مقاله شماره: ١٣٩١ / ٨ (١٠ تير)
واژه راهنما: علت ها فروپاشي سوسياليسم در اتحاد شوروي و كشورهاي سوسياليستي اروپايي. ريشه عيني«دوران گذار». اسلوب علمي بررسي ماركسيسم- لنينيستي. سازماندهي آموزش علم ماركسيسم- لنينيسم وظيفه اي در برابر كنگره ششم حزب توده ايران.
در ”نويدنو“ در هفته هاي اخير يك سلسله از مقالات در ارتباط با ”سياست“ و ”سياست ورزي“ چپ انتشار يافت. در آن ها احمد سپيداري برخي از نظريات خود را در ارتباط با مساله هاي مختلف برشمرد و توضيح داد. به بخشي از آن در ارتباط با مساله «متحدين بالفعل و بالقوه چپ ها در انقلاب ملي دموكراتيك پيش رو» در نوشتار ”بدون هدف مشخص، جنبش را نمي توان هدايت كرد!“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1768) نگاهي شد. در سطور زير برخي نكات اسلـوبـي آموزنده در انديشه طرح شده، مورد توجه و بررسي قرار مي گيرد، با اين اميد كه بتوان نظر بانيان سوسياليسم علمي، ماركس و انگلس را درباره آموزششان كه مورد تائيد لنين، گرامشي و ديگران نيز است، برشمرد و شكافت. بانيان سوسياليسم علمي بارها با صراحت اعلام مي كنند كه آموزش آن ها يك آئين نيست، رهنمود عمل است!
تجربه تاريخي مي آموزد كه در اختيار داشتن ”رهنمود عمل“، الزاماً به معناي مصون بودن از اشتباه نيست. بررسي علت ها فروپاشي اتحاد شوروي و ديگر كشورهاي سوسياليستي در اروپا، موضوع اين سطور نمي باشد و مي توان براي آشنا شدن با برخي از اين علت ها، ازجمله به نوشتار زير (”فروپاشى سوسیالیسم و تسخیر احزاب کمونیستى از دورن“
http://www.tudeh-iha.com/?p=1236&lang=fa) مراجعه داد. باوجود اين مي توان گفت كه با وجود جانفشاني ميليون ها انسان ترقي خواه در اين كشورها و در جهان، اشتباه هاي فلسفي- تئوريك، اقتصادي- سياسي، فرهنگي و … در ساختمان سوسياليسم در اين كشورها پيش آمدند كه در ارتباط با نبرد طبقاتي جهاني كه در شرايط نامتناسب قدرت ميان دو اردوگاه جريان داشت، به پيش شرط هاي قابل احترازي براي ايجاد شدن شرايط فروپاشي ”مدل شورويِ“ ساختمان سوسياليسم تبديل شدند. حزب توده ايران نيز مصون از اشتباه نبود.
اين نكات اما به اين معنا نيستند كه جنبش كمونيستي و كارگري در جهان در دوران پيش و بعد از فروپاشي اتحاد شوروي و كشورهاي سوسياليستي اروپايي با دو نوع «آموخته هاي ماركسيست- لنينيستي» روبرو بوده و يا هست، آن طور كه احمد سپيداري آن را در بخش چهارم نظريات منتشر شده اش در ”نويدنو“ در ارتباط با «دوران گذار» مطرح مي كند و مي نويسد: «آموخته هاي ماركسيست لنينيستي بسياري از ما به دوران اقتدار اردوگاه سوسياليستي در سطح جهان باز مي گردد. يكي از اصولي كه ما آموختيم و در تمام نوشته ها و درسنامه ها تكرار مي شد: بحث دوران گذار بود. بحث ”گذار از دوران امپرياليسم به سوسياليسم“ …». به عبارت ديگر، نظريه پرداز معتقد است كه برداشت از دوران تاريخي كنوني كه «دوران گذار» از سرمايه داري به سوسياليسم است، «با فروريختن باورهاي بلند اين اردوگاه سترگ …» نادرستي خود را به اثبات رسانده و بايد آن را نفي نمود. آيا چنين است؟ به اين نكته بازمي گرديم.
نظريه پرداز در ادامه سخن و به منظور توضيح نظر خود، با اشاره اي گذرا به «اصول ماترياليسم تاريخي ماركس» (كه تنها در همين چهار واژه خلاصه شده است) و به منظور مستدل ساختن تز خود، پاي برداشت «بسياري از ما پيروان سوسياليسم علمي» را به ميان مي كشد. او برداشت «بسياري از ما» را به عنوان ”مورد نمونه“ به خدمت مي گيرد تا اين تز را به اثبات برساند كه در «دوران اقتدار اردوگاه سوسياليستي»، «بسياري از ما» با «آموخته هاي ماركسيستي- لنينيستي» اي روبرو بوديم كه نادرستي آن ها را تجربه زندگي نشان داده است. نتيجه گيري از نكته ارايه شده توسط نظريه پرداز، گويا درست بودن نظريات «ماركسيستي لنينيستي» دوران پس از فروپاشي «بسياري از ما» است كه ديگر به «دوران گذار» اعتقادي ندارند.
به عبارت ديگر در انديشه ارايه شده، اسلوب يافتن علت اشتباه هاي گذشته و برداشت هاي نادرست در دوران پيش از فروپاشي، نبايد از راه بررسي پروسواس شرايط و داده ها عملي شود. يعني به شيوه علمي بررسي علت و معلول ها. بلكه در اين انديشه، اكنون از طريق اعلام ”روزي كه وجود دارد“، وجود ”شبي كه پايان يافته است“ به اثبات رسانده مي شود. چون شب نيست، پس روز است. براي نمونه، نظريه پرداز بدون بررسي علت و معلول ها، در نكته ديگري كه طرح مي كند، وجود مثبته امپرياليسم در دوران كنوني پس از فروپاشي را به مثابه اثبات نادرستي برداشت پيش از فروپاشي توسط «بسياري از ما» مي پذيرد. پايان دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم به اصطلاح از اين طريق به اثبات مي رسد و به طور تلويحي و نخواسته، درستي نظام سرمايه داري مورد تائيد قرار مي گيرد.
اين شيوه پوزيتويستي اثبات كه در تاريخ با نام بيروني، ابن سينا و ديگران به ثبت رسيده است، ابزار انديشه ايده آليست هاي عين گرا براي گذار از ايده آليسم ذهن گرا در هزار سال پيش بوده است. آن ها از روز بودن، نفي شب را به اثبات رساندند. از توانايي پروردگار كه داراي خواست خلق همه چيز است، به همزماني خواست و توانايي براي خلق همه چيز نزد پرودرگار رسيدند. در فيلم ”ابن سينا“، او در سنن پسر بچه مكتب رو، از معلمش مي پرسد، «پروردگار پيش از خلق جهان، به چه كاري مشغول بود؟!» و از آن به اثبات ازلي بودن ماده نايل شدند. به عبارت ديگر از چيزي كه مورد قبول است (ابدي بودن پرورگار)، به اثبات چيز ديگري (ابدي بودن ماده) دست يافتند.
در نظر ابراز شده، بررسي علت ها پديده فروپاشي و يا پايداري امپرياليسم در شرايط كنوني، به كمك شيوه بررسي علت ها علّي بود آن ها عملي نمي شود، تا با شناخت علت ها عيني و ذهني اشتباه ها در ارزيابي گذشته، بتوان از اشتباه هاي گذشته دوري و اكنون عليه علت ها وجودي امپرياليسم به مبارزه پرداخت. با چنين اسلوب غيرديالكتيكي بررسي، هم فروپاشي و هم بقاي كنوني امپرياليسم در انديشه به لحظه هاي عرفاني و مبهم تبديل و غيرقابل شناخت مي گردند.
بهره جستن از شيوه استقرايي نتيجه گيري البته ممكن و مجاز است. اين نتيجه گيري اما تنها هنگامي يك نتيجه گيري علمي از كار در مي آيد كه پروسواس زنجيره علّي شدن پديده را در استدلال حفظ و دنبال كند. براي نمونه مي توان از اشتباه فلسفي- تئوريك نفي ”قانون ارزش“ در اتحاد شوروي كه قانون ”عيني“ اقتصادي است (نگاه شود ازجمله به ف م جوانشير، ”اقتصاد ملي“، ص ٢٨)، به اين نتيجه استقرايي دست يافت كه نازل بودن رشد كمي و كيفي ”كالا“ در اتحاد شوروي سوسياليستي، پيامد و نتيجه گريزناپذير اين بي توجهي به قانون عيني اقتصادي بوده است. اين نتيجه گيري استقرايي از اين روي درست و مجاز است، زيرا مبتني بر اسلوب پايبندي به زنجيره علّي اشتباه انجام شده به كار گرفته شده است. اشتباهي كه يكي از علت ها اقتصادي فروپاشي ”مدل شوروي“ رشد سوسياليسم را بوجود آورد. اما نمي توان به علت وقوع اين اشتباه فلسفي- تئوريك در برداشت مسئولين اين كشور در دوران پيش از فروپاشي، به اين نتيجه گيري نايل شد كه از آنجا كه «آموخته هاي ماركسيست لنينيستي بسياري از ما به دوران اقتدار اردوگاه سوسياليستي در سطح جهان باز مي گردد …» و اين آموخته ها نادرستي خود را با فروپاشي به اثبات رسانده اند، پس مي توان به اين نتيجه گيري رسيد كه «آموخته هاي ماركسيستي- لنينيستي» اين دوران نادرست بوده اند، ازجمله در ارتباط با «راه رشد غيرسرمايه داري» كه پديده اي در دل برداشت درباره «گذار از دوران امپرياليسم به سوسياليسم» است! چنين نتيجه گيري، نتيجه گيري استقرايي غيرعلمي است!
نتيجه گيري استقرايي دوم از نظر اسلوبي نادرست است، زيرا نادرستي تزهاي كمكي طرح شده توسط نظريه پرداز در ارتباط با «دوران گذار» و «راه رشد»، با شيوه علمي مستدل نمي شوند: نظريه پرداز ريشه علّي نادرستي تز «راه رشد غيرسرمايه داري» و «دوران گذار» را ارايه نمي دهد و نادرستي آن ها را مستدل نمي كند! او در آنجا چنين مي گويد: «گذار به سوسياليسم براي بسياري از ما پيروان سوسياليسم علمي بدين معنا بود كه امپرياليسم طي دوران كوتاهي فرو خواهد ريخت و كشورها يك به يك يا به شكل گروهي به اردوگاه سوسياليسم مي پيوندند.» «معناي»ي مورد نظر «ما پيروان سوسياليسم»، جايگزين ارايه زنجيره علّي اشتباه شده است!
اشاره نظريه پرداز به «تلفيقي» بودن زيربناي اقتصادي كشورهاي «سوسياليستي و …» در شرايط كنوني نيز نهايتاً نادرستي تز «گذار …» را مستدل نمي سازد، بلكه تنها نتيجه گيري استقرايي و پوزيتويستي از تجارب در جريان در سطح پديده «تلفيقي» مي باشد. نتيجه گيري از تجربه كه بايستي به تصحيح ”تئوري” منجر شود، سخن درستي است، اما اين تصحيح در مورد مشخص انتقاد نظريه پرداز، بر مي گردد به ”مدل شوروي“ رشد اقتصادي كه پس از نقض قانون جديد اقتصادي ”نپ“ لنين، به مورد اجرا گذاشته شد و در آن، ازجمله قانون اقتصادي كشف شده توسط ماركس، ”قانون ارزش“، نقض شده بود. پايمال نمودن ”آزادي هاي سوسياليستي“ در حزب و جامعه كه خود زمينه عيني فروپاشي را تدارك ديد، علت عمده ديگري براي به وجود آمدن شرايط نقض قانون عيني اقتصادي ماركس را تشكيل مي داد. آنتونيو گرامشي در نامه خود به كميته مركزي حزب كمونيست اتحاد شوروي (اكتبر ١٩٢٦) در ارتباط با شيوه برخوردهاي در درون حزب ميان استالين و تروتسكي (”بلوك اپوزيسيون“) اشاره شفافي به مساله آزادي بيان در درون حزب دارد كه نقل آن در اين سطور مي تواند مفيد باشد. او كه مخالف صريح مواضع تروتسكي و ديگران بود، «نگران شيوه برخوردها در بحث هاي در درون حزب در ارتباط با اختلاف نظرها بود» (هارلد نويبرگ، ”آنتوني گرامشي: هژموني، جامعه مدني“، ٢٠٠١، ص ٣٠). به نظر او اين شيوه ها، برخلاف بحث هاي بسيار تند دوران لنين كه به يكپارچگي و تحكيم همبستگي درون حزبي مي انجاميد، اكنون با خطر «فروپاشي حزب» (گرامشي) همراه است.
كشف اين لحظات تاريخي در تجربه گذشته مي تواند سررشته زنجيره علت هاي علّي اشتباه هاي گذشته و نهايتاً فروپاشي را ارايه دهد و نه برداشت هاي غيرعلمي در سطح پديده ها.
آنچه در نظريات ارايه شده در نويدنو درباره برداشت از «دوران گذار» نزد ماركسيست- لنينست ها در پيش و پس از فروپاشي اتحاد شوروي و … بيان شده است، به قول زنده ياد احسان طبري، «از روزني تنگ» به اين نظريات نگريسته است. طبري در نوشتار ”مختصات جهان و دوران ما“ (يادداشت ها و نوشته هاي فلسفي و اجتماعي، ص ١٣٥) به طور گذرا به مساله «دوران گذار» مي پردازد. او آن را «محتواي دوران ما» ارزيابي مي كند كه با «غلبه تدريجي [تكيه از من] سيستم سوسياليستي» بر سيستم سرمايه داري همراه بوده كه بايد توسط «احزاب كمونيستي دنيا كه آگاه ترين و فعال ترين عامل» در اين دوران هستند و لابد با اين اميد كه دچار اشتباه هاي كلان نمي شوند، عملي گردد. او در اين دوران براي «سيستم جهاني سرمايه داري … زوال تدريجي [تكيه از من]» را محتمل مي شمارد. همانجا او همچنين از نارسايي ها در سيستم سوسياليستي و از قابليت ها و «اثربخشي هاي» سيستم سرمايه داري صحبت مي كند و نفي اين واقعيت ها را برداشتي نادرست ارزيابي مي كند، «زيرا چنين حكمي جامد و متافيزيك است».
بدين ترتيب مي توان مدعي شد كه لااقل احسان طبري، يكي از رهبران درجه اول حزب توده ايران و آموزگار چند نسل توده اي، جزو آن «بسياري از پيروان سوسياليسم علمي» كه نظريه پرداز مي نامد، نبوده است و نمي توان او را در تعريف ارايه شده در نويدنو، گنجاند. برداشتي اين چناني از دوران گذار، به بيان طبري، «جامد و متافيزيك» است و نسبت دادن آن به ماركس، انگلس، لنين و ديگران، با خطري روبروست كه سپيداري آن را خود در جايي ديگر مورد انتقاد قرار مي دهد و «به تنهايي به قاضي رفتن و راضي برگشتن» (بخش دوم نوشتار او، ”شيوه درست بيان نقد“) مي نامد.
نظريه پرداز در اين باره محق است كه با پيروزي انقلاب بزرگ اكتبر ١٩١٧، اين اميد نزد انقلابيون، ازجمله نزد لنين وجود داشت كه با پيروزي انقلاب هاي ديگر سوسياليستي در كشورهاي غربي، آن طور كه براي دوران كوتاهي در مجارستان، مونيخ، برلين، برمن در شمال آلمان تحقق يافت، تصورات ماركس و انگلس از گذار لااقل گروه بزرگي از كشورهاي سرمايه داري به سوسياليسم عملي گردد. اين برداشت اما به زودي و با شكست و سركوب اين انقلاب ها توسط ارتجاع تصحيح شد و با طرح تز لنيني درباره برپايي سوسياليسم در يك كشور، برپايه اي نوين استوار گشت. بر اين نكته آنتونيو گرامشي نيز در انطباق كامل با نظريات لنين، تاكيد دارد.
در چنين شرايطي است كه لنين برنامه نوين اقتصادي ”نپ“ را طرح مي كند كه هدف استراتژيك آن در همكاري با سرمايه داري جهاني، دستيابي كشور جوان شوراها به «زمينه مادي و معنوي ترقي بشري» كه در سرمايه داري ايجاد شده بود، قرار داشت. (هلموت پترز، ”تنها انباشت رفرم ها؟“، دفاتر ماركسيستي آلماني، ١٢/٣)
متاسفانه عام گويي و «كل گرايي» در نظريه پردازي توسط سپيداري، كه خود آن را در بخش دوم نوشتارش در ارتباط با نقد تحت عنوان ”در باره نقد و نقدنويسي“ مورد انتقاد قرار مي دهد، نوشتار كنوني اش را با بار هولناك «غلطيدن در سطح» (احسان طبري) دست بگريبان مي كند. او در آنجا مي نويسد: «مهم ترين عامل در تحليل موضوع مورد نقد، داشتن برخوردي همه جانبه (به معناي هوليستيك) به جاي كل گرايي يا جزء گرايي نسبت به آن است.»
خطر نتيجه گيريي بر پايه اسلوب استقرايي كه پايبند به شيوه علمي بررسي نباشد را مي توان در ارزيابي نظريه پرداز در ارتباط با تعريف پديده امپرياليسم نيز مشاهده كرد. بررسي اين نكته را بايد در نوشتاري مجزا عملي نمود. در اينجا برجسته ساختن اين نكته اما ضروري است كه به نظر او كه چند سطر ديگر ارايه شده است، «امپرياليسم»، به عنوان «آخرين مرحله سرمايه داري» ديگر وجود ندارد.
آخرين نكته اي كه بايد به آن در اين سطور پرداخت، اين برداشت است كه گويا «دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم» با فروپاشي كشورهاي سوسياليستي در اروپا پايان يافته است. لب كلام نظريه پرداز در اين مورد آنست كه پس از فروپاشي، مساله «دوران گذار»، آن طور كه ما به آن مي انديشيدم پايان يافت و كشورهاي «آمريكاي جنوبي» و همچنين «كشورهاي سوسياليستي نظير ويتنام و چين و … به شكلي محدود يا گسترده از جذب سرمايه گذاري هاي جهاني …» بهره مي گيرند. «به عبارت ديگر، ”تقريبا“ همه نظام هاي سوسياليستي واقعا موجود و دولت هاي مدعي سمت گيري سوسياليستي امروز در جهان از نظام هايي تلفيقي شده بهره مي گيرند …» و اضافه مي كند كه «به ياد بياوريم كه تنها در دو دهه قبل چنين اقدامي جز خيانت به سوسياليسم و گذار به سرمايه داري تلقي نمي شد … و ما با تكيه به برداشت آن دوراني خود از ”دوران گذار به سوسياليسم“، ممكن نبود چنين كشورهايي را سوسياليستي خطاب كنيم.»
نظريه پرداز، با بهره گيري از اشتباه تاريخي نقض برنامه لنيني ”نپ“ براي برپايي زيربناي اقتصادي در اتحاد شوروي پس از مرگ لنين، كه پيش تر به آن اشاره شد، به نادرست بودن ارزيابي دوران به مثابه «دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم“ مي رسد!
همه اين صغرا و كبراها به منظور مستدل نماياندن اين انديشه به خدمت گرفته شده اند كه برداشت ما از «راه رشد با سمت گيري سوسياليستي» در گذشته نادرست بوده است. پيامد اين نتيجه گيري استقرايي اين برداشت است كه ارزيابي «مرحله انقلاب» ايران به مثابه مرحله ملي- دموكراتيك، برداشتي ذهن و اراده گرايانه بوده و نادرست است. بايد به مرحله «بورژوا دموكراتيك» انقلاب قناعت نمود. در نوشتار پيش (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1768) اين برداشت نظريه پرداز شكافته شد و مورد بررسي قرار گرفت و نشان داده شد كه هدف از آن خوراندن اين نظر است كه حزب توده ايران بايد از داشتن خط مشي انقلابي و مستقل پرهيز كرده و براي ممانعت از «انزواي» خود، به دنباله روي از لايه اي از سرمايه داري بپردازد.
رشد نيروهاي مولده، زمينه عيني دوران گذار
دم خروس نتيجه گيري استقرايي غيرعلمي در سخنان و موضع گيري هاي نقل شده، نمايان تر از آن است كه بايد آن را وسيع تر مورد بررسي قرار داد و خواننده را خسته نمود. نكته اي كه بايد اما در اين سطور به آن پرداخت، بررسي برداشت به كلي يك سويه و نادرست از مساله و مفهوم «دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم» در نظريات نظريه پرداز است. او در اين باره دركي به شدت مكانيكي و ذهن گرايانه اي را به نمايش مي گذارد، زيرا او
اول- دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم را يك دوران تاريخي در رشد جامعه بشري درك نمي كند و مي خواهد آن را تنها به نبرد طبقاتي در سطح جهاني مربوط سازد كه با فروپاشي اتحاد شوروي و … گويا پايان يافته است. برداشتي كه درباره انقلاب كبير فرانسه نيز به خاطر شكست ناپلئون بارها اعلام شده است. چنين برداشت مكانيكي از روند تاريخي، درك نمي كند كه «گذار دوران»ها، ريشه در رشد نيروهاي مولده در جامعه دارد و وابسته به پيروزي و يا شكست مقطعي اين يا آن ”تجربه تاريخي“ نمي باشد. اگر چنين مي بود، مي بايستي سخن ماركس كه «تاريخ انقلاب ها را تاريخ شكست آن ها» مي نامد، به معناي «پايان تاريخ» درك شود. بدين ترتيب، با شكست انقلاب اسپارتاكوس در روم قديم، نه نظام برده داري پايان مي يافت و نه فئوداليسم.
دوم- به قول لنين، براي نظريه پرداز ”يك من گوشت، يك من گوشت“ است و كيفيت گوشت گوسفند و يك لاشخور تغييري در ارزيابي از گوشت نمي دهد. براي او بي تفاوت است كه «نظام هاي تلفيقي شده …[كه] از جذب سرمايه گذاري هاي جهاني براي توسعه خودش» بهره مي گيرد، در حاكميت كدام طبقه، با رهبري كدام نيروهاي اجتماعي، در خدمت كدام طبقه و لايه هاي اجتماعي و نهايتاً با چه هدف گيري مشخص تاريخي عملي مي گردد؟
براي نظريه پرداز، درك شرايط اقتصادي- اجتماعي حاكم بر جمهوري خلق چين با پرسش هاي «جدي» روبروست، زيرا او تنها به ظاهر و شكل آن، يعني «جذب سرمايه هاي جهاني» توجه دارد. نظر غافل مي ماند كه ما «با جنگلي» كه همان «دوران گذار از سرمايه داري به سوياليسم» است، روبرو هستيم كه اين بار به «درخت» آن نام ”سوسياليسم چيني“ داده شده است. (نگاه شود ازجمله به ”در جستجوي راه، جمهوري خلق چين در گذرگاه ميان قرون وسطي به سوسياليسم“،http://www.tudeh-iha.com/?p=1148&lang=fa و ”تجربه در جريان در چين، مضمون نبرد آزادیبخش خلقها در دوران کنونى علیه سیطره امپریالیسم! http://www.tudeh-iha.com/?p=1539&lang=fa)
حتي شكست اين مدل هم كه به هيچ وجه نمي توان آن را در شرايط تاريخي كنوني و زير تناسب قوا حاكم بر نبرد طبقاتي در جهان ناممكن ارزيابي نمود، به معناي نفي «دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم» نمي باشد.
كانديداي رياست جمهوري در ونزوئلا بايد موقع نام نويسي براي شركت در انتخابات، برنامه دولت خود را نيز ارايه دهد. هوگو چاوز براي انتخابات رياست جمهوري در ماه اكتبر ٢٠١٢، برنامه دولت آينده خود را تحت عنوان «تعميق انقلابي شركت توده ها در نبرد براي آزادي» ارايه داد كه وظيفه اعلام شده آن، ايجاد زيربناي گذار به سوسياليسم در ونزوئلا تعريف شده است. اين برنامه همانقدر ”مدل“ مبارزه جويانه اي را براي گذار از سرمايه داري به سوسياليسم تشكيل مي دهد كه آنچه كه در چين و يا در كشورهاي ديگر در جريان است، چنين ”مدلي“ را تشكيل مي دهد. خطري كه اين مدل ها را هنوز تهديد مي كند، ازجمله ”سوسياليسم چيني“ را، تغييري در سرشت آن ها براي قابل شناخت ساختن كوشش بشريت براي گذار از نظام سرمايه داري و برپايي سوسياليسم نمي دهد. اين خطر به نظر هلموت پترز، ماركسيست آلماني و يكي از كادرهاي سابق سفارت آلمان دموكراتيك در ج خ چ، هم به خاطر نفوذ ايدئولوژي بورژوازيي و هم به خاطر حل نشدن رابطه دموكراتيك ميان حزب كمونيست چين و طبقه كارگر كشور، خطري عيني را تشكيل مي دهد. او كه در رشته چين شناسي تحصيل كرده است، در سه سال پيش كتابي درباره ”سوسياليسم چيني“ گذار به سوسياليسم منتشر نمود كه بخشي هايي از آن به فارسي برگردانده شده است كه اميد مي رود بتواند در آينده نزديك انتشار يابد. اكنون او در مقاله اي با بررسي مساله هاي حل نشده در ج خ چ تحت عنوان ”تنها انباشت رفرم ها؟“ (”دفاتر ماركسيستي“ آلماني ١٢/٣) نگراني خود را درباره تغييرات سه ماه پيش در اين كشور اعلام مي كند كه با پذيرش عملي نقش بانك هاي خصوصي تا سطح روستا و نيافتن راه حل براي مساله دموكراسي در كشور، به نظر او وارد مرحله اي جديد و خطرناك مي شود.
رشد نيروهاي مولده در جهان، زمينه عينـي «دوران گذار» از صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري را به سوسياليسم به وجود آورده است. راه رشد سرمايه داري، در كنار بمب هاي اتمي امپرياليست ها، خود به خطري جدي براي تداوم هستي بر روي زمين تبديل شده است. (نگاه شود ازجمله به ”حفظ محيط زيست، سرشت انساندوستانه ماركسيسم“ http://www.tudeh-iha.com/?p=1124&lang=fa). خطر ايجاد شدن ”روز محشر“ Apokalipse كه ازجمله ”كلوپ روم“، يعني دانشمندان و نظريه پردازان مداح نظام سرمايه داري به آن باور دارند و آن را در سال ١٩٧٢ اعلام نمودند، از اين روي خطري عيني و واقعي ايست، زيرا به بيان آن ها: «به مرزهاي رشد رسيده ايم»، كه اما بايد آن را مرزهاي رشد برپايه قانون استثمارگرانه و غارتگرانه انباشت سود و سرمايه در نظام ضد بشري سرمايه داري ناميد!
ريشه ارزيابي علمي- تاريخي درباره دوران «گذار از سرمايه داري به سوسياليسم» با پيروزي انقلاب بزرگ اكتبر ١٩١٧ آغاز شد، و همان طور كه احسان طبري نيز در سال ١٣٤٢ در ”نوشته ها و ياداشت هاي فلسفي- اجتماعي“ خود برمي شمرد و پيش تر نقل شد، روند پرتضاد و با فراز و فرودهاي تاريخي مي باشد. براي گذار پيروزمندانه از آن، بايد به بيان طبري باور داشت: «ايجاز فرند باور است!» (http://www.tudeh-iha.com/?p=459&lang=fa).
پايبندي به انديشه و اسلوب علمي ماترياليسم ديالكتيك بررسي پديده ها، پيش شرط موفقيت در نظريه پردازي مبتني بر نظريات ماركسيست- لنينيستي است. بايد آموزش اين علم را با پيگيري و وسواس سازمان داد. اين وظيفه اي تاريخي و خطير در برابر حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران مي باشد. بايد اميدوار بود كه در كنگره ششم در پيش، شركت كنندگان و مسئولين با توجه به وظيفه پيش رو، پاسخي جانبدارانه به سود مصالح عاليه طبقه كارگر ايران براي سازماندهي اين امر مهم و عاجل بيابند.