مقاله شماره: ١٣٩٥ / ٤٤ (٩ مرداد)
واژه راهنما: سياسي
رفيق سيامك در ارتباط با فرار دسته جمعی مهاجران و پناهندگان كه نتیجه ی تلاش کشورهای غربی برای کنترل منابع انرژی به منظور کم کردن عواقب بحران اقتصادی سرمایه داری است، مي نويسد:
بسیاری از مردم از جان گذشته همچنان از بخش های ناامن جهان به سمت اروپا در حرکت هستند. آن ها با گذشتن از آب و آتش دست به یک سفر خطرناک و غیر قابل پیش بینی برای رسیدن به ”مدینه فاضله” می زنند، تا به آن جایی که به زعم ایشان هم صلح و هم نان است، برسند. همزمان موجی از قتل و ترور کشورهای مختلف غربی را به وحشت شبانه روزی انداخته است.
سیاستمداران جناح راست افراطی و رسانه های سطحی سخت تلاش می کنند تا از این حوادث غم انگیز بهره برداری سیاسی و اقتصادی کنند. تمرکز اصلی سیاستمداران جناح راست افراطی، تاکید بر روی اندازه نسبتاً کوچک اروپاي متمدن در مقابله با مردم عجیب و غریب غیر مسیحی و مسلمان است. این سیاستمداران نگران ارزش های ”خوب” غربی هستند و دائماً فریاد می زنند: “همه ی دستاورد های سال های کار سخت و سعی و کوشش ما برای ایجاد یک جامعه مرفه، آزاد و صلح آمیز دارد نابود می شود”. “چرا ما باید تاوان تنبلی های آفریقایی ها و فلسفه جنگی انسان های بنیادگرای خاورمیانه را پرداخت کنیم ؟”
رسانه ها با انعکاس تصاویر صحنه های خون آلود و خطرناک و احساسی، همراه با فروش بی شمار نشریات خود، خوف و ترس از ناشناخته ها را به رگ جامعه های اروپایی تزریق می کنند. بسیاری از رسانه های غربی همزمان و همزبان، پاسخ طبیعی مردم ”جهان سوم“ را به جنگ ها، ازجمله به جنگ اقتصادي در چند دهه اخير و بحران اقتصادی آفریده شده توسط نئولیبرال ها، با شگردِ دامن زدن به بیگانه ستیزی مردم کشورهای غربی عليه ”افراط گرایی“ و ”وحشی گریِ“ مردم کشورهای ”جهان سوم”، به وسيله تحكيم مواضع ارتجاعيِ خود بدل مي سازند.
آن ها با شيوه ي تقلیل گرایی بی نظیری، علل اصلي فرار دسته جمعي را پرده پوشي مي كنند. آن ها مي كوشند، با شيوه تقليل گرايي، علل فاجعه انساني ناشي از سلطه نظام سرمايه داري دوران افول را كه ابعادي در سطح سرنوشت گونه ي انساني مي يابد، در ابهام قرار دهند. آن ها مي كوشند با شيوه ي تقليل گرانه، شناختِ خطر توليد و مصرف سرمايه دارانه را در خدمت انباشت سود و سرمايه، كه در كنار بمب اتمي به اهرم دوم براي نابودي هستي بر روي زمين بدل شده است، براي انسان ناممكن سازند. همه این حوادث جانگداز و غم انگیز ناشي از فرار دسته جمعي انسان هاي محروم، به جای یک تجزیه و تحلیل عمیق از عوامل آن، با یک شیوه ي ساده ي تقلیل گرایانه و پوپولیستی بیان و به توده های اروپایی عرضه می شود.
فرار دسته جمعی از جنگ و فقر به عنوان تلاش های فردی برای رسیدن به یک زندگی بهتر از طریق دزدین زحمت های مردم اروپا و مسموم کردن جامعه اروپا ارائه می شود، بدون آن که سیاست ها و مسئولیت های دولت های نئولیبرالی غرب زیر سوال قرار گیرد.
متاسفانه اینجا و آنجا ما افرادی با ادعای مارکسیستی را هم میبینیم که به جای یک تحلیل مارکسیستی- دیالکتیکی به دام اسلام ستیزی رایج و معمول می افتند. به جاي افشايِ مذهب ارتجاعي در خدمت نظام سرمايه داري، به جاي نشان دادن منافع مشترك اسلام ارتجاعي با نظام سرمايه داري امپرياليستي، در بوق مهاجرستيزي مي نوازند.
هدف این نوشته تحلیل روانی و اجتماعی اعمال وحشتناک انسان های بیمار، منزوی و طرد شده علیه انسان های بیگناه و بعضاً هم طبقه خویش نیست، هر چند که این کار به جای خود کاری است با ارزش و مفید ولی در حوصله این نوشته نمی گنجد. در اینجا ما سعی می کنیم تا نشان دهیم که فرار دسته جمعی دارای ریشه های عمیق در بحران دوره ای و ساختاري اقتصاد سرمایه داری دارد كه پس از چهار دهه جنگ اقتصادي نوليبرال عليه انسان و انسانيت، در ابعادي جهاني خود مي نمايد.
بحران اقتصادی
همه شاخص های کلیدیِ اقتصادی نشانگر ادامه بحران است. اگر چه نرخ سودِ سرمایه در حال سقوط است، ولی مجموعه سود شرکت های چند ملیتی در حال افزایش است. این در حالی است که این سودهای کلان موجب سرمایه گذاری در تولید برای ایجاد شغل جدید نمی شود. بلکه این مازاد یا به سهامداران پرداخت می شود و یا در اوراق بهادار سرمایه گذاری می شود. این در حالی است که بیکاری هنوز بیش از حد بالا است، و مصرف و تقاضا همچنان ناپایدار باقی مانده است. این نشانه های کامل ادامه یک دور باطل است.
با سخت جانی این بحران و در جهانی با اقتصاد پیوسته، تا حد زیادی مکانیزم های شناخته شده گذشته دولت ها در کنترل بحران از طریق سیاست های پولی حذف شده است. بحران کنونی کشورهای سرمایه داری را مجبور به اتخاذ دو سیاست به ظاهر مختلف اما در واقع مکمل می کند: تسخیر بازارهای جدید و کنترل بر منابع انرژی و تشديد نابودي قوانين حافظِ منافع و سلامت نيروي كار زحمتكشان.
جستجو برای بازارهای جدید
در حال حاضر اوضاع در روسیه برای شرکت های غربی مطلوب نیست. پس از سال ها ی طلایی دوران یلسین که این شرکت ها با خرید شرکت های تولیدی صنعتی و انرژیِ با استعداد شوروی به قیمت ارزان، سودهای کلانی برده اند، در ديگر بر همان پاشنه نمیچرخد. قدرتمندان جدید روسیه نقشه ها و رویاهای دیگری برای روسیه نو دارند که تقسیم منابع طبیعی کشور با شرکت های غربی جزوی از آن نیست.
دولت های غربی سخت سعی می کنند تا از طریق گسترش عملیات نظامیِ ناتو برای تضعیف روسیه، به فتح برخی از بازارهای قدیمی روسیه دست یابند. جناح راست در اتحادیه اروپا بسیار مشتاق به ایجاد یک درگیری با روسیه است. این تنش به ناتو کمک خواهد کرد تا هم افزایش بودجه نظامی و دلیل حیات خود را توجیه کند، و هم با توافقنامه های تجاری میان شرکت های اروپایی و آمریکایی با کشورهای “مستعمره” جدید در شرق اروپا بازارهای جدیدی ایجاد کند. به طور خاص، دسترسی به منابع گاز برای این شرکت ها بسیار جذاب است. دلیل درگیری آمریکا با چین در مورد جزایر دریای جنوبی چین که پتانسیل استخراج گاز دارد را نیز باید در همین تلاش یافت .
نیروی کار ارزان
ادامه بحران، کشورهای غربی را زیر فشار بیش تری قرار می دهد تا برای به دست آوردن نیروی کار ارزان از یک سو حقوق اجتماعی تاریخی به دست آمده را از طریق تضعیف اتحادیه های کارگری و “دامپینگ اجتماعی” مورد تهاجم قرار دهند.
و از طرف دیگر، با انتقال شرکت های تولیدی سعی می کنند به نیروی کار ارزان کشورها ی ”جهان سوم” دست یابند. اما هر دو سیاست موجب کاهش قدرت خرید مردم در کشورهای غربی و در نتیجه موجب کاهش تقاضا برای کالاهای تولیدی و افزایش بیکاری می شود.
بر خلاف آنچه نیروهای راست نئولیبرالی تبلیغ می کنند، نژادپرستی دلیل و انگیزه رای دادن زحمتکشان انگلیس به خروج از اتحادیه اروپا نبوده است. بلکه این رای نتیجه مستقیم اجرای سیاست های نئولیبرالی است.
بر خلاف تبلیغ نئولیبرال ها و راست های افراطی، سیاستمدارانی چون مرکل، مهاجر و پناهنده دوست نیستند. بلکه این دسته از سیاستمداران با تحلیل بحران و دموگرافی جامعه، مهاجرت را همچون تزریق ویتامین به جامعه بیمار و سالخورده سرمایه داری این کشورها لازم و ضروری می دانند. این سیاستمداران متوجه شده اند که برای زنده نگه داشتن دستگاه سرمایه داری، مجبورند که تولید برخی از کالاها ی کلیدی را به غرب بازگردانند، اما با یک نیروی کار ارزان تر و جوان تر وارداتی بدون سنت مبارزاتی سندیکایی.
کنترل منابع انرژی
کنترل بر مواد خام، از جمله منابع انرژی، و یا خطوط لوله نفت و گاز، از مهم ترین عنصر سیاست غرب در کشورهای به اصطلاح در حال توسعه است. این کار اغلب از طریق تهاجم و اشغال، ايجاد بی ثباتی و یا تقسیم کشورها به کشورهای کوچک غرب پسند اتفاق می افتد.
از اثرات جانبی “بالکانیزه” کردن این کشورها، تخریب تولید داخلی و بورژوازی ملی نوپای است، که توانایی موتور رشد اقتصاد کشور بودن را دارد. ولی با تخریب تولید داخلی این کشورها به طعمه بی دفاع در مقابل هجوم کالاهای وارداتی تبدیل می شود.
این واضح است که هم جنگ و هم تخریب فیزیکی ازعواقب تلاش امپریالیستی برای کنترل بر منابع انرژی منطقه ما است. بنابراین پدیده های فرار دسته جمعی مهاجران و پناهندگان نتیجه ی تلاش کشورهای غربی برای کنترل منابع انرژی به منظور کم کردن عواقب بحران اقتصادی سرمایه داری است.
در زیر به اختصار به دلایل دو پدیده مشابه مهاجرت و پناهندگی می پردازیم.
مهاجرت
این درست است که همه افرادی که از مرزهای متفاوت وارد اروپا می شوند، قربانیان زندان، شکنجه و بمب گذاری نیستند. بسیاری به خاطر نابود شدن اقتصادی کشور و از بین رفتن اساس هستی خود در حال فرار هستند. این افراد برای رسیدن به شرایط زندگی بهتر فقط به اروپا مهاجرت نمی کنند. بلکه بسیاری از جوانان آفریقایی به دنبال فرصت های شغلی از طریق مناطقی پر از جانوران وحشی و درنده به آفریقای جنوبی نیز مهاجرت می کنند. بسیاری از آن ها در طول راه کشته، و بسیاری دیگر که به پایان راه می رسند، متاسفانه بجای کار با فقر و بیماری و مرگ مواجه می شوند. همان زمان شرکت های چند ملیتی بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار را در سال از کشورهای آفریقایی بدون پرداخت مالیات خارج می کنند.
بر طبق آمار موسسه آکسفام، 85 فردِ ثروتمند جهان به اندازه نیمی از جمعیت جهان ثروت دارند. و یک درصد از جمعیت جهان، 65 برابر نیمی از جمعیت جهان ثروت دارند. بسیاری از مردان بیکار در شهرهاي بزرگ ”جهان سوم” به امید یافتن کاری برای زنده ماندن، در خیابان ها پرسه می زنند. به عنوان مثال، طبق آمار سازمان ملل متحد در آمد ٤٠ درصد از مردم مصر کمتر از دو دلار در روز است. حدود یک پنجم افراد در کشورهای در حال رشد، با کمتر از 1.25 $ در روز زندگی می کنند. یک چهارم کودکان زیر پنج سال جهان رشد کافی ندارند. تولید ناخالص جهان از سال 1990 تا امروز بیش از 250 درصد رشد کرده است، ولی تعداد مردمی که با کمتر از پنج دلار زندگی را می گذرانند درهمین دوران افزایش یافته است. نتیجه 95 درصد از رشد اقتصادی جهان به جیب 40 درصد از ثروتمندترین افراد جهان می رود. هفت نفر از ده نفر جمعیت جهان در کشورهایی زندگی می کنند که نابرابری درآمد در طول 30 سال گذشته افزایش یافته است. نزدیک به یک میلیارد از مردم جهان هنوز در فقر شدید زندگی می کنند. در سال 2014، هر روز 42000 نفر به علت جنگ مجبور به ترک خانه های خود شدند.
نابرابری در جهان هرگز به اندازه امروز قابل مشاهده و ملموس نبوده است. بخش بزرگی از جوانان در کشورهای فقیر با دسترسی به رسانه های اجتماعی و تماشای سریال های غربی به وجود نابرابری در میان مردمان جهان آگاه هستند. آن ها چاره ای دیگری جز امتحان شانس خود ندارند. وقتی فرار از مرگ ناشي از گرسنگی، به تنها انتخاب ممكن بدل مي شود، ریسکِ از دست دادن جان آسان تر می گردد. ولی باید به خاطر داشت که به قول خانم مقرینی وزیر خارجه اتحادیه اروپا، بخش نا چیزی از مهاجران جهان وارد اروپا می شوند.
پناهندگان
انگار که تلفات عظیم انسانی در افغانستان، عراق و لیبی به اندازه کافی فاجعه آمیز نبود و نیست، كه ظاهراً به طور ”ناگهانی“ غرب علاقه عجیبی به اهداي دموکراسی به مردم سوریه پیدا کرد. در واقع امر اما برای خلاص شدن از رژیم کنونی سوریه به دلایل اقتصادی (به عنوان مثال خط لوله گاز از ایران به اروپا از طریق عراق و سوریه و لبنان) و سیاسی (سوریه در واقع تنها کشورعربی بدون قرار داد صلح با اسرائیل است) فرصت مناسبی پیدا کرد.
دخالت نظامی آمریکا و اروپا در امور داخلی کشورهای مختلف به تقویت گروه های بنیادگرا در این کشورها منجر شده است. این گروه ها با تفاسیر خشن و بدوی خود از اسلام با ایجاد رعب و وحشت و خشونت و قتل یکی از عاملان اصلی موج فرار پناهندگان هستند. با حمایت و تشویق کشورها ی غربی، قطر و ترکیه گروه های تروریستی همچون داعش و جبهه النصره منطقه را به جهنم زنان و کودکان و قتلگاه مردان تبدیل کرده اند.
اشتیاق کشورهای غربی برای کنترل منابع انرژی ارزان نه تنها موجب مرگ و نابودی در کشورهای جنگ زده شده است. بلکه موجب ویرانی زیرساخت های اقتصاد کشورهای همسایه هم می شود. این کشورها نه تنها با اسکان دادن میلیون ها پناهنده در کشور خود زیر ساختارهای خود را زیر فشار قرار داده اند، بلکه با از دست دادن بازارهای سنتی خود در کشور همسایه جنگ زده، بخشی از صادرات خود را نیز از دست داده اند. هر دو این عامل موجب رشد تورم و بیکاری در این کشورها می شود.
این در حالی است که کشورهای ارتجاعی که خود از آغازگران و مشوقان این جنگ ها بوده اند، نه تنها کمکی به حل مشکلات نمی کنند، بلکه در این دوران سخت پول هایی را که می بایست خرج سرمایه گذاری در اقتصاد این کشورها می شد، به خرید جنگ افزارها برای مقابله با دشمنان واقعی و خیالی مصرف می کنند. قابل ذکر است که یک کشور بسیار کوچک مانند عربستان سعودی در میان 10 کشور با بالاترین هزینه های نظامي قرار دارد!
نتیجه
بحران اقتصادی سرمایه داری، همگانی، جهانی و سر سخت است، و به خاطرسیاست امپریالیستی غرب بخش بزرگی از عواقب این بحران به کشورهای در حال توسعه در شمال آفریقا و شرق میانه تحمیل شده است. در نتیجه میلیون ها انسان در این کشورها یا در حال فرار از جنگ و یا در جستجوی یک زندگی حداقل کشور خود را ترک کرده اند و می کنند.
تجزیه و تحلیل از پدیده های مهاجرت و پناهندگی بدون در نظر گرفتن بحران اقتصادی سرمایه داری و سیاست امپریالیستی غرب یک تحلیل کامل و جامع نیست.
اروپا شاید کم و بیش با موفقیت بتواند مشکل فعلی پناهندگی و مهاجرت را حل کند. ولی این کار تسکین درد است، درمان بیماری نیست. درمان ريشه ي براي معضل گونه ي انسان، گذار از صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري است كه به خطر براي بقاي هستي بر روي زمين بدل شده است.
تصور حل این مسئله بدون تغییر نظام ناعادلانه اقتصادی غالب در جهان، تصوری است غلط.
سيامك
منابع
Egypt: Economist Intelligence Unit: 2015
Financial times: Why the Fed balked at raising rates | The Exchange: 2015
Oxfam International: 2015
UN: Sustainable Development : 2015