تحلیل جمعی از توده ایهای داخل کشور از شرایط جهان و ایران

image_pdfimage_print

سخن روز شماره ۱
۳ شهریور ۱۴۰۳، ۲۴ اوگوست ۲۰۲۴

شرایط جهانی

جهان به سرعت به سمت چندقطبی شدن پیش میرود. ریشه تقریبا تمام درگیریهای فعلی از این حقیقت ناشی میشود.

امریکا به هیچ وجه خواهان از دست دادن هژمونی خود در جهان نیست و تا آخرین نفس میجنگد و در این راه حتا از نابودی جهان توسط بمب هسته ای ابایی ندارد.  بطور مثال نخست وزیر بنگلادش پس از رد تقاضای امریکا برای تسلط بر خلیج بنگال با ایجاد پایگاه نظامی در جزیره سنت مارتین و دوستی و رابطه صمیمی با چین و هندوستان مجبور به فرار شد. امریکا توسط مارکوس جدید فیلیپین که پسر مارکوس قبلی از دوستان بزرگ امریکا است در نقشه تاسیس ناتو آسیایی با شرکت ژاپن و کره جنوبی و فلیپین است.

در گوشه و کنار دنیا قطبهای جدید ساخته میشود و حتا کشورهایی که سالیان دراز طرفدار هژمونی امریکا و غرب بوده اند امروز به صحیح بودن این سیاست شک دارند و حداقل میخواهند که فقط با یک قطب دادوستد و مراوده نداشته باشند. عربستان سعودی نه تنها نقشه مصادره پول های روسیه در بانک های غربی را محکوم کرد بلکه در فکر خارج کردن دارایی های خود از بانکهای غربی است.

ترکیه و مجارستان عضو ناتو بارها گفته اند که غرب باید تفکر هژمونیک خود را کنار بگذارد. این دو کشور در قلب ناتو با نقشه های امپریالیسم امریکا برای حفظ جهان تک قطبی به رهبری امریکا مبارزه میکنند. اوربان گفت که توازن قوا بین قدرتهای جهانی به نفع چین برهم خورده است و اگر امریکا این حقیقت را قبول نکند کار به جنگ خواهد کشید. امریکا با تمام تلاشهای خود حتا نتوانست هندوستان را به سمت نقشه های خود در اوکراین و علیه روسیه بکشاند. مسلم است که این کشورها از یک موضع مترقی مخالف برنامه های هژمونیک امریکا نیستند. ولی به هر حال اینطور به نظر میرسد که بورژوازی این کشورها برای حفظ منافع خود دیگر نمیخواهند که تمام تخم مرغ های خود را در سبد امریکا بگذارند. بسیاری نیروها و کشورهای دیگر در گوشه و کنار دنیا هم نمیخواهند که مثل گذشته از سیاستهای استعماری و صهیونیستی تبعیت کنند .

رشد اقتصادی، ثبات اجتماعی و سیاست عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشورها در سیاست خارجی جمهوری خلق چین را به چنان قدرت بزرگ جهانی تبدیل کرده است که جذابیت بیشتری برای کشورها در حال رشد دارد.

فهم روند چندقطبی شدن جهان برای درک مناسبات بین‌المللی کنونی بسیار پراهمیت است. تلاش امریکا برای ایجاد انقلابات رنگی در کشورهای مختلف، ادامه جنگ در اوکراین، تحریک چین در تایوان و برافروختن آتش جنگ در خاورمیانه را باید از این منظر تحلیل کرد. گسترش دائمی ناتو در اروپا، عملیات نظامی ناتو که یک پیمان جنگی غربی است در خاورمیانه سالها بدون جواب از سوی دیگر کشورها ادامه داشت.

تا اینکه چین و روسیه با تاسیس بریکس، پیمان شانگهای و دیگر پیمانهای منطقه ای به مقابله با این پرخاشگری پرداختند. چین و روسیه در مبارزه علیه سلطه جویی و هژمونی آمریکا نقشی با اهمیتی دارند. این دو کشور با ایجاد سازمانهای همکاری مختلف امکان همکاری بین کشورهایی  که خواهان توسعه اقتصادی بدون از دست دادن استقلال خود هستند، را فراهم کرده اند. گروه اقتصادی بریکس ۱۱ عضو دارد که اکثریت آن نظام سرمایه داری دارند که ۴۰  درصد جمعیت و حدود ۴۰ درصد اقتصاد کل جهان را تشکیل می دهد. کشورهای زیادی در صف عضویت ایستاده اند. علاوه بر این سازمان همکاری شانگهای  ۸ عضو دارد و گروه اقتصادی اوراسیا با ۱۷ عضو به رهبری چین، هند و روسیه نظام تک قطبی مورد نظر امریکا را زیر فشار قرار داده است.

شرایط ژئوپلیتیک و نظام حقوقی و سیاسی جهان در حال تغییر است و به موجب آن ایدئولوژی امپریالیستی برای حق آقایی امریکا به شدت زیر سوال رفته است. گلوبالیزم ابتکاری نولیبرالیسم در تقسیم جهان به بازار نیروی کار و مواد خام از یک طرف و تولید صنعتی و فن آوری و صدور سرمایه از طرف دیگر با شکست مفتضحانه ای روبر شده است. الان کشورهایی که به هر دلیلی نمیخواهند استقلال خود را در مقابل امریکا از دست بدهند، میتوانند با مبادله و مراوده با جمهوری خلق چین و فدراسیون روسیه، سیاست استقلالی خود را عملی کنند.

جواب کشورهای امپریالیستی به این بحرانها نظامی‌گری و جنگ طلبی برای حفظ هژمونی و کسب سود است.

اوکراین

پس از فروریختن دیوار برلین، امپریالیسم امریکا هر سال ناتو را به سمت مرزهای روسیه گسترش داد. روسیه ضعیف دوره گرباچف و یلتسین نه توان و نه خواست مقابله با سلطه جویی امریکا را داشت. حتا هنگامی که ناتو به یوگسلاوی حمله کرد و آنرا به شش کشور مختلف تقسیم و صربستان را کاملا ایزوله و از دسترسی به دریا محروم کرد، با اینکه روسیه با این عمل ناتو مخالف بود ولی احساس نمیکرد که توان نظامی مقابله با یکه تازی امپریالیسم را دارد.  

ولی در سال ۲۰۰۸، ویلیام برنز،  سفیر سابق امریکا در روسیه و هم کسینجر به سیاستمداران آمریکایی گفته بودند که خط قرمز روسیه اوکراین است. غرب از کودتای فاشیستهای اوکراین علیه رئیس جمهور منتخب طرفدار صلح با روسیه حمایت و در مورد جنگ علیه روسی زبانان در دنباس سکوت کرد. ناتو و امریکا به اوکراین قول عضویت در ناتو را دادند.

امریکا اوکراین را میدان جنگ بین امپریالیسم غرب و کسانی که در تلاش چند قطبی کردن جهان هستند میداند. داوید آراخامیا، یکی از رهبران حزب زلنسکی، در مورد هدف روسیه گفت: «اگر ما متعهد می شدیم که به دنبال عضویت در ناتو نرویم، آنها آماده بودند که به جنگ پایان دهند. آنها واقعاً تا آخرین لحظه امیدوار بودند که ما را مجبور به امضای چنین توافقی کنند، تا بی‌طرف شویم. ». او ادمه میدهد که  «وقتی از استانبول برگشتیم، بوریس جانسون [نخست وزیر سابق انگلیس] به کیف آمد و گفت که ما اصلاً با آنها قرارداد نمی‌بندیم و بیایید فقط بجنگیم».  

گرهارد شرودر، صدر اعظم سابق آلمان هم با تایید این موضوع در مورد شکست مذاکرات صلح در استانبول گفت: «هیچ اتفاقی نمی‌توانست بیفتد زیرا همه چیز در واشنگتن تصمیم گرفته شد». صدر اعظم سابق دیگر آلمان، خانم مرکل با صراحت گفت که قرارداد یک و دو مینسک که اوکراین با روسیه بسته بود تزیینی بود و هیچگاه قرار نبود که اجرا شود. سخنرانی بایدن وقت کنار کشیدن از کاندیتاتوری رئیس جمهوری کاملا این نقشه را فاش میکند. با نقل به مضمون او گفت که به عنوان رهبر جهان در مقابل تهاجم روسیه در اوکراین مقاومت کرد.  امپریالیستهای غربی در طول دو سال گذشته مدام گفته بودند که سلاحهای غربی اوکراین برای دفاع از اوکراین است و به هیچ وجه نباید در خاک روسیه مصرف شود. ولی اینروزها ما دیدیم که تمام کشورهای غربی در جریان حمله اوکراین به داخل روسیه در کورسک با افتخار گفتند که اوکراین حق استفاده از این سلاحها در داخل روسیه را دارد.

 هر چقدر جنگ در اوکراین به ضرر امریکا باشد، تهاجم اسرائیل به فلسطینی ها و قلدری آن در منطقه بیشتر خواهد شد. سیاست میلیتاریستی امپریالیسم موجب ادامه درگیری اوکراین و غزه است. امپریالیسم با رد شدن از تمام خط قرمزهای چین به  تحریک و تدارک جنگ علیه چین به بهانه تایوان نیز میپردازد.

متاسفانه بعضی از احزاب و سازمانهای چپ ایرانی اهمیت این موضوع را به خوبی درک نکرده اند. یک گروه با جملاتی مثل “تجاوز رژیم پوتین به اوکراین”، “گروه ارتجاعی حماس” اصلا این جنگها را با توجه به چند قطبی شدن جهان و ژئوپلیتیکی تحلیل نمی کند. نظم جهانی مبتنی بر قوانین امریکا بیش از یک دهه در بحران و در  حال دگرگونی بوده است. جنگ اوکراین نشان داد که  نظم‌های بین‌المللی جدیدی در حال ظهور هستند و جهان  چند قطبی اکنون یک واقعیت است. درگیری روسیه و اوکراین انتقال طولانی مدت به دنیای چند قطبی را تسریع کرده است.

 امپریالیسم امریکا ۴۵۷ پایگاه نظامی بزرگ و کوچک در سراسر جهان دارد. این پایگاه برای پخش گل بین مردم و یا برای تضمین حقوق زنان (آنطور که امپریالیسم امریکا در افغانستان ادعا کرده بود) به وجود نیامده اند، بلکه وظیفه اصلی آنها سرکوب مردم محلی و حفاظت از هژمونی جهانی امپریالیسم است. برای اولین بار در تاریخ ۵۰۰ سال گذشته جهان، سوسیالیسم مدل چینی موفق شد که یک قدرت اقتصادی بزرگ، غیراروپایی و غیر سفیدپوست بنا کند که هژمونی اقتصادی و فرهنگی امپریالیستی اتلانتیک را به چالش بکشاند. جمهوری خلق چین به هیچ وجه نمیگذارد روسیه در اوکراین شکست بخورد. شکست و فروپاشی روسیه به معنای همسایگی ناتو با چین و کریدور بدون مزاحمت ناتو از اروپا، روسیه به چین خواهد بود. وظیفه چپ جهانی تقویت چند قطبی شدن جهان در مقابل تجاوزگری و جنگ افروزی امپریالیسم است.

ولی این وظیفه جهانی به معنی ترک مبارزه طبقاتی در داخل کشور نیست. گروهی از چپ با سواستفاده از اینکه جمهوری اسلامی عضو بریکس است، بدون درک ترکیب بریکس و استفاده روسیه و چین از هر شکافی در جبهه امپریالیسم نه تنها با براندازی جمهوری اسلامی مخالف هست بلکه سعی میکند که کل چپ را زیر پرچم ولی فقیه جمع کند. این چپها با عدم درک وظیفه سوسیالیستی با نامه نویسی به جلیلی، کاندیدای ریاست جمهوری که بحران اقتصادی کشور را میخواست با کوچک کردن دولت و کارها را به دست مردم سپردن حل کند، ضربه شدیدی به اعتبار چپ در بین روشنفکران جامعه زدند.

قتل عام اسرائیل در غزه

حمله وحشیانه و غیر انسانی اسرائیل به مردم بیگناه غزه که با حمایت تمام کشورهای غربی، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و نیوزلاند انجام میشود را هم باید بخشی از تلاش امپریالیسم برای حفظ هژمونی خود دانست.

پایان نظم ژئوپلیتیکی سابق که توسط امپریالیسم به خصوص امریکا و بریتانیا به خلقهای خاورماینه تحمیل شده بود اسرائیل را مجبور کرد که نقاب معمولی و مظلومانه خود را از چهره بردارد و با علم به اینکه هیچ قدرت غربی به دنبال مجازات او نیست به قتل و عام غیرنظامیان بپردازد.

اسرائیل میداند که موجودیتش در یک جهان چندقطبی در خطر است. اسرائیل غرق  بازار جهانی سرمایه داری  است و در ۱۵-۲۰ سال گذشته سیاست های اقتصادی نولیبرالی و تحمیل ریاضت اقتصادی- اجتماعی را به زحمتکشان اسرائیل چه یهودی تبار و چه فلسطینی تبار تحمیل کرده است.

نقشه امریکا این بود که با اتوریته نظامی خود و بر اساس این حقیقت که خاورمیانه با اجرای اقتصاد نولیبرالی از لحاظ اقتصادی به امپریالیسم وابسته است، اسرائیل را با کمک پیمان ابراهیم به دیگر کشورهای عربی پیوند دهد. اگرچه این نقشه هنوز کنار گذاشته نشده است ولی با جنگ غزه، پیمان آشتی میان گروه های فلسطینی و صلح بین عربستان و ایران که با کوشش چین انجام شده است دیگر به سادگی قبلی قابل اجرا نیست. علاوه بر این امریکا در فکر ایجاد کریدور هندوستان-عربستان-اسرائیل برای مقابله با بریکس و پیمان شانگهای بوده است که آنرا هم نتوانست به جامه عمل بپوشاند.

افکار عمومی در خاورمیانه خیلی به سود چین و روسیه است و امپریالیسم فقط میتواند به روی صهیونیستهای اسرائیل به عنوان متحد مستحکم حساب باز کند. با علاقه ای که ترکیه، امارت و عربستان به قطب مقابل نشان میدهند و بی میلی اردن و مصر به اجرای برنامه های امریکا، امپریالیسم مجبور است که نقش ژاندارمی اسرائیل در خاورمیانه را پررنگ تر کند.

از طرف دیگر اسرائیل موجودیت و حیات آینده خود را در باقی ماندن در جبهه امپریالیسم و تقابل با چین و  روسیه میبیند. قبل از جنگ کنونی غزه اسرائیل اصلا فکر نمیکرد که چین و روسیه با وضوح کامل از فلسطینی ها دفاع کنند.

ناتو که پس از الغای پیمان ورشو مشروعیت خود را از دست داده بود با همکاری روشنفکران و دانشمندان و سازمانهای جاسوسی خود خطر تروریسم اسلامی را خلق کرد. امپریالیسم به رهبری ناتو به این بهانه به کشورهای افغانستان، عراق و سوریه تجاوز کرد و لیبی را کاملا تجزیه کرد. ناتو میخواهد که برادرهای کوچک خود را در خاورمیانه و جنوب شرقی آسیا بسازد. امپریالیسم غرب قبلا با تقلب اسرائیل را در نقشه اروپا گنجاند و برای همین نقشه بعدی امریکا و غرب پس از شکست احتمالی برنامه ناتوی عربی- اسرائیلی عضویت اسرائیل در ناتو است.

ما با دو جبهه کاملا نابرابر روبرو هستیم. از یک طرف ارتش صهیونیستی با حمایت تمام عیار امپریالیسم و از سوی دیگر کودکان سنگ به دست و آورگان فلسطینی. چطور میتوان این دو را با هم در یک ترازو گذاشت و مقایسه کرد؟ آیا هیچ فرقی میان ستمگران و ستمدیدگان نیست؟ آیا خوارشدگان فلسطینی حق دفاع مشروع از وطن و خلق خود ندارند؟

اخیرا نتانیاهو نه تنها قطعنامه ۲۴۲ و بازگشت اسرائیل به مرزهای قبل از جنگ ۱۹۶۷ و پیمان اسلو برای تاسیس دو دولت را رد کرد بلکه وقیحا گفت که کل کرانه باختری مال اسرائیل است. اسرائیل فقط از واکنش امریکا نگران است. تا امریکا و کشورهای غربی با اسرائیل هستند اسرائیل لزومی به پایبندی به قوانین بین المللی نمیبیند.

در این میان نظر دو دسته از چپهای ایرانی در مورد جنگ غزه حیرت آور است.

بعضیها یادشان رفته است که جنبشهای اجتماعی  در سازمانهایی که در دسترس است و آرزوهای مردم را در برنامه خود بازتاب میدهد متشکل میشوند. با اینکه امپریالیستها و صهیونیستها در تاسیس حماس نقش غیرقابل انکاری داشتند و افکار ارتجاعی در این سازمان نفوذ دارد ولی در تکامل چند دهه خود حماس به یک سازمان مقاومت تبدیل شده است.  بعضی از چپها یادشان میرود که در غزه گروه های مارکسیستی هم هستند ولی در مقابل قدرت حماس و نفوذ آن بین مردم کوچک هستند. حماس اگر سازمان دهنده مقاومت مردم نبود، مردم خود غزه آنها را (با قولی که اسرائیل در مورد پول و کارت سبز داده است) به نیروهای اسرائیلی تحویل میدادند ولی اینطور نشد. بلکه برعکس.

این دسته بدون در نظر گرفتن اینکه  ارتش هار یک نیروی استعماری برای نابودی گروههای کوچک مقاومت در یک کشور مستعمره در جنگ است، هدفهای سیاسی و ضداستعماری گروههای مقاومت را زیر سایه افکار ارتجاعی قرار میدهد. مسله اصلی خلق فلسطین در غزه چیست؟ حجاب هست یا فرار از گلوله ها و بمبهای بی امان ارتش اسرائیل؟ نماز است یا رهایی سرزمین خود از اشغال ۷۵ ساله اسرائیل؟ مگر میتوان در این جنگ نابرابر به فلسطینها گفت که علیه حماس شورش کنند؟ مگر میتوان به آنها گفت که بخاطر ارتجاعی بودن ایدئولوژی حماس، پشت به سازمانی کنند که خود به آن رای دادند؟ اگر مردم غزه با این ایدئولوژی قرابت نداشتند پس چرا در گروه های مارکسیستی خود را سازماندهی نکردند؟ اکثر نیروهای مارکسیستی، مسیحی و غیردینی فلسطینی نقش حماس را در مقاومت فلسطین قبول دارند.

  این شرم آور است که در بین خلقهای خاورمیانه، فقط بخش بزرگی از بورژوازی ایران و لایه های فوقانی متوسط  طرفدار صهیونیسم اسرائیل هستند. ایندسته بدون در نظر گرفتن ماهیت ارتجاعی مذهب یهود و ارتدوکسهای یهودی که خیلی شبیه به ارتجاع اسلامی در جمهوری اسلامی است اسرائیل را بهتر از جمهوری اسلامی میدانند.

گروه دیگر چپ بخاطر نقش پر حرف و ادعا جمهوری اسلامی علیه اسرائیل  آن را رهبر جبهه مقاومت میداند و از تمام چپها میخواهد که زیر رهبری نظامیان جمهوری اسلامی قرار گیرند؟

طرفداران چپگرای سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی درک نمیکنند که تمام قدرتهای اسلامی منطقه سعی میکنند که رهبری جهان اسلام را به دست خود گیرند و در این راه فلسطینی ها را به گروگان گرفته اند. بدست گیری رهبری جهان اسلام که موقعیت ژئوپلیتیکی این کشورها را در منطقه تقویت میکند، تامین کننده منافع هنگفتی برای بورژوازی این کشورها است.

این دسته از چپها چیزی از رقابت مصر و عربستان (دشمنان اخوان المسلمین) ؛ ترکیه و قطر(دوستداران اخوان المسلمین)  با جمهوری اسلامی شیعه- حجتیه برای رهبری جهان اسلام نمیگوید. جالب توجه است که لفاظی های ترکیه به رهبری اردوغان علیه اسرائیل شدیدتر از لفاظی جمهوری اسلامی است. بعضی از ایدولوگ های جمهوری اسلامی بطور صریح میگویند که جنبش های اسلامی خاورمیانه ابزارهای راهبردی قلمروسازی و عملیاتی برای جمهوری اسلامی هستند. آنها میگویند که قلمرو خواهی جمهوری اسلامی باید اساس ایدئولوژیک داشته باشد تا نقش جمهوری اسلامی را به عنوان محور ژئوپلتیک شیعه در منطقه ارتقاء دهد.

وضعیت جمهوری اسلامی

شرایط نظامی و امنیتی

رژیم به طرفداران خود اینطور القا میکند که گویا بزرگترین قدرت خاورمیانه است. ترور دکتر اسماعیل هنیه، در قلب تهران و در خانه امنیتی سپاه پاسداران، آب پاکی بر این ادعای بی اساس ریخت و موجب تحقیر اسفبار قدرقدرتی جمهوری اسلامی شد. اهمیت این ترور در این استکه پس از امضای توافق اتحادی گروههای فلسطینی در چین، پس از بازگشت نتانیاهو از سفر امریکا و قبل از مذاکرات صلح اجرا شد. سوال تمام افراد داخل و خارج نظام اسلامی این است که چه کسانی و چطور در داخلِ نظام و نهادهای  اطلاعاتِی و امنیتی آن اطلاعات فوق محرمانه را برای ترورِ هنیه را به موساد اسرائیل داده اند؟

از دست رفتن مشروعیت نظام، تحریم انتخاباتی مردم، بحران های عدیده، دزدان مختلفی را در نهادهای جمهوری اسلامی پرورش داده است. این دسته که دیگر اعتقادی به حیات جمهوری اسلامی ندارد با دزدی از اموال عمومی تا فروش اطلاعات نظامی میخواهد کیسه خود را پر از پول کند.

دلیل واضح آن را باید در ماهیت نهادهای امنیتی جست وجو کرد که برای ضربه به کمونیستها و افشای” جاسوسان شوروی” تاسیس شدند و برای همین لانه جاسوسان ریز و درشت غرب هستند. همکاری اطلاعاتی سپاه پاسداران با ام ای۶ برای ضربه زدن به حزب توده ایران و نیروهای ملی و مترقی اتفاقی نبود.

تمام این عوامل موجب تضعیف رژیم در مقابله با رقبای سنتی منطقه ای شده است. سوراخهای امنیتی بسیاری که در سالهای گذشته در جمهوری اسلامی دیده شد شاهد تغییر توازن قوا به نفع دشمنان جمهوری اسلامی در منطقه است. جواب سمبلیک قبلی جمهوری اسلامی به اسرائیل هم نشان داد که رژیم با تمام پولی که برای صنعت نظامی هزینه کرده است، حتا قادر به یک ضربه زدن جدی به اسرائیل نیست. بدون شک بخشهایی از بورژوازی ایران از این موقعیت برای تحکیم حاکمیت خود استفاده خواهد کرد.

شرایط تنش و شبهه جنگ تا سالها ادامه خواهد داشت. اسرائیل و بخشی از بورژوازی جمهوری اسلامی حیات خود را مدیون شرایط شبهه جنگی میدانند.

شرایط اقتصادی نولیبرالی

پس از انتخابات رئیس جمهوری مشخص شد که  سیاست کلی رژیم ولایت فقیه بدون هیچ تغییری مثل همیشه بر اساس اقتصاد نولیبرالی و توافق با امریکا در مورد برجام (یا به قول عباس عراقچی، وزیر خارجه دولت پزشکیان رفع تحریم) و سرکوب مردم در داخل است. پزشکیان صحبت از«دولت وحدت ملی» می کند که همان صلح موقت بین جناحهای مختلف بورژوازی است. در برنامه کلی ارائه شده دولت از خواسته کارگران و دیگر زحمتکشان خبری نیست.

اقتصاد مورد نظر پزشکیان سرمایه داری  نولیبرالی است. او بارها از کوچک کردن دولت، عدم  مداخله دولت در اقتصاد، واگذاری فعالیت اقتصادی به مردم، تنظیم خودبخودی بازارها، خصوصی سازی صحبت کرد که تمام این حرفها ریشه در افکار نولیبرالیستی او دارد. او هم مثل دیگر رئیس جمهوران چشمک به چپ خواهد زد و به سمت راست خواهد پیچید و دستور  بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را اجرا خواهد کرد. به همین دلیل سوپرنولیبرالی مثل همتی وزیر اقتصاد و دارایی میشود.

جمهوری اسلامی در ذات خود غربگرا است. تمام بچه های سران آن در کشورهای غربی مشغول درس خواندن و یا ولگردی و یا پول اندوزی هستند. تمام کسانی که از داخل جمهوری اسلامی از رژیم ولایت فقیه خسته  میشوند به غرب فرار و یا مهاجرت می کنند. هم بورژوازی ایران دور شاه و هم اکنون بورژوازی جمهوری اسلامی  در نظام سرمایه داری غربی غرق است.

اگر بخشی از این بورژوازی برای فرار از تحریم و از روی اجبار به بریکس چشمک میزند برای حفظ نظام است. با اینکه جمهوری اسلامی تمام بندهای قرارداد برجام را اجرا کرد؛ پانزده سال غنی سازی ارونیوم تعطیل بود؛ امریکا نه تنها تحریم را لغو نکرد بلکه با خارج شدن از قراداد برجام حتا تحریمها را بیشتر کرد. حاکمیت جمهوری اسلامی که به علت عدم مشروعیت و سرکوب و بحران اقتصادی، تنها به بقای فردای خود فکر می کند، برای جلوگیری از ورشکستگی کامل اقتصادی مجبور به تجارت و دوستی با شرق شد. مطمعنا امپریالیسم امریکا تا تسلیم کامل جمهوری اسلامی بخصوص به رسمیت شناختن اسرائیل و یا حداقل دوری از دشمنی با آن  به لغو تحریم ها نخواهد پرداخت. اجرای  دستورات بانک جهانی و صندوق بین المللی پول که از دوران دوران احمدی نژاد عمیق تر شد نیز موجب برداشتن تحریمها نشد. 

ما  در اینجا نمیخواهیم که به تفصیل شرایط فاجعه آور اقتصادی مردم را توصیف کنیم. وضعیت به حدی خراب است که تمام ارگانهای جمهوری اسلامی از آن شکایت و همدیگر را در این مورد متهم میکنند. فقط دو مثال برای درک عمق این شرایط ناگوار کافی است. فقر آنچنان گریبانگیر مردم فقیر شده است که برای زنده ماندن مجبور به فروش اعضای بدن خود میشوند. بازار فروش عضو آنچنان داغ و گرم هست که حتا بازار سیاه خود را ایجاد کرده است که در آن نرخ رایج عضو حتا با قیمت ده برابر بیشتر به فروش میرسد. بدینترتیب کلیه یک میلیارد تومانی را پولداران مریض کلیوی میتوانند در بازار سیاه بخرند که با بی وجدانی یک تیم پزشکی عمل جراحی به روی فروشنده و خریدار را به سرعت انجام میدهد. رفقایی از خارج کشور که امکان سفر به ایران را ندارند به اشکال مختلف میتوانند ویدوهایی این بازار کثیف، همراه با بازار فحشا و کودکان کارتن خواب و خیابان گرد را در رسانه اجتماعی ببینند.  

مواد غذایی روزانه گران میشود و عمده فروشان و خرده فروشان قیمت این کالاها را به مبادله دلار با تومان مرتبط کرده اند. روزنامه همشهری تایید کرد که قیمت نان در ۱۰ استان حدود ۲۵ درصد افزایش یافته است. وضعیت انقدر بد است که حتا مسعود پزشکیان که روز شنبه در جلسه علنی مجلس گفت: «مردم در وضعیت سخت اقتصادی قرار دا رند و بی‌عدالتی در بخش‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وجود دارد…. مردم ما را پاسخگوی نیازهای خود نمی‌بینند.»

 سیستم سرمایه داری جمهوری اسلامی پر از ابتکارات عجیب و غریبی برای استثمار کارگران است که حتا به فکر شیطان هم نرسیده است. جالب اینکه تمام این ابتکارات که خیلی از آنها حتا بر خلاف قانون هستند مورد حمایت تمام دولتها  قرار میگیرند. شرایط استخدامی کارگران هر روز بدتر میشود. قرادادهای موقت و حجمی که زیر نظر شرکت های پیمانکاری است گسترش یافته است. به خصوص در صنعت نفت وگاز و پتروشیمی این شیوه استثمار رایج شده است. دولت قبلی قراردهای موقت را حتا در مشاغلی دائمی مجاز دانسته است. بر اساس این قراردادها بعضی از کارگران ساعتی مزد میگیرند و مزایای آنها به پیمانکار پرداخت میشود. قرارداد حجمی کارگران گرسنه را مجبور میکند که ساعات کاری خود را افزایش دهند.

نه مردم به انتخابات رئیس جمهوری

رژیم با علم به نفرت عظیم مردم از خود این دفعه به رئیس‌جمهوری نیاز داشت که بتواند بدون به چالش کشیدن کل نظام لایه‌های ناراضی و پادرهوای جامعه را به خود جلب کند. بر اساس آمار رسمی خود جمهوری اسلامی ۶۰ درصد از واجدان شرایط در دور اول و ۵۰ درصد آنها در دور دوم انتخابات را تحریم کردند. شواهد نشان میدهد که انتخاب آقای خامنه ای برای سمت ریاست جمهوری از همان اول مسعود پزشکیان “اصلاح طلب” بود. پزشکیان که در انتخابات اخیر مجلس دفعه اول از سوی هیئت‌های اجرایی به خاطر عدم التزام عملی به نظام ردصلاحیت شده بود اینبار بلافاصله مورد مهر و محبت این شورای نگهبان قرار گرفت.

خامنه ای در سخنرانی خود در باره رئیس جمهور جدید نتوانست شوق خود را پنهان کند و گفت: «توصیه موکد من تعامل سازنده مجلس با دولت جدید است همه کمک کنند که رئیس جمهور بتواند وظایفی را که در قبال کشور دارد انجام بدهد.» و پس از آن با کندذهنی به افشای نقشه های خود به نام دولت میپردازد و می گوید: «دولت برنامه هایی دارد که مجلس باید از آن حمایت کند»

شهرام دبیری، معاون پارلمانی پزشکیان در توییتر نوشت: «رئیس جمهور به صراحت اعلام کرده که وزرا را با تایید رهبر معظم انقلاب معرفی خواهد کرد». پزشکیان در مجلس گفت: «به بنده اعتماد کنید، اینطور نیست که اگر جهت‌گیری کسی در مقابل ولایت باشد بنده با او کنار بیایم» او گفت:  «وزیر ارشاد که نمی‌آمد، آقا به او دستور داده و آمد».

اسماعیل خطیب مرتجع، وزیر اطلاعات، با تجربه در قوه قضایی جنایتکار،  ید تولایی در سرکوب اعتراضهای مردم دارد. احمد دنیامالی، وزیر ورزش، شکنجه گر زندانهای بندرانزلی بوده است که با دوستی با قالیباف از نردبان ترقی به بالا کشیده شد.  عبدالناصر همتی، وزیر اقتصاد مهندس خصوصی سازی و متفکر نولیبرال است.   

۱۸ میلیون رای تقلبی به ابراهیم رئیسی را اصلاح طلبان انتخابات اقلیتی میدانستند ولی در روزهای اول پس از اعلام انتخابات رأی ۱۷میلیونی پزشکیان را پیروزی بزرگ خواندند ولی خیلی زود از اصلاح طلبی پزشکیان ناامید شده اند و یک بار دیگر فهمیدند که گول مهندسی انتخاباتی خامنه ای را خورده اند. در کابینه او جایی برای به اصطلاح اصلاح طلبان پیدا نشد، ولی چندین وزیر دولت روحانی،  چندین وزیر دولت رئیسی و نظامیان جدید حضور دارند.

آذر منصوری دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران اسلامی و رئیس جبهه اصلاحات ایران گفت که ما از اول میدونستیم که تایید پزشکتان از سوی شورای نگهبان برای رقابتی کردن انتخابات است. «ترکیب کابینه با معدل مورد انتظار فاصله دارد».«بیش از ۸۰ درصد قدرت کشور در اختیار ارکان دیگر قدرت است»

به گزارش اقتصادنیوز، جلیل رحیمی جهان آبادی، نماینده نماینده سنی مذهب مجلس شورای اسلامی  در شبکه اجتماعی اکس نوشت: « یک وزارتخانه به اهل سنت که با همه وجود شما و جنبش اصلاحات را یاری نمودند؛ نرسید. کجای این کابینه وفاق ملی است؟ ما مگر بخشی از ملت ایران نیستیم.» عبدالحمید اسماعیل‌زهی، امام جمعه اهل سنت زاهدان گفت: «وعده‌هایی که داده شده بود با این وزرا محقق نمی‌شوند» و ادامه داد که  « ۳۰۰ وزیر در دولت‌های مختلف آمده‌اند و رفته‌اند» سهم زنان فقط یک وزیر بوده و اهل سنت هم راهی به وزارت نداشته‌اند.

تنها برخورد آقای خاتمی در مقابل انتقادات به کابینه  پزشکیان این بود که او با “طرح نور” که در مورد حجاب است مخالف است. ولی فرمانده کل انتظامی کشور، رادان پس از ملاقاتی که با رییس جمهور داشته است گفت: «در صحبتی که با همدیگر داشتیم ایشان قانون را ملاک خودشان می‌دانند و بایستی مسیر را دنبال کنیم».  همانطور که قابل انتظار بود خاتمی چیزی در مورد خط اقتصادی کابینه پزشکیان نگفت.

مردم با تحریمهای متوالی انتخابات نمایشی رژیم ولایت فقیه نشان دادند که برای ایجاد تغییرات اساسی در زمینه اقتصادی و اجتماعی و باز کردن فضای سیاسی هیچ ابهامی در مورد جناح های مختلف داخل و اطراف جمهوری اسلامی ندارند. مردم پس از سالها اعتقاد به تغییرات تدریجی از داخل با تجربه فهمیدند که اگر حتا بعضی از اصلاح طلبان واقعا طرفدار تغییر باشند این تغییر در چارچوب حفظ نظام امکان ناپذیر است. نه بزرگ مردم، نه به – راه رشد سرمایه داری نولیبرالی، – تحقیر مردم، – سرکوب زنان، – قتل بهایی ها و سنی مذهبها، – استثمار از طبقه کارگری که حق تشکل در سندیکاهای مستقل ندارد است.

نقش  طبقات

– طبقه بورژوازی متشکل است از بورژوازی بوروکرات که غارت منابع کشور را پس از سرنگونی رژیم شاه در دست گرفت؛ بورژوازی تجاری که جانشین بورژوازی کمپرادور رژیم شاه شد و منافع هنگفتی از تجارت به دست آورد. در کنار این دو دسته بورژوازی، نظامیان، بانکداران، زمینداران، مسکن سازان هستند که منافع گروه های خود را به منافع جامعه ترجیح میدهند. بورژوازی نامشهود ملی زیر فشار شدید بورژوازی تجاری و بوروکرات در حال فروپاشی کامل است و همزمان از سیاستهای ضدکارگری رژیم سود میبرد.

البته ما معتقد هستیم که تا تثبیت نشدن کامل جهان چند قطبی بورژوازی ملی برای ادامه حیات خود دیر و یا زود به بورژوازی جهانی وصل میشود. 

در کل بورژوازی بوروکراتیک در فکر مصالحه با غرب به هر قیمتی است. ولی ازانجا که تمام حاکمیت را در دست خود ندارند باید طرحی برای تسلیم بچیند که مورد قبول دیگر جناحهای بورژوازی قرار گیرد. بخش انگلیسی- آمریکایی بورژوازی بوروکراتیک و بخش های  فوقانی متوسط در ایران نه تنها از تحریم ضدبشری و غیرقانونی، دزدی پول ایران، ترور دانشمندان هسته‌ای حمایت میکنند بلکه حتا به تحریک آمریکا و اسرائیل برای حمله احتمالی نظامی میپردازند .  این دسته با هماهنگی نزدیک با سلطنت طلبان طرفدار امپریالیسم به دنبال ایرانی سرمایه داری بدون آخوند و ریش و تسبیح هستند که با امپریالیسم و صهیونیسم در یک جبهه قرار دارد.

جناح نظامی با حمایت بورژوازی تجاری فکر میکند که با ساختن بمب اتمی میتواند از نظام در مقابل فشار خارجی حفاظت کند. این جناح برای کسب سلاح هسته ای منافع مردم ما را فدا کرده است، زیرا میداند که تمام پیامدهای تحریم غرب ضربه به مردم به خصوص طبقه های محروم و زحمتکش میزند. یکی از دلایل نگاه به شرق رژیم وزن سنگین بورژوازی تجاری و نظامیان در حاکمیت جمهوری اسلامی هست.  بورژوازی تجاری که به کسب سودهای بادآورده عادت کرده است نمیتواند تا وقت آشتی تمام و کمال رژیم با غرب از مبادلات میلیاردی صرف نظر کند.

نظامیان هم برای مشروعیت فعالیتهای خود به تکنولوژی نظامی شرق نیاز دارند. نظامیان حتا پس از آشتی احتمالی رژیم با غرب به خاطر عدم اعتماد غرب به آنها  هیچ وقت قادر به تحکیم قدرت با تکیه به کشورهای غربی نخواهند شد. در حالیکه برای بورژوازی تجاری معامله معامله است و تا موقعی که کسب سودهای نجومی ممکن است، معامله شرقی یا غربی ندارد، ولی حیات آینده نظامیان به ناف نگاه به شرق بسته است.

طبقه کارگر امروز ما قابل مقایسه با طبقه کارگر دوره شاه نیست. طبقه کارگر کنونی در ایران دارای یکی از بالاترین تحصیلات در بین کارگران کل خاورمیانه هست و  حداقل تحصیل کارگران  صنعتی دیپلم هست. لحن رفقای خارج از کشور طوری است که انگار آنها با کارگر سالهای بیست طرف هستند. جملات دستوری و عالمانه این رفقا در مورد ضرورت ایجاد سندیکا، تلفیق مبارزه سندیکایی با سیاسی و غیره به وضوح نشان میدهد که تا چه حد این رفقا از حقیقت جامعه کارگری فاصله دارند. بجرات میتوان گفت که هیچ کارگر صنعتی در ایران نیست که نفهمد خصوصی سازی همان اقتصاد نولیبرالیستی است.

بااینکه طبقه کارگر حق تشکیل سندیکای مستقل ندارد ولی به درجات مختلف موفق شده است که این ضعف را جبران کند. به خصوص تشکلات  معلمان و بازنشستگان توانستند که اعتراضات بزرگی را سازماندهی کنند و ارتباط آنرا با مبارزه علیه دیکتاتوری و نولیبرالیسم درک میکنند. نظام سرمایه داری اسلامی جمهوری اسلامی با سرکوب کارگران، با مخالفت با تشکل کارگران در  سندیکاها و با خصوصی سازی و اخراج گسترده کارگران، قدرت پایگاه طبقاتی چپ در جامعه را تضعیف کرده است.

اینکار عامدانه فروپاشی احتمالی جمهوری اسلامی را به نفع نیروهای راست طرفدار سرمایه داری و امپریالیسم تمام خواهد کرد. ضعف دیگر جنبش کارگری فراهم نبودن شرایط ذهنی انقلاب است که مربوط به عدم ارتباط چپ ها با پایگاه طبقاتی خود است.

نیروهای طرفدار بورژوازی با رسانه های مختلفی که از سوی امپریالیسم تامین مالی میشوند با پایگاه اجتماعی خود یعنی بورژوازی غرب گرا و لایه های فوقانی طبقه متوسط در داخل کشور در تماس هستند، ولی نیروهای چپ نه تنها اینگونه رسانه های پرسروصدا ندارند، بلکه به علت حساسیت شدید رژیم به حضور چپ در مراکز و محافل کارگری حتا برای تماس معمولی با کارگران با مشکلات عدیده ای روبرو هستند.

– خرده بورژوازی و لایه های مختلف متوسط که هر روز فقیرتر میشوند- این دسته شامل دانشجویان، پرستاران، کارمندان، زنان، خرده فروشان، و معلمان میشود. آنها بطور غریزی با طبقه کارگر منافع مشترکی دارند ولی در این حال آنها در آروزی همیشگی بالا رفتن از نردبان ترقی و فاصله گرفتن از فقرا هستند. این آرزو میتواند از سوی نیروهای راست به خصوص در برخورد با مسائلی مثل فلسطین و اسرائیل مورد سواستفاده قرار گیرد. آمارهای خود رژیم ولایت فقیه نشان میدهند که طبقه متوسط زیر فشار شدید اقتصادی هر روز کوچکتر میشود. برای همین اگر چپ به مشکلات آنها هم توجه خاصی کند پتانسیل همراهی آنها با طبقه کارگر با وجود تمام تلاش نیروهای راست زیاد است.

شرایط چپ  

بحران تمام وجود جمهوری اسلامی را فراگرفته است؛ فساد عمیق، حاکمیت غیرقانونی گروههای آنارشیست اسلامی، درگیری داخلی بین جناحها، نفوذ امنیتی غربی ها، عدم استقلال قوه قضایی تماما نشانگر این حقیقت است. تمام جناح های داخل و حتا خارج از حاکمیت طرفدار و مجری راه رشد سرمایه داری با ریاضت کشی و خصوصی سازی هستند.  

تمام شاخصهای شرایط عینی انقلاب مثل تنفر مردم از رژیم، بحرانهای اقتصادی، عدم مشروعیت، عدم توانایی مدیریت کشور و ریزش انسجام درونی برقرار است. تمام شاخصهای شرایط عینی مثل زوال تولید و نیروهای مولدۀ، کاهش درآمد عمومی طبقات پایینی و متوسط، بیکاری و تورم مزمن و پشت کردن مردم به نظام و عدم توانایی نظام در اداره کشور پایه های فروپاشی داخلی را فراهم میکند. شرایط عینی انقلاب برقرار است.  خوش شانسی رژیم در این است که مخالفین آن، چه اپوزیسیون راست و چه چپ قدرت بسیج و سازماندهی مردم را ندارند.  

بعضی از چپ ها از این حقیقت آشکار سواستفاده میکنند و خود را در کنار جمهوری اسلامی قرار میدهند. اینها یادشان میرود که فروپاشی رژیم از داخل حتمی است و اگر آنها با همکاری با دیگر نیروهای چپ به جنبش براندازی کمک نکنند این خطر است که فروپاشی به نفع نیروهای راست تمام شود.

شرایط ذهنی انقلاب با شرایط عینی انقلاب همراه نیست. قدرت چپ در پیوند با پایگاه طبقاتی طبیعی آن است. شعار سرنگونی بدون این پیوند ارگانیک و توانایی کشاندن پایگاه خود به میدان نبرد فقط در سطح شعار میماند و کسی آنرا جدی نمیگیرد. پیشگامان طبقه کارگر علاوه بر سازماندهی طبقه کارگر باید بتوانند که نظر نیروهای میانی را به برنامه های خود جلب کنند.

متاسفانه چپ خارج کشور هنوز به یک اجماع عمومی برای اتحاد نرسیده است. مشکل دیگر چپ این است که نتوانست مشعل مبارزه را به جوانان بسپارد. نگاهی سطحی به رهبران و مطرح شدگان این گروه ها نشان از کهولت جسم و ذهن این سازمان ها دارد. وجود بابک خسروی ۹۰ ساله، شالگونی، اشرف دهقانی ۸۰ ساله، بهزاد کریمی، رقیه دانشگری، فتاپور، نگهدار ۷۵ ساله و امیدوار، شمالی ۷۰ ساله و غیره در این سازمانها که هر کدام که از چهره های معروف و شناسنامه سازمان خود هستند  نشانگر این واقعیت است که تمام این احزاب در جوانگرایی شکست خوردند و یا بدتر از آن اصلا به دنبالش نرفتند. در مقابل آن، نیروهای راست در تشکیلات خود دائما جوانگرایی میکنند و به همین دلیل با جوانان راحت تر ارتباط برقرار میکنند.                 

رفقای چپ خارج کشور هنوز عمق فاجعه ای که عدم اتحاد چپ در داخل ایجاد کرده است را به خوبی درک نکرده اند. چپ تا حدی در جامعه ما در حال ضعیف شدن است که برای وزنه شدن به اتحاد میان تمام نیروهایی که دیکتاتوری ولایت فقیه و اقتصاد نولیبرالی را قبول ندارند احتیاج مبرم و ضروری دارد.

2 Comments

  1. فرح نوتاش

    تایید حماس حتا بصورت ملایم نیز به صرف این که مردم انتخابش کردند.
    قابل قبول من نیست.
    وظیفه روشنفکر دویدن به دنبال مردم بی سواد نیست.

    شاد و سر بلند باشید

  2. جیران

    خانم نو تاش!
    به چه دلیل!همین جمله«وظیفه روشنفکر دویدن به دنبال مردم بی سواد نیست.» نشاندهنده
    فاجعه مسلط بر منورالفکران! گسسته از توده ها هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *