مقاله شماره ١٣٨٩ / ٢٢ (١٠ مرداد) بخش سوم
واژه راهنما: انتقادى راهنما. آموزش از “دو تاكتيك سوسيال دموكراسى در انقلاب دموكراتيك” براى پيشبرد خيزش انقلابى كنونى مردم ايران. وظايف مبرم و عاجل حزب توده ايران در شرايط كنونى.
١٢- آيا اگر بورژوازى از انقلاب دموكراتيك برمد، دامنه عمل انقلاب نقصان مىپذيرد؟
«… كنفرانس [منشويكها] برآنست كه تشكيل حكومت موقت سوسيال دموكراتيك يا شركت در آن … طبقات بورژوازى را از انقلاب رخ مىدهد و بدينوسيله دامنه عمل انقلاب نقصان مىپذيرد».
اينجاست اصل تمام مطلب. … درست فكر كنيد: در حكومت موقت شركت نبايد كرد، زيرا اين موضوع بورژوازى را از انقلاب رم مىدهد و بدينوسيله دامنه انقلاب نقصان مىپذيرد! [على خدايى: «مسالههاى طبقاتى را نبايد مطرح ساخت، زيرا عملى تفرقهانداز مىباشد!»] … فلسفه [منشويكى] كه مىگويد چون انقلاب بورژوازيست، به اين جهت ما بايد در مقابل رذائل بورژوازى سر تعظيم فرود آورده و از سر راهش كنار برويم، تماماً و بهصورت ناب و پيگير خود در مقابل ما متظاهر مىگردد. اگر ما، ولو در موارد جزئى و ولو براى يك دقيقه از اين نظر پيروى نمائيم كه شركت ما ممكن است بورژوازى را از انقلاب رم دهد، در اينصورت سركردگى انقلاب را تماماً به طبقه بورژوازى واگذار خواهيم كرد. بدينطريق ما پرولتاريا را كاملاً تحت قيموميت بورژوازى در مىآوريم … و پرولتاريا را مجبور مىكنيم، معتدل و ملايم باشد تا مبادا بورژوازى رم كند. ما روى حياتىترين نيازمندىهاى پرولتاريا، يعنى نيازمندىهاى سياسى وى كه اكونوميستها و مريدان آنها هيچگاه درست نمىفهميدند، سايه مىافكنيم و اينكار را بدان سبب مىكنيم كه بورژوازى رم نكند. ما كاملاً از شيوه مبارزه انقلابى در راه عملى نمودن دموكراتيسم، در حدودىكه مورد لزوم پرولتارياست، عدول كرده و شيوه معامله با بورژوازى را در پيش مىگيريم و به بهاى خيانت به اصول و خيانت به انقلاب، موافقت داوطلبانه بورژوازى را خريدارى مىنمايم («براى اينكه رم نكند»)! (١١٤) …. [منشويكها] توانستهاند تمام ماهيت تاكتيك خيانت به انقلاب و تبديل پرولتاري به زائده ناچيز طبقات بورژوازى را در دو سطر كوچك بيان نمايند. …: به دنبال بورژوازى سلطنتطلب افتادن. از آنجا كه عملى كردن جمهورى ممكن است بورژوازى را وادار به رميدن نمايد …، پس مردهباد مبارزه در راه جمهورى [مردهباد طرح مسالههاى طبقاتى!]. از آنجا كه هرگونه خواست جدى دموكراتيك پرولتاريا كه به هدف نهايى منجر شود، هميشه و در تمام جهان بورژوازى را وادار به رميدن مىنمايد (١١٥) [لطفاً از طرح مسالههاى طبقاتى دورى جويد، زيرا «تنها اختلاف هاشمى با رهبرى بر سر احمدىنژاد است» (رفيقدوست، ٢ مرداد ٨٩) و زود مىرمد!]. ….
بروز فعلى اكونوميسم … «Credo» برنشتينى را بهخاطر آوريد: اقتصاد، اشتغال بهامور واقعى كارگرى، آزاد بودن در انتقاد از هرگونه سياستبافى، عميق ساختن واقعى فعاليت سوسيال دموكراتيك كار ما سوسيال دموكراتها است و سياست كار ليبرالها. زنهار هيچگاه دچار «انقلابىگرى» شويد: اين امر بورژوازى را رم خواهد داد. … آزادى انتقاد … كار ما سوسيال دموكراتها و آزادى عمل، آزادى ميدان براى رهبرى انقلاب (بخوان ليبرالى)، آزادى «رفرم» از بالا، كار آنها، يعنى كار طبقات بورژوازى. ….
اين مبتذل كنندگان ماركسيسم هيچگاه كوچكترين تفكرى در باره گفتههاى ماركس راجع به لزوم تبديل سلاح انتقاد به انتقاد سلاح نكردهاند. … آنها كه ماركسيسم را به دراز گوئى بدل نمودهاند، از ايدئولوژى مصممترين و با انرژىترين طبقه انقلابى پيشرو، يك نوع ايدئولوژى خاصى درست كردهاند كه متعلق به عقبماندهترين قشرهاى اين طبقه، يعنى قشرهائىاست كه از وظايف دشوار انقلابى دموكراتيك احتراز مىجويند. …. (١١٦)
اگر طبقات بورژوازى در نتيجه شركت سوسيال دموكراسى در حكومت انقلابى [و طرح مسالههاى طبقاتى]، از انقلاب رميده شوند، در اينصورت «دامنه آنرا نقصان خواهند داد». كارگران روس مىشنويد: اگر انقلاب را آقايان استرووهها كه سوسيال دموكراتها آنها را رم نداده باشند، انجام دهند، يعنى كسانى انجام دهند كه منظورشان پيروزى بر تزاريسم نبوده بلكه [حل اختلاف با رهبرى و تقسيم قدرت ميان خود و] معامله با آن است، در اينصورت دامنه انقلاب وسيعتر خواهد شد. (١١٧)
آيا شما آقايان هيچ فكر كردهايد كه «دامنه انقلاب» به كداميك از نيروهاى واقعاً موجود اجتماعى وابسته است؟ نيروهاى سياست خارجى و بست و بندهاى بينالمللى را كنار مىگذاريم … صحبت بر سر نيروهاى داخلى روسيه است.
ما ماركسيستها از روى تئورى مىدانيم و در زندگى روزانه هم هر روز و هر ساعت نمونه آن را مشاهده مىنمايم كه بورژوازى طرفدار ناپيگير و خودغرض و جبون انقلاب است. … دهقانان شامل تودهاى از عناصر نيمهپرولتاريا و عناصر خردهبورژوازى هستند. اين امر آنها را نيز بىثبات مىسازد و پرولتاريا را مجبور مىكند در يك حزب كاملاً طبقاتى متحد گردد. ولى بىثباتى دهقانان با بىثباتى بورژوازى فرق اساسى دارد … دهقانان مىتوانند طرفدار كامل و اساسى انقلاب دموكراتيك باشند، بدون آنكه اين موضع آنها را سوسياليست بكند و بدون آنكه جنبه خردهبورژوازى خود را از دست بدهند. … دهقانان مسلماً تكيهگاه انقلاب و جمهورى خواهند بود، زيرا فقط در صورت پيروزى كامل انقلاب است كه براى دهقانان در زمينه رفرمهاى ارضى تحصيل همهچيز ميسر خواهد شد. … بورژوازى قادر نيست انقلاب دموكراتيك را به پايان خود برساند، ولى دهقانان استعداد اين كار را دارند و ما بايد با تمام قواى خود در راه حصول اين مقصود به آنها كمك كنيم. [نه آنطور كه به دنبالهروى «خردهبورژوازى ضدامپرياليسم» تبديل شويم، همانند جريان شناخته شده در تارنگاشت “عدالت”، بلكه با بيان مواضع خود و مبارزه عليه مواضع ارتجاعى و فاشيستگونه حاكميت سرمايهدارى مافيايى و پنهان كردن آن در پس شعار “سرمايهدارى مردمى” از نوع تقسيم سهام “عدالت” و…، بر رهبرى آنها مهر تائيد بزنيم!] كسى كه واقعاً به اهميت نقش دهقانان در انقلاب پيروزمندانه روس پى ببرد، ممكن نيست بتواند بگويد در صورتيكه بورژوازى از انقلاب برمد، دامنه انقلاب نقصاد مىپذيرد. زيرا در حقيقت فقط وقتى دامنه انقلاب روس واقعاً رو به وسعت مىگذارد، فقط وقتى اين دامنه انقلاب واقعاً از آنچه در عصر انقلاب بورژوآ- دموكراتيك [ليبرال] ممكن است وسيعتر خواهد بود، كه بورژوازى از آن برمد و توده دهقانان همدوش با پرولتاريا نقش يك انقلابى فعال را بهعهده بگيرند. براى اينكه انقلاب دموكراتيك ما بتواند بهطرز پيگيرى به پايان خود برسد، بايد به نيروهائى اتكاء نمايد [يان] كه قادر باشند ناپيگيرى اجتنابناپذير بورژوازى را فلج سازند … [در ايران امروز كارگران هنوز عمدتاً ناظر “جنبش سبز” هستند! وضعى كه خود را بهمثابه بزرگترين نقطه ضعف جنبش به اثبات رسانده است!]
پرولتاريا بايد انقلاب دموكراتيك را به آخر برساند بدينطريق كه توده دهقانان را بهخود ملحق نمايد، تا بتواند نيروى مقاومت حكومت مطلقه را جبراً منكوب و ناپيگيرى بورژوازى را فلج سازد. پرولتاريا بايد انقلاب سوسياليستى را به انجام برساند، بدينطريق كه توده عناصر نيمهپرولتارياى اهالى را بهخود ملحق كند، تا بتواند نيروى مقاومت بورژوازى را جبراً درهم شكند و ناپيگيرى دهقانان و خردهبورژوازى را فلج سازد. اينها هستند وظايف پرولتاريايى … [تعميق انقلاب و نه وحشت از رميدن بورژوازى! اين به معناى توسعه عرصه امكانات، به معناى سياستى جسورانه و انقلابى و به معناى سياستى محتاطانه و علمى است!] … آنچه مهم است، اطمينان در انتخاب صحيح راه است … اين اطمينان است كه انرژى و شور انقلابى قادر به معجزه را، صد بار افزايش مىدهد. (١٢٣-١١٨) [اعجاز فرزند باور است! ا ط]
١٣- خاتمه. آيا ما توانائى پيروز شدن داريم؟
اشخاصى كه با اوضاع و احوال سوسيال دموكراسى روس آشنايى سطحى دارند … [تصور مىكنند] يكى از اين دو طرف [منشويكىها] بهاصطلاح روى فعاليت معمولى جارى و روزانه و روى لزوم بسط دامنه ترويج و تبليغ، روى تهيه و تدارك قوا، عميق ساختن جنبش و قسعليهذا بهطور خاصى تكيه مىنمايد و طرف ديگر [بلشويكىها] به وظايف جنگى و بهوظايف عمومى سياسى و انقلابى بيشتر عطف توجه مىكند و لزوم قيام مسلحانه و دادن شعارهاى حاكى از ديكتاتورى انقلابى دموكراتيك و حكومت انقلابى موقت را خاطرنشان مىسازد. … هيچ يك از دو طرف … نبايد راه مبالغه را بپيمايد …
و اما مطلب بر سر چيست؟ … اولاً بايد بهطور مشخص دانست در زمان حال چه چيزى به جنبش آسيب مىرساند و خطر واقعى سياسى براى حزب اكنون در چيست. ثانياً بايد دانست كه اين يا آن شعار تاكتيكى و يا شايد فقدان يكى از شعارها آب در آسياب كداميك از نيروهاى واقعى سياسى خواهد ريخت [شيوهاى كه بهويژه رهبرى كنونى حزب توده ايران بهكار مىگيرد. نگاه شود به مقاله ٨٩/٢١ “خطمشى رهبرى كنونى حزب توده ايران”]. اگر به گفتههاى [منشويكها] گوش فرا دهيد، به اين نتيجه مىرسيد كه حزب سوسيال دموكرات را خطر [طرح مسالههاى گويا مراحل آينده، يعنى نبرد براى عدالت اجتماعى و راه رشد ترقىخواهانه و مسالههاى طبقاتى] … و انتقاد از دموكراسى بورژوازى … و نظائر آن تهديد مىنمايد. ولى در حقيقت امر، آن خطرى كه واقعاً حزب را تهديد مىكند، بكلى از جانب ديگر است. … حقيقت آنست كه ما نه تنها زياده از حد سرگرم وظايف قيام، شعارهاى عمومى سياسى و مسئله مربوط به رهبرى تمام انقلاب تودهاى نيستيم [و به طرح زباده از حد وظايف سوسياليستى و تلفيق آن با وظايف دموكراتيك حزب و طرح مسالههاى طبقاتى و “انتقاد اقتصاد سياسى” نمىپردازيم]، بلكه بهعكس بهويژه عقبماندگى در اين مورد است كه بهطور زنندهاى توجه ما را بهخود جلب مىكند و دردناكترين مسائل را تشكيل مىدهد و براى جنبش، خطر واقعى در بر دارد. زيرا ممكن است جنبش در كردار انقلابى به جنبش در گفتار انقلابى مبدل شود و در پارهاى نقاط هم اكنون مبدل مىشود. …
ما از اجراى وظايف پيش رو و واقعاً انقلابى خود [در جلب طبقه كارگر از طريق طرح منافع روز و آتى آن و لذا در سازماندهى آن در شرايط كنونى در ايران] بهطور غيرقابل تصورى عقب ماندهايم …
اين است حقيقت موضوع دو جريان در تاكتيك سوسيال دموكراسى.
مبادا بورژوازى در صورت شركت پرولتاريا در ديكتاتورى انقلابى برمد! … با اين جمله تبديل پرولتاريا به زائده بورژوازى سلطنتطلب بهطور قطعى مسجل گرديده است. (١٢٨-١٢٤)
برنشتين مىگويد ما خواستار تصديق و قبول آشكار آنچيزى هستيم كه وجود دارد! [عرصه مقدورات است!] و با اين گفته خود اصل «جنبش» بدون «هدف نهائى» و تاكتيك منحصراً تدافعى را تقديس نموده، تاكتيك ترس را حاكى از اينكه «مبادا بورژوازى برمد»، موعظه مىكند. [سكوت هاتف رحمانى و محمد اميدوار و بىپاسخ گذاشتن پرسشهاى متعدد “تودهاىها” درباره چگونه بايد به توسعه امكانها پرداخت، ريشه در اين موضع برنشتينى آنها دارد.] … سوسيال دموكراتهاى انقلابى حتى فكر اين را هم نكرده بودند كه از كارهاى جزئى و روزمره … [چه برسد به “تضاد عمده”، يعنى مساله “آزادى” در ايران] دست بكشند. آنها فقط خواستار اين بودند كه هدف غائى بهطور روشن درك شود [تان]. وظايف انقلابى بهطور روشن معيين گردد، آنها مىخواستند قشرهاى نيمه پرولتر و نيمه خردهبوژوآ را تا مقام پرولتارياى انقلابى ارتقاء دهند، نه اينكه فكر پرولتارياى انقلابى را تا نظريات اپورتونيستى تنزل دهند كه «مبادا بورژوازى برمد». مىتوان گفت تقريباً برجستهترين نمودار اين اختلاف ميان جناح اپورتونيستى روشنفكرى و جناح انقلابى پرولتاريائى اين مسئله است كه : dürfen wir siegen? «آيا ما توانايى پيروز شدن داريم؟» آيا پيروز شدن براى ما مجاز است؟ آيا پيروز شدن براى ما خطرناك نيست؟ آيا ما بايد پيروز شويم؟ (١٣٠-١٢٩) [كه براى دسترسى به اين هدف ضرورى باشد آگاهى طبقاتى را به كارگران منتقل سازيم، از اين طريق كه به طرح خواستهاى ويژه آنها درباره راه رشد آينده ترقىخواهانه و به سود منافع آنها بپردازيم ؟ نگاه شود به به مقاله ٨٩/٢١]
سوسيال دموكراتهاى روس هنوز چندان به اين موضوع نزديك نيستند كه بتوانند «خرس خود را شكار كنند» (يعنى انقلاب دموكراتيك را انجام دهند)، ولى اين مسئله كه آيا ما «توانائى» شكار آن را داريم، براى تمام آينده روسيه و براى آينده سوسيال دموكراسى روس داراى اهميت بىنهايت جدى است. …
اكونوميستها اينموضوع را از بر كردهاند كه اقتصاد پايه سياست است. ولى آن را اينطور «فهميدهاند» كه بايد مبارزه سياسى را تا سطح مبارزه طبقاتى تنزل داد. [منشويكها] اينموضوع را از بر كردهاند كه انقلاب بورژوازى پايه اقتصادى انقلاب دموكراتيك است. ولى آن را اينطور «فهميدهاند» كه بايد وظايف دموكراتيك پرولتاريا را تا سطح اعتدال و ميانهروى بورژوازى و تا حدى كه «بورژوازى نرمد» [و وحدت به خطر نيفتد “راه توده”- پيك نت] تنزل داد [و از طرح مساله عدالت اجتماعى و راه رشد آينده ايران دورى جست!] اكونوميستها … عملاً طبقه كارگر را تسليم سياستمداران بورژوآ ليبرال مىنمودند، يعنى حزب را به راهى مىبردند كه معناى واقعى آن چنين بود. [منشويكها] نيز به همان بهانهها منافع پرولتاريا را در انقلاب دموكراتيك عملاً تسليم بورژوازى مىكنند. يعنى حزب را از راهى مىبرند كه معناى واقعى آن چنين است. … خلاصه كلام آنكه آنها نه تنها از لحاظ منشاء پيدايش خود … بلكه بنا بر چگونگى طرح كنونى وظايف تاكتيكى پرولتاريا در انقلاب دموكراتيك نيز مريدان اكونوميسم هستند. (١٣٣)
تحول دموكراتيك در روسيه، انقلابى است كه از لحاظ ماهيت اجتماعى و اقتصادى خود، بورژوازى است. اين يك اصل صحيح ماركسيستى است كه تنها تكرار ساده آن كافى نيست. بايد آن را فهميد و چگونگى تطبيق آن را با شعارهاى سياسى دانست. …
پرولتارياى هميشه بهطور غريزى دريافته است كه آزادى سياسى باوجود اينكه مستقيماً بورژوازى را مستحكم و متشكل خواهد ساخت، معهذا براى او لازم است و بيش از همه هم لازم است. پرولتاريا راه نجات خود را در سرپيچى از مبارزه طبقاتى ندانسته، بلكه در تكامل اين مبارزه، بسط دامنه آن، بالا بردن سطح آگاهى و تشكل و قطعيت آن مىداند.
آرى، انقلاب مردم. سوسيال دموكراسى با حقانيت كامل بر ضد سوءاستفاده دموكراسى بورژوازى از كلمه مردم مبارزه كرده و مىكند. سوسيال دموكراسى خواستار اينست كه با اين كلمه تضادهاى طبقاتى موجوده ميان طبقات مختلف مردم پردهپوشى نشود. سوسيال دموكراسى بدون چون و چرا در لزوم استقلال كامل طبقاتى حزب پرولتاريا اصرار مىورزد. ولى اگر سوسيال دموكراسى «مردم» را به «طبقات» تجزيه مىكند، براى اين نيست كه طبقه پيشرو دور خود [حصارى] بتند، حدود خود را تنگ كند و از ترس اينكه مبادا خداوندان اقتصادى در دنيا برمند، فعاليت خود را قطع كند. بلكه براى اينست كه طبقه پيشرو بدون آسيب از تزلزل و ناپايدارى و بىتصميمى طبقات بينابينى بتواند با انرژى بيشتر و با شور بيشترى در راه آرمان تمام مردم و در راس تمام مردم مبارزه كند. … [حصار مقدورات را با آرمان انقلابى طبقه كارگر بشكند]
انقلاب، انقلابى بورژوازى است. … ولى ما ماركسيستها بايد بدانيم كه براى نيل به آزادى واقعى پرولتاريا و دهقانان هيچ راهى بجز راه آزادى به شيوه بورژوازى و ترقى به شيوه بورژوازى موجود نبوده و نمىتواند باشد. ما نبايد فراموش كنيم كه در حال حاضر براى نزديك كردن سوسياليسم، سواى آزادى كامل سياسى، سواى جمهورى دموكراتيك و سواى ديكتاتورى انقلابى دموكراتيك پرولتاريا و دهقانان وسيله ديگرى موجود نيست و نمىتواند هم باشد. ما كه نماينده طبقه پيشرو و نماينده يگانه طبقه انقلابى هستيم كه بىچون و چرا عارى از هرگونه شبهه و بدون نگاه به پشت سر خويش انقلابى است، بايد در مقياس هر چه وسيعتر و با شجاعت و ابتكار هر چه بيشترى وظايف انقلاب دموكراتيك را در برابر تمام توده مردم قرار دهيم. كاستن از اهميت اين وظايف از لحاظ تئورى به معناى مسخره ماركسيسم و تحريف كوتهنظرانه آن و از لحاظ عملى و سياسى خيانت به انقلاب به نفع بورژوازى است، يعنى طبقهاى كه ناگزير از عملى نمودن پيگير انقلاب خواهد رميد. مشكلاتى كه در سر راه پيروزى كامل انقلاب وجود دارد، بس عظيم است. اگر نمايندگان پرولتاريا تمام آنچه را كه در قوه دارند بهكار برند و با اين حال تمام مساعى آنها در مقابل مقاومت ارتجاع و خيانت بورژوازى و جهالت توده بيهوده ماند، هيچكس نمىتواند آنها را مورد تقبيح قرار دهد. ولى اگر سوسيال دموكراسى انرژى انقلابى را كاهش دهد و از شور انقلابى از ترس از پيروزى و ملاحظه از اينكه بورژوازى برمد، بكاهد، همه و هر كس و در درجه اول پرولتارياى آگاه وى را مورد تقبيح قرار خواهد داد.
ماركس مىگويد انقلاب لكوموتيف تاريخ است. انقلاب جشن ستمكشان و استثمار شوندگان است. توده مردم هيچگاه نمىتواند مانند زمان انقلاب آفرينده فعال نظامات اجتماعى نوين باشد. در اين مواقع، اگر بخواهيم با معيار محدودى كه خرده بورژوآها در مورد ترقيات بطى و تدريجى بهكار مىبرند، بسنجيم، مردم قادر به اعجازند. ولى رهبران احزاب انقلابى نيز در چنين مواقعى بايد وظايف خود را در مقياس وسيعتر و با تهورى بيشتر طرح كنند. بايد شعارهاى آنها هميشه پيشاپيش ابتكار توده حركت كند. ديدهبان و راهنماى وى باشد. آرمان دموكراتيك و سوسياليستى ما را با تمام عظمت و جلال آن جلوهگر سازد و كوتاهترين و سر راستترين راه رسيدن به پيروزى كامل، مسلم و قطعى را نشان بدهد.
شكى نيست كه هنگام طوفان، كشتى حزب ما را مخاطرات بيشترى تهديد مىكند تا هنگام «دريانورى» آرامِ ترقى ليبرالى كه در آن استثمار كنندگان با تانى دردناكى خون طبقه كارگر را مىمكند. (١٣٨-١٣٤)
پسگفتار- بازهم خطمشى «آسواباژدنيه»، بازهم مشى «ايسكرا»ى نو
١- چرا واقعبينهاى بورژوا ليبرال، «واقعبينهاى» سوسيال دموكرات را ميستايند؟
نمايندگان بورژوازى ليبرال … «انشعاب در سوسيال دموكراسى روس» و «غلبه عقل سليم» [را مىستايند] كه براى پرولتارهاى آگاه داراى ارزش بس شگرفى است. … «آسواباژدنيه» چنين مىگويد: … روحيه سياسى عمده «اكثريت» عبارتست از انقلابىگرى مجرد، شورشطلبى، كوشش براى برپا كردن قيام در بين توده مردم به هر وسيلهاى كه شده و تصرف بيدرنگ قدرت بهنام اين توده! … «لنينيستها» … بجز تهيه و تدارك قيام فورى از هرگونه فعاليت عملى ديگرى امتناع مىورزند … ولى اقليت برعكس، در عين اينكه محكم به شريعت ماركسيسم پايبند است، عناصر واقعبين جهانبينى ماركسيسم را نيز حفظ مىكند. …
البته اشتباه عظيمى بود اگر تصور مىرفت اين قضاوتها درست است، يعنى اينكه با حقيقت عينى مطابقت دارد. ….
اين قضاوتهائى كه بورژوآمابانه تحريف شده، انعكاسى است از منافع واقعى بورژوازى كه بدون شك بهمثابه يك طبقه بهخوبى مىفهمد چه تمايلاتى در داخل سوسيال دموكراسى بهحال وى، يعنى بورژوازى سودمند و نزديك و آشنا و خوشآيند است و چه تمايلاتى زيانبخش و دور و بيگانه و ناخوش آيند. … حالا ببينيم غريزه طبقاتى بورژوازى روس با زبان «آسوابادنيه»اىها به ما چه مىآموزد؟ (١٤٢-١٣٩)
غريزه طبقاتى بورژوازى اتفاقاً آن چيزى را به وى تلقين مىكند كه بكرات با دقيقترين مدارك در مطبوعات ما به ثبوت رسيده است و آن اينكه: نوايسكرائىها [منشويكها] جناح اپورتونيست و مخالفين آنها جناح انقلابى سوسيال دموكراسى را تشكيل مىدهند. ليبرالها نمىتوانند از تمايلات اولى تمجيد و تمايلات دومى را تقبيح نكنند … چيزى كه براى بورژوازى خطرناك و وحشتآور است.
از نظر «آسوابادنيه» معنى «واقعبينى» چنين است: … [بورژوازى] به حكم غريزه طبقاتى بسيار خوب خود پىمىبرد كه گرچه پرولتاريا و «مردم» از يكطرف براى انقلاب وى بهمثابه طعمه توپ و همچو پتكى بر ضد حكومت مطلقه مفيدند، ولى از طرف ديگر پرولتاريا و دهقانان انقلابى در صورت نيل به «پيروزى قطعى بر تزاريسم» و بهپايان رساندن انقلاب دموكراتيك، بىنهايت براى وى خطرناكند. از اين رو بورژوازى تمام قوا و تلاشش متوجه آنست كه پرولتاريا به ايفاء نقش «محجوبانهاى» در انقلاب اكتفا نمايد و با احتياطتر، عملىتر و واقعبينتر باشد و فعاليتش از اين اصل ناشى شود كه «مبادا بورژوازى برمد». … آنها كاملاً حاضرند حق آزادى اعتصاب و تشكيل اتحاديه را (كه اكنون عملاً خود كارگران تقريباً آن را به دست آوردهاند) بهعنوان «گذشت» به كارگران بدهند، فقط بشرط اينكه كارگران از «شورشطلبى» از «انقلابىگرى محدود»، از خصومت نسبت به «صلح و مصالحههاى عملاً مفيد»، از ادعا و كوشش براى اينكه نقش مبارزهطلبى طبقاتى خود، يعنى نقش پيگيرى پرولتاريائى و قطعيت پرولتاريائى و «ژاكوبينيسم پلبمنشانه» را بر چهره «انقلاب همگانى روس» بگذارند، صرفنظر نمايند. …. در حقيقت اين چيزى نيست جز نسخه بدل بورژوازئى سوسيال دموكراتيسم و تحريف و تخطئه اپورتونيستى مفهوم مبارزه طبقاتى. ….
هدف اينست كه جنبش كارگرى را تا درجه جنبشى كه بيشتر اتحاديهاى باشد تنزل دهد، آنرا از سياست مستقل [تان] (يعنى سياست انقلابى كه هدف آن ديكتاتورى دموكراتيك است) دور نگاه دارد. …. ولى سوسيال دموكراسى برعكس مىخواهد مبارزه طبقاتى پرولتاريا را تا نيل به شركت رهبرى كننده وى در انقلاب همگانى روس تكامل دهد، يعنى اين انقلاب را به ديكتاتورى دموكراتيك پرولتاريا و دهقانان برساند.
بورژوازى به پرولتاريا مىگويد: انقلاب ما انقلاب همگانى است. به اين جهت تو بهمثابه طبقه خاص بايد … به نام «عقل سليم»، عمده توجه خود را به اتحاديههاى حرفهاى و علنى نمودن آن معطوف دارى …
سوسيال دموكراسى به پرولتاريا مىگويد: انقلاب ما انقلاب همگانى است، به اين جهت تو بايد بهمثابه پيشروترين طبقه و يگانه طبقه تا آخر انقلابى مساعى خود را صرف آن نمائى كه نه تنها به جدىترين طرزى در آن شركت ورزى، بلكه رهبرى آن را نيز بهعهده خود گيرى. … بايد بكوشى كه حدود و مضمون مبارزه طبقاتى خود را به حدى وسعت دهى كه نه فقط تمام وظايف انقلاب فعلى دموكراتيك …، بلكه وظايف انقلاب سوسياليستى آتى را نيز در برگيرد. (١٤٩-١٤٠) [در شرايط كنونى ايران، اين وظيفه تنها به مفهوم كوشش براى توسعه «مقدورات» و مبارزه براى احياى دستاوردهاى مترقى انقلاب بهمن ٥٧ مىباشد!]
٢– «عميق كردن» جديد مسئله بوسيله رفيق ماتينف
رفيق مارتينف، آيا اين موضوع براى شما قابل درك نيست؟ … توضيح براى درك شما:
يكى از نمودارهاى جنبه بورژوازى انقلاب دموكراتيك آنست كه يك سلسله از طبقات، گروهها و قشرهاى اجتماعى كه كاملاً طرفدار مالكيت خصوصى و اقتصاد كالائى [اقتصاد بازار آزاد] هستند و توانائى خروج از اين چهار ديوار را ندارند، بهحكم شرايط محيط به بيهودگى حكومت مطلقه و بهطور كلى تمام رژيم سرواژ [رژيم ولايت فقيه] معترف شده و به شعار آزادى [و “حقوق بشر” آمريكايى] مىپيوندند. در جريان اين عمل جنبه بورژوازى ايـن آزادى [نگاه شود به مقاله ٨٩/٢١] كه مورد مطالبه «جامعه» بوده و مالكين و سرمايهداران بهوسيله سيلى از سخن (و فقط سخن!) از آن مدافعه مىنمايند، با وضوحى هرچه بيشتر آشكار مىشود. در عين حال اختلاف اساسى بين مبارزه كارگرى و مبارزه بورژوازى در راه آزادى و بين دموكراتيسم پرولتاريائى و ليبرالى نيز روز به روز نمايانتر مىگردد. [در ايران از اينطريق كه طبقه كارگر به نظارهگر مبارزه براى “آزادى” بورژوازى و “حقوق بشر” آمريكايى تبديل مىشود!] طبقه كارگر و نمايندگان آگاه آن به پيش مىروند و اين مبارزه را نيز به پيش مىبرند [يعنى با طرح خواستهاى سوسياليستى طبقه كارگر و افشاگرى عليه نظام سرمايهدارى – “انتقاد اقتصاد سياسى” ماركس – به ارتقاى سطح آگاهى آن مىپردازند] و نه فقط از سرانجام آن ترسى ندارند، بلكه مىكوشند آن را از آخرين حد انقلاب دموكراتيك نيز دورتر برند. بورژوازى كه ناپيگير و خودغرض است، شعارهاى آزادى را فقط بهطور ناقض [در حد “حقوق بشر” آمريكايى و آزادى اقتصاد بازار آزاد] و از روى ريا مىپذيرد. ….
وظيفه دموكراتيسم پرولتاريائى … عبارت است از انتقاد خستگىناپذير از اوضاع سياسى تكامل يابنده و افشاى ناپيگيرى و خيانتهاىتازه به تازه بورژوازى كه پيشبينى آنها قبلاً ممكن نيست. (١٥٣-١٥٠)
اكنون از طبقه پيشرو خواسته مىشود كه مضمون واقعى وظايف مبرم و تاخيرناپذير اين انقلاب را دقيقاً معين نمايد. آقايان استرووه [نماينده بورژوازى] در همان حال كه انقلاب را بهرسميت مىشناسند، باز و باز … همان نغمه قديمى را در باره اينكه ممكنست از طريق مسالمتآميز كار را به سرانجام خود رساند و در باره اينكه نيكلا آقايان … را به حكومت دعوت كند وغيره وغيره ساز مىنمايند. ….
ببينيم كه انقلاب از نقطه نظر ماركسيسم يعنى چه؟ … يعنى درهم شكستن جبرى روبناى سياسى كهنهاى كه تضاد آن با مناسبات توليدى نوين در لحظه معينى موجب ورشكستگى آن شده است. تضاد حكومت مطلقه با تمام نظام روسيه سرمايهدارى و با تمام نيازمندىهاى رشد بورژوآ- دموكراتيك آن، حكومت مطلقه را اكنون با ورشكستگى شديدى مواجه نموده. …. روبنا از هر طرف شكاف برداشته، تاب مقاومت را از دست داده و دچار ضعف گرديده است. مردم خودشان به توسط نمايندگان طبقات و گروههاى گوناگون به ساختن روبناى جديدى براى خود [“جامعه مدنى”] پرداختهاند. در لحظه معينى از تكامل، بيهوده بودن روبناى قديمى بر همگان معلوم مىشود. انقلاب را همه بهرسميت مىشناسند. اكنون وظيفه اين است كه تصريح شود، چه طبقات بخصوصى بايد روبنا جديد را بسازند و همانا چگونه بسازند [بحث راه رشد آينده!]. بدون چنين تصريحى، شعار انقلاب در لحظه فعلى، شعارى پوچ و بىمضمون خواهد بود … بدون چنين تصريحى در باره وظايف دموكراتيك پيشروى، از طبقه پيشرو جاى سخنى هم نخواهد بود [از اين روى است كه تصريح رهبرى كنونى حزب توده ايران براى برقرارى «نظم دموكراتيك» مورد نظر بورژوازى، خطمشى و سياست اپوتونيستى و رويزيونيستى آن را برملا مىساز!]. و اما اين تصريح عبارت است از شعار ديكتاتورى دموكراتيك پرولتاريا و دهقانان. اين شعار، هم طبقاتى را معين مىكند كه «سازندگان» جديد روبناى جديد مىتوانند باشند و بايد به آنها اتكا نمود، و هم خصلت روبنا را (ديكتاتورى «دموكراتيك» كه از ديكتاتورى سوسياليستى متمايز است) و هم شيوه ساختمان آن را. ….
هر چه انقلاب دموكراتيك كاملتر باشد، بههمان نسبت اين مبارزه جديد با سرعت، وسعت، پاكيزگى و قطعيت بيشترى گسترش خواهد يافت. شعار ديكتاتورى «دموكراتيك» خود مبين جنبه محدود تاريخى انقلاب فعلى و ضرورت مبارزه جديدى است كه بايد بر زمينه نظامات جديد بهمنظور رهائى كامل طبقه كارگر از قيد هرگونه ستم و استثمار بهعمل آيد. به ديگر سخن: وقتى بورژوازى دموكرات يا خردهبورژوازى يك پله ديگر بالا برود، وقتى كه نه تنها انقلاب، بلكه پيروزى كامل انقلاب واقعيتى گردد، آنوقت ما … شعار ديكتاتورى دموكراتيك را با شعار ديكتاتورى پرولتاريا، يعنى انقلاب كامل سوسياليستى، «جابهجا خواهيم كرد». (١٦٠-١٥٤)
٣- تصوير عوامانه و بورژوآمابانه ديكتاتورى و نظر ماركس نسبت به آن
مرينگ در توضيحات خود در باره مجموعه مقالاتى كه ماركس در سال ١٨٤٨ در «روزنامه جديد رن» نوشته … مىگويد مطبوعات بورژوازى روزنامه را مورد سرزنش قرار مىدهند كه گويا خواستار «اعلام فورى ديكتاتورى است و آن را بهمثابه عملى كردن دموكراسى مىداند» … از نقطه نظر عوامانه و بورژوآمابانه، مفهوم ديكتاتورى و مفهوم دموكراسى يكديگر را نفى مىكنند. بورژوآ … ديكتاتورى را بهمعناى الغاء كليه آزادىها و تصميمات دموكراسى، بهمعناى انواع خودسرىها و سواستفاده از قدرت بهنفع شخص ديكتاتور تعبير مىنمايد. …
روزنامه رن جديد در ١٤ سپتامبر ١٨٤٨ چنين نوشت است: «هرگونه سازمان دولتى موقتى بعد از انقلاب احتياج به ديكتاتورى و آنهم ديكتاتورى با انرژى دارد. ما از همان آغاز امر كامپ هوزن (رئيس شوراى وزيران پس از ١٨ مارس ١٨٤٨) را سرزنش كرديم كه چرا مانند يك ديكتاتور رفتار ننمود و چرا بلافاصله بقاياى موسسات قديم را درهم نشكست و برنيانداخت. نتيجه اين شد كه در آن حينى كه آقاى ك با توهمات مشروطهطلبانه براى خود لالائى مىگفت، حزب شكست خورده (يعنى حزب ارتجاع) مواضع خود را در دستگاه ادارى و ارتش مستحكم نمود و حتى جرئت يافت كه گاه اينجا و گاه آنجا به مبارزه آشكار دست بزند». … آيا اين كلمات ماركس به ما چه مىگويد؟ مىگويد حكومت انقلابى موقت بايد رفتارش ديكتاتورمنشانه باشد …؛ مىگويد وظيفه ديكتاتورى محو بقاياى موسسات قديمى است … ثانياً «مجلس موسسان تودهاى» بايد قبل از همه يك مجلس فعال و آنهم مجلس فعال انقلابى باشد.
اين است مفهوم شعار ديكتاتورى [تان].
مسائل عظيم زندگى ملتها فقط با نيرو حل مىشود [تان]. طبقات مرتجع خودشان قبل از همه معمولاً متوسل به قوه قهريه، يعنى جنگ داخلى مىشوند و «سرنيزه را در دستور روز مىگذارند» [تجربهاى كه در يكسال گذشته بعد از انتخابات دهمين دوره رياست جمهورى در ايران يكبار ديگر درستى نظريات ماركس- لنين را به اثبات رساند]. طبقه كارگر بايد همان شعار ديكتاتورى را بهميان بكشد. … طبق نظر ماركس مجلس ملى مىبايستى «تمام آنچه را كه با اصل حكومت مطلقه مردم متضاد بود، از نظام عملاً موجود آلمان بيرون مىريخت» و سپس «آن زمينه انقلابى را كه مورد اتكاء اين حكومت است، مستحكم مىنمود و حكومت مطلقه مردم را كه از فتوحات انقلاب است، از هر حملهاى مصون مىداشت.
بنابراين مضمون اصلى وظايفى كه ماركس … در مقابل حكومت انقلابى يا ديكتاتورى قرار داده بود، قبل از هر چيز حاكى از انقلاب دموكراتيك بود: دفاع در مقابل ضدانقلاب و برانداختن عملى كليه آنچه كه با حكومت مطلقه مردم منافات دارد. اين هم چيزى نيست مگر ديكتاتورى انقلابى دموكراتيك. … ماركس با استعمال كلمه «مردم» اختلاف طبقاتى را روپوشى نمىكرد، بلكه عناصر معينى را كه مىتوانند انقلاب را به آخر برسانند، متحد مىنمود [تان]. …
گسيختگى نهايى انقلاب ريشه دوگانه داشت: مردم پيروز شدند؛ مردم آزادىهائى را كه جنبه دموكراتيك قطعى داشت بهدست آوردند، ولى سلطه مستقيم بهدست مردم نيفتاد، بلكه بهدست بورژوازى بزرگ افتاد. مختصر آنكه انقلاب را به آخر نرساندند [سرنوشت نبرد كه بر كه پس از انقلاب بهمن نيز چنين رقم خورد كه نهايتاً نيروهاى “راستگرا” سلطه خود را فعلاً مستقر ساختند] …
پس به آخر رساندن آن منوط به چيست؟ منوط به آن است كه سلطه مستقيم بهدست كى مىافتد: بهدست پترونكويچها …، يعنى همان كامپ هوزنها … يا بهدست مردم، يعنى كارگران و بورژوازى دموكرات. …
آنچه براى ما باقى مىماند اينست كه مفهوم خاصى را كه ماركس براى كلمه «بورژوازى دموكرات» demokratische Bürgerschaft قائل بود و آنرا بهاتفاق كارگران رويهمرفته مردم مىناميد و در نقطه مقابل بورژوازى بزرگ قرار مىداد، با دقت بيشترى تعريف نمائيم.
چهارم اوت ١٧٨٩، سه هفته پس از تسخير باستيل، مردم فرانسه در عرض يك روز بر تمام قيود و رسوم فئودالى فائق آمدند. يازدهم ژوئيه ١٨٤٨، چهار ماه پس از باريكادهاى ماه مارس، قيود و رسوم فئودالى بر مردم آلمان فائق آمد.
بورژوازى فرانسه حتى براى لحظهاى هم متفقين خود، دهقانان را ترك نمىكرد … بورژوازى آلمان … بدون هيچگونه دغدغه خاطر به طبيعىترين متفق خود، يعنى دهقانان … خيانت مىنمايد. …
شكى نيست كه جزء مهم آن «مردمى» كه ماركس سال ١٨٤٨ آنان را در نقطه مقابل ارتجاع مقاومت كننده و بورژوازى خيانت كننده قرار مىداد، پرولتاريا و دهقانان مىباشند. … (١٧٤-١٦١)
سلام
شما که تا بحال در نوشته هايتان شير و دوشاب را قاطی عرضه می کرديد حالا شير را در يک ظرف و دوشاب را در ظرف ديگری جلوی خواننده گذاشته ايد. اگر به «دوتاکتيک …» باور داشتيد بحث اميدوار و نوچه هايش در باره طالبان و طالبانی شدن را تکرار نمی کرديد!
شما با ايما و اشاره حرف دلتان را می زنيد. شما خيال می کنيد مرحله انقلاب ما انقلاب بورژوائی است.
گرامی، ارزش و اهميت اين اثر تئوريک لنين چيزهای ديگری است که شما مدتهاست آنها را در عمل کنار گذاشته ايد و دست های مبارکتان را از آنها شسته ايد! حالا زورکی می خواهيد مرحله ملی-دموکراتيک انقلاب را همچنان در عمل انکار کنيد و ماجراياجويانه مانند اميدوار و ديگر توده ای های شرمگين مرحله انقلاب را انقلاب بورژوائی بما جا بزنيد.