در مرحله نبرد ضددیکتاتوری در ایران مبارزه ضدسرمایه داری مجاز است؟ «حرکت، وحدت اتصال و انفصال است»

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٢ / ١٤ (٣٠ ارديبهشت)

واژه راهنما: استقلال سياست انقلابي حزب توده ايران يا پيروي از متحدان؟ پیوند میان مبارزه ضد نظام سرمایه داری و ضد برنامه نولیبرالی امپریالیستی. «مرحله ای بودن حرکت به جلو» به چه معناست؟ وحدت ثبات و تغییر. دیالکتیک نبرد ضد نظام سرمایه داری در مرحله نبرد ضد ديكتاتوري.

طبری در “درباره انسان و جامعه انسانی” مساله رشد اجتماعی را همانند تغییرات در طبیعت، دارای مرحله هایی اعلام می کند که در کلیت آن، روند اعتلای جامعه تحقق می یابد. او در صفحه 29 می نویسد: «جامعه نیز مانند طبیعت دارای مسیر مراحلی (Stadial) است … [جامعه در این روند] سطح مادی و معنوی خود را اعتلا می دهد». این مرحله ای بودن فرازمندی (با «جبهه های» آن – همانجا-)، صورت ظاهر و هم مضمون جامعه را در بر می گیرد. بر این پایه «کیفیت هایی دارای ساختار بغرنج تر و عملکرد گوناگون تر پدید می شود، و این بغرنج تر شدن ساختار و عملکرد را ما تکامل می نامیم» (همانجا، ص 28). این ارزیابی طبری محل تردید نیست.

در انطباق با برداشت طبری، در سند اصلی ششمین کنگره حزب توده ایران مرحله رشد اجتماعی در ایران مرحله انقلاب ملی- دموکراتیک تعریف می شود که از دو بخش تشکیل شده است، یکی بخش و به سخن طبري «جبهه» یا زیرمرحله ضددیکتاتوری فرازمندی جامعه و دیگری، جبهه یا زیرمرحله نوسازی دموکراتیک و ترقی خواهانه پس از سرنگونی دیکتاتوری نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی. به منظور تحقق بخشیدن به این دو بخش از مرحله انقلاب ملی- دموکراتیک، جنبش مردمی به برپایی دو جبهه ضددیکتاتوری و جبهه متحد خلق نیاز دارد.

پرسشی که اکنون مطرح است، این پرسش است که آیا حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران برای به سرانجام رساندن انقلاب ملی- دموکراتیک، به خط مشی و برنامه مستقل خود نیاز دارد، یا خیر؟ به سخنی دیگر که همین معنا را می رساند، آیا استقلال سیاست انقلابی حزب توده ایران در این مرحله ضروری است و یا تابعی است از سیاست متحدانش؟  آیا باید سیاست خود را حزب طبقه کارگر به تابعی از سیاست متحدان مرحله ای خود بدل سازد، تا بتواند مرحله انقلاب ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه ایرانی را به سرانجام مورد خواست طبقه کارگر و متحدان طبقاتی آن نایل کند؟

پاسخ جریان های انحرافی سوسیال دموکرات از نوع “عدالت” و “راه توده”، پاسخی روشن و صریح است. آن ها در ظاهر با درک نادرست از سیاست اتحادهای حزب طبقه کارگر در مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب، معتقد هستند که سیاست اتحادها از اولویت برخودار است. اولی خرده بورژوازی در اطراف جریان احمدی نژاد را متحد حزب توده ایران در مرحله کنونی اعلام می کند و خواستار دفاع از آن می باشد. و دومی، لایه هایی از سرمایه داران در اطراف هاشمی رفسنجانی را متحد حزب توده ایران برای این مرحله می پندارد و پشتیبانی از این جریان را به حزب توده ایران تجویز می کند. هر دو از ارايه توضيح استدلالي درباره نظرهاي خود سرباز مي زنند. هیچ کدام برای تحقق یافتن نقش مستقل طبقه کارگر و متحدان طبقاتی آن در مرحله کنونی، سخنی برای بیان ندارند!

به بیانی دیگر، هر دو خواستار آنند که حزب طبقه کارگر ایران، سیاست مستقل خود را رها کرده و به دنباله رُوی این یا آن جریان در حاکمیت نظام سرمایه داری بدل گردد. هر دو می خواهند این سیاست را تحت عنوان خط مشی پلنوم هفدهم بنمایند که در بهترین حالت نشانی است از درک نادرست از آن سیاست و انتقال غیرانتقادی آن به شرایط امروز. به این درک نادرست و یا سفسطه گرانهِ هدفمند، در بررسی مجزایی پرداخته خواهد شد.

سیاست حزب توده ایران نسبت به مساله استقلال خط مشی حزب طبقه کارگر نیز روشن وصریح است. تصویب خط مشی انقلابی و برنامه حداقل کارگری حزب در ششمین کنگره آن، جای تردیدی را باقی نمی گذارد که حزب طبقه کارگر ایران از موضع استقلال سیاست انقلابی طبقه کارگر دفاع می کند و آن را منافی با مبارزه اتحادهای اجتماعی خود نمی داند، که برعکس، معتقد است به منظور دستیابی به اتحادهای پایدار در نبرد ضددیکتاتوری امروز و به منظور نو و بازسازی اقتصادی- اجتماعی دموکراتیک جامعه ایران پس از سرنگونی استبداد رژیم حاکم ولایی- امنیتی، حزب توده ایران به سیاست مستقل، انقلابی و متکی بر اندیشه جامعه شناسی علمی مارکسیستی- توده ای نیاز قطعی دارد. پيوند ميان ”آزادي“ و ”عدالت اجتماعي“ در خط مشي انقلابي حزب توده ايران، بيان شناخت و پايبندي بر موضع علمي و انقلابي حزب طبقه كارگر است. مبارزه اي كه افشاگري عليه نظام سرمايه داري و برنامه نوليبرال آن را توامان در بر مي گيرد.

تردیدی نیست که برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران می تواند و باید هم نسبت به خواست های متحدان مرحله ای خود انعطاف نشان داده و به توافق های بینابینی نیز تن دهد، و یا تصحیح ها و تکمیل های ضروری این برنامه را عملی سازد، این اما به معنای نفی ضرورت استقلال سیاست انقلابی حزب نیست و نباید باشد. از این روی نیز داشتن برنامه ای روشن و صریح برای فعالیت تبلیغی- ترویجی و آموزشی حزب توده ایران در این مرحله، از مبرمیت کامل برخوردار است. متاسفانه اما می توان مشاهده نمود که در این زمینه روشنی لازم نزد همه مبارزان متعهد وجود ندارد.

برای نمونه، در سایت “صدای مردم” که با سخت کوشیِ شایان تحسین فعالان در آن، خبرهای کارگری، دهقانی، معلمان، زنان، جوانان و… هر روزه به روز می شود، این خبرها بدون هر موضع گیری مستقل و روشنگرانه- افشاگرانه از طرف سایت، از نشریات داخلی منعکس می گردد. به سخنی دیگر، ارتباط وجود خبرهای تکان دهنده درباره شرایط زندگی زحمتکشان بـا علـل آن، یعنی با ریشه نابسامانی ها در نظام سرمایه داری توضیح داده نمی شود. نشان داده نمی شود که تشـدیـد انباشت سرمایه و سود توسط طبقات حاکم در نظام سرمایه داری وابسته به نظام سرمایه داری جهانی، که از طریق اجرای برنامه نولیبرال آن دنبال می شود، علت تشدید نابسامانی و بدتر شدن شرایط زندگی کارگران، دهقانان و … است. با سخنی دیگر که همان معنا را می رساند، پیوند میان مبارزه دموکراتیک و طبقاتی- سوسیالیستی حزب توده ایران که مورد تائید و تاکید اسناد کنگره ششم حزب هستند، در ارتباط با خبرهای کارگری، دهقانی و … در این سایت برقرار نمی گردد. تا آنجا که نگاه محدود یک نظاره گر منفرد نشان می دهد، تاکنونی مقاله مستقلی در ارتباط با خط مشی انقلابی حزب توده ایران و برنامه کارگری آن در ارتباط با اخبار کارگری در سایت دیده نشده است که به منظور انتقال مضمون خط مشی انقلابی به درون طبقه کارگر ایران و دیگر لایه های ضداستبدادی و ضد نظام سرمایه داری نگاشته شده باشد؟! این در حالی است که سایت “صدای مردم” تعلق معنوی خود را به خط مشی انقلابی حزب توده ایران، از طریق انتشار اسناد حزب توده ایران و مقاله های نامه مردم و … مورد تائید قرار می دهد.

طرح این مورد مشخص، توضیح و تشریح ناروشنی حاکم به فعالیت تبلیغی- ترویجی- آموزشی نزد برخی از هواداران حزب توده ایران است و نه انتقاد به عملکرد این سایت که درباره فعالیت آن نگارنده اطلاع مشخصی ندارد و لذا فاقد صلاحیت برای برخورد انتقادی به عملکرد آن است. انتقاد به اسلوب کار تبلیغی- ترویجی- آموزشی در زیرمرحله نبرد ضد دیکتاتوری مطرح است! (شاید اعتقاد به “روزنامه نگاری مدرن”، علت چنین شیوه کارکرد است؟ بحث درباره حقانیت چنین برداشتی باید در بحث و گفتگوی دیگری دنبال شود. شايد پنداشته مي شود كه ديگراني اين وظيفه را عملي خواهند ساخت و …).

این ناروشنی در مبارزه تبلیغی- ترویجی- آموزشی می تواند ناشی از این برداشت نادرست باشد که گویا اعلام مواضع ضد نظام سرمایه داری، به تشکیل جبهه ضددیکتاتوری صدمه می زند و برپایی آن را مشکل و یا حتی ناممکن می سازد. به سخنی دیگر، نحوهِ برداشت از «مرحله ای بودن حرکت به جلو» که برخی از هواداران حزب توده ایران به آن باور دارند، موجب شده است که در روند کوشش صادقانه برای برپایی جبهه ضددیکتاتوری، ناروشنی نظری میان برخی از مبارزان توده ای وجود داشته باشد. ناروشنی در این باره که مبارزه ضد نظام سرمایه داری در چه سطحی در این مرحله مجاز و کمک کننده است؟ آیا پیوند میان مبارزه ضد نظام سرمایه داری و ضد برنامه نولیبرالی امپریالیستی مجاز است؟ «منطق» خط مشی انقلابی حزب توده ایران باید دنبال شود، و یا باید در آن تعدیل هایی به عمل آورد؟

در این زمینه در نوشتار قبلی (1392/12 http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2042) نکاتی به بحث گذاشته شد که به آن مراجعه داده می شود.

هدف سطور زیر، بررسی این نکته و نشان دادن موضع مارکسیستی- توده ای در این زمینه از دیدگاه فلسفی- تئوریک و عملکردی – سیاسی حزب طبقه کارگر ایران می باشد.

1- «مرحله ای بودن حرکت به جلو»

همان طور که در آغاز نوشتار در تائید ارزیابی حزب توده ایران از فرازمندی (رشد) مرحله ای جامعه نشان داده شد، تردیدی در حقانیت ارزیابی علمی حزب در این زمینه وجود ندارد. اما «مرحله ای بودن حرکت به جلو» به چه معناست؟ آیا می توان از این برداشت علمی به این نتیجه رسید که تدارک ایجاد شدن هر مرحله در حرکت، در همان مرحله عملی می شود؟

چنین برداشتی به این معناست که مرحله ها از کیفیت ویژه خود برخوردار نیستند. برداشتی که نادرست است. برای نمونه، در واقع در جامعه طبقاتي ايران شرایط کیفی متفاوتی در مرحله ماقبل پیروزی بر رژیم استبدادیِ ولایتی- امنیتی و پس از این پیروزی حکمفرماست. از این روی نیز تغییرات کمّی برای دستیابی به مرحله بعدی فرازمندی جامعه با کیفیتی جدید (نبود رژیم استبدادی ولایت فقیه)، در مرحله نازل تر کنونی تحقق می یابد. هم تغییرات عینی و هم ذهنی: تعميق بحران نظام سرمايه داري از يك سو و رشد آگاهی اجتماعی از سوي ديگر.

نفی تغییرات کمّی در مرحله نازل تر رشد اجتماعی، به معنای آنست که گویا رابـطه دو مرحله، رابطه ای انفصـالـی و بدون ارتباط با یکدیگر می بوده است. پیشنهادهای برنامه حداقل کارگری حزب برای رشد دموکراتیک جامعه پس از سرنگونی استبداد حاکم که به منظور برپاداشتن جبهه متحد خلق ارایه شده اند، نشان برداشت دیالکتیکی حزب توده ایران از وجود ارتباط میان دو زیرمرحله پیش و بعد از پیروزی بر استبداد در خط مشی انقلابی حزب است.

برداشت غیرعلمی از «مرحله اي بودن حركت به جلو» به عنوان يك اصل مطلق و بدون ارتباط با مرحله پیش و بعد، كه گویا در آن شیوه مبارزاتی ویژه ای هم حکمفرماست، از این روی برداشتی غیردیالکتیکی است، زیرا این برداشت، دو قطب ديالكتيكي استقلال- ثبات مرحله را در برابر تحقق «حركت به جلو» در همین مرحله قرار می دهد كه هيچ معنايي ندارد، جز آنكه «حرکت در هر مرحله» را به معناي نقطه اي از خط درك كنيم و آن را در برابر كليت خط قرار دهيم. در اين انديشه، نه تنها حركت در يك نقطه متمرکز پنداشته مي شود و به بیانی دیگر به سکون، یعنی به امری تهی از مضمون بدل می شود، بلكه شناخت مرحله كنوني و شرايط بودگي آن از اين طريق نفي مي شود كه ارتباط ديالكتيكي اين مرحله با كليت خط نفي مي شود. چنين برداشتي به معناي نفي حركت بي وقفه در مرحله معين بوده و عملاً بودگي ارتباط ميان دو قطب ديالكتيكي در مرحله را نفي می كند. پيامد آن، ”گم“ شدن جهت جانبدارانه فرازمندی جامعه در اندیشه است. اين در حالي است كه طبري در ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ (جلد دوم) در مبحث ”حركت يا جنبش“ (٤٢ به بعد) در رد «آپوري هاي زنون» (ص ٤٧) اشتباه نظريه زنون را نقض ديالكتيك نقطه و خط مي داند و در ص ٤٨ مي نويسد: «زنون به جنبه انفصالي حركت در مكان توجه مي كند، ولي اين كه حركت در عين حال داراي جنبه اتصالي است و وحدت اتصال و انفصال است، حل تضاد بين اتصال و انفصال است، توجه نكرده و يا نخواسته است بكند (تکیه از من)»

 طبری این موضع فلسفی را در مقایسه «دو بینش بزرگ»، بینش ارسطویی و مارکسیستی، و در ارتباط با تعریف «زندگی» به مثابه «یک روند طبیعی مادی» همانجا در صفحه 68 نیز مورد توجه قرار می دهد و «وحدت ایستائی و پویائی [را] وحدت ثبات و تغییر در موجود زنده [تکیه از من]» تعریف می کند. او می نویسد: «زندگی یک روند طبیعی مادی است که به مثابه مرحله خاصی از تکامل ماده در جنبش جاویدان آن پدید شده و از جهت ایستائی (ستاتیک)، یک ساخت به هم پیوسته و متحدی را به وجود می آورد و از جهت پویائی (دینامیک) قادر به بازسازی خود و ادامه هستی خود است … [تكيه از من]». به عبارت دیگر، طبری جنبه جانبدارانه پویایی «روند طبیعی مادی» را خاطرنشان می کند كه در وحدت «مرحله» و «گذار از آن» متبلور مي شود!

به سخنی دیگر، در عین حال که مجاز و ضروری است میان مرحله های مختلف «حرکت به جلو» تفاوت قایل شد، یعنی آن ها را در وضع ایستایی شان مورد توجه قرار داد، تا از این توجه به همهِ سُویه های آن و به همه وظیفه های لحظه دست یافت، نباید رابطه میان مرحله های مختلف روند فرازمندی پدیده را در همان لحظه ایستا هم از مدنظر دور داشت، زیرا جنبه پویای حرکت، جنبه جانبدارانه- مترقی حرکت در اندیشه “گم” می شود، «بازسازی خود و ادامه هستی خود» نفی می شود. به سخنی دیگر، از این طریق «وحدت» دو قطب متضاد دیالکتیکی نفی می شود!

با چنین نگرش غیردیالکتیکی به «حرکت به جلو»، «روند طبیعی [حرکت] مادی» در موجود زنده و یا هر پدیده اجتماعی در ذهن روشنفکرانه نقض می گردد. طبری همانجا (ص 24) برداشت مارکس را از «حرکت»، در بحث درباره «حقیقت مطلق و حقیقت نسبی»، چنین نقل می کند: «مارکس با طنز می گوید، تنها مفهوم تجریدی حرکت است که بی حرکت است [تکیه از من]، والا هیچ چیز از حرکت و تغییر رها نیست.» به سخن دیگر، برای مارکس، حرکت و نه سکون مفهومی با مضمون «مطلق» است!

برای اندیشه علمی، نیاز به بررسی «حرکت» در لحظه سکون آن، یعنی در مرحله “نقطه”، که برش تاریخی حرکت را به صورت مجرد در انتزاع («عقلي») اندیشه متبلور می سازد، از دیدگاه ارزیابی منطق صوری ضـروری است. باقی ماندن اندیشه اما در همان مرحله “نقطه”، به عبارت دیگر بی توجهی به «مطلق» بودن حرکت، بی توجهی به منطق دیالکتیکی است که «مضمون» پدیده یا سرشت پویای آن را حتی در مرحله مشخص “نقطه” نیز قابل شناخت و درک می سازد. طبری همانجا (ص 54) منطق دیالکتیکی را «منطق مضمونی» می نامد و می نویسد: «قبول منطق صوری ارسطو از طرف حکماء اسلامی، وسیله ای برای اثبات عقلـی احکام دینی بود [تكيه از من]». طبری در ادامه نه تنها «منطق صوری» ارسطویی را برای شناخت مضمونی واقعیت کافی نمی داند، بلکه حتی «منطق صوری» با برداشت امروزی آن را نیز ناکافی ارزیابی می کند.

ریشه این ناکافی بودن منطق صوری برای شناخت و درک مضمون روند فرازمندی پدیده، ازجمله درک مطلق بودن حرکت و تغییر در پدیده، تنها یک بحث فلسفی- تئوریک نیست، بلکه بحثی سیاسی نیز است. منطق صوری به خاطر شیوه نگرش «نظاره گرِ ظاهر بین» (مارکس) آن كه قادر است تنها ظاهر پديده را بشناسد، دارای موضعی پوزیتویستی، موضع تائید واقعیت موجود است. پيروزي امپرياليسم را در ”جنگ سوم سرد“ ميان دو سيستم، دليل بر ”حقانيت“ سرمايه داري مي پندارد و اعلام مي كند.

سرشت جانبدارانه- ترقی خواهانهِ انقلابیِ اندیشه دیالکتیکی، در انديشه و موضع پوزیتویستی، به سود حفظ شرایط حاکم “گم” می شود. بی علت نیست که دانشمندان مدافع نظام سرمایه داری در ارزیابی های خود تنها به منطق صوری متوسل می شوند. منطق دیالکتیکی را به قول طبری «ایدئولوژی» و نه علم می نمایند (همانجا، ص 18).

همه اندیشه های سوسیال دمکرات که به طور پوشیده از نظام سرمايه داري دفاع می کنند نیز از همین شیوه استفاده می کنند. نشستن در کوپه قطار به امید رسیدن آن به ایستگاه سوسیالیسم که لنین به آن ها نسبت می دهد، همانقدر موضع پوزیتویستی سوسیال دمکرات هاست که بی اعتمادی به توانایی برای گشودن «دروازه شهرهای ناگشوده» (احسان طبری، با پچپچه پاییز، ٩) و به خدمت گرفتن بادِ در دستِ «بادبدستان» برای بر پا کردن «طوفان» (احسان طبری، فرسايش در خزان، شعر زندان)، برایشان “چپ روی” است. اصرار یک سویه بر توجه به «شرایط» و «مقدورات»، تکیه غیرانقلابی بر ثبات و سکون، نشناختن سرشت تغییر و حرکت در هر مرحله، خواسته یا ناخواسته، سرشت انقلابی مبارزه طبقاتی را فلج ساخته، جنبش کارگری را خلع سلاح نموده و آن را به پیروی از منافع طبقاتی دشمن مجبور می سازد.

شناخت مرحله یا زیرمرحله و «جبهه ها» در «روند حرکت به جلو» توسط اندیشه روشنفکرانه، همان طور كه اشاره رفت، شناخت و تعریف علمی- روشنفکرانه- انتزاعی سیستماتیکِ روند حرکتی در اندیشه است. در حالی که درک دیالکتیک حرکت به جلو، شناخت و درک «جریان زندگی واقعی» (مارکس)، درک «مضمون» جریان زندگی است که «ماهیت» آن را تشکیل می دهد. هر دو نگرش برای شناخت وظیفه روز ضروری است. آن دو را نباید در برابر هم قرار داد و یا یکی را به سود دیگری، حتي براي لحظه اي حذف نمود. موضع «ایدئولوژی ضدکمونیستی» که در مقاله ”فراتر از نزاع چپ و راست“ در سايت ”كلمه كارگري“ منتشر شده است و بجا مورد انتقاد مقاله ”جنبش كارگري و خطر گسترش تفكرات گمراه كننده“ در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران قرار گرفت (شماره ٩٢٠، ١٦ ارديبهشت ١٩٢ http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1949به طور بسیار زنده مضمون «جریان زندگی واقعی» مورد نظر مارکس را در نبرد طبقاتی نشان می دهد (نگاه شود همچنين به كمونيسم جامعه آرماني انسان دوستي … ارديبهشت ١٣٩٢ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2047). سکوت درباره مضمون این نبرد طبقاتی، خالی گذاشتن صحنه نبرد برای دشمن طبقاتی و همچنین برای متحدان در نبرد ضددیکتاتوری حتي براي لحظه اي هم مجاز نيست! اين، خلع سلاح ایدئولوژیکی طبقه کار است.

«جريان زندگي واقعي» مورد نظر ماركس در نمونه اي ديگر نيز قابل شناخت است. ”عدالت“، يكي از جريان هاي سوسيال دموكرات كه با سيلي صورت خود را قرمز مي كند، بلافاصله نسبت به مقاله پيش گفته نامه مردم از خود واكنش نشان داد. اين واكنش سريع درست از اين روي از ديد ”عدالت“ ضروري شده بود‏ زير مقاله ”جنبش كارگري و خطر گسترش تفكرات گمراه كننده“ در نامه مردم (١٦ ارديبهشت)، به كمك تاريخ مبارزه حزب كمونيست ايران و حزب توده ايران، بر پيوند ميان مبارزه دموكراتيك- سنديكايي و سياسي- طبقاتي- سوسياليستي طبقه كارگر پاي فشرده است. “عدالت“ كه همانجا مدعي است ده سال است نسبت به انحراف ها در جنبش كارگري هشدار داده است، اگر صداقت دارد، بايد براي اين مقاله هورا بكشد، پاي بكوبد و آفرين بگويد! اين در حالي است كه مي كوشد ثمربخشي و موفقيت مقاله را از اين طريق محدود سازد كه آن را «ظاهر» سازي تلقي كرده و ٢٨ ارديبهشت مي نويسد: «در ظاهر چنين به نظر مي رسد …»!

2- آیا باید با توجه به موضع متحدان در نبرد ضد دیکتاتوری، از طرح مواضع ضد سرمایه داری خط مشی انقلابی حزب توده ایران دوری جست؟

پیش تر اشاره شد که اتخاذ این موضع سوسیال دمکرات موجب شده است که در سایت “راه توده” و “عدالت” کلمه ای علیه شرایط ناشی از سلطه نظام سرمایه داری مافیایی در ایران بر روی کاغذ نیاید. این موضع، ناشی از برداشت انحرافی آن هاست که مایلند استقلال خط مشی انقلابی حزب توده ایران را به خاک بسپرند و حزب طبقه کارگر را دنباله رُوی این یا آن جریان بورژوازی سازند. در مقاله پیش گفته نیز نکاتی دیگر در این زمینه به بحث گذاشته شد. این، اما همه سخن و همه جانب های مساله نیست. باید مساله دیالکتیک پیوند نبرد ضد سرمایه داری و علیه برنامه نولیبرالیسم امپریالیستی را در ارتباط با تضاد عمده روز، یعنی وجود دیکتاتوری حاکم و ضرورت دفع انقلابی سلطه رژیم ولایی- امنیتی توسط جبهه گسترده ضددیکتاتوری، به طور مشخص مورد بررسی پژوهشگرانه قرار گیرد. باید به این پرسش پاسخ مشخص داده شود که با توجه به موضع متحدان مشترک در جبهه گسترده ضددیکتاتوری، دیالکتیک نبرد ضد نظام سرمایه داری در این مرحله چیست، چگونه قابل شناخت بوده و چگونه می تواند برای متحدان توضیح داده شده و تفهیم گردد؟ برای جلوگیری از طول کلام، به این بررسی به طور مجزا در نوشتار دیگری پرداخته خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *