با وجود تلاشهای کادر دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران و حضور حسن روحانی در سازمان ملل و بهرغم رایزنیهای او با سران کشورهای اروپایی و مصاحبههای رسانهای هنوز هم گروگانگیری اقتصاد ملی کشور ما توسط خزانهداری آمریکا ادامه دارد و چشمانداز برونرفت از این وضعیت بهچشم نمیخورد. در هفته اخیر تمامی مسائل و اقدامهای مربوط به امکان کاهش تنشها و آغاز مذاکرات بین آمریکا و ایران کاملاً تحت شعاع حمله پهپادی و موشکی به تأسیسات نفتی شرکت آرامکو در منطقه “بِقِیق و خُرِیص” در شرق عربستان سعودی قرار داشت.
سخنرانی هفته گذشته دونالد ترامپ در نشست مجمع عمومی سازمان ملل نشان داد که نهتنها درجۀ فشار حداکثری تحریمها بر مردم میهنمان کاسته نخواهد شد بلکه بُعدهای این جنگ اقتصادی علیه کشور افزایش هم خواهد یافت. تأکید ترامپ در این سخنرانی بر ادامه فشارهای برنامهریزیشده در زیر لوای مبارزه با “تروریسم اسلامی” بود.
همچنین دوشنبه گذشته ۱ مهرماه در بیانیۀ مشترک سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و بریتانیا علاوه بر تعهدات برجام در مورد برنامههای هستهای، سران این کشورهای قدرتمند اروپایی خواستار گسترش مذاکرات با جمهوری اسلامی ایران با شمول برنامههای موشکی و موضوعات امنیتی منطقه شدند. اتحادیه اروپا در تأیید مواضع دولت ترامپ و بدون ارائه هیچگونه مدرک محکمهپسند در موردحمله هوایی به تأسیسات نفتی آرامکو- صرفاٌ بهدلیل منافع حیاتی خود در فروش اسلحه، وابستگی به تولید نفت عربستان سعودی و بنا بر مصلحت ورزی در مورد روابط سیاسی با آمریکا- در تحلیل نهایی ایران را عامل مستقیم این حمله اعلام کرد. همینطور دبیرکل ناتو (پیمان آتلانتیک شمالی)، ینس استولتنبرگ، پنجشنبه گذشته در موردحمله به تأسیسات نفتی عربستان سعودی گفت: “تمامی اعضای ناتو بهشدت از فعالیتهای بیثبات کننده ایران در منطقه، پشتیبانی این کشور از گروههای تروریستی و برنامه موشکی آن نگران هستند”.
فارغ از آن که مسئول حمله به تأسیسات آرامکو کیست، بهدرستی میتوان گفت این مسئله نشان داد چگونه یک برخورد نظامی میتواند بهسرعت بر تمامی مسائل و عرصههای دیگر تأثیرهای بسیار منفی بگذارد و قدمهای بعدی طرفین را به مسیر گسترش برخوردهای نظامی بیشتر سوق دهد. کما اینکه آمریکا و عربستان سعودی در مورد واکنش به مثل علیه ایران خط ونشان کشیدهاند و ما اکنون شاهد امکان ورود ماشین جنگ ناتو علیه کشورمان هستیم.
توجه انگیز است که دولتهای اصلی اروپا یعنی آلمان، فرانسه و بریتانیا دقیقاً در هنگامه نشست مجمع عمومی سازمان ملل بهنحوی معنادار و بهمنظور تأثیرگذاری حداکثری واقعیتهای مهمی را به سران رژیم ولایی گوشزد کردند. در این ارتباط آنچه با آبوتاب در رسانه داخلی بهعنوان واکنش مقتدرانه حسن روحانی به این چرخش اروپا به آن اشاره شده است در مجموع حرکتهایی بیثمر و مانور دیپلماتیک تبلیغاتی روحانی بود. علی خامنهای از سر استیصال در واکنش به این چرخشِ سیاست اروپا گفت: “حرفهای دولتهای اروپایی “پوچ” است و باید بهکلی از آنان قطع امید کرد ” (۴ مهر ۱۳۹۸).
این بهوضوح روشن است که کلانِ سیاستهای خارجی “نظام” به مانند تماسهای اخیر منظم و مکرر بین حسن روحانی و امانوئل ماکرون برای دریافت خط اعتباری ۱۵ میلیارد دلاری و حتی عنوان کردن موضوعهایی مانند “ائتلاف امید و ابتکار صلح هرمز” در متن سخنرانی روحانی در سازمان ملل، همگی زیر نظر و با تأیید دستگاه ولایت و شخص علی خامنهای انجام میشوند. اینکه علی خامنهای در مورد شکستهای پیدرپی سیاستهای خارجیاش تظاهر میکند که نقشی در آنها نداشته، خدعه گریای میباشد که به یک مضحکه تبدیل شده است. ازاینرو چرخش در سیاست سران اروپا و همگرایی آنان با آمریکا در حمایت از عربستان سعودی و ورود ناتو و اتحادیه اروپا به این معرکه، آن هم دقیقاً در هنگامه نشست مجمع عمومی سازمان ملل یک شکست بزرگ سیاسی برای حکومت ولایی و در رأس آن علی خامنهای میباشد.
محاسبات سیاسی سران “نظام” در مورد امکان شکاف اندازی بین اروپا و آمریکا اساساً اشتباه از آب درآمدهاند، زیرا آنان اصولاً درکی صحیح از زیرپایه فرایند رقابتها و وحدت همزمان عمل بین این کشورهای امپریالیستی که برآمده از ماهیت “اقتصاد سیاسی” آنها میباشد ندارند. سران “نظام” تصور میکنند که بررغم واقعیتهای عینی در مورد توازن قوا در صحنه بینالمللی، با تکیه بر اقتصاد ملی ضعیف، وابسته به نفت و سرمایههای مالی جهانی درحکم یک حکومت اسلامی مقتدر همواره در برابر قدرتهای بزرگ امپریالیستی میتوانند نقشآفرینی کنند. واقعیت آن است که دوران و حیطه عمل رژیم ولایی بر اساس مانورهای دیپلماتیک تبلیغاتی، رجزخوانی بر پایه ماجراجوییهای نیروهای برونمرزی سپاه در منطقه در کنار تهدید به بستن شریان عبور نفت از خلیج فارس و افزایش غنیسازی اورانیوم بهسر رسیده است. بلندپروازیهای ماجراجویانه حکومت ولایت فقیه و در رأس آن علی خامنهای بر اساس “شوونیسم اسلامی” و “صدور انقلاب اسلامی” در اساس شکست خوردهاند و رژیم ولایی در راستای توجیه و امکان تداوم آن ناتوان شده است. پیامدهای این محاسبات غلط و سیاستهای ضد ملی با پشتیبانی رژیم از انواع گروههای اسلامی واپس گر در جنگهای نیابتی در زیر لوای “مقاومت اسلامی”، اکنون کشورمان را در شرایط بس وخیمی قرار داده است.
برخلاف گفتههای خامنهای و ادعاهای تبلیغاتی “نظام” در نشان دادن تصویری کاذب که تمامی رسانهها و روزنامه مجاز بهعنوان عادی بودن وضعیت اقتصادی در جامعه آن را بازتاب میدهند، واقعیت آن است که دیکتاتوری حاکم از منظر توان اقتصادی امکان مقابله و خنثیسازی تأثیر تحریمهای خزانهداری آمریکا بر اقتصاد ملی و زندگی معیشتی مردم را ندارد. روشن است با گذشت هرروز دولت ترامپ و اتحادیه اروپا به بهانه فشار بر رژیم حاکم میتوانند گلوی مردم را بیشتر فشار دهند و خواهند داد. هفته گذشته حسن روحانی در سخنرانیاش در صحن سازمان ملل مجبور شد در مورد تأثیر تحریمها اعتراف کند و بگوید: “تحریمها بیماران، کودکان و همه مردم را تحت فشار قرار داده و صریحاً میگویم که این نوع تحریم نمیتواند ادامه پیدا کند و آثارش بسیار خطرناک و مخرب خواهد بود”. هرچند روحانی همچنین مدعی شد که بررغم ادامه تحریمها اقتصاد ایران به رشد و ثبات بازگشته است!
واقعیت آن است که در زیر سایه دیکتاتوری ولایی پس از سه دهه اجرا شدن تعدیلهای اقتصادی در چارچوب الگوی نولیبرالیسم اقتصادی، ثروتهای ملی به لایههای فوقانی بورژوازی بوروکراتیک، مالی و تجاری منتقل شده است و درنتیجه توان تولیدی اقتصاد ملی کشورمان از درون تهی شده است. لازمهٔ اینچنین انتقال ثروت از پایین به بالا برای انباشت سرمایههای خصوصی و شبهخصوصی، وجودِ سیستم اقتصادی غیرتولیدی و کاملاً وارداتی، تکمحصولی و متکی به صدور نفت خام بوده است که در این فرایند ارزش برابری ریال با دلار را به عاملی تعیینکننده در شئون اصلی اقتصاد تبدیل کرده است.
حزب توده ایران بارها بر این نکته تأکید کرده است که در دفاع از حاکمیت ملی و در کنش و واکنشهای بینالمللی این اقتصاد ملی ضعیف، وارداتی و تکمحصولی درحکم چشم اسفندیار و تهدید راهبردی و بسیار خطرناک بر ضد منافع ملی کشورمان عمل میکند. روشن است که این وضعیت اقتصادی را نمیتوان یکباره با ترهاتی مانند “اقتصاد مقاومتی” تغییر داد و با شعارهای پوچ در برابر سلطه بلامنازع آمریکا بر سرمایههای مالی جهانی ایستاد. باید توجه داشت که در میان سران “نظام” اصولاً اراده و تصمیمی برای تغییر اقتصاد سیاسی موجود کشورمان وجود ندارد چراکه “تداوم نظام” و حفظ منافع کلان لایههای بالایی بورژوازی به ماهیت ضد ملی این اقتصاد سیاسی وابسته است. بدینسان است که برای تأمین منافع کلان لایههای بالایی بورژوازی، واحدهای تولیدی پرارزش مانند هپکو اراک، ماشینسازی تبریز، پالایشگاه کرمانشاه، نیشکر هفتتپه و پولاد اهواز در مسیر خصوصیسازی فدا و نابود میشوند و بههمراه سرکوب شدن اعتراض زحمتکشان مزدبگیر و حقوقبگیر و افت وضعیت معیشتی مردم با ضعف شدید اقتصاد ملی زمینههای مختلف برای دستاندازی از خارج بر کشورمان فراهم میگردد.
برخلاف نظر برخی تحلیلگران که امکان شعلهور شدن آتش جنگ را منتفی میدانند باید توجه داشت که دولت ترامپ هر آنکه قادر شود اجماع بینالمللی و یا حداقل نوعی از ائتلاف با شرکت حتی یک کشور بزرگ اروپایی (برای مثال بریتانیا) را ایجاد نماید – می تواند با اعمال شدیدتر فشارهای سیاسی و اقتصادی برای بالا بردن سطح تنشها وضعیت موجود را از جنگ اقتصادی به مرحلۀ امکان استفاده از گزینه برخورد نظامی با جمهوری اسلامی تبدیل کند. همچنین سران رژیم ولایی بهخوبی میدانند با گذشت هرروز بنیۀ اقتصادی و بهتبع توان نظامیشان ضعیفتر خواهند شد و بهیقین آنها نیز از سر استیصال در شرایط کنونی استفاده از ایجاد هیاهو بر سر گزینۀ برخورد نظامی تهاجمی و ایجاد تشنج در انتقال نفت را در دستورکار خود قرار دادهاند.
ماهیت سیاستهای سلطهجویانه و نظامیگری امپریالیسم آمریکا در منطقه درحالیکه گروهبندی راست افراطی بر گرد دونالد ترامپ در کاخ سفید زمام امور را به دست گرفتهاند بسیار روشن است و حزب ما و دیگر نیروهای مترقی با تلاش فراوان و به اشکال گوناگون در دفاع از منافع ملی و مردم کشورمان بر ضد آن به مبارزه میکنند. اما اینکه چرا کشور ما در اینچنین موقعیت خطرناک اقتصادی و سیاسی قرار گرفته است در درجه نخست مسئولیت آن برعهده علی خامنهای و قشر روحانیت حاکم و رهبری سپاه است. در اینجا باید خطاب به سران و دستاندرکاران حکومت ولایی گفت داغِ ننگ و رسوایی پیامدهای ویرانگرانه و خانمانسوز ادامه این سیاستهای نابخردانه که به جنگ و ویرانی خواهد انجامید در تاریخ بر پیشانی شما و دلبستگان به “اسلام سیاسی” ثبت میشود.
مشخص شده است که سیاستهای سران حاکمیت به بنبست رسیده است و بهغیر از لافزنیهای خطرناک کار مؤثری از علی خامنهای، دیکتاتور حاکم بر کشور، برنمیآید. سخنان هفته گذشته خامنهای در جمع اعضای مجلس خبرگان از ورشکستگی نظری و عملی سران رژیم و درماندگی او حکایت دارد که میگوید: “برخی اوقات بهدلیل برخی مشکلات در جامعه، برخی بزرگان و محترمین دچار دستپاچگی میشوند درحالیکه باید به خدا توکل، و با تلاش آن مشکل را برطرف کرد. (۴ مهرماه ۱۳۹۸)
حزب توده ایران معتقد است که امتداد نهایی سیاستها و محاسبات بسیار غلط سران حکومت و بهویژه علی خامنهای در مورد توازن نیرو در سطح بینالمللی و واکنش آنها به جنگ اقتصادی دولت ترامپ، هرروز میهن ما را به سمت وضعیتی بسیار خطرناکتر سوق میدهد. اکنون تنها و مهمترین راه جلوگیری از این روند فاجعه آور وادار کردن سران رژیم به عقبنشینی از سیاستها و مواضع خطرناکشان است.
بنابراین هرنوع قدمهای ضروری بههدف شروع مذاکرات با آمریکا و اروپا در جهت تخفیف و تعلیق تحریمها برای دور کردن سایه جنگ از طریق تغییر جهت در سیاستهای کلان جمهوری اسلامی ایران می تواند گام نخست در رهایی کشور از وضعیت فوق العاده بحرانی کشور باشد. در این راستا باز بینی در سیاست غنیسازی هستهای و برگشت به تعهدات برجام، با نظارت و تأیید سازمان ملل، همچنین توقف فعالیتهای برونمرزی و فراخواندن نیروهای سپاه قدس و مستشاران نظامی ایران در سطح منطقه به درون مرزهای کشور ازجمله قدمهای ضروری میباشد.
منطق ادامه “جنگ اقتصادی” دولت نژاد پرست و دست راستی ترامپ می تواند به نقطه غیرقابلبازگشت “جنگ نظامی” خانمانسوز منتهی شود. ازاینرو است که ما در راستای پیروزی پیکار مردم کشورمان برای صلح، حاکمیت ملّی، آزادیهای دموکراتیک و عدالت اجتماعی به تحریمهای اقتصادی و به جنگ “نه” میگوییم.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۸۷، دوشنبه ۸ مهر ماه