گفتگوی سایت “توده ای ها” با رفیق سیامک، به بهانه سومین سالگرد درگذشت رفیق فرهاد عاصمی!

image_pdfimage_print

سخن روز شماره ۲
۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۴

پرسش:

رفیق عزیز! بگذارید در سومین سال‌گرد درگذشت رفیق فرهاد در باره میراث سیاسی او صحبت کنیم؟ به نظر شما بزرگ‌ترین دست‌آوردی که ایشان برای جنبش کمونیستی و به خصوص جنبش توده‌ای به جا گذاشت، چه است؟

پاسخ: 

بدون هیچ تردیدی یکی از بزرگ‌ترین دست‌آوردهای او به جا انداختن وظیفه دوگانه کمونیست‌ها در جامعه ما است. یعنی از یک سوی رزمیدن برای حقوق دموکراتیک مردم و از سوی دیگر نبرد پیوسته و همیشگی برای سوسیالیسم. ایشان هنگامی که با بردباری بی‌همانندی به باز کردن اندیشه رفیق جان داده در راه برابری و آزادی، رفیق جوانشیر در باره‌ی پیوند دیالکتیکی این دو وظیفه پرداخته بود، با بازدارنده‌های گوناگونی روبرو شد.

جوانشير ”برنامه حداقل كارگری“ی حزب توده ايران را به روشنی باز می‌کند. ١- پيوند گسست ناپذير وظايف سوسياليستی و دموکراتیک؛ ٢- تحكيم  انديشه و عمل حزب از طريق پيوند دو وظيفه بالا؛ ٣- وفاداری به ماركسيسم- لنينيسم به مثابه خصلت انقلابی حزب توده ايران. در این برنامه پیوند دیالکتیکی میان  وظیفه دموکراتیک و سوسیالیستى‏‏ و برجستگی پیوند میان وظیفه آنى‏‏ و آتى‏‏ حزب طبقه کارگر نشان داده می‌شود.

پس از پیروزی گذرای سرمایه‌داری در اردوگاه سوسیالیسم، بسیاری از کمونیست‌ها به ویژه در کشورهای دیکتاتوری، بزرگ‌ترین وظیفه خود را نبرد برای آزادی می‌دانستند. رفیق فرهاد در نوشته‌ای به رفیق خاوری (نگاه کنید به سخن روز تارنگاشت توده‌ای‌ها:طرح تنها مسئله ”آزادى ها“ کافی نیست!) هم گفته بود که نبرد برای آزادی کافی نیست. در آن نامه رفیق فرهاد نوشت، “در ميان گذاشتن تنها آماج آزادى به مثابه هدف مبارزات كنونى، بازگرداندن انقلاب به سطح انقلاب بورژوازى است.”

خوش‌بختانه امروز که به برخی از رسانه‌های چپ نگاه می‌کنیم به درستی نشان می‌دهند که پیوند دیالکتیکی این دو وظیفه درک شده‌است. آن‌هایی هم که در گذشته بیش‌تر از نبرد طبقاتی و سوسیالیستی سخن می‌گفتند و آزادی‌خواهی را چندان برجسته نمی‌دانستند، امروز برجستگی وظیفه دموکراتیک کمونیست‌ها را دریافتند و از جنبش آزادی‌خواهانه زنان پشتیبانی می‌کنند. 

یکی دیگر از دست‌آوردهای او  پافشاری بر خط مستقل طبقاتی کمونیست‌ها هنگام تحلیل روی‌دادها بود. برخی از چپ‌ها، به بهانه نبود شرایط شایسته ذهنی، وظیفه کمونیست‌های را ایستادن زیر سایه یک لایه بورژوازی انگلی می‌دانند. همه ی این کژروی‌ها هنگامی رخ می‌دهد که پیوند دیالکتیکی میان آماج سه گانه یعنی استقلال، آزادی و عدالت‌اجتماعی درک نمی‌شود. یکی از پیامدهای این کژروی‌ها، مطلق کردن یکی از آماج‌های انقلاب ملی- دموکراتیک میان چپ‌ها است.

هم امپریالیسم و هم جمهوری اسلامی از مطلق‌گرایی چپ‌ها به سود خود بهره‌جویی می‌کنند و به دنبال نیرومند کردن چپی هستند که دیالکتیک را درک نمی کند. امپریالیسم یک دسته از چپ‌ها را به دنبال دست‌یابی به آزادی می‌فرستد و به سوی خود می‌کشد و جمهوری اسلامی هم یک دسته دیگر از چپ‌ها را سرگرم نبرد “ضدامپریالیستی” می‌کند و به سوی خود می‌کشد.

پرسش: 

آیا به این دلیل، جمهوری اسلامی بقول رفیق فرهاد در فکر تاسیس یک حزب توده ایران جدید با همکاری “ضدامپریالیست”ها هست؟

پاسخ:

جمهوری اسلامی هیچ‌گاه پذیرای حزبی مانند حزب توده‌ی ایران پس از انقلاب، که با یک خط مستقل طبقاتی و با هوشیاری سیاسی حتا در نوشتن قانون‌اساسی و دگرگونی قانون کار دست داشته است، نخواهد شد. ریشه یورش جمهوری اسلامی به حزب توده‌ی ایران را باید در ترس آن از تراوش اندیشه‌های انقلابی حزب توده‌ی ایران به ویژه در میان رنج‌بران، یافت. خامنه‌ای خودش در یک سخن‌رانی برای دانشجویان گفته بود  که سردم‌داران رژیم ناگهان دریافتند که سر و نخ بسیاری از کارهای انقلابی در دست حزب توده‌ی ایران است. رژیم از سرشت طبقاتی حزب می‌ترسید. این ترس  لایه‌های گوناگون بورژوازی انگلی، بورژوازی بازرگانی و بورژوازی دیوان سالاری را واداشت تا برنامه ضربه کُشنده به حزب طبقه کارگر را با ددمنشی بی‌همانندی پیاده کنند.

برای همین، بزرگ‌ترین امتیازی که یک رژیم دیکتاتور و سرمایه‌داری مانند جمهوری اسلامی می‌تواند برای منافع بورژوازی انگلی به دست بیاورد، ساختن یک حزب دست‌آموز کمونیستی است. این کار از برنامه‌های همیشگی و پیوسته نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی پس از ضربه به حزب توده‌ی ایران بوده و خواهد بود. 

روشن است که وظیفه این چنین حزبی، پشتیبانی از سیاست درون- و برون‌مرزی رژیم با کاربرد مقوله‌ها و واژه‌های مارکسیستی است، مانند همین کاری که تارنگاشت‌های راه توده و ۱۰مهر امروز انجام می‌دهند.

پرسش:  

در این مورد چیز جالبی به ذهنم رسید. یک نفر در سایت ما نوشت که رفیق عمویی به رفیق خاوری قول داد که به دنبال حزب‌سازی نرود. با توجه به این‌که تا آن‌جا که ما می‌دانیم هیچ  دیدار رسمی بین این دو در آلمان انجام نشد، منظور این حرف چیست؟  آیا شما چیزی در این مورد می‌دانید؟

پاسخ:

پس از آمدن رفیق عمویی به آلمان، رفیق فرهاد به رفیق عمویی در خانه خودش گفت که ایشان باید با رفیق خاوری دیدار کند و گزارش آن چه را که پیش از زندان و در درون زندان گذشت را به حزب بدهد. پاسخ رفیق عمویی به او این  بود که نشد. “نشد” می‌تواند معنای بسیاری داشته باشد. می تواند به این معنا باشد که او درخواست دیدار کرد، ولی رفیق خاوری نپذیرفت! می‌تواند این هم باشد که دیدار رودررویی میان این دو رفیق انجام نشد، ولی پیام‌هایی و گفت‌وگویی میان آن دو انجام شد، یا به شیوه تلفنی و یا با کمک یک پیام‌آور و پیام‌رسان.

آن چه که از این سخنان دست‌گیر رفیق فرهاد شد این بود که رفیق عمویی دلش نمی‌خواست که این جستار را بیش‌تر از این باز کند. از سوی دیگر به گفته رفیق فرهاد، رفیق عمویی بسیار تشکیلاتی در آن گفت‌وگو سخن می‌گفت و برنامه حزب جانشینی توده ساختن را از بُن نادرست می‌دانست و نمی‌پذیرفت. با تحلیل سخنان رفیق عمویی می‌توان این گمان را زد که دست کم در سخن یک پیمانی میان این دو رفیق بسته شد و با روحیه تشکیلاتی که رفیق فرهاد از عمویی می‌شناخت بر این باور بود که رفیق عمویی بدون تردید اگر قولی به رفیق خاوری داده باشد، به آن وفادار خواهد بود. به هر روی، اینها گمان است. از آنجایی که رفیق خاوری دیگر در میان ما نیست و رفیق عمویی هم هوشش مانند گذشته دیگر تیز نیست. تنها چندین تن از دوروبرهای این دو رفیق می‌توانند از این پیمان آگاه باشند و از آن پرده‌برداری کنند.   ولی آن چه که حقیقت روشن است، این است که رفیق عمویی با همه‌ی فشارهایی که از سویه‌های گوناگون به او آورده‌اند، هیچ‌گاه به دنبال حزب توده سازی نوینی نرفته‌است.

نا گفته نماند که پس از پخش سه‌جلدی “صبر تلخ”، رفیق فرهاد گفت که رفیق عمویی وظیفه گزارش‌دهی خود را با شایستگی انجام داده است. به گمان رفیق فرهاد، شاید “صبر تلخ” از سوی رفیق خاوری به رفیق عمویی پیش‌نهاد شده‌بود. البته این سخن هم تنها گمان است.

پرسش:

اگر هم‌چنین قول‌هایی داده‌شد و شواهد هم نشان می‌دهد که رفیق عمویی با تمام فشارهای راه توده و دیگران، هیچ‌وقت به دنبال حزب‌سازی نرفته است. پس چرا رهبران حزب توده ایران با این رفیق این همه بد هستند؟

پاسخ:

نخست اینکه همه‌ی رهبران حزب توده ایران با رفیق عمویی بد نبودند. برای نمونه، رفیق ملکی در دیداری که با رفیق فرهاد داشت به روشنی گفت که در باره‌ی برخورد با رفیق عمویی، در درون رهبری حزب، همه با هم دید یک‌سانی ندارند. رفیق ملکی به رفیق فرهاد گفت که او هیچ‌گاه به رفیق عمویی ناروا نخواهد گفت و افزود: “من هم‌بند او بودم. روز آزادی برایش پیراهن خریدم، نان و پنیر تهیه کردم و هم‌راه با رفیق هوشنگ قربان‌نژاد خانه برای این رفیق پیدا کردم”. او گفت که عمویی رفیق او است، او چگونه می تواند به او دشنام دهد؟ برداشت رفیق فرهاد این بود که رفیق ملکی به هیچ‌رو خودش را ضد رفیق عمویی نمی‌دانست، اگرچه انتقادهایی داشت.    

 دوم این‌که رفیق عمویی از جای سنگینی در جنبش توده‌ای برخوردار بوده و هست. برای همین، بدون تردید کسانی در رهبری حزب به جای‌گاه ایشان رشک می‌بردند و هم احساس خطر می‌کردند.

پرسش: 

حالا که از رفیق ملکی صحبت شد، نظر این رفیق در مورد اخراج رفیق فرهاد چه بود؟

پاسخ:

کسی رفیق فرهاد را هیچ‌گاه از حزب بیرون نکرد، بل‌که بر ضد اساس‌نامه حزب، کسانی او را که یک عضو کمیته مرکزی بود،  در روند برگزاری کنگره سوم شرکت ندادند و پس از کنگره هم او را از روند زندگی حزب بیرون نگه داشتند. رفیق فرهاد گفت: “از شرکت من به عنوان عضو کمیته ی مرکزی حزب توده ایران در آن با نقض اساسنامه حزبی ممانعت بعمل آمده بود.” پس از آن هم، هیچ گاه هیچ نشستی در باره‌ی “گناهان” رفیق فرهاد در یک نهاد حزبی برگزار نشد و حزب هم هیچ‌گاه به بررسی حقوقی گله‌ها و نامه‌های او نپرداخت. تنها یک‌بار با پافشاری رفیق فرهاد، رفیق خاوری پذیرفت که درخواست حل این چالش را، در یک نشست حزبی به پیش بگذارد. پس از آن، رفیق خاوری به رفیق فرهاد گفت که نشست حزبی درخواست او را نپذیرفت.

پس از کنگره سوم رفیق فرهاد بر این باور بود که رفیق ملکی هم، در برون نگه‌داشتن او از درون حزب نقشی داشت. برای همین این رفیق از رفیق ملکی سال‌ها دل‌گیر بود.   

سال‌ها پس از آن روی‌داد، رفیق فرهاد در یک مهمانی از رفیق ملکی که عضو رهبری آن‌زمان بود پرسید که آیا گفت‌وگویی  در باره‌ی درخواست او در باره‌ی حل چالش کنارگذاری ضد اساس‌نامه‌ای او از حزب در یک نهاد حزبی انجام شد. رفیق ملکی که خیلی تشکیلاتی بود، بدون سخن گفتن از این که آیا نشستی برگزار شد و یا اگر برگزار شد در آن نشست چه گذشت ، تنها به این پاسخ بسنده کرد که: این یک تصمیم جمعی نبود. برداشت رفیق فرهاد این بود که رفیق خاوری خواهان برگشت او به حزب نبود.

پس از آن رفیق فرهاد از این رفتار نادرست رفیق خاوری خیلی دلش درد گرفت. رفیق فرهاد در جایی گفت: “رفیق عزیز خاوری می‌تواند با من اختلاف نظر سیاسی داشته‌باشد، با شیوه‌ی رفتاری من موافقت نداشته باشد، می‌تواند صراحت من درباره‌ی رفتار رفیق صفری را نپسندد و نمونه‌های دیگر، ولی او نمی‌بایستی من را از فعالیت درون حزبی محروم سازد.”

پرسش:

حال که صحبت از رفیق صفری شد، رابطه رفیق فرهاد با صفری چطور بود؟

پاسخ:

به گفته رفیق فرهاد و رفیقان دیگر، رفیق صفری با کار و خرد گروهی بی‌گانه بود و دوست داشت کارها در دست چند تن رهبری شود و گردانش ارگان‌های حزبی هم به کسانی، نه بر پایه شایسته‌سالاری، بل‌که بر پایه وفاداری و دوستی با ایشان سپرده شود. رفیق صفری از آن دسته‌ای بود که رفیق طبری در کتاب “بازگشت به خویشتن” می‌گوید که بر پایه سهم‌خواهی و دوست‌بازی رهبری ارگان‌های حزبی را به دست کسی می‌داد و نه بر پایه شایسته‌سالاری.  

رفیق فرهاد سال‌ها با رهبری گذشته حزب مانند طبری، کیانوری، بهزادی دوستی داشت. پیش این بزرگان آموزش حزبی دید. بارها مهمان و میزبان آن‌ها بود. برای همین رفیق صفری که به گفته رفیق فرهاد بسیار کینه‌توز بود، از همان دیدار نخست با رفیق فرهاد بد شد. رفیق فرهاد می‌گفت که رفیق صفری که بسیار از رفیق کیانوری بدش می آمد، یک روز چهره شکنجه شده و شکسته رفیق کیانوری را در روزنامه کیهان به او نشان داد و با خشم گفت: تو هوادار او هستی؟ کینه‌توزی، رشک و فرهنگ یارگیری و رفیق بازی از دلیل‌هایی بود که رفیق صفری از رفیق فرهاد خوشش نمی‌آمد.

 رفیق صفری به همین دلیل رهبری سازمان‌های شرق آسیا و پس از آن غرب را از دست رفیق فرهاد گرفت. شگفتی در این است که سازمان شرق به دست آقای خدایی سپرده شده بود که بی‌گمان جای خودش را با چرب‌زبانی پیش رفیق خاوری و صفری باز کرده‌بود. رفیق فرهاد گفت: “بهر جهت پس از سفر رفیق خاوری به افغانستان بلافاصله خواستار انتقال مسئولیت سازمان هایی که من چندی پیش در پاکستان و هند ایجاد کرده بودم به علی خدایی شد.”

رفیق صفری چنین برخورد زشتی با رفیقی داشت که یکی از سه عضو “کمیته برون مرزی” پس از یورش جمهوری اسلامی به حزب بود. رفیق فرهاد گفت: که “«کمیته برون مرزی» حزب توده ایران که با مسئولیت رفیق خاوری و شرکت رفیق کاظم با نام مستعار شیرازی و من[رفیق فرهاد] پایه ریزی شده بود و از طرف رفیق زنده یاد جوانشیر، دبیر تشکیلات حزب توده ایران که در روزهای میان دو یورش نگاشته و ارسال شده بود، مورد تأیید مجدد قرار گرفت.”

پرسش:

با این حرف‌هایی که شما در مورد رفیق صفری زده‌اید، آیا این احتمال هست که صفری رفیق خاوری را با رفیق فرهاد بد کرده‌باشد؟ 

پاسخ:

ببینید پس از ضربه به حزب و هنگام برگزاری پلنوم هجدهم، رفیق خاوری به حق تنها کسی بود که با پشتوانه دلیری در دادگاه و عضو هیات سیاسی بودنش می‌توانست رهبر حزب شود. دیگر رفیقان دانشمند ما، مانند رفیق اسکندری در هم‌سنجی با رفیق خاوری از چنین اتوریته‌ای میان توده‌های حزبی برخوردار نبودند. در آن‌هنگام توده‌های حزبی، کسی را برای رهبری می‌خواستند که رنگ و بوی رهبران حزب در زندان را داشته‌باشد.

ولی راستش این است که برای در دست‌گیری رهبری، خاوری آموزشی ندیده‌بود و تجربه‌ای نداشت.

رفیق خاوری که کار رهبری یک تشکیلات به این پیچیدگی و بزرگی را بلد نبود و از دید تئوریک هم جای‌گاه والایی در حزب نداشت. ایشان پیش از کوچ از ایران در سازمان جوانان مشهد بود و حتا در پلنوم چهارم شرکت نداشت. پس از اندک زمانی از سوی رهبری آن زمان برای کار در رادیو پکن به چین فرستاده‌شد. یعنی این رفیق نه تنها نقشی در رهبری حزب نداشت بل‌که در میان کادرهای رتبه یک حزب هم نبود. یادمان باشد که پیش از رهبری رفیق خاوری، دیگر رهبران حزب، هم رفیق رادمنش، هم رفیق اسکندری و هم رفیق کیانوری، پیش از دبیراول شدن سال‌ها در رهبری گروهی حزب شرکت داشتند و از برجسته‌ترین تصمیم‌گیران سیاست حزب بوده‌اند. 

به هر روی، رفیق خاوری چند سالی پس از بیرون آمدن حزب از رادیو پکن، با دلیری سفر به ایران برای بازسازی تشکیلات را پذیرفت و به هم‌راه رفیق حکمت‌جو به ایران فرستاده و دستگیر شد. پس از آن هم که رفیق خاوری به زندان افتاد و با بی‌باکی از آرمان‌های حزب پشتیبانی کرد. روشن است کسی که در زندان است به اندازه کسی که در اروپای شرقی و یا غربی است و هر هفته پیش دانشمندان حزب آموزش می‌بیند، فضای دانش آموختن ندارد.

برای همین ایشان برای گردانندن سازمان‌های حزبی، بسیار به پند و رهنمایی رفیق صفری وابسته شد.   بنابراین از بد روزگار، رفیق صفری بزرگ‌ترین آموزگار رفیق خاوری در یادگیری شیوه‌های رهبری یک حزب شد. در برخورد صفری با برخی از حزبی‌ها مانند رفیق فرهاد، هم رشک و هم احساس خطر دیده می‌شد. رفیق صفری بدون تردید خاوری را به این خوی و فرهنگ بد درون حزبی آلوده کرد.

یادمان باشد که هیچ کدام از دبیراول‌های حزب مانند سلیمان میرزا اسکندری، محمد بهرامی، رضا رادمنش، ایرج اسکندری،  نورالدین کیانوری به اندازه رفیق خاوری نزدیک به چهل سال، یعنی نیمی از تاریخ حزب، رهبر حزب نبوده‌اند. رفیق کیانوری تنها هفت سال و رفیق اسکندری ده سال دبیراول حزب بوده‌اند. روشن است که رهبری کشتی حزب در میان خیزاب‌ها و تندبادهای بی‌شمار در چهل سال کار ساده‌ای نیست و بی‌گمان با ناجوانمردی‌ها و بند و بست‌های فراوانی گره خورده‌است.

پرسش:

در مورد تلاش رفیق صفری برای تغییر ایدئولوژی حزب چه می‌دانید؟

پاسخ:

یادمان باید باشد که این جستار را باید در بستر و زمینه تاریخی خود بررسی کرد، یعنی در روند ویران‌سازی اتحاد جمهوری شوروی سوسیالیستی و گردان سوسیالیسم.

تلاش این‌کار پیش از برگزاری کنگره سوم آغاز شده بود. ما در بایگانی خود نامه رفیق فرهاد و رفیق نظری از فرانسه را به هیت سیاسی داریم که هر دو خواهان پای‌بندی و وفاداری به مارکسیسم- لنینیسم هستند.

رفیق صفری چند ماهی پیش از یکی شدن دو آلمان، به امریکا سفر کرد. روشن نیست که ایشان با چه گذرنامه‌ای و برای انجام چه برنامه‌ای به امریکا رفت. رفیق فرهاد گفت: “در دیدار با رفیق خاوری معلوم شد که رفیق حمید صفری (در تابستان سال ۱۹۹۰)  بدون اجازه و موافقت رفیق علی خاوری، دبیر اول حزب توده ایران دو هفته ی پیش به ایالات متحده ی آمریکا سفر کرده است. رفیق صفری از پلنوم هیجدهم، عنوان دبیر دوم حزب توده ایران را به عنوان مسئولیت خود دریافت کرده بود. سفر چنین رفیقی از برلن دمکراتیک به آمریکا با چه گذرنامه و با کدام ویزا عملی شد؟ “

پس از بازگشت، روشن شد که او برنامه دگرگون کردن ایدئولوژی حزب را در سر داشت. رفیق صفری به این نتیجه رسیده‌بود که با آن چه که در جهان گذشته، باید مانند بسیاری از گروه‌های چپ کمونیستی و غیرکمونیستی از مارکسیسم- لنینیسم به دور شد و ایدئولوژی سوسیال‌دموکراسی را پذیرفت. این البته به معنای این نیست که سازمان حزبی امریکا برنامه‌ریز سوسیال‌دموکراسی‌سازی حزب از سوی رفیق صفری بود. کسی نمی‌داند که در آن سفر، سوای بازدید از سازمان حزب، صفری کجاها رفت و با چه کسانی دیدار کرد.

به هر روی، رفیق خاوری به رفیق فرهاد گفت که صفری هیچ گزارشی از این سفر به او نداد. در نشستی که رفیق فرهاد در همان روزها با رفیق خاوری داشت، رفیق خاوری به رفیق فرهاد گفت که او در دلش مارکسیست- لنینست خواهد ماند، ولی باید سخن رفیق صفری را پذیرفت، دنیا دگرگون شده است و یک حزب مارکسیست- لنینست بختی برای پیروزی ندارد.

به هر روی، همان‌گونه که می‌دانیم رفیق صفری در آن روزها درگذشت و برنامه دگرگونی ایدئولوژی در کنگره سوم حزب خوش‌بختانه رای نیاورد.

دو سفر همیشه برای رفیق فرهاد پرسش‌برانگیز بود. سفر رفیق صفری از آلمان دموکراتیک به امریکا و بر گشت او و سفر آقای خدایی از اردوگاه پناهندگی اتریش به امریکا و برگشت او.

پرسش:

رفیق فرهاد حتما از جریان شکست تغییر ایدیولوژی حزب خوشحال شد. آیا رفیق نگرانی ها و آرزوهای دیگری هم داشت؟

پاسخ:

آری، با این که او را به کنگره سوم راه ندادند، از شکست برنامه سوسیال‌دموکراسی‌سازی حزب خیلی خوشنود بود و پس از آن از برنامه و سیاست برآمده کنگره ششم هم خرسند بود.  

ولی او نبرد طبقاتی در درون حزب را پایان یافته نمی دانست و همیشه می گفت که تا زمان برگشت حزب توده ی ایران به میهن آزاد شده ما، سوسیال دموکرات های درون حزب در کمین خواهند ماند. او نگران سرشت طبقاتی حزب بود. همواره می گفت که رفیق طبری می گفت که ما روشن اندیشان خرده بورژوازی، ایدیولوژی طبقه کارگر را پذیرفتیم، ولی هر حزب کمونیستی برای پاکیزگی طبقاتی خود، نیاز به یک استخوان‌بندی نیرومند کارگری دارد. او در این باره برنامه‌هایی را در سر می‌پروراند که بدبختانه به روی کاغذ نیاورد. برای نمونه، او می‌گفت که پس از آزادی میهن و برگشتن حزب، حزب باید دوباره مانند سال‌های بیست و سی پرولتری شود و برای انجام این‌کار در این اندیشه بود که دست‌کم خاست‌گاه طبقاتی نیمی از عضوهای همه‌ی نهادهای حزبی باید از طبقه‌کارگر و دیگر رنج‌بران باشد.   

آرزوهای کوچک‌تر او در باره‌ی دنبال کردن کار روشن‌گری تارنگاشت “توده‌ای‌ها”، به ویژه پافشاری بر وظیفه سوسیالیستی کمونیست‌ها در جامعه و استقلال طبقاتی بود.

پرسش: برنامه سایت “توده‌ای‌ها” برای انجام این‌کارها چیست؟ کانال تلگرام چی؟   

پاسخ:

دو تا از رفیقان پر ارزش ما، همه‌ی شماره‌های مردم و نامه‌مردمی را که در ایران چاپ شده بود دیجیتالی کرده‌اند که به زودی برای دوست‌داران آشنایی به خط پس از انقلاب حزب توده ایران در کتاب‌خانه تارنگاشت در دست‌رس گذاشته می‌شود. یکی از رفیقان دیگر هم همه‌ی شماره‌های “راه توده”هایی که رفیق فرهاد سردبیر آن بوده است را در صد شماره نیز دیجیتالی کرده‌است که آن‌ها هم در کتاب‌خانه تارنگاشت در دست‌رس گذاشته خواهند شد.

افزون بر این، ما هم‌چنان تحلیل‌های هفته‌ای خود را در باره‌ی شرایط جهان و ایران در تارنگاشت پخش می‌کنیم. ما نمی‌خواهیم که تارنگاشتی باشیم که تنها به بازتاب بدون تحلیل روی‌دادها می‌پردازد و یا خشنود از برگردانی نوشته‌های اندیشمندان مارکسیست جهان است.

 کانال تلگرامی ما، یک کانال خبری نیست. در این باره ما نه می‌خواهیم و نه می‌توانیم با کانال‌های خبری رقابت کنیم. تنها خبرهایی برای پخش در این کانال برگزیده می‌شود که برای درک یک پدیده، روی‌داد و یا سیاست نمونه‌وار باشد. برای نمونه، خودکشی کارگران که در باره‌ی سیاست بسیار ضدکارگری رژیم روشن‌گری می‌کند؛  و یا کمک جنگی امریکا به اسراییل که سیاست “شریک دزد و رفیق قافله” ان را نمونه‌وار نشان می دهد؛ و یا تلاش امپریالیسم امریکا برای انقلاب مخملی در بنگلادش که به روشن‌گری در باره‌ی پرخاش‌گری امریکا می‌پردازد. گروه گرداننده تارنگاشت می‌خواهد که کانال تلگرام، بیش‌تر یک کانال تحلیلی، آموزشی در باره ی کمونیسم و تاریخ جنبش کمونیستی و کارگری ایران و جهان، و امیدبخش در راه نبرد برای برپایی سوسیالیسم باشد تا یک کانال خبری.

One comment

  1. aby

    سلام سیامک جان هرچه خاک اون هست عمر شما باشه. من هم به نوبه خودم در از دست دادن این رفیق عزیز وبزرگوار بسیار ناراحت و متأسف شدم و درمدت کوتاهی که در این تارنگاشت با نوشته های او همراه بودم، بسیار آموختم. ایشان بطور دقیق و لازم جواب سئوالات را می‌داد و سعی در ارتباطی عاطفی و رفیقانه با ما به عنوان کارگر هوادار حزب داشت. خدایش بیامرزد، یادش گرامی و راهش پر ره رو باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *