دوره جدید: مقاله شماره: ۱۸ (۲ خرداد ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
در نوشتار پیش (مقاله ي شماره ي ١٣ ارديبهشت ٩٦)، چگونگيِ بازتولید نیازمندی های هستی (و بازتولید زندگیِ) گونه انسان در ارتباط با چگونگی شیوه ی این بازتولید در طول تاريخ مورد ملاحظع قرار گرفت. این شیوه “اقتصاد سیاسی” مرحله ی معین رشد جامعه انسانی ناميده شد.
“اقتصاد سياسي” موضوع مورد پژوهشِ علم ماتریالیسم تاریخی است كه کوشش انسان در هر مرحله از رشد جامعه را در جهت ایجاد شرایط این بازتولید قابل شناخت و درك مي سازد.
کوشش انسان براي بازتوليد هستي، تنها در سطح اقتصادی عملی نمی گردد که پایه- زیربنای کوشش را تشکیل می دهد، زیرا انسان باید اول بخورد وبنوشد! اين كوشش همچنين بخش روبنایی هستی را در برمي گيرد: روابط اجتماعی میان انسان ها، اندیشه ایدئولوژیک- مذهبی، توجه به سنت و رسم ها وغیره.
این کوشش انسان از دیر باز همراه است با پرسش برای شناخت از خود و از محیط پیرامون. به گفته ی زنده یاد احسان طبری، انسانی که از هستی حیوانی جدا می شود، با جهان و طبيعت «تودرتو» و هزاران پرسش بی پاسخ روبروست. عجيب نيست كه «با مغزي خواب آلود و رويا باف»، پاسخ به پرسش ها با سرگراني هاي بسيار همراه گردد.
شناخت شرایط بازتولید هستی اجتماعی همان قدر ساده تر و شفاف تر است، هم آن قدر که بررسی مرحله ی آغازین تری را در تاريخ مورد پژوهش قرار می دهد. هنگامی که خانواده- گروه انسانی از ده تا پانزده نفر تشکیل می شود، روابط میان آن ها روابطی شفاف و تعریف شده است، بدون آن که کلمه ای بیان شده باشد.
نقش “مادرسالاریِ” مادر- زن به عنوان عنصر بازتولید کننده ی زندگی در دوران کمونیسم ابتدایی (كمون اوليه)، نقشی طبیعی است. بحث “ایدئولوژیکی- مذهبی- فرهنگی” درباره چنین نقشی نمی تواند اصلن به وجود آید، آن طور که در آغاز در اندیشه ی عرفانی- افسانه ای و دیرتر در اندیشه ی مذهبی به طور عام مطرح است.موضع ضد زن در مذهب امروزين، در دوران کمونیسم ابتدایی، فاقد هر نوع زمینه عینی و ذهنی است.
پديدار شدن موضع ضد زن در مذهب که با رشد نیروهای مولده در جامعه ی قبیله ای- برده داری در ارتباط است، به ضرورتی عینی برای سازماندهی هستی اجتماعی در اين دوران تبدیل شد. “اقتصاد سياسي” مبتني بر نظام برده داري به كار بدون دستمزد بردگان نياز داشت. بازتاب این ضرورت عینی، برداشت ذهنی- ایدئولوژیکِ مذهب مردانه است که در اولین ضد انقلاب علیه زن هشت هزار سال پیش در دوران “سنگ نو” تحقق یافت. زن و كودك به گفته ي ماركس «اولين بردگان در تاريخ هستند»!
انتخابات اخير رياست جمهوري در ايرانِ جمهوري اسلامي باری دیگر موضع ارتجاعيِ ضد زن مذهب را برملا ساخت. مخالفت با کاندیداتوری بانو اعظم طالقانی برای احراز مقام ریاست جمهوری توسط دستگاه های خفقان مذهب ارتجاعی، نماي اين موضع ارتجاعي است.
در دوران كمونيسم كهن، حفظ “عدالت اجتماعی” در گروه که به طور نسبی برقرار است، تحت تاثیر نیاز خانواده- گروه برای حفظ و ادامه هستی خود قرار دارد. به عبارت دیگر در گروه، نيازی عینی را تشکیل می دهد که هضم ذهنی شده است. ذهنیتی که از استقلال نسبی برخودار است.
شناخت استقلال نسبي ذهنيت را مي توان ازجمله در روند ايجاد شدن مذهب دنبال نمود. خانواده- گروه هاي گونه ي انسان با دو متضاد روبرو بودند: رشد تعداد افراد گروه و مساله جفت گيري با هم خون. راه حل براي دو متضاد، يعني رشد تعداد افراد و نياز به توسعه “توليد”، كوچ كردن و به دنبال شكار حركت كردن و همچنين تقسيم گروه، تشكيل خانواده- گروه جديد بود. تقسيم گروه در عين حال ريشه در زندگي گذشته ي حيواني داشت. به طور ناخودآگاه دوري گروه هاي هم خون از يكديگر به عنوان يك ضرورت جلوگيري از جفت گيري با هم خون عملي شد.
در اين مرحله است كه “توتم” به وجود آمد كه در طول تاريخ عملكردي به مثابه “نام خانوادگي” گروه ايفا مي كند. پرسش به كدام “توتم” تعلق داري، پرسشي است كه شايد بتوان آن را امروز با “تعلق به قشون زحمتكشان” و يا … قابل شناخت ساخت. انتخاب اشكال “توتم” هيچ قاعده اي نداشت و اغلب اتفاقي بود (سر حيوان، جمجمه انسان، خطوط و امثال آن).
در طول تاريخ احترام به “توتم” به “خونخواهي” از افراد خانواده- گروه و اشكال ديگر “ايدئولوژيك” بدل شد. رشد استقلال ذهنيتي كه ناشي از شرايط مادّي هستي خانواده است، در دوران “سنگ نو” زمينه ي ايجاد شدن خدايان و ديرتر تك خدايي را پايه ريخت. مذهب چكيده ي رشد و استقلال ذهنيت و بيگانگي آن با ريشه ي عيني خود نزد انسان ذهن گرا است.
زن ستيزي مذهب در كليت آن ناشي از ضرورت پايان دادن به دوران “مادر سالاري” و برقراري “پدر سالاري” است. زن توانسته بود راه توليد دانه هاي خوراكي را در كنار آب راه ها فراگيرد. اين توانايي زن به “انقلاب كشاورزي” انجاميد. با ايجاد شدن شرايط براي توليد وسيع مواد خوراكي كه با رام كردن “گاو نر” و شخم زمين توسط مرد عملي گشت، اولين ضد انقلاب عليه زن عملي شد كه پايان دوران كمونيسم كهن و آغاز جامعه ي برده دارانه است.
نپذيرفتن كانديداتوري بانو اعظم طالقاني براي رياست جمهوري توسط “شوراي نگهبان”، نگهباني از دستاورد ضد انقلابي است كه حدود ده هزار سال پيش در جامعه انساني پيش آمده است. اين واقعه مادي در افسانه ي يوناني “ايلياس” با قتل فجيع “مادر كهن” توسط نوده ي پسري آن ايلياس عملي مي گردد.
ذهنیت جوان و یا مرد زورمند در برخورداری از موهبات به دست آمده در دوران كمونيسم كهن، عمدتن خواستی ناشی ازحفظ تداوم هستی گروه است. نزد برخی از گروه ها تعلق بخش معینی از شکار برای شکارچی به سنت بدل شده است – روندی که در فرماسیون برده داري به آز و حرص بدل شد –، نشان رشد استقلال ذهنیتی است که می تواند با تغییر زیربنای جامعه ادامه یافته، و به سنت و رسوم بدل شود و در اشکال دیگری، ازجمله در شکل ارتجاعی و سرکوبگرانه تبلور یابد كه پيش تر به آن در ارتباط با كانديداتوري بانو اعظم طالقاني اشاره شد.
در شرایط جامعه ی کمونیستی کهن، البته عجیب نیست که مالکیت خصوصی مفهوم نشناخته ای را برای انسان این دوران تشکیل دهد. تعلق ابزار کار، چوبدست و غیره به یک فرد از موضع مالکیت خصوصی عملی نمی گردد، بلکه همچنین نیازی عمومی- مادي را در خانواده- گروه در دفاع از خود و شرکت در شکار تشکیل می دهد که در آن در آغازِ هستی همو زاپینس زن و مرد بي تفاوت شرکت دارند. دیرتر شکارحیوانات بزرگ، برای نمونه ماموت، توسط مردان انجام مي شود، اما زنان نيز در آن شركت دارند.
غـار لاسكو
انگیزه نگارش اين سطور ديدار از نمايشگاه غار لاسكو در فرانسه است.
در جنوب غربی فرانسه، در کوه پایه هایی که به سلسله کوه پیرينه می انجامد، منطقه داردُن قرار دارد. در درّه ای که در آن رودخانه وِزئر جریان دارد که آن را رودخانه سیاه نیز می نامند، لایه های معدنی مواد در تپه های اطراف این رودخانه دارای چنان ترکیبی است که در این درّه «ده هزار غار» ایجاد شده است. این غارها به طور عمده غارهایی هستند که در آن نفوذ آب ممكن و با حل مواد كچي همراه است. تنها در بخشی از منطقه چند غار هستند که لایه های سقف آن ها برای گذار آب قابل نفوذ نیست. در این غارها، دیوارها و به ویژه سقف با کریستال های نمک پوشيده اند كه سفید و هموار است.
در یکی از این غارها در سال 1940 جوانی با سگش غاری را کشف کرد که بر دیوار و سقف آن نقاشی های بسیاری از حیوانات به طور هنرمندانه ترسیم شده اند. این غار در سال 1963 برای بازدید کنندگان بسته شد، زیرا با ارتقای رطوبت در آن، رشد قارچ سبز و نابودی رنگ ها آغاز شد. این غار، آن طور که آثار زمین شناسی نشان می دهد، در آغاز دوران “سنگ میانه” (بیست هزار سال پیش) در اثر ریزش سقف آن در سیلی، مسدود شده بود و ظاهرا برای انسان های آن دوران دیگر قابل دسترسی نبوده است.
حدود شش ماه پیش در بخش جلوی تپه اي كه غار تاریخی در آن كشف شده است، غار مصنوعی جدیدی احداث شده است که به آن نقاشی های دوران “سنگ کهن- میانه”از غار اصلي يك به يك منتقل شده اند. به این غار مصنوعی می توان از راه نمایشگاهی رفت که در آن نمونه هایی از جمله از رنگ، قلم مو، چراغ چربی سوز و دیگر ابزار کار به نمایش گذاشته شده اند.
با دیدار از این نمایشگاه، اندیشه هایی در ارتباط با شرایط هستی انسان دوران کمونیسم کهن، و همچنین در ارتباط با مساله رابطه عین و ذهن به وجود می آید که بررسی و بازگویی آن از منظر بحث پیش درباره ی سرشت “اقتصاد سیاسی” در هر دورانی می تواند با آموزش هایی همراه باشد.
می دانیم که دوران “سنگ کهن” بر هستی انسان بر روی زمین تا حدود بیست هزار سال پیش حاکم بود. انسان از دست افزار چوبی و سنگی در این دوران استفاده کرد. این استفاده که در آغاز ساده تر بود، برای نمونه با تیز کردن نک چوبدست و یا شکاندن سنگ مناسب و تبدیل آن به ابزار کار برای بریدن و یا دفاع، از رشدی نسبی نیز برخوردار بود. در دوران “سنگ میانه” (بیست تا دوازده هزار سال پیش) و نهایتان در دوران “سنگ نو” (دوازده هزار سال پیش) به کار گرفتن انواع سنگ به عنوان ابزارکار با رشد کمّی و کیفی روبرو است که دیرتر به دوران به کارگرفتن فلزات فرامی روید.
همان طور که اشاره شد، چند پرسش می تواند کمک باشد برای درک شرایط بازتولید هستي گروه هاي انساني در این دوران كه مضمون “اقتصاد سیاسی” حاکم برآن را قابل شناخت مي سازد.
1- در کتابی که در محل نمایشگاه به فروش می رسد، این پرسش مطرح و بدون پاسخ می ماند: «معلوم نیست که چرا در نقاشی ها تنها یک عکس از گوزن قطب شمال وجود دارد. در حالی که تغذیه اصلی انسان در این دوران [سنگ کهن- سنگ میانه در این منطقه]، همان طور تولید سوزن های استخوانی، لوله هایی که برای فوت کردن رنگ به دیوار [و در موارد دیگری برای تولید نی] به کار برده شده است و غیره، همگی بخش هایی از تن گوزن قطب شمال است؟»
برای اندیشه غیر دیالکتیکی که با علم ماتریالیسم تاریخی نیزآشنا نیست، پاسخ پرسش، به بغرنجی تبدیل می شود که می تواند تنها با پاسخی ذهن گرایانه روبرو گردد که در كتاب نیز انعكاس يافته. ادعا می شود که باید برای این رفتار علل ذهنی- عرفانی- مذهبی قایل شد. توضیحاتی مبتنی بر رفتار «جادوگرانه» و امثال آن، برای پاسخ به پرسش مطرح می شود.
علت مادی نقاشی نکردن گوزن قطب شمال پاسخی علمی و قانع کننده دارد كه در ارتباط قرار دارد با شرايط تغيير يافته هستي. در دوران سنگ میانه که در جهان و ازجمله در این منطقه آب و هوا تغییر می کند و مرحله بزرگ و طولانی یخبندان بر روی زمین پایان می یابد، برای انسانی که عمدتن از شکار حیوان سد جوع می کند، همراهی کردن با گله های گوزن قطب شمال به سوی شمال که بر آن سلطه سرما و یخ همچنان برقرار است،علت وجودی- مادی خود را از دست می دهد. به ویژه آن که از جنوب، جانوران جدیدی به منطقه آزاد شده از یخ و سرما روی می آورند که جایگزین لازم را ارایه می دهند. گوزن مو سرخ کنونی، آهو، گاو کهن و اسب ها کوچک (پُـنی) وغیره … همچنین حیوان وحشی مانند خرس و شیر کوهی و انواع دیگر …
در آغاز سنگ میانه، خانواده های ده تا پانزده نفری رشد مي كند. تعداد افراد تا سی نفرنیز می رسد. گام به گام با اضافه شدن به طول متوسط عمر انسان، تاثیر «تربیت مادر بزرگ» نزد گروه ها پا می گیرد و به اهرم انتقال فرهنگ و زبان تبدیل می شود. [علوم مربوطه، نقش مادر بزرگ را در انتقال گذشته با آینده اثبات کرده اند و برای آن نقشی تعیین قایلند (…). نقشی که در تداوم بلاواسطه شرایط نظام مادر سالاری در جامعه کمونیستی کهن قرار دارد.
بدیهی است که باید در شرایط جدید، حیوانات جدید و شیوه ی رفتار آن ها را شناخت وآموخت، تا بتوان به شکار آن ها پرداخت و یا دفع خطر نمود. لذا بهره گیری انسان این دوران در منطقه مورد بحث از موقعیت استثنایی غار، امری طبیعی است برای آموزش کودکان و جوانان. نقاشی ها در بخش هایی بر روی هم قرار دارند که نشان تکرار آن ها احتمالا توسط افراد متفاوت است. در فیلم “کالاهاری” نیز این آموزش کودکان و جوانان دختر و پسر نزد قبيله اي در افريقا نشان داده می شود. جالب است که دو نفر همزمان به توضیح حرکت حیوانات می پردازند که در دو سمت محل روی زمین نشسته اند. نقاشی ها در غار لاسكو نیز از سمت های مختلف، حیوان را نشان مي دهد. متاسفانه توصیف دقیق عکس های ترسیم شده در کتاب، تنها به روی صحنه آن چه دیده می شود، محدود مي ماند. علتی برای ترسیم سمت های مختلف حیوانات ذکر نمی شود. مثلن در ارتباط با محل ارگان های حساس حیوان که شناخت دو سمت تن او را ضروری می سازد وغیره.
همان طور که قابل شناخت است، در دورانی که انسان به طور عمده یک شکارچی است و از این طریق به بازتولید نیازهای هستی خود می پردازد، تبحر در شناخت شکار، آگاهی برای محل ضربه زدن به آن، چگونگی نزدیک شدن به آن وغیره از اهمیت تعیین کننده برخوردار است.
به سخنی دیگر، “اقتصاد سیاسی“ حاکم بر انسان در دوران کمونیسم کهن، از سرشت همکاری و پشتیبانی تنگاتنگ میان گروه- خانواده ی انسان برخوردار است. این ویژگی در این دوران از این رو می توانسته و بایستی با شکل سازماندهی هستی اجتماعی بر پایه مادر سالاری عملی گردد، زیرا مادر- زن اضافه بر شرکت در بازتولید نیازهای هستی، بازتولید کننده حیات انسان نیز است.
گذار از مرحله مادرسالاری به پدرسالاری چهار هزار سال به طول انجامید. چهار هزار سال آغازین در دوران سنگ جدید (دوازده هزار سال پیش) در درّه های هلال کوهستان های سازتوز و زاگرس (شرق ترکیه امروز و غرب ایران)، دوران نابودی نهایی جامعه کمونیسم کهن و برقراری جامعه برده داری است. برای اولین بار نزد سومری ها – از خانواده ی زبانی آریاها -، نظام پدر سالارانه- برده دارانه (در شمال شرقی ترکیه امروز) پایه ریزی شد و تحقق یافت. عبداله اوچلان روند فروپاشی جامعه کمونیسم کهن و ایجاد شدن فرماسیون جدید را در کتاب «وارثان گیلگامش» برشمرده و با اسناد کاوش های بسیاری در این منطقه در دهه هاي پاياني قرن گذشته به اثبات می رساند.
با کمی دقت می توان نقش بازتولید هستي انسان که چگونگي آن “اقتصاد سیاسی” دوران را تشکیل می دهد، با ارايه ي برخي پاسخ ها به پرسش های طرح نشده در كتاب در ارتباط با نمايشگاه لاسكو شفاف تر مي گردد. وحدت ماتریالیستی عین و ذهن در اين دوران و در دوران هاي بعدي در جهت حل و فصل چگونگي “اقتصاد سياسي” هر دوران قرار دارد.
نقش ذهن از نظر مضمونی در طول تاریخ رشد مي يابد و از استقلال نسبی برخورد می شود. امروزه علم، به اهرم رشد نیروهای مولده بدل شده است. باید آن را از ابزار در خدمت انباشت سود و سرمایه به اهرم براي بهبود شرایط زندگی انسان و انسانی کردن روابط اجتماعي به خدمت گرفت. از این روست که گذار انقلابی از نظام سرمایه داری به دستور تاریخی مبرمی تبدیل شده است، زیرا این نظام استثمارگر و ضد انسانی، همانند بمب هسته ای به دومین عنصر نابودی هستی بر روي زمين بدل گشته است.
فردریش انگلس در نوشتاری به شدت به این ادعا برخورد انتقادی می کند که گویا باید سرنگونی نظام استثمارگر و نابود کننده محیط زیست را آن هنگام وظيفه عاجل جامعه ارزيابي نمود كه «رمق» سرمايه داري به پايان رسيده است! زیرا گویا حقانیت تاریخی آن هنوز پایان نیافته است. انگلس می نویسد، آن هنگام که شرایط برپایی جامعه سوسیالیستی ایجاد شده است، صرفنظر از «رمق» و امکان رشد احتمالی نظام سرمايه داري، باید به هستی آن پایان داد. موضعی که با تبدیل شدن شیوه تولید سرمایه دارانه به ابزار نابودي هستي بر روي زمين، سرشتي آزادي بخش و انسان دوستانه داراست. ناقوس مرگ سرمايه داري به صدا در آمده است. پاپ اعظم فرانسیسکو نیز مرگ آور بودن این صورتبندی اقتصادی- اجتماعی را مورد تائید قرار داده است.
انتخابات رياست جمهوري در ايران با انتخاب حسن روحاني پايان يافت. در هيچ ابرازنظر خبري و سياسي در رسانه ها مدافعان و هم مخالفان او ترديدي باقي نمي گذارند كه باوجود پيروزي روحاني، تغييري در شرايط حاكم بر كشور و مردم ايجاد نخواهد شد. همه بر سر اين امر توافق دارند كه اين امر ناشي از سلطه ي ديكتاتوري است. اين سلطه، حفظ “اقتصاد سياسي”اي را دنبال مي كند كه علت اصلي وجود شرايط حاكم است. آن را بايد مطرح ساخت و به ميان مردم برد.
با طرح “اقتصاد سياسي” جايگزين براي مرحله ملي دمكراتيك انقلاب در ايران، كليت شرايط حاكم بر كشور مورد توجه قرار مي گيرد. ضرورت چنين شيوه ي علمي بررسي را زنده ياد هوشنگ ناظمي در درس ٤٥، “جامعه، طبيعت و رابطهء آن ها” در كتاب ماترياليسم تاريخي توصيف كرده و ضرورت پايبندي به اين شيوه را مستدل مي سازد (ص ٤٥ به بعد). او اين ضرورت را ناشي از طرح واقعيت «به مثابه واحد كل، كه علم ماترياليسم تاريخي آن ها را بررسي مي كند» قابل شناخت مي داند (همانجا ص ٤٨).
اهميت طرح “اقتصاد سياسي” مرحله ي ملي- دموكراتيك انقلاب ايران در مبارزه با ديكتاتوري ولايي و هم نظام سرمايه داري وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي از موضع ديگري نيز ضروري است. ضرورت طرخ آن براي مبارزه با «بيگانگي از خود» در «آگاهي [كاذب] اجتماعي» حاكم شده در ايران ترديد ناپذير است. اين مضمون را زنده ياد ناظمي در درس ٤٩ كتاب دوم خود چنين برمي سمرد: «در عرصهء آگاهي اجتماعي نيز اساس بيگانگي از خود عبارت است از وَهم، خرافات، مذهب، ايده آليسم و نظاير آن كه انديشه هاي انساني را كه متعلق به انسان و آفريدهء خود اوست، به نيروهاي لاهوتي و آسماني نسبت مي دهد [كه گويا ولي فقيه نماينده آن بر روي زمين است]. اين انديشه ها به صورتي تغيير شكل يافته بر انسان حاكم مي گردند و همچو آفريننده و تعيين كننده ي سرنوشت او در نظر گرفته مي شود.» (همانجا ٧٢)
نشانی اینترنتی مقاله:https://tudehiha.org/fa/3674