مقاله ۲۵/۱۴۰۳
۳۰ شهریور ۱۴۰۳، ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۴
پیشگفتار
شیوهای که ما برای واکاوی پدیدهها و رویدادها به کار میبریم، وابسته به جایگاه طبقاتی و منافع مادی ما است. برای همین، دیدی که ما از پیش در بارهی خوب یا بد، پیشرو یا پسرو بودن یک روند یا رخداد داریم، آبریز دیدگاه ما میشود. دانشمندان و پژوهشگران بورژوازی هم با ذرهبین طبقاتی خود به بررسی پدیدهها، رویدادها و روندها میپردازند. ولی تنها مارکسیستها هستند که میپذیرند که آنها جانبداری طبقاتی دارند. طبری بارها به روشنی نشان دادهاست که جانبداری طبقاتی با واکاوی عینی از پدیدهها در تضاد نیست. ما جهان را با ذرهبین منافع طبقاتی طبقه کارگر و دیگر رنجبران بهره ده و خلقهای دربند استعمارنو میبینیم.
با دیدن اینکه چیرگی و برتری امپریالیسم غرب در روند کاهش است، ما درک میکنیم که نظمی که امپریالیسم خواهان آن است به زودی فروپاشی خواهد کرد. ما با دیدن این روند، نه تنها خرسند میشویم، بلکه آگاهانه کمک میکنیم که آن را تندتر کنیم و به سوی درست بکشانیم. امپریالیسم برای جلوگیری و یا دور کردن زمان فروپاشی، پولهای هنگفتی به صنعت جنگافزارسازی واریز میکند، و خنجرکشان زمینه مادی جنگ را فراهم میسازد.
امپریالیسم غرب سالها است که هم دیدگاه مردم خود را و هم زمینههای مادی جنگ را علیه نظم جهانی نوینی که در روند زایش است آماده کرده است. امپریالیسم پیروزمندانه به مهندسی دیدگاه مردم غرب پرداختهاست. بسیاری از شهروندان غربی جهان به راستی بر این باور هستند که امپریالیسم برای رهایی زنان زیر چکمه واپسگرایان، افغانستان را با خاک یکسان کرد؛ برای نجات مردم جهان، دستگاه بمب شیمیاییسازی عراق را نابود کرد؛ مردم لیبی را از دیکتاتوری قذافی نجات داد؛ و هم اکنون میخواهد چین، روسیه، جمهوری دموکرات کره، ایران و ونزوئلا را از دیکتاتوریها نجات دهد. وزیرهای جنگ کشورهای ناتو بارها در سالهای گذشته از آغاز جنگ سخن گفتند. برای نمونه، وزیر جنگ سوئد و وزیر جنگ بریتانیا گفتند که در پنج سال آینده، اروپا درگیر جنگ رودررو با روسیه و چین خواهد شد.
همانگونه که میبینیم، امپریالیسم سالهاست که با تنش آفرینی و گسترش صنعت جنگافزارسازی و با مغزشویی شهروندان خود، زمینههای عینی و ذهنی جنگ را فراهم کردهاست.
برخی از ”چپ”ها، تنها به دلیل “نگاه به شرق” جمهوریاسلامی، ضدروسی شدهاند و رویداد اوکرایین را مطلقگرایانه از این زاویه میبینند. ما بارها گفته ایم که حاکمیت جمهوریاسلامی به ناگزیر و برای گریز از پیامدهای تحریم امریکا “نگاه به شرق” را پذیرفته است. بورژوازی بازرگانی برای زنده ماندن ناچار به دادوستد است و اگر درهای بازار غرب بسته باشد، این لایه بورژوازی انگلی برای سودورزی با شیطان هم دوست میشود. بورژوازی نظامی که دلیل اصلی دشمنی امریکا با حاکمیت جمهوریاسلامی هست، منافع طبقاتی خود را در تنشآفرینی و شرایط جنگمانند با اسراییل میبیند و برای همین از سوی همهی نهادهای غربی زیر فشار است و زنده ماندن آن وابسته به بدهوبستان با “شرق” است. بورژوازی بوروکراتیک ضد این “نگاه به شرق”ی است که تاکنون مایه پایهگزاری حتا یک گام کوچک در راه برپایی یک اقتصاد ملی نشدهاست و در سطح سخن و دادوستد بازرگانی و نظامی در جا زده است.
همانگونه که ضدآمریکایی بودن جمهوریاسلامی دلیل “ضدامپریالیستی” بودن آن نیست و نباید ”چپ”هایی که ضد جمهوری اسلامی هستند به این دلیل به سوی دوستی با امریکا روند و یا ”چپ”هایی که ضدامپریالیست هستند به این دلیل به سوی جمهوریاسلامی کشانده شوند . دوستی جمهوریاسلامی هم با روسیه دلیلهای پراگماتیستی خود را دارد که نباید ”چپ”ها را به این دلیل به دامن ضدروسهای راست مانند شاهنشاهیخواهان، بورژوازی بوروکراتیک و اصلاحخواهانی مانند زیدآبادی و زیباکلام بیاندازد.
بگذارید نخست نگاهی به استراتژی امپریالیسم داشته باشیم؛ سپس به بررسی آغاز جنگ و مهم بودن اوکرایین برای امپریالیسم بپردازیم؛ و در پایان سخنی از ترس و امید از شرایط کنونی جهان گفته باشیم.
استراتژی امپریالیسم در دوران جنگ سرد و پس از آن
در دوران جنگ سرد، کشورهای امپریالیستی به ناچار پذیرفته بودند که نمیتوانند جهان دوقطبی را دگرگون کنند و برای همین به دنبال تنشزدایی و همزیستی مسالمتآمیز بودند. پیمانهای فراوانی میان پیمان ورشو و ناتو و میان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و امپریالیسم امریکا در بارهی پرهیز از یورش هستهای و بازدید از جنگافزارهای هستهای هم دیگر بسته شدهبود که به خوبی کار میکرد.
بر پایه گزارش هارمل در سال ۱۹۶۷، هدف ناتو هم بازدارندگی و هم تنشزدایی بود. کشورهای اسکاندیناویایی در خاک خود اجازه ساختن پایگاه آمریکایی یا جنگافزار هستهای را نمیدادند. اروپا سیاست انتقادی در بارهی موشکهای میان برد آمریکا در اروپا داشت. پس از ویرانسازی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، امپریالیسم این روند تنشزدایی را به کناری گذاشت و دامنه یکهتازی خود را هر روز گسترش داد و نیرومند کرد.
بسیاری از سیاستگذاران و استراتژیستهای آمریکایی مانند جورج کنان، وزیر دفاع پرزیدنت کلینتون، ویلیام پری، رئیس ستاد مشترک او، ژنرال جان شالیکاشویلی، پل نیتز، رابرت گیتس، رابرت مک نامارا، ریچارد پایپس، و جک متلاک (Jack Matlock, William Perry, George Kennan, General John Shalikashvili, Paul Nitze, Robert Gates, Robert McNamara, Richard Pipes ) تصمیم پرزیدنت کلینتون برای گسترش ناتو در دهه ۱۹۹۰ را خطرناک میدانستند.
روسیه همیشه خواهان بیطرفی اوکرایین مانند مدل اتریشی بودهاست. تا سال ۱۹۹۲، اروپا باخردتر از امریکا در ناتو بود. ولی سیاست اروپا با تصمیم بمباران یوگوسلاوی در سال ۱۹۹۹ که از سوی ناتو به رهبری کلینتون گرفته شدهبود، دگرگون شد. اروپا با امپریالیسم امریکا همراهی کرد که تا با آفرینش مقوله یورش نظامی انساندوستانه، استراتژی جنگی ناتو که با ۹۰ بمباران جداگانه علیه صربستان همراه بود، را درستانگاری کند. این آغاز یک شیب لغزنده بود که اروپا را به شاهین جنگ دگرگون کرد. اروپا به آرامی بخشی از ماشین جنگی ناتو و ایالات متحده شد. پس از آن رویداد سیاستمداران اروپایی بیشتر به سوی جنگخواهی امپریالیسم امریکا کشانده شدهاند. جنگ در افغانستان در سال ۲۰۰۱ آغاز شد. یورش نظامی به عراق در سال ۲۰۰۳؛ در ۱۹ مارس ۲۰۱۱، جنگ نظامی علیه لیبی انجام شد.
امروز بیشتر فرمانروایان اروپا با پیروی از سیاستهای ایالات متحده در اوکرایین، با انجام تحریم علیه روسیه و دشمنی با چین بیش از پیش به سرسپردگان امریکا میمانند.
حتا در سال ۲۰۰۸ در نشست ناتو در بخارست، هنگام گفتوگو در بارهی پیوستن اوکرایین به ناتو، بسیاری از فرمانروایان غرب میدانستند که این خط قرمز روسیه است.
ویلیام برنز (William Burns)، که اکنون رییس سیا است در آن هنگام که سفیر ایالات متحده در مسکو بود، در یادداشتی به کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه ان زمان، نوشت: «پیوستن اوکرایین به ناتو، قرمزترین خط برای نخبگان روسیه (نه تنها پوتین) است. در بیش از دو سال و نیم گفتگو با بازیگران کلیدی روسیه، از نابخردان کرملین گرفته تا تندترین منتقدان لیبرال پوتین، هنوز کسی را پیدا نکردهام که اوکرایین را در ناتو، چالشی برای منافع روسیه نبیند.» پیوستن اوکرایین به ناتو از زمان پایان جنگ سرد، حتا در دوران یلتسین نئولیبرالیست هوادار امپریالیسم خط قرمز روسیه بودهاست.
برنز تنها سیاستگذار غربی در سال ۲۰۰۸ نبود که پیوستن اوکرایین به ناتو را پرخطر میدانست. در نشست ناتو در بخارست، آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان و نیکولا سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه، پیشبرد پیوستن اوکرایین به ناتو را نپذیرفتند، زیرا میدانستند که این کار خشم روسیه را برمیانگیزد.
آیا روسیه خواهان جنگ در اوکرایین بود؟
دانشمندان و پژوهشگران هوادار امپریالیسم زیرکانه با کاربرد یک شیوه متافیزیکی آغاز جنگ را با گذر نیروهای روسی از مرزهای اوکرایین پیوند میدهند و بدینگونه رویای “امپراتوری شدن” روسیه را دلیل جنگ میدانند. راستش ولی این است که زمینههای جنگ در سال ۲۰۰۸ در نشست ناتو در بخارست چیده شد و در سال ۲۰۱۴ با کودتا در اوکرایین شیپور آن از سوی امپریالیسم نواخته شد.
بگذارید که برای پرسش به این پاسخ از پژوهشهای پرفسوری کمک بگیریم که نه کمونیست است و نه هوادار چین و یا روسیه. جان جوزف مرشایمر (John Joseph Mearsheimer) دانشمند علومسیاسی و پژوهشگر روابط بینالملل و استاد برجسته در دانشگاه شیکاگو میگوید که تصمیم ناتو برای پیوستن اوکرایین به ناتو که همهی رهبران روسیه آن را خط قرمز میدانسته و میدانند، دلیل بنیانی آغاز این جنگ بود. برای غرب، گسترش ناتو بخشی از یک استراتژی گستردهتر است که برای ساختن اوکرایین به یک سنگر غربی در مرز روسیه برنامهریزی شده است.
پیوستن اوکرایین به اتحادیه اروپا (EU) و برپایی یک انقلاب رنگی در اوکرایین – و بنیانگزاری یک لیبرال دموکراسی هوادار غرب – دو شاخه دیگر این سیاست استراتژیک هستند. رهبران روسیه از هر سه شاخه این برنامه استراتژیک میترسیدند، ولی بیش از همه از گسترش ناتو میترسند. برای پیاده کردن این استراتژی سه شاخه ای، امپریالیسم امریکا در سال ۲۰۱۴ گام نخست، یعنی کودتا علیه رییسجمهور برگزیده و جایگزینی آن با “لیبرالهای هوادار غرب ” را برداشت. برای رویارویی با پیاده شدن دیگر شاخههای این استراتژی غرب، روسیه در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ یک جنگ پیشگیرانه را آغاز کرد.
پرفسور مرشایم برای نشان دادن درستی واکاوی خود هفت دلیل میآورد.
یک- پیش از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ هیچ نشانی از نقشه روسیه برای به دستگیری رهبری اوکرایین و گنجاندن آن در روسیه در هیچ کجا یافت نمیشود. هواداران غرب هیچ نوشتهای یا گفتهای از پوتین در این باره نمیتوانند بیابند.
دو- هیچ نشانی از برنامهریزی و آمادهسازی روسیه برای بنیانگزاری یک دولت دست نشانده در اوکرایین، پرورش رهبران هوادار روسیه در کیف یا انجام کنشهای سیاسی که به گنجاندن اوکرایین در روسیه بینجامد در هیچ جا یافت نمیشود.
سه- نیروهای جنگی فرستاده شده از سوی روسیه به اوکرایین، به آن اندازه نبودند که بتواند برنامه یکی کردن اوکرایین با روسیه را پیاده کنند. گاردین مینویسد که نیروهای روسی صدهزار افسر و سرباز بودند. برای همسنجی آلمان نازی تنها برای به دست گرفتن غرب لهستان که تنها یک سوم اوکرایین است، در سال ۱۹۳۹ ۱،۵ میلیون افسر و سرباز به این کشور فرستاد.
چهار- در ماههای پیش از آغاز جنگ، روسیه تلاش کرد تا راه حلی دیپلماتیک برای بحران اوکرایین پیدا کند. ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱ ، پوتین نامهای به جو بایدن رییس جمهور و استولتنبرگ دبیرکل ناتو نوشت و پیشنهاد کرد که: ۱) اوکرایین به ناتو نپیوندد، ۲) هیچ جنگافزار یورشی در نزدیکی مرزهای روسیه جایگزاری نشود.
پنج- تنها چهار روز پس از آغاز جنگ روسیه خواستار گفتوگو با اوکرایین در بارهی صلح شد.
شش- اگر اوکرایین را فراموش کنیم، هیچ نشانی از برنامه روسیه برای یورش به کشورهای دیگر اروپای شرقی در هیچ کجا یافته نشده و نمیشود.
هفت- تا پیش از آغاز بحران اوکرایین در ۲۲ فوریه ۲۰۱۴ کمتر رسانهای در غرب و یا کمتر سیاستمداری در غرب پوتین را یورشگر و خواهان زنده کردن امپراتوری روسی میخواند.
هم اکنون که روشن شد که استراتژی غرب از پیش برای کشاندن اوکرایین علیه روسیه برنامهریزی شده بود، باید بررسی کنیم که چرا این استراتژی برای امپریالیسم امریکا تا به آن اندازه برجسته است که برای پیاده کردن سراسری آن حتا خطر جنگ هستهای را نیز پذیرا می شود؟
چرا یک اوکرایین دستنشانده برای غرب مهم است؟
دکتر ولادیسلاو ب. سوتیروویچ (VLADISLAV B. SOTIROVIĆ) استاد پیشین دانشگاه سیاست جهانی و اقتصاد و علوم اجتماعی در ویلنیوس- لیتوانی و پژوهشگر مرکز مطالعات ژئواستراتژی بلگراد جایگاه ژیوپولیتیکی اوکرایین را برای پاسبانی از جهان تکقطبی به رهبری امپریالیسم امریکا را برجسته میداند.
او میگوید که ژئوپلیتیک رویکردی است که از نقش جایگاه جغرافیایی، محیط زیست و سرچشمههای زمینی و زیرزمینی در سیاست خارجی سخن میگوید.
هالفورد جان مکیندر (Halford John Mackinder) جغرافیدان سیاسی انگلیسی میگفت که کسی که سرزمین اوراسیا (هارتلند)(Heartland) را کنترل میکنند، دست بالا را در سیاست جهانی دارد. اوکرایین همیشه بخش برجستهای از هارتلند بودهاست. بنابراین، بسیاری از کشورهای نیرومند (برای نمونه، لهستان، لیتوانی، روسیه، سوئد، وایکینگ ها، امپراتوری عثمانی) از سدههای میانی (قرون وسطی) تا به امروز برای به دست گرفتن کنترل اوکرایین امروزین (یا بخشی از آن) میجنگند .
با این همه، اوکرایین تا سال ۱۹۲۳ (پایه گزاری اتحاد جماهیر شوروی) تنها یک مفهوم جغرافیایی بود، نه سیاسی-اداری. پس از ویرانسازی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، یک اوکرایین مستقل تلاش کرد که تا وابستگی اقتصادی خود را به روسیه و همچنین سایر جمهوریهای شوروی پیشین کاهش دهد. برای نمونه، خرید نفت از ایران به جای روسیه را میتوان نام برد. برتری در اقتصاد به صنعت سنگین مانند تولید آهن و فولاد، ماشین آلات و تولید هواپیما، مواد شیمیایی و کالاهای مصرفی واگذار شد.
اوکرایین پیش از سال ۲۰۱۴ بخشی از اروپای شرقی بود که دربرگیرنده کوه کارپات در غرب تا رودخانه دونتس در شرق که از جنوب به دریای سیاه می شد. همسایگان آن لهستان، اسلواکی، مجارستان، بلاروس، روسیه، مولداوی و رومانی بوده و هستند. برای همین، یک رژیم کودتا هوادار غرب در کیف در سال ۲۰۱۴ زیر نام انقلاب اروپا-میدان از سوی امپریالیسم در آنجا نشانده شد.
با این کار، ایالات متحده امنیت فدراسیون روسیه، فرهنگ روسی و روستبارها در بخش های شرقی و جنوبی اوکرایین (کریمه نیز) را به خطر انداخت. برای دولت آمریکا، روشن است که بازگشت اوکرایین در چارچوب نفوذ روسیه، مایه شکست ایالات متحده و دوستان غربی آن از بزرگترین بخش اوراسیا میشود. در این زمینه میتوان گفت که یگانهای جنگی اوکرایین برای سرکردگی ایالات متحده در سیاست جهانی میجنگند. بسیاری از کارشناسان روابط بین الملل، دلیل پشتیبانی ایالات متحده از اوکرایین علیه روسیه را به منافع اقتصادی شرکتهای انحصاری بینالمللی، چندملیتی و مالی غربی میدانند. اقتصاد اوکرایین پس از سال ۲۰۱۴ به دست شرکتهای غربی سپردهشد و به همین دلیل غرب به رهبری ایالات متحده، نمی خواهد که به شیوه مسالمتآمیز بخشهایی از اوکرایین را که از دید تاریخی از آن روسیه بود و بیشتر جمعیت ان روس و روستبار هستند، را پس بدهد.
شرکتهای انحصاری امپریالیستی با در دست داشتن بخش کشاورزی و سرچشمههای زیرزمینی اوکرایین، جایگاه استراتژیک امپریالیسم امریکا، برای نگهداشت سرکردگی جهانی را نیرومند میکنند.
نیمی از زمینهای کشاورزی در اوکرایین پیش از سال ۲۰۲۲ به شرکتهای غربی فروخته شد. حتا کارشناسان غربی آشکارا میگویند که درگیری در اوکرایین نبردی برای سرچشمههای زمینی و زیرزمینی اوکرایین نیز است. کارشناسان میگویند که ۵۰۰ هزار تن لیتیوم در دونباس است، اوکرایین در میان ۵ تولید کننده برتر جهانی گالیم و دومین تولیدکننده تیتانیوم جهان (برای صنعت هوایی، فضایی، پزشکی، خودروسازی و کشتی سازی بسیار برجسته است) و یکی از بزرگترین تولیدکنندگان آهن، کائولن، منگنز، زیرکونیوم و گرافیت (۲۰ درصد گرافیت جهان) است.
اوکرایین ۲۰ هزار معدن با ۱۱۶ مواد معدنی دارد. اوکرایین پنجمین تولیدکننده سرب، چهارمین تولیدکننده مس، ششمین تولیدکننده روی و نهمین تولیدکننده نقره در اروپا است. اگر شرکت های غربی می خواهند از چنین سرچشمههای طبیعی بهرهبرداری کنند، دولتهای آنها باید از رژیم کیف در جنگ علیه روستباران در شرق اوکرایین و خود روسیه پشتیبانی کنند. امریکا ۹۰ درصد تیتانیومی که برای صنعت خود نیاز دارد، را از بازار جهانی میخرد. بوئینگ آمریکایی ۳۰ درصد از نیاز خود به تیتانیوم را از روسیه فراهم میکند. امپریالیسم امریکا و غرب برای نیرومند شدن در رقابت با چین به این عنصرهای معدنی نیاز فراوان دارند.
یادآوری شود که امروزه چین ۹۰ درصد از تولید عنصرهای معدنی خاکی کمیاب جهان را برونآوری و فرآوری می کند و اتحادیه اروپا ۴۰ درصد از عنصرهای معدنی کمیاب را از چین میخرد. عنصرهای معدنی کمیاب زیرزمینی اوکرایین، میتواند به اقتصادهای غربی کمک کند تا خود را از وابستگی به چین و روسیه را در زمینه انرژی رها سازند. عنصرهای معدنی دونباس برای صنعت امریکا و غرب خیلی برجسته هستند. روسیه هم اکنون ۸۰ درصد از تولید زغال سنگ اوکرایین را در دست دارد.
یکی از بزرگترین معدنهای آهن در بخشی از زاپوروژیه است که هم اکنون در دست روسیه است. دریای آزوف دارای نفت و گاز است. زاپوروژی و دونتسک دارای سرچشمههای بزرگ لیتیوم هستند. اکنون روسیه در میان برترین تولیدکنندگان جهانی لیتیوم خواهد بود. بسیاری از کارشناسان غربی آینده سرنوشت انرژی اروپا را با پیروزی اوکرایین در دونباس گره زدهاند.
با دید ژئوپلیتیکی نیاز امپریالیسم امریکا از پشتیبانی از اوکرایین به هر بهایی را میتوان درک کرد. همانگونه که سالها پیش یک لهستانی-آمریکایی ضد روس زبیگنیو برژینسکی نوشت که بدون اوکرایین (شوروی)، روسیه به سادگی نمیتواند یک امپراتوری شود. دلیل دیگر سیاست ضدروسی آمریکا در اوکرایین سرشت جهانیتری دارد زیرا واشنگتن میخواهد با هر نظم جهانی نوین و دوقطبی شدن جهان به رهبری روسیه یا چین ( در چارچوب کشورهای بریکس ووو) نبرد کند. از دید امپریالیسم آمریکا، هر گونه قطب نوین ضربه زدن به سرکردگی جهانی امریکا و همچنین آسیب به اقتصاد آن است، به این دلیل که چندقطبی شدن جهان بازار جهانی کالا و سرمایهگذاریهای مالی آمریکایی را کاهش میدهد. چنین منافع ژئوپلیتیکی، اقتصادی و مالی، سیاست آمریکا در اوکرایین را به سوی جنگافزار دادن، آموزش نیروهای جنگی اوکرایینی به هدف پیروزی در جنگ علیه روسیه میکشاند.
امپریالیسم با کنترل دریای آزوف که به دریای سیاه میپیوندد و سرچشمههای زیرزمینی اوکرایین میتواند به ان چنان برتری اقتصادی و استراتژیک دست یابد که چالش بزرگی برای کشورهایی که به دنبال برپایی یک جهان چندقطبی هستند، میشود.
ترس و امید
هنگامی که به دنیایی که در روند دگرگونی است مینگریم، سرشار از ترس و امید میشویم. پس از انقلاب اکتبر جهان تا بدین اندازه با بحرانهای گوناگون روبرو نبودهاست. اگر در جنگ جهانی دوم فاشیسم و نازیسم پا به دنیا گذاشته بودند، همزمان یک جنبش کمونیستی و کارگری و صلح خواهی نیرومندی در جهان پدید آمدهبود. اکنون جنبش صلح و جنبش کارگری و کمونیستی در برابر فاشیسمی که برای پاسبانی از منافع سرمایهداری میخواهد دموکراسی بورژوازی را از خطر کمونیسم و اسلام گرایی ووو نجات دهد، کم توان هست.
غرب از یک سو فاشیسم را بر ضد کوچگران آزاد میگذارد و پرتوان میکند و از سوی دیگر نیروی کار و مغز جوانان خردمند جهان غیرغربی را رایگان به غرب آورده است تا یا در بالاترین و پیشرفتهترین بخش اقتصاد به بهای ارزان کار کنند و یا در بخشهای کشاورزی و خدماتی بیگاری بکشند. چند تا انسان دانشآموخته غیرغربی در باغها و کشتزارهای گوناگون اروپا و امریکا از سوی انحصارها بهرهکشی می شوند تا این شرکتها بتوانند سودهای هنگفت به دست آورند. از سوی دیگر، امپریالیسم برای پاسبانی از سرکردگی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و جنگی خود، حتا آماده هست که جهان را با جنگافزار هستهای نابود سازد.
اما دیالکتیک به ما می آموزد که همه چیز در روند دگرگونی است و تکانه این دگرگونی، یعنی تضاد در درون پدیدهها نهفته است. تضادهایی امروز جهان، آن را به سوی دیگری میکشاند.به گفته طبری “سمندر انقلاب از هیچ آتشی خاکستر نمیشود”. با این که روند رویدادها در کشورهای پیشرفته سرمایهداری (غربی) ناامید کننده است، همگرایی کشورهای غیرغربی و نیرومندی و گسترش دیدگاه ضدامپریالیستی خلقهای غیرغربی امیدوار کننده است.
چین و روسیه پیمانهای دفاعی نوینی ساختهاند و همکاریهای خود را در بازرگانی و دادوستد فنآوری افزایش دادهاند. جهان غیرغربی اقتصاد خود را “دلارزدایی” میکند. پس از یک دهه جهان غیرغربی درک کرده است که امپریالیسم از دلار آمریکا علیه کسانی که سرکردگی امپریالیسم را به هر دلیلی نمیپذیرند، سود میجوید و برای همین خیلی از کشورها مانند عربستان و ترکیه هم در روند کم کردن وابستگی خود به دلار هستند. ما همچنین می بینیم که در برابر زورگویی امپریالیسم غرب یک دسته از کشورهای بسیار ناهمگون به رهبری چین و روسیه با پیوستن به پیمانهای اقتصادی و دفاعی غیرغربی ایستادگی میکنند.
پشتیبانی امپریالیسم غرب از کشتار فلسطینیها از سوی ارتش فاشیستی بورژوازی صهیونیسم کشورهای بسیاری را بر آن داشت که به دنبال نظم جهانی نوینی بروند. برای نمونه، مالزی بارها گفته است که از سوی امپریالیسم غرب زیر فشار است که تا سیاست خود را در برابر اسراییل و جنگ اوکرایین دگرگون کند. روسیه و چین با همه ی کشورهای امریکای لاتین، خاورمیانه سوای اسراییل، با دیگر کشورهای آسیا سوای ژاپن، کره جنوبی، فیلیپین، استرالیا و نیوزلند دوستی ژرفی دارند.
کشورهای واپسگرا و دیکتاتورعربی، فروشندگان بزرگ نفت و گاز در بازار جهانی، با در پیشگیری یک سیاست پراگماتیستی، با تحریم غرب علیه روسیه همکاری نکردهاند. و با اینکه دوستی تاریخی تا به اندازه سرسپردگی با غرب به ویژه امریکا داشتهاند، همکاری کنونی با روسیه و چین را برای همسنگی نیروها در خلیج فارس مهم می دانند.
یکی دیگر از پهنههای ترس و امید سرنوشت نبرد طبقاتی پایان نایافته در درون روسیه است. نبرد طبقاتی در روسیه سهمگین است. حزب فرمانروا روسیه متحد همهی کوشش خود را به کار میبرد که تا جنگ علیه یکهتازی امپریالیسم، سرشت ضدسرمایهداری به خود نگیرد. حزب کمونیست میگوید که «حزب روسیه متحد سخنان رییس جمهور را نشنید که سرمایهداری به بن بست رسیده است، چیزهای دلنشین و مهم بسیاری در سوسیالیسم است و شریک استراتژیک اصلی ما چین سوسیالیستی است».«دولت بورژوایی از نامزدهای ما می ترسد. تنها راه جایگزینی، سوسیالیسم است.»
روشن است که راه رشد سرمایهداری چشم اسفندیار روسیه است و بورژوازی وابسته با کمک امپریالیسم میتواند با لایههای نااستوار بورژوازی ملی علیه خط سیاسی برونمرزی کنونی متحد شود. بورژوازی ملی و بورژوازی وابسته سرشت ضدکمونیستی یکسانی دارند. در هفته گذشته حزب کمونیست گفت که ۲۴۲ میلیارد دلار تا پایان سال به گفته بانک مرکزی از کشور به برون فرستاده میشود.
با اینکه روسیه یک کشور سوسیالیستی نیست، ولی بورژوازی ملی پس از سالها توانست بر بورژوازی وابسته به امپریالیسم که صنعت کشور را بست و با فروش سرچشمههای زیرزمینی روسی در غرب و کالاهای لوکس غربی در روسیه، الیگارشی نئولیبرالیست ساخت، پیروز شود و سرمایه داری دولتی را در روسیه پایهگذاری کند. هم اکنون، بورژوازی ملی روسیه ، با همهی کژدارومریزی و سرشت سازشکارانه و ضدکمونیستی خود، به ناگزیر برای مرگ و زندگی خود با امپریالیسم درافتاده است، و این نبرد مرگ و زندگی برای برپایی یک جهان چندقطبی نیز هست.
پایان سخن
چندقطبی شدن جهان به روان شدن توان نهفته مردم در سراسر جهان میانجامد. دنیای کهن در روند مُردن و دنیای نو در روند زاییدن است. پتانسیل اقتصادی و پتانسیل سیاسی برای پیدایش یک نظم نوین جهانی هم اکنون در روند جنبش است. امپریالیسم این پتانسیلها را درک کردهاست و همهی توان خود را برای به جنبش نیامدن آنها به کار خواهد برد، حتا اگر به جنگ هستهای بینجامد.
امپریالیسم با دانستن این که پیوستن اوکرایین به ناتو خط قرمز روسیه است، به دنبال برنامه استراتژیک خود برای ضربه زدن به روسیه و چوب انداختن لای چرخ قطبی شدن جهان رفت. از آنجایی که اقتصاد کشورهای امپریالیستی به توانایی کنترل سرمایه مالی و مواد خام (سرچشمههای زیرزمینی) بستگی دارد، خطر درگیری زمانی که این مویرگهای کنترل از دست امپریالیستها بیرون میآید بیشتر میشود.
جنگ اوکرایین، یک جنگ پیشگیرانه از سوی روسیه برای جلوگیری از پیوستن اوکرایین به پیمان جنگی و پرخاشگر ناتو (که در نشست ناتو در بخارست در سال ۲۰۰۸ همراه با عضو شدن گرجستان برنامه ریزی شده بود) است. به همین دلیل است که روسیه پایگاه سواستوپل (و در نتیجه کریمه) را در سال ۲۰۱۴ گرفت، وگرنه آن جا پایگاه ناتو کنار دریای سیاه میشد. جنگ پیشگیرانه قانونهای بینالمللی را پایمال میکند. ولی بارها در تاریخ جهان یک نیروی بزرگ جنگ پیشگیرانه به راه انداخته است تا از منافع ملی خود دفاع کند. وظیفه ”چپ”ها پشتیبانی از برپایی جهان چندقطبی است.
آن چه که به درگیری اوکرایین بر می گردد، وظیفه ”چپ” همچنان فشار به امپریالیسم برای آغاز گفتوگو و روند تنشزدایی و برپایی صلح هست.
سرچشمههای کمکی
Geopolitics of Natural Resources and the Ukrainian Conflict
Tongyu, Zhang & Weimin, Ding & Ying, Chen: The New Stage of Capitalism