مقاله ۳۲/۱۴۰۳
۱۹ آبان ۱۴۰۳، ۹ نوامبر ۲۰۲۴
پیشگفتار
دموکراسی بورژوایی برای حق رای برابر برای همه پافشاری می کند، ولی تردیدی نیست که سرمایه و پول در انتخابات آمریکا نقش بنیانی را بازی میکنند. هم این که ترامپ و هریس هر کدام ۳.۵ میلیارد دلار هزینه نبرد انتخاباتی خود کردهاند، نشانگر جایگاه بزرگ پول در انتخابات امریکا است.
نظام انتخاباتی آمریکا دموکراتیک نیست. بورژوازی با بهرهبرداری از رسانهها و اندیشکدهها به مهندسی اندیشه مردم میپردازد. سیستم انتخابات آمریکا به گونهای برنامهریزی شدهاست که همیشه یکی از دو حزب اصلی بورژوازی (دموکراتها و جمهوریخواهان) برنده میشود. سیستم انتخاباتی یک سیستمی است که به ویژه بر پایههای پرتوان کردن سیستم دو حزبی سوار است و بازدارندگی فراوانی را برای گام گذاشتن یک دیدگاه و حزب سوم در پهنه سیاست فراهم میکند. شرایط گام گذاشتن یک حزب سوم بسیار سخت است. برای نمونه، هزاران بازدارندگی برای شرکت حزب سوم در گفتوگوهای تلویزیونی انتخاباتی است. شرکت در انتخابات از سوی حزب سوم هزینههایی دارد که برای نامزدهای آن پرداخت آنها دشوار است. افزون بر این، یک حزب سوم دارای زیرساختارهای کارا برای گردآوری دهها هزار امضا برای گام گذاشتن در پهنه انتخابات نیست. کمیسیون مناظرههای ریاست جمهوری (CPD) میگوید که هر نامزد سومی برای شرکت در گفتمان (مناظره) باید دستکم از پشتیبانی ۱۵ درصد از رایدهندگان برخوردار باشد.
فرمان رسانههای آمریکا در بست در دست دو حزب اصلی است. دو حزب اصلی، دستگاه دولت را در چنگ خود دارند و از پشتوانه پولی شرکتها، نهادهای گوناگون و سرمایهداران برخوردار هستند. پیشینه دیرینه سیستم دو حزبی در فرهنگ سیاسی این کشور ریشه دواندهاست. رایدهندگان نیز واکنش شرطی به سوی دو حزب اصلی شدهاند، و این کار گام گذاشتن حزب سوم را دشوارتر میکند.
هنگامی که این سیستم تا به این اندازه با ساختار دو حزبی همخوانی دارد، رایدهندگان به حزب سوم میترسند که رای آنها به حزب سوم بیهوده باشد و بدتر را در برابر بد نیرومندتر کند.
بگذارید نخست به خاستگاه طبقاتی و پایگاه اجتماعی دو حزب دموکرات و جمهوریخواه بپردازیم و پس از آن با بررسی دیدگاههای ونس، دستیار رییس جمهوری ترامپ، در بارهی چالشهای گوناگون نشان دهیم که چرا گروه ترامپ در انتخابات پیروز شد.
خاستگاه طبقاتی و پایگاه اجتماعی دو حزب
ورنر روگمر (Werner Rügemer) کارشناس سیاسی، سخنران و نویسنده چپ آلمانی در بارهی خاستگاه طبقاتی این دو حزب میگوید که ترامپ نماینده سیاسی شرکتهای بزرگ فنآوری و هریس نماینده سیاسی شرکتهای جنگافزارسازی و نهادهای مالی در دستگاه فرمانروایی آمریکا است.
دولت پیشین ترامپ، خواهان پیاده کردن “مقررات ضدانحصار” بر ضد شرکتهای بزرگ فنآوری نبود. دولت ترامپ در برابر هیولاهای فنآوری، مانند آمازون، گوگل، فیسبوک و اپل در همسنجی با قانونگذاران اروپایی ملایمتر برخورد کرد.
اگر چه پشتیبانی صنعت فنآوری از دونالد ترامپ یکپارچه نبود، ولی شرکتهای بزرگ فنآوری، به ویژه آنهایی که اقتصاد جهانی دارند، از کاهش مالیات، مقرراتزدایی و مالیات پایین شرکتها در دوران ترامپ سود بردند. برخی از رهبران فنآوری، مانند پیتر تیل و الون ماسک در هر دو انتخابات از ترامپ پشتیبانی کردند.
برخی دیگر از رهبران این فنآوری، درگیری ترامپ با چین را به سود خود، به ویژه برای پس راندن پیشرفت فنآوری چین میدانستند و میدانند. شرکت هایی مانند “اپل” و “کوالکام” که بازیگران اصلی در بازار فنآوری جهانی بودند، از “سختگیری در برابر چین” ترامپ پشتیبانی کردند. دولت ترامپ با برنامههایی مانند برنامه ویزای H-1B برای کارمندان و کارگران چیرهدست برون مرزی، کمک بزرگی به شرکتهای فنآوری برای به کار گرفتن دانش آموختگان دانشگاهی از دیگر کشورها به بهای ارزان کرد. بخش فنآوری توانست با دسترسی به مهندسان، برنامهنویسان و دیگر کارشناسان در زمینه های بسیار فنی پیشرفت کند. قانون کاهش مالیات سال ۲۰۱۷ از ۳۵ درصد به ۲۱ درصد به شرکتهای بزرگ فنآوری کمک کرد که تا سود برون از کشور را با نرخ مالیات پایین تر به کشور بازگردانند.
افزون بر این، انحصارهای نفت و گاز هم بخشی از خاستگاه طبقاتی ترامپ هستند. از آنجایی که ترامپ چالشهای آب و هوایی را نمیپذیرد و اجازه افزایش تولید نفت، گاز و بنزین را هم دادهاست و میخواهد برخی از مالیاتها را هم از روی تولید انرژی فسیلی بردارد، دوستهای خوبی در این بخش پیدا کردهاست. بخش بزرگی از بورژوازی صنعتی شکست خورده و خُرد شده زیر رقابت جهانی، مانند صنعت پولاد نیز از هواداران ترامپ هستند. خاستگاه طبقاتی ترامپ و دستگاه انتخاباتی او از همین لایههای گوناگون بورژوازی است. این لایهها اگر نه همه، بی تردید بخش بزرگی از هزینه انتخاباتی ترامپ را پرداختند و بدون تردید نقش برجستهای در سیاستگزاری دولت ترامپ خواهندداشت.
نهادهای مالی رویکرد هریس به مقررات و سیاستهای اقتصادی بانکی را بهتر از دیگر دموکراتها میدانستند. هریس هوادار سرمایهگذاری در زیرساختها، انرژی پاک و فنآوری بودهاست که میتوانست به سود نهادهای مالی باشد که پروژهها و سرمایهگذاری های بزرگ را در این زمینهها رهبری میکنند. پشتیبانی او از انرژی سبز میتوانست برای سرمایهگذاری نهادهای مالی در بخشهایی مانند انرژیهای تجدیدپذیر، و برنامههای زیرساختی پایدار سودمند باشد.
انحصارهای جنگافزارسازی هم با سیاست هریس در بارهی افزایش هزینههای جنگی و افزایش آمادگی نظامی آمریکا همسو بودند. هریس هنگام سناتوری خود نیز از پشتیبانان افزایش بودجه جنگی و آمادگی نظامی برای یک ارتش نیرومند بود که هم سوی دیدگاه و منافع انحصارهای جنگافزاری است. این سیاست با منافع پیمانکاران جنگی که از هزینههای جنگی دولت سود میبرند، نیز همسو است. او عضو کمیته نیروهای مسلح سنا هم بود و از بودجه فنآوری های پیشرفته جنگی، پرسنل نظامی و برنامههای امنیتملی پشتیبانی کرد. پیمانکاران نظامی، مانند پیمانکاران هوافضا، فنآوری جنگی و تولید جنگافزارها از این بودجه بهرهمند میشوند. هریس از سرمایهگذاری در نوسازی زرادخانه های هستهای و سیستمهای جنگی برای بالا بردن آمادگی جنگی امریکا پشتیبانی کرد.
سیاست برونمرزی هریس برای آمادگی جنگی در جاهای کلیدی مانند اروپا و آسیا با منافع انحصارهای جنگافزارسازی همسو است. سیاست او در بارهی متحدان ناتو و هند و اقیانوس آرام، به پیمانکاران جنگی این باور را داد که سیاست اتحادهای نظامی و افزایش هزینههای جنگی دنبال خواهندشد. این سیاستها به سود شرکتهای بخش جنگی، از تولیدکنندگان جنگافزار گرفته تا شرکتهای امنیت سایبری است. خاستگاه طبقاتی هریس و گروه انتخاباتی دموکراتها از همین لایههای بورژوازی بوده و هست.
رایهایی که خاستگاه طبقاتی دو حزب در میان لایههای گوناگون بورژوازی برای این دو حزب تهیه میکنند به آن اندازه نیست که پیروزی یکی از نامزدها را در انتخابات فراهم کند. برای پیروزی، این دو حزب نیاز دارند که پایگاه بزرگ اجتماعی در جامعه برپا سازند که تا با باور به برنامههای آنها به این دو حزب میلیونها رای دهند.
پایگاه اجتماعی
پایگاه اجتماعی هریس بخش بزرگی از لایههای میانی، دانشگاهیان، کارمندان بالا و میانی دولتی است. پایگاه اجتماعی هریس، کارمندان شهری، هواداران کورتاژ، هواداران محیط زیست، ضدراسیست، روشناندیشان و کسانی که دیدگاه اخلاقی و اجتماعی پیشرو دارند، ولی چندان دشواری و نگرانی اقتصادی ندارند، بودند.
هیچ کسی بهتر از برنی سندرز در این باره سخن نگفت. سندرز پس از شکست هریس گفت که حزب دموکرات نخست به طبقه کارگر سفیدپوست پشت کرد و اکنون کارگران لاتین و سیاهپوست نیز به او پشت کردهاند. او گفت پس از آن که حزب دموکرات طبقه کارگر را رها کردهاست، هم اکنون دریافته است که طبقه کارگر هم آن را رها کرده ست.
او افزود که مردم از شرایط کنونی ناخشنود هستند و رهبری دموکرات از این شرایط دفاع کرد، و همین کار مردم آمریکا را که خواهان دگرگونی هستند را خشمگین کرد. سندرز میپرسد آیا “سودهای کلان و مشاوران پُردرآمد که حزب دموکرات را کنترل میکنند، از این کارزار فاجعهآمیز درس واقعی خواهند آموخت؟ آیا درد و بیگانگی سیاسی را که دهها میلیون آمریکایی دچار شدهاند، درک خواهندکرد؟ او گفت: “آیا ما میتوانیم با الیگارشی نیرومندی که این همه توان اقتصادی و سیاسی دارد درگیر شویم؟ شاید نه”.
پایگاه اجتماعی ترامپ بخشی از طبقه کارگر سفیدپوست، فراموششدگان جامعه و همهی آنهایی که با نخبگان و از مابهتران دشمنی دارند، است. ترامپ از پشتیبانی طبقه کارگر سفید، به ویژه آنهایی که در جاهای دورافتاده زندگی میکنند، برخوردار است. یاری از آنها از جهانی شدن، صنعتزدایی و کاهش کارهای تولیدی زیان فراوان دیدهاند. سیاستهای ترامپ در بارهی “نخست آمریکا”، سختگیری او در بارهی دادوستد با چین، و ناسازگاری او با برخی دادوستدهای آزاد جهانی در میان این گروهها طنینانداز شدهاست.
به زبان دیگر، هنگامی که دموکراتها به طبقهکارگر پشت کردهاند، از آن جایی که گام گذاشتن یک دیدگاه سوم در پهنه سیاست امریکا، اگر نگوییم ناشدنی، بلکه بیگمان بیاندازه دشوار است، جمهوریخواهان دردهای این طبقه را به زبان آوردهاند.
یکی از کسانی که با هوشیاری سیاسی و زرنگی از این توپی که به زمین جمهوریخواهان افتاد به خوبی بهرهبرداری کرد، مغز اندیشمند و دستیار رییس جمهور ترامپ، جی دی ونس بود که خود ریشه در طبقهکارگر دارد. ونس با زرنگی شعار “نخست امریکا” را با انتقاد از سیاستهای درگیریجویانه دولت بایدن و انحصارهای جنگافزارسازی در میان پایگاه اجتماعی ترامپ پخش کرد و باور آنها را به برنامههای حزب جمهوریخواه برای آسانسازی زندگی آنها را افزایش داد.
ونس و طبقهکارگر
جی دی ونس در سخنرانیها و در کتاب خود به نام “مرثیه هیلبیلی” (Hillbilly Elegy) از طبقهکارگر در آمریکا پشتیبانی میکند و از نبرد طبقه کارگر آمریکا علیه جامعه فراصنعتی که به دلیل صنعتزدایی، برونسپاری و جهانیشدن اقتصاد، کاهش اقتصادی داشتهاست، سخن میگوید. او میگوید که طبقهکارگر با جهانسازی اقتصاد و برونسپاری تولید آسیبهای فراوانی دیدهاست. ونس میگوید که به همین دلیل طبقهکارگر از نخبگان سیاسی که سود شرکتهای چندملیتی را برتر از منافع آمریکاییها میدانند، جدا شدهاست. او این گسست را دلیل کلیدی در قطبی شدن سیاسی فزاینده در آمریکا میداند.
او همچنین میگوید که طبقهکارگر سزاوار کار داشتناست و نه گداییکردن. ونس از جلوگیری از به کار گرفتن کارگران غیرآمریکایی در اقتصاد امریکا پشتیبانی میکند. او خواستار یک ناسیونالیسم اقتصادی است که منافع طبقهکارگر آمریکایی را برتر از سود شرکتهای چندملیتی و نخبگان سیاسی میداند. او خواهان پیادهکردن سیاستی است که کارگران آمریکایی را توانمند کند، جامعه کارگری را بازسازی کند و سربلندی کار تولیدی را به آنها بر گرداند.
ونس و اقتصاد مرکانتیلیستی
جی دی ونس پشتیبان سرسخت زندهکردن برتری صنعتی آمریکا، به ویژه بخش تولید بودهاست، که به باور او با جهانیشدن و سیاستهای بازرگانی زیانبخش کمتوان شدهاست. ونس با سخن گفتن از پیشینه خود و بزرگ شدن در یک جامعه کارگری، از کاهش صنعت تولیدی و بیرون کردن کارگران در آمریکا انتقاد کرد. او هوادار یک سیاست اقتصادی است که هدف آن بازگرداندن کارهای تولیدی به آمریکا و پاسبانی از استقلال اقتصادی کشور در برابر دیگر کشورها است.
ونس هم از سازمانهای سیاسی و هم از نخبگان شرکتی انتقاد کردهاست که با برونسپاری تولید برای کاهش هزینههای نیروی کار و با جابجایی آنها به برون کشور، به ویژه به کشورهایی مانند چین، بنیان اقتصادی کشور را کمتوان کردهاند. او این کار را مایه افزایش نابرابری و نابسامانی اقتصادی در جامعه کارگری میداند.
ونس هوادار یک دیدگاه اقتصادی مرکانتیلیستی برای پشتیبانی از صنعت کشور در رقابت با کالاهای دیگر کشورها است. او توانمندی یک صنعت نیرومند در درون کشور را نه تنها برای اقتصاد، بلکه برای بهبود امنیت ملی، به ویژه در زمینههایی مانند انرژی، فنآوری نیز سودمند میداند.
ونس همچنین از کاهش نفوذ شرکتهای چندملیتی و از سیاستهایی که به سود کارگران در برابر منافع شرکتهای بزرگ جهانی است، پشتیبانی می کند. او خواهان مالیاتهای بزرگ به روی کالاهای وارداتی به ویژه از چین است و خواهان کم کردن فشار مالیاتی برای تولیدکنندگان و کاروبارهای کوچک و بزرگ است که برای بازگرداندن کارها به آمریکا سودمند هستند.
جی دی ونس به دنبال بازسازی پایگاه صنعتی آمریکا برای بهبود اقتصادی و رفاه بلندمدت است و برای این کار او خواهان پیاده کردن سیاستهایی است که از صنعت تولیدی درون کشور و کارگران آمریکایی پشتیبانی میکند.
او بر این باور است که دولت آمریکا باید از صنعت درونمرزی، به ویژه تولید، در برابر بازار کالاهای برونمرزی در آمریکا پاسبانی کند. ونس از شرکتهای چند ملیتی انتقاد میکند که تولید را برونسپاری میکنند و کارخانهها و کارها را به برون از کشور میپرسند. ونس از جهانیشدن اقتصاد انتقاد میکند که به گفته او به طبقه کارگر آمریکا آسیب رساندهاست.
جی دی ونس، به ویژه از شیوههای اقتصادی، “دستکاری” ارزی، سیاستهای بازرگانی و یارانههای دولتی، و نفوذ ژئوپلیتیکی روزافزون چین انتقاد میکند و نگران آن است. او چین را خطری برای امنیت ملی و اقتصاد آمریکا، به ویژه در زمینههای تولیدی و نظامی میداند. او بر این باور است که نیروی اقتصادی بزرگ چین با جهانیشدن اقتصاد ضربه بزرگی به کارگران و صنعت تولیدی آمریکایی زدهاست و مایه بستهشدن بسیاری از کارخانهها و بیکار شدن کارگران شدهاست. ونس همچنین در باره خطر وابستگی صنعتی آمریکا به چین هشدار دادهاست. او گفت که وابستگی آمریکا به تولید چین برای خرید کالاهای برجسته، از داروسازی گرفته تا ابزار الکترونیکی، یک خطر برای امنیت ملی است. او خواهان دوری از چین برای کاهش آسیبپذیریها، مانند وابستگی به تولید فلزهای خاکی کمیاب یا فنآوریهای چین، است. او خواهان تولید کالاهایی که جامعه امریکا به آن نیاز برجستهای دارد، در درون امریکا هست، تا امریکا از وابستگی اقتصادی به چین رها شود. ونس گفتهاست که نفوذ چین در سیاست آمریکا ، به ویژه با شیوه لابیگری و سرمایهگذاری گسترش مییابد. او از نخبگان و شرکتهای آمریکایی انتقاد میکند که با همکاری خود با چین به دلیل سودورزی امنیت ملی آمریکا را در خطر میاندازند. جی دی ونس چین را یک خطر اقتصادی و امنیت ملی برای آمریکا میبیند. او از سیاستهایی پشتیبانی میکند که وابستگی آمریکا به چین را کاهش میدهد.
ونس چین را یک رقیب استراتژیک بزرگ میبیند. او هشدار دادهاست که چین از توان اقتصادی خود برای گسترش نفوذ خود در جهان، به ویژه در آفریقا و آسیای جنوب شرقی سود میجوید و آمریکا باید رویکردی جنگجوتر با آن داشتهباشد تا جلوی پیشروی چین را بگیرد. به ویژه، ونس نگران توان فنآوری رو به گسترش چین، به ویژه از پیشرفت در هوش مصنوعی، زیرساختهای 5G است. او چین را هم چون یک رقیب برجسته در زمینه نوآوری میبیند و خواهان پاسبانی آمریکا از برتری تکنولوژیکی خود هست.
همهی این سخنان موسیقی دلنشین و خوشنوا در گوش کارگرانی که کار خود را از دست دادهاند و یا میترسند که در آینده نزدیک از دست بدهند، است.
ونس به خوبی از دیدگاه منفی کارگران در باره هزینههای جنگی و درگیری جنگی امریکا در برون از مرزها آگاه هست و برای همین بسیار تلاش کردهاست که نوک تیز شمشیر انتقادی خود را به سوی انحصارهای جنگافزارسازی نشانه گیرد.
ونس علیه جنگ
جی دی ونس، دستیار رییسجمهور امریکا در روند انتخابات از صلح و پرهیز از درگیریهای جهانی سخن گفت. ونس سخن از خویشتنداری در درگیری جنگی آمریکا در برون و به کار بردن نیرو و توان در درون کشور سخن گفت.
ونس خواهان شرکت آمریکا در درگیریهای جنگی جهان که برای امنیت و یا رفاه آمریکا خطرساز نیست، نیست. او از درگیری آمریکا در جنگهایی مانند جنگهای عراق و افغانستان انتقاد کرده و هزینههای بالای این گونه درگیریها را زیر پرسش برد.
جی دی ونس از پیوند نزدیک دولت با انحصارهای جنگی امریکا انتقاد کردهاست، و آن را برای سیاستها و هزینههای دولت زیانبخش خواند. ونس ابراز نگرانی کردهاست که انحصارهای جنگافزارسازی با پدیدآوردن درگیرهای جهانی هزینههای جنگی امریکا را بدون اینکه همیشه به سود امنیت یا منافع ملی آمریکا باشد، افزایش میدهند.
ونس در برخی از سخنرانیهای خود به چگونگی انگیزههای انحصارهای جنگافزارسازی برای جنگآفرینی پرداخت، و آن را برای کشور به ویژه زمانی که پیمانکاران بزرگ جنگی برای درگیری در برون از مرزها لابیگری میکنند، زیانبخش دانست. او میگوید که تنها هنگامی که امنیت خود امریکا در خطر است میتوان از جنگ سخن گفت و تلاشهای سیاسی با شیوه دیپلماتیک برای حل ناسازگاریها باید گزینش نخست باشد.
ونس همچنین نگران افزایش هزینههای جنگی است و از رویکرد آرامتر در سیاست خارجی پشتیبانی میکند. در سال ۲۰۲۲، ونس به چالشهای پیرامون درگیریهای پیچیده جهانی پرداخت و برآیند آنها را برای آمریکا ناروشن دانست.
جی دی ونس در بارهی نقش آمریکا در درگیری روسیه و اوکراین سخن گفت. او از کمک پولی و جنگی امریکا به اوکراین انتقاد کرد و خواهان کاربرد این پولها در درون کشور شد.
ونس از روسیه به دلیل درگیر در اوکراین انتقاد کرده، ولی با اینروی، او گفت که آمریکا نباید بدون آن که امنیت خودش در خطر باشد، در این جنگ بسیار درگیر شود. ونس خواهان جنگ با روسیه نیست، او از رویکرد خویشتندارتر آمریکا به جنگ و کاربرد دیپلماسی در این باره سخن گفت. سیاست او در این باره در تضاد با کسانی است که برای پشتیبانی جنگی بیشتر آمریکا از اوکراین در برابر روسیه تلاش میکنند.
ونس بر این باور نیست که آمریکا باید بار بزرگ کمکهای بیپایان به اوکراین بدون هدفهای روشن را بر دوش بکشد. او میگوید که آمریکا نباید خطر افزایش تنشها با روسیه را به جان بخرد، یا کمکهای جنگی خود را در درگیریهایی که به باور او میتواند به یک جنگ جانشینی دگرگون شود و سود آنی برای آمریکا نداشته باشد، بیش از اندازه گسترش دهد. جی دی ونس نگران خطر جنگ هستهای، به ویژه با افزایش تنشهای جهانی، مانند درگیری در اوکراین و تنش آمریکا با روسیه است.
ونس بازدارندگی هستهای آمریکا را در سیاست جهانی، به ویژه در پیوند با کشورهایی مانند روسیه و چین برجسته میداند. ولی همزمان بر این باور است که آمریکا باید از درگیر شدن در درگیریهایی که میتواند دشمنانی را که جنگ افزار هستهای هستند را خشمگین کند، پرهیز کند.
پایانسخن
آن فردگرایی، از سوی بورژوازی هم چون ارزش اخلاقی پخش میشود، برای پاسبانی از منافع طبقههای فرمانروا است. در جامعه طبقاتی، دموکراسی به معنای راستین آن نمیتواند ریشه بدواند. سیاستهای پارلمانی کشورهای سرمایهداری کموبیش به سود طبقههای فرمانروا برنامهریزی و پیاده میشود.
همانگونه که دیدهایم گام گذاشتن یک حزب سوم، به ویژه با دیدگاهی پیشرو و سوسیالیستی در دنیای سیاست امریکا بیاندازه دشوار است. آن چه که روشن است با شرکت در انتخابات آمریکا نمیتوان دگرگونیهای ریشهای به سود طبقههای رنجبر و لایههای تنگدست فراهم کرد. تنها راه دگرگونی، سازماندهی جنبشهای مردمی و نیرومندتر کردن دموکراسی شورایی از پایین و پدید آوردن یک دیدگاه سوم با سیاست مستقل کارگری است.
البته این به دین معنا نیست که دموکراتها به رهبری هریس و جمهوریخواهان به رهبری ترامپ با همیکسان هستند. باید با تحلیل مشخص از شرایط مشخص زمان به بررسی این ناهمسانیها پرداخت. در زمانی که دموکراتها در چهار سال گذشته جهان را تا مرز جنگ اتمی کشاندهاند، اگر ترامپ و دستیارانش به گفتههای انتخاباتی خود در بارهی صلح وفادار بمانند و به پیادهکردن آن بپردازند، برای صلح جهانی بهتر است. افزون بر این، در نبود یک دیدگاه نیرومند سوسیالیستی هوادار طبقهکارگر، حزب جمهوریخواه به رهبری ونس توانست بخش بزرگی از طبقهکارگر را به سوی برنامههای اقتصادی خود بکشاند.
انجام سیاستهای ضدجنگی جمهوریخواهان وابسته به برایند درگیری درونی لایههای گوناگون بورژوازی در در دستگاه فرماندهی امپریالیسم امریکا و کارایی فشار صلحخواهان از پایین است. نیروهای پیشرو میتوانند با سازماندهی کارگران و رنجبران از پایین به دولت ترامپ برای پیاده کردن پیمانهای خود به طبقهکارگر فشار بیاورند. این پیروزی هم بستگی به برایند نبرد طبقاتی از پایین دارد.
فراموش نشود که میان حزب دموکرات هریس و حزب جمهوریخواه ترامپ در بارهی پاسبانی از سرکردگی جهانی امریکا در برابر دشمنانی چون چین و روسیه، با شیوههای گوناگون، همآهنگی است. اگرچه حزب جمهوریخواه ترامپ هماکنون خواست کمتری به جنگ برای نگهداشت این سرکردگی دارد. با این همه، هیچگاه نباید از یاد برد که تضاد میان لایههای گوناگون بورژوازی در امریکا، یک تضاد آشتیپذیر است و آنها هرگاه که از پایین از سوی جنبشهای مردمی زیر فشار باشند با هم همسازی میکنند؛ به همینگونه، اگر این لایههای احساس کنند که باد تاریخ به بادبان جمهوری خلق چین و بریکس برای برپایی یک جهان چندقطبی میدمد، دوباره برای جلوگیری از این روند با هم دوستی خواهند کرد.
با تشکر آقای سیامک. بهترین تحلیل طبقاتی در مورد پیروزی ترامپ و شکست مفتضحانه دموکراتها که خواندم. به نظر تو ترامپ و تیمش با دو رژیم فاشیستی ایران و اسرائیل چه کار میکنند؟
درود به رفیق دلاور. قشنگ ترین تحلیل پایدار. باشی. دلاور. بدرود