پيرامون انتخاب درست صحنه مبارزه «چين‏ستيزى‏‏‏‏‏» صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه مردم ما نيست! اشغال حزب از درون

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٨٩ / ١٤ (پنجم  خرداد)

واژه راهنما: انتخاب عرصه مبارزه برپايه واقعيت “عينى‏‏‏‏‏”. “اصلى‏‏‏‏‏ترين تضاد” زمينه عينى‏‏‏‏‏ تعيين عرصه مبارزه. منافع طبقاتى‏‏‏‏‏- اقتصادى‏‏‏‏‏ طبقه كارگر چراغ راهنما. ديالكتيك تحول انقلابى‏‏‏‏‏ و شرايط لحظه تاريخى‏‏‏‏‏. گرداب تجديدنظر و تسليم‏طلبى‏‏‏‏‏ و رفرميسم، ابزار اشغال حزب از درون. مسئوليت مسئول‏هاى‏‏‏ حزبى‏‏‏ در برابر اين خطر. مبارزه دستجمعى‏‏‏ براى‏‏‏ ارتقاى‏‏‏ كيفى‏‏‏ نبرد ايدئولوژيكى‏‏‏- سياسى‏‏‏. “انقلاب فرهنگى‏‏‏‏‏” پيامد غلبه ذهن‏گرايى‏‏‏‏‏ در چين.

زنده‏ياد منوچهر بهزادى‏‏‏‏‏ در نوشتارى‏‏‏‏‏ تحت عنوان “صحنه مبارزه و شيوه مبارزه حزب طبقه كارگر را خود حزب بايد انتخاب كند” (تيرماه ١٣٥٤)، موجز و موشكافانه، آنطور كه شيوه نگارش او همانند جراحى‏‏‏‏‏ يك جراح مبرز بود، به برشمردن و مستدل ساختن نكاتى‏‏‏‏‏ مى‏‏‏‏‏پردازد كه توجه به آن‏ها، به يافتن عرصه و “صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه” توسط حزب طبقه كارگر در شرايط كنونى‏‏‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏‏‏ مردم كمك مى‏‏‏‏‏كند. اين سند پراهميت را ” ع سهند” در نوشتارى‏‏‏‏‏ تحت عنوان “پيرامون انتخاب درست صحنه مبارزه” در تارنگاشت “عدالت” (٣٠ ارديبهشت ١٣٨٩) نقل كرده است. كارى‏‏‏‏‏ بجا و قابل تمجيد. نظريه‏پرداز اما در بكارگيرى‏‏‏‏‏ سند بهزادى‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏ تعيين مبارزه با «چين‏ستيزى‏‏‏‏‏» و تعيين «صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه» در شرايط كنونى‏‏‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏‏‏ مردم به خطا مى‏‏‏‏‏رود.

او از نوشتار بهزادى‏‏‏‏‏ به اين نتيجه‏گيرى‏‏‏‏‏ نايل مى‏‏‏‏‏شود، كه مبارزه با «چين‏ستيزى‏‏‏‏‏»، از اين روى‏‏‏‏‏ «يكى‏‏‏‏‏» از وظيفه‏هاى‏‏‏‏‏ مبارزه روز حزب طبقه كارگر مى‏‏‏‏‏باشد، زيرا: «… مبارزه با توطئه‏هاى‏‏‏‏‏ امپرياليسم و ضدانقلاب براى‏‏‏‏‏ منزوى‏‏‏‏‏ كردن كشور ما يكى‏‏‏‏‏ [تكيه از نگارنده] از عرصه‏هاى‏‏‏‏‏ اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه ماست …»

در ابتدا بايد برجسته شود كه البته نبايد گرفتار موج تبليغاتى‏‏‏‏‏ «چين‏ستيزى‏‏‏‏‏» شد. اين موضعى‏‏‏‏‏ مستدل و درست است. مبارزه با «چين‏ستيزى‏‏‏‏‏» نيز يكى‏‏‏‏‏ از عرصه‏هاى‏‏‏‏‏ مبارزاتى‏‏‏‏‏ روز حزب طبقه كارگر را در ايران تشكيل مى‏‏‏‏‏دهد و شركت هوشمندانه و هدفمند در آن را ضرورى‏‏‏‏‏ و مستدل مى‏‏‏‏‏كند. اين عرصه كه نظريه‏پرداز نيز آن را يكى‏‏‏‏‏ از عرصه‏هاى‏‏‏‏‏ مبارزه مى‏‏‏‏‏داند، «عرصه و صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه» در دوران كنونى‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏ يافتن راه انقلابى‏‏‏‏‏ و هدفمند خروج از بن‏بست تاريخى‏‏‏‏‏ حاكم بر جامعه و با هدف كمك به خيزش انقلابى‏‏‏‏‏ مردم ميهن ما نمى‏‏‏‏‏باشد. نظريه‏پرداز نيز چنين ادعايى‏ را مطرح نمى‏سازد. اما او مساله «چين‏ستيزى‏» را براى‏ تعيين هدف و اثبات «صحنه اصلى‏ مبارزه»اى‏ به خدمت مى‏گيرد كه نمى‏توان با آن موافق بود.

نظريه‏پرداز مى‏‏كوشد با عنوان كردن مساله مخالفت با «چين‏ستيزى‏‏»، جانشينى‏‏ براى‏‏ هدف اصلى‏‏ نوشتار خود يافته و آن را وسيله توجيه و قبولاندن هدف اصلى‏‏ نوشتار خود سازد. هدف اصلى‏‏ نوشتار، القاى‏‏ اين نكته است كه گويا «صحنه اصلى‏‏ مبارزه» مردم ميهن ما و به طريق اولى‏‏ وظيفه اصلى‏‏ چپ «مدافع سوسياليسم علمى‏‏» در شرايط كنونى‏‏، مبارزه عليه كوشش «امپرياليسم و ضدانقلاب» است. كوششى‏‏ كه به صورت «توطئه امپرياليسم براى‏‏ منزوى‏‏ كردن كشور ما» تظاهر مى‏‏كند! از اين روى‏ نيز كوشش امپرياليسم براى‏ «انزواى‏» حاكميت سرمايه‏دارى‏ كنونى‏ در ايران و جايگزين ساختن آن توسط حاكميت مورد علاقه و خواست خود را ع سهند كوشش براى‏ «منزوى‏ كردن كشور ما» قلمداد مى‏سازد.

ع سهند «چين‏ستيزى‏‏» و مبارزه با آن را وسيله‏ قرار مى‏‏دهد تا «صحنه اصلى‏‏ نبرد» خيزش انقلابى‏‏ مردم را از مبارزه با حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏، به سمت دفاع از آن منحرف سازد. «چين‏ستيزى‏‏» و «توطئه امپرياليسم» دو واقعيت‏ انكار ناپذير هستند و مبارزه با آن‏ها وظيفه طبقه كارگر و حزب آن، حزب توده ايران و كليه ميهن‏دوستان نيز مى‏‏باشد. اما طرح آن‏ها توسط نظريه‏پرداز، ابزار “روشنفكرانه”اى‏ را براى‏ القا و توجيه انحراف لبه تيز مبارزه عليه حاكميت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ تشكيل مى‏دهد. اينكه نظريه‏پرداز انحراف لبه تيز مبارزه عليه حاكميت پيش‏گفته را دنبال مى‏كند، ازجمله از مضمون نوشتار ٤ خرداد او در تارنگاشت “عدالت” تحت عنوان “پيرامون چين‏ستيزى‏ برخى‏ توده‏اى‏ها” نيز قابل شناخت است. هدف نوشتار برخورد انتقادى‏ به مواضع “راه توده”- پيك نت على‏ خدايى‏ و “نامه مردم” نيست، بلكه توجيه غيرمستقيم دفاع خود از حاكميت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ بر ايران است.

نظريه‏پرداز مبارزه «ضدامپرياليستى‏» را از محتواى‏ واقعى‏ «لحظه معين تاريخى‏»، كه بهزادى‏ بر آن تكيه دارد، تهى‏ مى‏كند. محتواى‏ واقعى‏ مبارزه ضدامپرياليستى‏ در دوران كنونى‏، نبرد عليه برنامه نوليبرال جهانى‏سازى‏ امپرياليستى‏ است (به اين نكته ديرتر پرداخته خواهد شد)، اما نظريه‏پرداز مى‏خواهد سياست دولت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ حاكم بر ايران را جايگزين آن سازد. او، بدون آنكه عـلل انزواى‏ «كشور ما» را مورد بررسى‏ قرار داده باشد، آن را تنهـا پيامد سياست امپرياليسم قلمداد مى‏سازد. آيا چنين است را بايد او در ابتدا به اثبات برساند، پيش از آنكه مبارزه با آن را «صحنه اصلى‏ مبارزه» اعلام كند. اما او چنين نمى‏كند و تنها “ظاهرامرى‏” را كه تبليغات حاكميت سرمايه‏دارى‏ در ايران مطرح مى‏سازد، بدون كم و كاست پذيرفته و مى‏خواهد آن را به طبقه كارگر ايران و ديگر ميهن‏دوستان القا كند.

ع سهند در نوشتار خود نكات اسلوبى‏‏ و تئوريك- سياسى‏‏ پراهميتى‏‏ را نيز مطرح مى‏‏سازد كه براى‏‏ نشان دادن «عرصه و صحنه اصلى‏‏ مبارزه» كنونى‏‏ مردم ميهن ما از يك‏سو و شناخت وظيفه توده‏اى‏‏ها در شرايط كنونى‏‏ از سوى‏‏ ديگر نيز كمك بزرگى‏‏ هستند. اين نكات به درك مضمون عميق نوشتار بهزادى‏‏ و به ويژه به شناخت از “عينيت” دو نكته مطرح شده در آن، يعنى‏‏ درك ديالكتيك تحول انقلابى‏‏ و شرايط لحظه تاريخى‏‏ كمك مى‏‏كنند!

صرفنظر از هدف سياسى‏ مدنظر نظريه‏پرداز، ريشه روشنفكرانه- منطقى‏‏ نتيجه‏گيرى‏‏‏‏‏ نادرست او از نوشتار بهزادى‏‏‏‏‏ در درك نادرست او از درونمايه نوشتار نهفته است. شناخت آن‏ها نيز آموزنده است.

ديالكتيك تحول انقلابى‏‏ و شرايط لحظه تاريخى‏

بهزادى‏‏‏‏‏ نكاتى‏‏‏‏‏ را كه بايد براى‏‏‏‏‏ تعيين «صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه … در لحظه معين» تاريخى‏‏‏‏‏ مورد توجه قرار داد، برمى‏‏‏‏‏شمرد، اما در اين نوشتار به طور صريح و تفصيلى‏‏‏‏‏ به ارزيابى‏‏‏‏‏ محتوا و سرشت «صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه» نمى‏‏‏‏‏پردازد. اينكه هدف او ارزيابى‏‏‏‏‏ از محتوا و سرشت صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه نيست را مى‏‏‏‏‏توان از هشدار درست او در نوشتار دريافت. او هشدار مى‏‏‏‏‏دهد ضدانقلاب نيز مى‏‏‏‏‏كوشد از همين “شيوه” بررسى‏‏‏‏‏ كه انقلابيون بايد مدنظر داشته باشند، بهره گيرد: «ضدانقلاب هم مى‏‏‏‏‏كوشد مبارزه بر ضد نيروهاى‏‏‏‏‏ انقلابى‏‏‏‏‏ را در صحنه‏اى‏‏‏‏‏ انجام دهد كه به تصور او قاطع‏تر، آسان‏تر و سريع‏تر مى‏‏‏‏‏توان بر نيروهاى‏‏‏‏‏ انقلابى‏‏‏‏‏ ضربه وارد آورد و موقعيت ضدانقلاب را تحكيم نمود.»

بدين‏ترتيب، هدف بهزادى‏‏‏‏‏ نشان دادن “شيوه” جستجو و نه بررسى‏‏‏‏‏ محتوا و سرشت «جبهه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه» است. ع سهند اين ظرافت را در نوشتار بهزادى‏‏‏‏‏ نشناخته و درك نكرده است (به اين نكته بازمى‏‏‏‏‏گرديم).

اما اگر بهزادى‏‏‏‏‏ در اين نوشتار به طور صريح به ارزيابى‏‏‏‏‏ از محتوا و سرشت صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه نمى‏‏‏‏‏پرداز، نه از آن روى‏‏‏‏‏ است كه شناخت از آن كم اهميت است، بلكه از اين روى‏‏‏‏‏ است كه پژوهش بهزادى‏‏‏‏‏ در اين نوشتار درباره پرسشى‏‏‏‏‏ ديگر عملى‏‏‏‏‏ مى‏‏‏‏‏شود. پرسش درباره نكاتى‏‏‏‏‏ كه بايد براى‏‏‏‏‏ تعيين صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه مورد توجه قرار داد.

ع سهند اما اين پژوهش را، پژوهشى‏‏‏‏‏ درباره محتوا و سرشت صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه قلمداد مى‏‏سازد و با جهش غيرمستدل انديشه، به نتيجه‏گيرى‏‏‏‏‏ درباره “محتواى‏‏‏‏‏” بررسى‏‏‏‏‏ نايل مى‏‏‏‏‏شود. او “جنگ زرگرى‏‏” دعوا ميان امپرياليسم و حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ بر ايران را داراى‏ بار محتوايى‏ «مبارزه ضدامپرياليستى‏‏» قلمداد ساخته و از آن به اين نتيجه‏گيرى‏ نايل مى‏شود كه مبارزه عليه كوشش امپرياليسم براى‏‏ «منزوى‏‏ كردن كشور ما»، گويا «صحنه اصلى‏‏ مبارزه» مردم و نيروى‏ چپ مى‏باشد. اين در حالى‏‏ است كه حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ در ايران مجرى‏‏ سياست نوليبرال جهانى‏‏ سازى‏‏ امپرياليستى‏‏ است. اين حاكميت به علت داشتن منافع عينى‏ مشترك با امپرياليسم در تحقق بخشيدن به اين برنامه به “متحد طبيعى‏‏” امپرياليسم تبديل شده است.

نظريه‏پرداز، عليرغم توصيه زنده‏ياد احسان طبرى‏‏، ظاهر پديده را به جاى‏‏ محتواى‏‏ پديده گرفته و مى‏‏خواهد آن را به طبقه كارگر ايران بقبولاند. دعوا بر سر تقسيم سهم از ثروت‏هاى‏‏ ملى‏‏ ايران ميان امپرياليسم و حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ و سرنوشت اين حاكميت است. نظريه‏پرداز مى‏‏خواهد از آن محتواى‏‏ «مبارزه ضدامپرياليستى‏‏» بتراشد. «توطئه امپرياليسم» در ايران با اجراى‏‏ برنامه نوليبراليسم اقتصادى‏‏ در خدمت جهانى‏‏ سازى‏‏ امپرياليستى‏‏ تكوين مى‏‏يابد و نه برپايه ظاهرامر دعوا!

اين ناپيگيرى‏‏‏‏‏ انديشه دو علت دارد. شناختى‏‏‏‏‏ و سياسى‏‏‏‏‏. به علت سياسى‏‏‏‏‏ در سطور زير بازخواهيم گشت.

از نظر تئورى‏‏‏‏‏ شناخت، شيوه استدلال خطى‏‏‏‏‏- استقرايى‏‏‏‏‏ كه عمدتاً شيوه استدلال ايده‏آليسم عينى‏‏‏‏‏ عليه ايده‏آليسم ذهنى‏‏‏‏‏ است و هزار سال پيش توسط بيرونى‏‏‏‏‏، ابن‏سينا و ديگران عليه مذهب حاكم به كارگرفته شد، تا مواضع “خداشاهى‏‏‏‏‏” حاكم را نفى‏‏‏‏‏ كنند، تنها زمانى‏‏‏‏‏ موجه بوده و بخشى‏‏‏‏‏ از منطق ديالكتيكى‏‏‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏‏‏دهد كه رشته اساسى‏‏‏‏‏ شدن پديده را دنبال كند و «قوانين درونى‏‏‏‏‏ پديده» (ا ط) را نشان دهد و رشته علّى‏‏‏‏‏ وجودى‏‏‏‏‏ پديده را متبلور سازد. نتيجه‏گيرى‏‏‏‏‏ “هوا روشن است، پس روز است”، در قطب‏هاى‏‏‏‏‏ كره زمين هميشه صائب نيست. بايد درستى‏‏‏‏‏ آن را در «لحظه معين» در ابتدا به اثبات رساند. ع سهند نيز بايد در ابتدا به اثبات برساند كه مبارزه عليه «چين‏ستيزى‏‏‏‏‏»، به عنوان جانشين براى‏‏ مبارزه با «توطئه امپرياليسم» و خود «توطئه» مورد نظر او، «صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه» را در شرايط كنونى‏‏‏‏‏ در ايران تشكيل مى‏‏دهند. ديرتر نشان داده مى‏‏‏‏‏شود، كه چنين نيست.

اشغال حزب از درون

همانطور كه گفته شد، بهزادى‏‏‏‏‏ در نوشتار پيش گفته خود به طور صريح به ارزيابى‏‏‏‏‏ از محتوا و سرشت صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه نمى‏‏‏‏‏پردازد، اما در سخنان او زمينه ارزيابى‏‏‏‏‏ از محتوا و سرشت صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه وجود دارد. نكته پراهميتى‏‏‏‏‏ كه شناخت از آن براى‏‏‏‏‏ درك سياست ارتجاع براى‏‏‏‏‏ «اشغال حزب از درون» پراهميت است. مطلب را بشكافيم:

در سخنان زنده‏ياد منوچهر بهزادى‏‏‏‏‏، آموزگا بسيارى‏‏‏‏‏ از توده‏اى‏‏‏‏‏ها، ازجمله نگارنده اين سطور، رفيق و دانشمند برجسته‏اى‏‏‏‏‏ كه ساعت‏ها خستگى‏‏‏‏‏ناپذير به پرسش‏ها به گونه‏اى‏ پاسخ مى‏‏‏‏‏داند كه انگار از روى‏‏‏‏‏ كتاب مى‏‏‏‏‏خواند، و با اين ويژگى‏‏‏‏‏ برجسته علمى‏‏‏‏‏ در مقام دبيرى‏‏‏‏‏ هيئت سياسى‏‏‏‏‏ كميته مركزى‏‏‏‏‏ و سردبيرى‏‏‏‏‏ “نامه مردم” ابديت يافت، دو نكته وجود دارد كه مى‏‏‏‏‏توانند براى‏‏‏‏‏ شناخت و دريافت نظر او درباره “محتوا و سرشت” صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه، ما را راهنما باشد.

او در آغاز نوشتار از «مبارزه براى‏‏‏‏‏ تحول بنيادى‏‏‏‏‏ جامعه» صحبت مى‏‏‏‏‏كند. واژه‏هاى‏‏‏‏‏ “تحول بنيادى‏‏‏‏‏ جامعه” در نوشتار به طور اتفاقى‏‏‏‏‏ و بدون هدف بكار برده نشده‏اند. در اينجا سرشت تحولى‏‏‏‏‏ بيان مى‏‏‏‏‏گردد كه نكته “اساسى‏‏‏‏‏” و يا “ياخته”اى‏‏‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏‏‏دهد كه محتواى‏‏‏‏‏ موضوع مورد بررسى‏‏‏‏‏ و جستجوى‏‏ انديشه پژوهشگر مى‏‏‏‏‏باشد و «تنه درخت» (ا ط) بررسى‏ را در انديشه پژوهشگر تشكيل مى‏‏‏‏‏دهد كه در برابر شاخه‏هاى‏‏‏‏‏ كلان نيز لحظه‏اى‏‏‏‏‏ از مدنظر دور نمى‏‏‏‏‏شود.

نكته دوم در انديشه پژوهشگر، «لحظه معين» تاريخى‏‏‏‏‏ است.

به عبارت ديگر، حزب طبقه كارگر بايد براى‏‏‏‏‏ تعيين وظايف روز و صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه سياسى‏‏‏‏‏- انقلابى‏‏‏‏‏ و براى‏‏‏‏‏ تعيين خط‏مشى‏‏‏‏‏ خود، به ديالكتيك تحول انقلابى‏‏‏‏‏ جامعه در ارتباط با شرايط لحظه معين تاريخى‏‏‏‏‏، متكى‏‏‏‏‏ باشد. با پايبندى‏‏‏‏‏ به اين ديالكتيك، به پرسش درباره محتوا و سرشت هدف مبارزه روز همانطور پاسخ داده مى‏‏‏‏‏شود، كه تشخيص عمده از غيرعمده و شناخت صحنه اصلى‏‏‏‏‏ و فرعى‏‏‏‏‏ مبارزه ممكن مى‏‏‏‏‏گردد. اين درسى‏‏ است كه بايد از نوشتار بهزادى‏‏ فراگرفت.

آيا ديالكتيك تحول انقلابى‏‏‏‏‏ و شرايط لحظه معين تاريخى‏‏‏‏‏، رابطه‏اى‏‏‏‏‏ ذهنى‏‏‏‏‏ و متافيزيكى‏‏‏‏‏ است كه هر كس براى‏‏‏‏‏ خود بتواند به تعريف از آن بپردازد؟

انديشه پسامدرن سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏ دوران افول، ازجمله در “مكتب فرانكفورت” و … مى‏‏‏‏‏خواهد درست بودن اين برداشت ذهنى‏‏‏‏‏- متافيزيكى‏‏‏‏‏ را به جنبش كارگرى‏‏‏‏‏ القا كند و آن را برقرارى‏‏‏‏‏ “دموكراسى‏‏‏‏‏ ناب” نيز قلمداد مى‏‏‏‏‏سازد! يكى‏‏‏‏‏ «چين‏ستيزى‏‏‏‏‏» را عمده و ديگرى‏‏‏‏‏ مخالفت با آن را عمده ارزيابى‏‏‏‏‏ كند؟!

آيا تعيين ذهنگرايانه و آيده‏اليستى‏‏‏‏‏- متافيزيكى‏‏‏‏‏- عرفانى‏‏‏‏‏ و رومانتيك اين نكات حزب طبقه كارگر را به گرداب تجديدنظر طلبى‏‏‏‏‏ نمى‏‏‏‏‏اندازد؟ پاسخ بدون ترديد مثبت است! افتادن به اين گرداب، درست آن چيزى‏‏‏‏‏ است كه دشمن طبقاتى‏‏‏‏‏ انتظار آن را از ما مى‏‏‏‏‏دارد (1).

به تحليل ماركسيستى‏‏‏‏‏- توده‏اى‏‏‏‏‏ از وضع حاكم، تنها از منظر شرايط “عينى‏‏‏‏‏” مى‏‏‏‏‏توان دست‏يافت. عينيتى‏‏‏‏‏ كه در آن هميشه، در عمده و غيرعمده، در عرصه اصلى‏‏‏‏‏ و يا فرعى‏‏‏‏‏، جايگاه و منافع طبقه كارگر، به بيان رفيق انوشه هاتفى‏‏‏‏‏ «جايگاه “آرمان والاى‏‏‏‏‏” طبقه كارگر» (نگاه شوه به مقاله شماره ٤ http://www.tudeh-iha.com/?p=1148&lang=fa) نكته “اساسى‏‏‏‏‏” و “ياخته” و “تنه درخت” را در  لحظه «معين تاريخى‏‏‏‏‏» تشكيل مى‏‏‏‏‏دهد. بهزادى‏‏‏‏‏ تكيه به اين نكته پراهميت را با برجسته كردن استقلال ارزيابى‏ حزب در عنوان نوشتار خود قرار داده است و مى‏‏‏‏‏نويسد: «صحنه و شيوه مبارزه حزب طبقه كارگر را خود حزب [تكيه از نگارنده] بايد تعيين كند».  به اين نكته ديرتر بازمى‏‏‏‏‏گرديم.

برنامه نگارنده براى‏‏‏‏‏ نگارش در اين روزها، بررسى‏‏‏‏‏ نظريات هاتف رحمانى‏‏‏‏‏ در نامه جديد او و نكاتى‏‏‏‏‏ بود كه در صحبت تلفنى‏‏‏‏‏ با رفيق محمد اميدوار مطرح شده بودند. موضوع گفتگو، بررسى‏‏‏‏‏ همين گرداب بود كه دشمن طبقاتى‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏ تشديد و تداوم پراكندگى‏‏‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏‏‏ و با هدف اشغال حزب از درون دنبال مى‏‏‏‏‏كند. نوشتار ع سهند تائيدى‏‏‏‏‏ است براى‏‏‏‏‏ وجود اين خطر ملموس و عاجل در برابر حزب توده ايران. زيرا به كمك آن مى‏‏‏‏‏توان دريافت كه با طرح پرسش نادرست، انحراف نظر مبارزان از عمده به سوى‏‏‏‏‏ غيرعمده و در نتيجه برباد رفتن استقلال ارزيابى‏ حزب ممكن است و اين، همانطور كه بهزادى‏‏‏‏‏ به دقت در نوشتار پيش گفته برشمرده است، يكى‏‏‏‏‏ از راه‏هاى‏‏‏‏‏ اصلى‏‏‏‏‏، يكى‏‏‏‏‏ از “شيوه”ها مى‏‏‏‏‏باشد كه دشمن طبقاتى‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏ پيشبرد مقاصد خود مورد استفاده قرار مى‏‏‏‏‏دهد. از اين روى‏‏‏‏‏ نوشتار كنونى‏‏‏‏‏ كمكى‏‏‏‏‏ خواهد بود براى‏‏‏‏‏ تفهيم درونمايه نوشتار بعدى‏‏‏‏‏ و ضرورت نگارش آن را مستدل مى‏‏‏‏‏سازد.

اصلى‏ترين تضاد، محك شناخت اصلى‏ترين صحنه مبارزه

اگر درست است كه تعيين «وظايف اصلى‏‏‏‏‏ و مبرم مبارزه در لحظه معين» تاريخى‏‏‏‏‏ برپايه برداشت ذهنى‏‏‏‏‏ و اراده‏گرايانه نادرست است (اين نتيجه‏گيرى‏‏‏‏‏ استقرايى‏‏‏‏‏ درستى‏‏‏‏‏ است!)، چگونه مى‏‏‏‏‏توان وظايف اصلى‏ و مبرم را از ديدگاه ماركسيستى‏‏‏‏‏- توده‏اى‏‏‏‏‏ تعيين كرد؟ محك عينى‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏ تعيين آن‏ها چيست؟

بحث و گفتگو اكنون درست به نقطه‏اى‏‏‏‏‏ رسيده است كه از آغاز انتشار “توده‏اى‏‏‏‏‏ها”، نگارنده بر آن پاى‏‏‏‏‏فشرده است. تعيين “اصلى‏‏‏‏‏ترين تضاد” در جامعه كه از شرايط عينى‏‏‏‏‏ حاكم بر آن نشأت مى‏‏‏‏‏گيرد، آن محك عينى‏‏‏‏‏ و علمى‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏ شناخت و تعيين كردن وظايف روز نيز است. “اصلى‏‏‏‏‏ترين تضاد” كه حل آن «تحول بنيادى‏‏‏‏‏ جامعه» را ممكن ساخته و بن‏بست تاريخى‏‏‏‏‏ را به سود رشد و پيشرفت ترقى‏‏‏‏‏خواهانه جامعه مى‏‏‏‏‏گشايد، با توجه به وحدت آماج استراتژيك با هدف مبارزه تاكتيكى‏ روز، زمينه عينى‏‏‏‏‏ تعيين «اصلى‏‏‏‏‏ترين صحنه مبارزه» در «لحظه معين تاريخى‏‏‏‏‏» نیز میباشد. لنين پيروزى‏ در مبارزات دموكراتيك را عامل در ابهام قرار گرفتن آماج سوسياليستى‏ نمى‏داند و مى‏گويد كه پيروزى‏ در آن، انقلاب سوسياليستى‏ را به عقب نمى‏اندازد (مجموعه آثار، جلد ٢١، صفحه ٣٤٢، به نقل از “رويزيونيسم”، برنر- اشتيگروالد ٢٠١٠). در «لحظه معين تاريخى‏‏‏‏‏» كه در آن عرصه‏هاى‏‏‏‏‏ فرعى‏‏‏‏‏ مبارزه نيز وجود دارند و حزب طبقه كارگر بايد به آن‏ها واقف بوده و براى‏‏‏‏‏ پيروزى‏‏‏‏‏ در آن‏ها نيز بكوشد، اين عرصه‏هاى‏ فرعى‏ مى‏توانند به “عمده‏ترين تضاد” تبديل شده و «عرصه اصلى‏ مبارزه» روز را تشكيل دهند. در چنين وضعى‏ وحدت ديالكتيكى‏ “اصلى‏ترين تضاد” با “عمده‏ترين تضاد” حفظ مى‏گردد. از اين روى‏ مى‏توان گفت كه مبارزه ضدامپرياليستى‏ مردم ميهن ما عليه سياست «چين‏ستيزى‏» امپرياليسم، كه براى‏ نمونه در هفته از … تا، به “عمده‏ترين” مساله و “عمده‏ترين عرصه مبارزاتى‏” روز مردم تبديل شد، در هماهنگى‏ قرار دارد با خيزش انقلابى‏ مردم عليه حاكميت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏. در حالى‏ كه نمى‏توان عرصه اصلى‏ مبارزه عليه حاكميت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ را در هم‏آهنگى‏ و هم‏خوانى‏ با كوشش امپرياليسم براى‏ «منزوى‏ كردن» حاكميت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ در ايران (كه ع سهند آن را «منزوى‏ كردن كشور ما» مى‏نامد) ارزيابى‏ نمود، كه به برداشت نظريه‏پرداز پيش گفته در جريان «چين‏ستيزى‏» امپرياليسم و عمّالش به مساله روز تبديل شده است.

در نوشتار “يكپارچه از موضع علمى‏‏‏‏‏- انقلابى‏‏‏‏‏ طبقه كارگر دفاع كنيم- گام دورانساز ماركس-انگلس”http://www.tudeh-iha.com/?p=1201&lang=fa نشان داده شد كه براى‏‏‏‏‏ حزب طبقه كارگر، تعيين اصلى‏‏‏‏‏ترين تضاد از ديدگاه منافع طبقاتى‏‏‏‏‏- اقتصادى‏‏‏‏‏ طبقه كارگر نتيجه مى‏‏‏‏‏شود كه با دفاع از منافع خود، از منافع كل جامعه دفاع مى‏‏‏‏‏كند. براى‏‏‏‏‏ كشف منافع طبقه كارگر و نتيجه‏گيرى‏‏‏‏‏ از آن براى‏‏‏‏‏ تعيين تضاد اصلى‏‏‏‏‏، بايد دورنماى‏‏‏‏‏ مبارزه اجتماعى‏‏‏‏‏ در لحظه تاريخى‏‏‏‏‏ تعيين گردد. به بيان زنده‏ياد جوانشير در “سيماى‏‏‏‏‏ مردمى‏‏‏‏‏ حزب توده ايران”، بايد دورنماى‏‏‏‏‏ سوسياليستى‏‏‏‏‏ و راه دسترسى‏‏‏‏‏ به آن تعيين گردد. (ع سهند در هيچ يك از نوشتارهايش به اين نكته اساسى‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏ تعيين سياست مستقل حزب توده ايران نمى‏‏‏‏‏پردازد!)

در شرايط كنونى‏‏‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏‏‏ مردم، طيف نيروهاى‏‏‏‏‏ ناپيگير انقلابى‏‏‏‏‏ تا عمّال ارتجاع داخلى‏‏‏‏‏ و خارجى‏‏‏‏‏ در درون صفوف آن مى‏‏‏‏‏كوشند آماج‏هاى‏‏‏‏‏ انقلاب را به سطح “آزادى‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏” بورژوايى‏‏‏‏‏ محدود سازند، تا راه حفظ  و تداوم حيات نظام فرتوت سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏ را در ايران تضمين كرده باشند. كوشش براى‏‏‏‏‏ ايجاد كردن “تفاهم” و “همدلى‏‏‏‏‏” طبقاتى‏‏‏‏‏ به سود لايه‏هاى‏‏‏‏‏ مختلف سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏ (احمدى‏‏‏‏‏نژاد نگاه شود به مقاله شماره ١٣ http://www.tudeh-iha.com/?p=1223&lang=fa)، به عنوان آن روى‏ سكه آزادى‏هاى‏ بورژوايى‏ و “بازار آزاد” مورد نظر آن، چشم‏گيرتر از آنست كه بايد در اين سطور به آن پرداخت. در اين‏ صحنه هر كس بنا به منافع و مقاصد خود فعال است. رسانه‏هاى‏‏‏‏‏ تبليغاتى‏‏‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏‏‏ از صداى‏‏‏‏‏ آمريكا و بى‏‏‏‏‏بى‏‏‏‏‏سى‏‏‏‏‏ و ديگران گرفته تا “مهرانگيز كار” و …، همانقدر دست‏بكارند، كه افرادى‏‏‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏‏‏ نيز. طرح شعارهاى‏‏‏‏‏ «چين‏ستيزى‏‏‏‏‏» به اعتراف ع سهند، يكى‏‏‏‏‏ از ابزارهاى‏‏‏‏‏ آنان را در اين مبارزه تشكيل مى‏‏‏‏‏دهد كه بايد افشا شود، اما نبايد آن را جايگزينى‏‏ براى‏‏ «صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه» عليه امپرياليسم دانست!

صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه عليه امپرياليسم در دوران كنونى‏‏‏‏‏، مبارزه عليه سياست جهانى‏‏‏‏‏سازى‏‏‏‏‏ نوليبرال امپرياليستى‏‏‏‏‏ است كه هدف آن تامين و دستيابى‏‏‏‏‏ به سود و انباشت حداكثر سرمايه در جهان است! هدف  آن تبديل كشورهاى‏‏‏‏‏ جهان به نومستعمره‏هاى‏‏‏‏‏ سرمايه‏ مالى‏‏‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏‏‏ و برقرارى‏‏‏‏‏ سيطره آن بر اين كشورها مى‏‏‏‏‏باشد!

صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه در ايران و خارج از كشور كه چراغ راهنما براى‏‏‏‏‏ هدايت خيزش انقلابى‏‏‏‏‏ مردم ميهن ما مى‏‏‏‏‏باشد، مبارزه براى‏‏‏‏‏ منافع سوسياليستى‏‏‏‏‏ طبقه كارگر ايران است كه در احياى‏‏‏‏‏ دستاوردهاى‏‏‏‏‏ ترقى‏‏‏‏‏خواهانه انقلاب بهمن ٥٧ تجميع يافته‏اند. آماج‏هايى‏‏‏‏‏ كه انقلاب بهمن را به انقلابى‏‏‏‏‏ مردمى‏‏‏‏‏- دموكراتيك و ملى‏‏‏‏‏- ضدامپرياليستى‏‏‏‏‏ با جهت‏گيرى‏‏‏‏‏ سوسياليستى‏‏‏‏‏ تبديل ساخته‏اند. بايد تداوم روند انقلابى‏‏‏‏‏ را هدف مبارزه روز قرار داد و آن را به صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه تبديل نمود.

وظيفه‏اى‏‏‏‏‏ كه در وحله اول در برابر حزب توده ايران و همه جنبش توده‏اى‏‏‏‏‏ قرار دارد. انحراف بحث نه تنها مجاز نيست، كه محك است براى‏‏‏‏‏ شناخت سره از ناسره!

ع سهند، كه نوشتارهاى‏‏‏‏‏ او بدون هر محدوديتى‏‏‏‏‏ در تارنگاشت “عدالت” منتشر مى‏‏‏‏‏شوند، نه تنها در اين نوشتار مورد بررسى‏‏‏‏‏، بلكه پيگيرانه مى‏‏‏‏‏كوشد وظيفه “چپ انقلابى‏‏‏‏‏”، وظيفه حزب توده ايران و همه مدافعال سوسياليسم علمى‏‏‏‏‏ را در شرايط كنونى‏‏‏‏‏، وظيفه دفاع از حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏‏ در ايران بنماياند، زيرا گويا اين حاكميت داراى‏‏‏‏‏ موضعى‏‏‏‏‏ «ضدامپرياليستى‏‏‏‏‏» مى‏‏‏‏‏باشد. چنانكه على‏‏‏‏‏ خدايى‏‏‏‏‏ در “راه توده”- پيك نت همين هدف را در ارتباط با لايه‏اى‏‏‏‏‏ ديگر از اين حاكميت دنبال مى‏‏‏‏‏كند، و متاسفانه “نامه مردم” نيز براى‏‏‏‏‏ اپوزيسيون سلطنت‏طلب تا “چپ” سوسيال دموكرات سينه مى‏‏‏‏‏زند. اپوزيسيونى‏‏‏‏‏ كه همگى‏‏‏‏‏ شعار “حقوق بشر” را تنها آماج مبارزه مى‏‏‏‏‏نمايانند و مى‏‏‏‏‏كوشند مبارزه را از «صحنه اصلى‏‏‏‏‏ مبارزه» كه «تحول بنيادين جامعه» را ممكن مى‏‏‏‏‏سازد، منحرف سازند.

سياست‏‏‏‏ تجديدنظر و تسليم‏طلبانه سوسيال دمكرات

ع سهند و ديگرانِ برشمرده شده در جنبش توده‏اى‏‏‏‏‏، و در اين زمينه توافق كامل ميان همگى‏‏‏‏‏ آن‏ها برقرار است، مى‏‏‏‏‏كوشند با اعمال سياستى‏‏‏‏‏ تجديدنظر و تسليم‏طلبانه، پيوند ميان مبارزه «دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏‏‏» را از برنامه حزب توده ايران و چپ انقلابى‏‏‏‏‏ خذف كنند. هر كدام مى‏‏‏‏‏كوشند آماجى‏‏‏‏‏ غيرعمده و يا نارسا و محدودى‏‏‏‏‏ را از بخش وظيفه «دموكراتيك» حزب در مبارزه روز مطلق ساخته و آن را به تنها وظيفه روز براى‏‏‏‏‏ «بستر تاريخى‏‏‏‏‏» كنونى‏‏‏‏‏ (كه بجاى‏‏‏‏‏ بيان لحظه معين تاريخى‏‏‏‏‏ بهزادى‏‏‏‏‏ بكار مى‏‏‏‏‏گيرند) تبديل كرده و پايبندى‏‏‏‏‏ به آن را تجويز كنند. زيرا گويا «سياست عرصه مقدورات است!» (به مقاله‏هاى‏‏‏‏‏ پنج‏گانه “بيان موضع، گفتگو ميان توده‏اى‏‏‏‏‏ هاست”، ازجمله مقاله پيش گفته رفيق انوشه هاتفى‏‏‏‏‏، مراجعه شود)

سياست رويرزيونيستى‏‏‏‏‏ و اپورتونيستى‏‏‏‏‏ سوسيال دمكرات در جنبش “چپ” ايران، با نقض صريح موضع زنده‏ياد منوچهر بهزادى‏‏‏‏‏ در نوشتار “صحنه مبارزه و شيوه مبارزه حزب طبقه كارگر را خود حزب بايد انتخاب كند”، اكنون از چنين مضمون تاريخى‏‏‏‏‏ انحرافى‏‏‏‏‏ برخودار است و اين واقعيت دردناك، درونمايه «اشغال حزب توده ايران از درون» را توسط ارتجاع داخلى‏‏‏‏‏ و خارجى‏‏‏‏‏ تشكيل مى‏‏‏‏‏دهد.

مبارزه براى‏‏‏‏ احياى‏‏‏‏ دستاوردهاى‏‏‏‏ ترقى‏‏‏‏خواهانه انقلاب بهمن از يك سو و مبارزه عليه اشغال حزب توده ايران از درون از سوى‏‏‏‏ ديگر، وظيفه مبارزاتى‏‏‏‏ مركزى‏‏‏‏ و مبرم و عمده جنبش توده‏اى‏‏‏‏ را در لحظه تاريخى‏‏‏‏ كنونى‏‏‏‏ تشكيل مى‏‏‏‏دهد. آن‏ها محتوا و درونمايه وظيفه‏اى‏‏‏‏ هستند كه زنده‏ياد منوچهر بهزادى‏‏‏‏ در نوشتار پيش گفته بر جسته ساخته و تعيين آن را وظيفه «خود حزب» اعلام مى‏‏‏‏دارد.

تارنگاشت “عدالت” مى‏‏‏‏تواند براى‏‏‏‏ ترويج وسيع‏تر اين موضع انقلابى‏‏‏‏ فعال باشد.

سازماندهى‏‏‏‏ نبرد شكوهمند و درعين حال پرمايه، هوشمند و علمى‏‏‏‏ نياز به كوششى‏‏‏‏ دستجمعى‏‏‏‏ و مدبرانهِ توده‏اى‏‏‏‏ها دارد. نوشته حاضر كه بدون نظر انتقادى‏ علاقمند ديگرى‏ از برّايى‏ ضرورى‏ برخوردار نبود، نمونه‏اى‏ براى‏ اين امر است. تنها از اين طريق مى‏‏‏‏توان نبرد ايدئولوژيك- تئوريك- سياسى‏‏‏‏ و عملى‏‏‏‏ را به سطحى‏‏‏‏ بالاتر ارتقا داد.

بايد اميدوار بود كه مسئول‏هاى‏‏‏‏ حزب توده ايران، در وحله نخست رفيق محمد اميدوار، با پايبندى‏‏‏‏ به گذشته مبارزاتى‏‏‏‏ رفيق گرامى‏‏‏‏ على‏‏‏‏ خاورى‏‏‏‏، به مسئوليت سنگين خود در اين زمينه عمل كنند و زمينه گفتگوى‏‏‏‏ رفيقانه، علمى‏‏‏‏ و مبارزه‏جويانه- انقلابى‏‏‏‏ را در جنبش توده‏اى‏‏‏‏ بگشايند. در شرايط كنونى‏‏‏‏ محك موضع توده‏اى‏‏‏‏ داشتن از چنين بستر تاريخى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏گذرد!

١ – شايد بى‏‏‏‏‏جا نباشد كه به مورد تاريخى‏‏‏‏‏اى‏‏ براى‏‏‏‏‏ نشان دادن نادرستى‏‏‏‏‏ ارزيابى‏‏‏‏‏ ذهنى‏‏‏‏‏ از واقعيت عينى‏،‏‏‏ اشاره شود. اين درس را مى‏توان از روند انقلاب «دموكراتيك- توده‏اى‏‏‏‏‏» در جمهورى‏‏‏‏‏ خلق چين (و نه آنطور كه “نامه مردم” در نوشتار “به مناسبت شصتمين سالگرد انقلاب در چين …” آن را «انقلاب توده‏اى‏‏‏‏‏» مى‏‏‏‏‏نامد! ترجمه از چه منبعى‏‏‏‏‏ است؟) ‏‏‏‏آموخت. پترز در اثر پژوهشى‏‏‏‏‏ خود تحت عنوان “در جستجوى‏‏‏‏‏ راه”، كه پيش‏تر و در نوشتارهاى‏ ديگرى‏ نيز به گوشه‏هايى‏ از نظريات او در كتابش اشاره شده است، درباره روند رشد انقلاب در چين توضيح مى‏‏‏‏‏دهد. ازجمله او به اين نكته اشاره دارد كه چگونه مائوتسه تنگ در سال ١٩٣٩ با ارايه تحليل از «دموكراسى‏‏‏‏‏ نوين» به مثابه درونمايه انقلاب چين، خود را از برداشت و بحث‏هاى‏‏‏‏‏ ميان استالين و تروتسكى‏‏‏‏‏ جدا كرده و به برداشت لنين از انقلاب ١٩٠٥ روسيه نايل مى‏‏‏‏‏شود (بدون آنكه پترز نشانى‏‏‏‏‏ از اطلاع مائو از نظريات لنين از سال ١٩٠٥ يافته باشد). مائو با توجه به شرايط حاكم بر جامعه چين از «انقلاب نوين دموكراتيك» صحبت مى‏‏‏‏‏كند. اتخاذ چنين موضع واقع‏گرايانه‏‏‏‏ توسط مائو در جريان انقلاب و جنگ داخلى‏‏‏‏‏ و آزاديبخش، متاسفانه با موضع‏گيرى‏‏‏‏‏ اراده‏ و ذهنگرايانه او در سال‏هاى‏‏‏‏‏ ٦٠ قرن پيش تاريخ اروپايى‏ در ارتباط با برپايى‏‏‏‏‏ “انقلاب فرهنگى‏‏‏‏‏” كه بدون توجه به “عينيتِ” واقعيت حاكم بر جامعه چين تحقق يافت، در تضاد آشكار قرار داشته و رشد موزون جامعه چينى‏‏‏‏‏ را با مشكلات بسيارى‏‏‏‏‏ روبرو ساخت كه پترز با ارايه اسناد متعدد و درظرافت كامل در اثر تحقيقاتى‏‏‏‏‏ خود برمى‏‏‏‏‏شمرد.

One comment

  1. salam be rafigh aziz- khaste nabashi. ba hefz va dashtan ekhtelaf salighe /nazar dar bare masale “Iran va Hakimiyat ” va bardasht shoma az sherayet had va sarnevesht-saaz konooni- nemitawanam bishtar ba ghalam zani dar defa az arman-ha, amaaj-ha , barname o assas-naame Hezb va nabood wahdat va ensejaam dar daroun Hezb nabashem. bayed tamam niroo ha va diid-gah haye nazari/tudehii ra naghd o beresi kard. nemitawanim be andak neveshte ha va didgah haye marxisti/tudehii dar nashriyat tarafdar ya organ “asli” basandeh kard. bayed “bi-rahmane” be siasat ha, nazarat, va ja andakhtan nokat social-democrasy, opportunisti ,… daroun Hezb enteghad va fazai be vojood ayad ke hame dar raastaye sherayet khaas jahani, waghiyat haye moshakhas Iran, tavazoon va ghodrat nirooye Hezbi/Boomi/Marxisti nashr va shokoofa shavad. Ghodrat hezb tabaghe kargar dar balandegi, ensejam va ettehad aza , hawadaran, piramoonian va niroohaye mazhabi-monfe’el, motehed, va bitaraf hast. Siasat haye Hezb dar maghte Enghelab Bahman 57 sahi va arzeshmaND hast. zende o pirooz bad ettehad hame niroo haye tarafdar resalat va tarekh Hezb! Hamid

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *