نیکوس موتتاس/ آمادور نویدی
مرسوم شده که تاریخ را پیروزمندان جنگ بنویسند.
غلبه ضدانقلاب و تخریب سوسیالیسم در اتحاد شورو ی و کشورهای اروپای شرقی در اوایل دهه ۱۹۹۰، منجر به تشدید سیاست ضدکمونیسم(۱) در همه سطوح شد.
مجموعه ای از تئوریهای سفسطهآمیز در نگارش تاریخنگاری بورژایی و رسانههای کورپوراتی مسلط توسعه یافت که هدفشان تهمت به سوسیالیسم قرن ۲۰م و اهریمنسازی از مرام مارکسیستس– لنینیستی(۲) بود که تا به امروز نیز ادامه دارد.
پنج مورد از شایعترین افسانههای ضدکمونیستی را در اینجا بررسی می کنیم:
اولین افسانه:
قحطی عمدی بزرگ سالهای ۱۹۳۳–۱۹۳۲ در اوکراین
قحطی بزرگ سالهای ۱۹۳۳–۱۹۳۲ در اوکراین، که نیز بهعنوان هولومودور( The Holodomor) شناخته میشود، یک قحطی دستساز بشر بود، که عمدا جهت تنبیه و شکست گرایشهای ناسیونالیستی اوکراینیها توسط دولت شوروی در زمان ژوزف استالین طراحی و مهندسی شده بود.
نگرش «قحطی عمدی ساخت بشر» نه یک قحطی از قبل برنامهریزی شده توسط دولت شوروی، بلکه ساخته و پرداخته نازیها و همدستهای اوکراینی بود که به آمریکا و کانادا مهاجرت کرده بودند و در سالهای پساجنگ توسط امپریالیستهای آمریکایی و اروپای غربی در چارچوب جنگ صلیبی ضدکمونیستی خود علیه اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی اتخاذ شده بود.
گزارشی دروغ در «آمریکن شیکاگو»(Chicago American)، رسانهای خبری منتشر شد که متعلق به ویلیام راندولف هرست(William Randolph Hearst)، اشرافی متنفذ و حامی نازی در آمریکا بود، که به پخش این اراجیف در غرب کمکهای قابلملاحظهای کرد. این دیدگاه، متعاقب دههها تحقیق علمی مستقل بوسیله بورژوازی –از هر نظر پژوهشگر– نه کمونیست یا دوستدار کمونیست – تکذیب شده است.
بنابراین، چه عاملی منجر به قحطی شد؟ سه دلیل بزرگ وجود دارد:
۱) شرایط بسیار بد آب و هوایی در سراسر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی؛
۲) فعالیتهای زیاد ضدانقلابی(مانند سابوتاژها)ی کولاکها و سایر عناصر مرتجع بهعنوان پاسخی به سیاست اشتراکیکردن (کلکتیویزاسیون)؛
۳) موقعیت اقتصادی ناشی از پروسه دردناک، اما ضروری اشتراکیکردن .
گواهی شاهدان عینی، مانند والتر دورانتی (Walter Duranty), ژورنالیست آمریکا–انگلیسی، هربرت جورج ولز (Herbert George Wells)، تاریخدان انگلیسی، ادوارد اریو(Eduard Eryo)، نخست وزیر فرانسوی، و آنا لوئيس استرونگ(Anna Louis Strong)، ژورنالیست و نویسنده آمریکایی، دروغ «قحطی دستساز بشر» را کاملا تکذیب کرده اند.
افسانه دوم:
قتلعام سال ۱۹۴۰ کاتین بهدستور استالین و توسط شوروی انجام گرفت.
کشتار بیش از ۲۰ هزار از اسیرهای جنگی لهستانی در آوریل– مه ۱۹۴۰، معروف به «کشتار جنگلی کاتین»، عملا جنایتی بود که بهوسیله نازیها صورت گرفت.
آلمانیها به ابتکار جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازی در سال ۱۹۴۳، آشکارا اتحاد شوروی – بویژه سازمان پلیسهای مخفی شوروی(NKVD)(۳) را بهعنوان کسانیکه مرتکب جنایت شده اند، مقصر میدانستند. متعاقبا، این دروغ بهوسیله کُل جهان سرمایهداری(از این بهبعد کاپیتالیستی) طی جنگ سرد بهکار گرفته شد و تا به امروز بهعنوان یکی از بحثهای مورد علاقه افسانههای ضدکمونیستی باقیمانده است.
دکتر گوبلز در دفتر خاطرات روزانه شخصی خودش نوشت: «دستور داده ام که باید به بهترین وجه ممکن از این موضوع تبلیغاتی استفاده شود .و ما میتوانیم با این وضع تا دو هفته ادامه دهیم»(۱۴/۴/۱۹۴۳)، و متأسفانه جنگ افزارهای آلمانی در گورهای کاتین پیدا شده است… بهرحال، لازم است که این حادثه فوق سری بماند. اگر این موضوع توسط دشمن کشف شود، باید از ُکل موضوع کاتین صرفنظر کرد..»(۰۸/۰۵/۱۹۴۳)
ورشن «شوروی مقصر است»، اساسا برمبنای «اطلاعات بایگانی شده» است و ادعا میشود در اوج حمله ضدانقلابی پیدا شده که در نهایت منجر به تخریب اتحاد شوروی شد.
واقعیت اینست که، این نخستین رهبر فدراسیون روسیه، بوریس یلتسین، یک ضدکمونیست رسوا بود که علنا و رسما «قبول نمود» که شوروی مقصر بوده است.
بااینحال، این بهاصطلاح «مدارک شوروی»، که ظاهرا سازمان پلیسهای مخفی شوروی را مسئول کشتار نشان میدهد، مملو از ضد ونقیضها و اشتباههای تاریخی است. جهت نمونه: یکی از این بهاصطلاح «مدارک رسمی شوروی»، که بهگفته برخیها طبق دستور دفتر سیاسی جهت اعدام لهستانیها، دارای امضای «حزب کمونیست اتحاد شوروی»(CPSU) است، که تا سال ۱۹۵۲ وجودنداشته است . نام حزب در سال ۱۹۴۱(زمان ارتکاب جنایت کاتین)، «حزب کمونیست کُل اتحادیهها– بلشویک»(AUCP-B) بود.
بهاضافه، مجموعهای از مدارک در گورهای دستهجمعی پیداشد که افسانه «شورویها مقصر بوده اند» را بیارزش میسارد.از جمله،(مهمات آلمانی پیدا شده در قبرها، و گلولههاییکه فقط توسط آلمان نازی تولید میشده، و همچنین دست و پای قربانیانی که با ریسمانهای سفید رنگی بسته شده که در خارج از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تولید میشده است و غیره).
اخیر، اداره سرویس امنیت فدراسیون روسیه(FSB) در منطقه اسمولینسک(Smolensk)، چندین سند از آرشیو را از رده طبقهبندی شده خارج نموده که جنایتهای نازیها، طی جنگ جهانی دوم در منطقه اسمولینسک را برملا میسازد، از جمله مدارکی پیدا شده که مرتبط با اعدام لهستانیها و جعل پرونده کشتار کاتین توسط آلمان نازی است.
افسانه سوم:
ادعای ائتلاف اتحاد شوروی استالین با هیتلر از طریق امضای معاهده مولوتوف– ریبینتروپ(Molotov-Ribbentrop) در سال ۱۹۳۹.
بورژوازی با تلاشهای زشت، غیرعلمی و غیرتاریخی خود جهت برابر دانستن کمونیسم و نازیسم، تبلیغات زیادی بهراه انداخته است تا معاهده مولوتوف– ریبینتروپ را بهعنوان ابزاری جهت سیاست توسعهطلبانه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و آلمان هیتلری نشان دهد.
اما آیا حقیقت دارد که استالین با هیتلر متحد شد؟
خلاصه حقیقت چنین است:
۱) درست یکسال پیش از امضای معاهده عدم تجاوز مولوتوف– ریبینتروپ، در ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸، رهبران انگلیس، فرانسه، آلمان نازی و فاشیست ایتالیا معاهده مونیخ را امضا کردند. این معاهده شرمآور، رفتاری سازشکارانه با آلمانیها بود که منجر به ضمیمه چکسلواکی و تسریع توسعهطلبی نازیها گشت.
۲) انگلیس و فرانسه علیرغم امضای توافق کمکهای دوجانبه با لهستان، در زمان حمله آلمان به لهستان در۱ سپتامبر ۱۹۳۹ ، هیچکاری نکردند.
۳) «ائتلاف غربی» همه پیشنهادهای اتحاد شوروی مبتنی بر ایجاد یک معاهده دفاعی علیه هیتلر را نپذیرفت. جهت نمونه: در ماه مارس ۱۹۳۸، شش ماه پیش از معاهده مونیخ، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پیشنهاد کنفرانس بین المللی را ارائه داد تا با تجاوز نازیها مقابله شود. پیش از معاهده مولوتوف–ریبنتروپ، در ۲۳ ژوئیه ۱۹۳۹، اتحاد شوروی به انگلیس و فرانسه پیشنهاد مذاکره جهت ایجاد یک طرح دفاعی در صورت حمله آلمان را ارائه داد. اما بااینحال، دولت انگلیس ترجیج داد جهت معاهده عدم تجاوز، مخفیانه با نمایندگان هیتلر در لندن مذاکره کند!
۴) معاهده عدم تجاوز مولوتوف–ریبنتروپ یک مانور دیپلوماتیک ضروری از طرف اتحاد شوروی بود، تا بتواند زمان بخرد و بطور مؤثر جهت یک جنگ تمامعیار آماده شود، درحالیکه «ائتلاف غربی» پیشنهاد مبتنی بر ایجاد یک جبهه ضدنازی رانپذیرفته بود. تاریخنویسان و ژورنالیستهای بورژوازی غربی[جهت نمونه: فوستر رهیا دلاس(Foster Rhea Dulles)، ویلیام ال. شیرر(William L. Shirer)] اعتراف میکنند که با توجه به شرایط آنزمان و خطر حمله آلمان، سیاست شوروی واقعبینانه و ضروری بود.
۵) معاهده عدم تجاوز مولوتوف–ریبنتروپ حاوی هیچ «پروتکل مخفیانه» جهت تقسیم لهستان نبود. در واقع، این معاهده ۱۹۳۸ مونیخ بود که منجر به تقسیم چکسلواکی شد، همانگونه که رُخ داد. لهستان فعالانه در حمله ائتلاف امپریالیستی علیه دولت تازه تأسیس شوروی در ۱۹۱۸ شرکت کرده بود. رهبری بلشویک در ۳ مارس ۱۹۱۸ ، با معاهده برست– لیتوفسک(Treaty of Brest-Litovsk)، از ادعای تزاری بر لهستان انصراف داد، اما دولت لهستان تعدادی از مناطق بالکان، ازجمله غرب بلاروس، غرب اوکراین و بخشی از لیتوانی را تحت کنترل خود حفظ کرد. پس از حمله ۱۹۳۹ نازیها به لهستان، ارتش سرخ به سمت مرزهای شوروی و لهستان بهپیش رفت و مناطق ذکرشده را آزاد نمود.
بنابراین نتیجه میگیریم که:
خیر، این اتحاد شوروی نبود که با آلمان نازی ائتلاف نمود، بلکه این قدرتهای کاپیتالیستی غربی، یعنی انگلیس و فرانسه بودند که تلاش کردند هیتلر را علیه شورویها سوق دهند. گفته هری ترومن(Harry Truman) پرزیدنت و جنایتکار جنگی رسوای آمریکا در سال ۱۹۴۱ افشا کننده است: «اگر دیدیم که آلمان در حال پیروزیست، باید به روسیه کمک کنیم و اگر روسیه در حال پیروزی باشد، باید به آلمان کمک کنیم، تا ازاینطریق بگذاریم تا آنجاییکه ممکنست یکدیگر را بکشند…»
افسانه چهارم:
کمونیسم کارآیی ندشت و سقوط کرد!
نخست و مهمتر از همه چیز: ما توقع نداریم که ضدکمونیستها الفبای مارکسیسم را یاد بگیرند، اما آنهاییکه دروغهای تبلیغاتی فوقالذکر را تکرار میکنند، حداقل باید بدانند که کمونیسم را از مرحله نخست آن، سوسیالیسم، تشخیص دهند.
ساخت سوسیالیسم در اتحاد شوروی و کشورهای دیگر، نمایانگر نخستین کوشش طبقه کارگر برای برقراری یک جامعه کمونیستی نوین، جامعهای بود که فاقد استثمار انسان توسط انسان باشد.
تاریخ بشر بهترتیب با سیستمهای اجتماعی و اقتصادی، از کمونیسم اولیه گرفته تا بردهداری و از فئودالیسم گرفته تا کاپیتالیسم شناخته میشود. همه این سیستمها یکباره و برای همیشه ایجاد نشدند، بلکه برعکس، قرنها زمان بُرده است تا هرکدام از آنها برقرار شود. درنتیجه، کاپیتالیسم مانند جامعه فئودالی، نه برای همیشه ماندنیست و نه نشانگر پایان پروسه تاریخی بشر.
این نظریه که «سوسیالیسم/کمونیسم» کارایی نداشت» دروغ محض است. سیستم سوسیالیستی قرن ۲۰م، علیرغم مشکلات و ضعفهایی که داشت، تقریبا از همه نظر برتریاش را بر کاپیتالیسم اثبات نمود:
از دستآوردهای کارگران گرفته تا حقوق زنان، از مراقبتهای بهداشتی و آموزش و پرورش گرفته تا علم، سوسیالیسم برتری عمدهاش را نشان داد. لغو مناسبات کاپیتالیسمی در تولید، رهایی انسان از یوغ بردگی مزدی، و بدینترتیب مسیر را جهت تولید و توسعه علوم، نه بهنفع عده کمی، بلکه جهت ارضای نیازهای اکثریت مردم فراهم ساخت.
سوسیالیسم بدینجهت که «کارایی نداشت»، «سقوط نکرد». دلیلهای متعدی وجود داشت که به غلبه ضدانقلاب و احیای کاپیتالیسم در اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی کمک نمود.
یکی از بزرگترین اشتباه،ها، کوشش رهبری جهت «بهبود» مشکلات خاص اقتصاد سوسیالیستی، با بهکارگیری شیوههای کاپیتالیستی، نمایان شد. (جهت نمونه: رفرمهای بازار، تضعیف برنامهریزی مرکزی، و غیر). چیزیکه با چرخش اپورتونیستی در کنگره ۲۰م اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال ۱۹۵۶ شروع شد، و با بهاصطلاح «پرسترویکا» در سالهای۱۹۸۰ خاتمه یافت.
همه آن بهاییکه ادعا کرده و میکنند که «سوسیالیسم کارآیی نداشت»، که «کمونیسم یک اتوپی شکست خورده است»، و غیره، باید به سئوالهای زیر پاسخ بدهند:
اگر چیزی را که آنها میگویند درست است، پس چرا همچنان علیه ایده سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه میکنند؟
اگر «کمونیسم آینده ای ندارد»، پس چرا قدرتها و مؤسسههای بورژوایی میلیاردها(دلار، پورو، پوند…) صرف تبلیغات ضدکمونسیتی میکنند؟
برای اینکه آنها بخوبی میدانند که تاریخ در سال ۱۹۹۱ پایان نیافت، اینکارها را میکنند. آنها کاملا بخوبی آگاهند که کاپیتالیسم، با سرشت آنارشیستی خود در تولید و سودخدایی که میکند، برای انسانها چیزی بجز فقر، بدبختی، بیکاری، نابرابریها وجنگهای امپریالیستی ندارد.
افسانه پنجم:
کمونیسم ۱۰۰ میلیون نفر را گشت!
چرندترین و دروغترین ادعای تاریخ بشریت همین دروغ کشتار ۱۰۰ میلیونی توسط کمونیسم است. حتی خلاقترین نمایشنامهنویس فیلمهای علمی و تخیلی نمیتواند یک چنین سفسطهای را تصور کند.
سرچشمه این ادعا :کتاب سیاه کمونیسم» بدنام، کتابی کاملا نامعتبر، و غیرعلمی است که در سال ۱۹۹۷ منتشر و بوسیله استفان کورتوایس(Stephan Courtois) تاریخدان فرانسوی ویرایش شد. طبق کتاب مذکور، قربانیان «رژیمهای کمونیستی» در قرن ۲۰م، بین ۸۵ تا ۱۰۰ میلیون نفر تخمین زده میشود!!! کورتوایس و همکارهای وی جهت رسیدن به خواسته تعداد مطلوب قربانیان۱۰۰ میلیون، حتی «کمونیسم» را جهت مرگ و میر ناشی از مصیبتهای طبیعی، از جمله خشکسالی و بیماریهای مُسری، گناهکار جلوه میدهند!!!
کوچکترین سند علمی جهت ادعای «کتاب سیاه کمونیسم» وجود ندارد. همین موضوع هم در مورد اتهامهای وحشتناک ضدکمونیستهای رسوایی مانند روبرت کونکوست(Robert Conquest)، مأمور انگلیسی و تاریخدان ام آی ۶ (MI-6 )، و آلکساندر سولژنیستن(Aleksander Solzhenitsyn)، نویسنده روسی فاشیست، صادق است.
کُل استدلالهاییکه از دروغهای روزمره گوبلز الهامگرفته، ازجمله در مورد بهاصطلاح میلیونها نفر «قربانی کمونیسم»، فقط بهمنظور انحراف از بحثهای عمومی درباره جنایتهای روزانه کاپیتالیسم علیه انسانها بوده است. درواقع، بعداز انقلاب فرانسه، چند میلیون نفر از انسانهاییکه تا به امروز کشته، زخمی و زمینگیرشده، و یا بهقتل رسیده اند، ناشی از استثمار کاپیتالیستی، کلونیالیسم(استعمار کهنه و نو) و جنگهای امپریالیستی بوده است.
درباره نویسنده:
نیکوس موتتاس سردبیر سایت در دفاع از کمونیسم است.
https://www.idcommunism.com/
لطفا جهت اطلاع بیشتر به منابع زیر مراجعه کنید:
کلاهبرداری، قحطی و فاشیسم، افسانه نسلکشی اوکراینیها/اوکراین از هیتلر تا هاروارد، نوشته داگلاس توتل(۱۹۸۷) انتشارات پروگرس، تورنتو
Douglas Tottle (1987), Fraud, Famine and Fascism, The Ukrainian Genocide Myth from Hitler to Harvard, Progress Books, Toronto
دروغهای خونین، نویسنده گروور فور(۲۰۱۴)، انتشارات ستاره سرخ.
Grover Furr (2014), Blood Lies, Red Star Publishers.
«نوسازی کشاورزی شوروی(۲۰۰۶)، «استالین، کشاورزی شوروی، و اشتراکی کردن»(۲۰۰۶)؛ و «دهقانان شوروی و اشتراکی کردن، ۱۹۳۹–۱۹۳۰: مقاومت و تطبیق.»(۲۰۰۵).
– Mark Tauger’s “Modernization in Soviet Agriculture” (2006); “Stalin, Soviet Agriculture, and Collectivization” (2006); and “Soviet Peasants and Collectivization, 1930-39: Resistance and Adaptation.” (2005).
معمای قتلعام کاتین. مدارک. راه حل. نوشته گروور فور، مطبوعات و رسانه های اریتروس.
Grover Furr (2018), The Mystery of the Katyn Massacre. The Evidence. The Solution. Erythros Press & Media.
ورشن رسمی قتلعام ثابت نشده کاتین؟: کشفیات در منطقه قتلعام آلمان در اوکراین، ۸ آوریل ۲۰۱۳، نوشته: گروور فور، :سوسیالیسم و دمکراسی»، جلد ۲۷، شماره ۲، صص ۱۲۹–۹۶:
– Grover Furr. The “Official” Version of the Katyn Massacre Disproven?: Discoveries at a German Mass Murder Site in Ukraine, 8 Απριλίου 2013, «Socialism and Democracy», Vol. 27, No.2, σελ. 96-129: http://doi.org/10.1080/08854300.2013.795268.
کاتین: حقابق و مدارک جدید
مسیر به تهران: داستان روسیه و آمریکا، ۱۹۴۳–۱۷۸۱، نوشته: فوستر ریا دلالس، انتشارات دانشگاه پرینستون.
Foster Rhea Dulles (1944), The road to Tehran: The Story of Russia and America, 1781-1943, Princeton University Press
ظهور و سقوط رایش سوم: تاریخ آلمان نازی، نوشته ویلیام ال. شیرر، سایمون و شوستر
William L. Shirer (2011), The Rise and Fall of the Third Reich: A History of Nazi Germany, Simon & Schuster
استالین هرگز با هیتلر ائتلاف نکرد: حقیقت درباره معاهده مولوتوف و ریبینتروپ: نوشته نیکوس موتتاس.
Nikos Mottas, Stalin never allied with Hitler: The Truth about the 1939 Molotov-Ribbentrop Pact: http://www.idcommunism.com/2022/08/stalin-never-allied-with-hitler-truth-about-the-1939-molotov-ribbentrop-pact.html
۱۸مین کنگره حزب کمونیست یونان: قطعنامه درباره سوسیالیسم. ارزیابی و نتیجهگیری درباره ساخت سوسیالیستی طی قرن ۲۰م، با تمرکز بر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی. برداشت حزب کمونیست یونان از سوسیالیسم:
18th Congress of the KKE: Resolution on Socialism. Assessments and conclusions on socialist construction during the 20th century, focusing on the USSR. KKE’s perception on socialism: https://inter.kke.gr/en/articles/18th-Congress-Resolution-on-Socialism/
چرا سوسیالیسم از کاپیتالیسم برتر است– دستآوردهای ساخت سوسیالیسم در اتحاد شوروی:
Nikos Mottas, Why Socialism is superior to Capitalism- The achievements of Socialist construction in the Soviet Union: https://www.idcommunism.com/2016/09/why-socialism-is-superior-to-capitalism.html