سخن روز شماره ۴
۲۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۹ نوامبر ۲۰۲۴
اگر ترامپ و تیمش، همانطور که در طول مبارزات انتخاباتی خود وعده دادهاند، به دنبال راه حل مسالمتآمیز برای مناقشه اوکراین باشند، اکنون بهترین فرصت برای شروع مذاکرات صلح است.
اما به طور شگفتانگیزی، مقاومت در برابر چنین مذاکراتی از طرف احزاب چپگرای اروپا تراوش می کند. استدلال آنها این است که اوکراین یک کشور دموکراتیک است و بنابراین باید خود تصمیم بگیرد که جنگ چه هنگامی باید متوقف شود . بسیاری از چپهای اروپا به تصمیم (2024/2799 (RSP) پارلمان اروپا در ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۴ در مورد ادامه حمایت اقتصادی و نظامی از اوکراین رای مثبت دادند.
این چپها که بیشتر ضد روس و دوست نورسیده ناتو هستند حقایق مهمی را فراموش می کنند. در اوایل سال ۲۰۱۴، اوکراین دولتی دموکراتیک و طرفدار دوستی با روسیه داشت که از سوی مردم انتخاب شده بود. در بهار، میان مردم کشور بهشدت درباره اینکه آیا باید همکاری با روسیه ادامه داد و یا بهطور فعال برای پیوستن به اتحادیه اروپا تلاش کرد، اختلاف نظر افتاد. در حالی که مردم بخشهای شرقی کشور که بیشتر از فرهنگ روسی برخوردار بودند، از همکاری با همسایه خود روسیه راضی بودند، یک حرکت اعتراضی و تا حدی مسلح که به سمت غرب گرایش داشت در کییف شکل گرفت که بهسرعت میخواست مسیر کشور را تغییر دهد. اعتراضات و آشوبهای شدیدی در پایتخت بروز کرد. حتی تکتیراندازانی وجود داشتند که از بامها شلیک میکردند. بر اساس رسانههای غربی، این تکتیراندازها از افراد حکومت بودند.
در بهار، یک راهحل مذاکرهای بین دولت و اپوزیسیون برای پیشبرد انتخابات به ماه مه پیدا شد. همه این تصمیم را پذیرفتند. با این حال، آشوبها در پایتخت ادامه پیدا کرد. معترضان نمیخواستند تا زمان انتخابات در ماه مه صبر کنند. آنها به سیاستمداران طرفدار دوستی با روسیه حمله کردند، وارد پارلمان شدند، از برگزاری جلسات دولتی در پارلمان جلوگیری کردند و در نهایت رئیسجمهور را مجبور به فرار کردند. پس از این، کشور دیگر دولتی مشروع و رئیسجمهور قانونی نداشت، به عبارت دیگر یک کودتا رخ داده بود.
در چنین شرایطی، پارلمان محلی کریمه که خودمختاری محدودی داشت، تصمیم به قطع ارتباط با کییف گرفت و اعلام کرد که چون دیگر دولتی قانونی در کشور وجود ندارد، آنها از این به بعد تصمیمگیرنده خواهند بود. این روند بسیار سریع اتفاق افتاد و برای حاکمان جدید کاملاً غافلگیرکننده بود.
روسیه نیازی به حمله به کریمه نداشت زیرا پارلمان محلی و دادستان خودشان تصمیمگیری کردند. کریمه در آن زمان یکی از آرامترین مناطق اوکراین بود. حکومت محلی تصمیم به برگزاری یک همهپرسی در مورد وضعیت آینده این شبهجزیره گرفت. این همهپرسی از سوی کشورهای غربی به رسمیت شناخته نشد.
نتیجه همهپرسی تمایل شدید مردم به پیوستن به فدراسیون روسیه بود. روسیه تصمیم گرفت که درخواست مردم کریمه برای پیوستن به روسیه را بپذیرد
روسیه دو توجیه برای قبول درخواست داشت:
1. اوکراین دولتی قانونی نداشت، زیرا یک کودتا اتفاق افتاده بود.
2. کار روسیه مانند جداشدن کوزوو از صربستان توسط ناتو و بدون تایید سازمان ملل، بوده است.
تصور این چپ ها بسیار غلط و غم انگیز است. اوکراین نه یک کشور دموکراتیک است و نه خود می تواند تصمیم بگیرد.
در اوکراین، بسیاری از احزاب سیاسی ممنوع شدهاند، سانسور وجود دارد و آزادی بیان و مطبوعات محدود است. دوره ریاستجمهوری رئیسجمهور چند ماه پیش به پایان رسید، اما انتخاباتی برگزار نمیشود. آمار قابل اعتمادی وجود ندارد که نشان دهد چند نفر خواهان پایان جنگ هستند و احتمالاً ابراز این نظر به طور علنی در اوکراین غیرقانونی است. احتمالاً بسیاری خواهان صلح هستند؛ برای مثال، ده میلیون نفر که فرار کردهاند و امیدوارند که بتوانند به خانههایشان بازگردند، یا کسانی که به شدت خواهان فرار از خدمت نظامی هستند. ماکسیم گلدرب Maxim Goldarb رهبر چپگرایان اوکراین می نویسد: احزاب چپ اوکراین، به ویژه اتحادیه نیروهای چپ اوکراین، صرفا به دلیل حمایت از صلح، توقف فوری خصومت ها و آغاز مذاکرات صلح ممنوع شدند. زیرا آنها از فساد فاجعه بار، از اوج نئونازیسم در کشور، از نابودی اقتصاد ملی و غنی سازی الیگارش ها و مقامات نزدیک به رئیس جمهور شکایت داشتند.
گفتن این که اوکراین (که منظور دولت فاسد اوکراین است) حق دارد سرنوشت خود را تعیین کند و باید تنها خود تصمیم بگیرد که آیا جنگ ادامه یابد یا نه، ممکن است جذاب به نظر برسد، ولی مشکلساز است. اول این که همه می دانند که اوکراین خود تصمیم نمی گیرد. اوکراین در آغاز این درگیری، خواهان پیدا کردن یک راه صلح آمیز بود، ولی همانطور که اردوغان و نخست وزیر وقت اسراییل که در آن زمان میانجی گفتگوی صلح بودند گفتند، غرب نگذاشت صلح برقرا شود. دوم این که این دیدگاه به این معنی است که کشورهای دیگر باید همچنان مقادیر زیادی پول به جنگ اختصاص دهند—پولی که میتوانست و باید در امور سازندهتری مانند رفاه اجتماعی استفاده شود. ادامه جنگ به معنای صدها هزار کشته و زخمی، زیرساختهای ویرانشده و تأثیرات منفی گسترده بر محیط زیست و اقلیم است. جنگ، همانطور که سازمان ملل اشاره کرده است، همچنین میتواند موجب تشدید بحران غذایی جهان شود و افزایش قیمتها میتواند برای بسیاری در فقیرترین مناطق جهان به معنای زندگی یا مرگ باشد.
بنابراین نمیتوان چکی سفید به دولت اوکراین داد تا تنها خود تصمیم بگیرد که آیا سایر کشورها باید جنگ را تأمین مالی کنند یا در تشدید آن مشارکت کنند.
شعار انحرافی “جنگ تا پیروزی کامل” اوکراین نیز نمی تواند اجرایی باشد. افراد چپی هستند که معتقدند جنگ باید سالها ادامه یابد تا روسیه شکست قطعی بخورد. اما به این فکر نمی کنند که برای تحقق این “رویا” چه چیزی لازم است و چه هزینههایی در پی دارد؟ آیا هدف شکست روسیه آنقدر مهم است که باید جان این همه انسان فدای آن شود و خطر جنگ هستهای پذیرفته شود؟
علاوه بر این، بسیاری از تحلیلگران نظامی غربی اشاره میکنند که اوکراین بدون نیروهای ناتو در میدان نبرد نمیتواند ” پیروز” شود، که این ممکن است منجر به تشدید خطرناک جنگ شود، و تأکید دارند که لازم است غرب نظم جهانی بینالمللی در حال تغییر را درک کند. آنها می گویند که غرب نمیتواند همچنان واقعیتهای امنیتی را نادیده بگیرد. امروز، کشورهایی مانند چین و هند نیز نقش بزرگی در امنیت جهانی و تعیین نظم جهانی بینالمللی ایفا میکنند. آنها می گویند که غرب باید به دنبال راهحلهایی باشد که این واقعیتهای جدید را در نظر بگیرد، نه اینکه همچنان به رویکردهای غیرواقعی و هژمونیک غربی پایبند باشد.
در مقایسه با دیدگاههای عملگرایانه تحلیلگران نظامی، نیروهای سیاسی چپگرای اروپا همچنان بر ادامه جنگ و افزایش کمک تسلیحاتی به اوکراین تأکید دارند. دیدگاه آنها نسبت به این مناقشه نگرانکننده است، زیرا آنها جنگ را سیاه و سفیدی میبینند و به ندرت هزینههای انسانی جنگ را ذکر میکنند.
هم اکنون در میان چپ اروپا نیاز زیادی به بحث در مورد راهحلهای مسالمتآمیز وجود دارد، نه حمایت از جنگ، بلکه بررسی اینکه چگونه میتوان عواقب ویرانگر آن را برای مردم، چه در اوکراین و چه در روسیه، متوقف کرد. قربانیان جنگ به ندرت در بحثهای جنگی نیروهای سیاسی چپگرای اروپا ذکر میشوند—هزاران کشته و زخمی، میلیونها نفر آواره و آسیبهای روانی طولانیمدتی که یک نسل کامل را تحت تأثیر قرار خواهد داد، فراموش می شود.
سؤالی که این چپها باید از خود بپرسند این نیست که چه چیزی برای دولت اوکراین بهتر است، بلکه چه چیزی برای مردمی که در آنجا زندگی میکنند بهتر است. چگونه میتوان صلحی ایجاد کرد که خواستههای مردم را در نظر بگیرد؟ دو سوم اوکراین که در غرب اوکراین زندگی می کنند شاید عمدتاً به سمت غرب متمایل هستند، در حالی که یک سوم شرقی به زبان روسی صحبت میکنند و بیشتر تحت تأثیر فرهنگ اروپای شرقی هستند. بنابراین اوکراین یک ملت یکدست نیست که همه خواهان یک چیز باشند.
پیدا کردن یک راهحل پایدار اگر ما به افرادی که در مناطق درگیری زندگی میکنند توجه نکنیم دشوار است. این شامل شرق اوکراین میشود، جایی که مردم به شدت تمایل دارند تا پیوند خود را با روسیه حفظ کنند، و همچنین کریمه که پیشتر بخشی از روسیه اتحاد جماهیر شوروی بوده و بیش از یک دهه جزئی از روسیه کنونی بوده است. اگر اوکراین بخواهد کریمه را پس بگیرد، این امر باعث ناراحتی اکثر ساکنان آن خواهد شد که اکنون روسی هستند و به زبان روسی صحبت میکنند.
اگر تمایل و خواست صلح میان رهبران غرب وجود داشته باشد، می توان مدلهای فراوانی برای حل مسائل تکنیکی پیدا کرد. برای مثال، شرق اوکراین میتواند وضعیتی پیدا کند که متعلق به هیچ یک از دو کشور روسیه و اوکراین نباشد، بلکه منطقه ای مستقل با احترام به حقوق مردم و خارج از ناتو باشد.
این جنگ دارای ابعاد سیاسی و ژئوپلیتیکی بزرگ است. تعداد زیادی از ذینفعان در این مناقشه دخیل هستند و جامعه بینالمللی باید به طور کلی در تلاش برای یافتن راهحل باشد. بسیاری از دیپلماتهای ارشد سابق و کنونی بر این باورند که هنوز امکان صلح در اوکراین وجود دارد. آنها استدلال میکنند که مذاکرات باید در شورای امنیت سازمان ملل و میان پنج عضو دائمی آن انجام شود و همه طرفها، از جمله روسیه، باید برای راهحلی پایدار، مصالحه کنند.
بسیاری از سازمانها و احزاب چپگرای اروپایی از ناتو حمایت میکنند و میگویند که نمیتوان با پوتین مذاکره کرد. اما صلح با اراده به مذاکرات و مصالحه با دشمنان شروع میشود. این امر به اراده بزرگی از سوی همه طرفها نیاز دارد و هدف این است که راهحلهایی پیدا کرد که تنها منافع صاحبان قدرت سیاسی را تأمین نمی کند، بلکه در نهایت به مردم آسیبدیده از این مناقشه، اجازه می دهد که در صلح زندگی کنند.