مقاله شماره: ١٣٩۵ / ۸۰ ( ۱۴ آذر)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
در ابرازنظري رفيق محسن مي نويسد:
فرهاد گرامي، رفيق عزيز، ديروز دو مقاله خواندم در باره ترامپ. يكي در نامه مردم و ديگري در راه توده. چقدر دلم مي خواست محل و مكان اين دو مقاله برعكس بود. آقاي علي رضا خدايي پسر خاله دست ديزي من نيست، بخصوص پس از افشاگري خانم آذر معتقدي، همسر زنده ياد فرج اله ميزاني. ليكن تحليل راه توده به نظر من درست است. تمنا مي كنم، رفيق با دانش من راهنمايي فرماييد. پاينده باشي. بدرود!
رفيق عزيز محسن، پرسش محبت آميز شما مرا بر آن داشت دو مقاله را كه توصيه كرده بوديد بخوانم. پاسخ كنوني اما بر نمي گردد به مقايسه مواضع نسبت به ترامپ در اين دو مقاله، بلكه به مضمون طرح شده ي مقاله ها.
١- “راه توده” از آغاز سخن، كوچك ترين گامي براي يك بررسي ماركسيستي- توده اي از «دلايل پيروزي ترامپ» برنمي دارد. انديشه در اين سو «كور» (اط) و لال است!
براي درك بحراني كه نظام دوران افول سرمايه داري را در سراسر جهان فراگرفته است، بايد از بلنداي ديگري به صحنه ي پيش رو نظر افكند. از بلنداي انديشه ماترياليسم تاريخي!
جهان با پيروزي انقلاب بزرگ اكتبر ١٩١٧ به دوران گذار از نظام سرمايه داري به سوسياليسم گام نهاده است. بحران حاكم بر نظام سرمايه داري امپرياليستي، صورتبندي اقتصادي- اجتماعي اين نظام را براي ادامه حيات بر روي زمين به “بمب اتمي” جديدي بدل ساخته است كه امكان ادامه ي زندگي را بر روي زمين در مخاطره ي جدي قرار داده.
البته نظام غارتگر سرمايه داري هنوز در چنته ترفندهاي بسيار، بسي امكان براي به درازا كشاندن زمان خود در اختيار دارد، لذا فروپاشي آن يك “جبر” تاريخي نيست. بلكه يك امكان است! سرنوشت نيست. نبرد جانانه طبقاتي عليه شيوه ي توليدي است كه به گنديدگي دچار شده است. در حالي كه رشد نيروهاي مولده در سطح تاريخ هستي بشر، شرايط شيوه ي توليد سوسياليستي- كمونيستي را آماده ساخته كه پاسخگوي نيازهاي واقعي انسان است. تحقق اين شيوه ي توليد نيز يك امكان و نه “جبر” تاريخي است و مبتني است بر اين كه به قول برتولد برشت، «حقيقت تنها آن قدر تحقق مي يابد، كه ما آن را به كرسي بنشانيم!»
برجسته ساختن انديشه و وظيفه ي ماركسيستي- توده اي در ارتباط با مساله “دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم” در اين سطور، بيش از اين سخن را به درازا مي كشاند. تنها اشاره شود كه موضع طرح شده، موضعي است كه ازجمله رفيق زنده ياد رحمان هاتفي در جاي جاي نوشته هايش مطرح مي سازد، اما اكنون هستند رفقايي كه وجود و عملكرد اين دوران را مورد پرسش قرار مي دهند، بدون آن كه آماده باشند، نظر خود را توضيح داده و مستدل سازند!
آن چه كه به نوشته ي “راه توده” بازمي گردد، بايد آن را بررسي اي از سطح وقايع ارزيابي كرد كه با هر خبر جديد، قابل تجديد نظر است. شركت ٤ ژنرال بازنشسته ي آمريكايي كه داراي مواضع عميق ضد كمونيستي و ضد روسي هستند در كابينه ي ترامپ، و يا تعيين وزير اقتصاد و مالي از بخش سرمايه بانكي در روزهاي اخير، نشان اين نگرش به سطحِ وقايع توسط “راه توده” است – وزير دفاع جديد جيمز ماتيس به سربازان آمريكايي در جنگ عراق: «برخورد دوستانه داشته باشيد، رفتاري حرفه اي داشته باشيد، اما داراي برنامه اي هم باشيد، هر كسي را كه بر سر راهتان قرار گرفت بكشيد» در باره ي افغان ها: آن ها مرد نيستند، «تيراندازي به آن ها يك لذت بزرگِ جهنمي است!» (جهان جوان، ٣ دسامبر ٢٠١٦) -.
شيوه ي حدس و گمانه زنيِ ژورناليستي كه در بسته بندي “تهور” در نتيجه گيري در «سرمقاله» “راه توده” ارايه شده است، آن قدر خود را آزاد از ارايه سند و ارزيابي جدي مي داند كه مدعي است كه بايد اين انتخاب را «نماد اراده هيئت حاكمه آمريكا براي ايجاد يك تغيير بنيادين [بخوان انقلابي!؟] در سياست خارجي و داخلي آن كشور» ارزيابي كرد! چنين ادعايي يك ارزيابي از داده ها نيست، در بهترين حالت يك “اطلاع” است كه منبع آن ذكر نشده!
آن چه ترامپ براي به اصطلاح رشد توليد داخلي پيشنهاد مي كند، تنها بازگشت به سياست اقتصاديِ “كينز” است. سياستي كه عواقب آن، بدون پاسخ به پرسش در باره “چگونه مي خواهيم زندگي كنيم؟”، نه تنها پاسخگو نيست، كه بحران اضافه توليد، محيط زيست و غيره را تشديد نيز خواهد كرد.
هدف اين ادعاي بي پايه و اساس، كه تنها از طرف “راه توده” نيز مطرح نمي شود، آگاهانه و يا ناآگاهانه، خلع سلاح طبقه كارگر است در نبرد عليه جنگ اقتصادي سرمايه مالي امپرياليستي كه چهل سال است به زحمتكشان، به اكثريت توده هاي ميليوني مردم در كشورهاي متروپل و جهان سوم تحميل شده است. هدف، كشاندن نظري- ايدئولوژيك زحمتكشان در اين كشورهاي به مواضع راست- فاشيستي و ناسيوناليستي است كه در بسياري از آن ها پاگرفته است. مبارزه از “چپ” با اين روند خطرناك و آبستن جنگ و درگيري هاي پايان نيافتني از هر زماني ضروري تر است.
بي جهت هم نيست كه كنگره اخير حزب كمونيست انگلستان كه در چند روز پيش در لندن برگزار شد، خروج از اتحاديه اروپايي را «خروج از زندان قراردادهاي اتحاديه اروپايي از “چپ”» مي نامد كه بايد به «يورش طبقه حاكمه به … حقوق طبقه كارگر كه در نبردهاي طولاني به دست آورده است، پايان دهد!»
تنها مواضعي را مي توان موضعي ماركسيستي- توده اي ارزيابي نمود كه در عملكردِ روشنگرانه- تبليغي خود به وظيفه براي ايجاد هژموني “اقتصاد سياسي”اي كمك كند، كه مضمون سخن پيشين برشت را تشكيل مي دهد و به قول ماركس، «تاريخ را مي سازد»!
رفيق گرامي محسن، براي ارزيابي از نقش و جايگاه “راه توده” كافي نيست موفق بودن و يا نكات مثبت و منفي اين يا آن مقاله آن را مورد توجه قرار دادن. براي ارزيابي همه جريان ها بايد پرسش اساسي را مطرح ساخت و از آن ها خواست در باره ي آن موضع بگيرند. پرسش در اين باره كه موضع آن ها در ارتباط با استقلال سياست انقلابي- طبقاتي حزب توده ايران چيبست، خط مشي انقلابي حزب از چه مضموني برخوردار است، برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران در شرايط كنوني از چه ويژ گي هايي برخوردار است؟ پرسش هايي كه در نوشتار پيش از “سهند” و “عدالت” نيز شد.
پيش تر نظر جورج لوكاش، ماركسيست مجاري توضيح داده شده بود، كه نبايد به علت منافع لحظه، تاكتيك را مطلق ساخت و آن را بر تن استراتژي پوشاند. بر اين پايه است كه ارزيابي از يك و چند مقاله نمي تواند زمينه تصميم گيري در باره ي ارزيابي از جرياني باشد. اين اسلوب نارسا است و جايي در انديشه ماركسيستي- توده اي ندارد. بايد نسبت به آن هشدار داد!
لطفا از “راه توده” جوياي پاسخ به پرسش ها بشويد. آن ها مدعي هستند كه به پرسش ها پاسخ مي دهند. تنها جسارت داشتن يك ستون شفاف در اين زمينه را در “راه توده” ندارند.
٢- اما آن چه در ارتباط با مقاله ي «با طرد سياست پشتيباني از “بد در برابر بدتر”، مهندسي شدن انتخابات ١٣٩٦ را به چالش طلبيم» در نامه مردم، ما با پديده ي ديگري روبرو هستيم كه مايلم به آن در نوشتاري جداگانه بپردازم. بحث درون و بيرون از حزب كه هنوز در سطح بحثي يك طرفه باقي مانده است، از جنس و كيفيتي به كلي ديگر برخوردار است، از بحث با جريان هاي انحرافي “راه توده” و شركا. اين به اين معنا نيست كه ميان مواضع جريان هاي انحرافي و مواضعي كه در برخي از مقاله هاي نامه مردم طرح مي شود، شباهت و نزديكي مضموني وجود ندارد. اما ريشه ي پديده ها متفاوت است.
تعريف علمي حزب توده ايران از مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب به عنوان يكي از مهم ترين مصوبه هاي ششمين كنگره ي حزب، و نتيجه گيري علمي از اين مصوبه در باره ي ضرورت برپايي جبهه گسترده ي ضد ديكتاتوري، تفاوت كيفي ميان مواضع حزب طبقه كارگر ايران را با جريان هاي انحرافي تشكيل مي دهد. بحث ميان توده اي ها اكنون به دور اين محور از نظر لنين مي گردد كه آيا بايد هدف استراتژيك مبارزه ي اتحادي را در جريان روشنگري براي ضرورت برپايي جبهه ضد ديكتاتوري طرح و از درستي آن دفاع نمود، يا بايد به خاطر ايجاد شدن جبهه ضد ديكتاتوري، مواضع حزب طبقه كارگر را تعديل كرد و يا مسكوت گذاشت؟ به سخني ديگر، بايد “اقتصاد سياسي” جايگزين را براي برنامه اي كه سه دهه است به مردم ميهن تحميل شده، مطرح ساخت و يا از كنار آن با سكوت گذشت؟ پاسخ لنين روشن و شفاف است: «بدون روشن بودن مرز مواضع، هيچ اتحادي ايجاد نخواهد شد و پايدار نخواهد بود»!
در بررسي مقاله نامه مردم در نوشتار ديگر، اين بحث دنبال خواهد شد. نشان داده خواهد شد كه چگونه اين بحث را مبارزان داخل كشور با به تن خريدن خطر «قطره قطره مردن» مطرح مي سازند، و بخش خارج از كشور به وظيفه تكميلي خود عمل نمي كند.
در اين سطور تنها اشاره شود كه نقش دنباله روانه “راه توده” و يا “عدالت” و ديگران از اين و يا آن لايه بورژوازي و خرده بورژوازي، همان طور كه اشاره شد، از كيفيتي به كلي ديگر برخودار است از بحث ميان تود ه اي ها.
بسیار سپاسگزارم پاینده باشی…بدرود