‏ در آن باقى‏‏ نگذاشتند كه ساختار “ولايت فقيه‏” را ساختار‏ى‏‏ منسوخ ارزيابى‏‏ كرده و حذف آن را برا‏ى‏‏ پيشبرد و ژرفش انقلاب ضرور‏ى‏‏ مى‏‏دانند. اين نظر را حزب توده ايران در همان سال با روشنى‏‏ بيان كرد و خواستار حذف آن در متمم قانون اساسى‏‏ شد.

بدين‏ترتيب، ميان نظريات ما در مورد ضرورت حذف اين ساختار عتيقه‏اى‏‏ كه در تجربه بيست سال گذشته در خدمت تحكيم مواضع سرمايه‏دارى‏‏ و پايمان نمودن دستاوردها‏ى‏‏ ترقى‏‏‏خواهانه و آزاد‏ى‏‏طلبانه انقلاب قرار گرفت، كوچك‏ترين اختلاف و زاويه‏ا‏ى‏‏ وجود ندارد.

صحبت بر سر شكل اعمال اين خواست مطرح بوده و هست.

در سال ١٣٥٨، نبرد طبقاتى‏‏ در ايران در سطحى‏‏ در جريان بود كه در آن محمل‏ها‏ى‏‏ واقعى‏‏ و عينى‏‏ و همچنين ذهنى‏‏ برا‏ى‏‏ ژرفش انقلاب وجود داشتند و قدرتمند بودند. تصويب قانون اساسى‏‏ در سال ٥٨ با اصل‏ها‏ى‏‏ دموكراتيك در بخش “حقوق ملت”، كه در صورت اجرا مى‏‏توانست آزاد‏ى‏‏ها‏ى‏‏ دموكراتيك و قانونى‏‏ را در كشور نهادينه سازد، همانقدر بيان كننده ويژگى‏‏ سرشت ترقى‏‏خواهانه انقلاب بهمن ٥٧ بودند، كه اصل‏ها‏ى‏‏ ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏‏ در تضمين حقوق دموكراتيك زحمتكشان و ديگر لايه‏ها‏ى‏‏ مردمى‏‏ جامعه قرار داشتند و برپايى‏‏ يك نظام اقتصاد‏ى‏‏ دموكراتيك با گرايش ضد سرمايه‏دار‏ى‏‏ را ممكن مى‏‏ساختند.

انعكاس نبرد طبقاتى‏‏ در سطح حاكميت نامتجانس بيرون آمده از انقلاب بهمن، كه به “نبرد كه بر كه” معروف شد نيز در تائيد امكان پيروز‏ى‏‏ نيروها‏ى‏‏ مردمى‏‏- ضد سرمايه‏دارى‏‏ و ملى‏‏- ضدامپرياليستى‏‏ قرار داشت. حزب ما برپايى‏ جبهه متحد خلق را شرط اين پيروزى‏ ارزيابى‏ كرده بود. اما دشمن بيكار نماند و همانطور كه مى‏‏دانيم، با انواع توطئه‏ها توانست ورق را به سود اميال آزمندانه خود برگرداند. ترورها و بمب گذار‏ى‏‏ها، برنامه‏ها‏ى‏‏ كودتايى‏‏ و نهايتاً تحميل جنگ عراق و ايران به انقلاب، گام‏هاى‏‏ اين روند ضد مردمى‏‏ و ضد ملى‏‏ را تشكيل دادند.

هنوز تا در آغاز دوران رياست جمهورى‏‏ خاتمى‏‏، شرايطى‏ عينى‏‏ وجود داشت، كه از ادامه نبرد كه بر كه به مفهوم پيشين آن در حاكميت حكايت مى‏‏كرد، كه بزودى‏‏ در بن بست قرار گفت. دو پديده خود را نشان دادند. يكـى‏‏- اين واقعيت كه نيروهاى‏‏ ضد ديكتاتورى‏‏ با ترك مواضع اقتصادى‏‏ ترقى‏‏خواهانه، قادر و يا مايل به سازماندهى‏‏ مقاومت مردم نيستند. خاتمى‏‏ بارها گفت كه پيشبرد اصلاحات تنها با حركت مردم ممكن است. اما خود و يارانش از توان نظرى‏‏ و استحكام ايدئولوژيك ضرور براى‏‏ سازماندهى‏‏ مردم برخوردار نبودند. نكته ديگـر- مصمم بودن لايه‏هاى‏‏ ارتجاعى‏‏ در حاكميت بود، راه رفته انقلاب را تا بپايان بازگردند. سرشت ضد سرمايه‏دارى‏‏ انقلاب را نابود سازند و انقلاب را به سطح انقلابى‏‏ سياسى‏ بورژوايى‏‏ با جابجايى‏ لايه‏هاى‏ حاكم سرمايه‏دارى‏ بازگردانند. به اين منظور ضرورى‏‏ بود با سركوب نيروهاى‏‏ ترقى‏‏خواه و آزاد‏ى‏‏طلب مدافع اهداف مردمى‏ و ملى‏ انقلاب بهمن، كه حزب ما و سازمان فدائيان اكثريت سنگر اول بودند، با پايمال نمودن كليه اصل‏هاى‏‏ بخش “حقوق ملت”، شرايط بازگشت انقلاب را از راه رفته بوجود آورند و به آن تحقق بخشيدند.

با يكدست شدن حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ در انتخابات دوره نهم رياست جمهورى‏‏ همه شرايط لازم براى‏‏ نقض غيرقانونى‏‏ اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏ پديدار شد و ارتجاع بدون ترديد و تزلزل به آن عمل نمود و در اين زمينه قانون اساسى‏ نوينى‏ را بر كشور تحميل نمود. اين اقدام ضد ملى‏‏ و ناقص استقلال اقتصادى‏ و نهايتاً سياسى‏‏ ايران، از اين رو نيز با سهولت و بدون مقاومت در برابر آن عملى‏‏ شد، زيرا بخش قريب باتفاق نيروهاى‏‏ “چپ” مذهبى‏‏ نيز با ترك مواضع پيشين اقتصادى‏ خود به آن گروئيده بودند.

در چنين شرايط حاكم، ديگر خواست حذف اصل ولايت فقيه از قانون اساسى‏‏ از طريق يك همه‏پرسى‏‏ دموكراتيك در يك متمم قانونى‏‏ اساسى‏‏، خواستى‏ واقع بينانه نيست. اين به اين معنا نيست كه نبايد آن را مطرح ساخت. بايد اين اهرم ترويجى‏ و تبليغاتى‏‏ را به خدمت گرفت، به خدمت گرفت تا روزى‏‏ كه زحمتكشان و همه نيروهاى‏‏ مردمى‏‏ با تجربه خود درك كنند كه تحميل آن به حاكميت، يك تمنا نيست، بلكه تنها از راه يك انقلاب اجتماعى‏‏ ممكن مى‏‏باشد.

شرايط كنونى‏‏ اما در سال‏هاى‏‏ آغازين هشتاد اين سده بوجود آمد و نه در دهه شصت آن. يعنى‏‏ در سالى‏‏ كه پلنوم هيجدهم اين شعار را به تصويب رساند و آن را به شعار حزب توده ايران تبديل نمود.

انتخاب اين شعار باعث شد كه حزب توده ايران با مبارزات واقعى‏‏ مردم و با مقاومت هر چند ضعيف و از روى‏‏ ياس نيروى‏‏ “چپ” مذهبى‏‏ در حاكميت و پيرامون آن قهر كرد. در توضيح اين نكات كيانورى‏‏ در “سخنى‏‏ با همه توده‏ا‏ى‏‏ها” به تفصيل صحبت مى‏‏كند. نگارنده نيز در نوشتار “انشعاب و انفجار در حزب”http://www.tudeh-iha.com/?p=997&lang=fa نكاتى‏‏ را برشمرده است و مى‏‏توان به آن مراجعه نمود. هدف تكرار اين نكات نيست. اما برجسته ساختن اين نكته ضرورى‏‏ است كه مبارزه امروز حول محور دو گانه آزادى‏‏ و عدالت اجتماعى‏‏ براى‏ دستيابى‏ به اهداف مردمى‏ و ملى‏ انقلاب بهمن، تنها موضع واقع‏بينانه و علمى‏‏ است براى‏‏ حذف انقلابى‏‏ ساختار عتيقه‏‏ى‏‏ ولايت فقيه از دوش جامعه ايرانى‏‏.

اصلى‏‏ترين تضاد جامعه، از بهم‏تنيدگى‏‏ اين دو آماج‏ زحمتكشان و كليه لايه‏هاى‏‏ مردمى‏‏ و ملى‏‏ مردم ميهن ما در نبرد عليه حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ تشكيل مى‏شود. طرفداران سرمايه‏دارى‏‏ در ايران مى‏‏كوشند ميان اين دو آماج جدايى‏‏ برقرار سازند. مسئله پراهميت آزادى‏‏هاى‏‏ بورژوايى‏‏ را برجسته سازند. توده‏اى‏‏ها مخالف برقرارى‏‏ آزادى‏‏هاى‏‏ قانونى‏‏ نيستند. اما تنها نيرويى‏‏ را تشكيل مى‏‏دهند كه ميان خواست دموكراتيك مردم با خواست دورنماى‏‏ رشد ترقى‏‏خواهانه جامعه پيوند گسست ناپذير برقرار مى‏كند. پيوند ميان مبارزه براى‏‏ عدالت اجتماعى‏‏ و مبارزه براى‏‏ آزادهاى‏‏ دموكراتيك. پيوند اين دو آماج توسط توده‏اى‏ها تفكيك ناپذير ارزيابى‏‏ مى‏‏شود. توده‏اى‏ها تنها نيرويى‏‏ هستند كه بايد چنين كنند، زيرا به جز توده‏‏ى‏‏ها به مثابه گردان آگاه طبقه كارگر، به جز چپ انقلابى‏‏، به جز مدافعان جامعه سوسياليستى‏‏ هيچ نيروى‏‏ ديگرى‏‏ در جامعه ايرانى‏‏ وجود ندارد كه داراى‏ چنين موضع انقلابى‏‏ باشد.

اين ادعا كه با جدا ساختن مسئله آزادى‏‏ها از مسئله عدالت اجتماعى‏‏ مى‏‏توان گام به گام به هر دو آماج دست يافت، درست آن ابزار ايدئولوژيك “نرم” مى‏‏باشد، كه ارتجاع براى‏‏ انحراف مبارزات حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر از اهداف دوگانه‏اش بكار گرفته است. يعنى‏‏ شكستن پيوند ميان مبارزه دموكراتيك و سوسياليستى‏‏، شكستن مبارزه براى‏‏ آماج‏هاى‏‏ آنى‏‏ و آتى‏‏ جنبش، كه مبارزه‏ا‏ى‏‏ است براى‏‏ حفظ منافع كل جامعه (مانيفست كمونيستى‏‏). ارتجاع اين سياست ضد توده‏اى‏ خود را در هر دو گونه ممكن آن دنبال مى‏كند. هم در گونه سوسيال دموكراتيك آن و هم در گونه “چپ”روانه آن.

تجربه منفى‏‏ حزب كمونيست عراق در جدا سازى‏‏ ميان اين دو آماج، برقرارى‏‏ حاكميت نواستعمار ليبرالى‏‏ در عراق است (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=422&lang=fa چنگال استعمار نولیبرال بر تن عراق). تجربه مثبت نبرد اجتماعى‏‏ در ونزوئلا، كه هر روز چهره‏ا‏ى‏‏ روشن‏تر و صريح‏تر در جهت ژرفش انقلاب به سوى‏‏ آماج‏هاى‏‏ ضد سرمايه‏دارى‏‏ به خود مى‏‏گيرد، مى‏‏توانند براى‏‏ ما در درك نكات بالا كمك باشد.

بابك گرامى‏‏، چنين شعارى‏‏ در آن دوران در تائيد القاى‏ باور به برنامه كودتايى‏ دروغين‏ قرار داشت، كه مى‏‏خواستند توده‏ا‏ى‏‏ها به آن اعتراف كنند. بيان اين نكته به اين معنا نيست كه نگارنده، همانطور كه پيش‏تر نيز بيان شد، به خود اجازه مى‏دهد، ترديدى‏‏ در برداشت شما و ديگرانى‏‏ ابراز كند، كه شما در نامه خود برشمرده‏ايد. باوجود اين نمى‏‏توان اين شعار را براى‏‏ آن دوران، شعارى‏ علمى‏‏ و واقع‏بينانه ارزيابى‏‏ كرد. وظايف و آماج‏هاى‏‏ پيش‏رو امروز، اما بمراتب فراتر از تنها اين شعار مى‏‏رود. باقى‏‏ ماندن بر سر اين شعار، ما را در كنار آن بخش از اپوزيسيون قرار مى‏‏دهد و داده است كه خواستار حذف آن‏چنانى‏ ولايت فقيه‏يى‏ مى‏باشد كه مى‏تواند در طيفى‏ از وقايع تحقق يابد كه از امكان انقلاب “مخملى‏‏” تا ورود ارتش آمريكا به ايران را تشكيل مى‏دهد، اما خواستار بازگشت به آماج‏هاى‏‏ مردمى‏‏ و ملى‏‏ انقلاب بهمن نيست. خواستار حفظ گرايش ضد سرمايه‏دارى‏‏ انقلاب بهمن نيست. آن‏ها تنها يك جابجايى‏ قدرت سياسى‏ لايه‏هاى‏ سرمايه‏دارى‏ را خواستار هستند و بس. راه ما از راه اينان جداست. نيروهاى‏ متحد طبقه كارگر را بايد در لايه‏هاى‏ اجتماعى‏ مردمى‏ و ضدامپرياليست جستجو كرد. اين آن نكته پراهميتى‏‏ است كه بايد بر آن پاى‏‏فشرد و براى‏‏ تحقق انقلابى‏‏ آن به مبارزه‏ا‏ى‏‏ يك‏پارچه پرداخت. درباره مسئله اتحادها در “توده‏اى‏ها” نوشتارهاى‏ متعددى‏ انتشار يافته است (مسئله اتحادها ازجمله http://www.tudeh-iha.com/?p=386&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=401&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=497&lang=fa )

بابك گرامى‏، براى‏ دسترسى‏ به توانى‏ يكپارچه و موثر براى‏ مبارزه براى‏ آماج‏هاى‏ مشترك، هر توده‏اى‏ انديشمند و مبارزه بايد امروز به دو پرسش پاسخ گويد:

اول- آيا بايد براى‏ ايجاد يكپارچگى‏ در جنبش توده‏اى‏ از طريق گفتگو صميمانه در محيطى‏ پرتفاهم به مبارز‏ه‏اى‏ انقلابى‏ پرداخت يا خير؟

دوم- تضاد اصلى‏ حاكم بر جامعه ايرانى‏ در شرايط كنونى‏، چيست؟ آيا از دو وجه مبارزه براى‏ آزادى‏ها و عدالت اجتماعى‏ تشكيل مى‏شود كه در اصل‏هاى‏ دموكراتيك “حقوق ملت” و ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏ تضمين شده‏اند يا خير؟

مى‏توان اميد داشت كه شما به عنوان يك توده‏اى‏ با تجربه تلخ زندان نيز نظرتان را درباره دو پرسش بالا بيان كنيد؟

دستتان را مى‏‏فشارم

One comment

  1. شیبا هجری

    به حق رفیق بابک که با پوست وگوشت خود در تاریکخانه های زندان بر خلاف مصلحت و فشارهای شکنجه حاظر میشود از طرد ولایت فقیه پشنیبانی میکند نشاندهنده این است که حزب نه تنها این شعار در حهت وضیعت مشخص آنروز و امروز مبارزات بحق مردم زحمت کش ایران برای خواسته های عام دمکراتیک بوده و هست بلکه به روشد و پیگیری و ادامه دهنده خواست انقلاب بهمن می باشد. واین شعار نه تنها حزب را محدود نکرده بلکه توده ایها در متن مبارزات پیوسته توده های زحمت قرار داه. برای نمنونه با شرکت کردن در انتحابات نه تنها برای طرد نماینده ولایت فقیه که این شعار به پایه ای برا خواست آزادی و عدالت گشته.
    ما در ایران با انواع حزب سازی توسط سازمان اصلاعات وحلیه های گوناگون که توسط بعضی ها که خود را میخواهند نماینده و جانشین حزب نمایند مثلا آقای عموٍٍِثی که پیغام شرکت نکردن در انتخابات را فریاد می زند که همه ما میدانیم که بدون اجازه نیروهای اصلاعاتی نمی تواند آب بخورد و باید رفت و آمد خود را از قبل و بعد گزارش بدهد میتواند گوشزدی باشد به همه توده ایها. و حال چه برسد به تزهای کیانوری که شما به آنها استناد میکنید که توسط مصاحبه های آقایان لاحوردی و یا افتخارات کیهان شریعتمداریها درست در رابط با شعار مرکزی حزب مان. آیا فکر نمیکنید که شما در کجای این خط قرار می گیرید؟. البته نگوید که با تهمت و افترا قصد دارید همه چیز را بخصوص بحث را
    تخطعه کنید. بهتر است که نامه مردم شماره 818 را در رابطه با مبارزه برای تامین حقوق و آزادی های دمکراتیک بخوانید و درک ماتریالیست علمی را در شرایط مشخص ایران را بفهمید

    اعمال سیاست های واپس گرایانه و سرکوب کلیه حقوق دمکراتیک طی سه دهه اخیر توسط رژیم ولایت فقیه، آنچنان وضعیتی را پدید آورده که تامین آزادی های دمکراتیک یکی از الویت ها ی مبارزه در راه طرد رژیم استبدادی کنونی و حرکت به سمت ایجاد تحولات بسود توده های محروم جامعه است
    به باور ما، سازماندهی سیاسی جامعه به قصد دمکراسی و اعمال حاکمیت واقعی مردم و تامین حقوق عام دمکراتیک به ویژه برای زحمتکشان و توده های محروم جامعه، زمینه های ضرور برای دگرگونی های بنیادین به شمار می آید و در خدمت آماج های مرحله انقلاب ملی – دمکراتیک قرار دارد و این مهم با حراج ثروت ملی، شکل گیری نهادهای غیر دمکراتیک ناشی از خصوصی سازی صنایع مادر و راهبردی، به ویژه نفت و گاز در تقابل قرار داشته و ناممکن است.
    ما توده ایها در ایران با هوشیاری و تجربه های گذشته با تمام حیله ها و نقاق افکنن بدنبال حزب ارانیها و روزبه ها گسست ناپذیر از کمیته مرکزی حزب و رهبری آن که خود را سهیم در خط ومشی آن میدانیم رهرو می باشیم و بقول معلم بزرگمان رفیق فقید احسان طبرِی با قلبی گرم و سرِِی سرد به راه حزب کارگران و زحمتکشان – حزب توده ایران در راه سوسیالیست ادامه میدهیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *