تولدى دیگر

image_pdfimage_print
دوره جدید: مقاله شماره: ۳۷ (۱۰ امرداد ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: ادبی – تئوری
 از شعرهای زندان طبری با دکلمه

 

تولدى دیگر
يگانهء من!
در جوار كوهى مى زيم، كه نگاهت هر روز با آن در تلاقى است، باد هرازگاهى، بوى خاك
باران خورده را برايم به ارمغان مى آورد، و بوى سبز تنت را نيز.
شب وقتى از شيار پنجره سلولم، ماه را مى بينم، تنهايى ات را بهخاطر مى آورم.
با خود مى گويم:
» آه … ماه نيز چون معشوقم تنهاست «
و آنگاه، به ياد موهاى شبق گونه ات مى افتم، و چشمانت، كه آرام برهم مى نهادى، و نوازش
دستان مهربانت، و لبانت، كه عاشقانه مرا بسوى خويش فرا مى خواند.
قلبم به طبش مى افتد، دردى جانكاه بر دلم خيمه مى زند.
گويى طبالى در سينهام بر طبل مى كوبد، نگاهم بر ماه خيره مى ماند، بغض با چابكى تمام
راه نفس را مى بندد، نفس به شماره مى افتد، عضلاتم متشنج مى شوند، پاهايم مرا يارى نمى
دهند، سر به دوران مى افتد، تن ناتوان است، ضجهاى بگوش مى رسد، گوئى از چاهى
عميق:
غم غريبى است، «
ناتوانم، نيمه جانم، مرا رها كنيد، بگذاريد چو مارى بويناك، در سوراخى بخزم، و
حصهء خويش را در لجنزارها بيابم.
نيرو پيوندش را با عضلاتم گسسته است، اعصاب در فريبكارى خويش است، نمى
توانم، تا كى؟ تا كجا؟
.» عمرمان كوتاه است، مرگمان در راه است، دردمان بى درمان، راهمان بى راه است
به ناگاه در كشاكش درد و مرگ، در هياهوى ننگ و بنگ، برقى مى جهد، اخگرى شعله مى
زند، و تن در نگاهى خاكستر مى شود.
عشق چون سمندرى رستاخيز مى كند، علمى خونين بر كف دارد.
يگانه فرمانش را مى راند، بى تكرار،
»! بيائيد! بتازيد «
و جستى مى زند چون برق و خالى مى شود ميدان.
***
ماه همچنان مى تابد، عرقى بر پيشانيم مى نشيند سرد، و حاصل اين نبرد، اشكى است كه
حلقه مى زند در چشمانم، كنون مولود مى دانم. ]مي دان مرا[
***

 

 

نشانی اینترنتی:https://tudehiha.org/fa/3951

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *