مقاله شماره: ۴۳ (۳ مرداد ۱٣۹۷ )
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/6498
در گفتگويي اين روزها با رفيق عزيزي، او توجه را به اين نكته جلب نمود كه جنبش تاريخي كاوه آهنگر، جنبشي براي حفظ مالكيت مردم عليه ضحاك است. خلق هاي ايران با مضمون همين مبارزه در جنبش مزدكي، بابك خرمدين و ديگر جنبش هاي مردمي در ايران شركت كرده اند. برداشت جانبدارانه ي احساس- عاطفي و عقلايي ما مدافعان ترقي خواهي اجتماعي در ايران از اين جنبش ها از اين رو از سنتي طولاني برخوردار است. مبارزه ي امروز ما نيز همان خط سرخي را دنبال مي كند كه در حافظه تاريخي مان در ارتباط با اين مبارزات گذشته مردم حفظ شده است.
آن روزها نبرد رهايي بخش توده ها، نبرد براي حفظ مالكيت مردم در برابر تجاوز غارتگرانه ي حاكماني است كه مي خواهند سلطه ي مالكيت برده دارانه- فئودالي خود را به توده ها تحميل كنند. اكنون مبارزه ي رهايي بخش مردم زحمتكش، و توده هاي ميليوني محروم مردم ميهن ما، از مضمون نبرد عليه سلطه ي مالكيت سرمايه دارانه- استعماري- امپرياليستي برخوردار است با سرشتي مشابه با نبرد گذشته ي تاريخي. ريشه ي هم سويي و هم نوايي نبرد در سراسر اين دوران طولاني تاريخي و اكنون، در محتواي رهايي بخش نبرد نهفته است.
اكنون نيز نظام سرمايه داري وابسته به اقتصاد امپرياليستي در ايران و نماينده ي آن، رژيم ديكتاتوري ولايي مي كوشد با اجراي برنامه ي امپرياليستيِ خصوصي سازيِ ثروت هاي مردم و ملي ايران، مالكيت سرمايه دارانه- استعماري- امپرياليستي را به سود امپرياليسم و غارتگران خارجي و متحد داخلي آنان به توده هاي تحميل كند. اين نظام مي كوشد مالكيت حاكمان را با حراج گذاشتن و فروش ثروت ها از طريق ”خصوصي سازي“ به اصطلاح ”قانونيت“ به بخشد و به خيال خود ابدي سازد. خواست كارگران، معلمان و ديگر لايه هاي ميهن دوست براي بازگرداند ثروت هاي خصوصي سازي شده به مالكيت عمومي- دمكراتيك، خواستي ملي و با سرشت ضد امپرياليستي- ضد استعماري است.
در آن دوران، شاه- خدايان، و خدا- شاهان مي كوشيدند «ايدئولوژي حاكمان» را به ايدئولوژي حاكم بدل سازند: «منم شاه با فرّه ايزدي- همم شهرياري، همم موبدي» (فردوسي، به نقل از اثر تازه انتشار يافته زنده ياد جوانشير، زوال ضحاك و برآمدن كاوه).
اكنون نيز حاكمان در ايران با علم كردن «ايدئولوژي اسلامِ» ارتجاعي مي كوشند «ايدئولوژي الزامات جهاني سازي» را مقدس اعلام كرده و سلطه ي ضد انساني و ضد ملي آن را به زحمتكشان و توده هاي ميليوني مردم ميهن ما تحميل كنند. آن ها مي خواهند منافع و «ايدئولوژي» ارتجاعي خو را عين «منافع ملي» زحمتكشان و توده هاي ميليوني مردم زير سلطه ي ديكتاتوري قلمداد كنند. «ايدئولوژي طبقات حاكم» را «ايدئولوژي حاكم» نماند (ماركس).
بدين ترتيب مي توان مضمون نبرد ميان طبقات حاكم و طبقات زير سلطه را در طول تاريخ، همان طور كه ماركس- انگلس در مانيفست كمونيستي بيان كرده اند، «تاريخ نبرد طبقاتي» براي برقراري مالكيت طبقات حاكم و نبرد در دفاع از مالكيت توده ي مردم ارزيابي نمود.
عنصر جديد در پانصد سال اخير در اين نبرد تاريخي، عنصر مقاومت و مبارزه عليه سلطه استعماري- نواستعماري استعمارگران و امپرياليسم است.
اگر شكست همه ي كوشش هاي گذشته به منظور تحكيم مالكيت توده هاي مردم زحمتكش، تراژدي هاي تاريخي را تشكيل مي دهد كه وقوع آن محتوم بود. اكنون ديگر چنين نيست. اكنون بشريت ترقي خواه به اهرم و حربه اي دست يافته است كه به كمك آن مي تواند تراژدي گذشته را به ظفرمندي و پيروزي بدل نمايد. اكنون مي توان شرايط عيني و ذهني بزرگ داشت همه قربانيان و جانبازان نبردهاي گذشته را بر كرسي نشاند و به واقعيت عيني هستي تبديل نمود.
عنصر پراهميت جديد در دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم در جهان، عنصري كه به مضمون نبرد طبقاتي افزوده شده است كه قادر است شرايط كيفي جديدي را براي اين نبرد و آينده ي ظفرمند آن ايجاد نمايد و كرده است، نبرد براي خروج از سيستم اقتصاد سياسي امپرياليستي است!
با پيروزي انقلاب بزرگ اكتبر در صد سال پيش در روسيه، نبرد رهايي بخش خلق ها عليه استعمار و نواستعمار وارد مرحله جديدي گشته است كه شناخت دقيق آن براي مبارزه ي مردمي- ملي توده هاي زحمت و ميهن دوست در ايران امروز از اهميت ويژه برخوردار است.
پيروزي موقت ضدانقلاب در اتحاد شوروي تغييري در مضمون مرحله گذار از سرمايه داري به سوسياليسم در دوران كنوني ايجاد نساخته است. نه تغيير نظري- تئوريك و نه عملي- كاركردي.
تجربه در جريان در جمهوري خلق چين را فيلسوف معاصر ايتاليايي كه در ماه گذشته به ابديت پيوست، دومينكو لوزودو، از اين رو حادثه اي «تاريخي و بي همتا در پانصد سال اخير پس از آغاز دوران نوين استعمار با كريستف كلوم» ارزيابي مي كند، زيرا روند نبرد آزادي- رهايي بخش خلق ها را عليه سلطه مالكيت طبقات حاكم از آغاز دوران برده داري به بعد، با روند مبارزه براي ترقي خواهي اجتماعي به وحدت رسانده است.
تجربه ي ترقي خواهانه ي اقتصادي- اجتماعيِ در جريان در جمهوري خلق چين، از اين طريق نبرد ضد استعماري- رهايي بخش خلق ها را به واقعيت عملي بدل مي سازد كه با ايجاد زيربناي اقتصادي براي مرحله ملي- دمكراتيك فرازمندي جامعه كه آن را در چين «سوسياليسم چيني» مي نامند، شرايط واقعي و ماترياليستي رهايي را از چنگال سلطه گرانه ي نظام اقتصاد امپرياليستي- استعماري ايجاد مي سازد. اين زيربناي اقتصاد با بهره گرفتن از تتمه توان شيوه ي توليد سرمايه داري در خدمت رشد عدالت اجتماعي، خروج از سيستم نظام سرمايه داري استعماري- نواستعماري را در جهان ممكن ساخته است. اين تجربه – برخلاف مدل اتحاد شوروي -، شكل و مضمون ضروري- تاريخي خود را در شرايط كنوني در جهان براي اين خروج از سيستم اقتصاد امپرياليستي يافته است.
شكل و مضموني كه اكنون ميخ آخرين را بر تابوت سيستم استعمار گرانه مي زند. سيستمي كه با قتل عام بوميان آمريكايي آغاز شد و با برده داري مدرن دوران ليبراليسم سرمايه داري اروپايي ادامه يافت كه ٢٠ ميليون افريقايي جوان را از گردش رشد اجتماعي سرزمين هاي افريقايي دزديد و عقب افتادگي تاريخي خلق هاي آن را پايه ريخت. اكنون اين نظام غارتگرانه و استثمارگرانه ي استعماري به پايان مرحله ي تاريخي خود مي رسد. سيستمي كه با جنگ هاي استعماري از قبيل «جنگ ترياك» عليه مردم چين و ديگر خلق هاي آسيايي و در ديگر قاره ها ادامه يافت، با موفقيت اقتصاد ملي- دمكراتيك به پايان محتوم تاريخي خود مي رسد. نبردي كه البته به طور خود به خود تحقق نخواهد يافت و به پايان ظفرمند دست نخواهد يافت و هنوز مي تواند با عقب گردها روبرو گردد، اما مي تواند و بايد جانبدارانه و هدفمند توسط انسان ترقي خواه به پايان ظفرمند آن رسانده شود.
نبرد قهرمانانه مردم ويتنام، كوبا، آنگولا و بسياري ديگر از خلق ها در افريقا و آمريكا، در شيلي، نيكاراگوئه، ونزوئلا و… عليه پيامدهاي مخرب سيستم استعماري كه به حافظه مبارزان ترقي خواه سپرده شده اند، همگي در امتداد خط سرخي قرار دارد كه در ايران ما با نام هاي مزدك، كاوه، بابك و ديگران در حافظه ي تاريخي خود حفظ كرده ايم.
بدون خروج از سيستم نظام سرمايه داري امپرياليستي- استعماري- نواستعماري كنوني و اتخاذ اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك، پيروزي نبرد رهايي بخش خلق هاي ميهن ما به ثمر و سرانجام ملي و مردمي- دمكراتيك فرانخواهد رويد.
در اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك، كه در آن شيوه ي توليد حاكم نه در خدمت سودورزي سوداگرانه طبقات حاكم و توسعه و تثبيت مالكيت خصوصي آن ها قرار دارد، بلكه در خدمت برقراري «آزادي به مثابه ميوه شيرين عدالت اجتماعي» (فرشاد مومني) عمل مي كند، شرايط واقعي و عملي براي تحقق پيروزي در نبرد رهايي بخش مليِ خلق هاي ايران از زير سلطه ي امپرياليستي- نواستعماري كنوني برقرار خواهد شد.
در اين مرحله كه وحدت منافع سرمايه هاي ملي و منافع زحمتكشان براي توسعه و شكوفايي اقتصادي- اجتماعي- فرهنگي جامعه ي ايراني برقرار است، زيربنا و شرايط روبنايي برقراري هژموني انديشه و كاركرد مردمي- دمكراتيك و ملي بر سرنوشت مردم ميهن ما برقرار خواهد بود. به اين منظور ضرورت برپايي جبهه متحد خلق پس از پيروزي جبهه گسترده ضد ديكتاتوري انكارناپذير است. اين كمبود تاريخي پس از پيروزي انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما نبايد باري ديگر تكرار شود.
***
گرچه نگارش چند سطري درباره ي سخنان اخير علي خامنه اي در دفاع از سياست ماجراجويانه ي بستن راه صدور نفت در خليج فارس نوشتار را به دراز مي كشاند، اما افزودن آن براي درك تضادي كه رژيم ولايي به عنوان نماينده ي بورژوازي حاكم در ايران قادر به درك و حل آن نيست، سودمند است.
بورژوازي ايراني در دو سده اخير قادر به حل تضادي نبوده است كه در سخن خامنه ي مطرح مي شود. اين بورژوازي وابسته به اقتصاد استعماري- نواستعماري- امپرياليستي از اين رو اكنون نيز قادر به حل اين تضاد نيست، زيرا در سياست همه ي لايه هاي خود، برنامه ي خروج از زير سلطه ي اقتصاد امپرياليستي- استعماري- نواستعماري را دنبال نمي كند.
اين بورژوازي وابسته به اقتصاد استعماري- نواستعماري مي كوشد براي باقي ماندن در اين سيستم كه به منظور حفظ منافع خود دنبال مي كند، مرحله ي فرازمندي اقتصادي- اجتماعي ايران را به مرحله ي بورژوا- دمكراتيك محدود سازد. سخنان پيش گفته ي خامنه اي عمق درستي اين ارزيابي را قابل شناخت و دريافت مي سازد.
خامنه اي در سخنان اخيرش دو نكته را مطرح ساخته است كه تراژدي حاكم بر سرنوشت او و «ديپلوماسي ايدئولوژيك» مورد نظر او را برملا و عريان مي سازد. او با زباني پرطمطراق «مذاكره و يا رابطه با آمريكا را خطايي واضح» ناميد. او كوشيد به عبث ايدئولوژي اسلام ارتجاعي خود را مدافع «منافع ملي» ايران بنمايد. به اين منظور به نفي «تقابل ميان ايدئولوژي [حاكم] و منافع ملي» ايران پناه برد. كوشيد ايدئولوژي ارتجاعيِ اسلامِ دوران برداري- قبيله اي را به جاي ايدئولوژي ترقي خواهانه ي زحمتكشان و توده هاي ميليوني مردم ميهن ما قرار دهد.
به طور قطع مداحان «ولايت فقيه» و اصلاح طلباني كه هنوز به استحاله ي رژيم دل بسته اند، براي اين سخنان هورا خواهند كشيد و آن را به ابزاري براي انحراف مبارزات متين و انقلابيِ اعتراضي- اعتصابي زحمتكشان و توده هاي وسيع مردم عليه سلطه ي ديكتاتوري و اقتصاد سياسي اسلامي تبديل خواهند نمود.
اما با هيچ بزكي نمي توان وحدت سياست اقتصادي حاكم را براي حل مساله مالكيت به سود نظام سرمايه داري حاكم و امپرياليسم- استعمار پوشش داد و از انظار هشيارانه توده هاي زحمتكشِ مردم پنهان نمود. سياستي كه با اجراي برنامه خصوصي سازي ثروت هاي ملي و مردمي و با نابودي حقوق قانوني زحمتكشان در برخورداري از محافظت هاي اجتماعي برپايه ي قوانين مبتني بر حاكميت ملي مردم ايران، به مجري برنامه امپرياليستي بدل شده است. اقتصاد سياسي وارداتيِ اسلامي- امپرياليستي، شرايط برقراري سلطه ي نواستعماري اقتصاد امپرياليستي را بر هستي مردم ميهن ما و استقلال ملي و تماميت ارضي آن ايجاد نموده است. با آزادي سازي اقتصادي، حقوق تثبيت شده ي زحمتكشان در قانون كار ايران نابود مي شود كه به معناي پامال نمودن حق حاكميت ملي ايران است.
«ديپلوماسي ايدئولوژيك» مورد نظر خامنه اي، ايدئولوژي ارتجاعي حاكمان است براي دريافت سهم بيش تر از ثروت هاي مردمي- ملي در چانه زني با امپرياليسم. آن ها با مقدس اعلام كردن اين ايدئولوژيِ ارتجاعي، حراج ثروت هاي ملي را ممكن ساخته اند كه مانند «آينه شمعدان نقره ي عروس مي تواند تنها يك بار به فروش رسانده شود»! آن ها اين ثروت ها را به حراج سرمايه سوداگر خارجي و داخلي گذاشته اند، به اميد تثبيت عبث حاكميت خود!
تاييد نابخردانه خامنه اي بر دامن زدن به جنگ افروزي امپرياليسم در خليج فارس از طريق تهديد به بستن راه صدور نفت، پيامد «ديپلوماسي ايدئولوژيك» ضد ملي اي است به سود سهم بيش تر براي غارتگراني از قبيل «ثامن الجج» و خاندان و بيت حاكمان در ايرانِ جمهوري اسلامي و نه در دفاع از «منافع ملي» مردم ميهن ما و تماميت ارضي كشور.
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/6498