مقاله شماره: ١٣٩٥ / ١٩ (١٦ خرداد)
واژه راهنما: تئوريك. سياسي. نبرد طبقاتي
رفيق سيامك در باره اهميت مبارزه ايدئولوژيك و فرهنگي و نقش هنرمندان مي نويسد:
به منظور آماده کردن تودهها برای انقلاب فقط وجود شرایط مناسب عینی کافی نیست. شرایط ذهنی نیز باید آماده باشد.
مهم ترین عامل ذهنی، وجود یک حزبِ آگاهِ پیش آهنگِ طبقه کارگر است. اساسنامه و برنامه چنين حزبي، که بر تحقیقات گسترده عینی و ذهنی ريشه دارد، سندی است تئوریک با تکیه بر تحلیل مشخص دیالکتیکی از وضعیت مشخص، هم راه با ارائه چارچوب نظری برای تغییرِ ترقي خواهانه ي هژموني طبقات در صحنه سیاسی ــ اقتصادی جامعه.
بخش اصلی وظیفه حزب طبقه کارگر برای آماده کردن شرایط ذهنی انقلاب مربوط می شود به آماده کردن توده های زحمتکش براي شركت در مبارزه طبقاتی از طریق سازماندهی آن ها در تشکیلات کارگری برای اعتراضات اقتصادی، آموزش سیاسی و آماده کردن تئوریک برای به دست گرفتن اهرم های قدرت جامعه و مبارزه ایدئولوژیک با افکار بورژوازی و خرده بورژوازی. بنابراین، مهم ترین اشکال مبارزه طبقاتی، مبارزه اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک است.
در این نوشته به عمد به نقش مبارزه ایدئولوژیک میپردازیم. مبارزه ایدئولوژیک فقط مبارزه در یک جبهه نیست. بلکه مبارزه ای است مستمر و طولانی در همه جبهه ها. مبارزه ایدئولوژیک هم در داخل جنبش و هم در خارج از جنبش دائماً در جریان است. هدف این مبارزه در داخل جنبش، جریان های خرده بورژوازی است که باعث ریشه گرفتن فرصت طلبی و تجدید نظر طلبی، سازشکاری، راست روی و چپ روی می شود. هدف این مبارزه در خارج از جنبش، ایدئولوژی بورژوازی است که تبلیغ کننده راه رشد سرمایه داری و طرفدار مالكيت خصوصي سرمایه و ابزار تولید و خواستار استثمار فرد از فرد است.
بنابراین، مبارزه ایدئولوژیک جزو وظایف ما برای ایجاد شرایط ذهنی انقلاب، یعنی پیوند دادن شرایط عینی با برنامه حزب است. سوال این جاست که چگونه می توان برنامه حزب را با خواست توده ها پیوند داد؛ یا به عبارت دیگر، خواست توده ها را در اجرای برنامه حزب کانالیزه کرد و جهت داد؟
مقالات و تبلیغات حزبی در انجام این وظیفه در میان روشنفکران و زحمتکشانِ آگاه نقش بسزایی دارد. ولی باید توده های معمولی را هم به یک طریقی با این برنامه آشنا کرد.
در اینجاست که هنرمندانِ مردمیِ وفادار به آرمان زحمتکشان، با حس ظریف خود برای دریافت ارتعاشات موجود میان توده ها و فهمیدن زبان زحمتکشان نقش بزرگي ايفا مي كنند كه در پیوند دادن خواست هاي برآمده از شرایط عینی براي توده ها با شرایط ذهنی ترسیم شده در برنامه حزب تجلي مي كند. همين نقش را ديگر نخبگان، ورزشكاران و … به عهده دارند و در اين جهت موثرند. براي نمونه، محمد علي، قهرمان مشت زن آمريكايي كه ديروز به ابديت پيوست، ورقه فراخوان خود را براي اعزام به جنگ ويتنام در سال هاي دهه ٦٠ قرن گذشته تاريخ اروپايي پاره كرد! و در موج ضد جنگ امپرياليسم آمريكا عليه ويتنام نقش موثري ايفا نمود.
به همین دلیل، بورژوازی با علم به این موضوع، تمام توان خود را به کار می برد تا این هنرمندان را از انجام وظیفه تاریخی شان پشیمان کند و آن ها را متقاعد کند که هنر فقط برای هنر است. هنرِ جهت دار، هنر نیست. و زمانی که یک هنرمند با افشای این ترفند به کار تاریخی خود ادامه می دهد، مورد تخریب و ترور شخصیت قرار میگیرد.
بنابراین، مبارزه فرهنگی بخش بزرگی از مبارزه ایدئولوژیک ما را برای ایجاد شرایط مناسب ذهنی انقلاب تشکیل می دهد.
نقش شخصیت های فرهنگیِ مترقی در جنبش کارگری
ما معتقد به رابطه متقابلِ دیالکتیکی میان نقش ذهني فرد و شرايط عيني در جامعه – سطح نيروهاي مولده و روابط طبقاتيِ لحظه – هستيم كه حرکت جامعه را هدایت می کند. ما، نقش فرد را در بستر تاریخی آن بررسی می کنیم. تنها مارکسیسم با روش دیالکتیکی اهمیت واقعی افراد را در تاریخ نشان داده است. انسان ها با کار خود، اراده و عقل خود و فعالیت های سیاسی و اجتماعی جهت دار خود، تاریخ را می سازند. این توده های مردم هستند که مولد تاریخ و ثروت مادی و معنوی بشر هستند. تاریخ نشان می دهد که هیچ شخصیت بزرگ را توان ایستادگی در مقابل سیر تکاملی جامعه نیست، ولی بدون شک آن ها توان کُند و یا تُند کردن زمان طی شده را در این مسیر دارا هستند.
مارکسیست ها اصل را بر ضرورت تاریخی می دانند، ولی همزمان با آن، نقش افراد، از جمله شخصیت های بزرگ را در تاریخ نفی نمی کنند. گرچه شخصیت ها نمی توانند مسیر عینی تاریخ را با اراده خود تغییر بدهند، ولی نقش شان در تاثیر بر تحولات اجتماعی کوچک نیست.
شخصیت های بزرگ، اتفاقی به وجود نمی آیند، بلکه ظهورشان با آماده شدن شرایط عینی به یک ضرورت تاریخی مبدل می شود. به گفته هگل، شخصیت های بزرگ زاینده تاریخ نیستند، بلکه به عنوان ماما، تاریخ را در زایمان آنچه که در بطن خود دارد، کمک می کنند. برای همین هم ظهور هنرمندانِ بزرگِ اجتماعی همزمان است با نقاط عطف تاریخي. شخصیت های بزرگ چیزی جز جلوه ای از روح جمعی جامعه نیستند.
اگر استعداد هنرمندان با اجرای نقش تاریخی آن ها در راه تکاملی جامعه هم خوانی نداشته باشد، آن ها ممکن است به جایگاه هنری بزرگی برسند، ولی شخصیت مترقیِ تاثیرگزارِ تاریخی نمی شوند.
یک هنرمند مترقیِ واقعا بزرگ، زندگی و انرژی خود را برای پیشرفت جامعه مصرف کرده و بدون هیچ چشم داشتی، استعداد خود را در راه منافع زحمتکشان به کار می برد. بزرگی یک هنرمند، در درک نقش خود و انجام وظیفه در راه اجراي ضرورت تاریخی است. و به خاطر این آگاهی از حمایت و پشتیبانی نیروهای بالنده بر خوردار است. بنابراین، هنرمند مترقی هم زمان با کمک خود به جنبش برای سعادتمند کردن جامعه، از پیوند خود با این جنبش اجتماعی الهام و خلاقیت می گیرد. طبیعتا هر هنرمندی که نقش تاریخی خود را درک کند، به طور خودکار به یک شخصیت مترقی مبدل نمی شود، بلکه باید توانایی اخلاقی، شعور سیاسی، سماجت کاری و شجاعت و شهامتِ بر دوش کشیدن این بار سنگین را داشته باشد.
رابطه میان مبارزه اصلی و فرهنگی
حفظ استقلال و تمامیت ارضی، تامین امنیت ملی و منافع ملی ما در گروي یک حکومت ملی و دموکراتیک است. ضامن پیروزی این حکومت وجود یک جبهه قوی “چپ” به طور عام و حزبِ آگاه طبقه کارگر به طور خاص است. هنرمندان مترقی نقش مهمی در ترویج برنامه حزب در میان تودهها دار هستند. بنابراین این بیهوده نیست که رژیم بعد از کشتار گسترده نیروهای سوسیالیستی با توان تبلیغاتی خود به تخریب شخصیت های کلیدی این جنبش از جمله هنرمندان مترقی روی آورده است.
آنچه زنده یاد کسرایی را در میان این هنرمندان برجسته می کند، آگاهی او از نقش خود و عمل کردن به آن است. او صلیب اهدائی تودهها را مسیح وار و با سربلندی تا سرمنزل مقصود بر دوش کشاند. دفاع از توده ای بودن او، یاوه گرایی و گمراهی از مبارزه اصلی نیست. بلکه بخش مهمی از مبارزه اصلی است. این دفاع را باید به بخشی از مبارزه ایدئولوژیک ما با نیروهای ارتجاعی تعبیر کرد.
رژیم دقیقا می داند که برای چه به تخریب شخصیت ها می پردازد. این تخریب و جداسازی، همیشه هماهنگ، همه جانبه و هم زمان بوده است. خاطره نویسی، تاریخ نویسی، مصاحبه با شخصیت های پشیمان، بال و پر دادن به شخصیت های سازشگر، هیچ کدام تصادفی نیست!
همه این کارها به منظور تضعیفِ ایجاد شرایط ذهنی انقلاب و نفی تاریخ جنبش کارگری ایران است.
می توان صفت های بی شماری را برای نظام جمهوری اسلامی به کار برد، ولی حماقت در کار تبلیغاتی علیه جنبش کارگری و به منظور ترویج برداشت ارتجاعی خود از مذهب، از آن جمله نیست.
اگر بورژوازی بتواند این گونه شخصیت ها را از خاستگاه ایدئولوژیکِ مارکسیستی شان جدا کند، یعنی موفق شده است به توده ها بقبولاند که جنبش طبقه کارگر به وظایف تاریخی خود عمل نکرده است. كوشش براي جداسازی کسرایی از جنبش کارگری تصادفی نیست. کسرایی با ترکیب استادانه زبان مردم و اندیشهِ دیالکتیکی، پادزهری موثر در مقابله با زهر ایدئولوژی فردگرایی حاکم بر جامعه خلق نمود. او دژی محکم در برابر تهاجمات افکار بورژوازی ساخت. او سدی قابل اطمینان در برابر امواج ویرانگر ناامیدی برپا داشت. او در برابر فرد، جمع را تبلیغ کرد، در برابر آسودگی خیال، مبارزه را؛ در برابر یاس، امید را؛ در مقابله با شر، خوبی را؛ در برابر کهن، نـو را؛ در برابر تیرگی، روشنی را؛ و در مقابل مرگ، زندگی را تبلیغ کرد.
نتیـجه
گفتن اینکه تا حل تضاد اصلی باید از کارهای فرهنگی پرهیز کرد، یک برداشت مکانیکی از مارکسیسم است که حداقل با برداشت مارکسیستی- توده ای هم خوانی ندارد. مردم اتحاد جماهیر شوروی در سخت ترین شرایط جنگ داخلی و جنگ دوم جهانی که حتا دسترسی به آب و نان مشکل بود، نه تنها دست از خلق آثار ارزشمند هنری بر نداشتند، بلکه این آثار را به پرچم بسیج مردم برای مبارزه با فاشیسم بدل کردند.
رفقای اندیشمند ما در تمام دوران طولانی مدتِ دیکتاتوریِ پهلوی با تمرکز حواس به روی “جبهه ضد دیکتاتوری” با آگاهی از نقش ادبیات و دیگر دستاوردهای فرهنگی در بسیج توده ها، خود از خلاقان گسترده این آثار بودهاند و از جمله از تاثیر خلق و نقد شعر در تهییج مردم برای مبارزه به روشنی آگاه بوده اند.
بنابراین:
ایجاد شرایط مناسب ذهنی از فعالیت های اصلی حزب طبقه کارگر است
– مبارزه ایدئولوژیک بخشی از ایجاد شرایط مناسب ذهنی است؛
– مبارزه فرهنگی بخش مهمی از مبارزه ایدئولوژیک است؛
– کار فرهنگیِ شخصیت های هنری مترقی، بخشی از مبارزه ایدئولوژیک با نظریات بورژوازی در میان تودهها است؛
– دفاع از پیوند شخصیت های هنری مترقی با جنبش کارگری، دفاع از تاریخ این جنبش است.
سيامك
تشکر برای پیام محبت آمیز. تداوم کار پراهمیت است و باید حل شود
باسلام وعرض ارادت
مقاله رفیق عزیز سیامک به نظر من نوید فصل نویی از مبارزه
توده ای در جامعه ایران است . نبود این حرکت باعث می گردد که لیبرالیسم فرصت طلبانه توده های وسیع خرده بورزوازی شهری رازیر علم خود گرد آورده و خواسته های دموکراتیک آنها را به خواستی رنگی و مرتجعانه مبدل نماید.
زنده باد هنرمندان و اندیشمندان طرفدار طبقه کارگر.