مقاله شماره ١٣٩٣ / ٣٣ (١ آبان)
واژه راهنما: كامران امين آوه و پاسخ جزوه «فرازي از هفت دهه سيرِ تكامليِ نظرها و برنامه هايِ حزب توده ايران». «ارزيابي اشتباه حزب». ميان خط مشي انقلابي حزب و يورش به آن رابطه اي وجود دارد؟
كامران امين آوه در نوشتاري با عنوان ”حزب توده ايران و جنبش ملي كرد در ايران“ كه در تاريخ ٢٥ شهريور ١٣٩٣ – ١٦ سپتامبر ٢٠١٤ در سايت ”اخبار روز“ منتشر شد، مواضع حزب توده ايران را در سال هاي ١٣٦١- ١٣٥٧ در ارتباط با ”حقوق خلق كرد“ در ايران مورد انتقاد قرار مي دهد. هدف سطور زير بررسي همه جانبه اين نوشتار و پاسخ به آن نيست، بلكه عمدتا نشان دادن شيـوه به كار گرفته شده توسط كامران امين آوه براي به اصطلاح اثبات نظر خود است.
نكته مركزي در تضاد ميان سياست حزب توده ايران در اين دوران با برداشت هاي ”ملي“ توسط جريان هايي در رهبري حزب دموكرات كردستان ايران، كه امين آوه برخورد به آن را مورد انتقاد قرار مي دهد، پافشاري حزب طبقه كارگر ايران، حزب توده ايران بر حفظ تماميت ارضي ايران به مثابه موضعي ملي- ضدامپرياليستي است!
در سطور حاضر نشان دادن شيوه پوزيتويستي به كار برده شده در نوشتار موضوع بررسي را تشكيل مي دهد. شيوه اي كه دانسته يا ندانسته در خدمت تحقق برنامه ”خاورميانه بزرگِ“ امپرياليسم آمريكا قرار دارد.
هر ”واقعيت“ به معناي ”حقانيت“ آن نيست!
شيوه ضدماركسيستي ي پوزيتويستي كه هدف آن تائيد شرايط حاكم در بررسی پدیده های اجتماعی است، بررسي مشخص واقعيت مشخص را نفي و ظاهر تحقق يافته را مورد تائيد و پذيرش قرار مي دهد!
اين شيوه غيرعلمي، ريشه در موضع ايدئولوژيكي اي دارد كه ”واقعيت“ را به مثابه ”حقانيت“ آن مي پندارد و قلمداد مي كند! اين موضع ايدئولوژيكي مي خواهد القا كند كه گويا درستي و حقانيت ”مضمونِ“ پديده، تنهـا با ”ظاهرِ“ تحقق يافته ي پديده به اثبات رسيده است.
به خدمت گرفتن اين شيوه سفسطه گرانه در قله يي بي نظير در مقاله ي پيش گفته كامران امين آوه با عنوان ”حزب توده ايران و جنبش ملي كرد در ايران“ (١٣٦١-١٣٥٧) به كار گرفته شده است.
كامران امين آوه با شيوه پوزيتويستي خود در اين رساله، به طور ساده و در اوج سفسطه گري، ”واقعيت“ وقايع سال هاي ٥٧ تا ٦١ را در ارتباط با وقايع در كردستان ايران به ذم خود بر مي شمرد. او با گزينش هدفمند برخي از مدارك، به اصطلاح ”واقعيت“ مورد نظر خود را توضيح مي دهد، و آن را به ابزار نفي درستي و حقانيتِ سياست حزب توده ايران بدل مي سازد. امين آوه با گزينش برخي نقل قول ها، نه تنها در ارتباط با وقايع در كردستان ايران در اين سال ها، بلكه در ارتباط با كل انقلاب بهمن، آن را به ابزاري براي نادرست اعلام كردن سياست حزب توده ايران در اين سال ها قرار مي دهد كه گويا همزمان به معناي ”اثبات“ مواضع مورد نظر او نيز است.
چنين شيوه تائيدآميزِ ”واقعيت“، قابل اعتماد نيست، زيرا سطحي، و ساده نگرانه بوده و پاسخي براي شناخت و درك كليتِ واقعيت كه ”حقيقت“ است (هگل)، نيست.
نظريه پرداز، كوچكترين كوششي از خود نشان نمي دهد، براي درستي و حقانيت نظر و برداشت خود و يا «دكتر قاسملو» و يا زنده ياد رفيق ايرج اسكندري، دبير اول اسبق كميته مركزي حزب توده ايران، استدلالي ارايه دهد و يا گويا نادرستي مواضع حزب توده ايران را كه از زبان زنده يادان رفيق كيانوري و احسان طبري نقل مي كند، مستدل سازد. براي نمونه به اين پرسش پاسخ دهد كه آيا حزب دمكرات كردستان، واحد ايالاتي حزب توده ايران در كردستان بوده و فعاليت كرده است؟ آيا نقض وحدت حزب طبقه كارگر در ايران توسط رهبري جديد حزب دمكرات كردستان، در يكي از حساس ترين دوران هاي تاريخ معاصر ايران، نقض اين وحدت بوده است يا خير؟
او همچنين مي كوشد عملكرد سياسي حزب توده ايران را نسبت به جنبش خلق كرد در كردستان ايران، به ارزيابي عملكرد حزب توده ايران از عملكردِ نقض كنندگانِ وحدتِ حزب طبقه كارگر ايران محدود سازد و آن را به تقابلِ موضعِ «دكتر كيانوري» با «دكتر قاسملو» تعديل داده و بدل نمايد. اين كوششي براي در برابر هم قرار دادن كـليـت سياست حزب توده ايران و كليت سياست گروه نقض كننده وحدت حزب طبقه كارگر ايران است كه تنها حول يك نقطه متمركز مي شود و تعديل مي يابد. او مي خواهد با اين ترفندِ سفسطه گرانه، نادرستي سياست حزب توده ايران را در دوران پرتلاطم انقلاب و همزمان و از اين طريق، درستي سياست نقض كنندگان وحدت حزب طبقه كارگر ايران را يك جا گويا به اثبات برساند! به قول معروف، ”هر دو را با يك چوب براند“!
يكي از عمده ترين جهت هاي سياست انقلابي حزب توده ايران در دوران انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما، عليه خطر توطئه هاي امپرياليستي متوجه بود. توطئه هايي كه همگي عليه روند تعميق انقلاب هدف گيري داشتند و تضعيف نيروهاي چپ و انقلابي را دنبال مي كردند و لبه تيز آن ها عليه استقلال و حفظ تماميت ارضي ايران متوجه بود. ارزيابي اين جنبه پراهميت سياست انقلابي حزب توده ايران در اين دوران عليه توطئه هاي امپرياليسم، در «تحليل» امين آوه جايي ندارد.
او به منظور توجيه سفسطه گري خود
– جنبه «ملي»ي سياست حزب دمكرات كردستان ايران را به سطح ارزشي يكتا و با وزني مطلق ارتقا داده؛
– و به كمك اين ترفند، نقض وحدت حزب طبقه كارگر را توسط جريان جديد در رهبري اين حزب توجيه نموده؛
– و از اين طريق، حل مساله حقوق خلق هاي زير ستم را در چارچوب تماميت ارضي ايران نفي كرده؛
– و همزمان، مساله ”ملي“ را به ابزارِ در خدمت سياستِ ”تقسيم كن و حكومت كنِ“ امپرياليسم بدل مي سازد! سياست امپرياليستي اي كه سرشت ارتجاعي و ضد منافع ملي مردم كشورهاي بسياري، ازجمله با تحميل تقسيم يوگسلاوي سابق به مردم آن و تبديل كشور به واحدهاي قومي كوچك و ناتوان براي حفظ استقلال خود، پاره پاره كردن عراق و كوشش براي تحميل چنين وضعي به سوريه، ليبي، اوكرائين و … به اثبات رسيده است.
انتشار مقاله كامران امين آوه در سپتامبر ٢٠١٤ كه اين سياست امپرياليستي براي نقشه ”خاورميانه بزرگ“ در اوج بي سابقه اي در جريان است، پرسش برانگيز است!!
در جزوه معروف به «واكاوي …» كه در آن «فرازي از هفت دهه سيرِ تكامليِ نظرها و برنامه هايِ حزب توده ايران» با صلابت نظري و توانايي تاريخي توضيح داده مي شود، برخورد به «جريان هاي ماوراء چپ كه الگوهايي تخيلي و شعارهاي نامرتبط با شرايط عيني كشور» را در اين سال ها دنبال مي كردند، سياست ملي- ضدامپرياليستي حزب توده ايران مورد تائيد قرار مي گيرد (همانجا، ٥- برنامه حزب ما در برهه انقلاب بهمن ٥٧، ص ١٠) كه يكي از جنبه هاي آن، نكته پيش گفته است: تبديل مساله ملي خلق كرد به ابزار عليه تعميق انقلاب بهمن توسط جرياني كه امين آوه در نوشتار خود به دفاع از سياست آن مي پردازد.
در همين سند و در دفاع از سياست و برنامه حزب توده ايران، واقعيت مبارزه پرشور آن دوران برشمرده مي شود: «برنامه هاي حزبي كه بنا به ادعاهاي ساواك، ”منحله“ بود، با وجود محدوديت هاي فراوان و حمله هاي سازمان يافته ي چماق داران و لباس شخصي هاي حزب الله اي (لباس شخصي هاي كنوني) …، حزب ما توانست به سرعت بر فضاي سياسي كشور اثر بگذارد. برنامه هاي حزب توده ايران ديگر بار در پهنه هاي مختلف جامعه رسوخ مي كردند، چون اساس اين برنامه ها نه بر مبناي پوپوليسم (عوام فريبي)، بلكه با دقت و وسواس علمي به عملي بودن آن ها در هماهنگ بودن شان با شرايط اقتصادي- اجتماعي كشور تدوين و تنظيم مي شدند. بخش هاي كليدي اين برنامه ها، با ابتكارهاي موثر رهبري و همراه با بيان و زباني ملموس براي توده مردم، به وسيله ارگان ها، اعضا، و هواداران حزب ما بر پايه شور ميهن دوستي و پاس داري از منافع ملي، تبليغ و پراكنده مي شدند. رهبري و بدنه حزب ما در آن دوره، با امكان هايي محدود توانستند به طرزي مبتكرانه و به طور موفقيت آميزي برنامه عملي حزب را به عامل مهمي براي ادامه انقلاب در عرصه هاي اجتماعي و اقتصادي مبدل سازند، زيرا محتواي برنامه هاي حزب توده ايران بسيار غني بودند، چنان كه جزئيات آن مي توانست جواب گويِ بسياري از مسئله هاي مبرم جامعه در راستاي گذر به مرحله مترقي تر باشند. …». (همانجا) (تكيه از ف ع)
ايجاد ارتباط ميان سياست حزب توده ايران و يورش ارتجاع به حزب كه امين آوه آن را طرح مي سازد، از صلابت منطقي برخوردار نيست. زيرا نمي توان دو روند متفاوت را از اين رو به مثابه يك روند واحد ارزيابي نمود، چون از نظر زماني، يا كرونولوژيك، پشت سر هم اتفاق افتاده اند. به سخني ديگر، نمي توان فعاليت نظري- سياسي ي حزب توده ايران را كه مبتني است بر تحليل علمي حزب از مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب بهمن ٥٧ از يك سو، و يورش ارتجاع داخل و خارج به حزب توده ايران را كه برآمده از توطئه ارتجاع است، از سوي ديگر، به عبارت ديگر، دو روند را كه روند هاي متفاوت با ريشه هاي عـلّـي جداگانه هستند، لازم و ملزوم يكديگر ارزيابي نمود، زيرا از نظر زماني به دنبال هم قرار دارند.
حادثه هاي از نظر زماني در پشت سر هم، نبايد الزاماً رشته عـلّـي مشترك دارا باشند! بيرون رفتن كودكي از اطاق براي بازي و زمين خوردن آن در حياط به علت بي توجهي و يا پيچ خوردن پا و …، گرچه در ظاهر روندي يگانه به نظر مي رسد، داراي دو رشته علّي متفاوت است. بدون اثبات منطقي رشته علّي واحد براي دو روند، نمي توان رابطه علت و معلولي ميان آن ها برقرار نمود. ادعا و يا تز طرح شده در باره رابطه علّي ميان چنين دو روندي، نادرست و نشانِ نگرشِ غيرديالكتيكي است. زيرا در چنين برداشتي، ظاهر امر، جاي ارزيابي مشخص مضمون را مي گيرد! مارِ نقاشي شده، جاي كلمه مار را مي گيرد!
نادرستي ايجاد ارتباط ميان سياست حزب توده ايران در دوران انقلاب و يورش ارتجاع به حزب – كه ازجمله امين آوه نيز طرح مي كند – نكته اي است كه مورد تائيد و تاكيد سند پيش گفته حزب توده ايران نيز است. در آنجا اين نكته چنين توضيح داده مي شود: «برخلاف برخي تحليل ها و اتهام هاي مغرضانه و اغراق گويي ها، ارزيابي اشتباه حزب ما در مرحله نخست انقلاب ١٣٥٧ از توان و محتواي ”خط امام“، عامل انحراف و شكست انقلاب نبود و اثري تعيين كننده در شكست نهايي انقلاب نداشت.» (همانجا، ص ١١) ( به مساله فرضي «ارزيابي اشتباه حزب» در زير پرداخته خواهد شد).
به سخنی دیگر، نفی مكانيكي و ندیدن علل عینی و واقعی سرکوب حزب توده ایران عملاً به ابزاري بدل شده است در دست افرادي به منظور گويا ”اثبات“ تزهاي خود و به معنای نفی موفقیت سیاست حزب توده ایران در این سال ها!
يورش به حزب توده ايران و سركوب آن در سال ٦٢، ريشه در سیاست و توطئه های امپریالیستی و ارتجاع داخلی دارد و بیان اِعمال نبرد طبقاتی از بالا، از سوی ارتجاع راستگرا است. وقوع آن نشان تناسب قوا به ضرر نيروي نو در آن مرحله تاريخي است. در عين حال اين يورشِ ددمنشانه واقعيتي است که به نوبه خود نشان موفقیتِ سیاست حزب توده ایران و اثبات حقانيت علمي و انقلابي آن است، اما برخي ها مايلند با فراموش كردن موفقيت سياست حزب توده ايران در سال هاي كوتاه مبارزه نيمه علني حزب بعد از پيروزي انقلاب، آن را به مثابه علت ”شكست“ حزب توده ايران و سياست علمي حزب قلمداد سازند و القا كنند!
متاسفانه كامران امين آوه در به كار بردن شيوه غيرعلمي ي پوزيتويستي براي به اصطلاح اثبات نظرش و محكوم ساختن رهبري وقت حزب توده ايران تنها نيست. برخي از توده اي ها نيز اين شيوه را به همين منظور به كار مي گيرند. به كار بردن شيوه اي كه گويا جایگزینی است برای کار انجام نشده، يعني جايگزيني است براي ارایه بررسی دقیق علمی که در آن مي بايستي ”اثبات“ نادرستی سیاست حزب توده ایران در سال های انقلاب 57 مستدل شده باشد. بررسی ای که تنها هنگامی یک بررسی ماتریالیست دیالکتیکی است که ارايه برنامه ی جایگزینی برای سیاست آن دوران حزب توده ایران، آن را تکمیل کرده باشد.
سند حزبي پيش گفته «فرازي از هفت دهه سيرِ تكامليِ نظرها و برنامه هايِ حزب توده ايران» كه در آن حقانيت مبارزه «حزب توده ايران براي تغييرهاي بنيادين در ايران» با توان چشمگير مستدل مي شود، برنامه و خط مشي انقلابي حزب را در سال هاي اوليه دوره انقلاب، جايگزين ناپذير ارزيابي مي كند!
آغاز نظم یافته نادرست اعلام کردنِ سیاستِ حزب توده ایران در مقطع انقلاب بهمن را می توان در مقاله اي یافت كه در سال ١٣٧٢ انتشار يافت. در شماره نخست نشريه ”دنيا“، نشريه سياسي و تئوريك كميته مركزي حزب توده ايران كه بعد از برگزاري كنگره سوم حزب انتشار يافت، در مقاله ”درس هاي انقلاب“، در بخش ”حزب توده ايران و انقلاب بهمن ٥٧“، ارزیابی از «درس ها»ي اين دوران برشمرده مي شود. در تضاد آشكار با ارزيابي سند حزبي پيش گفته، در اين مقاله كوشش مستمري ديده مي شود به منظور در برابر هم قرار دادن رهبري وقت حزب و كل بدنه ي حزب. در آنجا، روند بغرنج و چند لايه ”نبرد كه بر كه“ و صحنه واقعي جريان آن در ايران كه تحت تاثير شرايط داخلي و خارجي حاكم بر كشور در آن دوران قرار داشت كه سند حزبي بر مي شمرد و پيش تر نقل شد، از اين طريق ساده و يك لايه ارزيابي مي شود كه ازجمله «تائيد بيش از حد و غيرواقعبينانه رهبري وقت حزب بر شخصيت خميني …» برجسته شده و يك پارچگي نظري و عملي فعاليت حزب توده ايران در پرده ابهام قرار داده مي شود: «برنامه هاي حزبي كه بنا به ادعاهاي ساواك، ”منحله“ بود، با وجود محدوديت هاي فراوان و حمله هاي سازمان يافته ي چماق داران و لباس شخصي هاي حزب الله اي (لباس شخصي هاي كنوني) …، حزب ما توانست به سرعت بر فضاي سياسي كشور اثر بگذارد. برنامه هاي حزب توده ايران ديگر بار در پهنه هاي مختلف جامعه رسوخ مي كردند، چون اساس اين برنامه ها نه بر مبناي پوپوليسم (عوام فريبي)، بلكه با دقت و وسواس علمي به عملي بودن آن ها در هماهنگ بودن شان با شرايط اقتصادي- اجتماعي كشور تدوين و تنظيم مي شدند. بخش هاي كليدي اين برنامه ها، با ابتكارهاي موثر رهبري و همراه با بيان و زباني ملموس براي توده مردم، به وسيله ارگان ها، اعضا، و هواداران حزب ما بر پايه شور ميهن دوستي و پاس داري از منافع ملي، تبليغ و پراكنده مي شدند. رهبري و بدنه حزب ما در آن دوره، با امكان هايي محدود توانستند به طرزي مبتكرانه و به طور موفقيت آميزي برنامه عملي حزب را به عامل مهمي براي ادامه انقلاب در عرصه هاي اجتماعي و اقتصادي مبدل سازند، زيرا محتواي برنامه هاي حزب توده ايران بسيار غني بودند، چنان كه جزئيات آن مي توانست جواب گويِ بسياري از مسئله هاي مبرم جامعه در راستاي گذر به مرحله مترقي تر باشند. …». (فرازهاي از هفت دهه سير تكامليِ نظرها و برنامه هايِ حزب توده ايران، ص ١٠) (تكيه از ف ع)
در مقاله در ”دنيا“، بررسي مشخص واقعيت مشخص، يعني بررسي انقلاب بهمن و شرايط حاكم بر آن، موضوع و دغدغه مقاله را تشكيل نمي دهد. همانند كامران امين آوه، ”اشتباه“هاي فرضي رهبري برشمرده مي شود و از آن، به نتيجه گيري پرداخته مي شود كه پس، سياست حزب توده ايران در اين يا آن بخش نادرست است. سياست ”نادرستي“ كه نتايج آن را ”واقعيتِ“ در مقابل ما، يعني سركوب حزب توده ايران گويا به اثبات رسانده است.
جزوه «فرازي از هفت دهه سيرِ تكامليِ نظرها و برنامه هايِ حزب توده ايران» چنين تحليل نمي كند. به آن پرداخته خواهد شد.
پيامد سلطه چنين ارزيابي از انقلاب و به طبع آن اتخاذ «درس ها» از آن براي حزب توده ايران نمي توانست باعث ايجاد شدن سردرگمي اي نباشد كه خود را ازجمله در نامه هاي رد و بدل شده میان رفیق هاتف رحمانی و احمد سپیداری در نوید نو بروز داده است.
رفیق هاتف رحمانی در نامه ٩٢ر١٠ر٢١ خود در نويدنو، رابطه اي ميان «يكي از درخشانترين تحليل هاي شايد تاريخي و شايد در سطح جهاني» كه به نظر او، حزب توده ايران از انقلاب بهمن ٥٧ ارايه داده است، و سركوب حزب توده ايران مي بيند و با تعجب در باره علت آن، پرسشي مطرح مي سازد. او كه صادقانه در جستجو براي علت اين رابطه است، مي نويسد: «ذهنم درگير شكست پس از انقلاب حزب است»!
اين نگرش نشان ايجاد كردن رابطه علّي ميان دو پديده متفاوت و نتيجه گيري غيرمستدل در باره وجود چنين رابطه اي ميان آن دو نزد رفيق پايبند به مصالح عاليه حزب و دلسوز سرنوشت حزب طبقه كارگر ايران است. ميان «درخشانترين تحليل» و «ضربه فاجعه آميز» به حزب توده ايران كه هر كدام داراي علل تكويني خود هستند، از اين رو رابطه علّي تصور مي شود، زيرا از نظر زماني در امتداد يك ديگر قرار دارند.
به سخني ديگر، در آن نامه، از ظاهرِ ”واقعيتِ“ «ضربه فاجعه آميزِ» تحقق يافته، اين نتيجه گيري پذيرفته مي شود كه حزب از شناخت «ماهيت نيروهاي عمل كننده» ناتوان بوده و به گفته رفيق اميدوار در مقاله ”دنيا“، به «تائيد بيش از حد و غيرواقعبينانه رهبري وقت حزب بر شخصيت خميني …» پرداخته است.
رفيق رحماني در نويدنو برجسته مي سازد: گرچه «يكي از درخشانترين تحليل هاي شايد تاريخي و شايد در سطح جهاني» توسط حزب توده ايران «در مقطع ٥٧ … مطرح» شده است، باوجود اين، «تحليل» مانع آن نشد كه حزب «از توجه به ماهيت نيروهاي عمل كننده باز مي ماند [بماند] و با ايجاد ”توهم“ در ذهن افراد نسبت به ماهيت نيروهاي عمل كننده پس از انقلاب (كه همان «تائيد بيش از حد و غيرواقعبينانه رهبري وقت حزب بر شخصيت خميني …» است)، عملا … ضربه فاجعه آميزي به حزب وارد مي شود [شود] …». و مي پرسد «آن تقسيم بندي روشن بين و … به چه دردي مي خورد؟ …».
دو سوي «ماهيت عمل كننده»
بررسي همه سطوح اين برداشت نظاره گر ظاهربين در اين سطور، سخن را بيش از اين به درازا مي كشاند. بايد به طور مجزا به آن پرداخت. اما اشاره به يك نكته در اين چارچوب ضروري است. رفيق گرامي هاتف رحماني مانند رفيق گرامي اميدوار (در مقاله سال ١٣٧٢ در ”دنيا“) به علت نادرستي شيوه و اسلوب ارزيابي، ناخواسته نبرد بغرنج و ظريفِ حزب توده ايران را كه در آن نقش زنده ياد رحمان هاتفي نيز نقش درجه اول را در كنار نام و چهره هاي ديگر رهبري حزب ايفا كرده است، مورد بي مهري قرار مي دهد.
كوشش سخت كوشانه ي حزب توده ايران كه سند حزبي ي«فرازي از هفت دهه سيرِ تكامليِ نظرها و برنامه هايِ حزب توده ايران» نيز آن را برمي شمرد، كه به آن اشاره شد، كه كوشش سخت كوشانه ي رهبري و بدنه حزب بود، كوششي بود به منظور تفهيم ضرورت برپايي جبهه متحد خلق به مردم انقلابي، براي تعميق انقلاب بزرگ مردم ميهن ما در اين دوران پرحادثه! از جمله مي بايست اين ضرورت به ”مسلمانان مبارز“ نيز تفهيم گردد! اين بخش، تنها گوشه اي از كل كوشش تاريخي توده اي ها را تشكيل مي داد!
انديشه اي كه رهبري حزب توده ايران را بي توجه به «ماهيت نيروهاي عمل كننده» متهم مي سازد، گرفتار در دو اشتباه نظري است:
اول- سرشت «ماهيت نيروهاي عمل كننده» را سرشتي مطلق درك مي كند، و نه سرشتي تاريخي! نه سرشتي در حال تغيير و حركت كه تحت تاثير شرايط تغيير يابنده حاكم بر كل جامعه عملي مي شود؛
دوم- هنگام ارزيابي از «ماهيت نيروهاي عمل كننده»، تنها به «ماهيت … حاكميت برآمده از انقلاب» توجه مي شود.
اين در حالي است كه واقعيت شرايط تغيير يابنده كه پاسخگوي بود و نبود انقلاب است، كليت جامعه و مبارزه طبقاتي زحمتكشان را در بر مي گيرد. نكته اي كه در رساله رفيق كيانوري حتي در سال ١٣٧٣ نيز طرح مي شود! او وظيفه حزب توده ايران را كمك «به توده هاي محرومي كه از ج. ا. حمايت مي كنند و توده هاي محرومي كه با ج. ا. مخالفت مي كنند [مي داند] تا اتحاد منافع ميان خود را درك كرده، بر پيشداوري هاي خود نسبت به يكديگر غلبه كنند، در يك صف [”جبهه وسيع ضدديكتاتوري“] قرار گيرند و متحداً در مقابل ارتجاع بايستند.»
انديشه نظاره گرِ ظاهربين، ثبـات «ماهيت» را مي بيند، اما بر حركت و تغيير همزمان در «ماهيت» كه تحت تاثير شرايط نبرد طبقاتي جاري انجام مي شود، چشم فرو مي بندد! به توصيف يك سويه از واقعيتِ «ماهيت» مي پردازد و كوشش همزمان براي تغيير آن را برنمي شمرد!
با چنين برداشت فلسفي، مبارزه براي تغيير واقعيت از طريق كوشش مستمر براي تعميق انقلاب ناممكن مي شود. كوششي كه مي بايست توسط حزب توده ايران در دو صحنه عملي گردد. صحنه دمكراتيك و سياسي! كوششي به منظور سازماندهي زحمتكشان و انتقال انديشه انقلابي به آنان كه امروز هم ضرورت آن به قوت خود باقي است!
تنها با پايبندي به چنين سياستي كه موفقيت آن در چند سال فعاليت نيمه آزاد حزب توده ايران بعد از انقلاب انكارناپذير است، و علت اصلي يورش به حزب توده ايران را نيز تشكيل داد، شرايط لازم براي جلب ”چپ مذهبي“ تحت تاثير و زير فشار جنبش اجتماعي- انقلابي توده هاي زحمتكش به وجود مي آمد. امروز هم جلب ”اصلاح طلبان“ به جبهه ضد ديكتاتوري بدون چنين سياستي به وجود نخواهد آمد.
بهترين و واقع بينانه ترين وصف شرايط حاكم و افشاي «سياست هاي اقتصادي دولت روحاني»، براي نمونه آن طور كه در مقاله پرمحتوا و مملو از فاكت هاي انكارناپذير با عنوان «آماج هاي رژيم ولايت فقيه و سياست هاي اقتصادي دولت روحاني» انجام شده است (نامه مردم شماره ٩٥٦، ٣١ شهريور ٩٣ http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/2639-2014-0)، بدون ارايه برنامه جايگزين، بدون طرح پيشنهادهاي عملي جايگزين براي اين سياست اقتصادي ي ضد مردمي و ضد ملي دولت روحاني، امروز هم جلب ”اصلاح طلبان“ به جبهه ضد ديكتاتوري عملي نخواهد شد.
چرا نبايد حزب توده ايران پيشنهاد توليد نيروي انرژي بادي و خورشيدي را در برابر برنامه اتمي رژيم در اين مقاله مطرح سازد و آن را به مثابه جايگزيني ملي در برابر برنامه دولت روحاني قرار دهد كه هم حامي توليد داخلي است و هم مبارزه اي عليه تبديل ايران به نومستعمره اقتصاد جهاني شده امپرياليستي است؟
چنين سياستي تنها كليد براي تغيير شرايط و تناسب قوا در نبرد طبقاتي در ايران در آن سال ها بود كه مي توانست به منظور تعميق انقلاب به خدمت گرفته شود! كدام سياست جايگزين را رفيق ها شريك در بحث براي دوران كنوني پيشنهاد مي كنند؟
جايِ مبارزه ي رشد يابنده ي كمّي و هم كيفي ي طبقه كارگر در اين صحنه كجاست؟
اگر سخنِ «درخشانترين تحليل … تاريخي … در سطح جهان» نبايد سخني مبالغه آميز باشد، و يا به بيان زنده ياد احسان طبري در شعر زندان با عنوان ”اخگران اسفند“، نبايد «قاب …. خشكيده چو نعش بر ديوار» باشد، آنوقت بايد پذيرفت كه خط مشي انقلابي حزب توده ايران در سال هاي انقلاب بهمن ٥٧، تنها سياست ممكن و جايگزين ناپذير براي تغيير شرايط در نبرد طبقاتي بوده است كه به نوبه خود، تنها پيش شرط ي را تشكيل مي داده است براي تغيير «ماهيت» شرايط به سود تعميق انقلاب. سياست علمي حزب توده ايران در اين سال ها مبتني است بر تعريف ”دوران ملي- دمكراتيك انقلاب“! كدام پيشنهاد جايگزين را مي توان براي اين تحليل علمي و پراتيك انقلابي مبتني بر آن ارايه نمود؟ تائيد اين تعريف علمي در ششمين كنگره حزب توده ايران، تائيد خط مشي انقلابي حزب در دوران انقلاب بهمن ٥٧ است. انديشه نظري و عملكرد مبارزاتي در آن دوران و اكنون، وحدتي جدايي ناپذير را تشكيل مي دهد!
به بغرنجي نبرد طبقاتي، به بغرنجي مشخص ”نبرد كه بر كه“ در آن روزها نمي توان با مطلق نماياندن «ماهيت» و محدود كردن «نيروهاي عمل كننده» به رهبري بيرون آمده از دل انقلاب، پاسخي علمي و همه جانبه داد! جايِ مبارزه ي رشد يابنده ي كمّي و هم كيفي ي طبقه كارگر در اين سال ها در اين صحنه كجاست؟
از چند ده توده اي متشكل در مازندران در دو سال و اندي كه نگارنده مسئوليت اين استان را به عهده داشت، توده متشكل دو هزار نفري پديدار شد! جلسات علني بحث و پرسش و پاسخ در دفترهاي حزب در همه شهرهاي مازندران هر هفته برگذار مي شد. جلسه ها و سمينارهاي آموزشي پا گرفتند. فعاليت اين «نيروهاي عمل كنند» كه تنها گوشه اي است كه نگارنده قادر به بازگويي آن از تجربه خود است، در سراسر ايران با شور و هيجان در جريان بود و مي رفت شرايط را براي تغيير «ماهيت» انقلاب عملي سازد. جمع و برايند همه اين نيروها را بايد در تحليل «ماهيت نيروهاي عمل كننده» منظور نمود.
آنچه كه بيان شد به معناي نفي وجود اشتباه هاي احتمالي و واقعي در عملكرد حزب توده ايران كه مسئوليت آن به طور طبيعي عمدتاً به عهده رهبري حزب است نيست. در اين زمينه بايد در تائيد ارزيابي سند پيش گفته حزبي با عنوان «فرازي از هفت دهه سيرِ تكامليِ نظرها و برنامه هايِ حزب توده ايران» باري ديگر به بررسي علمي و «پژوهش هاي آكادميك و تاريخي» از همه شرايط پرداخت. ديرتر به نظريات زنده ياد رفيق منوچهر بهزادي، عضو هيئت سياسي و دبير وقت كميته مركزي حزب توده ايران در ارتباط با اشتباه هاي گذشته حزب پرداخته خواهد شد (به بررسي رساله ”سخني با همه توده اي ها“ نگاه شود كه ديرتر انتشار خواهد يافت). اما بررسي مشخص اين صحنه از زندگي حزب توده ايران، صحنه «اشتباه ها»، صحنه ديگري را تشكيل مي دهد كه انتظار بررسي همه جانبه و دلسوزانه، رفيقانه و در عين حال علمي را مي كشد كه بايد توسط ارگان مسئوليت دار حزبي عملي گردد.
در سند حزبي «فرازي از هفت دهه سيرِ تكامليِ نظرها و برنامه هايِ حزب توده ايران»، ضمن تائيد فقدان جايگزيني براي سياست علمي حزب در دوران انقلاب، نكته پراهميتي در ارتباط با مبارزه براي تعميق انقلاب مطرح مي گردد كه با برداشت «تائيد بيش از حد و غيرواقعبينانه رهبري وقت حزب بر شخصيت خميني …» تفاوت ماهوي دارد. در آنجا چنين استدلال شده است: «… تطبيق ارزيابي علمي حزب ما در مورد مرحله ملي- دمكراتيك و برنامه هاي اقتصادي و اجتماعي بسيار مترقي آن، با برخي از شعارهاي سياسي حزب در عمل، بسيار چالش برانگيز بود، و به اشتباه هاي تاكتيكي مهمي منجر شد.» سند سپس به توضيح و برشمردن «برخي از شعارهاي سياسي» مي پردازد كه «اشتباه هاي تاكتيكي مهم» را موجب شدند: «ارزيابي رهبري حزب ما از نوع جهانبيني، ظرفيت و نيروي ترقي خواهانه بالقوه قشر ”روحانيت انقلابي“ و جريان هاي اسلامي به رهبري آيت الله خميني براي برپايي اتحادهاي ملي در راستاي گذر به مرحله ملي- دموكراتيك خطا بود.»
سند در ادامه، نظر خود را در باره «شعارهاي سياسي» تدقيق مي كند كه به صورت «ارزيابي خوشبينانه حزب ما» بروز كرد و مي نويسد: «اين ارزيابي خوشبينانه حزب ما از توانِ انقلابي و مردمي مجموعه لايه هاي روحانيت و يا ”اسلام سياسي“، بر خلاف درك جنبه حركت مترقي و نيروهاي شركت كننده در تغييرهاي بنيادي جامعه به لحطاظ ماترياليسم تاريخي بود.» به سخني ديگر، برداشت ماترياليسم تاريخي، به نظر سند، نفي كننده امكان تغيير «ماهيت» در «اسلام سياسي» است. سند به درستي «گردش به راست در نگرش حاكميت برآمده از انقلاب و … سد كردن امكان تغييرهاي بنياديِ مترقي اجتماعي- اقتصادي و حذفِ عامدانهِ مردم و خواست هاي آنان از تحول بعدي انقلاب» را نشان اين امر اعلام مي كند و آن را ناشي از و «به طور مستقيم برآمده از منافع قشري و طبقاتي آن ها» ارزيابي مي كند. گرچه سند موارد «استثنايي مانند آيت الله طالقاني و يا آيت الله منتظري و يا معدودي ديگر» را مورد تائيد قرار مي دهد، در پايان ارزيابي خود اضافه مي كند كه «مي توان گفت كه مجموعه اين نيروها و شخصيت هاي مذهبي دركي مخدوش از مقوله عدالت اجتماعي در معناي ماركسيستي و ترقي خواهانه آن داشتند.»
نقل قول مشخصي از مطبوعات حزبي ارايه نمي شود كه دال بر آن باشد كه حزب توده ايران نسبت به درك رهبري انقلاب از «مقوله عدالت اجتماعي» تصوري مبهم داشته است و آن را به «معناي ماركسيستي» آن پنداشته است. تكرار «دست هاي پينه بسته و …» نمي تواند به طور جدي به معنا و به عنوان نشاني براي چنين ارزيابي اي توسط حزب توده ايران به كار گرفته شود. اين نكته اما براي بررسي حاضر تعيين كننده نيست.
نكته تعيين كننده اين نكته است كه در ارزيابي سند حزبي از امكان تغيير «ماهيت نيروي عمل كننده»، تنها به تغيير «ماهيت» آيت الله خميني يا «حاكميت برآمده از انقلاب» توجه مي شود. كه گرچه اين توجه درست و ارزيابي ي واقع بينانه اي است، براي درك همه جوانب پديده كافي نيست. در آن، جايي براي نقش مبارزه طبقه كارگر و تاثير روزافزون كيفي آن بر روند انقلاب كه پيش تر سند خود آن را برجسته ساخته است، در نظر گرفته نمي شود. نبرد طبقاتي ”كه بر كه“ از ”بالا“ به پايين مورد توجه قرار مي گيرد، اما از ”پايين“ به بالا جايي در اين ارزيابي نمي يابد!
اين ارزيابي ريشه در همان مطلق كردن يك سويه ي روند انقلابي در جامعه به تغيير در «رهبري آيت الله خميني و حاكميت برآمده از انقلاب» دارد. ارزيابي اي كه در و پنجره را براي اين انديشه مي گشايد كه مبارزه علمي- انقلابي «به چه دردي مي خورد؟» كه از پرسش رفيق رحماني نقل شد. پيامد چنين برداشتي، باور به امكاني است كه كه بايد كوشيد ”در پشت درهاي بسته و با تعاليم اخلاقي رهبري را به راه راست هدايت نمود“! شيوه اي كه گرچه بي ثمر است، انديشه مركزي را نزد ”اصلاح طلبان“ در دوران كنوني نيز تشكيل مي دهد.
اما اگر برنامه هاي حزب توده ايران جايگزين ندارد و شركت انقلابي در ارتقاي سطح آگاهي و آمادگي طبقه كارگر براي ِاعمال «تغييرات بنيادين» تنها عملكرد علمي و انقلابي را در آن (و اين) دوران تشكيل مي دهد كه حزب ما از رهبري تا جوانترين عضو و هوادار به آن مشغول هستند، و سياستي است درست و از حقانيت تاريخي برخوردار است، نمي توان به گناه پايبندي به آن، نام و چهره هاي رهبري حزب، خالقين سياست انقلابي را از مطبوعات حزبي تبعيد نمود! زيرا اين تصور حاكم است كه مبارزه علمي- انقلابي «به چه دردي مي خورد؟»
اشتباه هاي تاكتيكي كه شدت ضربه به حزب را تشديد نمود
آنچه كه مربود به اشتباه هاي تاكتيكي كه شدت ضربه به حزب را تشديد نمود مي شود، انتقادي درست و قابل توجه است كه متاسفانه در سند حزبي به آن پرداخته نشده و كوشش ها در اين زمينه طرح نشده است. براي نمونه از تصميم ارگان هاي حزبي براي خروج بخشي از رهبري سخني طرح نشده. از مقاومت افراد رهبري براي مهاجرت سياسي دو باره نكته اي بر شمرده نشده است و نكات ديگري كه بايد اميدوار بود، در ارگان مسئوليت دار حزبي مورد «بررسي آكادميك و علمي و تاريخي» قرار گيرد.