دوره جدید: مقاله شماره: ۲۶(۲۷ خرداد ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
دست هایی مرموز و زبان هایی پر نیش با نیتی ناپاک در قلب و نقشه های شوم در مغز به کار گرفته شده اند تا توده یی ها را از تمرکز به روی مبارزه اصلی به دور کنند.
تاریک خانه های امنیتی با طرح حساب شده و اجرای مهندسی اين برنامه توسط قلم به دستان مزد بگیر و خود شیفتگان ناآگاه در صحنه نبرد، در حال زنده کردن مردگانی هستند که سال ها در کشوی سردخانه برای “آلترناتیو سازی” نگهداری شده اند.
از چند هفته مانده به انتخابات تا به کنون به ناگهان و در زمان کوتاهی صفحات اینترنتی، یوتوپی و رسانه های اجتماعی پر شد از گنده گویی ها علیه و در دفاعیه های آتشین بر له شخص گمنام تازه نامدار شده.
دست هایی با کارگردانی حرفه ای همچون تلویزیون واقعنما (Reality show) بخشهایی از زندگی یک آدم معمولی را به صحنه عمومی کشاندند و در صددند که او را به عنوان یک هنرپیشه و ستاره واقعنما (Reality star) به مردم معرفی کنند.
کارگردانان این برنامه با وارد کردن مردم عادی، اعضای پیشین، و یا خاطره نویسان خود دلباخته در حال اجرای سناریو از پیش نوشته ای هستند که هدفش در بهترین حالت، سرگرمسازی افکار عمومی به مسائل فرعی و عقیم ساختن باروری تفکر اعضای حزب توده ايران است.
ولی هدف نهایی به نظر من زمینه سازی برای ایجاد یک حزبِ “دست آموز” برای طبقه کارگر ايران است. این که این “دزدان هویت” كه به طور حرفه یی عمل می كنند تا چه مقدار در اجرای برنامه پلید و ژیژ خود موفقیت کسب کنند بستگی دارد به هشیاری ما.
نقشه این است که با زدودن و یا کمرنگ کردن خصلت پرولتری حزب توده ایران، آن را به یک باشگاه، دانشگاه و کافه مارکسيستی و لنينستی تبدیل کنند که اعضای آن در فضای دودی بحث های مجرد برای افتخارات گذشته حزب دست می زنند و برای جانباختگان آن اشک می ریزند. می خواهند که حزب یک امامزاده مقدس باشد نه بیرق پیکار کارگران. می خواهند که حزب شاخه مارکسیستی اصلاح طلبان شود. بدون تردید چنین حزب بی نیش و زهر برای بورژوازی بوروکرات که برای نجات خود راه نئولیبرالیستی در پیش گرفته است، بسیار سودمند است. وجود چنین حزبی برای تقویت ژست دموکرات بودن بورژوازی بوروکرات مفید است و علاوه بر آن، گنده گویی های “ضد امپریالیستی” چنین حزبی میتواند برای امتیاز گیری از همدستان سرمایه مالی جهانی برای بوروکرات های نئولیبرال پر منفعت شود. چنين تجربه ی منفی حزب كمونيست با پايان تلخ آن، برای نمونه در سوريه عملی شد.
بی شک شمار آن هایی که بی ریا از هر دو سو درگیر در این جنگ گمراهی و کژراهی شده اند و نادانسته به عنوان سیاه لشگر در این نمایش امنیتی شرکت کرده اند زیاد است. ولی نخ های پشت پرده این نمایش در دست کسانی است که از چاپلوسی، کاسه لیسی، زبونی و روباهصفتی برخی از اشخاص بهره می گیرند. بسیاری از این ها ادعاهای بزرگ و وجدان های کوچک دارند. سخن های کذب و دروغین فراوان می گویند و مقام دوستی و خود عاشقی، آن ها را در برابر ستایش و پیشنهاد دشمنان ملایم و سست می کند. بدین گونه وجدان ها آلوده می شود. خواسته های بر حق زدوده و قربانی نام ها بزرگ می شود. میل به رزمندگی کوچک، درهای دروغين ترقی گشوده می شود. پنجره های همبستگی انسانی بسته می شود. هشیاری به چرت زدگی کاهش می یابد و بیداری جای خود را به خواب سنگین می دهد.
مرده های سیاسی اگر از سر صداقت مرده نیستند، بهتر است که مرده باقی بمانند. چرا که جان دهندگان شان می خواهند از اشباح شان برای سرکوب جنبش سود جویند. می خواهند با این ترفند ها حزب توده ها را از مضمون غنی طبقاتی و بار مبارزهجویانه و انقلابی آن تهی سازند.
دست هایی در کارند که ما را با در گیر کردن در باره زندگی سیاسی و خصوصی “یک فرد”، او را بزرگ کنند و اندیشه ما را از مبارزه به بی راهه بکشانند. میهن ما در آتش گرسنگی، جنگ عليه مردم، جنایت و جهالت میسوزد. در این دوزخ سوزان آن ها از ما می خواهند همچو شترمرغی سر توی بوته پنهان کرده و چشم بر آتشی که دامنگیر مردم شده است ببندیم. صدای ناله تیرهروزان و ستمدیدگان جامعه را بشنویم، ولی گوش ها را به ناشنوایی بزنیم. ولی به جایش، وقت خود را صرف خواندن داستان های پر هیجان جاسوسی کنیم. برماست تا درفش کاویانی عدالتخواهی را سربلند و پرچم آزادی خواهی را در اهتزاز نگه داریم. تا حقوق دزیده مردم را همراه مردم و با اتکا بر بازوان و خردمان باز پس گیریم.
مبارزه برای تحقق انقلاب ملی-دمکراتیک وظیفه اصلی ماست
اگر قرار است که نظراتِ جریانی و یا فردی را به چالش بکشیم، باید نقطه آغاز و پایان ما اهداف ملی- دمکراتیک باشد. دقیقن به خاطر این که حزب توده ایران موفق شده است که این اهداف را در راس برنامه خود قرار دهد و به پیروزی های سیاسی مهمی برسد، این هیاهوی ها براه افتاده است.
صحبت بر این است که دو بال عقاب رزم حزب توده ها برای پرواز پر توان شده است. همکاری دیالکتیکی این دو بال برای توده ها نمایان و آشکار شده است. مبارزه برای طرد ولایت فقیه و مبارزه علیه راه اقتصادی سرمایه داری نئولیبرالی و ضد امپریالیستی دست در دست هم در حال حرکتند. تلفیق مبارزه دمکراتیک و وظایف سوسیالیستی به شکل اعلایی توسط حزب طبقه کارگر انجام می شود. این عقاب در اوج آسمان با دیدی تیز به شکار جوندگانی می رود که با دزدیدن حاصل رنج و کار زحمت کشان عیش و معاش می کنند.
پیشنهاد من به همه درگیران صادق این نمایش این است که توان اندیشه و نیروی بازوان خود را در راه اجرای وظیفه دوگانه حزب بگذارند. و در این راه با الماس برهان شیشه اندیشه های نادرست را ببرند و فردها را به داستان بافی هایشان وا گذارند.
در مجموع می توان بحث با “راه توده” را در یک اصل خلاصه کرد. محور اصلی بحث، توضيح وظیفه حزب طبقه کارگر در اين باره است که “راه توده” با مقلوب وتقلیل سیاست دوران انقلاب حزب و ارايه آن در بسته بندی های رومانتیکی و عاطفی، آن را از مضمون تاريخی تهی می سازد، تا بتواند آن را به مثابه قالبی تهی از هدف های طبقاتی زحمتكشان به زمان حاضر تعمیم دهد.
بیایید با هم به بررسی همخوانی ادعایی سیاست کنونی “راه توده” با سیاست دوران انقلاب حزب بپردازم. پس از آن راجع به وظیفه حزب طبقه کارگر در دوران غیر انقلابی بحثی داشته باشیم. و در پایان راه نجات از استبداد و استثمار را کاوش کنیم.
آیا نبرد “که بر که” ادعایی “راه توده” همان سیاست دوران انقلاب حزب است؟
رهبری انقلاب ايران با وجود نقش اصلی طبقه کارگر در انقلاب، به علت ضعف كمّی نسبی نمايندگان سياسی این طبقه در انقلاب، به دست آقای خمينی افتاد. ولی موج ضد امپریالیستی و عدالت خواهی جنبش سردمداران جدید را مجبور به حمايت از شعار آزادی و عدالتاجتماعی کرد.
حزب از اهداف ملی و دموکراتيک انقلاب که در راه حل تضاد اصلی مرحله رشد جامعه ايرانی گام جدی بر می داشت، حمايت می کرد. در مجموع حزب از خط اقتصادی قانون اساسی که سمت روشن ملی داشت خشنود بود. اما بورژوازی تجاری با سو استفاده از شرايط جنگی و حمایت ولی فقیه موفق شد که سمت اقتصادی کشور را از مسیری که انقلاب بهمن مشخص کرده بود خارج کند و مانع ارتقا اهداف سیاسی انقلاب به اهداف اقتصادی- اجتماعی بشود. حمله به حزب توده ایران دقیقن برای تکمیل این برنامه بوده است. یعنی آغاز مرحله ی شکست اهداف ملی- دموکراتیک انقلاب از آنجا بوده است.
تمرکز اصلی حزب بر بنیانی و برگشت ناپذیر کردن گام های ترقی خواهانه اقتصادی و اجتماعی در قانون اساسی، به معنای تقویت راه رشد غیر سرمایه داری بوده است. رفیق های جانباخته رهبری ما به شدت جانبدار برداشت طبقاتی از نبرد روز در ايران بوده اند و به خط اقتصادی انقلاب حساس. آن ها هر گرایشی و هر واژه یی که از رهبری انقلاب بهمن به نفع زحمتکشان دیده بودند، بی درنگ آن را به میان مردم بردند تا سخن ها به نیروی مادی ترادیسی (مبدل) شود و به ریشه گرفتن درخت اهداف ملی-دموکراتیک کمک کند. این رفیق های مهربان ما در برخورد با دشمن طبقاتی سخت گیر و بی گذشت بوده اند. آن ها با شمشیر قلم به هر گام لیبرالی در اقتصاد با دلاوری تاختند. چگونه می توان کرنش و تسلیم “راه توده” را در برابر اقتصاد نئولیبرالی با مبارزه شجاعانه آن رفیقان همانندی (مقایسه) کرد؟
کسانی که با تکیه بر سیاست درست ۳۵ سال پیش حزب در پشتیبانی از این اهداف، از پشتیبانی جناحی از حاکميت جمهوری اسلامی فعلی دفاع می کنند، در بهترين حالت، ساده انديش هستند و در سطح می غلطند. آخر تا چه زمان باید منتظر نتیجه بازی “که بر که” شد؟ تعميم آن مفاهيم به شرايط تغيير يافته ۳۵ سال بعد مضحک و تقليل گرانه است. جمهوری اسلامی در مجموعه خود با سرعت نور به سمت اجرای سیاست های وحشی ترین شکل سرمایه داری، یعنی نئولیبرالی پیش می رود و برای نجات جان بی ارزش خود هر روز خود را بیش تر به آغوش سرمایه جهانی می اندازد.
چرخش آشکار اقتصادی جمهوری اسلامی به سمت سرمایه داری نئولیبرال در دوران “سازندگی” دولت هاشمی رفسنجانی شروع شد و دولت های “اصلاحات” آقای خاتمی در هشت سال به این سیاست ضد مردمی و ضد ملی دامن زد. زمینه برای نقض غيرقانونی قانون اساسی با “حكم حكومتي” خامنه ای آماده و اعلام برنامه ی نئولیبرال به عنوان برنامه ی رسمی دولتی به عهده ی راست افراطی و فردعوام گرایی چون احمدی نژاد قرار داده شد. اكنون روحانی مجری برنامه ضد مردمی و ضد ملی “خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادي” است!
تاکنون شکل حکومتی ولایت فقیهی برای نظام سرمایه داری عقب افتاده ایران و طبقه های بوروکراتیک و تجاری حاکم انگلی شکل برتر اقتدار حاکمیت بود. ولی به نظر من این احتمال وجود دارد که با شکاف میان طبقه های بوروکراتیک و تجاری و نئولیبرال شدن بورژوازی بوروکراتیک، این طبقه برای اجرای وابستگی نومستعمره ای به اقتصاد جهانی شده ی امپریالیستی و تنیده شدن در نظام مدرن سرمایه مالی، ولایت فقیه در شكل سنتی آن را مانع خود ببیند و در فکر مدرنیزه کردن آن به شکل شورای رهبری بر آید.
بهترين نمونه ی حاكميت دست نشانده در ايران برای امپرياليسم، نوع عربستان سعودی آن است. ولايت فقيه در ايران كه زير فشار تجربه ی تاريخی انقلاب بهمن نمی تواند به اين نقش بازگردد، كمك كافی برای برنامه امپرياليستی برای تحقق بخشيدن به “نقشه خاورميانه بزرگ” نيست. لايه های بوروكراتيك و تجاری سرمايه داری در ايران اين نكته را درك كرده اند. لذا نه موضع گيری اين جريان ها عليه “ولايت فقيه سنتي” از جايگاه ترقی خواهی انجام می گيرد، و نه غرولند “ولايت فقيه” عليه امپرياليسم!
ولی پرسش این است که آیا بود (وجود) این ناهمسازی ها پشیبانی از یکی از این طبقه های انگلی را می تواند توجیه کند؟ آیا سیاست دفاع مستمر از “اصلاح طلبان” قدیمی و “اعتدالگرایان” نو منافع کوتاه و دراز مدت زحمتکشان را برآورده خواهد کرد؟ آیا “راه توده” با پشتیبانی دلاورانه و عاشقانه و دائمی خود از یک جناح رژیم توانست ذره یی از سمتگیری کلی اقتصادی سرمایه داری نئولیبرالی رژیم بکاهد؟ “راه توده” هنوز به ما یک پاسخ رک و راست در باره این که در چه زمانی و در چه شرایطی ما باید به این چرخش بیهوده پایان دهیم بدهکار است؟ ناتوانی “راه توده” در ارايه پاسخ، ريشه ی عينی دارد. پايان دادن به رژيم نئوليبرالی و ديكتاتوری در خدمت اجرای آن، روندی انقلابی و نه اصلاحی است! تحقق بخشيدن به آن وظيفه توده ها است!
آقای روحانی به نظر من نماینده بورژوازی بوروکراتیک تازه نئولیبرال شده است. ایشان نماینده بورژوازی ملی نیست که در آن صورت، از تولید داخلی حمایت می شد و افزایش می یافت و اقتصاد کشور با سرمایه مالی جهانی تنیده نمی شد. “راه توده” از پاسخ به سوال ساده که آیا خاستگاه طبقاتی آقای روحانی چیست و ایشان نماینده چه طبقه و یا طبقاتی در حاکمیت است عاجز است؟
نباید دفاع اندیشمندانه و صادقانه از اهداف ملی و دمکراتيک انقلاب را با تسلیم طلبی در برابر ولایت فقیه و يا پشتيبانی از سرمایه داری نئولیبرالی همسان پنداشت. انتقال و انطباق “مکانیکی” شرایط گذشته به دوران كنونی درست نيست. انتقال و انطباق “مکانیکی” شرايط مبارزه آن دوران كه حزب توده ایران با نبردِ جانفشانانه و انقلابی برای تعمیق انقلاب می رزميد، به شرایط حال که شکست نهایی انقلاب ملی- دموکراتیک به مرحله تغییرات اجتماعی – اقتصادی مسلم شده است، درست نیست.
بحث در مورد شکست ارتقای مرحله سیاسی انقلاب به مرحله اقتصادی اجتماعی قبل از ضربه به حزب شروع شده بود[i] و وجود این بحث در رهبری حزب از دلایل اصلی این حمله بوده است. بنابراين تغییر سیاست حزب بعد از شکست اهداف انقلاب ادامه منطقی سياست دفاع از اهداف ملی و دموکراتيک بود، نه یک واکنش عصبی.
پرسش درست اما این است که آیا این تغییر سیاست می توانست بیش تر مورد بحث گسترده توده های حزبی قرار گیرد؟ آیا این تغییر سیاست می توانست بهتر اجرا شود؟ پاسخ به هر دو پرسش مثبت است. این سیاست می توانست آرام آرام و با احترام به روانشناسی توده های حزبی انجام گیرد. و بدون شک اگر چنین می شد، جلوی خیلی از شکاف ها در جنبش توده یی ها گرفته می شد.
وظیفه حزب طبقه کارگر
به ضم برخی ها چون شرايط مناسب ذهنی برای انقلاب وجود ندارد، می توان دست به هر سازشی زد. به فرض درستی این ادعا، انگار اینکه فراهم کردن شرايط ذهنی جزو وظایف انقلابی نیست. توانایی و رزمندگی ايدئولوژی مارکسيستی تنها در انعکاس درست واقعيت های موجود نيست، بلکه مستدل ساختن ضرورت نبرد انقلابی برای تغيير اين واقعيت ها به نفع زحمتکشان است. با دور شدن از خصلت طبقاتی، حزب توان دگرگون کردن جامعه را از دست می دهد و مانند آونگی میان تسلیم طلبی و اصلاح طلبی دائمن در نوسان است.
یکی از وظایف اصلی حزبِ آگاهِ پيشآهنگِ طبقه کارگر با سیاست مستقل خود، فراهم کردن شرايط ذهنی انقلاب است. و بخش اصلی این وظيفه آماده کردن توده های زحمتکش برای شرکت در مبارزه طبقاتی است. و مهم ترين اشکال مبارزه طبقاتی، مبارزه اقتصادی، سياسی و ايدئولوژيک است. مبارزه ايدئولوژيک علیه خصوصی سازی و سیاست های اقتصادی سرمايه داری نئوليبرالی جزو وظايف ما برای ايجاد شرايط ذهنی انقلاب، و پيوند زدن شرايط عينی با برنامه حزب است. “راه توده” تا چه اندازه به این وظیفه عمل کرده است؟
طبقه کارگر به خاطر نقش خود در شیوه تولید سرمایه داری شناخت حسی از بربریت این نظام دارد، با گرسنگی آشنا است، سایش استخوانها را زیر بار سنگین کار حس می کند، ولی برای ارتقا این شناخت به آگاهی طبقاتی به آموزش ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی نیاز دارد که حزب طبقه کارگر بايد به او بیاموزد. می توان برای آن هایی که از روی صداقت می خواهند این وظیفه حزب طبقه کارگر را کمرنگ کنند مثالی آورد. طبقه کارگر به بـنّایی می ماند که در حال چیدن آجر ساختمان سرمایه داری است. ولی برای ساختمان سوسیالیسم ما به یک مهندس ساختمانی نیاز داریم که از دانش مواد، هندسه و زمین شناسی بر خوردار باشد. مانند هر دانش دیگری این باید آموخته شود، با قناعت کردن به تجربیات عملی روزانه تنها می توان بـنّایی بهتر شد. این وظیفه حزب طبقه کارگر است که بـنّا را با آموزش مهندس کند. و این طبقه بنا بر تجربیات عملی خود به تندی و با موفقیت به مهندس توانایی بدل خواهد شد.
وظیفه انقلابی هر حزب طبقه کارگر از جمله حزب توده ایران مبارزه دموکراتیک و ایجاد اتحادهای اجتماعی در راستای حل تضاد عمده روز و مبارزه برای سوسیالیسم با مضمون نبرد طبقاتی (گام در راه حل تضاد اصلی) است که به جای غرق شدن در ظاهر پدیده ها از پیامد مواضع ضد منافع زحمتکشانِ یدی و فکری جناح های مخالف سخن می گوید. اين تلفيق اهداف دموکراتيک و سوسياليستی است.
ادعای این که ما فعلن نیروی خود را صرف حل تضاد عمده روبنایی بکنیم و تضاد اصلی را به حال خود رها کنیم، دست کم رابطه دیالکتیکی این دو را از یاد می برد. (از این بگذریم که حتا اگر به حل تضاد عمده با استبداد بسنده کنیم، راه حل آن طرفداری دائمی از یک جناح نیست. جمهوری اسلامی می تواند تا بی نهایت این بازی را تکرار کند. همچو حزب جمهوری خواه و دمکرات در امریکا و حزب کارگر و محافظه کار در انگلیس).
مبارزه برای دستیابی به دموکراسی و مبارزه برای عملی کردن سوسیالیسم جدا از هم نیست. نبودن زمینه ذهنی انقلاب یا نبودن زمنیه عینی انقلاب به معنای تعطیل کردن یکی از این ها نیست. آن هایی که با دستکش های مخملی می خواهند جامعه را دگرگون کنند از هر گونه سختی برای ایجاد شرایط ذهنی به وحشت می افتند و دست به سازش می زنند.
مبارزه برای دموکراسی با مبارزه برای سوسیالیسم در تناقض نیست، هم جنس است! هیچکدام پیش شرط دیگری نیست. و از طرف دیگر محدود کردن دموکراسی در یک چارچوب کوچک آزادی چند روزنامه با معنای واقعی و اصلی آن در تضاد است. ما همچنین باید جرات به چالش کشاندن دموکراسی بورژوازی را داشته باشیم و باید بگوییم که دموکراسی همه جانبه ی´تنها در سوسیالیسم ممکن است. نمی توان نسبت به غارت منابع ملی و استثمار زحمتکشان بی تفاوت بود و به انتشار روزنامه “آزاری سهام” به عنوان نمادی از آزادی راضی بود. دموکراسی واقعی به هیچ وجه همزاد بورژوازی و یا یکی از خصلت های آن نیست. احترام نظام های گوناگون سرمایه داری برای دموکراسی در نقاط مختلف جهان به خاطر مبارزه طبقه کارگر و دیگر نیروهای ترقی خواه است.
بورژوازی همواره بی درد سرترین شکل حکومتی را برای مدیریت جامعه و تضمین انباشت سود را در وضعیت مشخص اجرا می کند.
با این که برای بورژوازی شکل حکومت فرقی ندارد، ولی مسلم است که طبقه کارگر برای رشد و تحقق مطالبات بر حق خود بیش تر به شکل دموکراسی نظام سرمایه داری علاقه دارد. ولی این دموکراسی دادنی نیست. گرفتنی است. نمونه سال های اخیر کشورهای جهان نشان می دهد که هر گاه بورژوازی طبقه کارگر، اتحادیه های کارگری و نمایندگان سیاسی آن را ضعیف می بیند به همه دستاوردهای گذشته حمله می کند و هیچ شرمی از جاتنگ کردن (محدود کردن) آزادی ها ندارد.
مبارزه برای دموکراسی بدون چشم انداز سوسیالیستی ما را در سطح نگه می دارد و مانع شناخت تفاوت برداشت ما از دمكراسی و برداشت بورژوازی می شود. ما باید درک مردمی خود را از مفهوم دموکراسی که آن را در پیوند تنگاتنگ با حقوق دموکراتیک توده های محروم و مبارزه ضدانحصاری و ضدامپریالیستی قرار می دهد، به میان مردم ببریم. چه سود از مقاله چند روزنامه وقتی خط اقتصاد کشور توسط بورژوازی وابسته و سرمایه ی انحصاری فراملی تعیین می شود. مبارزه ضد استبدادی با مبارزه در راه عدالت اجتماعی پيوند ناگسستنی دارد. نمی توان مدیریت سیاسی جامعه را بدون جابجایی طبقاتی و تغییرات اقتصادی- اجتماعی دموکراتیزه کرد. تجربه انقلاب بهمن بار دیگر به ما نشان داد که حتا تغییرهای بزرگ سیاسی بدون دگرگونی اقتصادی- اجتماعی جدی در عمق جامعه، ناپایدار و شکستنی است.
“راه توده” می خواهد مقوله آزادی و عدالت اجتماعی را از هم جدا کند و ما را مجاب سازد که برای رسیدن به آزادی راه چاره دیگری به جز همگام شدن با بخشی از نیروهای رژیم و زانو زدن در پیشگاه مقدس اقتصاد نئولیبرالی نداریم. انگار این یک جبر تاریخی است. گویا چون شرایط انقلابی آماده نیست، پس ما باید به این سرسپردگی طبقاتی تن در دهیم.
و در آن جایی که “راه توده” با خط انقلابی و طبقاتی حزب برخورد می کند، ما را به مخالفت با اصلاحات و چپگرایی متهم می کند. و با این عمل خط مرز میان سیاست دنباله روی و تسلیم را با خط مستقل طبقاتی حزب طبقه كارگر برای اتحاد آگاهانه و حساب شده با دیگر لایه های اجتماعی در جبهه ضد دیکتاتوری مخدوش می کند. تجربه نشان داده است که این نه حزب توده ایران و دیگر نیروهای سوسیالیستی بلکه خود استبداد ولایت فقیه است که گذار به دموکراسی را از طریق اصلاحات بسته است. دستگاه سرکوب به سر زنان روسری برداشته توسری و هم به بدن کارگران اعتصابگر شلاق می زند. استبداد و سیاست اقتصادی ضد مردمی و ضد ملی دست در دست هم داده اند.
“راه توده” ولی با توصیف شیوا و خبرنگارانه ساختمان ها می خواهد طبقه کارگر و طرفدارانشان را تا ابد در سطح شناخت حسی یک بنّا نگاه دارد و وظیفه مهندسی جامعه را به عهده دوستان “اعتدالگرا” خود بسپارد ؛ اميد به استحاله رژیم بسته است. اين،سرابی بیش نیست، امید به آن حبابی بیش نیست. بهتر آن می بود که “راه توده”، مانند آقای بابك امير خسروی، به جای این همه خوش زبانی های پیجیده، خود را به صراحت سوسیال دمکرات می نامید.
ملی- دمکراتیک
تجربه تمام کشورهای جهان که در راه رشد غیر سرمایه داری قدم گذاشته اند نشان می دهد که نمی توان با یک جهش از سرمایه داری وارد سوسیالیسم شد. یک مرحله بینابینی برای ساختن زیربنا سوسیالیستی و زدودن سم مرگ زای فردگرایی سرمایه داری در آگاهی مردم و آماده کردن آن ها به جمع گرایی لازم و ضروری است. هر کشوری بايد با توجه به اندازه رشد سرمایه داری و شکل قبلی مدیریت آن و باشناخت تاریخ خود، احترام به فرهنگ مردم و روحیات و روانشناسی آن ها، راه ویژه بینابینی خود را برای رسیدن به سوسیالیسم بیابد.
هیچ راهی به جز راه رشد غیرسرمایه داری نمی تواند عدالت اجتماعی و هم آزادی را تامین کند.
راه حل جامعه ما بروی محور اهداف ملی و دمکراتیک می چرخد. هم اکنون تضاد روز و عمده (تضاد مردم با دیکتاتوری) با تضاد اصلی (تضاد زحمتکشان با شیوه تولید سرمایه داری) به همتنیده شده است .راه رشد ملی- دمکراتیک با تلاش برای حل این تضادها می تواند آزادی های سیاسی، حقوق دموکراتیک، عدالت اجتماعی و استقلال را تضمین کند.
اتحاد با نیروهای اجتماعی دیگر برای تحقق این اهداف ضروری و لازم است. ولی زمانی مفید است که حزب خط طبقاتی خود را حفظ کند و از موضع قدرت به روشنگری در باره ی آن بپردازد. در این راه سازش با نیروهای اجتماعی مترقی جایز است. ولی هرگز ننگ سکوت در برابر سمت گیری اقتصادی سرمایه داری و معاملهگری را نباید پذیرفت. این ائتلافها فقط وقتی میتوانند به سود پیشبُرد مبارزه باشند که بقول رفیق بهزادی ” هدفش پیش برد امر انقلاب در لحظه ی معین باشد”. همزمان باید با قاطعیت و صراحت گفت که در اتحادهای اجتماعی برای تحقق این امر جایی برای بخش های انگلی بورژوازی، یعنی بورژوازی تجاری و بوروکراتیک (اداری) وجود ندارد.
ولی “راه توده” همواره با قرار دادن ژورنالیستی جناح خامنه ای در مقابل جناح “اعتدالگرا”، می كوشد آگاهی توده ای ها را در سطح نگه دارد. عجيب هم نيست كه از هر بحثی در باره سیاست اقتصاد نولیبرالی جناح های رژیم سر باز می زند. “راه توده” با طرح و توصیف ظاهری “شکلِ” رویدادها و پدیده ها، “مضمون” آن را پنهان می کند. و توده یی ها را در زندان شناخت راحت حسی محبوس می کند. و در این راه تا آنجا پیش می رود که “غسل تعمید” را برای شوییدن گناه های شعار “طرد ولایت فقیه” و برای خرسند کردن “متحدان” “اعتدال گرای” خود لازم و ضروری می بيند. این سیاست، سیاست اتحاد “در پیشبرد امر انقلاب” نیست. تسلیم طلبی محض است.
می توان اینگونه برداشت کرد که “راه توده” در نهان مرحله انقلاب ایران را از “مرحله ملی- دموکراتیک” به مرحله “بورژوا- دموکراتیک” که در آن هم جبهه شدن با “بورژوا- لیبرال” جایز است، تقلیل داده است. آنچه نگارنده را به سیاه کردن این ورق ها وا می دارد، همین دورویی است که “راه توده” به طور همیشگی به عنوان “راهنما” روشن می كند و در ظاهر به چپ می زند، ولی به راست می پیچد. عدم درک بنیادی بودن اقتصاد سیاسی موجب می شود که جریان هایی مانند “راه توده” و “عدالت” و ديگران با دیدن برگ های بیشمار درخت، عظمت و بزرگی جنگل را فراموش کنند و بدین گونه با بزرگ کردن و غرق شدن در اختلاف های جزیی جناح ها، خط کلی اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی را به فراموشی سپارند. این کمبودی است که آن ها را وا می دارد که گاهی برای رفسنجانی کف بزنند و گاهی برای احمدی نژاد هورا بکشند. یک بار برای همیشه باید بادکنک ادعایی “راه توده” مبنی بر امکان مبارزه واقعی ضددیکتاتوری و ضدامپریالیستی بدون مبارزه علیه سیاست نواستعماری نولیبرالِ امپریالیستی رژیم را ترکاند.
نشانی اینترنتی این مقاله:https://tudehiha.org/fa/3789
[i] نگارنده این برداشت را یکبار در یک جلسه کوچک از زبان رفیق پورهرمزان چند هفته قبل از دستگیری ایشان شنیده است. بار دوم همین برداشت را از زبان یک عضو هئیت سیاسی چند هفته قبل از دستگیری اول شنیده است.
آقا سیامک. من راه توده یی نیستم ولی شما فکر میکنید که نولیبرالیسم در کشوری که بقول شما عقب افتاده سرمایه داری است اصلا معنی دارد. اصلا این نولیبرالیسم چیست که روحانی میخواهد همان غلط را بکند.
دوست گرامی “محترم”.
خیلی ممنون از اظهار نظر شما.
کاملن حق با شما است. هر دو سوال شما بجا است.
من در مقاله بعدی کوشش خواهم کرد که به آنها جواب بدهم.
موفق باشید
سیامک
با سلام
سیامک عزیز خسته نباشی با شما موافقم. ولی.وجود گرایشهای طبقاطی متفاوت در طیف اصلاحات تناقضی است که آینده این جریان را جالب ترسیم خواهد کرد.
با تشکر از شما رفیق ابی عزیز.
ما به نظرات شما و رفیق محسن در صفحه توده یی ها احتیاج داریم. چونکه شما هر دو کارگر، مارکسیست، و توده یی هستید و در ایران هم زندگی می کنید. و به همین خاطر نظرات شما خیلی برای ما عزیز و مهم است.
امیدوارم دوباره بلندتر بنویسید. رفیق فرهاد گفت که نوشته شما بیش از صد بار دانلود و خوانده شد.
موفق باشید
سیامک عزیز تحلیل شما به نظر من واکثریت زحمتکشان کامل وقاطع درست است و راه توده دچار راست روی خوش بینانه است از نقطه عطف پس از پیروزی روحانی کفه موازنه قوا به نفع نئو لیبرال ها جابجا شده و تضاد عمده اکنون بین زحمت کشان ونئو لیبرال های وطنی است پیروز وپاینده باشی ..بدرود