این اعلامیه با امضای چهار “حزب و سازمان” با عناوین اتحاد جمهوری خواهان ایران، حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، سازمان های جبهه ملی ایران در خارج از کشور و همبستگی جمهوری خواهان ایران انتشار یافته است.
عنوان اعلامیه بیانگر حمایت این جریانات از مطالبات کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و نیز همبستگی اجتماعی شکل گرفته با آن است.
در پاراگراف اول به رشد فزایندهی اعتصابات و اعتراضات از جمله در واحدهای صنعتی، معلمان، رانندگان کامیون و… و به کمسابقه بودن کمیت اعتراضات و اعتصابات کنونی طی چهار دهه گذشته اشاره شده است.
در پاراگراف دوم به بازتاب آن در سطح ملی و بینالمللی و همبستگیهای گستردهی اعلام شده با آنها در داخل و خارج از کشور از سوی سایر اتحادیههای کارگری پرداخته شده است.
در ابتدای پاراگراف سوم تلاش شده است تا زمینه شکلگیری اعتراضات مورد اشاره قرار گیرد و مطرح شده است که “تشدید وخامت وضعیت معیشتی گروه های وسیعی از مردم، سقوط بی وقفه و شتابان سطح زندگی و قدرت خرید آن ها و نبود چشم اندازی امیدوارکننده نسبت به بهبود وضعیت زندگی آنها” زمینهی این اعتراضات بوده است. و این در شرایطی است که همهی این موارد در واقع پیامدهای منطقی مجموعه سیاستهای اقتصادی و اجتماعی است که از سوی حاکمیت طی چند دهه دنبال شده است. اینها در واقع معلول هستند و نباید و نمیتوان آنها را بهجای علت نشاند. و این علت همان چیزی است که اقتصاد یونان را ورشکسته کرد، اقتصاد روسیه را به این روز انداخت، فرانسه را به این روز که مشاهده می کنیم، انداخت و… اسم این مجموعه برنامهها و سیاستهایی که به فقر و خانهخرابی، بیکاری و نبود چشمانداز امیدبخش انجامیده است و تصویر واقعی مناسبات اقتصادی مسلط بر جهان امروز است، چیزی به نام اجماع واشنگتنی یا نئولیبرالیسم است که در این اعلامیه از اشاره به نام آن خودداری شده است. نقش سیستم جهانی سرمایهداری در شکلگیری این وضعیت آشفتهی اقتصادی چیست؟ صادرکنندگان این اعلامیه بهخوبی میدانند که در یونان و فرانسه و… شاهد ساختاری سیاسی و ایدئولوژیک مانند ایران نیستیم، اما پیامدهای مخرب پیادهسازی دستورکار نئولیبرالی در این کشورها و بسیاری دیگر از کشورهای اروپا که دارای تجربه دولتهای رفاه نیز بودهاند، یک واقعیت غیرقابلانکار است. اگر این اعلامیه نویسان دوست ندارند از این واژهی تعریف شده و جاافتاده در ادبیات اقتصادی استفاده کنند، میتوانستند به جای آن از چیزی به نام “سرمایهداری افسارگسیخته” در کنار دیکتاتوری و فساد که لازمه این نوع سرمایهداری است سخن بگویند تا بهتر به ریشهی وضعیت کنونی بحران اقتصادی و اجتماعی کشور اشاره کرده باشند.
در این اعلامیه آمده است که “به جهت پاسخ نگرفتن مطالبات صنفی، گاه اعتراضات و اعتصابات از حالت صنفی فراتر رفته، به درستی سیاست ها و عملکردهای جمهوری اسلامی را نشانه می گیرند.” آیا فکر نمیکنید که سیستم جهانی سرمایه داری و نئولیبرالیسم که در همه جای جهان حتی بر اساس پژوهش های اخیر بانک جهانی به جای ایجاد رشد، اساسا نابرابری اجتماعی را افزایش داده است، دلیل اصلی بخشی از این ناملایمات و شرایط اقتصادی و اجتماعی بحرانی کشور… باشد؟ آیا این اعتراضات در عینحال متوجه سیستم سرمایهداری و بویژه مدل نئولیبرالی آن نیست؟ مدلی که واگذاری داراییهای عمومی به بخش خصوصی تحت عنوان خصوصیسازی، مقرراتزدایی و حذف دستاوردهای نیروی کار، آزادسازی تجارت و… از مهم ترین سیاستهای آن است؟ چرا در این اعلامیه هیچ اشارهای به این مسائل نمیشود؟ در کدام شعار و قطعنامهی کارگران هفت تپه به “واگذاری نادرست واحدهای تولیدی” به بخش خصوصی اشاره شده است که این اعلامیه آن را به نقل از کارگران مطرح میکند؟
در این اعلامیه آمده است “مردم از دیکتاتوری، فقر و بیعدالتی، بیکاری، فساد و غارت اموال عمومی توسط وابستگان حکومت، تبعیض و رانتخواری مسئولین حکومتی به تنگ آمدهاند و نمی توانند وضعیت فلاکت بار کنونی را تحمل کنند.” پرسش این است که آیا این رانتخواری و… محدود به مسئولین حکومتی است و هیچ ارتباطی با طبقهی سرمایه دار ایران ندارد؟ آیا نویسندگان و امضاکنندگان این اعلامیه نمیدانند که طبقهی سرمایه دار ایران بیشترین سوءاستفاده را از مقرراتزدایی نئولیبرالی و حذف دستاوردهای مبارزاتی و قانونی طبقهی کارگر در شرایط جهتگیری نئولیبرالی سه دههی اخیر کشور و عدم وجود تشکلهای کارگری مستقل و سراسری نیرومند و نیز شرایط مناسب برای فعالیت احزاب و سازمانهای مدافع طبقهی کارگر برده است و میبرد؟ آیا آشکارا جهتگیری مبارزهی کارگران علیه فساد، انسداد سیاسی و نئولیبرالیسم نیست؟ چرا در این اعلامیه هیچ اشارهای به جهتگیری نئولیبرالی بهعنوان مسبب اصلی فروپاشی اقتصاد ملی نشده است و سعی میشود موضوع به “خصوصیسازی معیوب” و “واگذاری نادرست” و… تقلیل داده شود؟ این جریانات سیاسی امضاکنندهی این اعلامیه خود را نمایندهی و مدافع کدام طبقهی اجتماعی میدانند؟ آیا آنها پیامبرگونه از “امر خیر” و “مصالح عمومی” و غیرطبقاتی برای کل جامعه دفاع میکنند؟ یا با این جهتگیری در واقع تلاش میکنند تا طبقهی سرمایه دار ایران را از تیررس اعتراضات کارگری خارج نموده و فقط آن را متوجه “مسئولین حکومتی” کنند؟ چرا صادرکنندگان این اعلامیه در مقالات و تحلیلهای خود نشان نمیدهند که “خصوصیسازی غیرمعیوب” و “واگذاری درست” چگونه است و در کجای جهان این نوع واگذاری داراییهای عمومی به بخش خصوصی به عدالت اجتماعی و… انجامیده است؟ در کجای جهان بدون حذف دستاوردهای مبارزاتی و قانونی طبقهی کارگر پیش رفته است؟ آیا صادرکنندگان این اعلامیه نمیدانند که نئولیبرالیسم در همه جای جهان با محدودکردن حقوق نیروی کار و سرکوب جنبش کارگری همراه بوده است؟ از سیاستهای ضدکارگری و سرکوب معدنچیان توسط تاچر در انگلیس تا اخراج اعضای اعتصابی سازمان حرفهای کنترلهای ترافیک هوایی توسط ریگان و شکستن اتحادیهی آنها در طی ماه های اولیهی پس از به قدرت رسیدن او تا سرکوب جلیقهزردها در فرانسه امروز؟
در بخشی از این اعلامیه آمده است: “جمهوری اسلامی باید از بی تفاوتی و مسئولیت گریزی در خصوص وضعیت آشفته تولید و رشد نجومی فساد دست بردارد و گرنه تشدید سونامی بیکاری و حقوق های معوق، هستی میلیون ها کارگر و مزدبگیر جامعه را به مخاطره می افکند.”
آری، بدرستی حاکمیت جمهوری اسلامی نمیتواند مسئولیت این وضعیت آشفته و بحرانی اقتصادی و فساد ساختاری نهادینه شده در کشور را به گردن دیگران بیاندازد. اما باید توجه داشت که آنچه جمهوری اسلامی را مسئول این وضعیت میکند، در واقع برنامهها و سیاستهای دنبالشده از سوی جمهوری اسلامی طی چند دهه در ارتباط با مسائل اقتصادی و اجتماعی است. برنامهها و سیاستهایی که زمینهساز نهادینهشدن نئولیبرالیسم یعنی خصوصیسازی، مقرراتزدایی، کالایی سازی و تجاری سازی، نهادینه شدن فساد ساختاری و فروپاشی اقتصاد ملی و… همراه با دیکتاتوری پاسدار این نظم موجود بودهاند. نمیتوان مسئولین حکومتی را برای وضعیت کنونی کشور مورد اتهام قرار داد اما در مورد نئولیبرالیسم و دستورکار آن سکوت کرد! نکتهی بعد اینکه مجموعه برنامههای نئولیبرالی عملاً از سوی نهادهای مالی بینالمللی چون صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی که در اختیار حاکمیتهای امپریالیستی هستند، بر کشورهای پیرامونی تحمیل میشوند. کشورهایی که حاکمیتهای غیردموکراتیک در آنها این دستور کار را به اجرا میگذارند. چرا این اعلامیه آمران این برنامه ها و سیاستهای ضدمردمی را تبرئه میکند؟ نه اثری از امپریالیسم و نئولیبرالیسم و سیستم ضدانسانی سرمایهداری در آن یافت میشود و نه مبارزهی طبقاتی و…
بویژه در شرایط کنونی کشور که با خروج آمریکا از برجام ، مورد تحریم های گسترده و بیرحمانه و مغایر قوانین بینالمللی از سوی ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است، تحریم هایی که قصد فروپاشی کامل اقتصادی ایران و تسلیم تمام و کمال حاکمیت ایران به اهداف و برنامه های منطقهای آمریکا را دنبال میکند، تحریمهایی که اتحادیهی اروپا نیز آن را غیر قانونی میداند و در صدد آن است به نوعی مفری برای کمک به ایران در برابر آن بیابد، آیا هیچ تاثیری در این وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران نداشته است و ندارد؟ چرا در این اعلامیه هیچ اشارهای به نقش ضدمردمی تحریمهای تحمیلشده بر کشور از سوی امپریالیسم آمریکا نمیشود؟
در پایان اعلامیه آمده است: “کشور ما با بحران های چندگانه و درهم تنیده مواجه است. شکل گیری این همبستگی ، می تواند به برون رفت کشور از وضعیت بحرانی یاری رساند.”
این گونه کلیگوییها برای فرار از بیان کدام حقیقت است؟ ریشههای این بحرانهای چندگانه کدامند؟ راه خروج از آنها کدام است؟ این همبستگی قرار است چه چیزی را جایگزین وضعیت موجود کند؟ این همبستگی قرار است کدام تضادهای اجتماعی را به نفع کدام طبقات و اقشار اجتماعی و چگونه حل کند؟ آیا قرار است حاکمیتی را برسرکار آورد که به جای “خصوصیسازی معیوب” و “واگذاری نادرست” لابد دست به “خصوصیسازی غیرمعیوب” و “واگذاری درست” بزند؟
این اعلامیه دارای اشکالات متعدد نگرشی و نگارشی است که از پرداختن بیشتر به آنها در اینجا صرفنظر میشود. به عنوان مثال در پاراگراف اول آن آمده است: “اعتصابات و اعتراضات کارگران، معلمان و دیگر مستمری بگیران… ” و در این عبارت کارگران و معلمان نیز نوعی مستمریبگیر معرفی شدهاند. و این در حالی است که اساساً واژهی مستمریبگیر از نظر حقوقی مربوط به بازنشستهها و ازکارافتادهها و بازماندههای مشمولین دریافت مستمری بازنشستگی و ازکارافتادگی تحت شرایطی است. با اینکه کارگران و معلمان نیز پس از بازنشستگی به مستمری بگیر تبدیل میشوند، اما با توجه به بار فرهنگی و تاریخی خاص این واژه، درست نیست که کارگران و معلمان نیز مستمریبگیر نامیده شوند. آنها در واقع حقوق ایام بازنشستگی خود را که عمری برایش سپردهگاری کرده اند، دریافت می کنند که نام آن هم حقوق بازنشستگی است. اکنون هم اتحادیه بازنشستگان در کشور از منافع صنفی آنها دفاع می کند. استفاده از واژهی “دیگر” در اعلامیه در این ارتباط، کارگران و معلمان را هم نوعی “مستمری بگیر” به حسابآورده است که خطایی آشکار است.
این اعلامیه را با توجه به اینکه فاقد جهتگیری طبقاتی روشن است و به کلیگوییهایی در زمینهی حقوق مدنی و صنفی و… محدود شده است، “بیبیسی”، “وی او ای” و تلویزیون “من و تو” و “ایران اینترناشنال” هم میتوانند امضا و تبلیغ و ترویج کنند. دونالد ترامپ و محمدبنسلمان هم میتوانند آن را امضا کنند ، حتی جناح های مختلف حکومتی در ایران نیز میتوانند با اندکی جرحوتعدیل، به نوعی آن را علیه یکدیگر مورد استفاده قرار دهند و…
البته با توجه به پیشنهی سیاسی چند دهه گذشتهی امضاکنندگان این اعلامیه، انتشار چنین محتوایی از سوی آنها چندان عجیب نیست. اما جریانی که نام خود را “حزب چپ ایران” میگذارد، چگونه میتواند چنین اعلامیهای را امضا کند؟ چپ اگر چنین است، راست پس چیست؟
۲۰ آذر ۹۷