دوره جدید: مقاله شماره: ۸۱(۷ آذر ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
با تشکر از رفقای “عدالت” برای ابراز نظر در مورد مقاله هفده تضاد و پایان سرمایه داری. جای بسیار خوشبختی است که “عدالت” برای خط انقلابی حزب توده ایران فارغ از انحراف راست سوسیال دموکراسی مبارزه می کند. نگارنده اما امیدوار بود که نویسنده “عدالت” به جای حرف های کلی و کلیشه ای به تحلیل اصل مطلب می پرداخت و بدینگونه من و خوانندگان توده ای ها را آگاه تر می کرد.
تاکنون مقاله های بسیاری در توده ای ها در باره مسائل مشترکی که توده ای ها با آن روبرو هستند با قلم رفیق عزیز عاصمی انتشار یافته است. مسائلی که می توانست با شرکت فعال “عدالت” در بحث ها و باز کردن زاویه های جدید به تلاش توده ای ها برای دستیابی به یک پلاتفورم مشترک مبارزاتی کمک کند. در تمام این دوران “عدالت” به شکل شگفت انگیزی ساکت و بی صدا بوده است. ولی در شماره گذشته ناگهان صدایی از “عدالت” بر خواست. و “عدالت” چند سطری در باره مقاله نگارنده در توده ای ها نوشت. انگار اینکه “عدالت” به ناگاه پاشنه آشیل توده ای ها را پیدا کرده است و بدون ذکر نام نگارنده، آنگونه می نماید که توده ای ها شیفته سوسیال-رفرمیسم شده است.
ما در مقدمه توضیح دادیم که هدف انتشار “هفده تضاد و پایان سرمایه داری” آشنایی با نظرات نوین در باره تحول سرمایه داری و افزایش دانش توده ای ها در باره سازه های کنونی این نظام است. و باز گفتیم که ما برای مبارزه علیه سرمایه باید پر دانش، خوانا، دانا، توانا، کنجکاو و پژوهشگر باشیم.
آنچه به دیدگاه های نگارنده بر می گردد، من در همین سایت بارها با اشاره به تاریخ جنبش کارگری و متد دیالکتیک نشان داده ام که زمان کاربری و جولان سوسیال رفرمیست ها، از جمله سوسیال دموکرات ها بسر آمده است. در مسائل ایران هم نگارنده بارها با صراحت تاکید کرده است که راه رشد غیرسرمایه داری مبتنی بر برنامه ملی و دموکراتیک مصوبه کنگره ششم حزب توده ایران تنها پاسخ مناسب به مشکلات عدیده میهن ما در عرصه داخلی و بین المللی است.
اما حال بگذارید برگردیم به آقای هاروی و نظرات ایشان. آن هایی که هاروی را هنگام تدریس دیده اند، می دانند که ایشان آرام و شمرده در باره خصلت های سرمایه سخن می گوید. ایشان یک سخنور انقلابی انگونه که کاسترو و یا چگوارا هستند نیست و هیچ وقت هم چنین ادعایی نکرده است. ولی او در مورد سازکارهای سرمایه مدرن از اطلاعات وسيعی برخوردار است.
ما نمی توانیم سرمایه داری را به یک آسیاب بادی تقلیل دهیم و سپس دون کیشوت وار به آن حمله کنیم. هیچ کسی بدون تدارکات و بدون دانستن نقاط ضعف و قوت دشمن وارد میدان نبرد نمی شود. حتا یک جانورشناس هنگام مطالعه حیوانات، بسته به نوع جانور، محل زندگی آن ها، و رفتار و خوی شان، با لباس و ابزار تحقیق قابل مصرف و مناسب وارد میدان تحقیق می شود. در مورد شکارچی نیز همین امر صادق است. شکارچی نمی تواند به خیال خود به شکار خرگوش رود ولی هنگام روبرو شدن با آن، با گورخر درگیر شود.بنابراین ما همواره نیاز به به روز کردن دانش ما در باره روند و فرایند کاری نظام سرمایه داریم، تا تصویری واقعی از هیولایی که قصد مبارزه با آن را داریم داشته باشیم. در اینجاست که کتاب کنونی هاروی برای مطالعه ما مضوعیت پیدا می کند.
هاروی به یک پزشک پاتولوژی می ماند که با کاوش ها و پژوهش های خود وجود غده های سرطانی را، عمق آن و اندازه آن را به ما نشان می دهد. چگونگی برخورد با این غده ها به عهده تیم پزشکی سرطان است. آن ها باید با تحلیل مشخص از وضعیت مشخص از جمله وضعیت جسمی بیمار و امکانات فن آوری تشخیص بدهند که آیا این غده ها باید با جراحی برداشته شود؛ یا برای سالم کردن بیمار باید شیمی درمانی؛ اشعه درمانی؛ یا ایمن درمانی و یا ترکیبی از همه آن ها به کار برد.
با همه این حال با اینکه هاروی سخنی از جنگ های پارتیزانی و سنگرهای خیابانی بر زبان نمی راند، باور به این هم ندارد که می توان سرمایه داری را با نصیحت و کارهای انسانی اصلاح کرد. او با فصاحت می پرسد که برای تغییرات مترقی ضد سرمایه داری و ایجاد جهان و مردمانی دیگر ما به چه نوع اومانیسمی (انسانگرایی) نیاز داریم؟
او معتقد است که ميان رویکرد اومانیستی غیر انقلابی ضد سرمایه، و باور به تضاد طبقاتی بر حسب روابط دیالکتیکی، تناقض غيرقابل حل وجود ندارد. رويكرد اومانيستی غير انقلابی ضد سرمايه داری را به معنای نفی تضاد بین آزادی و سلطه ی طبقاتی ارزيابی نمی كند. از اين رو نيز همكاری ميان ماركسيست ها و مذهبيونی از نوع پاپ فرانسيسكوس كنونی در پراتيك هستی ممكن است. جنبش های اومانیستی مانند انسانگرائی لیبرالی، با کارهای بشردوستانه برای ریشه کنی بیماری و فقر دست می زند. ولی مانند رفرمیسم بورژوایی،هرگز به حل مشکلات اجتماعی نمی پردازد. بلکه به جا به جایی این مشکلات قانع است. تنها پاسخ مناسبی که فراتر از محدوده ی جا به جا كردن مشكلات وجود دارد، انسان گرایی انقلابی است که با هیولای سرمایه داری که از آزادی تسلط بر دیگران برخوردار است درگیر می شود. اما به خاطر عدم توجه کافی کشورهای سوسیالیستی سابق به مقوله آزادی، پیشوند دروغين “انسان گرایی”، هنوز نقش كمكی برای تاثير ترفندهای سرمایه دارد كه می تواند از اين طريق خنثا شود. ترفندهای سرمايه امكان يكی قلمداد ساختن نظام سوسیالیستی و ديكتاتوری را از دست می دهد.
ما به یک اومانیسم انقلابی با در برگیرنده نیروهای انسان دوست مذهبی نیاز داریم که با اومانیسم بورژوازی بسیار متفاوت است. در طول تاريخ، بارها رشد اومانيسم غيرانقلابی مذهبی به برداشتی انقلابی انجاميده است. زنده ياد احسان طبری در اثر بزرگ خود “جهانبينی ها و جنبش های اجتماعی در ايران” بارها اين امر را نشان می دهد و گذار “رضايت را به طغيان” توصيف می كند.
این لپ کلام هاروی برای نشان دادن راه چاره و برون رفت از منجلاب سرمایه است. با این حال ما آزادیم که از این مقوله “انسان گرایی” استفاده نکنیم و همچنان واژه سوسیالیسم را به کار بریم. به اين منظور باید کاهلی ذهنی را به کنار گذاشت و با همکاری دیگر نیروهای کارگری و سوسیالیستی به تعریف روشن و صریح این مقوله پرداخت. مطمئن باشید که توده هایی که نمی دانند ما دقیقن چه می خواهیم، به گردان ما نمی پیوندند.
باید از وظیفه های مختلف انسان ها در نبرد آگاه بود و آن ها را از هم تمیز داد. این درست است که هاروی به عنوان دانشمند در دانشگاه های گرم و نرم جهان کار و تحقیق کرده است، ولی نباید با “چپ گرایی” این کار را برابر با “بی نیشی” تحقیقات او دانست. آیا ما دانشمند مارکسیستی را نشان داریم که برای دانشگاه های مختلف در کشورهای سرمایه داری کار نکرده باشد؟ و حتا پرسش مهم تر ایناست که جایگاه خود ما در نظام سرمایه کجاست؟ آیا ما هم در همین نظام هرمی، پزشک، مهندس، محقق ، غیره نیستیم. آیا می توان با مشکوک خواندن کارهای تحقیقاتی دانشمندان مارکسیست اینگونه دستاورد نیروهای مترقی را در کشورهای پیشرفته سرمایه داری که تا حدی آزادی بيان و عقيده را نهادینه کرده است، به زیر سوال برد؟ و آزادی به سختی به دست آورده را اینگونه هدیه سرمایه به “دوستان” وانمود کرد؟ آیا مگر خود آقای مایکل پارنتی (michael parenti) که از او در “عدالت” نقل و قول می شود، در دانشگاههای گوناگون با کرسی استادی درس نداده است. آیا خود ایشان مشاور انجمن (Independent Progressive Politics Network) نیست که به طور آشکار اهداف رفرمیستی دارد. آیا این موضوع از ارزش پژوهش های پربار او چیزی کم می کند؟
ما انقلابیونی که در کارهای تشکیلاتی و سازماندهی و سندیکایی مشغول هستیم و در نبرد روزانه و سنگر به سنگر با سرمایه داری درگیر هستیم، گاهن وقت، توانایی و دانش بررسی و واکاوی تغییرات و تحولات پر شتاب سرمایه داری را نداریم. تحولاتی که بدون شک نه تنها در استراتژی مبارزه که حتا در تاکتیک های ما تاثیر خواهد گذاشت. پس چرا خود را از بهره گیری از پژوهش های دانشمندان مارکسیست محروم کنیم و بدین ترتیب به سرمایه برای جداسازی گردان کار و اندیشه کمک نمايم. اگر ما پژوهش های دانشمندان مارکسیست را بدون دلایل علمی به عنوان رفرمیسم رد کنیم، دگر برای خوراک ذهنی مبارزان چه باقی می ماند؟ مگر انگلس از علم تکامل داروین بهره نگرفته است؟ مگر مارکس از تئوری ارزش کار ریکاردو برای تکامل نظریه خود استفاده نکرده است؟
مارکسیسم اگر پیوند خود را به علم های گوناگون از دست بدهد و از آخرین پژوهش های علم جامعه شناسی، اقتصاد و غیره .. به ویژه اگر توسط دانشمندان مارکسیست انجام شده باشد، بهره نگیرد، از دور رقابت برای ارائه دادن یک جایگزینی مناسب و معتبر به جای سرمایه داری به آرامی خارج می شود. سخن بر این نیست که نباید به این تحقیقات مانند دیگر پژوهش های دیگر با نظر انتقادی نگاه نکرد. ولی رد کردن آن ها از پیش آن هم فقط با ادعای رفرمیست بودن و نه بر پایه تحلیل علمی مطلب مشخص و فاکت ها در بهترین حالت تقلیل گرایانه است. تا آنجا که من اطلاع دارم اکثر کمونیست های جهان از تحقیقات ایشان با وجود انتقادات مشخص در موارد مختلف بهره می گیرند و آن را با رفرمیست خواندن نویسنده به اشغال دانی نمی اندازند.
هاروی با حوصله بی نظیری به واکاوی سیاست ریاضت کشی نئولیبرالیست ها که با کاهش بودجه تامین اجتماعی و حذف یارانه ها انجام می شود می پردازد و از نتایج فاجعه آمیز آن برای زحمتکشان سخن می گوید. اگر رفقای “عدالت” اینگونه کتاب ها را با دقت موشكافانه و از ديدگاه «نبرد در سنگر» گرامشی مورد مطالعه قرار دهند، چه بسا برداشتی ديگر از پوپوليسم “چپ” و عوامفریبانه ی فردی چون احمدی نژاد می يافتند. عمده را در سياست ماترياليستی پوپوليسم “چپ” در خدمت حفظ شرايط حاكم سرمايه داری شفاف تر درمی يافتند، و به فاصله ی كيفی آن با اومانيسم انقلابی حزب توده ايران سهل تر پی می بردند.
جنبش کمونیستی امروز بدون رنگ سبز و بدون توجه به محیط زیست به موفقیت دست نمی یابد. و هاروی با قاطعیت ثابت می کند که سرمایه بدون توسعه، یعنی مرگ سرمایه. سرمایه ای که توسعه می یابد نسبت به محیط زیست بی علاقه است. چرا که مکانیزم رشد سرمایه به انسان ها، جانوران و جنگل ها تا آنجا توجه دارد که به این رشد بیافزایند.
هاروی نظام سرمایه ای را افشاء می کند که بر پایه پول بی پشتوانهای متکی است که سرمایه مالیِ با ایجادِ پول دیجیتالیِ خیالی-مجازی ایجاد می کند. آیا دانستن این موضوع برای کمونیست ها بی فایده است؟ مارکسیست دیگری نيز با واکاوی ریشه ای این روند را مورد بررسی قرار داده اند. رفيق عاصمی در مقالاتی به اين تحقيقات اشاراتی دارد.
آیا دانستن این که سرمایه انگلی همچون رانتخواران و بنگاه های مالی از مکیدن خون سرمایه صنعتی جان می گیرد برای کمونیستها مفید فایده نیست؟ آن طور كه رفيق عاصمی از رساله ی ماركسيست آلماني، هينس بيربام، پرفسور علوم سياسی در دانشگاه سابروكن آلمان نقل كرد (“مناسبات طبقاتی امروز”، اوراق ماركسيستی ٢٠١٧/٦)، سوق دادن سرمايه از بخش توليد به بخش سرمايه مالی كه ازجمله با ترفند “Shareholder Value” عملی شد، و از اين طريق انتقال سود سرمايه به بخش مالی عملی گشت، موجب ايجاد ناروشنی درباره ی نقش مصرف نيروی كار انسان در انباشت سرمايه نشده است؟ امری كه برای بسياری اين توهم را به وجود آورده كه گويا دوران “كار و كارگر” سپری شده است و طبقه كارگر ديگر سوبيك انقلابی برای دوران گذار از سرمايه داری به سوسياليسم نيست؟
آیا دانستن اینکه سرمایه برای حداکثرسازی سود کارگران کشورهای پیشرفته را زیر فشار و تهدید دائمی از طريق برون سپاری و انتقال توليد قرار می دهد و آن ها را مجبور به پذیرش دستمزد بخور و نمیر می کند و همزمان در کشورهای در حال رشد، بعد از تهی کردن شهر ها از منابع زمینی و انسانی، خرابه ها را به دولت های دست نشانده سرمایه تحویل می دهد، برای ما مفید نیست؟
آیا پیشنهادهای هاروی برای تأمین نیازهای ضروری برای همگان (هر کس به اندازه توانش، کار و به اندازه نیازش، مصرف)، حذف پول مجازی، آفرینش دنیایی برابر، سلب مالکیت خصوصی بر زمین، احترام به
طبیعت، ایجاد تعاونی های کار به جای شرکت های فراملی، شکوفایی فردی و جمعی انسان ها، رفع خود بیگانگی و غیره جزیی از برنامه ی ما برای بهبودی زندگی انسان ها نیست؟ اگر ما این اهداف را به عنوان رفرمیسم رد کنیم، تنها دو راه برایمان باقی خواهد ماند. یا ما به خانه نشینان گنده گوی رانده شده از توده ها بدل می شویم. و یا اگر روزی “خدا نکرده” به قدرت برسیم، با ایجاد کمونیسم سربازخانه ای همچون پول پوت و ینگ ساری توده ها را آواره و بیچاره می کنیم.
همان طور که در مقدمه نوشتم، این کتاب دقیقن به ما نمی گوید که در این مبارزه سخت و پیچیده ما چه کنیم. اما این کتاب بدون شک به ما کمک می کند که مبارزه ضد سرمایه داری را در یک چارچوب کلی قرار دهیم و بدین ترتیب سیاست ضد سرمایه داری را ترویج دهیم.
هاروی با صراحت از جنبش های اجتماعی نوین به خاطر نداشتن دیدگاه مبارزه طبقاتی انتقاد می کند. او در می گوید که جنبش های امروزی با جنبش های اواخر دهه 1960 تفاوت دارند، آن زمان جنبش های اجتماعی توسط اتحادیه های کارگری، احزاب کمونیست، جنبش همبستگی و غیره رهبری می شدند. ولی در حال حاضر، سازمان های غیر دولتی (NGO ) نقش مهمی در این جنبش ها ایفا می کنند، اما آن ها نمی توانند ثروت را به چالش بکشانند. آن ها تنها می توانند از مشکلات مربوط به فقر و مسائل مربوط به محیط زیست بکاهند و به تغییرات ریشه ای و رادیکال نمی اندیشند.
هاروی به طور مستقیم می گوید که آرزو می کند که جنبش سبز ها که به “صفر رشدی” در نظام سرمایه علاقه دارد درک کند که سرمایه بدون رشد وجود ندارد! آیا استدلال بهتری برای تعمیق مبارزه ضد سرمایه داری و رادیکال کردن افراد خوش قلب و ساده دل که به جهان بهتری فکر می کنند می شناسید؟ او با این که عضو حزب کمونیست نیست، به صراحت از گروه های آنارشیستی ضد سرمایه داری که از تشکیلات با حقوق سانترال دموکراتیک واقعی استفاده نمی کنند انتقاد می کند و آنها را ساده لوح می نامد.
هاروی در باره امپریالیسم هم سخن می گوید و نظر می دهد مثلن در باره تغییر شیوه های امپریالیستی می گوید که جنگ آرام آرام گذشته امپریالیسم نئولیبرالی جای خود را به درگیری آشکار، مستقیم و متمرکز داده است تا گويا مشکلات امپریالیسم را یک بار برای همیشه حل کند. باز می گوید که جنبش های ضد جنگ و ضد امپریالیستی در یک مبارزه سخت علیه امپریالیسم نومحافظه کار و ادامه امپریالیسم نئولیبرالیسم برای ابراز وجود تلاش می کنند، ولی این جنبش ها در زیر فشار دائمی ملی گرایی، ناسیونالیسم و سرکوب مخالفان جنگ در همه سطوح، به ویژه در رسانه ها، قرار دارند و بنابراین از موفقیت کافی برخوردار نیستد. (The new imperialism2003). با این حال او در مقابل تجاوزهای امپریالیسم به کوچکترین فضای باز و امکانات هر چند اندکی که به قیام جهانی کمک کند امیدوار است.
آیا ناجوانمردانه نیست که ما با برچسب رفرمیست به همچنین دانشمندی تمام کارهای ارزشمند او را به دور بریزیم؟
من بارها به توده ایی ها برای افتادن به چاه تفکر فرقه ای هشدار داده ام. در طول تاریخ جنبش کارگری ما شاهد هستیم که فرقه گرایی همواره چوب لای چرخ اتحاد نیروهای ضد سرمایه داری گذاشته است.
بخشی از “چپ” هنوز هم درگیر پارگراف خوانی و ملا نقطی بازی است و تحلیل تحول شتاب انگیز نظام سرمایه را به دیگران واگذار کرده است. هر اختلافی را با مارک ضد کمونیستی زدن به سطح تضاد آشتی ناپذیر ارتقا می دهد.
بخشی از “چپ” افراطی از درک این که “زندگی در جنبش دائمی است، آن هم نه جنبش یکنواخت و مکرر، بلکه جنبشی که به جانب کمال می رود” و”تحولات فکری و ایدئولوژی انسانی، نتیجه تحولاتی است که در طرز معاش و شیوه تولید او رخ می دهد” (ا.ط) عاجز است. او کنجکاو نیست، دگم است و به دنبال حقیقت مطلق.
در قضاوت از افراد، ما باید به وفاداری و جانبداری طبقاتی توجه داشته باشیم و نه به تعلق فرقه ای. در این منظر محکم می توان گفت که هاروی در کنار کارگران، زحمتکشان، حاشیه نشینان و خلق های محروم دربند ایستاده است. تاریخ جنبش کارگری و سوسیالیستی به ما نشان داده است که هر مرز دیگری برای قضاوت کار دانشمندان تفرقه جویانه و برای اتحاد ما مخرب است.
به رفقای “عدالت” توصیه می کنم که پیش داوری ها را کنار بگذارند و با خواندن انتقادی این کتاب با ارزش به دانش خود در باره سازه های نوین سرمایه بیافزایند.
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4558
***
اضافه شده از فرهاد عاصمی:
به نوبه خود مايلم به نظرات رفيق عزيز سيامك چند نكته بيافزايم. هنگام بررسی نظرات، مساله دفاع و يا نفی هاروی و يا هيچ نظريه پرداز ديگر مطرح نيست. بلكه هدف، ارزيابی نظرات از منظر منطق ديالكتيك ماترياليستی است. تنها با اين اسلوب و محك مشترك، ماركسيست- توده ای ها قادر هستند از يكديگر آموخته و روند وحدت نظری را ميان خود تقويت نمايند. روندی كه به گفته ی آموزگار مشترك، احسان طبري، روندی پرتضاريس را تشكيل می دهد!
اگر دقت كنيم، نكته ی مركزی بحث در نظرات هاروي، دو نكته است. اول شناخت و تميز تضاد آشتی ناپذير و آشتی پذير در نبرد طبقاتي. دوم، ارايه پيشنهاد های “بينابيني” برای مبارزه ی طبقاتی جاري.
با توجه به اين دو صحنه ی شناختِ منطق ديالكتيكی از مضمون نظرات، ارزيابی نظرات جديد و ناشناخته دشواری خود را از دست می دهد. ابهام درباره ی نظرات طرح شده، از يك درهمی غيرمانوس، به شناختی نظم يافته در سيستماتيك انديشه علمي- ماركسيستی راه می يابد.
نگرانی رفقای “عدالت” كه قابل فهم است و درواقع خوشايند است، زيرا سيبی نيست كه دور از درخت افتاده باشد، و همان طور كه رفيق سيامك اشاره دارد، در جهت حفظ «خط مشی انقلابی حزب توده ايران» قرار دارد. نگرانی اين رفقا ناشی از به كار برده نشدن واژه های شناخته شده و مانوس ادبيات ماركسيستي- توده ای برای توضيح تضادها است. سرشت تضادها مبهم می نمايد. همچنين پيشنهادهای “بينابيني” هاروی در مبارزه ی «در سنگر» (گرامشي) عليه نظام سرمايه داري، واژه ی “مبارزه دمكراتيك” را به خدمت نمی گيرد. لذا از ادبياتی غيرمانوس استفاده می كند. اما رفقای فعال در “عدالت” كه خود در اين سايت مساله پيشنهادهای بينابينی را طرح و توضيح داده اند، قادر به شناخت آن ها در نظرات هاروی هستند.
گرچه واژه های مانوس برای مقوله ها ماركسيستي- توده ای در نظرات با شفافيت ديده نمی شود، مراجعه مجدد به آن می تواند سرشت تضادهای آشتی ناپذير و آشتی پذير را در نظرات قابل شناخت سازد. به ويژه ابهام در تعريف مقوله ها آن جا به شدت به چشم می خورد، كه پيشنهادهای “بيابيني” برای شرايط مشخص در اين يا آن جامعه ی مشخص مطرح نمی گردند. می دانيم كه پيشنهادهای بينابينی آن چنان پيشنهادهايی هستند كه به طور طبيعی در شرايط نظام حاكم قابل اجرا هستند. اما شرايط مشخص حاكم، عملی شدن آن ها را غيرممكن ساخته است. خواست فعاليت آزاد سنديكاهای كارگری در ايران چنين پيشنهادی را تشكيل می دهد. رژيم ديكتاتوری كه ابزار اجرای نسخه ی نئوليبرال امپرياليستی در ايران است، از اين رو قادر نيست به خواست فعاليت آزاد سنديكاهای مستقل كارگری تن بدهد، زيرا چنين ابزار مبارزاتی در دست طبقه كارگر ايران، بزودی به اهرم تغييرات انقلابی برای تغيير شرايط بدل خواهد شد. زيرا مبارزه ی صنفی زير فشار شرايط سلطه بلامنازع طبقه سرمايه داران وابسته به اقتصاد سياسی امپرياليستي، به سطح مبارزه ی سياسي- طبقاتی ارتقا يافته است.
اين در حالی است كه پيشنهادهای بينابينی هاروی كه در سطح پيشنهادهای عام مطرح می شود، می تواند در شرايط مشخص اين يا آن كشور سرمايه داری – برای نمونه پرتغال در سال های اخير! – حتی به حاكميت سرمايه داری تحميل گشته و به مثابه يك “پيروزی دمكراتيك”، دارای جنبه ديگری نيز باشد. اين جنبه ايجاد ثبات نسبی و گذرا در وضع نظام است. به يك باره “پيشنهاد بينابيني” كه وظيفه آن رشد شرايط برای ايجاد برش انقلابی با شرايط حاكم و پايان دادن به نظام سرمايه داری است، به پيشنهاد برای ثبات رژيم بدل می گردد. به سخنی ديگر سرشتی پوزيتويستی می يابد.
حفظ سيستماتيك انديشه ی ماركسيستی بی ترديد به ويژه هنگامی ضروری است كه نوشتار وظيفه ی ترسيم شرايط عام حاكم و تحليل آن را در برابر خود قرار داده است. كوشش من هنگام چنين توضيحاتِ سيستماتيك، به كمك گرفتن شرايط مشخص ايران برای توضيح مضمون مورد بررسی است. چنين شيوه ای بحث عام را در ارتباط با شرايط مشخص، شفاف تر می سازد. انديشه ی سيستماتيك را در قالب “ديالكتيك مشخص” سهل تر قابل هضم فكری می كند. در اين زمينه از ديد من نيز نظرات هاروی اينجا و آنجا ابهام برانگيز است. به قول زنده ياد طبري، روند وحدت نظری پرتضاريس است. بايد برای انديشه ی نو جا بازكرد، در عين حال بايد با محك اسلوب ديالكتيك ماترياليستی به آن برخورد نمود.
متاسفانه من از بحث های مطرح در آمريكا كم تر با اطلاع هستم. فرصت مطالعه و امكان مطالعه آسان آن ها را ندارم. اما می توان با مطالعه همين ترجمه نيز تفاوت نظرات هاروی را با نظرات “خوانش جديد ماركس” دريافت. نظراتی كه برای نمونه تاثير آن بر روی مواضع آقای سعيد رهنما قابل شناخت است و وزن بالای رساله شايان توجه او را برای تنظيم يك برنامه اقتصاد ملی بر پايه اقتصاد سياسی در مرحله ی ملي- دمكراتيك محدود می سازد. به اين نكته در نوشتاری كه در بررسی مقاله ی شايان دقت رهنما با عنوان “سوسيال دمكرات راديكال” در دست تهيه است، پرداخته خواهد شد، با اين اميد كه با حل گره ی موجود در انديشه طرح شده، گامی به سود نزديكی مواضع برداشته شود. رهنما در آن جا كه به توضيح هدف تصاحب «قدرت سياسي» كه ضرورت آن را مورد تاييد قرار می دهد، می پردازد، مضمون هدف را تنها بهبود شرايط فرهنگی حاكم بر جامعه اعلام می كند. اين محدود ساختن نبرد طبقاتی تنها به صحنه ی روبنايی جامعه است!
به نظر او وظيفه ی تصاحب قدرت، تغيير بنيادين شرايط در كليت آن نيست، بلكه تقويت روند فرهنگي- تمدنی در جامعه است. او به واقعيت كاركرد مادی طبقات حاكم در جامعه سرمايه داری كم تر توجه دارد. به سخنی ديگر به مضمون تز اول ماركس درباره ی فويرباخ بی توجهی می شود كه در آن، «واقعيت» هستی انسان ناشی از «فعاليت حسی انساني، يعنی پراتيك» درك می گردد. به عبارت ديگر دارای مضمونی فعال است، «ابژكت» را تشكيل می دهد كه «واقعيت» را می سازد و شكل می دهد. «واقعيت» كاركرد اجتماعی سرمايه داران، به سخنی ديگر “نبرد طبقاتی از بالا” در نظرات رهنما برای مرحله ی «سوسياليسم دمكراتيك» به طور مشخص مطرح نمی گردد. اين نكته عمق كوشش “خوانش جديد ماركس” را برای حذف موضع انقلابی از ماركسيسم و تبديل آن به “ماركس آكادميسين” تشكيل می دهد. به نظر من چنين عدولی را نمی توان در مواضع هاروی مشاهده نمود.
پيشنهاد سعيد رهنما كه آن را برای مرحله «سوسياليسم دمكراتيك» ارايه می دهد، كه عمدتاً محدود به رشد فرهنگي- مدنی –سيوليزاسيون جامعه می شود، درست به جنبه ماترياليستی «واقعيت» بی توجه است. رشد فرهنگی در اين مرحله عملاً مطلق می شود. ابزار اين مطلق سازي، برداشت غيرتاريخی از “دمكراسي” است. خطر بی توجهی به «واقعيت» ماترياليستی كاركرد وزن قدرت اقتصادی سرمايه داران نوين در جمهوری خلق چين نيز ريشه ی نگرانی بسياری از كمونيست ها و توده ای ها را درباره ی پايان تجربه در جريان در چين نيز تشكيل می دهد. بايد اميدوار بود كه حزب كمونيست چين، «واقعيت» حضور و كاركرد سرمايه داران نوين را در اين كشور در مد نظر دارد.
انتقاد رفيق سيامك به “عدالت”، انتقادی درست و جدی است. متاسفانه بحثی كه ميان ما با “سهند” ايجاد شده بود، ادامه نيافت. همان طور با “جوانرود” در “مهر” و برخی انديشه های مثبت در “راه توده”. از اين طريق جريان بررسی مشخص «واقعيت» نظرات و كاركرد مشترك به سود پيشبرد سياست طبقاتی در ايران، به خاك فرو رفت. بايد آن را دوباره به “زاينده رود” بدل ساخت. شايد طرح پرسش از سهند و ديگران درباره ی سياست مستقل طبقاتی حزب توده ايران، علت سكوت باشد. اما نفی كننده ضرورت بحث در اين باره نيست!؟
شايد بتواند “عدالت” با امكانات خود ارزيابی دقيقی از وضع نبرد طبقاتی در ايالات متحده و موقعيت چپ در اين كشور، و ازجمله در ارتباط با مبارزه ی حزب كمونيست آن ارايه دهد. اين گام مثبت می تواند كمك بزرگی برای شناخت دقيق تر از وضع نبرد طبقاتی در اين كشور باشد.
درود وصد درود بر سیامک عزیز ما خواه نا خواه از کمک متحدان مان هرچند نا پیگیر بودن انان بایستی استفاده کنیم تضاد ما با خرده بورژوا های راه کارگر و راه توده انتاگونیستی نیست چنانچه کشور های سوسیالیستی سابق هزارویک اشکال داشتندلیکن هسته مرکزی طبقه کارگر وایدئولوژی مارکسیست و توده ای بایستی چون مردمک چشم حفظ شوند از چراغی که سایت روشنگر توده ایها افروخته اند بعنوان یک کارگر سابق سپاسگزارم بدرود
برقرار باد اتحاد همه توده ای ها زیر پرچم پر افتخار حزب توده ایران.