دوره جدید: مقاله شماره: ۷۳ (۱۵ آبان ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
وظيفه سطور زير بررسی همه جانبه از وضع در كاتالونيا نيست. انگيزه ی نگارش، كوشش برای درك علت تاكيد زنده ياد رفيق احسان طبری است به اهميت توجه به «تضاد» در نبردهای اجتماعی و تشخيص «عمده از غيرعمده» در آن.
آموزگار توده ای ها «تكيه بر تضاد، افشاء تناقضات» را در رساله ی “سخنی چند دربارهء فن مبارزهء اجتماعي” برجسته می سازد كه اين هفته به نقل از سايت فرقه دمكرات آذربايجان در نويدنو بازانتشار يافت و باری ديگر خواندم و لذت بردم. تشكر از هر دو نشريه ی توده اي.
ناگفته نماند كه اهميت بازانتشار درسنامه ها، تنها آموختنِ سيستماتيك انديشه ی ماركسيستي- توده ای نيست كه وظيفه ای انكارناپذير برای هر توده ای است. تنها شكل زنده نگاه داشتن انديشه و نام آموزگاران توده ای ها نيست كه امتيازی است كه همه احزاب كارگری در جهان از آن متاسفانه برخوردار نيستند (١).
اهميت بازانتشار نوشتارهای كلاسيك و درسنامه ها در شرايط كنونی برای نسل جديد در مبارزه ی اجتماعي، ايجاد ارتباط و پل انديشه ميان اين آثار و وقايع جاری در نبرد اجتماعی است. انتقال ديالكتيك ماترياليستی به شرايط مشخص است. كوشش برای قابل درك ساختن “ديالكتيك مشخصِ” وقايع روز است به كمك اين آثار.
ايجاد اين پل و ترسيم رابطه ميان ديالكتيك ماركسيستی و واقعيت امروز، آن وظيفه ای است كه زنده ياد طبری ضرورت آن را در “واژه ای چند از نگارنده” در پيشگفتار بر جلد اول “نوشته های فلسفی و اجتماعي” خاطر نشان می سازد. طبری با متانت و درعين حال با غرور از «مجموعهء ياداشت ها و نوشته های موجز و فشردهء فلسفی و اجتماعي» سخن می گويد كه «طی ده سال اخير (١٩٦٦-١٩٥٦) نگاشته ام. .. [كه] به گمان وي، .. تازگی هايی از جهت طرح يا احتجاج دارد و سزاوار توجه تئوريك است ..». اين مقدمه از سخن طبری از اين رو نقل شد، تا مفهوم سخن سطور بعدی او بتواند درك شود: «ضرورت كوشش برای اجتهاد در مسائل تئوری عمومی ماركسيستي- لنينيستی انكار ناپذير است و تئوری از هر سخنِ الكنی در اين زمنيه می تواند غنی تر شود. ..».
وقايع كاتالونيا كه تاريخی بيش از يك هزاره دارد، چيزی نيست، جز تضاد ميان خلق كوچك و بزرگ در يك سرزمين واحد. زنده ياد طبری در رساله ی پيش گفته، تضاد ميان قوم ها و ملت ها را در شرايط معيني، تضاد اصلی و «عمده» ارزيابی می كند. بيش از هفتصد سال، تضاد ميان خلق ايرلند و سلطه ی بريتانيا كه تضاد ميان سلطه فئودالی بر سرزمين ايرلندی ها بود، به تضاد ملی نيز تبديل شد، زيرا تا قرن هجدهم، اين خلق از مالكيت عمومی بر زمين دفاع و عليه تحميل مالكيت فئودالی بر زمين بر خود مقاومت نمود. در ايران نيز با ما با “تضاد ملي” آشنا هستيم.
در جريان تدارك جنگ های صليبی در قريب به هزار سال پيش، پاپ اعظم كاتوليك در رم از پادشاه كاتالونيا، اليزابت (؟) خواست، به جای شركت در اين جنگ ها، نيروی خود را برای دفع اعراب كه ديگر شهر مادريد (محل پر آب) را هم پايه ريخته بودند، به كار گيرد. موفقيت كاتالونياها در آن دوران، و برپايی جمهوری كاتالونيا در دهه سی قرن پيش كه با كودتای خونين فرانكو پايان يافت، زخم هايی كهنه و نو را برای تاريخ اين خلق تشكيل می دهد. اشاره به اين تاريخچه، با هدف بررسی و نظردهی درباره ی وقايع جاری در آنجا نيست. برای چنين ابرازنظري، مطالعه كافی و همه جانبه از وقايع كنونی ندارم. زنده ياد منوچهر بهزادي، در ديدارهای چند روزه در ليپزيك، به طور قطع گزارشی دقيق و ارزيابی ای همه جانيه در اين باره ارايه می كرد، همان طور كه به همه ی پرسش ها پاسخی اين چنانی می داد! يادش گرامی باد!
باوجود آن چه گفته شد، يك نكته را در تضاد ميان خلق كوچك و بزرگ در يك سرزمين می توان در وقايع كاتالونيا برجسته نمود كه پلی نيز است برای درك شرايط در ايران. اين نكته را زنده ياد طبری در همين رساله نيز برجسته می سازد. مساله، توجه به شرايط «جهاني- منطقه و محلي» وارتباط ميان آن ها است. بدون توجه به اين جنبه از «فن مبارزه اجتماعي»، انديشه نازا و كاركرد معلول از كار در می آيد. مطلب را بشكافيم:
وقايع كاتالونيا در چه شرايط تاريخی در اروپا پيش آمده است؟ در شرايطی كه يك جنگ اقتصادی چهل ساله، اروپا را در ظاهری “متحد”، به بخش مركزی و پيرامونی تقسيم نموده است! اين جنگ اقتصادی ميان سرمايه مالی كه سلطه ی مافيايی و سرطانی خود را تا مغز استخوان انسان و خلق ها فرو می كند و به پيش می برد تا همه نيرو و توان آن ها را بمكد، برايشان فقر و محروميت را ارزانی دارد، تنها ابزار حاكميت و سلطه ی سرمايه مالی امپرياليسم آلمان نيست كه توانسته به هدفی كه در دو جنگ جهانی دست نيافت، اكنون و به كمك اين جنگ اقتصادی دست يابد.
همين ابزار سلطه گری را می خواهد آن بخش از اسپانيا كه جمعيتی قريب به يك ششم كل اسپانيا دارد، ولی قريب به بيست درصد اقتصاد كل اسپانيا در آن متمركز شده است عليه بخش ديگر نيز به دست آرد! وقايع ناشی از اين «تضاد» ميان اقتصاد سياسی نئوليبرال و منافع مردم اسپانيا است كه به آن از طرف كاتالونياها لباسی از “ملی گرايي” پوشانده شده است كه از تاريخچه ای شايان توجه نيز برخوردار است!
اين «تضاد» در شرايط كنونی راه حل “ملي” ندارد كه اكنون آقای “راخو” و شاه اسپانيا برای آن سينه به تنور می چسابند! راه حل آن پايان بخشيدن به سياست تهاجمی اقتصاد سياسی نئوليبرال است كه تنها با گذار از نظام سرمايه داری ازجمله برای خلق های اسپانيا، از راه حلی ترقی خواهانه برخوردار خواهد شد!
درك اين نكته كه راه حل وضع اسپانيا برای خلق های آن، راه حلی “ملي” نيست، بلكه ترقی خواهانه است، به سخنی ديگر، راه حل برخوردها كه نمونه ی سركوبگرانه آن تنها در دوران فرانكو تجربه نشد، بلكه پليس ارسال شده توسط “راخو” و “شاه اسپانيا” نيز آن را دو هفته پيش به نمايش گذاشتند، از اين رو راه حلی ترقی خواهانه نيست، زيرا در راستای رشد جامعه اسپانيايی در روند “ماترياليسم تاريخي” قرار ندارد.
پايان بخشيدن به استثمار و سركوب و فقر نئوليبرال در اين كشور، چنين جهت گيری ترقی خواهانه است. از اين رو مبارزه برای گذار از نظم سرمايه دارانه كنوني، داشتن برنامه – ب – برای نيروهای ترقی خواه برای رشد نسبی “عدالت اجتماعي”، چنين جهت گيری ترقی خواهانه را تشكيل می دهد!
هنگامی كه رفيق احسان طبری در رساله پيش گفته از «استراتژی و تاكتيك در فن مبارزه ی اجتماعي» سخن می راند، از ديدگاه انديشه ی ماركسيستي- توده اي، چنين استراتژی و تاكتيك را مورد نظر دارد و آن را «مبارزه ی ترقی خواهانه» می نامد و در برابر سياست «مبارزه ی ارتجاعي» قرار می دهد!
بحران حاكم بر اتحاديه اروپا، ازجمله ميان منافع هسته ی مركزی امپرياليستی آن و كشورهای پيرامونی زير فشار سلطه ی سرمايه مالی گروه نخست، درعين حال نشان بحران عمومی نظام حاكم در اين اتحاديه نيز است! نشان تعميق «تضاد اصلي» ميان كار و سرمايه در اين اتحاديه و در جهان زير سلطه سرمايه مالی امپرياليستی است!
وقايع در كردستان عراق نيز در سطحی ديگر، جز اين نيست. هدف بارزانی در عراق، يا هدفی كه بخش هايی از مبارزان كرد در سوريه دنبال می كنند، جايگزين ساختن “تضاد” غيرواقعی “ملي”، به جای «تضاد ترقی خواهانه» اجتماعی در راستای فرازمندی جامعه از بلندای انديشه ی “ماترياليسم تاريخي” است.
توجه ی نادرست و «عمده» ساختن “تضاد”ی كه از درون جريان روند “ماترياليسم تاريخي” در مبارزه ی اجتماعی قابل درك نيست، با اين خطر روبروست كه به ابزار «مبارزه ی ارتجاعي» بدل شود كه طبری در اين رساله برجسته می سازد.
«عمده ساختن» “تضاد”ی كه نمی توان آن را از درون جريان روند “ماترياليسم تاريخي” توضيح داد و ريشه علّی و كاركردی آن را قابل شناخت ساخت، نه تنها نزد بارزانی كه عنصری افشا شده است، بلكه همچنين نزد كردهای سوريه كه در نبرد عليه داعش با موفقيت های شايان توجهی روبرو شده اند و تغييرات شايان دقت اقتصادي- اجتماعی را در “كوبانه” و ديگر بخش های آزاد شده ايجاد كرده اند، هشدار دهند است.
اين مبارزه از اين رو با خطر تبديل شدن به «مبارزه ی ارتجاعي» روبروست، زيرا در جهت ايجاد وابستگی به امپرياليسم آمريكا و منافع آن جريان دارد. اين وابستگی نمی تواند با برداشت ماركسيستي- توده ای از “ماترياليسم تاريخي” توجيه گردد.
از آنچه بيان شد، در ارتباط با شرايط ايران دو نتيجه گيری ممكن است!
١- مساله ی ملی را در ايران بايد در چارچوب ايرانی آزاد و مستقل و ترقی خواهانه كه در آن حقوق ملی همه خلق ها تضمين شده و به طور عملی پابرجا و موثر است، حل نمود. انقلاب ملي- دمكراتيك بزرگ بهمن مردم ميهن ما، شرايط چنين حل ترقی خواهانه ی مساله ملی را در ايران ايجادساخته است. پيروزی ارتجاع و ضد انقلاب مانع تحقق آن است كه دفع آن دستور روز در برابر خلق های ايران است و بايد برطرف گردد.
پيشنهاد عبداله اوچالان در كتاب “وارثان گيلگامش” ايجاد جمهوری فدراتيو دمكراتيك است كه در آن، حق ملی خلق كرد كه هر كشوری كه در آن ساكن است، تامين گردد. او پيشنهاد خود را با واقعيت تاريخی كه خلق كرد نتوانسته است در طول تاريخ وحدت قبايل را ميان خود ايجاد سازد مستدل می سازد. به نظر او شرايط جهانی و منطقه ايجاد اين وحدت را امروز ممكن نمی سازد.
٢- از همه ی آن چه كه بيان شد، چه آموزشی می توان برای شرايط سلطه ی رژيم ديكتاتوری ولايی در ايران دريافت؟ ديكتاتوری ای كه ابزار حاكميت نظام سرمايه داری وابسته به اقتصاد امپرياليستی است؟
در واقع همه ی آن چه بيان شد مقدمه ای است، برای بحث و بررسی ای كه بايد در سطور زير مطرح گردد. به اين منظور می خواهم از “راه توده” كمك بگيريم كه در مقاله ی “جايگاه ضعيف ايران در سياست نوين آمريكا” (شماره ٦٢١)، نمونه ی نمونه وار يك ارزيابی غير ماركسيستی را ارايه می دهد كه به كمك آن می توان سياست درست ماركسيستي- توده ای را با شفافی شناخت و درك كرد.
در صفحه اول اين مقاله، تز «تغيير اولويت های دولت آمريكا .. در رابطه با ايران» مطرح می شود. تغييری كه در مقاله به طور مستقل و مستقيم مستدل نمی گردد، بلكه آن را ناشی از تغيير «عمده بودن خطر روسيه» اعلام می شود. تغييری كه گويا هدف آن جلب روسيه توسط ترامپ برای اتحاد عليه اروپا است. توجه به واقعيت توسعه ی ناتو تا مرزهای روسيه و حتی ايجاد گردان “حمله ی سريع” مداوم در كشورهای بالتيك و لهستان و … كه بخش آمريكايی آن از ٤ هزار نفر تشكيل می شود، در اين استدلال جايی ندارد.بررسی اين بخش از مقاله، وظيفه ی اين سطور نيست.
در بخش دوم مقاله، “راه توده” با نتيجه گيری غيرمستدل از بخش اول، مدعی است كه «با تغيير سياست و اولويت های آمريكا، جايگاه ايران نيز در سياست جهانی آمريكا تغيير يافته است».
“راه توده” از اين نتيجه گيری خود، به نتيجه گيری دوم نايل می شود. اين نشريه كه خود را توده ای قلمداد می سازد، تزِ تبديل شدن «ايران به ضعيف ترين حلقه زنجير.. جنگ اقتصادی آمريكا با اروپا و چين» را مطرح و آن را به مثابه تز سوم خود برای خواننده توضيح می دهد – با اين اميد كه خواننده در اين بين امكان دنبال كردن خط استدلالی “راه توده” را به كلی گم كرده باشد -. “راه توده” از آنچه گفته، به نتيجه گيری بعدی می پردازد و «ضعيف ترين حلقه زنجير» بودن ايران را «ناشی از شرايط اقتصادی و سياسی ايران» می داند كه پيامد «وابستگی اقتصادی ايران به اقتصاد جهانی و عدم توجه و اعتقاد به ضرورت برقراری يك نظام توليد ملی برای رفع نيازهای ملی ..» است!
اعتراف و اذعان “راه توده” به «وابستگی ايران از هر جهت به اقتصاد جهانی .. [كه] كمترين توان ايستادگی در برابر فشارهای آن را ندارد»، شناخت جديد و نكته مثبت را در مقاله تشكيل می دهد كه بايد آن را برجسته ساخت.
“راه توده” اما اين درس جديد را، اين شناخت جديد را از “تضاد”، از درون روند “ماترياليسم تاريخي”، به سخنی ديگر در چارچوب «استراتژی و تاكتيك ترقی خواهانه» به كمك برداشت ماترياليسم ديالكتيك كه زنده ياد طبری در درسنامه ی پيش گفته توضيح می دهد، عملی نمی سازد. از اين رو نيز نتيجه گيری نهايی او، نه «ترقی خواهانه»، آن طور كه طبری طلب می كند، بلكه «ارتجاعي» از كار در می آيد، زيرا می خواهد شرايط حاكم را تنها با تغيير در لايه بندی حاكمان، به سود لايه ای ديگر از حاكمان كنوني، عملی سازد!
“راه توده” كليت اقتصاد سياسی نئوليبرال را مورد خطاب و انتقاد قرار نمی دهد. باز هم گرفتار در “خرده كاري”، با به ميان كشيدن پاي، بايد ديگر گفت “بيچاره” «دولت هشت ساله احمدی نژاد»، مساله را گويا حل می كند.اين نشريه كه خود را توده ای می نمايد، تبديل «ايران [را] به ضعيف ترين حلقه زنجير .. از نظر اقتصادی پيامدهای دولت هشت ساله احمدی نژاد ..» و نه پيامد سياست اقتصادی نئوليبرال می داند كه برنامه رسمی دولت حسن روحانی نيز است!
در روند ژرفش وابستگی نومستعمره ای ايران به سرمايه مالی امپرياليستي، دولت روحانی با امضای قرارداد با “توتال” گامی عميقاً ضد ملی به پيش برداشته است كه دست صد احمدی نژاد را هم از پشت می بندد!
“راه توده”«تكيه بر تضاد، افشاء تناقضات» را نه از درون روند فرازمندی ماترياليسم تاريخی برای ايران كه طبری در رساله ی خود به مثابه وظيفه ی ماركسيستي- توده ای خواستار می شود، عملی می سازد، بلكه از جايگاهِ حفظ منافع لايه ای از حاكمان در نظام سرمايه داری عليه لايه های ديگر!
از اين رو نيز عجيب نيست كه اين نشريه كه می خواهد گويا «مشی توده ي» را نمايندگی بكند، نمی تواند ضرورت خروج از چرخه اقتصاد سياسی نئوليبرال را كه به آن نام “اسلامي” داده اند، درك بكند و توضيح دهد. نمی تواند جايگزينی برای اين سياست اقتصادی ضد مردمی و ضد ملی ارايه دهد. نمی تواند اقتصاد سياسی مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب را مطرح سازد، از آن دفاع كند، آن را برای خواننده توضيح دهد و جايگزين ناپذيری آن را برای فرازمندی جامعه ايران، برای احيای دستاوردهای ترقی خواهانه و دمكراتيك انقلاب بهمن ٥٧ مردم ميهن ما قابل شناخت سازد!
رفيق عزيز محسن محق است كه اين جريان خرده بورژوايی در حاشيه ی جنبش توده ای را بخشی از “سرنوشت” ما ارزيابی می كند. اما همان طور كه رفيق محسن نيز برجسته می سازد، وظيفه افشای آن برای هموار ساختن وحدت نظری و سياسی در حزب توده ايران و جنبش توده ای پراهميت همان قدر است، كه در مبارزه برای جلب متحدان دور و نزديك به منظور گذار از ديكتاتور ی و نظام سرمايه داری وابسته پراهميت است.
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4460
…..
١- زنده ياد جوانشير در گفتگويي، «وجود “افسران توده ای آزاد شده در جريان انقلاب” را در رهبری حزب توده ايران»، چنين امتيازی استثنايی می دانست. زنده ياد نورالدين كيانوری نيز در ارتباط با “بحث های تلويزيوني”، وجود احسان طبری را چنين امتيازی استثنايی برای حزب ما ناميد كه همه احزاب از آن برخوردار نيستند.
افرین بر رفیق فرهاد عزیز واقع مقاله جامع وهمه جانبه نگر بود افرین بر حزب توده ایران که چنین دانشمندان تحلیل گری در دامن خود
پرورش داده است “ساقی به جام عدل بده باده تا گدا …غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند” پاینده باشی بدرود