واپس‌گرایی مذهبی، پرخاش‌گری سکولار ابزارهای سرکوب طبقاتی بورژوازی انگلی!

image_pdfPDF-پ دی افimage_printچاپ

مقاله ۱۶/۱۴۰۳
۲۵ تیر ۱۴۰۳، ۱۵ جولای ۲۰۲۴

پیش‌گفتار

اتحاد اصلاح خواهان با آقای روحانی در دو دوره رییس جمهوری او نشان داد که آن ها از پایگاه اجتماعی گذشته خود بریده اند و سیاست های خود را به سود پایگاه اجتماعی بورژوازی بوروکراتیک که لایه های بالای میانی و بالایی جامعه با گرایش کم و بیش سکولار هستند، برنامه ریزی و پیاده کرده اند.
پیروزی آقای پزشکیان نیروهای راست و هواداران امپریالیسم را خشمگین کرد. این نیروها به درستی اصلاح خواهان را رقیب خود می دانند.
اصلاح‌خواهان با هم‌کاری بورژوازی بوروکراتیک و مالی نه تنها راه سرمایه‌داری نئولیبرالیستی را دنبال خواهند کرد، بل‌که می‌توانند با پایین آوردن فتیله های تنش‌آفرینی جمهوری اسلامی در خاورمیانه دوست خوبی برای امپریالیسم امریکا باشند.

یادمان باشد که بیش‌تر اصلاح‌خواهان هوادار اقتصاد سرمایه‌داری نئولیبرالیستی هستند و مقوله امپریالیسم را کهنه شده می‌دانند. برای همین، هیچ کدام از اصلاح‌خواهان بزرگ گریخته از میهن، نه تنها به سوی “چپ” روی نیاورده‌اند، بل‌که کم وبیش خود را به دامن گردان سرمایه انداخته‌اند.

همین حقیقت راست‌هایی مانند آقای رضا پهلوی و خانم معصومه علینژاد را خشمگین می‌کند. آن‌ها که خود به پای‌بوسی یکی از واپس‌گراترین رژیم مذهبی جهان، یعنی بورژوازی صهیونیسم در اسراییل می‌روند، به واپس‌گرایی رژیم ولایت فقیه یورش می‌برند.

نیروهای راست و هوادار امپریالیسم در برخورد با حاکمیت جمهوری اسلامی به واپس‌گرایی‌ها و سویه‌های دینی آن یورش می‌برند. این نیروها که هوادار سرمایه‌داری هستند، نمی‌خواهند که با موشکافی طبقاتی حاکمیت، تیشه بر ریشه خود بزنند. آن‌ها اگر دولت پساجمهوری اسلامی را به دست خود گیرند، بدون هیچ تردیدی بخش بزرگی از ساختار اقتصادی سرمایه‌داری- نئولیبرالیستی آن را دست نخورده نگه خواهند داشت.

به راستی هم، درگیری آن‌ها با دست‌گاه فرمان‌روایی جمهوری اسلامی یک جنگ طبقاتی نیست، بل که درگیری میان بورژوازی انگلی سنتی و بورژوازی انگلی کراوات‌دار و نوین است.

بگذارید نخست نقش ایدولوژی، چه مذهبی و چه سکولار، را در یک جامعه طبقاتی بررسی کنیم. سپس از تحلیل مشخص از شرایط مشخص اسلام سیاسی شده سخن گوییم و در پایان به طبقاتی بودن حزب‌های کمونیستی بپردازیم.

ایدولوژی طبقه‌های فرمان‌روا، دین و سکولاریسم برای منافع طبقاتی

برای شناخت دلیل عينی- مادی پرخاش‌گری ”مذهبی“ در گذشته و هم اکنون و هم‌چنين پرخاش‌گری ”سكولار“ در دوران كنونی، بايد به بررسی شناخت منافعی پرداخت كه پاسبانی از آن، دلیل بنیانی این پرخاش‌گری است. ”مذهب“، در همه‌ی ریخت‌های خود از چند‌خدايی هندویی، تک‌خدایی یهودی، مسیحیت و اسلام، تا بودایی فلسفه مانند، از دوران نظام برده‌داری، دوران برده‌داری- فئودالی، دوران فئودالی- سرمایه‌داری نمای ايدولوژی دست‌گاه فرمان‌روایی برای پاسبانی از منافع طبقاتی خود در جامعه طبقاتی بوده‌است. این پیوند میان دست‌گاه روبنای ايدولوژيک با جامعه طبقاتی، با این که بسیار پیچیده شده‌است، ولی هم اکنون در کشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری ”سكولار“ امروزی نیز هست.

چه ریخت پررنگ مذهب در جامعه غربی گذشته و چه ریخت رنگارنگ سكولاریسم هم اکنون در این جامعه‌ها، ايدولوژی فرمان‌روایان طبقاتی در جامعه است که وظيفه پاسبانی از منافع طبقه‌های فرمان‌روا را دارد. برای پاسبانی از اين منافع، روبنا هم می‌تواند سركوب‌گرانه و هم می‌تواند نرم – مسالمت آميز- باشد، ولی هدف یک‌سان است، پابرجایی سرکردگی ايدولوژيک طبقه‌های فرمان‌روا. اين دو شیوه برخورد، مانند دو روی يک  سكه هستند. ماركس و انگلس هم در مانيفست كمونيستی می‌گویند که ”تاريخ، تاريخ نبرد طبقاتی است“!

هنگامی كه امپرياليسم “سکولار” امریکا به بمباران زنان و کودکان افغانستانی برای گسترش “دموکراسی” می‌پردازد؛ هنگامی که شازده عربستان به نام “حنفی” کودکان یمنی را می‌کُشد؛ هنگامی که سردم‌داران میهن ما به نام “شیعه” جوانان بلوچ را می‌کُشند، همه‌ی آن‌ها با بهانه‌های ایدولوژیک گوناگون برای پاسبانی از منافع طبقاتی خود این کُشتارها را انجام می‌دهند. 

”سكولاریسم“ کنونی افزار سرکردگی طبقاتی فرمان‌روایان بر جامعه پیش‌رفته سرمایه‌داری است، درست به همان اندازه‌ای که بورژوازی در گذشته ”دین“ را برای پاسبانی از سرکردگی طبقاتی خود به کار برده‌است، و هم‌چنان می‌برد. امپریالیسم ”سكولار“ اگر نگران دیدگاه واپس‌گرایانه جمهوری اسلامی و طالبان اسلامی هست، پس چرا کمر به نابودی اتحادشوروی و اردوگاه سوسیالیسم سکولار بسته بود. پس از پیروزی ضدانقلاب در اردوگاه سوسیالیسم، امپریالیسم به بهانه‌های گوناگون مانند جلوگیری از زن‌ستیزی، نبرد ضددیکتاتوری، نبرد ضدتروریستی، نبرد علیه دست‌یابی به بمب هسته‌ای  و … در جهان بيش از ٥٠ جنگ برای پاسبانی منافع طبقاتی خود به راه انداخته‌است. در يوگسلاوی، عراق، افغانستان، سوريه، ليبی، یمن، سومالی، اوكرایين و فلسطین، ما با سياست پرخاش‌گری سکولار امپرياليستی برای نگه‌داشت سرکردگی سرمايه مالی جهانی شده آن روبرو هستيم. 

پرخاش‌گری عليه بوميان آمريكايی و نابودی یک خلق، پرخاش‌گری عليه بردگان سياه‌پوست افريقايی در گذشته، که به نام مسیح و با مسیحی‌سازی به زور آن‌ها با کمک کشیش‌ها،  به دلیل عينی- مادی نگه‌داشت منافع سفيدپوستان در نظام برده‌داری آمريكايی انجام شده‌بود، هم اکنون با دستاویز سکولاریسم انجام می‌شود.

مارکسیست‌ها نوشته‌های پژوهشی بسیاری در باره‌ی دزديدن بيش از ٢٠ ميليون جوان افریقایی در دوران برده‌داری سده  ١٧- ١٨ نوشته‌اند، که با تهی کردن چرخه تولید از نیروی جوان، رشد نيروهای مولده را در این کشورها نه تنها کند کرد، بل‌که حتا به پس راند.

پلیس امریکا امروز، بر سر سیاه پوستان مسیحی شده همان می آورد که برده‌داران گذشته بر پدرو مادربزرگانشان می‌آوردند. يک  سوم زندانيان آمريكا سياه پوست هستند، اگر چه آن‌ها تنها بيست درصد مردم كشورشان هستند.

هنگام بررسی روی‌دادهای ناگوار که ریشه در دست‌گاه سرمایه‌داری امریکا و پیامدهای آن مانند شکاف طبقاتی بزرگ دارد،، رسانه‌های امپریالیستی به واکاوی هر سوی آن از دینی، روانی، جنسیتی، جنسی و خانوادگی می‌پردازند، ولی سخنی از این که چرا شرايط زندگی توده‌ها با بي‌كاری، نبود امنيت کاری  و … در جامعه، بد شده است نمی‌نویسند. بررسی آن‌ها تنها به بخش نمایان و رونمای پدیده می پردازد، بدون آنكه دلیل عينی- مادی آن را بشکافد.

برای  نمونه هنگام بررسی پرخاش‌گری جوانان و نوجوانان آمريكايی در سال‌های گذشته، رسانه های امپریالیستی به بررسی نبود شرایط شایسته برای یک زندگی خوب و ارزشمند نمی‌پردازند. کسی از دست‌گاه آموزشی طبقاتی امریکا که فرزندان تنگ‌دستان و تهی‌دستان را به خود رها کرده است، سخن نمی‌گوید؛ کم‌تر کسی از آسانی خرید تفنگ و یا هفت‌تیر که بخش بزرگی از سود انحصارهای جنگ‌افزارسازی را فراهم می‌کند، می گوید.همه‌ی رسانه‌ها در دست بورژوازی بزرگ با فرهنگ سکولار هست.

افزون بر این، در آمریکای سکولار نیروهایی که بیش‌ترین نقش را در سیاست برون‌مرزی امریکا دارند، سازمان‌های مسیحی و یهودی هستند!

تحلیل مشخص از شرایط مشخص

مارکسیست‌ها هنگام تحلیل “اسلام سیاسی”،  نباید روند تاریخی پیدایش آن را فراموش کنند. امپریالیسم در دوران جنگ سرد،  ناسیونالیسم رادیکال و کمونیسم را دشمن بنیادی و بر علیه منافع خود می‌دانست.

نیروهای امپریالیستی (به ویژه در ایالات متحده) نقش پرکاری در پشتی‌بانی و گسترش گروه‌های اسلام‌گرا داشتند که توانست هم چون سدی در برابر ناسیونالیسم سکولار و “چپ” بایستد. پس ازآن که واشنگتن و لندن از خریدن ناصر و مصدق نا امید شدند، نخست به برنامه‌ریزی و پیاده کردن کودتا پرداختند و سپس با کمک‌های بسیار دیکتاتوری را پابرجا کردند، و پس از آن به گروه‌های اسلامی پر و بال دادند. در مصر اخوان المسلمین و در ایران کسانی مانند کاشانی، کوفی، فلسفی و حتا مکارم شیرازی‌ها با پشتی‌بانی و یا چشم‌پوشی فرمان‌روایان ستم‌گر میدان گرفتند.

راستش این است که امپریالیسم امریکا و روبای فریب‌کار امپریالیسم بریتانیا نقش پرکاری در توان‌بخشی “اسلام سیاسی“ برای جای‌گزینی ناسیونالیسم سکولار و عدالت‌اجتماعی‌خواهی “چپ” بازی کرده‌اند و هم‌چنان می‌كنند. دست‌درازی و دست‌اندازی همیشگی و فرمان‌روایی امپریالیستی در کشورهای اسلامی بدون کم توان کردن نیروهای سکولار ملی و “چپ” شدنی نبوده‌است. امپریالیسم با سرکوب نیروهای سکولار ملی و “چپ” در این کشورها، راه پروبال‌گیری “اسلام سیاسی“ با گرایش‌های گوناگون را در باز کرد. فشارهای سیاسی بر روی نیروهای “چپ” و ملی تا مرز نابودی، هم‌راه با بحران‌های اقتصادی و شکاف طبقاتی، اسلام‌گرایان را که توانایی سازمان‌دهی در مسجدها را داشته‌اند را نیروی برتر برای رهبری شورش‌ها و خیزش‌های توده‌ها کرد.

با این همه، برخورد با جنبش‌های اجتماعی که زیر نام اسلام به پهنه نبرد می‌آیند، چیز دیگری است. نقش دین مانند هر پدیده‌ی دیگر باید با تحلیل مشخص از شرایط مشخص هم‌راه باشد.

کمینترن در سال های ۲۰ میلادی یک سیاست بسیار درست را در برابر جنبش‌های اسلامی سفارش کرد. فرنایش (استدلال) کمینترن براین بود که مارکسیست‌ها هرگز نباید اسلام‌گرایان را برای اسلامی بودن دشمن کینه‌توز خود بدانند و هم زمان مارکسیست‌ها هرگز نباید بدون انتقاد از اسلام گرایان در جنبش‌های اجتماعی پشتی‌بانی کنند. کمینترن با سفارش یک روی‌کرد مارکسیستی- دیالکتیکی  بر این باور بود که سیاست این گروه‌ها را باید بر پایه کارکرد مشخص آن‌ها، در شرایط مشخص و در بستر تاریخی آن تجزیه و تحلیل کرد.

به زبان دیگر، مارکسیست‌ها هنگام برخورد با جنبش‌های اجتماعی اسلام‌گرا نمی‌توانند که یک داوری از پیش آماده داشته باشند که با پیاده کردن مو به موی آن، انجام وظیفه کرده‌باشند. هم‌سنگی نیروها در جهان، هم‌سنگی نیروها در درون کشور، جنبش‌های اجتماعی اسلام‌گرا  را می‌تواند به سوی مردم و یا بر ضد مردم بکشاند.

در مارکسیسم ما برخورد با دین ناب نداریم. هیچ مارکسیست خردمندی با واکاوی نوشته‌های انجیل و قران به جنگ دین‌داران نمی‌رود. وظیفه بنیانی هر مارکسیستی سازمان‌دهی نبرد طبقاتی است و برخورد ایدولوژیک با دین و دین‌داران باید با این چشم‌انداز انجام گیرد.  برای همین، هنگام واکاوی جنبش‌های اجتماعی زیر رهبری اسلام‌گرایان، بررسی روی نیروهای اجتماعی و سمت‌گیری اقتصادی آن‌ها برجسته‌تر از اسلام‌گرایی آن‌هاست.

با این همه، نباید پیوند دیالکتیکی روبنای ایدولوژیک و سمت‌گیری اقتصادی- اجتماعی یک جنبش اسلام‌گرا را نادیده گرفت. برداشت ایدولوژیک رهبران اسلام‌گرا از اسلام و درک آن‌ها از زیرساختارهای اقتصادی- اجتماعی جامعه برای فرارویی هدف‌های سیاسی به دگرگونی‌های اقتصادی و اجتماعی و پایداری آن مهم است. برای نمونه، هنگامی که  اسلام ناصر و عرفات سویه‌های سکولار و سوسیالیستی نیرومندی داشت، اسلام آیت الله خمینی از همان نخست ضدسکولار و ضدکمونیست بود. برای روشن شدن این سخن می‌توان از پشتی‌بانی آیت الله خمینی از لایحه قصاص، جدا نشدن دین از نهادهای مدنی، حقوقی و دولتی، آفرینش و کاربرد واژه‌هایی مانند مفسدالارض، مشرک، منافق، ملحد را نام برد.

همان‌گونه که ما دیده‌ایم و آموخته‌ایم، درک رهبران جنبش‌های اجتماعی اسلام‌گرا  از مقوله‌هایی مانند امپریالیسم و عدالت‌اجتماعی با هم یک‌سان نیست. هنگامی که ناصر، عرفات، بومدین و ایت الله طالقانی خودمان درکی کم و بیش نزدیک به مارکسیسم از این مقوله‌ها داشتند، درک رهبران دیگر اسلام‌گرا مانند القاعده، داعش، اخوان المسلمین، حجتیه درکی واپس‌گرا و درک رهبران دیگر مانند آقای خمینی از این مقوله سطحی بوده است. هنگامی که سخن از آزادی سخن و کنش سیاسی گروه‌های غیراسلامی است، درک این دسته از رهبران اسلامی مانند القاعده، داعش، اخوان المسلمین، حجتیه و خمینی سال‌مند بسیار واپس‌گرا است. عرفات، ناصر، بومدین، مصدق و ایت‌الله طالقانی برخوردی ارج‌مندانه، دوستانه در برابر کمونیست‌ها داشتند که تا مرز ه‌مکاری برای هدف های مشترک پیش می رفت، ولی کسانی مانند خمینی حتا به چگونگی برخورد  فیزیکی با “خداناباوران” از دید “قران” می پرداختند.

نمی‌توان نپذیرفت که برداشت‌های واپس‌گرایانه خمینی خرده بورژوا از اسلام، در برخی از زمینه‌ها یکی از بازدارنده‌های بنیانی هم‌کاری او با کمونیست‌ها بود که پیامد ناگوار آن پای‌نگرفتن راه رشد غیرسرمایه‌داری و پیروزی انقلاب برای فرارویی از دگرگونی‌های سیاسی به جابجایی طبقاتی پایدار و ریشه‌ای به سود رنج‌بران جامعه بود

 حزب طبقاتی و سیاسی

حزب توده‌ی ایران همیشه گفته‌است که یک حزب طبقاتی و سیاسی هست. راست‌ها و برخی از چپ‌های پاک، ولی کم‌دان مرز طبقاتی را خراشه دار می‌کنند و مرزهای ساختگی و غیرطبقاتی می‌سازند.

درهای حزب توده‌ی ایران، مانند حزب لنین همیشه برای باورمندان مذهبی باز بوده‌است. تنها شرطی که برای مذهبی‌ها و غیرمذهبی‌ها باید گذاشت این است که آن‌ها برای منافع طبقاتی طبقه کارگر بجنگند و خواهان یک جامعه سوسیالیستی آزاد از بهره‌کشی انسان از انسان باشند.

منطق علمی به ما حکم می‌کند که اگر ما با دو حکم متضاد روبرو هستیم، دست‌کم یکی از آن‌ها نادرست است. اما منطق اسلامی در بسیاری از حکم‌های خود دوگانگی شگفت‌انگیزی دارد. تلاش حزب توده ایران بر این بود که برای پرتوان کردن هم‌سنگی نیروها به سود توده‌های رنج، سویه‌های اجتماعی که برخی از رهبران اسلام‌گرا در اسلام به سود مردم تنگ‌دست می‌دیدند را برجسته کند، تا انقلاب را در راستای پیاده کردن هدف‌های ملی و دموکراتیک رهنمایی کند.

برخورد حزب طبقه کارگر با کارگران مذهبی با برخورد آن با فرمان‌روایان دینی که از دین برای لگام زدن بر مردم بهره می‌گیرند، یک‌سان نیست. برخورد ایدولوژیک حزب طبقه کارگر با مقوله‌های مذهب که بازتاب پندارآمیز مقوله‌های واقعیت هستند، با برخورد آن با کارگر مذهبی با هم یکی نیست. نهادهای دینی و سردم‌داران فرمان‌روا هم‌واره بر ضد منافع توده‌های رنج کنش کرده‌اند، ولی کارگری که مذهبی هست بر پایه جای‌گاه طبقاتی خود ضد نظام سرمایه‌داری است. در این‌جا البته سخن از یک کارگر ویژه نیست که می‌تواند هم مذهبی باشد و هم به دلیل نداشتن آگاهی طبقاتی هوادار نظام سرمایه‌داری باشد.

مرز طبقاتی بنیادی است و نباید با بزرگ کردن مرزهای ملی، مذهبی، جنسی، جنسیتی، نژادی و زبانی مرز طبقاتی را به فراموشی سپارد.

پایان سخن

در پيروزی انقلاب بهمن ٥٧ مردم ميهن ما، ”اسلام انقلابی“ نقش مثبت داشت. کسانی که به این “اسلام انقلابی” باور داشتند، می‌توانستند با بسیج مردم علیه طبقه بورژوازی انگلی سرنوشت نبرد طبقاتی را به سود مردم کنند. در شکست این برنامه، دیدگاه ضدکمونیستی و ضداردوگاه سوسیالیستی آن ها نقش بسزایی داشته است.

هم اکنون ”اسلام واپس‌گرا“ نقش منفی دارد. نظام سرمایه داری- دینی جمهوری اسلامی هم سرمایه‌داری هست و هم دینی. روبنای دینی آن برای پاسبانی از منافع بورژوازی انگلی برنامه‌ریزی و پیاده می‌شود.      

همان‌هایی که برنامه‌های اقتصادی نئولیبرالیستی را که مردم را به تنگ‌دستی رسانده‌است پیاده کرده‌اند، به پشت کارگری که دست‌مزد بازمانده خود را می‌خواهد تازیانه می‌زند؛ به بهانه “شیعه” به خلق‌های سنی مذهب ما ستم می‌کنند و زنان ما را برای نشان دادن مو می‌کُشند.

اكنون زنان ميهن ما، به بهانه دین که افزار ايدولوژی نظامِ سرمايه‌داری وابسته به اقتصاد جهانی امپرياليستی شده‌است، از کار بی‌کار می‌شوند.

نقش ضد زن در ايدولوژی رژیم ولی فقیه و بازگشت دوباره ” نيروهای گشت ارشاد“ نه تنها نشان‌گر سرشت ضددموكراتيک و ضدانسانی حاکمیت جمهوری اسلامی است، بلكه نقشی ضدملی و ضد رشد نيروهای مولده نیز دارد! بازوان و مغز زنان، خردمندی‌های علمی و پژوهش‌های با ارزش و چشم‌گير زنان در زمینه‌های  تولید اقتصادی- اجتماعی جامعه ما نادیده گرفته می‌شود. سيمای زن‌ستيزِ حاكمیت جمهوری اسلامی، بازدارنده رشد نيروهای مولده در ايران و پس‌رفت فرهیختگی و علیه شیوه زندگی نوین است.

جنگ با مذهب، جنگ کمونیست‌ها نیست. کمونیست‌ها برای دگرگونی‌های بزرگ اقتصادی- اجتماعی به سود طبقه‌های کار و رنج می‌رزمند و چه بسا بخش بزرگی از این رنج‌بران مذهبی هستند. آموخته‌های ما از تاریخ اتحادشوروی سوسیالیستی و اردوگاه سوسیالیسم نشان می‌دهد که حتا در  فورماسیون نوین سوسیالیستی و با آموزش ایدولوژیک مارکسیستی، مذهب سخت‌جان کم‌وبیش زنده می‌ماند. پیروزی دیدگاه ماتریالیستی بر اندیشه ایدالیستی، حتا پس از بنیان‌گزاری سوسیالیسم سال‌ها به درازا خواهد کشید.

“چپ”های انقلابی و طبقه کارگر برای سرنگونی نظام سرمایه‌داری می‌تواند با یک خط مستقل طبقاتی، با هر سازمان ضد رژیم ولایت فقیه، ضدسرمایه داری و ضد امپریالیستی، که جدایی دین از دستگاه حکومت را می پذیرد، سوای مذهبی و یا غیرمذهبی بودن آن همکاری کند.

2 Comments

  1. میرنادر

    همانگونه که رفیق سیامک بدرستی اشاره کرده، یکی از پایه های سیاست حزب توده ایران پس از انقلاب پشتیبانی از نیروهای اسلامگرای مترقی و خلقی در برابر اسلامگرایان مرتجع و ضد مردمی بود.
    یکی دیگر از پایه های سیاست حزب، تلاش برای ادامه فعالیت قانونی و علنی در داخل ایران بود که منجر به رفتاری کجدار و مریض و محتاطانه و در بعضی موارد تا حدی محافظه کارانه در مقابل انحرافات رژیم میشد.
    امروزه اهمیت فعالیت قانونی و علنی در داخل کشور، با توجه به وضعیت اسفناک اپوزیسیون خارج از کشور، بیش از پیش خود را به اثبات رسانده است. وظیفه مبرم امروز توده ایها یافتن راهی برای رسیدن به این هدف است.

    1. جمال حق گو

      آقای میرنادر عزیز حرف تو خیلی صحیحه. نسل اول توده ایها مثل دکتر عاصمی خاوری صفری وو که تماما مردند. اگه متوجه شده باشی در نامه مردم و دیگر نشریات میبینی که نسل دوم هم کم کم در حال مرگ هستند. چهل سال حزب در مهاجرت اگه بیست سال دیگه طول بکشه دیگه مطمئن باش کسی نمیمانه.
      اما صحبت اینکه وقتی که بلاگ نویسا زنان معمولی مذهبیهایی مثل تاجزاده به زندان و شکنجه میفتند میشه یک حزب کمونیست در جمهوری اسلامی ساخت که از طبقه کارگر علیه طبقه سرمایه دار و از قشرهای آزادیخواه در مقابل دیکتاتوری ولی فقیه دفاع کنه؟ معلومه که نه. اینچنین حزبی همانطور که آقای سیامک هم گفت فقط میتونه یک حزب دست آموز کمونیست باشه. آنوقت ما از چاله میفتیم توی چاه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 Comments

  1. میرنادر

    همانگونه که رفیق سیامک بدرستی اشاره کرده، یکی از پایه های سیاست حزب توده ایران پس از انقلاب پشتیبانی از نیروهای اسلامگرای مترقی و خلقی در برابر اسلامگرایان مرتجع و ضد مردمی بود.
    یکی دیگر از پایه های سیاست حزب، تلاش برای ادامه فعالیت قانونی و علنی در داخل ایران بود که منجر به رفتاری کجدار و مریض و محتاطانه و در بعضی موارد تا حدی محافظه کارانه در مقابل انحرافات رژیم میشد.
    امروزه اهمیت فعالیت قانونی و علنی در داخل کشور، با توجه به وضعیت اسفناک اپوزیسیون خارج از کشور، بیش از پیش خود را به اثبات رسانده است. وظیفه مبرم امروز توده ایها یافتن راهی برای رسیدن به این هدف است.

    1. جمال حق گو

      آقای میرنادر عزیز حرف تو خیلی صحیحه. نسل اول توده ایها مثل دکتر عاصمی خاوری صفری وو که تماما مردند. اگه متوجه شده باشی در نامه مردم و دیگر نشریات میبینی که نسل دوم هم کم کم در حال مرگ هستند. چهل سال حزب در مهاجرت اگه بیست سال دیگه طول بکشه دیگه مطمئن باش کسی نمیمانه.
      اما صحبت اینکه وقتی که بلاگ نویسا زنان معمولی مذهبیهایی مثل تاجزاده به زندان و شکنجه میفتند میشه یک حزب کمونیست در جمهوری اسلامی ساخت که از طبقه کارگر علیه طبقه سرمایه دار و از قشرهای آزادیخواه در مقابل دیکتاتوری ولی فقیه دفاع کنه؟ معلومه که نه. اینچنین حزبی همانطور که آقای سیامک هم گفت فقط میتونه یک حزب دست آموز کمونیست باشه. آنوقت ما از چاله میفتیم توی چاه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *