”عدالت“ از موضع نژادپرستانه احمدى‏‏‏‏نژاد دفاع مى‏‏‏‏كند! تاريخ‏نگارى‏‏‏ بورژوازى‏‏‏ پوششى‏‏‏ براى‏‏‏ ”نژادپرستى‏‏‏ مدرن“

image_pdfimage_print

مقاله شماره ٨٩ / ٣٣ (٢٠ مهر)

واژه راهنما: “عدالت” سپر دفاعى‏‏‏ احمدى‏‏‏نژاد. وقايع‏نگارى‏‏‏ در تضاد با ماترياليسم تاريخى‏‏‏. “نژادپرستى‏‏‏ مدرن” براى‏‏‏ نقش شبانى‏‏‏ و نگهبانى‏‏‏ از «خس و خاشاك» قائل است.

همان طور كه شناخته شده است، در تارنگاشت “عدالت” دو جريان متفاوت فعاليت مى‏‏‏‏كنند. در كنار توده‏اى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ صادق، گروهى‏ ديگر كه خود را “مدافع سوسياليسم علمى‏‏‏‏” نيز قلمداد مى‏‏‏‏سازند، جانبدار پروپاقرص حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ كنونى‏‏‏‏ و به‏ويژه دكتر محمود احمدى‏‏‏‏نژاد، رئيس جمهور اسلامى‏‏‏‏ هستند. اين گروه علنا به‏مثابه “خبرگزارى‏‏‏‏ دولتى‏‏‏‏”، به طور منظم به انتشار نظرياتى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏پردازد كه در خدمت توجيه سياست احمدى‏‏‏‏نژاد و دولت اوست. و اين تبليغات به سود رئيس جمهور و دولتش، بدون هر نوع استدلالى‏‏‏‏ انجام مى‏‏‏‏شود.

“بدون هر نوع استدلال” البته دقيق نيست. به اصطلاح “استدلال” ارايه مى‏‏‏‏شود، اما به طور ضمنى‏‏‏‏. زيرا گويا از اين طريق تاثير اين تبليغات نزد توده‏اى‏‏‏‏ها به همان نسبت بيش‏تر است كه نزد «نيروهاى‏‏‏‏ بينابينى‏‏‏‏ در حاكميت و پيرامون آن» نيز تاثير دو چندان دارد. اين شيوه استدلال ضمنى‏ را ا. آذرنگ كه يكى‏ ديگر از مدافعان حاكميت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ در تارنگاشت “عدالت” است، چنين برمى‏شمرد: «از اين‏رو بر آن اشكالى‏‏‏‏ از مبارزه بايد تاكيد كرد كه … تاثير آن را دو چندان مى‏‏‏‏كند.» (ا. آذرنگ، “زير پرچمى‏‏‏‏ دورغين – ١ -“)

جديدترين نمونه اين نوع تبليغات ضمنى‏‏‏‏ را مى‏‏‏‏توان در دفاع “ع سهند” از موضع نژادپرستانه احمدى‏‏‏‏نژاد در باره مساله “هولوكاست” مشاهده كرد. او به ترجمه و انتشار مقاله‏اى‏‏‏‏ دست زده است كه انتشار آن در شرايط كنونى‏‏‏‏ هيچ مفهومى‏‏‏‏ ديگر نمى‏‏‏‏تواند داشته باشد، جز نقش سپر دفاع براى‏‏‏‏ نظريات شناخته شده احمدى‏‏‏‏نژاد در باره هولوكاست در باره هولوكاست در تارنگاشت عدالت! آيا مى‏‏‏‏توانند توده‏اى‏‏‏‏هاى‏‏‏ صادق در اين تارنگاشت، براى‏‏‏‏ ترجمه و انتشار مقاله “٢٠٠٠ سال يهودى‏‏‏‏ستيزى‏‏‏‏ الهيات مسيحى‏‏‏‏: تدارك هولوكاست” در اين تارنگاشت، علتى‏‏‏‏ ديگر تصور داشته و آن را بيان كنند؟

در اين مقاله “مايكل پارنتى‏‏‏‏”، طبق سنت تاريخ‏نگارى‏‏‏‏ وصف‏گونه بورژوازى‏‏‏‏ و با ارايه اسنادى‏‏‏‏ از كليساى‏‏‏‏ كاتوليك در باره يهودى‏‏‏‏ستيزى‏‏‏‏، بدون آنكه ريشه‏هاى‏‏‏‏ واقعى‏‏‏‏ «نبرد طبقاتى‏‏‏‏» نهفته در پشت وقايع، نبرد طبقاتى‏‏‏‏ حاكميت “مسيحى‏‏‏‏- فئوداليسم” را نشان دهد، به اين نتيجه‏گيرى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏رسد كه گويا نازى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ هيتلرى‏‏‏‏ آنقدرها هم جنايتكار نبودند، زيرا وارث يك سنت ٢٠٠٠ ساله يهودى‏‏‏‏ستيزى‏‏‏‏ پاپ‏ها و كليساى‏‏‏‏ كاتوليك بوده‏اند: «واتيكان در سال ١٩٩٨ يك بيانيه رسمى‏‏‏‏ منتشر كرد، جناياتى‏‏‏‏ كه طى‏‏‏‏ قرن‏ها عليه يهوديان صورت گرفته را محكوم نمود …»!  اين هم سندى‏‏‏‏ كه “استدلال” تاريخ‏شناسانه آقاى‏‏‏‏ پارنتى‏‏‏‏ را به سطح “علمى‏‏‏‏” ارتقا مى‏‏‏‏دهد!

آقاى‏‏‏‏ نويسنده مقاله، “مايكل پارنتى‏‏‏‏”، با ارايه ٦١ منبع براى‏‏‏‏ مقاله خود، گويا براى‏‏‏‏ آن ارزشى‏‏‏‏ علمى‏‏‏‏ دست و پا كرده است و مترجم محترم، “ع سهند” نيز با بازتوليد و انتشار اين منابع، انگشت بر ارزش “علمى‏‏‏‏” پژوهش واقعه‏نگار كه خود را تاريخ‏نگار مى‏‏‏نامد، گذاشته است، تا با آزادى‏‏‏‏ كامل در خلاصه ارايه شده  – كه افشاگر انديشه و موضع خلاصه نويس نيز هست -، در تارنگاشت بنويسد: «هولوكاست اگر در بستر تاريخى‏‏‏‏ ديده شود، شناعت [معناى‏‏‏‏ آن زشتى‏‏‏‏ و نه جنايت است!] اسرارآميزى‏‏‏‏ نيست كه بعضى‏‏‏‏ اوقات [!] نشان داده مى‏‏‏‏شود.» و با برجسته ساختن نقل قول “پژوهشگر” ديگرى‏‏‏‏ به انكار، توجيه و تعديل جنايات نازى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ آلمانى‏‏‏‏ و فاشيست‏هاى‏‏‏‏ هيتلرى‏‏‏‏ عليه بشريت و شستن دست خونين آن‏ها پرداخته، مى‏‏‏‏نويسد: «هيتلر نمى‏‏‏‏توانست آنچه كه بر سر مردم يهود آورد را انجام دهد و آن را كار را نمى‏‏‏‏كرد[!] … اگر ما [مسيحى‏‏‏‏ها] … راه را براى‏‏‏‏ او آماده نكرده بوديم.»    لابد “حيونى‏‏‏‏” آدولف هيتلر!

برخلاف مذهب تك خدايى‏‏‏ يهوديت كه همانند مذاهب “طبيعى‏‏‏” پيشين جوامع بشرى‏‏‏، مذهبى‏‏‏ قبيله‏اى‏‏‏ باقى‏‏‏ ماند، مسيحيت و اسلام براى‏‏‏ خود وظيفه تبليغ مذهبى‏‏‏ و ارشاد قايل شدند و از اين مجرا به مذهبى‏‏‏ جهانى‏‏‏ تبديل شدند. ساختار جامعه بر پايه كاست‏ها (صنف‏ها‏) در نظام‏هاى‏‏‏ گذشته را اين دو مذهب جهانى‏‏‏ شده، در جوامع زير سلطه خود حفظ نمودند. به‏ويژه در جوامع مسيحى‏‏‏- فئودالي، ساختار صنفى‏‏‏ جامعه بشدت و با خشونت حفظ شد. اقليت‏هاى‏‏‏ يهودى‏‏‏ در اين جوامع كه از ديرباز امكان شركت در صنوف شناخته شده را نداشتند، بيش‏تر و بيش‏تر به امر بازرگانى‏‏‏ پرداختند. ثروت‏هاى‏‏‏ اندوخته در بازرگانى‏‏‏، براى‏‏‏ يهوديان امكان ايفاى‏‏‏ نقش صرافى‏‏‏ و مالى‏‏‏ را در جامعه بوجود آورد. رشد در موارد بسيارى‏‏‏ برجسته فرهنگى‏‏‏- علمى‏‏‏ و هنرى‏‏‏ ميان يهوديان در طول قرون نيز ريشه در موقعيت اجتماعى‏‏‏- اقتصادى‏‏‏ ويژه آن‏ها دارد. چنين موقعيتى‏‏‏ زمينه ايجاد شدن بورژوازى‏‏‏ شهرى‏‏‏ را در جوامع فئوالى‏‏‏ ايجاد مى‏‏‏نمود. قتل عام يهوديان در طول اين قرون عمدتاً در جوامع مسيحى‏‏‏- فئودالى‏‏‏، ريشه در تضاد ميان نظام حاكم فئودالى‏‏‏ با رشد بورژوازى‏‏‏ شهرى‏‏‏ يهودى‏‏‏ و موقعيت ويژه آن در جهت ايفاى‏‏‏ نقش مالى‏‏‏ پراهميت در سرنوشت جامعه كاستى‏‏‏ مسيحى‏‏‏- فئودال دارد.

موضوع تنها اين نيست كه ع سهند، كه خود را “مدافع سوسياليسم علمى‏‏‏‏” قلمداد مى‏‏‏‏سازد، با ترجمه و انتشار اين مقاله، كوچك‏ترين گامى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ پيشبرد جنبش سوسياليستى‏‏‏‏ و حتى‏‏‏‏ دموكراتيك مردم ميهن ما بر نداشته است، بلكه او مى‏‏‏كوشد با تحريف واقعيت  جناياتى‏‏‏‏ كه آلمان هيتلرى‏‏‏‏ با به راه انداختن جنگ جهانى‏‏‏‏ دوم عليه بشريت انجام داد، به خيال خود مزه زهرآلود آن را شيرين سازد.

در اين جنگ، تجاوزگران نازى‏‏‏‏ با كشتار ٢٠ ميليون از مردم اتحاد شوروى‏‏‏‏، ازجمله قتل عام قريب به ١٢ ميليون اسير جنگى‏‏‏‏ شوروى‏‏‏‏ در بازداشتگاه‏هاى‏‏‏‏ مرگ هيتلرى‏‏‏‏، با نابودى‏‏‏‏ ٢٠ هزار شهر و روستاى‏‏‏‏ اين كشور، با زجركش كردن شش ميليون يهودى‏‏‏‏، ده‏ها هزار كمونيست‏، سوسياليست، كولى‏‏‏‏، كودكان، زنان و مردان، بيماران و …، كه قربانيان جنايات نژادپرستانه گشتاپو و … بودند، هولناك‏ترين جنايت تاريخى‏‏‏‏ بشرى‏‏‏‏ را به نام خود به ثبت تاريخ و خاطره بشريت رساندند. رژيم فاشيستى‏‏‏‏ نازى‏‏‏‏ها در همه كشورهاى‏‏‏‏ زير سلطه خود، نظم ضدانسانى‏‏‏‏، نژادپرستانه، غارتگرانه و ضدقانونى‏‏‏‏ برپا نمود تا استثمار انسان فاقد هر نوع حق قانونى‏‏‏‏ را به وسيله انباشت سرمايه بورژوازى‏‏‏‏ بزرگ حاكم آلمان تبديل سازد. ميليون‏ها انسان همانند برده در كارخانه‏ها و كارگاه‏هاى‏‏‏‏ اين كنسرن‏هاى‏‏‏‏ جنگ‏افروز آلمانى‏‏‏‏ تا حد مرگ استثمار شدند.

با چه مجوزى‏‏‏‏ توده‏اى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ صادق اجازه مى‏‏‏‏دهند، چنين تحريف‏هايى‏‏‏‏ در تارنگاشتى‏‏‏‏ انتشار يابد كه خود را مدافع “سوسياليسم علمى‏‏‏‏” مى‏‏‏‏داند؟ و اين تارنگاشت را در صف آنانى‏‏‏‏ رديف بكند كه با تحريف واقعيت مى‏‏‏‏خواهند جنايات نازى‏‏‏‏ها را پرده پوشى‏‏‏‏ كرده و آن را پرده ساترى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ جنايات خود سازند؟ چه كسى‏‏‏‏ در برابر اين فاجعه پاسخ‏گوست؟

سطور فوق  تنها با اين هدف به نگارش در نيامد تا عليه شايد يك “لغزش”، موضع‏گيرى‏‏‏‏ شده باشد. مقاله “پارتنى‏‏‏” از مضمونى‏‏‏ حتى‏‏‏ در اين سطح نيز برخودار نيست. هدف، انتقاد به شيوه‏اى‏‏‏ است كه در اين تارنگاشت پيگيرانه دنبال مى‏‏‏شود و با انتشار مقاله پيش گفته در آن صراحت ضدماركسيستى‏‏‏- ضدتوده‏اى‏‏‏ آن بشدت برملا شده است: شيوه تاريخ‏نگارى‏‏‏ بورژوايى‏‏‏ ‏ و نژادپرستى‏‏‏‏ مدرن نهفته در پس آن.

اسلوب تاريخ‏نگارى‏‏‏‏ بورژوازى‏‏‏‏

منبع مقاله “پارتنى‏‏‏‏” را “عدالت”، “تاريخ به مثابه معما”، عنوان مى‏‏‏‏كند. در واقع نيز براى‏‏‏‏ انديشه غيرديالكتيكى‏‏‏‏، براى‏‏‏‏ انديشه ضد ماترياليسم تاريخى‏‏‏‏، “تاريخ”، يك معما، يك كلاف سردرگم و نشناخته است. در آن نقش قدرت الهى‏‏‏‏ از دير باز  – از دوران حاكميت سحرآميز خدايان، خداشاهان گذشته، تا دوران كنونى‏‏‏ سايه‏هاى‏‏‏‏ خداوند بر روى‏‏‏‏ زمين، ‏ خداشاه‏هايى‏‏‏ همانند حاكميت ولايى‏‏‏‏ در ايران و دالى‏‏‏‏لاما كه مايل است كرسى‏‏‏‏ خداشاهى‏‏‏‏ خود را دو باره بر سرزمين تبت در جمهورى‏‏‏‏ خلق چين مسلط سازد –   گويا آن “معما”يى‏‏‏‏ است كه انسان انديشمند قادر به درك و شكافتن آن نيست!

سرشت حاكميت “نژادپرستانه مدرن” كه در آن “تكنيك” حاكميت سركوبگرانه سرمايه‏دارى‏‏‏‏ دوران افول، در كنار نفش “پاستورال” (شبانى‏‏‏‏- نگهبانى‏‏‏ چوپان از بره‏ها) اين حاكميت براى‏‏‏‏ حفظ سلطه “معنوى‏‏‏‏” (ايدئولوژيك) سرمايه‏دارى‏‏‏‏ جهانى‏‏‏‏شده بر توده‏هاى‏‏‏ زحمتكش، نقش تعيين كننده ايفا مى‏‏‏‏سازد، با هدف بازگرداندن شناخت انسان از شرايط اقتصادى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ حاكم بر سرمايه‏دارى‏‏‏ دوران افول، به دوران پيش از روشنگرى‏‏‏ عملى‏‏‏ مى‏‏‏شود‏، با اميد برقرارى‏‏‏‏ مجدد حاكميت انديشه رازگونه- عرفانى‏‏‏ بر انسان و از اين طريق غيرقابل شناخت شدن علل نابسامانى‏‏‏هاى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏.

بنيادگرايى‏‏‏‏ مذهبى‏‏‏‏، در كنار سيطره سركوبگرانه نسبت به «خس و خاشاك» و «طبقه فرودست» هم نزد جرج دربليو بوش و همين طور نزد شخصيتى‏‏‏‏ مانند محمود احمدى‏‏‏‏نژاد، دو ستون سيطره پسامدرن حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ در دوران كنونى‏‏‏‏ در انديشه بورژوايى‏‏‏‏ را تشكيل مى‏‏دهد. نقشى‏‏‏‏ كه بايد هم در پس ابرهاى‏‏‏‏ “الزامات جهانى‏‏‏‏سازى‏‏‏‏” و هم در معماى‏‏‏‏ كرامات “خداوندى‏‏‏‏” و ماوراى‏‏‏‏ طبيعه پنهان نگه داشته شود. وظيفه “چاه چمران” و يا “زيارتگاه مريم” در غرب فرانسه كه امسال پاپ اعظم كاتوليك هم به زيارت آن رفت، و هم “كوه مقدس” در تبت كه بايد بودايى‏‏‏‏ها سينه‏كش بر روى‏‏‏ زمين به طواف آن بروند، همگى‏‏‏ وظيفه برپاداشتن شرايط چنين سلطه “معنوى‏‏‏” (ايدئولوژيك) بنيادگرايى‏‏‏ مذهبى‏‏‏ را به عنوان يكى‏‏‏ از اركان حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ دوران افول ايفا مى‏‏‏كنند!

تاريخ‏نگارى‏‏‏‏ انديشه دوران ماقبل ماترياليسم تاريخى‏‏‏‏، كه گويا تارنگاشت “عدالت” مدعى‏ مدافع “سوسياليسم علمى‏‏‏‏” مى‏‏‏‏خواهد آن را با شيوه ضمنى‏‏‏‏ «كه … تاثير آن را دو چندان مى‏‏‏‏كند» به توده‏اى‏‏‏‏ها القا سازد، ابزار تبليغات انواع سازمان‏هاى‏‏‏‏ جاسوسى‏‏‏‏ و “كارخانه‏هاى‏‏‏‏ فكر” امپرياليستى‏‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏‏دهد. سكوت تارنگاشت “عدالت” و عدم معرفى‏‏‏‏ تعلق منبع انتشار مقاله به كدام موسسه، سكوتى‏‏‏‏ گوياست؛ اين ظاهراً راز سر به مهر دولتى‏‏‏‏ است كه “عدالت” اعلام تعلق آن به كدام جريان تبليغاتى‏‏‏‏ امپرياليستى‏‏ را صلاح نمى‏‏‏داند!

كفلر در بخش هشتم كتاب خود كه در روزهاى‏‏‏‏ آينده در “توده‏اى‏‏‏‏ها” انتشار خواهد يافت، تفاوت ماهوى‏‏‏‏ ميان برداشت ماترياليسم تاريخى‏‏‏‏ از “وقايع‏‏نگارى‏‏‏‏” توصيف‏گرانهِ‏ بورژوازى‏‏‏‏ كه به آن نام “تاريخ‏نگارى‏‏‏‏” نيز داده‏اند را نشان مى‏‏‏‏دهد و مستدل مى‏‏‏‏سازد. او در آنجا ازجمله از قرار داشتن شيوه تاريخ‏نگارى‏‏‏‏ بر پايه ماترياليسم مكانيكى‏‏‏‏ نيز پرده برمى‏‏‏‏دارد و به اثبات مى‏‏‏‏رساند كه «لااقل خويشاوندى‏‏‏‏ دارد با شيوه پژوهش “بورژوايى‏‏‏‏” از تاريخ». اين شيوه «الزاماً ظاهر درك نشده “واقعيت امر” را تشكيل مى‏‏‏‏دهد. محدود ساختن تاريخ‏نگارى‏‏‏‏ تنها به جمع‏‏آورى‏‏‏‏ و برشمردن مشخصات واقعيت امر، توضيح روند تاريخ نيست، بلكه وقايع‏نامه است. تاريخ در تناسب با وقايع‏نامه تقريباَ داراى‏‏‏‏ همان نسبت است كه رديف اعداد [يك، دو سه …] با جبر نسبت دارد.»

شيوه نقل‏قول‏ها از مطالب متفاوت و رديف كردن آن‏ها به دنبال هم در “عدالت”، كه به شيوه معمول براى‏‏ به اصطلاح ابرازنظر در باره نوشتارها و مواضع ديگران در آن تبديل شده است، شيوه براى‏‏‏ بررسى‏‏‏ و پژوهش انديشه‏هاى‏‏‏ مطرح شده، يعنى‏‏‏ نشان دادن «بهم‏پيوستگى‏‏‏- بهم‏تنيدگى‏‏‏ درونى‏‏‏» در انديشه و نكات نقل شده، در ارتباط با كليت نوشتارها نيست. اين شيوه، شيوه “پرونده سازى‏‏‏” است كه زنده‏ياد طبرى‏‏‏ آن را در “ياداشت‏ها و نوشته‏هاى‏‏‏ فلسفى‏‏‏ و اجتماعى‏‏‏” به عنوان شيوه ضد ماركسيستى‏‏‏- ضدتوده‏اى‏‏‏ مردود مى‏‏‏داند و اكنون به شيوه معمول پرونده‏سازى‏‏‏ها در بيدادگاه‏هاى‏‏‏ نظام ولايى‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ مافييايى‏‏‏ در ايران تبديل شده است. شيوه معمول شده در تارنگاشت “عدالت”، نسخه‏بردارى‏‏‏ از شيوه معمول در اين بيدادگاهاست و ارتباطى‏‏‏ به بررسى‏‏‏ تاريخى‏‏‏ نظرها و پديده‏ها ندارد!

كفلر با اشاره به موضع‏گيرى‏‏‏‏ انگلس نسبت به شيوه تاريخ‏نگارى‏‏‏‏ بورژوازى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏نويسد: «… باوجود پوشاندن لباس انقلابى‏‏‏‏ بر محتوا، شيوه نگرش، شيوه‏اى‏‏‏‏ مكانيكى‏‏‏‏ است و در نتيجه، با باقى‏‏‏‏ماندن در سطحِ بى‏‏‏‏واسطهِ پديده همراه است. انگلس به مزاح به اين لباس انقلابى‏‏‏‏ اشاره دارد و مى‏‏‏‏نويسد: به جاى‏‏‏‏ آنكه “بهم‏پيوستگى‏‏‏‏- بهم‏تنيدگى‏‏‏‏ درونى‏‏‏‏” تاريخ نشان داده شود كه بايد از طريق نشان دادن رابطه “اوضاع اجتماعى‏‏‏‏” با “تئورى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ سياسى‏‏‏‏- مذهبى‏‏‏‏ كه احزاب مى‏‏‏‏كوشند توسط آن‏ها مواضع [طبقاتى‏‏‏‏] خود را تعيين كنند”، عملى‏‏‏‏ شود، براى‏‏‏‏ تاريخ‏نگارانى‏‏‏‏ از زمره تسيمران “تنها سركوبگران و سركوب‏شوندگان، بدها و خوب‏ها” وجود دارند.» كفلر سپس با اشاره به نظر منفى‏‏‏‏ ماركس در باره شيوه «نظاره‏گر ظاهربين» كه تنها به نظاره كردن «ظاهرامر» و ظاهر “اسناد” قناعت مى‏‏‏كند، مى‏‏‏‏نويسد: «… به گفته ماركس، حركتِ حتى‏‏‏‏ بى‏‏‏‏پايه و اساس در جريان بررسى‏‏‏‏ موضوع، به برداشت “ديالكتيكى‏‏‏‏” نزديك‏تر است از اسلوب نظاره كردن “موجه” سطح. اسلوبى‏‏‏‏ با اين حسن كه براى‏‏‏‏ هر شاگرد كلاس اول قابل فهم است و هر تاريخ‏نگار جنجالى‏‏‏‏ متكى‏‏‏‏ به “اسناد و مدارك” را با شادى‏‏‏‏ روبرو مى‏‏‏‏سازد.»

آنچه كه مايكل پارنتى‏‏‏‏ در مقاله “تاريخ به مثابه معما” به رشته تحرير درآورده است كه جز رديف كردن “اسناد” كليساى‏‏‏‏ كاتوليك، اين دستگاه حاكميت “مسيحى‏‏‏‏- فئوداليسم” گذشته و مدافع نظام غارتگر سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ امپرياليستى‏‏ امروز نيست، و ع سهند آن را “جسورانه” و در “آزادى‏‏‏‏” كامل‌ ترجمه كرده و در تارنگاشت “عدالت” منتشر نموده است، جز ارايه يك «وقايع‏نامه» ناقص نيست و ارزش بازبينى‏‏‏‏ ندارد و بايد تنها هدف شرم‏آور و اسلوب ضدديالكتيكى‏‏‏ آن نشان داده مى‏‏‏‏شد.

2 Comments

  1. نصرت درويش

    سلام رفيق فرهاد گرامی. توده‌ای هستم و به مانند شما و بسياری از ديگر توده‌ای‌ها در خارج از تشکيلات رسمی حزب. بر اساس علاقه به سرنوشت حزب توده ايران، روزانه سری به سايت‌ها و وبلاگ‌های مختلف توده‌ای می‌زنم و اگر مطلب درخوری در آن‌ها يافتم، که متاسفانه کمتر يافت می‌شود، آن را مطالعه و گرنه به آشنايی کلی، و به‌نظرم کافی، با آخرين برخورد و نوع نگاه اين سايت‌ها و وبلاگ‌ها به حوادث ميهن‌مان اکتفا می‌کنم. هر بار که سايت شخصی شما را باز می‌کنم بی‌اختيار ياد خاطره‌ای از عصر و اوايل شب 20 بهمن 1357 می‌افتم. در آن زمان دانشجو بودم و همراه چند ده نفر از دانشجويان برای برگزاری ميتينگ و تماس با کارگران به يکی از کارخانه‌های جاده قديم کرج رفته بوديم. تعدادی از هواداران چريک‌ها و مائوئيست‌ها نيز همراه ما بودند. چند نفر از کارگران از شهر خبر درگيری مسلحانه بين نيروی هوايی و افراد گارد را آوردند. ما هواداران حزب قصد تهران کرديم، تعدادی از چريک‌‌ها هم آمدند، ولی مائوئيست‌ها ماندند و به تبليغ برای تشکيل شوراها، به سبک انقلاب اکتبر، توسط کارگران و ترغيب آن‌ها به ادامه اعتصاب ادامه دادند. مردم وارد عال‌ترين مرحله مبارزه برای سرنگونی نظام سلطنتی شده بودند و آقايان هنوز اندر خم کوچه بودند. حالا حکايت سايت شخصی شماست و مطالب آن. اجازه دهيد به صراحت بگويم که شما هم ره گم کرده‌ايد. به‌جای آن‌که به مسايل جنبش نوين و دمکراتيک مردم ايران، جنبش سبز، بپردازيد و برای بردن انديشه‌های چپ درون آن تلاش کنيد،تجربه و دانش خود را در خدمت جدل با «نامه مردم» و «راه توده» و «عدالت» گذاشته‌ايد و در اين راه نيز ناموفق بوده‌ايد. نه تنها کمکی به نزديک شدن توده‌ای‌ها به‌هم نکرده‌ايد، بلکه به سهم خويش بر آتش نفاق دميده‌ايد. نزديکی توده‌ای‌ها با يکديگر جز از طريق پيوند تنگاتنگ با رويدادهای ميهن‌مان امکان‌پذير نيست. اما نکته آخر: من نمی‌دانم شما چه علاقه‌ای داريد «مرده را زنده» کنيد. منظورم پرداختن به تارنگاشت عدالت است. اين آقايان که ظاهرا توده‌ای هستند. با دروغ‌گويی، نفرت‌پراکنی و سکوت و لاپوشانی درباره جنايات صورت گرفته پس از انتخابات 22 خرداد 1388، انتحار سياسی کردند.
    با درود

  2. ا. بهساز

    باید عرض کنم که من هم کاملا با تمام نظرات نصرت درویش موافقم، به خصوص نظر ایشان در مورد سایت عدالت.

    با احترام،

    ا. بهساز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *