مقاله شماره: ١٣٩٥ / ٥ (٣١ فروردين)
واژه راهنما. اقتصادي. سياسي
نقش مثبت و منفي سطح رشد مدنيِ جامعه بر رشد نيروهاي مولده. ”فرماسيون“ يا صورتبندي اقتصادي- اجتماعي. نقش اتحادهاي اجتماعي در مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب. سرشت ضد مليِ مذهب ارتجاعي!
ابرازنظر كننده گرامي ”محسن“ در ارتباط با مقاله ”اقتصاد سياسيِ مرحله ملي- دموكراتيك (٢)، بخش عمومي- دموكراتيك اقتصاد“ اشاره مي كند كه جمهوري خلق چين «در حال حاضر سرمايه داري است». (١)
دوست گرامي محس محق است، در توليد اجتماعي در جمهوري خلق چين شيوه توليد سرمايه داري نقش عمده را ايفا مي سازد. اين اما به معناي آن نيست كه مي توان صورتبندي اقتصادي- اجتماعي حاكم در اين كشور را همانند ايران، يا هر كشور ديگر سرمايه داري ارزيابي نمود.
«فرماسيون»
مضمون ماركسيستي ”فرماسيون“ كه ماركس به كار مي برد، از دو بخشِ اقتصادي و اجتماعي تشكيل مي شود. در توضيح ماركس مي توان ميان كاتگوري ”شيوه توليد“ و ”ساختار اجتماعي“ (پيش گفتار در ”انتقادِ اقتصاد سياسي“ در سال ١٨٥٩) تفاوت مورد نظر را دريافت. با اين توضيح، اقتصاد دان آلماني يورگ گلدبرگ به توضيح اين مساله در كتاب خود با عنوان ”آزادي و تساوي حقوق جنوب“ مي پردازد (ص ٧١ به بعد).
او كه در كتاب خود در باره كشورهاي آسيايي، به ويژه چين و كشورهاي افريقايي درجنوب صحرا تحقيقات پردامنه تاريخي ي را ارايه مي دهد، درست مساله تفاوت اين دو جنبه از هستي اجتماعي اين كشورها را در طول تاريخ نشان مي دهد و از آن به اين نتيجه گيري مي پردازد كه اين كشورها با ويژگي هاي خود، مدل متفاوتي را از فئوداليسم و سرمايه داري در اروپا قابل شناخت مي سازند. بر اين پايه، او براي رشد مشخص تاريخي اين كشورها، استقلال نسبي قايل است. در اين زمينه او به نظر ماركس در باره ”شيوه توليد آسيايي“ توجه خاص كرده و آن را موشكافي مي كند. تفاوت هاي تاريخي را گلدبرگ به عنوان يكي از علل نادرستي كوشش امپرياليسم براي تحميل ”بازار آزاد“ به اين كشورها مي نامد.
در صفحه ٧٢ كتاب خود، گلدبرگ تفاوت پيش گفته را چنين برمي شمرد: «شيوه توليد، يك كاتگوري ”منطقي“ است كه با آن، مضمونِ مشخصه هاي ساختاري در توليد اجتماعي بيان مي شود. … شيوه توليد يك انتزاع علمي است كه به كمك آن مشخصه هاي تعيين كننده توليد اجتماعي توصيف مي گردد. اشكال اجتماعي كه در پشت آن، اين شيوه توليدي تحقق مي يابد را بايد از اين بيان انتزاعي متفاوت انديشيد.»
اهميت تشخيص اين تفاوت در ارتباط با ”اقتصاد سياسيِ“ مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب، درست در تشخيص و شناخت ديالكتيك تاثير زيربنا و روبنا بر يكديگر است. هنگامي كه از آن صحبت مي شود كه ”اقتصاد سياسيِ“ اين مرحله يك اقتصاد سياسيِ سوسياليستي نيست، اما ديگر ”اقتصاد سياسيِ“ سرمايه داريِ معمولي نيز نيست – ازجمله در چين -، درست توجه به اين تفاوت هاست!
هنگامي كه در ايران شرايطي برقرار گردد كه در آن مساله ”عدالت اجتماعي نسبي“ به اصلي حاكم بدل شود، يعني رابطه ميان ”آزادي و عدالت اجتماعي“ برقرار گردد، به قول رفيق عزيز سيامك، «حقوق و آزادي هاي دموكراتيك» مردم حفظ شود، اين هنوز به معناي برقراري اقتصاد سياسيِ سوسياليستي نيست. اما ما با اشكال اجتماعي اي روبرو خواهيم بود كه بودشان در شرايط كنوني كه شيوه توليد سرمايه داري وابسته حاكم است، ممكن نيست و واقعا هم وجود ندارد. براي نمونه حق برخورداري قانوني از فعاليت آزاد و مستقل سنديكايي- كارگري!
بر اين پايه است كه تشخيص درست اين نكته كه در جمهوري خلق چين شيوه توليد سرمايه داري برقرار است، هنوز به معناي پاسخ به اين پرسش نيست، كه بنابراين، ما با يك كشور سرمايه داري روبرو هستيم، آن طور كه براي مثال در هند، ايران، و … روبرو هستيم. محدوديت اين تز، نارسايي آن در نشان دادن سويه اجتماعي واقعيتِ تاريخي در چين است. برخورد خصمانه امپرياليسم به اين كشور در صحنه جهاني، در تائيد واقعيت بود و تاثير اين تفاوت ناشي از سويه اجتماعي حاكم در اين كشور است!
نقش مثبت يا منفيِ سطح رشد مدني در جامعه
لذا مي توان تز لنينيِ ”سرمايه داري دولتي تحت رهبري طبقه كارگر- حزب كمونيست» را براي جمهوري خلق چين، تزي واقع بينانه ارزيابي نمود. به سخني ديگر مي توان و بايد براي شكل گرفتن اشكال مشخص ”توليد اجتماعي“، شرايط ديگري نيز قايل شد. يكي از اين شرايط، نقش مثبت يا منفيِ سطح رشد مدني در جامعه است. سطح و كيفيت رشد روبناي جامعه كه شكل بروز مدنيت يا سيويليزاسيون را در جامعه قابل شناخت مي سازد، به نوبه خود، بر روي رشد نيروهاي مولده، و لذا به روي شيوه توليد اجتماعي به طور مثبت يا منفي موثر واقع مي شود.
تاثير رشد اشكال اجتماعي در توليد اجتماعي را گلدبرگ در باره كشور چين با وسعت تمام برمي شمرد، بدون آن كه او اين نكته را با صراحت در ارتباط با رشد مدنيت در اين كشور در دوره هاي متفاوت تاريخي رشد آن قرار دهد. اما با توجه به وضع مشخص ايران كه در آن نقش ايدئولوژيك مذهب حاكم در سه دهه اخير تغييراتي نشان مي دهد، مي تواند تاثير مثبت و منفي رشد جامعه ي مدني و در كليت آن، تاثير رشد ”مدنيت“ را بر شيوه توليد اجتماعي دنبال نمود. به سخني ديگر، ديالكتيك تاثير روبنا بر زيربنا را دريافت!
فردريش انگلس، يكي از بانيان سوسياليسم علمي، در باره تاثير متقابل ديالكتيكي ميان رو بنا و زيربناي جامعه در نامه اي به ژوزف بلوخ (٢١ سپتامبر ١٨٩٠) موضع خود و ماركس را توضيح مي دهد كه در پيش گفتارِ كتاب ”جامعه مدني و آگاهي پسامدرن“ بازتاب يافته است. (٢) او در آنجا ازجمله مي نويسد: «… بر پايه درك ماترياليستيِ تاريخ، توليد و بازتوليد زندگي، نهايتاً مساله اصلي در تاريخ است. هيچ گاه، نه ماركس و نه من، بيش از اين مدعايي نداشته ايم. اگر اكنون كسي اين نكته را چنان تحريف مي كند كه مدعي مي شود مسائل اقتصادي تنها عامل تعيين كننده است، نظر ما را به صورت غيرمجاز تغيير داده است. بخش اقتصادي جامعه، پايه و اساس زيربنا را تشكيل مي دهد، اما مسائل و عوامل متعددي از روبنا، بر اشكال سياسي نبرد طبقاتي و نتايج آن تاثير مي گذارد. …».
(مطالعه كامل نامه در اين كتاب كه در توده اي ها به صورت پ دِ اف انتشار يافته، براي علاقمندان ممكن است.)
نمونه مشخص ايران
به دنبال پيروزي انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما كه در آن ”اسلام انقلابي“ نقشي مثبت ايفا نمود، و همچنين به كمك توجه به رشد انحطاطي و قهقرايي آن در سال هاي بعد، مي توان با نمونه مشخص – مورد خاصِ- روند تاريخي در ايران، تاثير رشد مدنيت را بر شيوه توليد اجتماعي – به طور عام- دريافت.
همان طور كه مي دانيم، يكي از دستاوردهاي اجتماعي انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما، براندازي بيسوادي و گشودن امكان وسيع آموزش عالي براي جوانان، به ويژه زنان ايران بود. اين واقعيت كه دختران و زنان ايران بيش از نيمي از دانشجويان دانشگاه ها را تشكيل داده و هنوز هم مي دهند، ازجمله در رشته هاي علوم دقيقه- فني، نشان اين دستاورد انقلاب است.
اكنون اما مذهب حاكم، به مثابه ايدئولوژيِ نظامِ سرمايه داري وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي، به طور روزافزون زنان ميهن ما، به سخني ديگر، نيمي از مردم ميهن ما را از روند آموزش و فعاليت شغلي- توليدي به كنار مي راند. روندي كه به بندهاي جديدي براي دست و پاي رشد نيروهاي مولده در ايران بدل شده و اشكال ارتجاعي تر را به شيوه توليد اجتماعي تحميل مي كند. تشديد فشار به زحمتكشان براي دريافت حتي دستمزد عقب افتاده و پرداخت نشده، كه زنان زحمتكش ضعيف ترين حلقه قربانيان اجتماعي آن هستند، بيان اين واقعيت است.
گرد شومان، جامعه شناس ماركسيست آلماني در كتاب ”كلونياليسم“ به اين نقش فشار اجتماعي در محدود ساختن رشد نيروهاي مولده اشاره دارد. او نشان مي دهد كه به دنبال دزديدن بيش از ٢٠ ميليون عمدتاً جوان افريقايي از منطقه جنوب صحرا در دوران برده داري قرون ١٧- ١٨ تاريخ اروپايي و خروج آن ها از چرخه روند توليد اجتماعي در اين منطقه، رشد نيروهاي مولده در اين منطقه قطع و حتي به قهقرا كشانده شد كه تاكنون كمر راست نكرده است!
نقش ضد زن در ايدئولوژي مذهبي در ايرانِ جمهوري اسلامي كه اين روزها دو باره با بازگشت ”گشت نيروهاي ارشاد“ تشديد شده است، تنها نقشي ضد دموكراتيك و ضد حقوق انساني زنان نيست، كه در اين سطور به خاطر طولاني نشدن سخن به آن پرداخته نمي شود، بلكه نقشي ضد ملي و ضد رشد مدنيت در جامعه ايراني ايفا مي كند!
نقش ضد ملي اين سياست ضد حقوق زنان، در نقش ترمز كننده آن براي رشد نيروهاي مولده ميهن ما تظاهر مي كند كه زنان در آن نقشي برجسته دارا هستند و با استعدادهاي علمي و تخصصيِ چشم گير خود مي توانند در آن نقش مثبت ايفا كنند. نقش منفي تاثير سياست ضد زن در جمهوري اسلامي، از اين رو نقشي عميقا ضد ملي است، زيرا باعث عقب افتادگي رشد نيروهاي مولده در ايران شده و راه بازگشت نواستعمار امپرياليستي را به ايران مي گشايد!
آري، سيماي زن ستيزِ مذهب ارتجاعي حاكم در جمهوري اسلامي، كه در خدمت منافع سرمايه داري وابسته در ايران عمل مي كند و با پايمال ساختن اصل هاي اقتصادي ٤٣ و ٤٤ قانون اساسي ايران، راه بازگشت استعماري امپرياليسم را به ايران گشوده است، نه تنها به مانع اصلي رشد نيروهاي مولده در ايران بدل گرديده است، بلكه همچنين راه سقوط قهقرايي تمدن و مدنيت را در ايران نيز سنگفرش مي كند!
براي جنبش كارگري مبتني بر انديشه ماركسيستي- تود اي تشخيص اين تفاوت از اين رو ضروري و پراهميت است، زيرا مي تواند بدون گرفتار آمدن به چپ روي و راست روي براي تفهيم ضرورت برقراري ”اقتصاد سياسيِ“ مرحله ملي دموكراتيك انقلاب در ايران برزمند.
راست روي به اين معنا كه بگويد شرايط گذار به سوسياليسم وجود ندارد، پس بايد به شرايط نظام سرمايه داري تن بدهيم و تنها بكوشيم در مبارزه صنفي، اين يا آن بهبود را براي زحمتكشان ممكن سازيم! و
چپ روي به اين معنا كه جنبش كارگري بپندارد به اتحادهاي اجتماعي با لايه هاي مياني نياز ندارد و بايد به تنهايي گذار به سوسياليسم را به ثمر برساند. حزب كمونيست يونان با تكيه ي يك سويه به اين برداشت، مبارزه براي اتحاد با لايه هاي ديگر را ناممكن مي پندارد. برداشتي كه ويژگي خاص مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب را مورد توجه قرار نمي دهد. براي اين حزب كه الويت مبارزه را به درستي ايجاد هژموني طبقه كارگر ارزيابي مي كند، و به درستي آن را به مثابه پيش شرط براي به ثمر رساندن مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب (در يونان سوسياليسم) ارزيابي مي كند، درست از امكان مبارزه براي ايجاد اتحادهاي اجتماعي آن هنگام چشم پوشيده است، كه از هر روز بيش تر به آن نياز دارد. امري كه به محدوديت قدرت جنبش كارگري مي انجامد.
رفيق عزيز ”ابي“ در ارتباط با مقاله ”اقتصاد سياسي مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب (٣)، نبرد آزاديبخش ملي- حق حاكميت ملي!“ به وظيفه توجه به مبارزه ايدئولوژيك در اين مرحله اشاره مي كند و در باره امكان هاي مبارزاتي پرسش پراهميتي را مطرح مي سازد. ابرازنظر كوتاه، اما پراهميت او، انتشار يافت. (٣)
پرسش او در ارتباط مستقيم قرار دارد ازجمله با مبارزه عليه سواستفاده مذهب ارتجاعي از باورهاي مردم در اين مرحله كه بايد به آن به طور مجزا پرداخت.
بدون آن كه قصد پيش دستي در ابرازنظر باشد، و به اميد دريافت نظر پربار رفيق عزيز سيامك، مي توان در اين سطور به دو نكته اشاره نمود. يكي- حفظ استقلال تحليل و سياست انقلابي حزب طبقه كارگر در نبرد ايدئولوژيك؛ و ديگري- تاكيد چند باره به آموزش و خودآموزي در حزب توده ايران. به ويژه آموزش و به كار گيري اسلوب تحليل ديالكتيك مشخص در مبارزه ايدئولوژيك- سياسيِ حزب طبقه كارگر در مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب از اهميت بالا برخوردار بوده و غيرقابل چشم پوشي است! (٤)
١- ”اقتصادِ سیاسیِ“ مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب (٢)، بخش عمومی- دموکراتیکِ اقتصاد! http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2709
٢- جامعه مدني و آگاهي پسامدرن http://www.tudeh-iha.com/wp-content/Metscher-Thomas.pdf
٣- ”اقتصاد سیاسیِ“ مرحله ملی- دموکراتیکِ انقلاب (٢) نبرد آزادیبخش ملی و حق حاکمیت ملی!
http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2716
٤- نگاه شود ازجمله به مقاله ”برنامه آموزشي- خودآموزي نياز مبرم روز!، «من رحم ها را بارور مي خواهم، به همان سان كه دست ها را در كار، و مغزها را در انديشه مداوم“ (ا ط، ”گريز“، شعر زندان). ارديبهشت ١٣٩٢ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2031
رفیق گرامی خدای ناکرده قصد اهانت به ان بزرگ مرد را ندارم لیکن رهبری طبقه کارگر درشیوه سرمایه داری دولتی قضیه کوسه ریش پهن است دیر یا زود نمایندگان حزب تبدیل به بورکرات های کنترل کننده سرمایه میگردند…! بدرود
رفيق گرامي محسن
نگراني شما قابل فهم و درك است. نظريه پردازان ديگري نيز داراي چنين نگراني هايي هستند. براي نمونه هلموت پترز، ديپلومات سابق آلمان دموكراتيك در پكن و زبان- فرهنگ شناس چين، در ابرازنظرهايش به مساله تقليل سهم كارگران در اعضاي حزب كمونيست چين توجه كرده و نسبت به آن هشدار مي دهد و پيامدهاي احتمالي آن را گوشزد مي كند.
در مقاله ”اقتصاد سياسي“ (٢) …، نگارنده نيز به اين خطر اشاره دارد.
اين نكته ها يك مساله است كه بايد اميدوار بود براي حزب كمونيست چين شناخته شده بوده و راه هاي مبارزه با آن مورد توجه قرار دارد. البته وظيفه ماركسيست ها اشاره به اين خطرها و گوشزد در باره پيامدهاي احتمالی آن است.
رفيق عزيز ”ابي“ نيز در همين رابطه پرسش در باره چگونگي مبارزه ايدئولوژيك در اين مرحله را مطرح ساخته است كه به طور مجزا به آن پرداخته خواهد شد.
آنچه اما در سخن شما نمي توان با آن موافق بود، اسلوب پيشنهاد شده براي پاسخ به پرسش در باره خطرات احتمالي در مرحله ملي- دموكراتيك فرازمندي جامعه تحت رهبري حزب كمونيست- طبقه كارگر است. «قضيه كوسه ريش پهن»، اسلوب ماترياليست ديالكتيكي جستجوي علل پديده ها و از اين طريق راه مبارزه با خطرات آن نيست. اين انديشه دوآليستيِ ”يا اين طور، يا آن طور“ را نگارنده در مقاله ي ”ديالكتيك قديميِ دوآليستي، يا ماترياليسم ديالكتيك؟ كه در روزهاي آينده منتشر مي شود، مورد بررسي قرار داده است. اگر موافقيد، پس از مطالعه آن توسط شما، به بحث ادامه دهيم!؟
فرهاد عاصمي