سخن روز شماره ۳
۲۴ مهر ۱۴۰۳، ۱۵ اکتبر ۲۰۲۴
چرا و چطور اوضاع منطقه خاورمیانه به اینجا رسید؟ نقش قدرتهای جهانی و قدرتهای منطقه ای در این جریان چیست؟
تولد جهان قطبی
حقیقت این است که پس از سقوط شوروی ما مقابل یک جهان یک قطبی قرار گرفتیم که در آن امپریالیسم امریکا با قلدری و نقض حقوق ملل و قوانین بین المللی جهان را به زیر یوغ خود کشاند و هر دولتی یا کشوری که با این زورگویی حتا مقابله حداقلی کرده بود را با جنگ و غارت و تحریم یا سرنگون و یا تجزیه کرد. امریکا چند دهه با فشار و استفاده از زور بازو استقلال تمام کشورها را به خطر انداخت و تمام بحرانهای داخلی خود را با چاپ دلار بدون پشتوانه به دیگر کشورهای جهان منتقل کرد.
امپریالیسم امریکا آنچنان به قلدری خود عادت کرد که به چیزی کمتر از تسلیم کامل دیگر کشورها راضی نخواهد شد. هر کشوری که با اوامر امریکا کمترین تقابل را داشته باشد با سیلی محکم امریکا در تمام زمینه ها روبرو خواهد شد. تمام کشورهایی که برای اجرای سیاست های ژئوپلیتیک امریکا مهم هستند، به دلایل مختلف با مشکلات اقتصادی، امنیتی و سیاسی مواجه میشوند تا اینکه تسلیم کامل این سیاست ها شوند.
سیاست های استعماری غرب به خصوص سیاست های امپریالیستی قرن ۲۰ و ۲۱ام بزرگترین مانع خلق های “جنوب” برای ترقی و پیشرفت است. پس از یک وقفه ۷۰ ساله به خاطر وزن جهانی سنگین شوروی، از سال ۱۹۹۰ میلادی به بعد استعمار غرب شیوه های استعماری گذشته خود را به شدت احیا کرد. آمریکا برای تسلط بلامنازع بر جهان، تمام کشورهای قوی را موی دماغ خود می داند. امپریالیسم امریکا در تلاش دائمی تجزیه چین و روسیه است تا با تکه تکه کردن این دو کشور، خود را از تهدید این دو کشور مجهز به تسلیحات اتمی خلاص کند.
امریکا سعی میکند تا چین را از طرق مختلف، با ایجاد ناتوی آسایی با شرکت ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، فیلیپین محاصره کند . امپریالیسم آمریکا حاضر است که با هزاران روش ارتباط کشورهای آسیایی را با چین قطع کند، تا برنامه جاده ابریشم چین که برای مبادله کالا بدون دخالت امریکا و وابستگی به شبکه ارتباطی زمینی، هوایی و دریایی غرب برنامه ریزی شده است به تمامی به مرحله اجرا نرسد.
از طرف دیگر امریکا سعی می کند که از طریق اوکراین کنترل دریای سیاه را هم در دست خود گیرد. امپریالیستهای غرب به رهبری آمریکا با حرکت به سوی مرزهای روسیه و ایجاد پایگاههای نظامی در اطراف آن به دنبال تجزیه اوروسیا و سلطه بر آن هستند. دفاع روسیه از خود در مقابل ناتو، مشروع و عادلانه است. جنگ روسیه علیه ناتو در اوکراین را باید به عنوان اولین جنگ برای تاسیس یک نظم چند قطبی تحلیل کرد.
روسیه و چین با همکاری برزیل و هندوستان در مقابل هژمونی آمریکا و اروپا، سازمان شانگهای و اتحادیه بریکس را تاسیس کردند. این حقیقت که کشورهای سرمایه داری مثل ایران، مصر، اتیوپی، عربستان سعودی و امارات عضو آن شده اند و به جز ویتنام و کوبای سوسیالیستی ۳۲ کشور سرمایه داری مانند پاکستان، ترکیه، تایلند، اندونزی، بنگلادش ووو خواهان عضویت در ان هستند به وضوح نشانگر تمایل بورژوازی کشورهای ”جنوب” به مقابله با هژمونی غرب است.
همانطور که روسیه و چین از هر شکافی در گردان امپریالیسم استفاده می کنند امریکا هم تمام تلاش خود را مصروف شکاف انداختن بین چین و روسیه می کند. بعضی از سیاستمداران غربی به وضوح میگویند که اگر چین راه خود را از روسیه جدا کند از لطف غرب بهره مند خواهد شد. جمهوری خواهان و دموکرات ها نماینده بخشهای مختلف بورژوازی امریکا هستند. سیاستهای هر دو حزب بر اساس مصلحت منافع کل بورژوازی تنظیم و اجرا می شود. الان که با رشد اقتصادی چین نظم چند قطبی در حال شکلگیری است امپریالیسم آمریکا برای حفظ هژمونی جهانی خود می خواهد چین را داغون کند. دموکراتها داغون کردن روسیه را پیش شرط داغونی چین می دانند. جمهوری خواهان تحریک نکردن روسیه را پیش شرط داغونی چین می دانند.
نقشه کشی برای جنگ در تایوان، جنگ فعلی در اوکراین و حمله وحشیانه اسرائیل به خلق های منطقه، همه را باید در این ارتباط تحلیل کرد. برای همین ما همانطور که قبلا گفتیم این جنگها با هم در ارتباط ارگانیگ و برای تثبیت و حفاظت از هژمونی امریکا در جهان طراحی شده است.
اوضاع منطقه خاورمیانه قبل از ۷اکتبر
درگیری ها و بی ثباتی در خاورمیانه با سطوح نسبتا بالای فقر، توزیع نابرابر ثروت، نهادهای سیاسی که اغلب در نتیجه جنگ یا حکومت استبدادی طولانی مدت و فساد ضعیف شدند، بعلاوه ناهمگونی مذهبی و قومی زمینه هایی به وجود می آورد که امپریالیسم و دیکتاتوری های خلیج فارس از آن سوءاستفاده می کنند.
امپریالیسم به شکاف های ژئوپلیتیک خاورمیانه برای بی ثبات کردن این منطقه دامن می زند. غرب اعراب را در برابر غیرعربها، سنی ها را در برابر شیعه، غربگرایان را در برابر ضد غرب، کشورهای نفت خیز را در برابر کشورهای فقیر، و طرفداران وضع موجود را در برابر قدرت های تجدیدنظرطلب قرار میدهد.
حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و خیزش های عربی در سال ۲۰۱۱ رویدادهایی هستند که عمیق ترین و گسترده ترین تأثیرات را بر دگرگونی نظم منطقه ای داشته اند.
در سوریه، عراق و سینا در مصر شورش طولانی مدت و جنگ داخلی تمامیت ارضی دولت ها را به چالش کشید و منجر به آن شد که بازیگران غیردولتی تکه ها و بخش هایی از قلمروهای این کشورها را به عنوان قلمروهای مستقل اعلام کنند. در جاهای دیگر مانند لیبی و یمن، بسیاری از جناح ها و مراکز قدرت در تلاش های خود برای استفاده از روند بازسازی نهادهای دولتی به عنوان ابزاری برای تضمین کنترل قدرت و اقتدار به ضرر رقبای خود موفق شدند.
افول نسبی مصر و خنثی شدن سوریه و عراق مرکز ثقل منطقه را به سمت خلیج فارس سوق داده است. به گفته مارک لینچ (Mark Lynch) از “حمایت برای صلح بین المللی”، رویدادهایی که پس از قیام های عربی در سال ۲۰۱۱ رخ داد، فروپاشی نظم کهن را تأیید کرد و شرایط را برای توازن قدرت جدیدی فراهم کرد.
حضور حداقل پنج کشور به عنوان قدرت های منطقه ای – عربستان سعودی، مصر، اسرائیل، ایران و ترکیه – به رقابت ها تا حد جنگ میدان داده است. منابع نفتی جاه طلبی کشورهای کوچکتر خلیج فارس، مثل قطر و امارات متحده عربی، را تقویت کرده است. این منطقه با فقدان یک قدرت منطقه ای مسلط و هژمونیک روبرو است که به دلایل زیر حادتر شده است.
دو رقابت خلیج فارس را در مرکز ژئوپلیتیک منطقه قرار داد. رویارویی بین جمهوری اسلامی و عربستان سعودی است که بسیار فراتر از درگیری فرقه ای سنی و شیعه است، و بیشتر برای هژمونیک جهان اسلام و تقویت موقعیت ژئوپلیتیک دو کشور است. دوم، از سال ۲۰۱۱، رقابت منطقه ای بین بازیگران هوادار اخوان المسلمین و ضد آن در میان سنی ها بالا رفت. رویارویی بین کشورهای هوادار اخوان المسلمین مثل قطر و ترکیه علیه مصر، امارات متحده عربی و عربستان سعودی که در مورد مصر دیدیم که به تحریم قطر از طرف عربستان و امارت ختم شد. جمهوری اسلامی به خاطر نزدیکی ایدولوژیک انجمن حجتیه و اخوان المسلمین در صف طرفداران اخوان المسلمین قرار گرفت.
علاوه بر این، حمایت کشورهای خلیج فارس از گروه های سیاسی رقیب، انتقال سیاسی را قطبی تر کرد. تونس نمونه خوبی از این است که چندین کشور خلیج فارس از گروه های سیاسی رقیب حمایت کردند و به طور غیرمستقیم به قطبی شدن کشور کمک کردند. رقابت های خلیج فارس همچنین مانعی برای حل مناقشاتی مانند لیبی است که قسمتی از آن زیر کنترل هواداران ترکیه است.
تجزیه لیبی تلاش برای آشوب و سرنگونی در سوریه، اتحاد ها را بین کشورها در خاورمیانه را بی ثبات تر از قبل کرد. واگرایی بین حماس و بقیه «محور مقاومت» در سال های اول درگیری سوریه، اختلاف مصر و عربستان در سال ۲۰۱۶، بحران شورای همکاری خلیج فارس در سال ۲۰۱۷، تنش های پراکنده بین مراکش و عربستان سعودی و فراز و نشیب های ناگهانی در روابط ترکیه با ایالات متحده و روسیه، همه نشان از این شکاف های عمیق است. علاوه بر این، کشورهایی که در یکی از درگیری های منطقه ای در یک اردوگاه قرار دارند، ممکن است در درگیری دیگری از گروه های رقیب حمایت کنند. مثل ترکیه و قطر طرفدار اخوان المسلمین در کنار عربستان ضد اخوان المسلمین در سوریه قرار گرفته بودند.
مدرن دیپلماسی با انتشار گزارشی مدعی شد، «رقابت ایران و عربستان سعودی ، دو بازیگر کلیدی در غرب آسیا، به لحاظ ژئوپلیتیکی پیچیدگیهایی را ایجاد کرده که پس لرزههایش فراتر از مرزها به منطقه گسترده غرب آسیا سرایت میکند.» به ادعای مدرن دیپلماسی چشمانداز ناپایدار ژئوپلیتیکی غرب آسیا با مبارزه برای قدرت تغییر میکند.
این نشریه در ادامه مدعی است، «بخشی از بازی ایران برای افزایش نفوذ خود در غرب آسیا، تعاملش با حوثیهاست.» به ادعای مدرن دیپلماسی، «ایران با حمایت از یمن، موقعیت استراتژیک خود را در مرز جنوبی عربستان سعودی و همچنین در امتداد تنگه باب المندب تقویت کرده، نقطهای که بخش زیادی از نفت جهان از آن عبور میکند». جمهوری اسلامی مثل هر کشور دیگری برای منافع ژیوپولیتیکی خود از نیروهای طرفدار خود که در مورد جمهوری اسلامی گروههای شیعه و شبه شیعه مثل حزبالله لبنان، حوثیهای یمن، حکومت سوریه و جنبش شیعوی عراق است استفاده کرد و می کند.
به ادعای مدرن دیپلماسی، «تمایل عربستان سعودی برای محدود کردن نفوذ ایران در منطقه باعث شده که این کشور به طور قابل توجهی در یمن سرمایه گذاری نظامی کند. با تداوم جنگ در خاورمیانه اسرائیل و عربستان سعودی در تلاش برای ایجاد اتحادهای جدید جهت تقویت موقعیت منطقهای خود بودند. توافقنامه ابراهیم که در سال ۲۰۲۰ توسط امارات، بحرین و اسرائیل امضا شد، هنجار پذیرفته شده برای عادی سازی بین اسرائیل و کشورهای عربی است. عربستان سعودی روابط دیپلماتیک مستقیم با اسرائیل ندارد، اما به تدریج وارد صحنه همکاری آرام با تل آویو شده است.»
ایالات متحده متحد عربستان سعودی و اسرائیل بوده و هست. در این میان بزرگترین چالش پیش روی ایالات متحده، ایجاد توازن در روابط ایالات متحده با بازیگران کلیدی منطقهای است. به معنای دیگر، امریکا و اسرائیل در نقشه اجرای توافقنامه ابراهیم بین اسرائیل و عربستان و امارت علیه جمهوری اسلامی بودند و امید عضویت دیگر کشورهای عربی را در این توافقنامه داشتند.
دوره جدید از درگیری ها در منطقه خاورمیانه
واقعه ۷ اکتبر این نقشه امپریالیسم و اسرائیل برای خاورمیانه را بر هم زد.
در اینجا ما به حمله و نسل کشی یک ساله اسرائیل در غزه نمی پردازیم بلکه به روی آن چه که جدید است تمرکز می کنیم. فقط گفته شود که بدون کمک های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و امنیتی و تکنولوژی بلاعوض آمریکا اسرائیل نمی تواند به این نسل کشی ها ادامه دهد.
ارتش متجاوز اسرائیل پس از ترورهای وحشیانه رهبران حزب الله در مرحله بعدی به لبنان حمله کرد. امپریالیسم آمریکا، و مقامهای ارشد آمریکائی همگی هرگونه اطلاع قبلی خود از حمله اسرائیل به لبنان را انکار کردند. ولی هم بمب های سنگرشکن دو هزار پوندی آمریکا به اسم «مارک ۸۴» که اسرائیل در قتل رهبر حزب الله، و هم جنگندههای اف ٣۵ آمریکا، در حمله به لبنان از آنها استفاده کرده، ساختِ آمریکا هستند. امپریالیسم در سالهای قبل بیش از ۱۴ هزار بمب مارک ۸۴ را به اسرائیل مجانی داد. امپریالیسم امریکا ترور حسن نصرالله را “معیار عدالت” خواند اما از قتل بیش از ۴۰ هزار فلسطینی خم به ابرو نیاورد.
پس از شکست مفتضحانه اسرائیل در لبنان در سال ۲۰۰۰ و در سال ۲۰۰۶، که با مقاومت حزب الله ممکن شد، محبوبیت «نصرالله» و حزب الله به خصوص بین اقشار محروم لبنان و منطقه بالا رفت. اسرائیل پس از این شکست ها، زمانی که جمهوری اسلامی و حزب الله مشغول فحش و دشنام به امریکا و اسرائیل بودند، با یک نقشه دقیق با کمک فناوریهای پیشرفتهی جاسوسی آمریکایی و غربی در نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی و حزب الله رسوخ کرد.
الان اسرائیل با تضعیف نزدیک به نابودی حزب الله، ضربه بزرگی به بازدارندگی جمهوری اسلامی غیر اتمی زد. اسرائیل این را هم می داند که به دلایل زیاد جمهوری اسلامی در داخل منفور است و از عدم پشتیبانی مردمی رنج میبرد. جمهوری اسلامی با علم به این ضعف ها به مهندسی انتخابات و تلاش برای سازش با غرب بود که اسرائیل هم با حرکتی متقابلی این تلاش جمهوری اسلامی را فعلا از بین برد.
دو حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسرائیل نشان داد که اسرائیل هیچ بیمی از موشکهای جمهوری اسلامی ندارد. کارشناسان غربی میگویند که اسرائیل از طریق جاسوس های زیاد خود در نظام جمهوری اسلامی از محدودیتهای نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی برای ضربه زدن به اسرائیل کاملا با خبر است. حمله سمبلیک موشکی جمهوری اسلامی به اسرائیل، محتاطی رژیم در مقابل حمله اسرائیل به حزبالله و لبنان نشانگر اولویت حاکمیت در حفظ دستاوردهای هستهای هست.
علاوه بر آن اسرائیل از آنچنان حمایت آمریکا اقتصادی، سیاسی، امنیتی، نظامی برخوردار است که نگران حمله جمهوری اسلامی به خود نیست. اسرائیل اینرا هم به خوبی میداند که جمهوری اسلامی به خاطر سرکوب چهل ساله در داخل منفور است و تنها کشوری در خاورمیانه است که اکثریت قابل توجه ضد اسرائیلی ندارد. این عوامل موجب تضعیف جمهوری اسلامی در یک جنگ معمولی و یا فرسایشی با اسرائیل میشود.
نقش قدرتهای بزرگ در خاورمیانه
مداخله آمریکا در عراق نشان دهنده اوج هژمونی جهانی ایالات متحده بود. ایالات متحده همچنان قدرتمندترین بازیگر جهانی است، اما نفوذ و جاه طلبی های آن در این منطقه در حال عقب نشینی است. این به دلیل عوامل ساختاری مانند وابستگی کمتر ایالات متحده به نفت تولید شده در منطقه، اولویت در مورد محاصره چین و ناامیدی پس از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ و رشد بی اعتمادی بین ایالات متحده و متحدان سنتی آن است. با این حال، روابط با اسرائیل و دشمنی با جمهوری اسلامی ایالات متحده را به ژئوپلیتیک خاورمیانه وصل کرده است. اگر چه که ممکن است رقابتی بین اتحادیه اروپا و ایالات متحده از نظر منافع تجاری و سرمایه گذاری در منطقه وجود داشته باشد، اتحادیه اروپا همیشه از حضور قوی ایالات متحده در منطقه مدیترانه، به طور مستقیم یا از طریق ناتو، استقبال کرده است. اروپا همسایه مستقیم خاورمیانه بی ثبات است که به دلیل ارتباطات قوی تاریخی در اروپا هم تاثیر میگذارد. موج استعمارزدایی پس از جنگ جهانی دوم اروپا را به منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا حساس کرد. قدرت های امپریالیستی اروپایی برای گسترش نفوذ خود در خاورمیانه رقابت می کردند و می کنند.
امریکا در تلاش بود که “امنیت” خاورمیانه را به دست سیاست های “نرم” اتحادیه اروپا بسپارد تا توجه خود را به چین محفوظ کند. اتحادیه اروپا نگران فزاینده در مورد تلاش روسیه و ایران برای پر کردن برخی از شکاف های به جا مانده از ایالات متحده بوده است.
برای همین هم اتحادیه اروپا مثل امریکا اسرائیل را متحد خود در این منطقه میداند. اساسا اتحادیه اروپا در این جنگ خود را در کنار اسرائیل و امریکا می بینند و هیچ تحریمی علیه اسرائیل اجرا نکرده است و از صدور حکم جلب «نتانیاهو» و وزیر جنگاش توسط دیوان بینالمللی لاهه به جرم نسلکشی نیز انتقاد کرد. اتحادیه اروپا از نسل کشی اسرائیلی ها نه تنها انتقاد جدی نکرده است ولی همچنان به آنها اسلحه میدهد و کمک مالی میکند.
دالیا داسا کیه (Dalia Dassa Kaye)، کارشناس ارشد مرکز روابط بینالملل بورکل وکلا می گوید: «به نظر نمی رسد که اسرائیل از خطوط قرمز ترسیمی دولت [امریکا] عبور کرده باشد». بلومبرگ نوشت که گروهی از تحلیلگران می گویند که « ایالات متحده برای متوقف کردن نتانیاهو اهرمهای زیادی دارد؛ اهرمهایی چون قطع حمایتهای نظامی. اما کاخ سفید نمیخواهد بدین اهرمها متوسل شود و بدین طریق معادلات ژئوپلیتیکی یا داخلی را به خطر بیندازد». یکی از دیپلماتهای ارشد در گفت و گو با بلومبرگ مدعی است: «اسرائیل به واسطه حملاتش در لبنان توسط ایالات متحده تحت فشار قرار نگرفته است. به ادعای این منبع آگاه، رویکرد واشنگتن نشان میدهد که این بازیگر از تهاجمات اسرائیل ظاهرا راضی است».
همانطور که میبینیم، امریکا برای تمرکز روی چین مجبور به ترک خاورمیانه است. ولی این به معنای این نیست که نسبت به سرنوشت خاورمیانه بی خیال است، بلکه بر عکس. برای همین اینقدر از نسل کشی اسرائیل در غزه و حمله به لبنان و حرکات تروریستی آن علیه حزب الله حمایت می کند. حمایت از اسرائیلی که تا این حد در جهان منفور شده است، برای امپریالیسم امریکا و غرب ارزان نیست. ولی آنها نمیتوانند در مبارزه با چین خاورمیانه را ول کنند. برای همین به کمک اسرائیل برای ایجاد یک خاورمیانه جدید نیاز دارند، تا با خیال راحت نیروهای خود را علیه چین بسیج کنند.
برای همین دولت امریکا جدیدا فروش بیش از یک میلیارد دلار تسلیحات- موشکهای هوا به هوا و موشکهای زمین به زمین- به عربستان سعودی و امارات متحده عربی، دو متحد نزدیک خود در خلیج فارس را تصویب کرد. این تسلیحات برای مبارزه با اسرائیل نیست، بلکه برای جنگ احتمالی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی است.
اروپا و امریکا چین را به عنوان یک رقیب سیستماتیک و رقیب از نظر نفوذ اقتصادی می بیند. تا زمانی که اتحادیه اروپا سیاست های خاورمیانه ای روسیه را برای منافع ژئواستراتژیک خود در مقیاس جهانی خطرناک می بیند، برخی اروپایی ها به خصوص لهستان و جمهوری های بالتیک توجه خاصی به خاورمیانه می کنند.
چین به عنوان یک بازیگر عملگرا با استراتژی سیاست خارجی غیرسیاسی عمل می کند. اولویت چین نه تنها جستجوی موقعیت، بلکه تقویت مدل اقتصادی خود با دسترسی به منابع نفت، واردات مواد خام و ایمن سازی مسیرهای دریایی و زمینی است. برای همین چین بر عکس امریکا به شدت خواهان یک منطقه بدون تشنج است، برای مثال میتوان از توافقنامه صلح بین عربستان و جمهوری اسلامی را نام برد.
وزارت امور خارجه روسیه ورود نظامیان اسرائیلی به لبنان را محکوم کرده و از اسرائیل خواسته تا سربازان خود را خارج کند. پیشتر نیز روسیه ترور حسن نصرالله، رهبر حزب الله را محکوم کرده و گفته بود که اسرائیل «مسئولیت کامل تشدید تنشهای بعدی را بر عهده
دارد».
با اینکه چین و روسیه به تمام قطعنامه های سازمان ملل در محکومیت تجاوز اسرائیل رای داده اند و شدیدا اعمال ضد انسانی اسرائیل را محکوم می کنند؛ با اینکه این دو کشور در اتحاد فلسطینی ها نقش مهمی داشته اند، ولی به نظر نمی رسد که بنیان گذاران نظم چند قطبی به رهبری چین و روسیه اتمی برای حفظ موقعیت خود بر ضد اسرائیل و امریکا وارد این جنگ شوند. روسیه که خود در گیر جنگ اوکراین هست و چین نیز سابقه انجام چنین کارهایی را ندارد.
طرح اختاپوس و حمله به ایران
باید سخنرانی بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل در ۱۸ ژوئیه سال گذشته به مناسبت صدمین سالگرد انتشار مقاله رهبر صهیونیسم زئیو ژابوتینسکی با عنوان “دیوار آهنین” را یادآوری کرد.ایده اصلی ژابوتینسکی این بود که اسرائیل توسط همسایگان عرب خود مورد قبول واقع نخواهد شد، بنابراین اگر اسرائیل بخواهد زنده بماند، باید با یک دیوار آهنین نفوذناپذیر از خود محافظت کند.
نتانیاهو در این سخنرانی گفت: اسرائیل هنوز ایده های ژابوتینسکی به عنوان یک دیوار آهنین قدرتمند« با موفقیت توسط همه دولت های اسرائیل، از راست تا چپ، دنبال شده است» و اجرا می شود.
اسرائیل می خواهد زمینه های اجرای دکترین اختاپوس را ایجاد کند . ایدۀ این است که اسرائیل باید به جای رفتن به سراغ نیروهای نیابتی حکومت ایران که بهمثابه بازوهای این اختاپوس هستند، بهصورت مستقیم به سر این اختاپوس یعنی جمهوری اسلامی ایران ضربه بزند.
برای اجرا کردن دکترین اختاپوس امثال معصومه علی نژاد، علی رضا نوری زاده دائما وظیفه تحریک اسرائیل برای حمله به ایران را بر عهده گرفته اند. منشه امیر و نوری زاده بارها نوشته اند که: وقت آن رسیده که کشورهای غربی – آمریکا و اروپا – خطر اختاپوس رژیم اسلامی را دریابند و به مردم ایران یاری برسانند تا خود و ملتهای منطقه و جهان را از شر رژیم ظالم اسلامی ایران رها سازند.
این دسته معلوم الحال از تشنگی مردم ما برای آزادی به نفع اسرائیل سوءاستفاده می کنند. آن ها برای نتنایاهو سخنرانی مینویسند تا او بشارت آزادی به ایرانیان بدهد. آن ها این وهم را در ذهن جوانان ما میکارند که گویا با حمله اسرائیل زنان ما آزاد می شوند. این طرفداران امپریالیسم و صهیونیسم حتا یک کلمه در مورد رابطه عاشقانه امریکا و عربستان، این ضد زن ترین رژیم جهان، نمی نویسند. نتنایاهو در سخنرانی اخیر خود در سازمان ملل نقشه عربستان، مصر و اسرائیل کشید و آنرا به عنوان راه مبادله شرق به غرب تبلیغ کرد.
ولی دکترین اختاپوس به دلایل زیر به راحتی اجرا نخواهد شد.
کشورهای منطقه به دلایلی با این حمله موافق نیستند، اگر چه که شکی نیست که در صورت انجام این حمله و پیروزی احتمالی اولیه آن، کشورهایی مثل عربستان به اسرائیل کمک خواهند کرد. برای مثال، ترکیه به شدت با جنگ اسرائیل علیه جمهوری اسلامی مخالف است. به گزارش عرب نیوز، رئیس جمهور ترکیه «رجب طیب اردوغان» درباره حمله اخیر اسرائیل به دمشق میگوید: «روسیه، سوریه و ایران باید اقدامات موثرتری برای حفاظت از تمامیت ارضی سوریه انجام دهند.اسرائیل ملموسترین تهدید برای صلح منطقهای و جهانی است». این نشانگر این است که ترکیه به عنوان یک قدرت بزرگ منطقه ای، برای تضعیف موقعیت اسرائیل الان به جمهوری اسلامی نزدیک می شود.
به نوشته انبیسینیوز، روسیه سیستم دفاع هوایی دارد که در صورت حمله اسرائیل به جمهوری اسلامی ایران به آن کمک خواهد کرد. حمایت روسیه مجهز به سلاح هستهای از ایران، ناگزیر در ارزیابی حمله به این کشور نقش خواهد داشت.
روسلان سلیمانوف، کارشناس مستقل روس در امور خاورمیانه مستقر در باکو، گفت: «روسیه در دو سال و نیم گذشته از نزدیک با ایران همکاری کرده است، اما منحصراً در حوزه نظامی». سلیمانوف گفت: «در نتیجه روسیه مجبور است از متحدان ایران در خاورمیانه مانند جنبش حزب الله حمایت کند».
نتیجه اینکه این حقیقت است که الان اسرائیل برتری نظامی و امنیتی عجیبی بر دیگر رقبای منطقه ای خود دارد و از حمایت صد در صدی امپریالیسم امریکا و غرب هم در ارتکاب هر جنایتی برخوردار است. ولی آنچه که اسرائیل از درک آن عاجز است این استکه دیواری آهنی، راهی برای همزیستی مسالمت آمیز نیست. بزرگترین تهدید برای اسرائیل دیگر نظامی نیست، بلکه اخلاقی است. بیش از نیم قرن، اسرائیل بر خلق دیگری حکومت کرده است و سرزمین های فلسطینی غزه، اورشلیم شرقی و کرانه باختری را اشغال کرده است و آنها را از حق ابتدایی خود محروم کرده است. این جنایتها اسرائیل را در خاورمیانه منفور کرده است و هیچ اسرائیلی فعلا نمیتواند خود را در این کشورها در امنیت ببیند.
تا زمانی که اشغال سرزمین فلسطین و سرکوب خلق فلسطین وجود دارد، اگر نیروهای مقاومتی صد بار هم نابود شوند، باز از خاکستر آنها مقاومت بر خواهد خاست و رشد خواهد کرد.
سخنی با چپ ها
نباید هیچ شکی برای افراد مترقی جهان به خصوص چپ برای مبارزه در راه سرنگونی نظم جهانی کنونی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا وجود داشته باشد. سعی و مبارزه برای ایجاد یک نظام چند قطبی در جهان وظیفه تمام نیروهای مترقی جهان و به نفع تمام خلقهای جهان است.
نیروهای مترقی می توانند چین را سوسیالیستی ندانند؛ می توانند نظام روسیه را نظام الیگارشی بدانند، ولی اگر از درک نقش فعلی این دو کشور در ایجاد یک جهان چند قطبی عاجز باشند در عمل در کنار غرب و در اردوگاه امپریالیسم ایستاده اند. این گروههای با درس گیری از مائویستهایی که شوروی را سوسیال امپریالیسم میدانستند و الان دلتنگ قدرت شوروی در مقابله با امریکا شده اند، باید قادر شوند که تا دیر نشده الویت ایجاد جهان چند قطبی را در صحنه جهانی درک کنند.
همینطور نیروهای چپی که خواهان براندازی حاکمیت بورژوازی و دینی جمهوری اسلامی هستند، باید قادر به تفکیک مسائل مختلف باشند. باید بین نقش جهانی جمهوری اسلامی و حاکمیت بورژوازی در سرکوب آزادیخواهانه و استثمار شدید طبقه کارگر و پایمال کردن حقوق ابتدایی صنفی آن تمایز قائل شد. حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت وحشی سرمایه داری است که بر خلاف دولتهای سرمایه داری غربی نه تنها در آن مردم، خلقها، اقلیت های دینی، جنسی و جنسیتی و طبقه کارگر هیچ حقوقی ندارند بلکه سه قوه از هم جدا نیستند و فساد، رشوه خواری، پارتی بازی، رانت خواری اساس این حکومت را تشکیل داده است. نه تنها وظیفه هر کمونیست بلکه وظیفه هر نیرو و فرد مترقی است که در سرنگونی چنین نظام کثیفی سعی و تلاش کند.
ولی همین جمهوری اسلامی در صحنه جهانی به دلایلی با هژمونی جهانی امریکا مخالف است و نقش آن در ایجاد یک جهان چند قطبی مثبت است. یکی از دلایل این نقش وجود نیروهای نظامی خیلی قوی در جمهوری اسلامی است که در تمام عرصه های جمهوری اسلامی نفوذ کرده اند و در عمل قوه مجریه، قوه قضاییه و قوه مقننه را در دست خود دارند. حیات این نظامیان به جو متشنج در منطقه وابسته است. تشنج تا در مرز جنگ ولی همزمان اجتناب از جنگی که موجب نابودی شود. این دسته نظامیان خیلی سعی کردند که موجودیت خود را به امریکا بقبولانند ولی امریکا با توجه به سیاست تسلیم کامل تمام کشورها، نیروهای نظامی جمهوری اسلامی را در ردیف نیروهایی نمیداند که حاضر به تسلیم کامل باشند.
برای همین با اینکه حاکمیت بورژوازی ایران به خصوص بورژوازی بوروکراتیک، در مجموع غربی است، ولی تا نیروهای نظامی از قدرت فعلی برخوردار هستند، آشتی کامل با غرب ممکن نیست و نیروهای پرقدرت نظامی جمهوری اسلامی هژمونی امریکا را به زیر ضربه می برند. برای همین این حاکمیت برای حیات خود لازم به نگاه به شرق هم دارد. به نوشته وال استریت ژرونال، «تقریبا ۹۰ درصد صادرات ایران راهی چین میشود. همزمان برخی از بازرگانها و تجار ایرانی برای فرار از تحریمهای موجود با استفاده از شرکتهای مستقر در مالزی، چین، هند و امارات متحده عربی کالاهای خود را به چین و سایر مقاصد انتقال دادهاند». این نشریه در ادامه آورده، «حدود ۱۵ درصد از واردات نفت چین از ایران است».
این دوگانگی بین سیاست ارتجاعی در داخل و زاویه داشتن با هژمونی قدرتهای غربی در خارج، در شکل ضعیف تر و کمتر متشنج آن در حاکمیت های هندوستان و ترکیه نیز برقرار است. بخش بزرگی از بورژوازی انحصاری هندوستان به انرژی ارزان روسیه محتاج است و برای همین زیر بار هژمونی امریکا نمیرود اگر چه که بخش دیگر بورژوازی حاکمیت هندوستان در پیمان نظامی کواد بر ضد چین و روسیه با امریکا همکاری میکند. اردوغان هم نقش میانجی میان بخش های مختلف بورژوازی ترکیه را دارد. اردوغان جدیدا گفت که ترکیه به خاطر نزدیکی به غرب شرق را ول نمی کند و در همان سخنرانی گفت که نزدیکی به شرق به معنای دوری با غرب نیست. درست کپی همین حرفها را عبداللهیان وزیر خارجه دولت رئیسی گفته بود.
این حقیقت را که به دلایل مختلف بخشی از بورژوازی کشورهای ”جنوب” با هژمونی امریکا زاویه پیدا کرده اند را باید درک کرد و از آن به نفع ایجاد جهان چندقطبی استفاده کرد. همزمان نباید اجازه داد که بخشی از چپ که متاسفانه بعضی از آنها خود را توده ای می خوانند به این دلیل، ما را به ائتلاف با بورژوازی حاکم تشویق کنند و جنبش کارگری را تسلیم حاکمیت بورژوازی سازند. مبارزه برای ایجاد یک جهان چندقطبی به معنای ترک مبارزه طبقاتی و آشتی با بورژوازی نیست. مبارزه برای ایجاد یک جهان چندقطبی نه تنها در تضاد با مبارزه طبقاتی در داخل کشورها نیست، بلکه شرایط مناسب تری را برای مبارزه طبقاتی ایجاد خواهد کرد.
ما جهان چند قطبی را برای خیانت به طبقه کارگر و قبول رهبری بورژوازی داخلی نمیخواهیم، بلکه درست بر عکس آن، به نظر ما جهان چند قطبی شرایطی را ایجاد می کند که با تکیه بر آن می توان در مقابل امپریالیسم و بورژوازی داخلی ایستادگی کرد. به نظر ما شرایط موفقیت راه رشد غیرسرمایه داری و راه رشد سوسیالیستی بعد از آن، در یک جهان چندقطبی بهتر ایجاد میشود.
در این ارتباط حرف دیگر ما با چپها در مورد خاصیت دوگانه جنبشهای اجتماعی به رهبری خرده بورژوازی است. چپ ها هنگام تحلیل ایدولوژی نیروهای غیرپرولتری ملی و دموکراتیک فراموش نکنند که ایدولوژی خرده بورژوازی به خصوص شکل مذهبی آن همیشه در طول تاریخ جنبه های ارتجاعی دارد. ولی همانطور که کمینترن صد سال قبل گفته بود باید در هر موردی به تحلیل مشخص از سیاست مشخص آن ها پرداخت. حماس، حزب الله و دیگر گروهها محصول اشغال فلسطین از طرف اسرائیل هستند. اگر سیاستهای استعماری اسرائیل نبود این گروهها سبب وجودی خود را از دست می دادند. حزب الله توانست که رهبری مقاومت علیه تجاوز اسرائیل و دفاع از حقوق خلق فلسطین را در لبنان به دست گیرد و در یک جبهه اتحادی با کمونیست ها و سوسیالیستها و سنی های ضد اسرائیلی مقاومت را بسیج کند.
چپ باید از خود سوال کند که وزن اصلی ایدولوژی حزب الله در شرایط الان در کجاست؟ جنبه های ارتجاعی آن قوی تر است یا جنبه مقاومت در مقابل تجاوز اسرائیل و قلدری امپریالیسم امریکا؟ آیا توان و علم ما برای تحلیل این موضوع از علم حزب کمونیست لبنان و حزب کمونیست فلسطین که در یک جبهه اتحادی با حزب الله همکاری میکنند بیشتر است؟
رفقای عزیز!
فراموشی مبارزه ضد امپریالیستی به حد فراموشی مبارزه طبقاتی در داخل غلط است. بین این دو مبارزه یک رابطه دیالکتیکی برقرار است. ما مثل بورژوازی در این فکر نیستیم که مبارزه علیه حاکمیت ضدکارگری جمهوری اسلامی با مبارزه برای آزادی خلق فلسطین و علیه صهيونيسم و امپریالیسم جدا است.
اگر چپ مایل به عقب افتادن از قافله نیست، باید با اتحاد و هم افزایی وارد میدان شود. تمام چپ هایی که مخالف دیکتاتوری جمهوری اسلامی ضد کارگری و مخالف امپریالیسم و صهیونیسم اسرائیلی هستند باید با مدیریت اختلافات خود، متحدا در یک جبهه وارد عمل شوند.
تحلیل این گروه خیلی خوبه. بعضیها فکر میکنند که اگه میخواند ضد امپریالیسم باشند باید طرفدار ولی فقیه شند. بعضیها فکر میکنن که چون ضد جمهوری اسلامی هستند پس باید با غرب خوب باشند. این گروهها باید تقویت باشند
حق با آقای حق گو است. در واقع خط واقعی کمونیستها باید اینطور باشد نه مثل راه توده, ده مهر و عدالت طرفدار جمهوری اسلامی و نه مثل نامه مردم که خصلت امپریالیسم و جنگ اسرائیل متجاوز علیه خلقهای خاورمیانه را درک نکرده است.